Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6931 articles
Browse latest View live

متهمی که سرپرست شد

$
0
0

زیتون ـ مهسا محمدی: سه روز بعد از استیضاح و برکناری سکان‌دار وزارت کار که پرخرج ترین وزارت دولت هم هست، سرپرستی آن به انوشیروان محسنی بندپی، رییس سازمان بهزیستی سپرده شد. نکته جالب درباره این انتصاب آن است که محسنی بندپی یکی از افرادی بود که نام وی هم در فهرست نام‌های مرتبط با فساد مالی و رشوه در روز استیضاح ربیعی برده شده بود. هر چند او ساکت ننشست و از پیگیری قضایی مطرح‌کننده این اتهام سخن گفت.

علی رستمیان، نماینده سلسله و دلفان، ماجرا را داغ‌تر کرد و مدعی شد که محسنی بندپی رئیس‌ بهزیستی و سرپرست فعلی وزارت کار به او پیشنهاد ۵۰۰ میلیون‌تومان رشوه داده تا گزارش مشکلات بهزیستی استان‌ها را ندهد و از ورودش به برخی استان‌ها برای رسیدگی به مشکلات جلوگیری کرد. او همچنین محسنی بندپی را متهم کرد که «۹۰۰ میلیون‌تومان برای همایش و مهمانی‌ها هزینه‌کرده و خودروی شاسی‌بلند از محل هزینه خرید ویلچر و کمک به یتیمان خریده است».

بندپی بلافاصله بعد از آن در گفت‌وگو با ایسنا حرف‌های این نماینده را «دروغ محض» خواند و گفت این اتهام را پیگیری حقوقی می‌کند.

علی ربیعی، وزیر کار با حاشیه‌های فراوان در جلسه استیضاح خود در مجلس ایران، بیکار شد. گروهی این برکناری را نقطه شروع فروپاشی دولت حسن روحانی می‌دانند و برخی مانند محمد قسیم عثمانی، نماینده مجلس این استیضاح را نه استیضاح ربیعی که «استیضاح نظام» می‌خوانند.

حمیدرضا حاجی بابایی، رییس فراکسیون نمایندگان ولایی مجلس هم بر این عقیده است که «مجلس در روز استیضاح وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی به نوعی خودش را استیضاح کرد» و روز استیضاح را «روز تلخ و بدی» برای مجلس خواند.

از آنجا که علی ربیعی به اتهام‌هایی فراتر از حوزه مسولیت وزارت کار و حتی دولت استیضاح شد، این اقدام را می توان استیضاح نظام دانست. با این حال به نظر می‌رسد که دست‌کم در ظاهر خدشه‌ای به دولت، مجلس و نظام وارد نشده و همچنان همه چیز هنوز بر مدار عادی می‌چرخد.

 

برگزاری جلسه استیضاح افشاگرانه وزیر کار، خود با اما و اگرهای فروان روبرو بود. به نظر می‌رسید که هیچ‌کس به اندازه علی لاریجانی، رییس مجلس مشتاق برگزاری آن نیست.

این سومین جلسه استیضاح وزیر کار در کمتر از یک سال اخیر بود، بسیاری از نمایندگان مجلس خواستار پاسخ لاریجانی به این سوال شدند که چرا روند قانونی بررسی سوال در کمیسیون اجتماعی طی نشده است. او هم از زبان سلمان خدادادی، رییس کمیسیون اجتماعی «کمبود زمان» را عامل «طی نشدن روال قانونی استیضاح اعلام کرد».

دومینوی افشاگری و فساد

صبح روز استیضاح ۱۱ نماینده متقاضی استیضاح حاضر نبودند در مخالفت با وزیر صحبت کنند. به طوری که لاریجانی برای کنترل اوضاع، مجلس را برای نیم ساعت تعطیل کرد.

برگزاری جلسه استیضاح وزیر کار با اما و اگرهای فروان روبرو بود. به نظر می‌رسید که هیچ‌کس به اندازه علی لاریجانی مشتاق برگزاری آن نیست

در نهایت رییس مجلس توانست مخالفان وزیر را به تریبون استیضاح بازگرداند و دومینوی افشاگری‌ها آغاز شد. وزیر و نمایندگان با دست پر به این جلسه آمده بودند و فقط بعد از پایان جلسه دلیل امتناع هر دوی آنان از آغاز چنین روندی مشخص شد.

حسین مقصودی، نماینده سبزوار، بانک توسعه‌و‌تعاون زیر نظر وزیر کار را متهم به برداشت «۱.۵میلیارد دلار از ذخیره مملکت» کرد و در مقابل، وزیرکار هم در نطق دفاع از خود گفت که نماینده سبزوار از او خواسته ۴۰۰-۵۰۰ میلیون‌تومان به حساب کسی واریز کند. در این میان، علی لاریجانی هم از پاکی نماینده‌ها دفاع کرد.

اما کار به همین‌جا ختم نشد و در ادامه حسن نوروزی، نماینده اصول‌گرای رباط‌کریم کار را به فرزند علی‌ربیعی کشاند و گفت: «پسر ربیعی با پسر تقی‌زاده معاون ربیعی در دبی شرکت دارند و رابط‌شان هم عبدالناصر موسوی‌الجزایری است.»

ربیعی در پاسخ نوروزی این ادعا را دروغ خواند و گفت « اگر این ادعا درست باشد همین الان از وزارت کار می‌روم.»

ترکش‌های حمله به ربیعی اما به مدافع او مسعود پزشکیان، نائب‌رئیس‌مجلس هم خورد و در جواب وی که از نمایندگان خواسته بود به دیگران تهمت نزنند، مسئله فرزند خود او مطرح شد.

پورابراهیمی، رئیس‌ کمیسیون اقتصادی مجلس و مخالف وزیرکار از پزشکیان درباره دخترش توضیح خواست که «مسوول فاینانس پتروشیمی جم» است و پزشکیان جواب داد دخترش سال‌هاست در این پروژه کار می‌کند و مدیر نیست و کارمند است.

برخی تحلیل‌گران این کناره‌جویی ربیعی را چندان واقعی نمی‌دانند و می‌گویند که او سودای کاندیداتوری برای ریاست جمهوری را در سر می‌پروراند

در پاتک این حمله اما وزیرکار هم اتهام سختی به پورابراهیمی وارد کرد و گفت او رزومه فردی به‌نام کهنوجی را به او داده تا او را به عنوان مدیرعامل مس از زیرمجموعه‌های تامین‌اجتماعی انتخاب کند و اگر کهنوجی مدیرعامل می‌شد، پورابراهیمی الان مخالف او نبود.

در آخر هم پای تایید صلاحیت کنندگان و ناظران استصوابی به میان آمد و خدری، نماینده گناوه و موافق وزیرکار گفت: «به من گفتند اگر فکر تایید صلاحیت در سال ۹۸ هستی، از وزیرکار دفاع نکن.»

با پایان این جلسه وزیر کار در نهایت نتوانست سالم از این میدان جنگ بیرون بیاید و از بهارستان، نه به پاستور که به خانه‌اش بازگشت.

از سوی دیگر تعدادی از نمایندگان هم در تذکراتی جداگانه بر لزوم بررسی ادعاهای مطرح شده نسبت به نمایندگان در جریان جلسه استیضاح تاکید کردند که رییس مجلس در پاسخ به آنها گفت: «هیات نظارت سریع به این موضوع رسیدگی و نتیجه را به همه اعلام کند.»

لاریجانی چه می‌خواهد؟

ربیعی بعد از پایان این جلسه در توئیتر خود نوشت که دیگر مایل به قبول پست در دولت نیست: «در مسیر مبارزه با فساد وارتباط ساختارمند با مردم باانگیزه بیشتر درحوزه عمومی خواهم بود.»

او همچنین در توئیت دیگری در کنایه ای به رییس مجلس نوشت: « کتاب شازده کوچولو را برای لاریجانی می فرستم زیراین متن خط می کشم: “ فرمانروا به شازده گفت: تو را وزیر دادگستری می کنم. شازده: کسی نیست که من او را محاکمه کنم. فرمانروا گفت: خودت را محاکمه کن. سخت ترین کار دنیاست. اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی وعادلانه خودت رو محاکمه کنی“. »

در میان گزینه های موجود برای این جایگزینی، به نظر کاظم جلالی، رییس مرکز پژوهش‌های مجلس جدی‌ترین گزینه مطرح شده است

با این وجود برخی تحلیل‌گران این کناره‌جویی ربیعی را چندان واقعی نمی‌دانند و می‌گویند که او سودای کاندیداتوری برای ریاست جمهوری را در سر می‌پروراند.

برخی هم در این میان معتقدند که درگیری‌های وزیر بهداشت با وزیر کار سبب شده تا قاضی‌زاده‌هاشمی که بستگانش در مجلس حضور دارند، سعی کند علی ‌ربیعی را از میدان به در کند.

در همین راستا ناصر شهبازی، دبیر اجرایی خانه کارگر لرستان دلایل استیضاح وزیر کار را لابی‌گری‌های وزیر بهداشت دانست و گفت که درون دولت، وزارت بهداشت در این زمینه به کارگران سیلی زده؛ وزیر بهداشت با باج دادن به نمایندگان مجلس حرکتی را برای حذف وزیر کار شروع کرده‌است. به قبول این فرضیه به نظر میرسد که دعوا بر سر پول های شستا و صندوق بازنشستگی است.

جعفرزاده ایمن آبادی، نایب رییس فراکسیون مستقلین ولایی نیز بر این عقیده است که «علت اصلی استیضاح مسائل اقتصادی و ماجرای کسانی است که بودجه را هدر دادند. مساله استیضاح فقط از طرف مجلس نیست، بخشی ازآن از سمت دولت نیز هدایت می‌شود. این استیضاح می تواند جنبه سیاسی داشته باشد زیرا می خواهند تسویه حساب‌های شخصی را داخل دولت به مجلس بکشانند. به دلیل اختلافاتی که بین وزارت بهداشت ووزارت کار وجود دارد، امکان دارد تیم آقای قاضی زاده هاشمی دراین موضوع دخیل و اختلافات را به داخل مجلس کشانده باشند.»

در حال حاضر اما بحث اصلی بر سر جایگزین احتمالی وزیر کار است. بر اساس قانون، رییس‌جمهور در طی سه ماه آینده باید گزینه مورد نظر خود برای وزارت کار را به مجلس معرفی کند. در میان گمانه‎زنی‌هایی که برای این جایگزینی می‌شود به نظر کاظم جلالی، رییس مرکز پژوهش‌های مجلس جدی‌ترین گزینه مطرح شده است. با توجه به نزدیکی جلالی به لاریجانی حالا شاید اصرار رییس مجلس به استیضاح و برکناری ربیعی قابل فهم‌تر شود. از سوی دیگر جلالی از اصلاح‌طلبان هم دور نیست و با کنار گذاشته شدن از لیست اصولگرایان در نهایت با لیست امید اصلاح‌طلبان وارد مجلس شد.

در این میان نام افراد دیگری مانند «محمد نهاوندیان» مشاور اقتصادی رئیس جمهور، «سید تقی نوربخش» مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی، «سید کامل تقوی نژاد» رئیس فعلی سازمان امور مالیاتی نیز در میان گزینه‌های احتمالی تصدی این پست شنیده می‌شود.

حال باید دید که آیا رییس‎جمهوری برای نشاندن کسی در مصدر وزارت کار می‌خواهد بار دیگر با رییس مجلس زورآزمایی کند و خواسته با انتخاب محسن بندپی پیامی به وی بدهد یا با لاریجانی بر سر گزینه بینابینی مانند کاظم جلالی به توافق می‌رسد.


🍃زنده|سخنگوی قوه قضاییه: برای احمدی‌نژاد پرونده تشکیل شد

$
0
0

 

 

سخنگوی قوه قضاییه: برای احمدی‌نژاد پرونده تشکیل شد

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه ایران امروز در نشست خبری خود اعلام کرد که محمود احمدی نژاد دارای شاکی خصوصی است و برای وی پرونده تشکیل شده است.

اژه‌ای درباره پرونده اسفندیار رحیم مشایی نیز گفت: «هنوز وقت دادگاه تعیین نشده و دادگاه اشکالاتی داشت که با دادسرا صحبت شده تا رفع شود. امیدوار هستم طول نکشد، در مورد برخی اشکالات به نظر دادگاه می‌رسید دادسرا پیگیر است که آنها را برطرف کند.» /ایلنا


رئیس سازمان میراث فرهنگی: زنان توریست زمستان به ایران بیایند


صادرات کاغذ، شیرخشک، چای و کره از شهریورماه ممنوع شد

محمد شریعتمداری وزیر صنعت، معدن و تجارت در نامه‌ای به فرود عسگری، رئیس کل گمرک گفت از ابتدای شهریورماه امسال تا اطلاع ثانوی صادرات انواع کاغذ، شیر خشک صنعتی و اطفال، چای بسته بندی و فله و کره ۵۰۰ گرمی ممنوع است.


افزایش فشار بر فرهاد میثمی کنشگر مدنی



بانک مرکزی : ۹ میلیارد دلار ارز دولتی گم نشده

بانک مرکزیبا رد گم شدن ۹ میلیارد دلار ارز دولتی گفته بین زمان تخصیص ارز تا ورود کالا ممکن است ماه‌ها طول بکشد و اگر هنوز کالایی وارد نشده، به معنی گم شدن این ارز نیست.

بانک مرکزی گفته فهرست کسانی که ارز ۴۲۰۰ تومانی گرفته‌اند، به نهادهای نظارتی داده شده تا در صورت تخلف برخورد شود.

پیش‌تر یک نماینده اصولگرای مجلس بحث گم شدن ۹ میلیارد دلار ارز دولتی را مطرح کرده بود.



آمریکا از بریتانیا خواست نظرش را درباره برجام تغییر دهد

وودی جانسون، سفیر آمریکا در لندن در مقاله‌ای که در روزنامه دست راستی تلگراف نوشته، از دولت بریتانیا خواسته است به جای هم‌صدا شدن با اتحادیه اروپا بر سر ایران، از موضع آمریکا حمایت کند.

سفیر آمریکا در لندن گفته است ایران (به دنبال برجام) به عضو مسئول جامعه جهانی تبدیل نشده و به این خاطر باید «جبهه‌ای واحد» علیه ایران برای تغییر رویه آن در میان کشورهای غربی شکل بگیرد./بی‌بی‌سی فارسی



خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

تعیین سهم ایران از دریای خزر پای میز مذاکره

$
0
0

زیتون– سران ایران و چهار کشور پیرامون دریای خزر، روز یک‌شنبه برای امضای کنوانسیونی در مورد این دریا در قزاقستان گرد هم می‌آیند.

دریای خزر٬ منبع غنی از انرژی و ماهی پر ارزش خاویار است.

برآوردها نشان می‌دهد بستر خزر دربرگیرنده حدود ۵۰ میلیارد بشکه نفت و ۹ تریلیون مترمکعب گاز طبیعی‌ست. این دریا، مهم‌ترین زیستگاه فیل‌ماهی در جهان و در نتیجه تولیدکننده اصلی یکی از گران‌ترین خوراکی‌های جهان، یعنی خاویار است.

بحث و رایزنی در مورد این‌که خزر دریا است یا دریاچه از سال ۱۹۹۱ در جریان است و پنچ کشور پیرامون آن هنوز در مورد تدوین یک رژیم حقوقی جدید و جامع به توافق نهایی دست پیدا نکرده‌اند. طی دو دهه و نیم گذشته چهار نشست سران و ۵۱ نشست کارشناسی برای تدوین کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر برگزار شده است.

پیشتر محمدابراهیم رحیم‌پور٬ عضو تیم مذاکره کننده درباره رژیم حقوقی دریای خزر٬ اعلام کرد که درنشست روز یکشنبه سران پنج کشور سهیم، هیچ سندی درباره سهم کشورها از این دریا امضا نخواهد شد.

با این حال حسن روحانی٬ رییس‌جمهوری ایران٬ پیش از عزیمت به قزاقستان نشست امروز را «بسیار مهم» توصیف کرد.

انتظار می‌رود در نشست قزاقستان طرف‌ها حضور نظامی در دریای خزر را محدود به پنج کشور پیرامون آن، یعنی ایران، روسیه، جمهوری آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان کنند و در مورد برخی مسائل حقوقی، توافق کنند.

حسن روحانی در این رابطه به خبرنگاران گفت «حدود بستر و زیربستر در این موافقت‌نامه روشن نیست و تعیین آن به آینده واگذار می‌شود.»

رییس جمهوری ایران تاکید کرد که «این یکی از مسائلی‌ست که ۲۲ سال راجع به دریای خزر بین این پنج کشور مذاکره می‌شود».

این موضوع در بیانیه کاخ کرملین نیز مورد تاکید قرار گرفته‌است. دولت روسیه می‌گوید بیش از دو دهه از فروپاشی شوروی می‌گذرد تا سران پنج کشور برای امضای کنوانسیون در قزاقستان گرد هم آیند.

بیش از صد کارمند دولت در پرونده‌های اقتصادی ممنوع الخروج شدند

$
0
0

زیتون– غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه٬ خبر از صدور حکم ممنوعیت از خروج بیش از صد کارمند دولت به دلیل پرونده‌های اقتصادی داد.

سخنگوی قوه قضاییه امروز (یکشنبه) در نشست خبری درباره رسیدگی به پرونده‌های فساد اقتصادی و قاچاق کالا گفت: «تا امروز ۶۷ نفر از افراد متخلف و مجرم دستگیر و بازداشت شدند و بیش از صدنفر از کارمندان دولت و صاحب سمت ممنوع الخروج شدند و برای ۲۵ پرونده که ۲۶ نفرند کیفرخواست صادر شده است.»

ایسنا خبر داد که محسنی‌اژه‌ای در بخش دیگری از سخنانش اضافه کرد: «برای مقابله در برابر این سودجویان در هفته‌های گذشته در قوه چند بازپرس برای این کار در نظر گرفته شد. دادستان تهران موظف شد که نظارت مستمر شبانه روزی داشته باشد. معاون اول هدایتگر این جریان شد و دادستان کل کشور موظف شد که تلاش کند و پروندهایی که مرتبط با این موضوع است از شهرستان‌ها به تهران احاله شود.»

روز گذشته خبر موافقت آیت‌الله علی خامنه‌ای٬ رهبر جمهوری اسلامی٬ با درخواست رییس قوه قضائیه ایران برای تشکیل دادگاه ویژه‌ای با حضور سه قاضی دادگاه انقلاب برای رسیدگی به پرونده «مفسدان اقتصادی» منتشر شد.

بر اساس این دستور آرای صادره از این دادگاه به‌جز اعدام، «قطعی و لازم‌الاجرا» است.

غلامحسین محسنی اژه‌ای در ادامه نشست خبری امروزش درباره خبر بازداشت ولی الله سیف رئیس سابق بانک مرکزی گفت: »رییس سابق بانک مرکزی احضار و دستگیر نشده است.»

سخنگوی قوه قضاییه اضافه کرد: «اینکه دستگیری در دستور کار هست یا نه زمانی مطرح می شود که در تحقیقات مشخص شود و اتهامی بر روی این فرد لحاظ شود، تا این لحظه به عنوان مطلع و شاهد نیاز به احضار مطرح نشده است و تا کنون وی احضار نشده است. بازداشت هم با توجه به عدم احضار مطرح نیست.»

وضعیت بحرانی استان سیستان و بلوچستان در پی طوفان شن

$
0
0

زیتون– در پی آلودگی شدید هوای سیستان و بلوچستان و به ۶۵ برابر حد مجاز رسیدن غلظت گرد و غبار ده‌ها نفر روانه بیمارستان‌ها شدند.

همچنین ایسنا خبر داد که تمام ادارات دولتی تعطیل شده‌اند.

به گفته عبدالرحمن شهنوازی٬ مدیرکل مدیریت بحران در استانداری سیستان و بلوچستان، از روز شنبه تاکنون و همزمان با افزایش سرعت توفان «۲۴۶ نفر» به بیمارستان‌ها مراجعه کرده‌اند.

عبدالرحمن شهنوازی دلیل مراجعه این افراد به بیمارستان را «مشکلات تنفسی ناشی از توفان و گرد و خاک» عنوان کرد.

مراجعان به بیمارستان دچار «حمله‌های تنفسی» شده‌اند و ۴۶ نفر از آنها به دلیل «نیاز به مراقبت بیشتر» در بیمارستان بستری شده‌اند.

سرعت توفان در سیستان و بلوچستان ۱۱۹ کیلومتر بر ساعت اعلام شده است.

علی ملاشاهی، رییس کمیته هشدار هواشناسی در این استان، گفت: «در ۲۴ ساعت گذشته وزش باد در ایستگاه زابل به ۱۱۹ کیلومتر بر ساعت رسید.»

به گفته ملاشاهی، «حداکثر غلظت گردوغبار در فرودگاه زابل ۹۰۷۵ میکروگرم بر مترمکعب یعنی ۶۰ برابر حد مجاز گزارش شده است.»

این میزان در فرودگاه شهر زاهدان ۱۶۷۵ میکروگرم بر مترمکعب یعنی ۱۱ برابر حد مجاز گزارش شده است.

همزمان با شدت گرفتن توفان شن در این استان، روز شنبه دفتر مدیریت بحران استانداری «تمام ادارات سیستان» را تعطیل اعلام کرد.

مدیرکل این دفتر همچنین به بیماران و سالمندان و کودکان توصیه کرد که از «تردد غیرضروری» اجتناب کنند.

ساکنان استان سیستان و بلوچستان به‌ویژه در چند ماه گذشته مدام با آلودگی هوا و ریزگردها دست و پنجه نرم کرده‌اند.

در تیرماه سال جاری نیز توفان شن بیش از صد تن را روانه بیمارستان کرد.

خشکی تالاب هامون، خشکسالی سیستان و تغییرات اقلیمی، علاوه بر سلامت مردم، وضعیت کشاورزی و زندگی روزمره را هم دچار مشکل کرده و آلودگی هوا را به ۲۰ برابر حد مجاز رسانده است.

خشکی هامون و عدم ارائه حق‌آبه کافی رودخانه هیرمند از سوی افغانستان نیز از دیگر دلایل بروز این توفان‌های گرد و خاک ذکر شده است.

 

نگرانی افکار عمومی در ایران از کاهش سهم ایران از دریای خزر

$
0
0

زیتون– رهبران پنج کشور ساحلی دریای خزر کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر را امضا کردند.

اگرچه که در این کنوانسیون هیچ اشاره‌ای به سهم کشورها از دریای خزر نشده و حل این مناقشه به آینده موکول شده است.

مهم‌ترین بند این کنوانسیون دال بر این است که خزر موقعیت منحصر به فرد خود را دارد و قوانین دریاها و دریاچه‌ها شامل آن نمی‌شود.

همچنین مطابق ماده ۸ این کنوانسیون، «تعیین حدود بستر و زیربستر دریای خزر به بخش‌ها باید از طریق توافق بین کشورهای با سواحل مجاور و مقابل، با در نظر گرفتن اصول و موازین عموما شناخته شده حقوق بین‌الملل به منظور قادر ساختن آن دولت‌ها به اعمال حقوق حاکمه خود در بهره‌برداری از منابع زیربستر و سایر فعالیت‌های اقتصادی مشروع مرتبط با توسعه منابع بستر و زیربستر انجام شود.»

کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر تردد کشتی‌های کشورهای غیرساحلی و رزمایش با کشورهای غیرساحلی را نیز ممنوع کرده است.

با این حال افکار عمومی در ایران شدیدا نگران از دست دادن سهم ایران از دریای خز است.

کاربرای فضای مجازی با هشتگ‌ دریای خزر در مورد نگرانی‌هایشان در فضای مجازی نوشتند.

محمد صادقی٬ نماینده مجلس در این رابطه در حساب کابری توییترش نوشت: آیا دیگری در راه است؟

ابوالحسن بنی‌صدر نیز چنین واکنش نشان داد:

کابر دیگری اما به موضوع دریای خز از وجه دیگری نگریست:

 

پیش‌نویسِ دعوت به اعتراضات خیابانی

$
0
0

بیانیه ۳۷ تن از چهره‌های سیاسی، مطبوعاتی و دانشگاهی که با تیتر «نجات ایران» در رسانه‌ها منتشر شده به دنبال چیست؟ بیانیه‌ای که امضای کسانی را پای خود دارد که سال‌نا زندان رفته و در مبارزه با استبداد دینی رنج کشیده‌اند و از قضا امضای فرزندان نمادهای انقلابِ ۵۷ بر «معنا»ی آن افزوده است؛ فرزندان منتظری، بهشتی، طالقانی و شریعتی. مقصود این بیانیه چیست و مقصدش کجاست؟

برخی از منتقدانِ بیانیه، آن را «بازخوانی بحران‌ها بدون ارائه‌ی راه حل عملی» یافته و در نتیجه، آن را بیهوده خوانده‌اند؛ گویی مرادشان این است که وقتی در توصیف بحران، مجموعه‌ای از «هست»‌ها را می‌شمارید و مجموعه‌ای از «باید»ها را پیشنهاد می‌دهید و با این‌که می‌دانید به شنیدنِ حاکمیت امیدی نیست از راه حلّ عملی و مردمیِ رسیدن به آن بایدها چیزی نمی‌گویید کاری عبث کرده‌اید.

مدعای یادداشت حاضر اما این است که بیانیه هم در «توصیف»، هم در «توصیه» و هم در «تجویز» موفق بوده و حتی آخرین چاره را هم در صورت ناشنیده ماندنِ توصیه‌ها، ناگفته نگذاشته (که توضیح خواهم داد) اما حتی اگر به توصیه و تجویز هم نمی‌رسید باز هم نمی‌شد آن را اندک انگاشت؛ زیرا این ۳۷نفر نه در امنیتِ دور از دسترس حکومت، و نه با نام مستعار در فضای مجازی، بلکه در «میانه‌ی میدان» با تمام حیثیت و هویت حقیقی خود سخن گفته‌اند و چه گفته‌اند؟

به قانون اساسی که رسیده‌اند آن را نیازمند تغییر و همه‌پرسی دانسته‌اند و حتی جهت‌گیری تغییرش را نیز مشخص کرده‌اند: «یک پیمان‌نامه ملی» که در آن «خواست و اراده اکثریت مردم در قوانین اساسی و زیربنایی لحاظ شده و رضایت عمومی جلب شود». در توصیف سایر نهادهای نظام، از رئیس‌جمهورِ «تدارکاتچی» و «خبرگان تشریفاتی» و «مجلسِ ناتوان از حل بحران‌های ملی»‌ و از نظامیانی نوشته‌اند که «در تمامی شئون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی ورزشی، گسترده‌ترین و بی‌سابقه‌ترین نفوذ» را دارند. از قوه قضائیه‌ای نوشته‌اند که «سرمنشاء بیشترین مفاسد و نارضایتی‌ها» است و از «آفت خانمان‌سوز فساد که ته‌مانده‌ی امید ملی را خشکانده». از «بخش بزرگی از جامعه ایرانی که زیر فشار فقر، تورم و بیکاری کمر خم کرده و مطالبات اقتصادی را در اولویت نخست خود می‌بیند» و نیز از «تبعیض‌ها و تلاش‌های اقتدارگرایانه در جهت مهندسی اجتماعی و زخم‌های جامعه که جبران آن نیازمند سال‌ها تلاش و آرامش است».

در پی این توصیف‌ها، البته توصیه‌هایی کرده‌اند که مخاطبش حاکمیت است و گره ماجرا در همین‌جاست که منتقدان را می‌آزارد؛ پرسش‌ آن‌ها این است: در ویرانه‌ای که بیانیه به درستی ترسیم و توصیفش می‌کند و با حکومتی که در هر بحرانی ثابت کرده از دندان تیزش بیش از گوش ناشنوایش بهره می‌برد، «مخاطب بایدها» و توصیه‌های‌تان کیست و سرانجام چاره کدام است؟

به نظر می‌رسد منتقدان، این بیانیه را مبتلا به همان مشکلی می‌دانند که سخنان اخیر خاتمی و راهکارهای ۱۵گانه‌اش دارد؛ کلی‌گویی و بی‌برنامه‌گی! اما اتفاقا این بیانیه آمده است تا ضمن تاکید بر سخنان خاتمی، ضعف آن را جبران کند و در بند دوازدهم بیانیه، چنین کرده است. این بند، اگر چه همچنان جا را برای شنوایی حاکمیت باز می‌گذارد و این در را نمی‌بندد اما ضعف اصلاح‌طلبیِ خاتمی را با قوتِ مقاومت موسوی جبران می‌کند؛ آن‌جا که «با تاکیدی ویژه» هم از «اصل ۲۷ قانون اساسی» می‌گوید که موضوع آن «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح» است و هم از «بیانیه‌ی نهمِ» میرحسین موسوی که بر ادامه اعتراضات تاکید دارد.

به عبارت دقیق‌تر، در بند دوازدهم، دو راهکار روشن وجود دارد که مخاطب هیچ‌یک از آنها دیگر حکومت نیست؛ بلکه مردم و جامعه مدنی است. یک راهکار نظری و یک راهکار عملی. هدف از راهکار نظری، مشارکت جامعه در پاسخ به این پرسش است که چه باید کرد؟ «مشارکت فعال در یک گفتگوی ملی؛ گفتگویی که برای تحقق یک ملت متحد و یکپارچه، هیچ گریزی از آن نخواهیم داشت. می‌توانیم از ارائه پیشنهادات و نقد و انتقاد سازنده شروع کنیم».

هدف از راهکار عملی اما اصرار بر مطالباتِ ناشنیده است از طریق بازگشت به خیابان؛ آن‌جا که در ادامه‌ی تاکید بر اصل ۲۷ قانون اساسی، می‌نویسد: «پاسخ ما همچنان همان است که میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۹ خود آورده بود: مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم». موسوی این بیانیه را در دهم تیرماه ۸۸ و در اوج اعتراضات خیابانی نوشته بود؛ او هرگز تمام تخم‌مرغ‌هایش در سبد مذاکرات کسانی مانند مرحوم هاشمی رفسنجانی نچید و حتی آخرین کار او و مهدی کروبی پیش از حصرِ بهمن ۸۹، دعوت به خیابان بود.

بیانیه ۳۷نفره در بند پایانی می‌نویسد: «نیروهای مستقل نمی‌توانند و نباید خاموش و منفعل باقی بمانند تا بیگانگان دچار این وسوسه شوند که این جای خالی را با نیروهای وابسته و دست‌نشانده‌ پر کنند. پس ما نیز راه پیشینیان خود را ادامه خواهیم داد و مطالباتی را که برای نجات ایران ضروری می‌دانیم پی‌گیری خواهیم کرد. ما بر این باوریم که هیچ مطالبه‌ای با درخواست و نامه طومار محقق نخواهد شد؛ پس دست یاری خود را به سوی شما هم‌وطنان دراز می‌کنیم».

با این‌همه، به نظر می‌رسد مهم‌ترین بخش بیانیه، نگاه عمیقِ امضاکنندگانش به ‌کارکرد قانون اساسی است. آن‌ها به خوبی از پسِ تبیین این نکته برآمده‌اند که قانون اگر دور زده شود کارکردش را از دست می‌دهد.
قبل از اشاره به این فراز از متن، یادآوری فقط چند نمونه می‌تواند به فهم فاجعه‌ی بی‌خاصیت کردن قانون اساسی از سوی حاکمیت کمک کند: مثلا بنابر اصل ۱۰۷ قانون اساسی، «رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت‏هاى ناشى از آن را بر عهده خواهد داشت». اما در عمل، او اِعمال ولایت می‌کند بدون آنکه «مسئولیت‏هاى ناشى از آن را بر عهده» بگیرد. او در برابر هیچ نهادی پاسخگو نیست و خبرگان هم به اقرار برخی از اعضای هیئت رئیسه‌اش خود را مسئول اطاعت از رهبری می‌دانند نه نظارت بر او. از سوی دیگر طی سه دهه رهبریش هرگز خود را در برابر مصاحبه و پرسش‌های آزاد خبرنگاران قرار نداده و برخی از کسانی که به او نامه انتقادی نوشته‌اند مجازات‌های سنگینی متحمل شده‌اند.

پیش‌تر هم نوشته‌ام که این وضعیت، چند دولت را در ایران به شکست کشانده است؛ نه با هاشمیِ تکنوکرات کنار آمده، نه با خاتمیِ اصلاح‌طلب، نه با احمدی‌نژادِ «اصولگرای با بصیرت»، نه با روحانیِ «اعتدال».
نه خودش نامزد انتخابات می‌شود که بر فرضِ انتخاب، مستقیم پاسخگوی کارنامه‌اش باشد و نه اجازه می‌دهد رؤسای جمهور، متناسب با قولی که به مردم داده‌اند کارشان را انجام دهند.
هنگام پیروزی طوری حرف می‌زند که انگار حاصل رهبری او بوده، اما هنگام شکست طوری دیگران را سرزنش می‌کند که انگار هیچ نقشی در این مملکت نداشته است.

در نمونه‌ای دیگر، حق اعتراض (موضوع اصل ۲۷) چنان از سوی حاکمیت نادیده گرفته شده که رهبر جمهوری اسلامی راهپیمایی مسالمت‌آمیز ۲۵خرداد ۸۸ را «اردوکشی خیابانی» خوانده در حالی‌که مطالبات معترضان در آن سال، کاملا مشخص و شفاف بود: تقاضای راهکار عادلانه برای رسیدگی به پرونده‌ی انتخاباتی که معترضان آن را آلوده به تقلب می‌دانستند و چون آن‌ها را به شورای نگهبانی ارجاع دادند که خود متهم به مشارکت در تقلب بود راهی جز راهپیمایی اعتراضی نیافتند.

نمونه‌ی دیگر، بی‌خاصیت کردن انتخابات و حق حاکمیت ملت با اِعمال «نظارت استصوابی» است تا آن‌جا که در سال ۹۲، دامن «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام» را هم گرفت چه رسد به هزاران متخصص و دانشمند کشور که نتوانستند خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهند و هر دوره بر دامنه‌اش افزوده می‌شود.

‌همین نمونه‌هاست که نویسندگان بیانیه را متوجه کارکرد قانون کرده و نوشته‌اند: «هرکجا در طول تاریخ، قوانین در تضاد با روح مطالبات ملی قرار گرفتند، یا آنکه قوانین، توسط حکام، از روح و معنای مورد توافق خود خالی و عاری شدند، خواسته و ناخواسته قانون‌شکنی گسترش یافت و هرج و مرج و استبداد حاکم شد. قانون اساسی برآمده از دل انقلاب ۵۷ نیز، دست‌کم در زمان خود می‌توانست مورد وثوق و توافق ملی ایرانیان قرار گیرد. با این حال، تصلب در چهارچوب‌ها در عین تحولات سریع شرایط از یک سو و برخی بازنگری‌ها که چندان شفاف نبود از سوی دیگر، سبب شده تا امروز بخش بزرگی از جامعه ایرانی به قانون اساسی احساس تعلق نکنند».

و سرانجام عجیب است اگر منتقدی بگوید «چرا صریح‌تر از این ننوشته‌اند که نیازمند توضیح نباشد»؛ زیرا توقع امضای ۳۷نفر در ایران (با ملاحظات و تفاوت‌های شخصی و شخصیتی‌شان) بر بیانیه‌ای صریح‌تر ازاین، واقع‌بینانه نیست. به جای چنین توقعی، می‌توان تأمل کرد که چه نام‌هایی می‌توانست پای چنین بیانیه‌ای و همراه چنین جمعی باشد اما نیست زیرا (با فرض اطلاع آنها از بیانیه) یا شجاعت امضایش را نداشته‌اند یا اعتقادی به «باز گذاشتن راه اعتراضات» ندارند و این بیانیه را در عمل، «پیش‌نویس دعوت به اعتراضات خیابانی» یافته‌اند.

*متن بیانیه نجات ایران:
https://www.kaleme.com/1397/05/19/klm-268192/

معترضان فراموش شده

$
0
0

زیتون- پریا منظرزاده: «گر این تیر از ترکش رستمی است/ نه بر مرده بر زنده باید گریست» این بیت فردوسی که از زبان عبدالفتاح سلطانی، مدافع حقوق بشر و وکیل زندانی در مراسم ترحیم دختر جوانش انتشار یافت، درباره وضعیت دستگیرشدگان اعتراضات مرداد ۹۷ است. درحالی‌که چند هفته از درگیری‌ها می‌گذرد، تعداد دستگیرشدگان و وضعیت آنها در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. رسانه‌ها و نهادهای حقوق بشری نیز کمتر گزارشی درباره وضعیت این زندانیان منتشر کرده‌اند.

در حالی‌که کشته‌شدن یکی از معترضان در کرج به نام رضا اوتادی تائید شده،  مهدی محمودیان که پیش از این جزو کمیته پیگیری وضعیت زندانیان سال ۸۸ و اعتراض های دی ماه سال گذشته بوده ، نیز از گزارش‌هایی  درباره کشته شدن یک معترض بازداشت‌شده خبر داده است.

او نوشت: «متاسفانه پیکر حلق آویز شده یکی از زندانیان فشافویه که گویا از بازداشت شدگان اعتراضات اخیر در تهران بوده است از زندان به پزشک قانونی منتقل شده است، هنوز نتوانسته‌ام صحت و سقم این خبر را از منابع رسمی و یا افراد موثق پرس‌و جو کنم در صورت تایید خبر نام این زندانی را منتشر خواهم‌کرد».

«رضا اوتادی جمعه شب ۱۲ مرداد به ضربه گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسید و بر سر در مغازه پارچه فروشی پدر وی در میدان شهدای کرج خبر کشته شدنش درج شده‌است.»

مهدی محمودیان پیش از این نیز اخباری از دستگیرشدگان را در حساب توئیتر خود منتشر کرده بود. از جمله اینکه ۱۵ نفر از زنان بازداشتی که در زندان قرچک در کنار سایر زندانیان در بلاتکلیفی بسر می زند و از فرزندانشان دور هستند: «غالب زنان بازداشت شده میانسال و بالاتر هستند که می توان به خانم فاطمه دیزجی اشاره کرد که به دلیل درگذشت فرزندش موقتا از زندان زنان قرچک آزاد شده است.»

ژیلا بنی‌یعقوب، روزنامه‌نگار نیز پیش از این در توئیتر خود آمارهایی از تعداد دستگیرشدگان ارائه داده بود. از جمله اینکه تنها در اعتراض‌های خیابانی در کرج ۲۰ نفر از معترضان بازداشت شده‌اند، و بیش از ۵۰ نفر از زنان بازداشت شده در تجمع های اعتراضی روزهای اخیر تهران به زندان قرچک ورامین منتقل شده اند.

زندان شهرری که به قرچک معروف است، یکی از بدنام‌ترین زندان های ایران است. در این زندان پرازدحام، زنان در شرایط غیربهداشتی نگهداری می شوند که به آب آشامیدنی سالم، غذای مناسب و هوای آزاد و امکانات درمانی دسترسی ندارند.

گزارش‌های دیگر از انتقال ده‌ها نفر به زندان اوین حکایت دارد. همچنین عده ای از معترضان مرد به زندان فشافویه در جنوب تهران منتقل شده اند.

بیشتر اخبار مربوط به معترضان کرج و تهران است و درباره دستگیرشدگان اعتراض های سایر شهرها از جمله اصفهان، شیراز و مشهد کمتر خبری منتشر شده است.

آمار رسمی درباره تعداد کشته‌شدگان وقایع اخیر از سوی مقامات ایران منتشر نشده است. منابع خبری مختلف، که بیشتر فعالان حقوق بشر هستند، حتی نمی توانند آمار تقریبی از تعداد دستگیرشدگان منتشر کنند و به ذکر «ده‌ها نفر» کفایت می کنند.

این درحالی‌ست که بیشتر اخبار مربوط به معترضان کرج و تهران است و درباره دستگیرشدگان اعتراض های سایر شهرها از جمله اصفهان، شیراز و مشهد کمتر خبری منتشر شده است.

به نوشته خبرگزاری های نزدیک به سپاه پاسداران، بیشتر دستگیرشدگان اخیر در جریان یورش به یک حوزه علمیه در شهرستان اشتهارد و شکستن شیشه های آن با سنگ و آجر بازداشت شده اند.

بازداشتگاه های بدنام دوباره به صدر اخبار آمدند

سازمان عفو بین الملل، کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی و کمپین حقوق بشر ایران از جمله نهادهایی هستند که پیگیر شرایط بازداشتی ها شده اند.

خانواده نادر افشاری به نقل از یکی از قضات شعبه یک دادگاه انقلاب کرج به سازمان عفو بین الملل گفته اند که نادر در یک خانه امن تحت بازجویی است

عفو بین الملل از مقام های ایرانی خواسته به شکنجه و سایر رفتارهای بی رحمانه، غیرانسانی و تحقیر آمیز با زندانیان پایان دهد.

در بیانیه این سازمان آمده است: «خبرنگاران و فعالان حقوق بشر از داخل ایران و رسانه های مستقل در خارج از کشور از بازداشت ده ها نفر توسط نیروهای امنیتی در روزهای اخیر خبر داده اند. بازداشت شدگان اکنون در بازداشتگاه هایی نگهداری می شوند که به شکنجه و بدرفتاری با زندانیان شهرت دارند و بسیاری از آنها از دسترسی به وکیل و خانواده محروم مانده اند.»

یکی از بازداشت شدگانی که در شرایط نگرانی-برانگیزی بسر می برد، نادر افشاری، مدافع حقوق بشر است. او در اعتراضات دی ماه ۹۶ هم دستگیر شد و ۲۸ اسفندماه با قرار وثیقه از زندان اوین آزاد شده بود. حالا بازداشت او در جریان اعتراضات روز ۱۰ مرداد ماه ۹۷ در کرج می تواند شرایطش را سخت تر کند. خانواده نادر افشاری به نقل از یکی از قضات شعبه یک دادگاه انقلاب کرج به سازمان عفو بین الملل گفته اند که نادر در یک خانه امن تحت بازجویی است. خانه امن به بازداشتگاه های مخفی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی گفته می شود.

کشته شدن رضا اوتادی در اعتراضات کرج

اعتراضات اخیر بر اساس اخبار رسمی دست‌کم یک قربانی داشته است. رضا اوتادی، مغازه دار ۲۶ ساله کرجی با شلیک مستقیم گلوله جانش را از دست داد. خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع امنیتی ناشناس اعلام کرد رضا اوتادی با گلوله سرنشینان یک خودرو پژو و از اسلحه‌ای غیر سازمانی کشته شده است. این خبرگزاری بار دیگر به «پروژه شهیدسازی» معترضان اشاره کرده است.

یک منبع مطلع درباره کشته شدن رضا اوتادی به کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی گفته بود: «رضا اوتادی جمعه شب ۱۲ مرداد به ضربه گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسید و بر سر در مغازه پارچه فروشی پدر وی در میدان شهدای کرج خبر کشته شدنش درج شده‌است.»

حکومت ایران سعی در ترویج این ایده دارد که معترضان به عمد افرادی را در میان خود به قتل می رسانند تا از این طریق حکومت را بدنام کرده و مظلوم نمایی کنند. این اصطلاح از زمان اعتراض های ۸۸ درباره مرگ ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی نیز به کار گرفته شد. آن زمان گفته شد که «افراد ناشناس»، «ماموران سرویس های امنیتی غرب» مسول این قتل ها هستند. اصطلاح «پروژه شهیدسازی» هدف خنثی کردن اصلاح «شهدای جنبش سبز» را که درباره این کشته شدگان به کار می رفت را نیز دنبال می کند.

 ۱۵ نفر از زنان بازداشتی در زندان قرچک در کنار سایر زندانیان در بلاتکلیفی بسر می زند و از فرزندانشان دور هستند

این درحالی‌ست که مقامات امنیتی هنگام دیدار با خانواده کشته شدگان، برای آنکه آنها قانع شوند با رسانه های «بیگانه» مصاحبه نداشته باشند و موضوع مرگ فرزندشان را پیگیری نکنند، وعده‌هایی مانند کمک از سوی بنیاد شهید مطرح می شود.

با وجود انتشار عکس ها و فیلم های مختلف از ضاربان و انتشار کارت شناسایی آنان در فضای مجازی، مقامات قضایی-امنیتی ایران هیچگاه مسولیت کشته شدن معترضان را به عهده نگرفته اند اما نهادهای حقوق بشری از کشته شدن این افراد توسط ماموران ضد شورش یا نیروهای بسیج حکایت دارند.

اعتراضات اخیر ایران در پی شرایط دشوار اقتصادی، بالا رفتن تورم، بیکاری، عدم دریافت حقوق، سقوط ارزش ریال، خشکسالی و عدم مدیریت صحیح آب صورت گرفت. گوهردشت کرج یکی از کانون های اصلی اعتراض ها بود که به گفته ساکنان محل شرایطی شبیه به حکومت نظامی بر منطقه حاکم شد.


سه معامله‌گر و یک ایدئولوگ، معمای خروج ایران از سوریه

$
0
0

زیتون-نیلوفر سعیدی: سوریه، بخش مهمی از سرزمین شامات است. سرزمینی که بخش هایی از آن همچون دمشق و حلب، مامن کهن ترین شهرهای تاریخ تمدن بشری بوده و در کنار سواحل شرقی دریای مدیترانه واقع شده است. این کشور، گذشته از آب و هوای نیمه مدیترانه ای و معتدل، از حیث موقعیت جغرافیایی و استراتژیک، اهمیت خاصی برای اغلب بازیگران منطقه و قدرت های جهان دارد.
همسایگی با کشورهای مهمی همچون عراق، ترکیه، اردن، اسراییل، فلسطین و لبنان، سوریه را به کشور خاصی تبدیل کرده که از برآیند بسیاری از تحولات سیاسی و امنیتی این کشورها تاثیر می پذیرد و علاوه بر این، موقعیت دریایی خاص آن، می تواند برای روسیه، مواهب و امتیازات ویژه ای داشته باشد. بنابراین، بیهوده نیست که بحران در این کشور، تا این اندازه طول، عرض و عمق پیدا کرده است.

جنگ بزرگ قرن
بر اساس گزارش های فعالان حقوق بشر در سوریه، جنگ در این کشور، تاکنون بیش از یک هزار و سیصد میلیارد دلار، خسارت وارد کرده و زیرساخت اغلب شهرهای مهم از بین رفته است. علاوه بر این، شمار کشته ها به رقم وحشت آور چهارصد هزار نفر رسیده و بیش از ۷ میلیون شهروند سوری از کشور خود خارج شده و آواره شده اند. سه و نیم میلیون نفر از آنان در ترکیه و بقیه در لبنان، اردن، عراق و اروپا به سر می برند و علاوه بر این، بیش از سه میلیون نفر نیز در داخل سوریه، شهر و روستای خود را ترک کرده و به جاهای امن تر رفته اند. این در حالی است که جمعیت سوریه هیچگاه از ۲۳ میلیون نفر فراتر نرفته است و مجموع این ارقام سرانگشتی، نشان می دهد که فلاکت و بحرانی بزرگ در این کشور پدید آمده و هنوز هم پایان نیافته است.

زمینه های تاریخی بحران
خلبان سابق رشد کرده در حزب بعث سوریه یعنی حافظ اسد، به مدت سی سال رئیس جمهور سوریه بود و با تکیه بر ساختارهای پلیسی و اطلاعاتی، اقلیت علوی را بر اکثریت سنّی حاکم کرد و بارها حملات گسترده ای علیه اخوان المسلمین و دیگر مخالفان خود ترتیب داد. هزاران نفر از آنان را کشت و صدها نفر را زندانی کرد. بعدها، پسر او بشار اسد هم راه پدر را ادامه داد و حاضر نشد پوشه دموکراسی را باز کند و نگاهی به ان بیاندازد.
با آغاز خیزش های موسوم به بهار عربی، سوریه نیز تحت تاثیر ناآرامی ها قرار گرفت اما اهمیت جغرافیایی و سیاسی این کشور برای بازیگران مختلف منطقه ای، خیلی زود نشان داد که سوریه برای آنان، کشوری مانند لیبی، تونس و مصر نیست و این پرونده، اهمیت خاصی دارد.
توجه بازیگران مختلف به سوریه و تفاوت و اختلاف منافع آنان، هزینه های سنگینی برای مردم سوریه به بار آورد. در حالی که همه برای تغییر نظام سیاسی روانه ی سوریه شده و خطرناک ترین گروه های تروریستی و افراطی، در کنار طیف های گوناگونی از انواع و اقسام مخالفین منعطف، لیبرال، سیاسی و نظامی، برای پایین کشیدن اسد تلاش می کردند، حامیان او یعنی روسیه و ایران، به طرز جدی وارد میدان شدند و توازن قوایی که در این کشور برقرار شده، شرایط برای تحقق سناریوهای پایان را سخت کرده است.

نردیک شدن به معامله‌ی نهایی
بحران سوریه به نقطه ی آچمز و بن بست رسیده و ظاهر امر نشان می دهد که هیچکدام از بازیگران این صحنه، حاضر نیستند بیش از این هزینه کنند و یا دست به کار بزرگ بزنند. چرا که همین بالانس فعلی هم با زحمت به وجود آمده و در نتیجه، همه باید خود را آماده کنند تا اندک اندک سهم هر بازیگری مشخص شود.
در این بازی بزرگ، اوضاع آن قدر قمر در عقرب شده که دیگر توان و امکان تعیین بازیگر و بازنده وجود ندارد و اغراق آمیز نیست اگر گفته شود، برنده بازی در سوریه، کسی است که هزینه کمتری بپردازد!

ایران، عنصری که با همه فرق دارد!
برخلاف برخی تصورات عمومی، اشتراک منافع خاصی بین سه عنصر آمریکا، روسیه و ترکیه وجود دارد. اگر چه پراگماتیسم، یکی از وجوه شخصیتی اغلب سیاستمداران است اما این ویژگی در پوتین، ترامپ و اردوغان بسیار بارز است و به نظر می رسد که آنان در آینده می توانند در سوریه معامله کنند اما در این میان، ایران به خاطر تعلق خاطر ایدئولوژیک، نه تنها معامله نمی کند بلکه روز به روز بیشتر و بیشتر، منافع و امنیت خود را فدای چیزی می کند که از آن به نام آموزه ی مقاومت مکتب عاشورایی نام می برد.
مسئولین جمهوری اسلامی تلاش کرده اند این تفکر را در جامعه ی ایرانی جا بیاندازند که اگر سپاه قدس در سوریه وارد جنگ نمی شد، داعشی ها سر از تهران در می آوردند! اما مردم، در سالیان گذشته به این مساله حساس شده اند و معتقدند که بخش قابل توجهی از بودجه های ایران، در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن خرج می شود و از این بابت ناراضی و معترض شده اند. لذا جمهوری اسلامی هنوز هم نتوانسته برخلاف دیگر بازیگران، حضور در سوریه را به عنوان یک ضرورت، به مردم خود بباوراند. در همین حال، به خاطر آن که وزارت امور خارجه دخالتی در مدیریت این پرونده ندارد، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و دوستان او، سوریه را تبدیل به مساله ای کرده اند که با دیپلماسی ایران و حساسیت های آمریکا، اسراییل و عربستان به نفوذ منطقه ای ایران، ارتباط دقیقی پیدا کرده است.

ایران و بشار اسد
چیری که برای بازیگران مرتبط با سوریه مهم است، آینده این کشور و چگونگی اداره آن است. اما ایران در این مساله، مانند دیگران، فکر نمی کند. چرا که اگر بشار اسد بر سر قدرت نماند، علوی ها در سوریه سهم ناچیزی در قدرت سیاسی خواهند داشت و ایران چنین چیزی را نمی پسندد.
ایران در این سال ها نتوانسته با طیف های مختلف مخالفین سوری ارتباط برقرار کند و حتی علیه همه آنان موضع گرفته است و بنابراین پس از اسد، نمی تواند روابط حسنه ای با دولت جدید این کشور، برقرار کند و لازم است از حالا، برای این مساله فکری کند.

ایران چگونه از سوریه خارج شود؟
امسال برای بار نخست، برخی مسئولین روسیه، به این موضوع اشاره کردند که لازم است نیروهای ایرانی، خود را برای خروج از سوریه مهیا کنند. این در حالی است که روسیه در برابر حضور ترکیه در سوریه و اشغال برخی شهرها و مناطق این کشور توسط ارتش ترکیه، موضع‌گیری خاصی نکرده بود! به همین خاطر علی اکبر ولایتی مشاور بین الملل رهبر ایران در سفر به روسیه و پس از دیدار با ولادیمیر پوتین، اعلام کرد، اگر سوریه ای ها بخواهند، حاضریم همین فردا، کشورشان را ترک کنیم!
شاید دولت بشار اسد در شرایط فعلی هیچگاه نتواند مستقیما از ایران بخواهد خاک کشورش را ترک کند اما واقعیت این است که آمریکا و دیگران، به این حضور حساس شده اند و تهران باید به فکر آن باشد که به شکلی آبرومندانه و دور از عواطفی که خروج از سوریه را به مثابه یک شکست سنگین جلوه دهد، حضور خود را به شکل آرام و مرحله ای، در خاک سوریه کمرنگ کند. اهمیت این نکته زمانی روشن تر می شود که بفهمیم ایران و سوریه مرز مشترک ندارند و اسراییل نیز در ماه های اخیر، به برخی فعالیت های اطلاعاتی نیروهای ایرانی در نزدیکی های بلندی های جولان حساس شده و واکنش نشان داده است.
اگر ایران بخواهد در این پرونده، مانند یک ایدئولوگ به مسائل نگاه کند، هزینه های داخلی و خارجی حضور در سوریه چنان بالا خواهد رفت که می تواند بر دیگر حوزه های سیاسی و امنیتی ایران در منطقه، تاثیر بگذارد.

🍃زنده|کلانتری درباره فعالان محیط زیستی بازداشتی: قوه قضاییه دستور داده ما دخالت نکنیم

$
0
0

 

 


ظریف: پیشنهاد ترامپ برای مذاکره با ایران تبلیغاتی است

محمدجواد ظریف در گفتگو با شبکه الجزیره پیشنهاد دونالد ترامپ برای مذاکره با ایران را تبلیغاتی خواند.

وزیر خارجه ایران روز دوشنبه با اشاره به پیشنهاد آمریکا برای مذاکره بدون پیش شرط گفت: «هر گفتگویی با آمریکا پس از آن آغاز می‌شود که این کشور به دیگر کشورها احترام و تحریم ها را کنار بگذارد.»

ظریف برنامه موشکی ایران را مذاکره‌ناپذیر خواند و گفت: «ما سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود را در اثر تهدیدها و فشارهای آمریکا تغییر نخواهیم داد.»/ یورونیوز

 


کلانتری درباره فعالان محیط زیستی بازداشتی: قوه قضاییه دستور داده ما دخالت نکنیم




رهبر جمهوری اسلامی: مردم  به‌خاطر بی‌تدبیری داخلی زیر فشارند نه مسائل خارجی

رهبر جمهوری اسلامی امروز در دیدار با اقشار مردم از مذاهب و اقوام مختلف کشور بحران‌های ارزی و اقتصادی کشور را به گردن دولت انداخته و گفت: «کارشناسان اقتصادی و بسیاری از مسوولان موافق‌اند که عامل این مساله خارجی نیست، درونی است. نه اینکه تحریم‌ها اثر نداشته باشد اما عمده‌ تأثیر مربوط به عملکردهاست. اگر عملکردها بهتر و باتدبیرتر و به‌هنگام‌تر و قوی‌تر باشد، تحریم‌ها اثر زیادی نمی‌گذارد و می‌شود ایستاد.

وی تاکید کرد :مثلاً در همین قضیه‌ ارز و سکه بر اثر برخی بی‌تدبیری‌ها و بی‌توجهی‌ها ارز کشور رفت دست کسانی که از آن سوءاستفاده کردند.
این مشکل، مربوط به نحوه‌ مدیریت و سیاست‌گذاری اجرایی است. وقتی ارز و سکه را به‌صورت غلط توزیع می‌کنند، این توزیع دو طرف دارد: یکی که آن را می‌گیرد و یکی که آن را می‌دهد.
ما مدام دنبال آن کسی می‌گردیم که می‌گیرد، درحالی‌که تقصیر عمده متوجه کسی است که آن را داد؛ نمی‌گوییم خیانت، اما خطای بزرگی کرده است. »

« آحاد مردم مشکلات معیشتی را احساس می‌کنند. بخشی از مردم واقعا زیر فشارند و گرانی مواد غذایی و مسکن و… روی مردم فشار می‌آورد.
وقتی ارزش ریال این‌جور پایین می‌آید، آن کارمند روزمزد است که برای‌اش چیزی نمی‌ماند.

همچنین  واکنش رهبر جمهوری اسلامی به شعار «مفسد اقتصادی اعدام باید گردد» این بود که «بعضی‌ها اعدامی‌اند و برخی حبسی» او خاطرنشان کرد: «اجازه بدهید، شما مگر دادگاهید؟ فضاسازی نکنید، بعضی ممکن است اعدامی باشند و بعضی ممکن است حبسی باشند. بنده نوشته‌ام مقابله باید عادلانه و بادقت انجام شود.»



رئیس ستاد فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا: فعالیت‌های سپاه مخرب امنیت منطقه‌ است

جوزف ووتل، رئیس ستاد فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا در توئیتی که در صفحه فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا منتشر کرده، گفته است: «روشن است که قاسم سلیمانی و نیروی قدس سپاه پاسداران در مرکز کارزار پرهزینه و توسعه‌طلبانه فعالیت‌های مخرب در منطقه، از جمله سوریه، عراق، لبنان، بحرین و یمن است».

این فرمانده ارشد آمریکایی مدعی شده: «این نوع فعالیت‌های مخرب و بی‌ثبات‌کننده، امنیت و ثبات منطقه‌ای را برهم می‌زند و منافع مردم ایران را تامین نمی‌کند».

او چندروز پیش هم گفته بود که سپاه توان کارگذاشتن مین و قایق انفجاری در تنگه هرمز را دارد.



دستگیری ۹ نفر از اعضای شورای شهر استان تهران به اتهام ارتشاء و تبانی

برای ۶ نفر  از اعضای شورای شهر استان تهران در دوره پنجم فعالیت شوراهای اسلامی به اتهام جعل مدرک تحصیلی و کارت پایان خدمت و سوءاستفاده از موقعیت شغلی به سلب عضویت از شورا رای صادر شده است.

۹ نفر نیز به اتهام ارتشاء و تبانی در معاملات شهرداری دستگیر شدند که اکنون با قرار وثیقه آزاد هستند و یک نفر به اتهام سوءاستفاده از موقعیت و تحصیل مال نامشروع در تعلیق قضایی است.

همچنین ۲۵ نفر به دلیل عدم سکونت، سوء‌استفاده از موقعیت و سوءاستفاده از اموال شهرداری و اقدامات غیرقانونی دیگر براساس ماده ۱۸ آیین نامه اجرایی هیئت های حل اختلاف مورد اتهام قرار گرفته‌اند./ایلنا


شهرام ناظری هم پیشنهاد کنسرت رایگان داد

 



خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

مجلس قانون را بر منویات رهبر منطبق سازد

$
0
0

پس از خروج یکجانبه آمریکا از برجام و البته حسب مواردی دیگر که در گذشته رخ داده است، پرسشی در اذهان به وجود آمده و آن این که چرا از جامعه و دولتی ولایی فاصله گرفته ایم؟ یا اساسا چرا در قبال بعضی فرمایش‌های رهبری غفلت و یا اهمال صورت می‌گیرد؟ در پاسخ به این پرسش و برای نیل به جامعه ولایی با خطابه ها، مواعظ و توصیه‌هایی مواجه هستیم، ولی باز هم به اعتقاد برخی به منزل مقصود نرسیده ایم. نگارنده بر آن است که می‌توان ریشه این انحراف از معیار را در بعد تقنینی نظام جمهوری اسلامی جست؛ چرا که مجلس شورای اسلامی تاکنون برای تبدیل قول و فعل و تقریر رهبری به قانون تلاش نکرده است، هرچند که اخیرا تعدادی از نمایندگان مجلس طرحی را درباره قانونی کردن شروط رهبری جهت مذاکره دولت با اروپا در خصوص برجام به امضا رسانده اند.

چنان که می‌دانیم ارائه طرح و لایحه به ترتیب در حیطه اختیارات پارلمان و دولت است؛ لذا مطابق قانون رهبری نمی‌تواند به ارائه طرح و لایحه مبادرت کند. اما راه حل چیست؟ به نظر، مجلس شورای اسلامی می‌بایست رأسا تمامی منویات رهبری یا همان سیاست‌های کلی نظام – که برآورده کردن آن‌ها یکی از دشواری‌های فعالیت مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان است را تبدیل به قانون کند؛ این رویه نه تنها اوامر مولوی بلکه باید فرمایش‌های ارشادی را نیز در بر بگیرد. به این منظور مطابق قانون حداقل شانزده نفر از نمایندگان مجلس باید سخنان رهبری را تبدیل به طرح و به هیئت رئیسه تقدیم کنند؛ و چون به قول فقها صیغه امر دلالت بر فوریت دارد مجلس ملزم است با قید فوریت، طرح را به صحن بیاورد و از آن جا که بعید است بر سر کلیات طرح‌هایی از این جنس بحثی دربگیرد و نماینده‌ای در مقام مخالف سخن بگوید، طرح به قانون تبدیل شود و دولت مکلف به ابلاغ آن گردد. اما در پروسه مذکور بالطبع اختلالاتی پدید می‌آید که ذیلا به بعضی از موارد اشاره و راه حل‌هایی ارائه می‌شود.

عنصر زمان و مکان: چنان که می‌دانیم در احکام نباید از عنصر زمان و مکان غافل شد. پس مآلا در سخنان رهبری نیز امکان تغییر به واسطه تغییر در شرایط محتمل است. در این قبیل موارد لازم است نمایندگان مجلس به موضوع ورود کنند، فرآیند‌های موردنیاز را مجددا طی کنند و قانونی را که پیش‌تر تصویب کرده اند، بر اساس سخنان جدید رهبری، به روزرسانی کنند.

تأمین هزینه ها: مجلس در وضع و تغییر قوانین، به مانع اصل ۷۵ قانون اساسی برخورد می‌کند. در اصل هفتادوپنجم قانون اساسی آمده است: «طرح‌های قانونی و پیشنهاد‌ها و اصلاحاتی که نمایندگان در خصوص لوایح قانونی عنوان می‌کنند و به تقلیل در آمد عمومی یا افزایش هزینه عمومی می‌انجامد، در صورتی قابل طرح در مجلس است که در آن طریق جبران کاهش درآمد یا تأمین هزینه جدید نیز معلوم شده باشد.» در این زمینه طبیعی است میان مجلس و شورای نگهبان اختلاف نظر به وجود بیاید. ولی از آن جایی که شورای نگهبان تابع رهبری است بودجه مورد نیاز به هر طریق باید تأمین شود پس پروسه وضع و تغییر قوانین نهایتا به سرانجام خواهد رسید.

تبصره به قانون: به اغلب قوانین پس از تصویب و اجرا به منظور تکمیل، تعدیل و تبصره‌هایی افزوده می‌شود. در قوانین مورد بحث ما، این پرسش مطرح است که آیا می‌توان به قوانین برآمده از فرمایش‌های رهبری تبصره‌ای افزود؟ به بیان دیگر آیا می‌توان توصیه‌ها و رهنمود‌های رهبری را بسط داد؟ فی المثل اگر ایشان در استفاده از تلگرام و سایر شبکه‌های اجتماعی توصیه‌ای داشتند. آیا مجلس می‌تواند آن توصیه را بسط بدهد و به «برچیدن اینترنت» به مثابه ام‌المفاسد برسد و چنین چیزی را تبدیل به قانون کند؟ در این جا می‌توان گفت: تبصره به قانون، منطقه الفراغی است که نمایندگان می‌توانند حول آن بحث کنند.

ملاک چیست؟ بعضی قوانین جاری همچون «ملی کردن اراضی موات»، «بند «ج» و… در زمان حیات مرحوم امام به قانون تبدیل شده اند؛ یعنی برآمده از سخنان وفتاوای، ولی فقیه زمان بوده‌اند. با همان قید زمان و مکان که پیش‌تر ذکر آن رفت، رهبری جدید، ولی فقیه زمان – می‌تواند همه ان قوانین را نقض کند. زیرا ملاک سخن رهبری فعلی و فتوای اوست و بقابر تقلید میت جایز نیست. از طرف دیگر اجرای مجموعه فتاوا و سخنان رهبری مانند «حرمت دسترسی به حریم خصوصی» و… را باید با قانون تضمین و دولت را موظف به اجرای آن‌ها کرد. همچنین می‌دانیم مقلدان و شهروندان به طور مستمر از رهبری استفتاء می‌کنند؛ در این جا باید قوانین جزا، حقوق اساسی، آیین دادرسی و… را با پاسخ‌های رهبری تطبیق داد و در صورت وجود مغایرت همه را در جهت سخن رهبری تغییر داد، چرا که فعل و تقریر و قول رهبری حجت است. فی الواقع مقنن و قوانین کشور باید به مرحله‌ای برسند که در منویات رهبری مضمحل شوند. به این ترتیب کنش‌های تمامی نیرو‌های بی سازمان و آتش به اختیار که به دنبال اجرای منویات رهبری هستند، در چارچوب قانون قرار می‌گیرد.

موارد خاص: در امر کشورداری با مواردی خارج از قاعده با برخی قوانین عام و خاص مواجهیم. قانون قاعده است، ولی خاص استثناست. در طول یادداشت از قوانین عام سخن به میان آمد اما در سخنان رهبری با برخی خاص‌ها مواجه هستیم. مانند نهی علنی محمود احمدی نژاد برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری.

در این جا پرسشی به وجود می‌آید و آن این که آیا خاص‌ها، قانون می‌شوند؟ پاسخ منفی است. به همین جهت درباره موارد خاص، سایر دستگاه‌ها باید وارد عمل شوند و پیام‌های پنهان و کلیدواژه‌های موجود در سخنرانی‌های رهبری را به مثابه احکام اجرایی تلقی کنند. به این ترتیب در همان مثال کاندیداتوری بر شورای نگهبان است که عمل به وظیفه نماید. درباره قوانین خاص باید به همین مقدار بسنده کنیم، چرا که این موضوع خارج از بحث این یادداشت است مگر آن که از قوانین خاص، افادۂ عام شود؛ یعنی مثلا متوجه شویم، زمانی که رهبری علیه فتنه سخن می‌گوید، مخالف ورود اصلاح طلبان به دولت هستند. موارد پربسامدی نظیر «فتنه»، دیگر مانند کاندیداتوری رئیس دولت‌های نهم و دهم تک‌نمود نیست و مکرر است، پس شاید بتوان آن را هم به قانون تبدیل کرد؛ یعنی باهمان صورتبندی پیشین، «مکرر»ها قانون شوند.

منصوبان رهبری: یکی از مواردی که در بحث حاضر‌ می‌تواند حاشیه‌هایی به دنبال داشته باشد، گفته‌های افراد و ارگان‌هایی است که منصوب رهبری هستند؛ و گفته می‌شود که حرف آن‌ها حرف رهبری است؛ مانند آقایان جنتی، مؤمن، علم الهدی، روزنامه کیهان، نمایندگان، ولی فقیه در استان‌ها و … با سخنان این گروه نمی‌توان به‌سان سخنان شخص رهبری برخورد کرد. سخنان این گروه باید به صحن مجلس بیاید و مخالف و موافق درباره آن اظهارنظر کنند. چرا که قول منصوب رهبری عین قول رهبری نیست برای مثال زمانی که امام جمعه تهران امر و نهی غلاظ و شداد می‌کند، می‌بایست سخن ایشان توسط نمایندگان به مجلس بیاید و مخالف و موافق، مستند به قانون درباره آن اظهارنظر کنند و نهایتا آن را با رعایت جوانب به قانون تبدیل کنند. یا در مثالی دیگر، می‌دانیم نماینده، ولی فقیه در هر استان، نقش مهمی را در آن استان ایفا می‌کند. مثلا نماینده، ولی فقیه درباره انتصاب بخشدار، فرماندار، استاندار، شهردار و اعمال نظر مستقیم یا غیرمستقیم می‌کند. در این موارد. دولت می‌تواند به موضوع ورود کند و فرمایش نماینده ولی فقیه را در ترازوی قانون بگذارد و نتیجه بحث را به نماینده دولت در استان ابلاغ کند. برای نمونه اگر امام جمعه مشهد اجرای کنسرت را در آن شهر ممنوع اعلام می‌کند، وظیفه شورای شهر و شهردار مشهد آن است که این گفته را به قانون تبدیل کرده و اجرا کنند.

منبع: ن

سوژه مرده است

$
0
0

یادداشت هایی که برای این مجله نوشته ام بیشتر درباره علم بوده و کمتر به وضع و مقام خرد و نسبتش با علم نظر شده است. این بار نیز صرفاً نظری به خرد در زمان کنونی انداخته ام تا هم حق صحبت هفتاد ساله با فلسفه را اندکی ادا کرده باشم، هم تذکر دهم که اگر خرد رو نهان کند، کار جهان و زندگی آدمی به خطر می افتد، زیرا علم و تکنولوژی به آینده زندگی و مصلحت آدمیان و غم و شادی آنان کاری ندارند و به این جهت است که علم به پشتوانه خرد نیاز دارد و اگر از حمایت و همراهی آن محروم شود، نظم درونش دستخوش اختلال می‌شود و چه بسا که در راه ویرانگری قرار گیرد.

۱- از امام صادق(ع) نقل شده است که «علم درک تفاوت هاست». از جمله تفاوت هایی که ما کمتر به آن توجه داریم تفاوت عقل هاست. تفاوت دیگری که نمی‌دانم آیا از میان متأخران کسی به آن توجه کرده است یا نه تفاوت خرد با هوش است. در اینکه خرد، راهگشا و کارساز زندگی است، تردید نیست، اما اعتقاد به اهمیت خرد نباید ما را از غیبت و غیاب آن در بعضی زمان ها غافل سازد.

به عبارت دیگر حرمت لفظ و مفهوم و شهرت نام خرد نباید ما را از بودن یا نبودن آن غافل سازد. فیلسوفان گاهی در ماهیت عقل بحث کرده‌اند، اما غالباً وجود آن را مسلم انگاشته و در باب آن کمتر پرسش و چون و چرا کرده‌اند. در فلسفه رسمی، عقل مقوّم ذات آدمی و قوه درک کلیات و مایه برخورداری از علم است، ولی در این نوشته عقل به معنی یک قوّه نفسانی و شأن ناطقه نفس و مرتبه‌ای از مراتب وجود نیست، بلکه مراد از آن استعداد درک تاریخی هستی و زمان و زبان و شرایط امکان دانستن و عمل کردن است.

عقل دوران تجدد، عقل تاریخی است

این عقل شأنی یا جزئی از روانشناسی اشخاص و افراد نیست، بلکه در زمان و تاریخ پدید می‌آید و ظهور خاص می‌یابد و گاهی دستخوش ضعف و زوال می‌شود. عقل دوران تجدد، عقل تاریخی است، البته همیشه و همه جا مردمان باید در بهترین وضع عقل کار کنند. ظهور عقل هم در وجود آدمیان است مع هذا عقل، وجودی مستقل از افراد و اشخاص دارد. با این تلقی خرد دیگر چیزی نیست که مردمان را به آن بخوانیم و آن‌ها به آن رو کنند و به آسانی بتوانند کار خود را به دستور آن انجام دهند. حتی در جاهایی که در زمانی کارها به راهنمایی صورتی از خرد انجام شده است، وقتی مدد خرد منقطع شده است، آن جهان نیز به زوال و پریشانی رو کرده است.

اروپا کم‌کم دارد زوال خرد را حس می‌کند

اروپا پس از آغاز قرون وسطی و در آغاز رنسانس به چشمه تازه ای از عقل دست یافت. این عقل در طی قرن‌ها بسط یافت و اروپا جهان را با آن دگرگون کرد و در ویرانی و آبادی‌اش کوشید و اکنون پس از چهارصد سال کم کم دارد زوال خرد را حس می کند. البته هنوز کارها به کلی از روال و مدار خرد خودبنیاد جدید خارج نشده و ساده-لوحی است که بپنداریم قبل از اینکه نظم دیگری در افق آینده پدیدار شود، تجدد رخت بر می‌بندد.

عقل قدیم، کارساز زندگی کنونی نیست

در جهان توسعه نیافته پیرو غرب متجدد، قضیه صورت دیگری دارد؛ بخشی از این جهان احیاناً وارث یک سنت مفهومی و عقلی است و عقل را امر بالفعلی می‌داند که همواره می‌توان از راهنمایی‌اش برخوردار شد. عقلی که معمولاً می‌پندارند، هست و ثابت است. عقل قدیم البته هنوز در ارگانون ارسطو و شفای بوعلی و به طور کلی در همه کتاب‌های فلسفه تا دوره جدید وجود دارد اما این عقل، دیگر کارساز زندگی کنونی نیست.

همه مردم جهان به رسم جهان جدید که ساخته عقل جهان‌ساز است، زندگی می‌کنند و توقع نباید داشت که عقل قدیم بتواند راهنمای زندگی زمان تجدد و تجددمآبی باشد. این عقل در بیرون از کتاب‌های فلسفه وجود ندارد و به فرض اینکه در جایی هم وجود داشته باشد، ما راه خانه‌اش را گم کرده‌ایم و نمی‌دانیم که در شرایط کنونی جهان آثارش چیست و وجودش را در کجا می‌توان یافت و اگر نیست چرا ملتفت نبودنش نیستیم و به آن فکر نمی‌کنیم.

ما اکنون مثل قرن‌های پیش آثار ابن سینا و ملاصدرا را می‌آموزیم. این آثار به یک معنی عقل متحصّل و محقق است. اما به وجود این عقل متحصّل صرفاً از طریق آموزش نمی‌توان راه برد و به فرض راه بردن به آن، با آن نمی‌توان در کار جهان جدید و در راه توسعه کارسازی کرد. اگر آن عقل با همه اهمیتش، توانایی طرح و رهبری و کارسازی برنامه توسعه داشت، چرا تاریخ پیشرفت علمی تکنیکی و توسعه اجتماعی اقتصادی از دویست سیصد سال دورتر نمی‌رود؟

به نظر می‌رسد که جهان جدید به عقلی متفاوت با عقل قبل از رنسانس رسیده و با این عقل توانسته است علم و تکنولوژی و سیاست جدید را پدید آورد و توسعه دهد. کشورهای توسعه‌نیافته غالباً این عقل را از طریق آثار مادی و تکنیکی‌اش شناختند، البته بعضی اصول و اوصاف آن به صورت لقلقه زبان مشهور شد، اما چون درباره آنها تأمل نکردند و کسی نپرسید که این اصول در عقل قدیم ما چه جایی داشته است، آن‌ها هم جایگاهی در جان جامعه نیافتند تا بتوانند مؤثر شوند. اما به هر حال در عداد مسلمات درآمدند.

مگر نه اینکه به تبع جهان متجدد این حرف مشهور را پیوسته تکرار می‌کنیم که نیروهای طبیعت را باید با علم مهار کرد. اصل پیشرفت و تکامل را هم که بی‌چون و چرا پذیرفته‌ایم، ولی اینها در وجود و درک ما به مرتبه عقل نرسیده بلکه در ردیف عادات لفظی و روانشناختی باقی مانده‌اند و به همین جهت پندارهای سطحی و ظاهری‌اند و تعارض و حتی نسبتشان با آراء و اعتقادات و فرهنگ موروث درک نمی‌شود.

در جهان توسعه‌یافته وضع به صورت دیگری است؛ در این جهان تعارض میان موجودبینی و وجودبینی چندان شدید نیست که هر کس تصورات خود را واقعیت انگارد، ولی اینجا بیشتر ورطه‌ای میان این دو وضع وجود دارد و در این ورطه پندار، یا اصلاً مشکل و مسأله‌ای نیست یا اگر باشد به آسانی رفع و حل می‌شود.

حقیقتاً خوش‌بینی در شرایط کنونی هنر بزرگی است

وقتی می‌گوییم هیچ مشکل و مسأله‌ای وجود ندارد، لابد چرخ امور اداری و آموزشی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی به خوبی می‌گردد و آب و هوای کشور و به خصوص خوزستان هم خیلی خوب است و اگر مشکلی مثل مشکل ارز و طلا و بانک‌های خودرو هم پیش آید، به زودی و به آسانی رفع می‌شود.

حقیقتاً خوش بینی در شرایط کنونی هنر بزرگی است. وقتی می‌بینیم که هر یک از این حوزه‌ها نه فقط مشکل‌ها دارند بلکه وجودشان عین مشکل است، چه امیدی به آینده می‌توانیم داشته باشیم؟ این رسم مدیریتی که در سازمان‌های اداری جاری است، به جای اینکه کارگشایی کند، بر مشکل‌ها می‌افزاید و منشأ فساد و باعث پدید آمدن مشکل در حوزه‌های دیگر می‌شود. گاهی اعتراض می‌کنند که کار تو فلسفه است و اینها که می‌نویسی مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و متعلق به قلمرو آراء همگانی است و ربطی به فلسفه ندارد بلکه اهل سیاست و دانشمندان علوم اجتماعی باید به آنها بپردازند.

اولاً چه کنیم که دانشمندان کمتر به این مسائل می پردازند. ثانیاً سخن در صورتی درست است که فلسفه در مسائل مدیریت و آموزش و پرورش و کتاب و سینما و بانکداری وارد شده باشد، ولی وقتی پرسش می‌شود که این سازمان اداری و اقتصاد و فرهنگ و آموزش چیست و از کجا آمده و کارش در کجا و چرا می‌لنگد پرسش، پرسشِ فلسفی است. هر چند که مسائل اقتصاد و جامعه و فرهنگ و مدیریت و تعلیم و تربیت در علوم اجتماعی خاص طرح و پژوهش می‌شود. آیا طرح پرسشی که عنوان شد مداخله در علوم دیگر است؟

اینجا مسأله این نیست که سازمان‌های اداری را چگونه باید ترتیب داد یا اصلاح کرد و برنامه و روش تدریس چه و چگونه باید باشد. پرسش این است که سازمان‌های اداری ما چه می‌کنند و راهنمای عمل و میزان و ملاک کار و کارکردشان چیست و آموزش و پرورشمان چه حاصلی دارد و آیا حاصل کارش با غایتی که از آموزش و پرورش در نظر است، تناسب و تناظر دارد یا نه و اگر سازمان اداری و نظام کار و درس و مدرسه بی‌سامان است، این بی‌سامانی از کجاست و چرا کارها سامان نمی‌یابد. آیا وجود و دوام بی‌نظمی و بی‌سامانی نشانه دوری از خرد نیست؟

می‌بینید که این بحث‌ها ربطی به مشهورات ندارد و دعوت به این هم نیست که برویم خرد زمان‌های قدیم یا خرد رنسانس و دوران منورالفکری و … را بیاوریم و راهنمای خود قرار دهیم زیرا راه خانه آن خردها در تاریخ و با تاریخ تحقق یافته‌اند و در جایی پنهان نشده‌اند که آن‌ها را پیدا کنیم. چرخ زمان و تاریخ معمولاً با نظمی می‌گردد و اگر نام این نظم خرد باشد وقتی به گردش کارها نگاه می‌کنیم و این نظم را نمی‌یابیم، باید بیندیشیم که مبادا راه خرد را گم کرده باشیم.

۲- پیداست که زندگی مردمان باید نظم و سامان داشته باشد و مصالح آن رعایت شود. اگر عقل مصلحت بین پیوندش از همه جا قطع شود و از جایی مدد نگیرد، کارش به سکون و مرگ می‌کشد. پس کسانی باید باشند که به تعبیر مولوی راهی به عقلِ عقل داشته باشند و اگر آشنای عقلِ عقلِ عقل نمی شوند به باطن خرد دوران جدید راه یابند، زیرا با رجوع به باطن علم و عقل ظاهر است که تشخیص مصالح و نظم و سامان زندگی امکان می‌یابد و ضمان می‌شود.

اگر در جایی نظم و مصلحت گم شده است و حرف و قیل و قال فراوان است، عقل هم در کار نیست و می‌بینیم که با گم شدن عقل اکنون جهان در آستانه آشوب کلی قرار گرفته است. این آشوب را می‌توان در آخرین مرتبه به آشوب رابطه میان زمین و آسمان بازگرداند. اکنون وجود آدمی نیز مجال و میدان جنگ میان زمین و آسمان شده است. آدمی وقتی در بهترین وضع صلح و سلامت قرار دارد که رابطه لطف و دوستی میان آسمان و زمین وجودش برقرار باشد ولی در تاریخ ها هرگز برقراری این تعادل آسان نبوده است، زیرا یا زمین وجود آدمی می‌خواهد به آسمان برود یا آسمانش می خواهد تا مرتبه زمین تنزل پیدا کند و این بالارفتن و پایین آمدن صورت های متفاوت دارد.

در قرون وسطی زمین وجود انسانی را خوار انگاشتند و آن را زائده آسمان (و نه سایه آن) یافتند. در دوره جدید سودای غلبه زمین بر همه چیز و من جمله بر آسمان پیش آمد. اکنون در مواقع و مواردی رؤیای قرون وسطی به صورت دن کیشوتیسم با سودای تجدد در جان گروه های بزرگی از مردمان به هم آمیخته و آشوبی پدید آمده است که گرفتاران زمین از آسمان می گویند و اندک آسمانیان مانده اند که در این واویلای روح و فکر چه بگویند و چه بکنند.

اگر کسی بگوید این آشوب به صورت بی خردی ظاهر می شود یا فرع و حاصل فقدان و گم شدن خرد و بی بهره شدن آدمی از آن است، چندان بیهوده نگفته است. شاید بگویند در نقد خرد نباید تا آنجا پیش رفت که وجود آن را به کلی نفی کرد و نگران آشوب و پریشانی و سرگشتگی و تباهی کلی بود. در اینجا غرض انکار عقل یا نفی دعوت به جستجوی آن نیست بلکه سخن در تلازم عقل و سلامت نظام زندگی است.

هر جا این سلامت نباشد باید نگران پشت کردن خرد بود. عقل، فرع تفکر است. اگر این فرع نباشد سیاست و اخلاق به خطر می افتد. در دهه‌های اخیر اختفای خرد در همه جای جهان کم و بیش احساس می‌شود. تا اوایل قرن گذشته میلادی اگر به اروپا نگاه می‌کردیم، آن را عالمی بالنسبه منظم اما پر از تضاد می‌دیدیم که آزادی و قهر و عدل و ظلم و حق و باطل را با هم می خواست. ما هم در دهه‌های اخیر گاهی نسبت خود با غرب را در ذیل غرب زدگی تفسیر کرده‌ایم و مثلاً شرط آزادی و رهایی از قید ستم و قهر سیاسی و اقتصادی را گذشت از غرب زدگی دانسته‌ایم.

معنی غرب زدگی

کسانی هم در غرب و جهان توسعه یافته سخن از گذشت از تجدد و پایان و زوال خردی که تجدد با آن ساخته شده است می‌گویند و گشایش راه آینده را در این گذشت می‌دانند. اما اینجا غرب‌زدگی لایه‌های سخت تری دارد. اینکه معنی غرب زدگی چنان که باید در دیار ما درک نشد، بی وجه نبود زیرا ما هنوز با خرد تجدد آشنا نشده، گرفتار وجهی از غرب‌زدگی شدیم که راه به هیچ جا نمی‌یافت.

اگر کسانی گمان کردند که غرب زدگی ابتلا به بیماری تقلید از غرب است، ملامتشان نباید کرد. غرب زدگی در اصل وضعی است که در آن آدمی با غرور، خود را بنیاد و دائرمدار هستی می داند و زمانی که ناتوانان و ناتوان ترها و بی خبران دچار چنین داعیه ای شوند، نگران زوال خرد باید بود و مگر در این زمان چشم‌ها نابینا و گوش‌ها کر و زبان‌ها لال یا مبتلی به بی‌پرواگویی نشده است؟ راستی چشم‌ها چرا ورطه خطر را نمی‌بینند و سخن تذکر در گوش‌ها نمی‌گیرد. چه شده است که زشت را زیبا و زیبا را زشت، حق را ناحق و ناحق و باطل را حق و خوب را بد و بد را خوب می بینیم تا آنجا که گاهی درنمی-یابیم که مثلاً ۲ از ۷۴ کوچکتر است و اگر ۲ را بزرگتر بدانیم کسی اعتراض نمی‌کند.

تاریخ غربی با ظهور انسان مدنی بالطبع در فلسفه ارسطو آغاز شد

۳- تاریخ غربی با ظهور انسان مدنی بالطبع در فلسفه ارسطو آغاز شد. در وجود انسان مدنی بالطبع بود که سیاست و زندگی با هم کنار آمدند یا زمینه کنار آمدنشان فراهم شد. به نظر بنیانگذاران فلسفه، مدینه جایگاه شایسته زندگی انسانی بود. بی‌وجه نیست که در فلسفه افلاطون و ارسطو این همه بر اخلاق و فضایل تأکید می‌شود. در نظر این دو فیلسوف، سیاست و اخلاق کاملاً به هم بسته‌اند.

اینکه می‌گویند ارسطو بیش از استادش به اخلاق و استقلال آن از سیاست مایل بوده است، در نظر ظاهر نادرست نیست، اما وقتی خوب تأمل کنیم در می‌یابیم که مسأله به هیچ وجه مسأله تقدم مدینه بر اخلاق یا اخلاق بر مدینه نبوده است. مسأله این است که آدمی به عنوان عضو مدینه شأنی ورای وجود فردی که مجموعه ای از نیازهای حیوانی است، دارد. به این نکته مخصوصاً از آن جهت باید توجه شود که انسان موجودی که صرفاً مجموعه ای از نیازهای طبیعی به علاوه قوه عاقله باشد، نیست. بلکه عقل او با زندگی مدنی ملازمه دارد. اگر این را آغاز تاریخ غربی بدانیم باید ببینیم این تاریخ چگونه بسط یافته و مخصوصاً در دوره جدید چه صورتی پیدا کرده است.

شرق دیگر وجود ندارد و جهان کنونی یکسره غربی است

تاریخ، تاریخ انسان است و دوران‌ها را می‌توان بر حسب اینکه انسان در آن‌ها چه شأن و مقامی دارد، از هم تشخیص داد و تفکیک کرد. از شرق قدیم و حکمت آن در اینجا نمی‌توان بحث کرد. اکنون دیگر شرق وجود ندارد و جهان کنونی یکسره غربی است. تاریخ غربی هم از یونان آغاز شده است. در تفکر قدیم انسان اگر شأنی داشت به اعتبار مظهریتش بود. او آیینه و مظهری بود که در آن حق پدیدار می شد. در جهان یونانی انسانی ظهور کرد که لایق زندگی در مدینه دوستی و آزادی بود. یونانیان مدینه را نیز از روی نظام جهان صورت برداری کردند. آدمی علم و عقل را از جهانی فرا می گرفت که دارای مراتب بود و عقل و علم مراتب والای آن به حساب می آمد. یونانیان بر اساس سنخیت وجود آدمی و فهم و خرد او با جهان، بنای علم مطابق با واقع را گذاشتند. در دوره اسلامی و در قرون وسطی با اثبات وجود ذهن، اصل مطابقت علم با واقع پذیرفته و تحکیم شد، اما این مطابقت را خدا ضمان می شد زیرا خداوند عین علم و وجود بود.

۴- بحث در اینکه این تحول و نزدیک شدن دین و فلسفه به یکدیگر چه اثری در تحول تاریخ و پدید آمدن دوران تجدد داشته است، مجال دیگر می‌خواهد. مراد از طرح مسأله علم این بود که بدانیم که علم مزیتی برای انسان و بخششی بزرگ به او بود و اگر صورت اخیر آن بیشتر با قدرت نسبت دارد به قهر و ویرانگریش نیز باید اندیشید. در دوره جدید چون معنی واقعیت تغییر کرد اصل مطابقت در علم و عقل جدید هم دیگر جایی نداشت. هر چند که در فهم و عقل مشترک همه و حتی بسیاری از دانشمندان به حکم مشهور علم را مطابق با واقع می دانند البته از نظر استادان فلسفه اسلامی و پیروان توماس آکویینی هنوز اصل مطابقت معتبر است و شاید تردید در آن موجب تعجب شود ولی در این تردید نیست که با پیش آمد تجدد، نظم قدیم بر هم خورده و سنخیت علم و عالم و معلوم دیگر وجه و مناسبتی ندارد، زیرا در فلسفه جدید خودآگاهی دکارتی و شک هیومی و فهم کانتی و طرح خرد و روان هگلی جایی برای اصل مطابقت باقی نگذاشته است.

تا این معانی درک نشود به دشواری می‌توان دریافت که علم جدید یکی از لوازم تجدد و ستون اصلی جهان جدید و عین قدرت آن است. این قدرت گرچه با بشر و به دست او اعمال می‌شود اما در اختیار اشخاص و گروه‌ها و حتی سیاست‌ها نیست. وقتی سوژه انسانی ظهور کرد رؤیای نیل به جهان آزادی و صلح و سلامت هم پدید آمد و در این راه کوشش هایی به عمل آمد که بی نتیجه نبود ولی سوژه در همان وضع و جایی که در قرن هجدهم داشت باقی نماند، بلکه پس از اینکه به قدرت رسید، به تدریج دچار ضعف شد و اکنون دیگر انسان سوژه نیست بلکه سوژه تکنیک است. منتهی مردم جهان و حتی آنان که سوژه بودنشان چیزی بیش از میل به سوژه شدن نبود، از اینکه تکلیف همه چیز با قدرت تکنیک معین می شود، خبر ندارند و نمی-خواهند خبردار شوند.

نسبت آدمی با علم و تکنیک

اینکه کار قدرت علم تکنولوژیک به کجا بکشد، خدا می‌داند. این قدرت با وهمی قرین است که نمی‌گذارد آن را بشناسند، زیرا در همه جا این پندار غالب است که علم و عقل در خدمت بشر و برای خیر و صلاح او به وجود آمده و اختیارش هم به دست آدمیان است که آن را هر جا و به هر نحو که خواستند به کار ببرند. نسبت آدمی با علم و تکنیک را نیز به دشواری می توان دریافت اما این سهل و ساده است که بگوییم بشر اختیار تکنیک را به دست دارد و مخصوصاً سیاست‌ها و سیاستمداران بر این اختیار تأکید می‌کنند ولی از دهه‌های دوم و سوم قرن بیستم تحولی در علم و فلسفه سیاست پدید آمده و در پایان این قرن گفتار بعضی از صاحبنظران حاکی از عریانی و بی‌پناهی سیاست در عین داعیه‌داری آن است.

آیا سیاست در ظاهر همه کاره، در واقع هیچکاره است؟ به این پرسش دشوار پاسخ آماده نمی‌توان داد. در برابر نظر ارسطو در باب «انسان مدنی بالطبع» رأی فوکو را می‌توان در نظر آورد که نسبت زیست و مدینه را در تغییر معنی زیست دیده و سیاست دوره جدید را سیاست زیست حیوانی انگاشته است. نمی‌دانم آیا فیلسوف فرانسوی به تغییر در زیست‌شناسی انسان فکر می‌کرده است یا صرفاً در ترکیب زندگی و سیاست، زندگی را زندگی حیوانی می‌دیده است. تا آنجا که من درک می‌کنم هرگز و هیچ وقت انسان حتی اگر از مرتبه بی‌گناهی حیوانی بسیار دور شده باشد، نه فرشته شده است و نه حیوان محض.

آدمی هرگز در زندگی از راستی و نیکی و زیبایی به کلی چشم برنداشته است. هر چند که گاهی همه این ها را پایمال و پرپر کرده باشد. از ظواهر عبارات فوکو و لحن سخنش بر نمی‌آید که او در بیان خود درباره سیاست قصد تخفیف و ناچیز انگاشتن جامعه مدرن داشته و تنزلی در جایگاه سیاست می‌دیده است. تجربه قرن بیستم متفکران را محتاط کرده است که در نفی وضع موجود در شرایط فروبستگی افق آینده تند نروند. وانگهی اگر اروپاییان برای پایدیای یونانی چندان اعتبار قائلند که بعضی از مدرن‌ترین‌هایشان دوران مدرن را قاصر از تأسی به پایدیای یونانی می‌دانند ضرورتاً عصر جدید و تجدد را ناچیز نمی‌انگارند.

فوکو راست می گفت که سیاست جدید در کار اقتصاد و جمعیت و بهداشت و آموزش به برآوردن نیازهای کم و بیش طبیعی (نیازهای لذاته و لغیره) آدمیان نظر دارد و این دگرگونی بزرگی در تفکر سیاسی است. اگر ارسطو مدینه را جایگاهی می دانست که آدمیان در آن می‌توانستند به کمال و سعادت برسند، جامعه جدید را کسی جایگاه سعادت ندانسته است. این جامعه گرچه به نحو ارگانیک بسط می‌یابد و مراتب و درجات قوت و ضعف و کمال و نقص دارد، مجال و جایگاه ارتقاء آدمیان به منازل کمال اخلاقی و روحی نیست. انسان جامعه جدید را هوموساکر اگامبن (فیلسوف معاصر ایتالیایی) هم نمی‌توان دانست. هوموساکر آدمی است که دیگر کرامت ندارد.

من به درستی درنمی یابم که چگونه انسان در جامعه و سیاست جدید هوموساکر شده است (آنچه می فهمم این است که تروریسم می خواهد به نظریه حکومت مبدّل شود و جای سیاست را بگیرد. در این تلقی، انسان گوشت قربانی و موجودی هیچ و پوچ است که هم آسان و بی دلیل می کشد و هم ارزان کشته می‌شود. او موجودی برای کشتن و کشته شدن با بیرحمانه‌ترین روش‌هاست). فهم این قضیه که انسان جدید چگونه به هوموساکر مبدل می شود، دشواری‌ها دارد.

این اشکال را به رأی و نظر فوکو هم می توان گرفت که زیست و زندگی در گفتار او بسیار کلی است. فوکو به زیست تن نظر دارد و این زیست گرچه می تواند زیباشناختی باشد، اخلاقی نیست و شاید از یک حیث به «زندگی در خانه» ارسطو (یعنی کار و زندگی فارغ از اخلاق و سیاست) نزدیک باشد. خانه در مدینه ارسطو جای زحمت و تولید بود. عوامل عمده اش زنان و بردگان بودند. آنها در سیاست مدینه دخالت نمی‌کردند و وظیفه‌شان زحمت کشیدن و تحمل کار شاق و دشوار بود. هوموساکر اگامبن گرچه به تاریخ روم تعلق دارد، در اصطلاح فیلسوف و در زمان ما شاید برده ای باشد که عنوان و نام برده ندارد. این انسان هرچه باشد جهان را راه نمی برد، بلکه به راه جهان می رود و چه بسا که قربانی هیچ و پوچ می شود. این دعوی که ما از علم و تکنولوژی به هر نحو و در هر راه که بخواهیم بهره می بریم، نشان غفلت از وجود خویش و بیگانگی با زمان و جهان است.

با تجدد چه باید کرد؟

۵- می‌بینیم که اکنون دیگر غرب زدگی به صورتی که در تاریخ جدید غربی و در میان ما پدید آمده است، معنای اخلاقی نمی‌تواند داشته باشد و نباید برچسبی برای ملامت و تخفیف و تحقیر تلقی شود ولی در زبان ما لفظ غرب زدگی معمولاً بر وضع تقلید از رسوم و آراء و افکار غربی و قبول بی تأمل آنچه در غرب پدید آمده است، اطلاق می‌شود و معنی تقلید از غرب و تصدیق و قبول بی چون و چرای رسوم غربی دارد و در این معنی است که غرب زدگی با بی‌خردی ملازمت پیدا می کند. غرب زدگی نمی‌گذارد که از خود بپرسیم با غرب و تجدد غربی چه باید کرد و حتی نمی‌گذارد در عین مخالفت شدید با غرب از اجرای هیچ رسمی از رسوم آن سرپیچی کنیم.

کار آسان اما بی‌ثمر این است که غرب را بی‌چون و چرا بپذیریم یا ردّ کنیم. پذیرفتن بی چون و چرایش بی خردی در صورت ساده لوحی است اما ردّ و انکارش قبل از تأمل سادگی و ساده لوحی نیست و نمی دانیم چه نامی باید به آن داد. این انکار و ردّ گاهی به این می‌ماند که کسی گرفتار خصم بیرون باشد و آسیب های او را تحمل کند و مدام به او ناسزا بگوید و بپندارد که با ناسزاگویی و توهین لفظی کار خصم را می‌سازد. ظاهراً ما هنوز فکر نکرده‌ایم که تجدد چه برای جهان آورده و با ما چه کرده و ما با آن چه باید بکنیم. این مسائل را صرفاً با رجوع به عقل مشترک نمی توان حل کرد. این پرسش‌ها، پرسش‌های عملی و تاریخی است.

وقتی می‌پرسیم چه باید بکنیم برای پاسخ دادن اگر بتوانیم باید به همان چیزی رجوع کنیم که ارسطو آن را فرونزیس (خرد عملی و فضیلت عقلی) نامیده است. فرونزیس کجاست و آیا همه ما آن را در خزانه روح خود داریم که هر وقت لازم شد از آن مدد بگیریم. پاسخی که در این مجال می توان داد این است که همه ما می توانیم از فضیلت عقلی (فرونزیس) برخوردار و بهره مند باشیم اما همه مردمان همیشه به آن راه ندارند و گاهی از آن بسیار دور و بی بهره اند. اگر ما بتوانیم معنی پرسش ساده و کوچک «با تجدد چه باید کرد» را به درستی دریابیم مجالی برای جلوه و ظهور فضیلت عقلی فراهم آورده ایم یا درست بگویم رسیدن به این پرسش و فهم و دریافت آن نشانه ظهور خرد عملی و فضیلت عقلی است.

برای مردمی که تجدد به خانه و زندگی شان افزوده شده و آن را آشفته کرده است (نه اینکه با آن زندگی کرده باشند) طرح این پرسش و جستجوی خردی که بتواند به آن پاسخ بدهد، باید مهمترین مسأله باشد. همه مسائل فلسفه در نظر یک دانشجوی فلسفه مهم است اما در هر زمان و هر وقت و موقع تاریخی مسائلی هست که بر مسائل دیگر تقدم دارد. اگر بتوانیم بپرسیم که در برابر تجدد چه می توانستیم بکنیم که نکردیم و اکنون چه می توانیم و چه باید بکنیم گویی جای پایمان را در جایی محکم کرده ایم و چه بسا که بتوانیم راه بجوییم.

در برابر تجدد بر خلاف پندارهای غالب، دو یا چند راه گشوده و هموار وجود نداشته است و ندارد که بتوان یکی را برگزید. اگر کسانی گمان می کنند که تسلیم و قبول بی چون و چرا یا مخالفت نیندیشیده دو راه معین و معلومند، بهتر است اندکی بیندیشند تا دریابند که این دو، دو راه نیستند بلکه اوهام ناشی از ناتوانی ادراک و توجیه کننده انصراف از تفکر و استنکاف از سعی و پیمودن راهند. وقتی می پرسیم در برابر تجدد چه باید کرد، اولین مرحله باید خروج از سکون و توقف برای گشودن راه باشد. این راه چه می تواند باشد. بسته به اینکه تجدد چگونه درک شده باشد، راه متفاوت می شود. این راه هر چه باشد و به هرجا برسد، نه می تواند از تجدد اعراض کند و نه توان دور زدن آن را دارد بلکه حتی اگر راهی ورای راه تجدد می تواند و باید گشوده شود، ناگزیر از درون تجدد می گذرد.

در تاریخ ها و دوران های تاریخی بازگشت و طفره وجود ندارد. در تاریخ گسست روی می دهد و بزرگترین گسست های تاریخی در دوره تجدد و بر اثر نفوذ و قدرت تجدد در سراسر روی زمین روی داده است. اکنون آینده کشورها با هر سابقه تاریخی که باشند از سرنوشت تجدد جدا نخواهد بود. البته در هیچ جا در مورد اعراض و بازگشت از تجدد، نظر صریحی اظهار نشده است. مگر اینکه مخالفت ها را بر اعراض حمل کنیم. اگر روزی گذشت از تجدد که هنوز به تفکر در نیامده و شرایط امکان آن فراهم نشده است ممکن شود، راه آن به گذشته برنمی گردد بلکه راهی به سوی آینده است و کسی می تواند این راه را بجوید و بیابد که با صبر و طاقت بسیار در وضع تاریخی کنونی، تفکر کند و نسبت خود را مخصوصاً با گذشته دریابد ولی در باب چیزی که آثار و نشانه های آن هنوز در هیچ جا و بخصوص در تیرگی جهان توسعه نیافته به هیچ وجه پیدا نیست، چه می توان گفت؟

جهان توسعه نیافته که هنوز به نامرادی ها و ناتوانی های خود وقوف ندارد، به جای اینکه به فکر حل مسائل جهان و برقراری عدالت در سراسر روی زمین باشد، اگر می خواهد راه طی شده تجدد را بپیماید، حداقل با نظم و آهنگ پیشرفت غربی آشنا شود و مسائل خود را بشناسد و علم و محکم کاری تکنیک را فرا گیرد و به کار برد. در این مقام باید به نکته ای که شاید در این اواخر به آن توجه نشده است اندیشید.

تفاوت هوش و عقل

قبلاً گفته شد که معمولاً عقل را با هوش و دانش اشخاص و نخبگان قوم اشتباه می کنند. هوش یک استعداد روانشناسی است که اشخاص از آن کم و بیش بهره دارند. این هوش ارثی و شخصی است و با آن می توان علم آموخت یا ثروت اندوخت و … کار اصلی هوش فراگرفتن دانش های رسمی و حلّ مسائلی است که اشخاص در زندگی با آن مواجه می شوند. هوش به عقل نزدیک تر است تا به حماقت اما همیشه با حماقت در نمی افتد و گاهی به آسانی با آن می سازد و به آن عادت می کند. هوش هم در دوران عقل وجود دارد و هم در زمان بی خردی. اما عقل امری تاریخی است که در زمانی هست و در زمانی دیگر نیست و مگر یونانیان و هندیان و چینیان و ایرانیان در زمان هایی صاحب خرد بزرگ نبوده‌اند. عقل در درکی که مردم از خود و مبدأ وجود و نیز از زندگی با دیگران در جهان دارند، ظاهر و متحقق می شود.

عقل را نمی توان از معلم رسمی در مدرسه فرا گرفت و آن را در مدرسه نمی آموزند. اگر در جایی سیاستمداری مدبّر پیدا می شود که رهبری زندگی و فرهنگ و علم و عمل و اصلاح زندگی مردم را به عهده می گیرد، قاعدتاً باید جوانه ای از خرد جهان بین در آنجا روییده باشد. گردانندگان چرخ سیاست، مظاهر پیوستگی و گسیختگی پیوندهای مردم با یکدیگر و با جهان خویشند. اگر پیوستگی غالب است، عقل هم وجود دارد اما وقتی این پیوندها سست می شود، هوش و زیرکی و قهر جای خرد را می گیرد و دواعی گوناگون پدید می آید و چه بسا که هرکس در پی حرص و هوس خود می رود.

مراد این نیست که برخورداری از خرد تجدد، مایه کمال انسانی است و گذشتگان که با چنین خردی آشنایی نداشتند ناقص و درمانده بودند. خردی که از بود و نبودش بحث می کنیم مشکل-گشای همیشه و همه چیز نیست بلکه داروی درد این زمان و شرط لازم زندگی در این جهان است. اگر این خرد قصورها دارد بی خردی را نمی توان بر آن ترجیح داد و دعوی ها و داعیه های بی وجه و نامناسب را که راه به جایی نمی برد نباید به جای آن گذاشت. وقتی کسانی می گویند تجدد را به صورتی خاص و با اصلاح ها و تعدیل هایی که در نظر دارند، می پذیرند اگر نظر به امکان های تاریخی خود داشته باشند شاید سخن بخردانه می گویند اما بسیار اتفاق افتاده است که اصلاح ها و تعدیل های پیشنهادی تمنای محال بوده است.

طرح گزینش از تجدد، سودایی خام، محال و بیهوده است

۶- مشهورترین و البته سطحی‌ترین و مقبول‌ترین تلقی از تجدد در جهان در حال توسعه این است که آن را مجموعه خوب ها و بد ها بدانیم و گمان کنیم که می توان خوب هایش را اختیار کرد و بدهایش را واگذاشت. این تلقی چندان کلی و توخالی است که معلوم نیست راجع به چیست. مع هذا فرض کنیم که مراد از خوبی ها، فرآورده های مطلوب جهان جدید است و بدها هم هر چیزی است که در نظرِ گیرنده پسندیده نیست، ولی مشکل این است که تاریخ را با گزینش نمی سازند.

آنکه در سودای خود تاریخ را می سازد و مواد آن را از دیگران می گیرد باید یک طرح کلی در نظر داشته باشد و مواد و مصالحی را که می گیرد، بشناسد و بداند در کجا و در چه زمانی به کار می آیند. در غیر این صورت او اهل اختیار و انتخاب نیست، بلکه مقلّدی است که خود را مجتهد می انگارد. پیداست که با مطلق گزینش مخالفت نمی توان کرد پس اندکی به شرایط آن بیندیشیم. گزینش اولاً موقوف و موکول به برخورداری از خرد تجدد است و تا این خرد نباشد گزینش ممکن و میسّر نمی شود و شاید دعوی آن وجهی نداشته باشد و ثانیاً گزینش، گزینش اجزاء و جزئیات در نسبت و ارتباطشان با یکدیگر و با اصول و کلیات است زیرا اجزاء یک تاریخ به هم پیوسته اند نه اینکه هریک به صورت مستقل در کنار هم قرار گرفته باشند و وجودشان مستقل از یکدیگر باشد.

من در سی چهل سال اخیر تاوان مشروط دانستن این گزینش را کم و بیش پرداخته ام اما اکنون می توانم پیش آمدهای زمان و تاریخ این چند ده ساله را به شهادت بخوانم و بگویم که طرح گزینش چه سودای خام و محال و بیهوده ای بوده است. این سودا با ظاهر بسیار موجهش یک خیال خام است و چون در عمل محقق نمی شود، راه را می بندد و زندگی مردمان و افکار و اذهان آنان را پریشان می کند و بر بی خردی و ناتوانی سرپوش می گذارد و مهلت بی عملی و بی فکری را تمدید می کند.

می‌گویند اگر انتخاب نباشد خوب و بد را با هم باید پذیرفت. مسأله، فهمیدن و شناختن است، نه پذیرفتن و اخذ کردن. مسأله، مسأله با هم پذیرفتن یا نپذیرفتن خوب و بد نیست. مردمان در تاریخ چیزی می شوند نه اینکه صرفاً چیزی را بپذیرند. پذیرفتن خوب ها وقتی پیش می آید که امکان و مجال و آمادگی گزینش فراهم شده باشد و کسانی بر سر دو راهی انتخاب قرار گرفته باشند، زیرا انتخاب در هنگام فعل و قرار گرفتن بر سر دو راهی و چند راهی صورت می گیرد. اکنون ما در چنین مجالی قرار نداریم. تازه به فرض فراهم بودن مجال انتخاب باید فکر کرد که چگونه می توان خوب ها را گرفت و بدها را واگذاشت.

تاریخ، فروشگاه و انبار کالا نیست که اشیاء را بی ارتباط با هم چیده باشند و بتوان بعضی را انتخاب کرد. اگر این امکان بود چرا تاکنون به جای خوب ها در بسیاری موارد بدها را گزینش کرده اند یا خوب هایی را که گزینش کرده اند، خوب نمانده و بد شده است؟ ما در برابر کالاهای عرضه شده در بازاری نیستیم که هر چه می خواهیم برداریم و آنچه را که نیاز نداریم واگذاریم بلکه با تاریخی مواجهیم که جریان دارد. در این تاریخ محدودیت ها و امکان هایی هست. اگر اهل اختیاریم، در تحقق امکان ها می کوشیم و البته هرچه دامنه امکان های فرا روی ما وسیع تر باشد، اختیارمان بیشتر است، اما اگر به امکان ها و محدودیت ها کاری نداریم و لوازم و شرایط تحقق چیزها و کارها را نمی دانیم، جز سودای محال و دعوی های بیهوده کاری نمی توانیم بکنیم و دست خالی می مانیم. تاریخ تجدد مجموعه ای از وسایل و کالاها و اشیاء پراکنده نیست.

البته در نظر ظاهربین همه چیز و از جمله تکنولوژی وسیله ای در خدمت انسان است و پیروی از حکومت تکنیک ادراک نمی شود و چه بسا که آن را پیروی از حقیقت بپندارند. غافل از اینکه تکنیک قائمه جهان کنونی است و این جهان را راه می برد. کسی که آن را مجموعه ای از وسایل کاربردی می داند، نسبت درست با جهان تکنیک ندارد و از این نسبت چیزی درنمی یابد.

در تاریخ یکصد سال اخیر اتفاق افتاده است که کشورهایی به تکنولوژی خاص توجه و اهتمام کرده و در اقتباس، آنها را بر دیگر تکنولوژی ها مقدم دانسته و کم و بیش پیشرفت کرده اند. در این باب معمولاً وضع علم و تکنولوژی در هند را مثال می زنند. هند و شاید شرق آسیا هنوز به کلی از حکمت و خرد قدیم نبریده اند و درکی از تجدد و جهان جدید هم دارند و به این جهت است که با اختلاف های بسیار در زبان و آئین، تا حدودی از ثبات و نظم و سامان سیاسی و اجتماعی و دینی برخوردارند.

پس در امکان اخذ و اقتباس گزینش به طور کلی نزاع و اختلافی نیست. در مرحله توسعه صنعت و تجارت، تاجران و صاحبان صنایع علائق خاص و اختیارهایی دارند، اما اگر از قانون و نظم و هماهنگی تکنیک سرپیچی کنند، کار به ناهماهنگی و ناکارآمدی و بی تعادلی می کشد. گفتن این که ما علم و تکنولوژی را می خواهیم به شرط اینکه چنین و چنان باشد و به حرف ما گوش بدهد، نشان اختیار و گزینش نیست. حاکی از نشناختن جهان و تمنای محال است. آدمیان از اختیار برخوردارند اما این اختیار همیشه در حدود امکان های تاریخی محدود است. نه اینکه اختیار مطلق و مستقل از تفکر و عمل داشته باشند و بتوانند با زمان و تاریخ هر چه می-خواهند بکنند. اگر چنین بود خیلی زود زمین به بهشت برین مبدل می شد. اینهمه مدعیان بی خرد که در تاریخ بوده اند و هستند با تحمیل امیال و هوس ها و اوهام خود چهره جهان را از آنچه هست زشت تر می کردند و جهان را زودتر به سمت نابودی می بردند.

شراکت با تجدد با تسلیم تجدد شدن تفاوت دارد

۷- همواره در جهان نظمی چه خوب و چه بد بر زندگی مردم زمان حاکم بوده است و هم اکنون هم هنوز از آن نشانی هست. البته صورت های این نظم در دوره جدید پیوسته دگرگون می شده است و صورت اروپایی قرن نوزدهم آن در قیاس با دوران های دیگر تجدد و مخصوصاً با نظام زندگی در ادوار دیگر جلوه خاص یافته و با نظر به همین جلوه است که کسانی تجدد را صورت کامل یا بهترین صورت زندگی بشر می انگارند و دموکراسی و سوسیالیسمش را لیبرال دموکرات ها و سوسیالیست ها بهترین روش و دستورالعمل سیاسی و گاهی مطلق سیاست تلقی می‌کنند.

اکنون وضع جهان متجدد قدری تغییر کرده است، چنانکه کشورهایی که در نظم تجدد پیشگام سیاست و شیوه زندگی جدید بوده اند با بحران های گوناگون اقتصادی و سیاسی و اخلاقی مواجهند و ناگزیر باید به خطر انحطاط بیندیشند. جهان توسعه نیافته هم بی اعتنا به تاریخ در اوهام سرگردان است و نمی داند هنوز در جهان کنونی راهی جز راه توسعه ندارد و اگر کشوری این راه را طی نکند چه بسا که در معرض خطر فساد کلی قرار گیرد، اما راه توسعه را بدون اراده به پیشرفت و خود آگاهی به وضع تاریخی جهان و امکان های کشور خود نمی توان پیمود. یعنی با خودآگاهی به وضع خود است که می توان نسبت با تاریخ غربی را دریافت و راه توسعه را پیمود.

این راه جویی در حقیقت نحوی مشارکت در خرد متجددان است. کسانی ممکن است این مشارکت را تسلیم بدانند یا بگویند اکنون دیگر گوش دادن به خرد تجدد دیر شده و وقت آن گذشته است. پیداست که شریک بودن با تسلیم شدن تفاوت دارد. ولی به هر حال ما باید برای آینده فکری بکنیم. گاهی این اشتباهات پیش می آید. چنانکه ممکن است کسانی دم از استقلال رأی و آزادی در عمل بزنند. این ها تا زمانی که راهی نیافته اند (راه، حرف نیست بلکه باید بتوان آن را به رونده نشان داد و در آن سیر کرد) چه بسا کورکورانه از سطح و ظاهر افکار و اعمال پراکنده غربی پیروی کنند و از این پیروی بی خبر باشند و حتی شاید بپندارند که با استقلال رأی و فکر و با صرف همتی عظیم راهی تازه گشوده و پیش گرفته اند.

من از دهه‌های چهل و پنجاه با توجه به آغاز دوران پایان تجدد فکر می‌کرده‌ام که نظم غربی کم‌کم دارد خلل بر می‌دارد و بعید نیست که با انقلابی نظیر رنسانس از پا درآید. هنوز هم به این امکان فکر می کنم ولی اولاً نشانه‌های یک نهضت روحی و فکری هنوز پیدا نیست. ثانیاً بنای تاریخ ناگهان فرو نمی ریزد. چنانکه تاریخ غربی در کهنسالی اش هنوز قدرت آن را دارد که به قول مارکوزه، فرهنگ ها و اقدام ها و نظرهای مخالف را کانالیزه کند و حتی با اقدام به تحریف آئین ها و اعتقادات و کلمات وحی و کتب آسمانی مثلاً از اسلام داعش بسازد و مظاهر تبهکاری و جنایت و آدم کشی عصر مثل بوکوحرام و بن لادن و داعش را مظاهر اسلام معرفی کند. این حادثه برای اولین بار اتفاق نیفتاده است. کار تاریخ، پوشاندن و آشکار کردن است اما این بار حقیقت در پرده و حجاب نرفته بلکه در مرداب تباهی و نیستی افتاده است.

روشنفکرانی که بزرگترین نگرانی شان همکاری فلان فیلسوف یا شاعر با سیاست های سرکوبگر و توجیه آن سیاست هاست باید توجه کنند که اولاً دنبال مقصر گشتن و بار شکست و ناتوانی را بر دوش دیگران گذاشتن، توجیه ناتوانی در فکر و عمل است. ثانیاً امثال کارل اشمیت که از هیتلر پشتیبانی کردند معدود بودند و تازه آنها هرگز اعتقاد نداشتند که سیاست با رو کردن به تبهکاری کاری از پیش می برد. ثالثاً آنها فقط تأیید کردند و تأییدشان چندان مؤثر نبوده است که بلایای تاریخی قرن بیستم را به حساب آنان بگذاریم.

رابعاً در بحبوحه انحطاط و فساد تجددمآبی یکسره از صلاح و فساد تجدد گفتن، نادیده گرفتن شرایط زمان و چشم پوشیدن از خطر و فسادی است که همه جهان اعم از متجدد و متجددمآب را تهدید می-کند. در این شرایط بهترین کاری که می توان کرد، اندیشیدن به مسائل و اوضاع موجود و سعی در اصلاح آنها با انتظار فعال و رو کردن به تفکر آماده گر است. در این انتظار نه فقط توسعه یک نیاز اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است بلکه چگونگی سیر تاریخی آن نیز که می تواند جزئی از طرح آماده گری باشد، اهمیت دارد.

کسی که آماده می شود باید بداند که برای چه پیش آمدی باید آماده شود؟ وقتی جهانی رو به تحلیل می رود ساکنان آن اگر به آنچه می گذرد و پیش می آید خودآگاهی یابند، این امکان وجود دارد که از درون حادثه جوانه های جهان دیگری بروید و چه بسا که این جوانه-ها در آب و هوای حکمت و معرفت رشد کند و بر و بار بدهد. آثار این آماده گری گرچه هنوز در جهان توسعه نیافته ظاهر نشده، جلوه هایش را در تفکر جهان غرب کم و بیش می توان یافت. جهان توسعه-نیافته هنوز نگران آینده نیست.

گویی مشکلی در راه خود نمی بیند (و چه بسا که راهی نمی شناسد و به راه کاری ندارد) و اگر با او از مسائل و مشکلات بگویند، آنها را به چیزی نمی گیرد و چون به امکان-های تاریخی نمی اندیشد مسأله و مشکلی هم ندارد. هر تاریخی پایانی دارد تاریخ غربی هم گرچه هنوز قدرتمند است، به پایان خود نزدیک شده است و شاید ظهور نیهیلیسم به صورت تروریسم از نشانه های نزدیک تر شدن به پایان باشد. مع هذا تاریخ غربی با تروریسم از پا در نمی آید و اگر خدای ناکرده تروریسم جهان موجود را از پا درآورد و کار جهان به دست تبهکاران و آدم کشان بیفتد، کار آدمی ساخته شده است و دیگر تاریخ و آینده ای وجود نخواهد داشت و به وجود نخواهد آمد.

تاریخ با انقلاب در تفکر آغاز می شود

تاریخ با انقلاب در تفکر آغاز می شود و در سایه آن نظم می یابد. در جهان توسعه نیافته از تفکر راهبر به نظم خبری نیست و مقدمات اخلاقی و فرهنگی و روحی لازم برای نظم بخشی به زندگی هم کمتر یافت می شود. در طی چهل پنجاه سال اخیر معلوم شده است که ستون های تاریخ غربی هر چند که ترک هم برداشته باشد، به این آسانی ها در هم نمی ریزد.

اشتباه بزرگی که معمولاً پیش می آید این است که قدرت غربی را صرف قدرت سیاسی و نظامی می بینند و در ارزیابی این قدرت هم گاهی چنان دچار توهم می شوند که حرف های دردناک خنده آور می زنند. گویندگان این حرف ها مسلماً بهره ای از هوش دارند و اگر نداشتند احراز مناصبی که دارند برایشان میسر نمی شد. آنها هوش دارند اما به ضرورت سخن خردمندانه نمی گویند و حتی گاهی با گفت بی اساس و بی پروای خود آنها را که از خرد بهره ای دارند، به تعجب می اندازند. هوش اگر با خرد قرین نباشد شاید بی باک و خطرناک و خطرآفرین باشد.

صلاح زندگی وقتی تأمین می شود که هوش و خرد به هم نزدیک باشند

۸- تمییز هوش از عقل و درک تفاوت های آنها به درک بهتر زمان و شرایط کنونی مدد می کند. این دو گرچه لااقل از جهت ظاهر باهم سنخیت و قرابت دارند، ملازم بودنشان ضروری نیست. هوش همیشه و در همه زمان ها و مناطق روی زمین هست اما عقل گاه هست و گاه نیست یا اگر هست شاید گرفتار ضعف و سستی باشد. در این صورت از اثربخشی هوش هم کاسته می شود. صلاح زندگی وقتی تأمین می شود که هوش و خرد به هم نزدیک یا توأم باشند و بعضی مردمان این دو را با هم داشته باشند.

صاحبنظران و دانایان واجد هر دواند و بی جهت نیست که وقتی خرد پوشیده می شود، کار آموزش و پژوهش هم مشکل می شود و دانشمندان و پژوهندگان نمی دانند به چه پژوهش هایی باید بپردازند. البته می توان به مدد هوش پژوهش کرد اما نمی توان تشخیص داد که در هر موقع و مقامی کدام پژوهش مقدم است. بازاریان و مال اندوزان در کسب ثروت بیشتر از هوش بهره می برند اما برای حفظ ثروت و هزینه کردن درست آن به اندکی عقل نیازمندند که اگر نداشته باشند، سفاهت و خسّت شایع می‌شود.

اما سیاستمداران به صاحبنظران شبیهند یعنی هوش و خرد را توأم باید داشته باشند. دانشمندان و دانایان از این حیث با سیاستمداران تفاوت دارند که خردشان صورت و جلوه علم دارد و با معلوماتشان قرین است. اما سیاستمداران به خرد بیش از معلومات نیاز دارند و رویکردشان به امور باید خردمندانه باشد. سیاستمدار کسی است که خردش بر هوشمندی می چربد. متقدمان به کسی که هوش بی خبر از خرد ره آموزش بود، صاحب جربزه (گربزی) می گفتند و جربزه داشتن را فضیلت نمی دانستند.

امروز شاید جربزه نه فقط نبود فضیلت بلکه عین رذیلت باشد. اکنون که تناسب ها و تعادل ها به هم خورده است، اگر راهی برای اصلاح کارها باشد اینست که هوش عامل خرد و فرمانبر آن باشد. در این صورت است که امید صلاح و اصلاح معنی دارد وگرنه مال و منال و وسایل و ابزار و حتی علم و پژوهش همه بی-سود و ثمر می شود و شاید مایه خرابی باشد ولی نمی دانیم خرد را در کجا می توانیم بیابیم؟

۹- در گزارشی از یک پژوهش دانشگاهی آمده بود که میزان هوش مردمان کاهش یافته است. در کوچه و خیابان و اداره و بیمارستان و در گفتار و کردار هرروزی هم شواهدی می توان در تأیید نتیجه پژوهش مزبور یافت. مگر کندی و ناتوانی در کارها و در فهم معانی شایع نیست و در ادارات و سازمان های اداری و آموزشی و خدماتی و درمانی ما کارهای بیهوده و عجیب کم صورت می گیرد و مهم اینکه اگر حکایت این کارهای عجیب را بازگویند، به ندرت کسی متعجب می شود. گویی این آشوب و آشفتگی یک امر عادی و مطابق با موازین خرد است.

در این موارد باید مواظب بود که میان هوش و خرد اشتباه نشود. آیا بیهوده کاری نشانه کم هوشی است یا از بی خردی برمی آید؟ ظاهراً بیهوده کاری بیشتر نشانه کم خردی است و کمتر به کم هوشی و کم شدن هوش بازمی گردد. وقتی مثلاً در یک بیمارستان ده بیمار را که تا ظهر باید جراحی شوند، از اول وقت اداری پشت در اطاق عمل در صف نگه می دارند و این وضع (که برای خود من پیش آمده است) در نظر بیماران و بیشتر کسانی که خبر آن را می شنوند، امری کاملاً عادی و معمولی جلوه می کند، قضیه به خرد بازمی گردد و کمتر به هوش مربوط است اما وقتی زبان یکدیگر و معنی حرف های معمولی را درنمی یابیم و امور ساده ای مثل ترافیک و کار و بار کارکنان سازمان های اداری و ندانم کاری ها و مشکل آفرینی ها و آشفتگی ها و پریشانی ها و بیهوده کاری ها حس نمی کنیم و تشخیص نمی دهیم، با اینکه این همه به عقل بازمی گردد، ظاهراً نقصان هوش هم در آنها دخیل است. مشکل این است که هوش را نمی توان به آسانی از عقل جدا کرد و جدا کردن بهره هوشی از خرد و بی خردی نیز با یک کار پژوهشی معمولی نمی تواند صورت گیرد.

در هر صورت تمییز یک امر روان شناسی از خرد عمومی که فردی و شخصی نیست و با زمان و تاریخ پیوستگی دارد، کار آسانی نیست. البته این دو به هم بسته اند چنانکه اگر خرد نباشد هوش به تنهایی از عهده کارهای بزرگ بر نمی‌آید. اگر واقعاً بهره هوشی کاهش یافته باشد، حداقل دو وجه می توان برای آن ذکر کرد. یکی اینکه مردم زمان و به خصوص نسل جوان و جوان تر تنبل شده اند و با دسترسی به اینترنت و زندگی در به اصطلاح فضای مجازی به طرح و حل مسائل احساس نیاز نمی کنند، زیرا اگر هوش که معمولاً با تست ها سنجیده می شود، استعداد حل مسأله و پیدا کردن راه برای بیرون آمدن از وضع دشوار یا یاد گرفتن و مهارت پیدا کردن باشد جوانان و کودکان ما کمتر نیاز دارند که هوش خود را به کار اندازند. وجه دوم را در شیوه درس خواندن در مدارس می توان دریافت. محصلانی که برای پاسخ گفتن به پرسش های سه یا چهار جوابی درس می خوانند و وارد دانشگاه می شوند ذهنشان خانه بندی خاص پیدا می کند و …

۱۰- اگر در آنچه گفته شد چون و چرا شود و اثر جهان مجازی و برنامه‌های درسی مدارس در کم شدن هوش پذیرفته نشود به قضیه از وجه فلسفی می توان نظر کرد. چنانکه اشاره شد هوش با عقل تفاوت دارد. هوش امری کم و بیش بیولوژیک و روانشناسی است و افراد و اشخاص از حیث هوشمندی اختلاف ها دارند ولی کم شدن و زیاد شدن هوش بحث دیگری است. عقل و هوش چون در ظاهر به هم نزدیکند و موارد کاربرد مشترک دارند، غالباً با هم اشتباه می شوند و چون کم و زیاد شدن خرد محرز است شاید آثار بی خردی را به کم هوشی نسبت دهند و نتیجه بگیرند که هوش کاهش یافته است.

می‌دانیم که قبل از تلقی هوش به عنوان یک مسأله روان-شناسی تفاوت صریحی میان عقل و هوش نبود و مرزهای این دو را معمولاً به دقت نمی شناختند. به عبارت دیگر هوش و عقل همیشه و همواره به هم پیوسته بوده اند. اگر صاحبنظران به اقتضای موقع و مقام و مخصوصاً در اوقاتی که با جلوه های مخرب و گمراه کننده فهم مواجه می شدند از زیرکی و گربزی می گفتند، به اشاره هوش را از عقل جدا می کردند ولی آنان قصد ورود در مباحث روان شناسی نداشتند و نمی توانستند داشته باشند بلکه بیشتر در نظر داشتند که ساحت خرد را از بدی و زشتی مبرا سازند و به خرد ویرانگر یا جزئی نامی دیگر و کم و بیش مذموم بدهند.

به هرحال اگر زیرکی و گربزی (جربزه) را جلوه هایی از هوش بدانیم توجه داشته باشیم هوش در گذشته معنی امروزی را نداشته است. چنانکه گاهی هوشیاری را در برابر غفلت می آورده اند اما عقل گرچه در وجود اشخاص ظاهر می شود و اشخاص به صفت خردمندی و بی خردی موصوف و متصف می شوند، مثل هوش مادرزادی نیست. عقل تاریخی است یعنی ظهور و دورانی دارد و چه بسا که دورانش به سر آید (چنانکه مثلاً دوران دولت خرد یونانیان به سر آمد) یعنی ممکن است در یک زمان در میان یک قوم عقل وجود نداشته یا ضعیف باشد و در زمان دیگر راهنما و کارگشای امور شود.

به عبارت دیگر عقل ها با آغاز یک دوران صورت تازه پیدا می کنند و در نظام زندگی مردم وارد می شوند. اشخاص هم بر حسب استعداد خود از آن بهره می گیرند یا به آن پشت می کنند. مع هذا کمتر اتفاق می افتد که اشخاص کم هوش از فیض خرد و خردمندی برخوردار باشند، هر چند که این امر غیر ممکن نیست و البته در دوران حضور خرد کم هوشان هم از خرد به کلی محروم نمی مانند و بی خردی نمی کنند. در مقابل در دوران بی خردی بسیار اتفاق می افتد که اشخاص باهوش از خرد دور و بی بهره بمانند و کارهای بی خردانه بکنند یا سخن های بی خردانه بگویند؛ یعنی ضرورت ندارد که هر کم هوشی بی خرد و هر هوشمندی خردمند باشد.

اتفاقاً در عصری که خرد پوشیده است، هوشمندان بیشتر در خطر ابتلا به بی خردی اند زیرا زیرکیشان ره آموز راه های حرص و هوس و شهرت و خودکامی و آرزوپروری می شود. در قرون اخیر نیاکان ما کمتر بخت برخورداری از خرد اسلاف قرون دوم تا دوران ورود به تجددمآبی را داشته اند. گویی در دو قرن اخیر که بادی از سوی غرب وزیده و بویی از خرد جدید و تجدد آورده، خرد قدیم را پوشانده است. نکته ای که درکش آسان نیست و به این جهت تکرارش ضرورت دارد این است که خرد اروپای جدید با خرد قرون وسطی و خرد دوره اسلامی و یونانی تفاوت کلی داشته است. یونانیان هم در طی دوهزار و پانصد سال تاکنون هرگز به مراتب خردی که نیاکان قدیمشان از آن برخوردار بودند نرسیدند و ظاهراً از رجوع به آن برای دریافت صورت های دیگر خرد نیز ناتوان بودند یا به هرحال نشانی از این رجوع را کمتر می توان یافت.

۱۱- ما معمولاً اثر عقل را در زندگی عمومی و روابط و مناسبات اجتماعی و فرهنگ و زبان می شناسیم، یعنی عقل قوه و استعداد فهم و ادراک آنچه هست و روی می دهد و همچنین تشخیص باید و نباید و حق و باطل است. گاهی دریچه فهم مردمان باز است و دایره آن وسعت دارد اما گاهی نیز دریچه تنگ می شود و فهم کوتاه می آید. در این صورت هوش نیز به زحمت جلوه و اثر کلی دارد و بیشتر در حبس وجود فردی صاحبش و در خدمت او می ماند. برای روشن شدن قضیه مثالی بیاورم. در طی دهه های اخیر تعداد بسیاری از کودکان و نوجوانان بسیار هوشمند کم و بیش نامور شدند و انتظار می رفت که به زودی در زمره دانشمندان بزرگ قرار گیرند که البته بعضی از آنها به مقام دانشمندی هم رسیدند و مخصوصاً آنها که در مراکز علمی جهان کار کردند نامدار شدند اما اکنون خبری از بسیاری از آنها نیست و نمی دانیم با هوش خود چه کرده اند و با آن به کجا رفته و به کدام مقصد رسیده اند.

وقتی دایره و مجال فهم و خرد تنگ می شود، مسائل هم پوشیده می ماند و اشتغال به اوهام جای طرح و حل مسائل را می گیرد. کسی که نگران افول خرد و خردمندی است از اینکه بشنود در جایی یا در همه جهان بهره هوشی کم شده است، تعجب نمی کند زیرا هوش و خرد لااقل در روابط میان آدمیان و در امور معمولی زندگی از هم جدا نیستند. درست است که هوش طبیعی است و نه تاریخی اما در تاریخ باید مجال ظهور بیابد و اگر نیابد از کار می-افتد. همیشه در همه جای جهان امثال لائوتسه و توسیدید و ارسطو و سوفوکل و سقراط و ابن سینا و فردوسی و سعدی و گالیله و دکارت و نیوتن و شکسپیر و گوته و … بوده اند.

اینها بخت آن را داشته‌اند که در زمان افق‌های باز به سر می برده اند و چشم به آن افق ها داشته‌اند یا تفکرشان نسبتی با افق داشته است اما هوشمندانی که در دوران فروبستگی افق ها به دنیا می آیند و زندگی می کنند، بخت آن را پیدا نمی کنند که همه استعدادهای خود را تحقق بخشند. با اینکه نیاز اصلی نیاز به عقل است این هم که میزان هوش رو به کاهش دارد خبر و هشدار بدی است. شاید اشتباه میان هوش و عقل موجب این استنباط باشد، زیرا قاعدتاً هوش که یک امر بیولوژیک و روانشناسی است و به معنی درست لفظ، کاهش نمی یابد (مگر اینکه تاریخ طبیعی تحول و تکامل داروینی به انتهای قوس صعود رسیده و سیر در قوس نزول را آغاز کرده باشد) بلکه تنبل می شود و ظهور و کارایی کمتر پیدا می کند.

چرا چنین می شود؟ وقتی خرد رو به افول دارد نسبت همبستگی و همزبانی میان مردمان سست می شود و با عروض این سستی و بیگانه شدن مردمان با یکدیگر نه فقط مسائل به جای اینکه ناظر به صلاح کلی باشد بیشتر فردی و شخصی می شود بلکه زبان به لکنت می افتد. هوش و زبان هم از هم جدا نیستند. عقل که نباشد پیوند و رابطه نیست و هوش وقتی در جای خود قرار نگیرد، چه می تواند کند. در نبود خرد، زبان علیل است و با علیل شدن زبان، هوش هم کند می شود.

ملاک سنجش خردمندی و بی‌خردی

۱۲- اگر بگویید راقم سطور چه حق داشته است و دارد که خود را بیرون از جهان قرار دهد و در باب خرد و بی خردی زمانه حکم کند، ظاهراً سخن موجهی می گویید و به راستی مگر ملاکی برای سنجش خردمندی و بی خردی وجود دارد؟ در مورد هوش چنانکه گفته شد تست ها و آزمایش هایی هست که تا حدی می توان به آنها اعتماد کرد ولی چگونه بگوییم که فلان گفتار یا کردار خردمندانه است و کدام نیست و بر چه مبنا و با چه جوازی بگوییم که چه باید کرد و چه نباید کرد؟ و اگر بود این همه گفتار ضد و نقیض و مخالف و موافق که به نظر صاحبانشان عین حقیقت است، در افواه نمی گشت.

یک ملاک ساده این است که گفتار و کردار خردمندانه باید به جا باشد و هر قول و فعل بی جایی بی خردانه است ولی چگونه تشخیص دهیم که جایگاه هر قول و فعل کجاست. عقل و رأی در نظر متقدمان و متأخران معنی واحد و ثابت نداشته است و ندارد. متقدمان عقل (عقل نظری علم به چیزهاست و عقل عملی درک بایدها و نبایدها و تشخیص راه صلاح و بهروزی و سعادت است) را راهی به علم و عمل درست می-دانستند و معتقد بودند که با علم و عمل درست به سعادت راه می توان برد. ولی در عهد و دوران تجدد عقل دیگر ربطی به معارف (به معنی قدیم آن) ندارد، بلکه بنیاد علم تکنولوژیک و کارساز زندگی و کار دنیا است.

فعلاً کاری به این معنی نداشته باشیم که مگر می توان سالکان راه حق و کسانی را که به کار دنیای کنونی و خرد آن اعتنایی ندارند، بی خرد دانست یا آنان را که نسبتی میان خرد و اخلاق قائل نیستند به بی خردی منسوب کرد. پرسش این است که در جهان ما تا چه اندازه رفتارها و کردارها با میزان عقل اداره می شود و دل ها و زبان ها یکی است و مردمان همان می کنند که می گویند و آیا برای رسیدن به مقاصدی که در نظر می گیرند وسایل مناسب می جویند و در وقت مناسب به مقصد می رسند و اگر نرسیدند تحقیق می کنند که مبادا در تعیین مقصد و مقصود یا در انتخاب راه و وسیله اشتباه کرده باشند. مثلاً وقتی حاصل کار یک سازمان اداری و آموزشی ناچیز و بد باشد باید به چرایی آن فکر کنند. از این ها که بگذریم آیا گروه هایی که به خصوص در منطقه ما مدعی اند با ترور و ایجاد وحشت و دزدی و تبهکاری و تجاوز و آدمکشی به دین و اعتقادات دینی خدمت می کنند و نتایج کار خود را نمی بینند، در درکات بی خردی دست و پا نمی زنند.

البته لازمه طرح این پرسش ها تا حدودی بیرون ایستادن از زندگی کنونی است، اما شاید روش دیگری را بتوان پیش گرفت و مثلاً به جای شهرت ها و روشنی ها به تاریکی های وضع موجود هم نظر کرد. دیدن تاریکی ها بدبینی نیست، جستجوی راه است. هر مردمی راهی را برمی گزینند و به سوی مقصدی می روند و برای رسیدن به مقصد از وسایلی که کم و بیش معین است استفاده می کنند. گاهی مقاصدی برگزیده می شود که بسیار دور است و روندگان نمی دانند در میان این راه دور چه باید بکنند. این هم ممکن است که قومی دو مقصد دور از هم را در نظر داشته باشد و بخواهد همزمان به هر دو برسد و این تمنای محال یا لااقل بیهوده است و نمی دانیم چگونه می تواند به مقصد برسد.

مردمانی هم هستند که از مقصد و غایت زیاد حرف می زنند اما کوشش لازم برای رسیدن به آنها نمی کنند و حتی کمتر می پرسند که چگونه و با چه وسایلی می توانند به مقصد برسند؟ در چنین وضعی سیاست و حکومت مسئولیت دارد و حتی تدبیر و عملش و آثاری که بر آنها مترتب می شود می تواند ملاکی برای حکم در باب وضع خرد در جامعه باشد. حکومت نماینده کشور است ولی در شرایط دشوار عصر را نیز نباید از نظر دور داشت. امکان پیش آمدن وضعی بدتر از این را هم می توان در نظر آورد. در جهان ما تعداد مردمی که هیچ مقصد و امیدی ندارند و نمی دانند که چرا زندگی می کنند، کم نیست و پیوسته بر این تعداد افزوده می شود. این ها سیاهی های زندگی است. در این وضع روحی و اخلاقی خرد کجاست و چه می-کند؟

۱۳- وقتی مردمان نمی دانند چه می کنند و به کجا می خواهند بروند و زندگیشان در مشغولیت با وسایل تکنیک می-گذرد، پیداست که به جایی هم نمی رسند زیرا سرگرمی با وسایل تکنیک آنها را به اکنون چسبانده و با گذشته و آینده بیگانه شان کرده است. زندگی وقتی معنی دارد که اتصالی میان گذشته و آینده در اکنون وجود داشته باشد. گاهی طوایفی از مردم مقصودهای موهوم دارند؛ یعنی مقصودهایشان امکان تحقق در زمان و آینده ندارند. آنها بیشتر حرف می زنند اما راهی پیش رویشان نیست و قدم همتشان هم قهراً سست است.

اینجا تشخیص خردمندی و بی خردی چندان هم دشوار نیست و مگر نمی توان گفت کسانی که حرف می زنند و عمل نمی کنند و از بی عملی خود غافلند و داعیه های بیهوده دارند از خرد پیروی نمی کنند؟ غیر از این نشانه های دیگری هم هست. آیا مردمی که طلب ندارند و راه نمی جویند و می پندارند که همه چیز را می دانند و خردشان به کمال است از خرد بی بهره نمانده اند؟ بالاخره برخورداری از خرد و خردمندی هم نشانه هایی دارد. اهل خرد چیزی که نمی دانند نمی گویند و کاری را که نمی توانند انجام دهند به عهده نمی گیرند. آنها حدّ خود و حدود چیزها و موقع و مقام کارها را می-شناسند و اندازه را رعایت می کنند و برای رسیدن به مقصود وسیله های مناسب برمی گزینند.

یکی دیگر از نشانه های برخورداری از خرد، صبر و گوش دادن به سخن دیگران و تأمل در آنها و در آراء نیندیشیده خویش است. شخص خردمند به دانش و دانایی خود مغرور نمی شود و دست از طلب حق و درستی برنمی دارد و مسائل حقیقی را با اوهام اشتباه نمی کند و مخصوصاً به طرح درست مسائل می اندیشد. چنانکه گفته شد خردمندان هر چه بشنوند در مورد آن می اندیشند و موهوم را بر علم و معلوم ترجیح نمی دهند. کسانی ممکن است حرف های خوب بزنند و حتی به مطلوب های خوب و موجه نظر داشته باشند، اما اگر مطلوب ها رسیدنی نباشند چرا و چگونه باید همت صرف رسیدن به آنها شود؟ در زمان ما تمنای محال امر رایجی شده است و عجبا و دریغا که در مواردی تمنای محال نه فقط عجیب نمی نماید بلکه ضرورت وجودی پیدا می کند و از آن رهایی نمی توان یافت و این وضعی است که دیگر امید در آن جایی ندارد و آرزو جای آن را گرفته است. خردمند می داند که آرزو پروردن بیهوده است و به همه آرزوها نمی توان رسید. به این جهت او بهترین خوب های ممکن را می جوید و تحقق می بخشد.

گذشته را در آینده محقق نمی توان کرد. گذشته، گذشته است حتی تجدید عهد با آن اگر ممکن باشد بنای عهد تازه است. اروپاییان هم در رنسانس با یونان و روم تجدید عهد کردند، اما این تجدید عهد به مدرنیته (تجدد) رسید. اگر درست باشد که از آثار و نشانه های وجود عقل، علم مفید و مؤثر و عمل درست و محکم و آرامش و ثبات و رفق و مدارا و صبر و امید و دوستی و وفاداری به عهد است. هر جا که اینها نیست، خرد هم رخ پوشیده است. چنانکه در قلمرو تکنولوژی هم هر جا محکم کاری هست می توان عقل تکنیک را در کار دانست و آنجا که کارها سرهم بندی است عقل تکنیک وجود ندارد. در شرایطی که مصرف در همه جای جهان یکسان شده و آشوب و جنگ و اختلاف های قومی- قبیله ای و مذهبی بسیاری از مناطق جهان را فراگرفته است، عقلی هم که باید حافظ امنیت و ضامن رعایت حدود باشد، رو نهان کرده است.

با نظر به این قبیل نشانی ها شاید بتوان با خرد کارساز آشنایی پیدا کرد یا به جستجوی آن برآمد. این جستجو در شرایطی که خرد گذشته دارد رو نهان می کند و پوشیده می شود، حداقل می تواند مانع رسمیت یافتن بی خردی شود. وقتی برهوت بی خردی به سرعت گسترش می یابد تا آنجا که گاهی چشم ظاهربین هم آن را می بیند باید نگران فاجعه بود. مع هذا نباید به کلی نومید شد و حتی در برهوت بی خردی هم باید امید روییدن گیاه خردمندی را در دل نگاه داشت. متأسفانه در کوچه و بازار که می گردیم و به سازمان ها و مراکز اجرایی و آموزشی و خدماتی که مراجعه می کنیم و حتی در بعضی برنامه ها و مقررات و قوانین جاری و حاکم که نظر می کنیم در بهترین صورت صرفنظر از بعضی کارهای خوب که شخصی و استثنایی است کمتر نشانی از درک زمان آینده و آشنایی با آن می توان یافت.

تجدد به پایان راه خود رسیده است

۱۴- تجدد گرچه گسترش و تحقق صورتی از خرد بود، اکنون به پایان راه خود رسیده و ناگزیر باید با عادات عقلی دو سه قرن گذشته بسازد و به سر برد. در این وضع، از جهان توسعه نیافته که بیشتر با سطح و ظاهر تجدد و رفتار عادی و رسوم هرروزی غرب و جهان متجدد آشنا شده و کمتر با خرد آن انس یافته است چه توقع می توان داشت؟ این جهان بازمانده ها یا خاطراتی از خرد قدیم را با صورت رسمی آداب و اقوال تجدد و مشهورات جهان جدید در هم آمیخته و بیش از یک قرن با آنها به سر برده است بی آنکه از این آمیختگی خبر داشته باشد و بداند که این هر دو از ذات خویش دور افتاده و از اثر افتاده اند.

این مسأله عقل جدید و قدیم و وجود و غیاب آنها در دوران های تاریخی مسأله ای است که ما کمتر به آن اندیشیده ایم. زیرا چنانکه باید به تفکر تاریخی اعتنا و التفات نداشته ایم. من هم که پنجاه سال به آن اندیشیده ام هنوز تقریباً در همان جا هستم که بوده ام. در جوانی می-خواستم کتابی با عنوان عصر بی خردی بنویسم که نتوانستم و حاصل سعیم به صورت رساله کوتاه عصر اوتوپی درآمد. اکنون دوباره سعی دوره جوانی را تکرار کرده ام. نمی دانم حاصلش چه بوده است. اندکی خامی در آن می بینم اما دیگر توان بازنویسیش را ندارم.

از نکاتی که در طی مدت قلمرانی آموخته ام این است که سخن گفتن از خرد زمان جسارت می خواهد و تاوان دارد. من اگر جسارت چندان در فکر و نظر نداشته ام و کوشیده ام تا آنجا که می توانم تند و زننده ننویسم، در این پنجاه سال به تاوان دادن یا لااقل به شنیدن این ملامت که چرا حرف های مبهم و نامفهوم می زنم، عادت کرده ام. هرگز گوش ها و چشم ها برای شنیدن و خواندن گزارش وضع خرد زمان باز نبوده است و اکنون هم باز نیست. به خصوص که چون خرد را امر شخصی می دانند و با هوش اشتباه می کنند، می پندارند که اگر کسی از بی خردی زمانه بگوید اشخاص را به بی خردی متهم کرده است، اما مراد از بی خردی زمان، بی خردی همه مردمان نیست.

مردم خردمند یا مستعد برخورداری از خرد، همواره در همه جا هستند و اگر نباشند جهان در هم می ریزد و از هم می پاشد، اما کار جهان همیشه به دست خرد و خردمندی نیست. در جهانی که حماقت و فساد غلبه دارد، خردمندی اهل خرد و صلاح پوشیده یا بی اثر می ماند و صلاح اندیشیشان به جایی نمی رسد و مگر می شود با فساد از خرد گفت؟ آنها اگر بتوانند خرد پوشیده و صلاح به کار نیامده شان را حفظ کنند شاید ذخیره ای برای آینده باشند.

پس سخن من در نفی خرد و خردمندی نیست. گاهی از بعضی از دوستانم و مخصوصاً دوستان مایل به مذهب اصالت وجود، گله دارم که چندان به ماهیت عقل اهمیت می دهند که به وجود و عدم آن اعتنا نمی کنند و حال آنکه آنها بهتر از من می دانند که فلسفه به وجود نظر دارد و اگر در ماهیت بحث می کند، مراد ماهیت موجود است. وقتی در همه جا همه از ضعیف و قوی در سودای قهر و غلبه اند و اراذل و اوباش و تبهکاران هم سودای حکومت به سرشان زده است و اقوام و کشورهای کوچک و ضعیف در دوران افول قدرت های بزرگ سوداگری، به جان هم افتاده اند و با سست شدن پیوندهای درون جامعه ها و ظهور فرد به معنای آدمی که هیچ تکیه گاه و پناهی ندارد، آشوب و ناامنی سراسر جهان را فراگرفته است، جهان باید از خرد و خردمندی بی بهره شده باشد که نمی تواند از این مصیبت ها جلوگیری کند و رهایی یابد.

داعش صرفاً یک گروه تروریست تبهکار نیست، بلکه از آثار و نشانه های پوشیده شدن خردی است که قرار بود جهان را کانون عدل و دوستی و صلح و آسودگی کند. اگر در نیمه اول قرن بیستم وقوع دو جنگ بزرگ از آغاز دوران وداع اروپا با خرد خبر می داد، در نیمه دوم قرن بیستم جنگ سرد آغاز شد و شدت یافت. در این جنگ با همه پیشرفت هایی که در تکنولوژی نظامی پدید آمد هر دو طرف نفوذی را که پیش از جنگ به دست آورده بودند تا حدودی از دست دادند. امریکا این معنی را در کوبا و مخصوصاً در ویتنام آزمود. شوروی هم قدری دیرتر در افغانستان به ناتوانی اش پی برد.

در همین دوران جنگ سرد بود که نهضت های ضداستعماری و استقلال طلبی در برابر قدرت های استعمارگر سر برآوردند. جنگ میان نهضت های ضد استعماری با استعمارگران در ظاهر نه شکست خورده داشت و نه پیروز؛ ولی در این جنگ کار نهضت های استقلال طلب به پایان رسید و در بسیاری کشورهای استقلال یافته دست نشاندگان قدرت های جهانی به قدرت و حکومت رسیدند. این وضع بیش از آن که پیروزی قدرت های سوداگر جهانی باشد، شکست نهضت های استقلال طلب و آغاز تاریخی بود که نامش را با مسامحه باید تاریخ توسعه نیافتگی گذاشت. شاید تعبیر تاریخ توسعه نیافتگی چندان مناسب نباشد، زیرا ناتوانی و سرگردانی و توقف و رکود تاریخ ندارد ولی به هر حال جهان توسعه نیافته نیز شب و روز را دوره می کند و بهره اش از تاریخ و تاریخی بودن همین اندازه است.

۱۵- اشاره شد که تاریخ هفتاد هشتاد ساله اخیر دو مرحله داشته است؛ یکی مرحله جنگ سرد که در آن مقابله نظامی جز در یکی دو منطقه پیش نیامد، اما در پایان این دوران حوادثی روی داد که جغرافیای سیاست با آن دگرگون شد. این دوران تا آغاز دهه نود قرن بیستم طول کشید و هنوز اندکی از انقراض شوروی نگذشته بود که دوران جنگ سرد به سر آمد و با حمله عراق به ایران دورانی از جنگ تانک ها و بمب افکن ها و موشک ها و سلاح های شیمیایی شروع شد و همچنان نیز ادامه دارد. امریکایی که با طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت ملی و مورد حمایت مردم ایران را ساقط کرد به عراق و افغانستان و … لشکر کشید و گر چه نمی دانیم از این لشکرکشی ها چه قصدی داشت و آیا به مقصود خود رسید یا نرسید، می دانیم که وضع منطقه را پرآشوب تر و بحرانی تر کرد. کشورهای اشغال شده درمانده و دچار انواع فقر بودند.

کشور اشغالگر هم صرفنظر از سودهایی که سوداگرانش بردند از تجاوز نسنجیده ای که کرده بود سود سیاسی نبرد و شاید از نظر تاریخی بتوان گفت که در دوران ما سیاست و تدبیر سیاسی رو به ادبار دارد. چرا چنین شده است؟ مگر علم و تکنولوژی در امریکا و اروپای غربی و در ژاپن در اوج قدرت نیست؟ کاش می توانستیم دریابیم که مشکل سیاست و تدبیر و فرهنگ و خرد در همین قدرت مهار نشدنی تکنیک نهفته است. از قرن هفدهم قدرت، قدرتِ دانش تکنولوژیک بوده است. اروپا و امریکا هر چه دارند از علم دارند. آنها تا دهه های اخیر همواره قدرت دانش را به سوژه انسانی و به دانشمند نسبت می داده اند.

گویی دانش وسیله ای در اختیار آدمیان است تا آن را به هر راه که می خواهند ببرند و با آن هر چه می-خواهند بکنند. اکنون این سوژه انسانی به قول بعضی از صاحبنظران مرده است و علم تکنولوژیک دیگر در اختیار کسی نیست. سوژه مرده است و اگر سوژه ای باشد روح پنهان از چشم ظاهر علم و تکنولوژی است و مردمان ابژه تصرف و دستکاری تکنولوژیند. آنان علم و تکنولوژی را وقتی به صورت کالا درمی آید، مصرف می کنند. آنها نه فقط توانایی انصراف از مصرف را ندارند بلکه نمی دانند که تکنیک آنها را به خود وابسته کرده و مصرف می کند. اینست که اروپا و امریکا هم دیگر جهان خود را تدبیر نمی کنند و از عهده تدبیر هم برنمی آیند. در آنجا هم هوش و خرد از مدت ها پیش میل به جدایی کرده اند.

آیا نباید چنین وضعی را بی خردی خواند؟ مراد از این پرسش صدور یک حکم اخلاقی درباره جهان کنونی نیست. کسی هم از بابت مشارکت و حضور در جهان بی خرد سرزنش نمی شود بلکه جهان در پنجاه سال اخیر جهان دیگری شده است. در دورانی که خرد پدید آمده و به فعلیت رسیده در قرن هجدهم، در همه جا ضعیف شده است مخصوصاً در جاهایی که جامعه هرگز قوام و نظام کافی نداشته است. باید نگران آشوب و پریشانی بود. هیچکس نمی داند با رفتن خرد مدرنیته و حتی بر چیده شدن بساط عقل پراگماتیک، تکلیف جهان و زندگی چه می شود و اگر کشمکش های بیهوده و آشوبی که دارد جهان را فرا می گیرد اندکی بیشتر گسترش یابد چه بر سر جهان می-آید؟

من افسوس نمی خورم که چرا سوژه مرده و تاریخ سوبژکتیویته به پایان رسیده است. در انتظار سوژه کنشگر جدید هم ننشسته ام. به خرد پراگماتیک امریکایی و ژاپنی و کانادایی هم کاری ندارم بلکه به آشوب و پراکندگی و شورش پدید آمده در دل ها و جان ها و در وجود گروه های بزرگی از مردم در سراسر روی زمین می اندیشم که با خرد تکنیک هیچ نسبتی ندارند اما با مصرف وسایل ویرانگر تکنیک، جهان و زندگی مردمان را تباه می کنند. به هوش باید بود که با نابودی و تباهی خرد جهان جدید، نه سوژه کنشگری که بعضی جامعه شناسان اروپایی در انتظارش به سر می برند پدید می آید و نه هیچ یک از صورت های حکمت و خرد قدیم باز می گردد ولی با گوش دادن به حکمت ها و ائمه و اولیاء دین و حکیمان و اشارات شاعرانه بعضی از متفکران و صاحبنظران جدید و معاصر امید را در دل نگاه باید داشت زیرا در بحبوحه بلا و خطر است که کوکب هدایت از گوشه ای بیرون می آید.

جهان اگر با ابتلا به «عجب علم» تکنولوژیک از شادی و رستگاری غافل نشود و درنگ کند که بر او چه گذشته و بر سرش چه آمده است شاید درنگش آغاز دیگری از تاریخ انسان باشد. این یادداشت دعوتی است به تفکر برای آینده و اینکه در یکصد سال اخیر چه کرده و چه اندوخته ایم و بی زاد راه و توشه به کجا داریم می رویم. آیا خبر داریم که راه پر مخافت است و پرتگاه های هولناک دارد. لااقل به فکر پرتگاه باشیم.

منبع: نشریه فرهنگستان علوم

آیت‌الله خامنه‌ای: درموضوع مذاکرات، اشتباه کردم اجازه تجربه دادم

$
0
0

زیتون– آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی٬ امروز گفت که در جریان مذاکرات هسته‌ای «اشتباه کرد» که «اجازه تجربه» داده است.

آیت‌الله خامنه‌ای امروز دوشنبه در یک سخنرانی عمومی گفت: «مذاکرات برجام اشتباه بود. در موضوع مذاکرات بنده اشتباه کردم و به اصرار آقایان اجازه تجربه را دادم که البته از خطوط قرمز معین‌شده هم عبور کردند.»

این اولین بار است که رهبر ایران درباره «اشتباه بودن صدور اجازه مذاکرات هسته‌ای» صحبت می‌کند.

مذاکرات هسته‌ای از دوران ریاست جمهوری احمد‌نژاد آغاز شده بود. هم زمان با مذاکرات رسمی بین ایران و کشورهای ۵+۱ ٬ اخباری از مذاکرات غیر رسمی ایران و آمریکا در عمان نیز منتشر شده بود.

در طول مذاکرات هسته‌ای و حتی پس از آن نیز بارها رهبر جمهوری اسلامی از تیم مذاکره کننده و نتایج آن مذاکرات حمایت کرده بود.

با این حال آیت‌الله خامنه‌ای امروز مدعی شد که حسن روحانی نیز اعتراف کرده که «اگر محدودیت‌های شما نبود ما امتیازات بیشتری می‌دادیم.»

رییس جمهوری آمریکا در پی خروج از توافق هسته‌ای٬ پیشنهاد مذاکره جدید «بدون پیش شرط» و «از موضع برابر» را مطرح کرده بود.

با این حال مقامات جمهوری اسلامی تا پیش از این با هرگونه مذاکره جدید مخالفت کرده بودند.

رهبر جمهوری اسلامی امروز با تاکید بر اینکه «جنگ نخواهد شد» رسما اعلام کرد که «مذاکره نخواهیم کرد.»

او همچنین عامل اصلی بحران اقتصادی روزهای اخیر ایران و کاهش ارزش ریال را درونی خواند.

آیت‌الله خامنه‌ای روز دوشنبه افزود: «کارشناسان اقتصادی و بسیاری از مسئولین بر این مسئله متفقند که عامل این مسئله خارجی نیست، درونی است. نه اینکه تحریم‌ها اثر نداشته باشد اما عمدهٔ تأثیر مربوط به عملکردهاست. اگر عملکردها بهتر و باتدبیرتر و بهنگام‌تر و قوی‌تر باشد، تحریم‌ها اثر زیادی نمی‌گذارد و می‌شود ایستاد.»

رهبر جمهوری اسلامی ادامه داد: «مثلاً در همین قضیهٔ ارز و سکه بر اثر برخی بی‌تدبیری‌ها و بی‌توجهی‌ها ارز کشور رفت دست کسانی که از آن سوءاستفاده کردند. این مشکل، مربوط به نحوهٔ مدیریت و سیاست‌گذاری اجرایی است.»

به گفته او «وقتی ارز و سکه را به‌صورت غلط توزیع می‌کنند، این توزیع دو طرف دارد: یکی که آن را می‌گیرد و یکی که آن را می‌دهد. ما همه‌اش داریم دنبال آن کسی می‌گردیم که می‌گیرد، در حالی‌که تقصیر عمده متوجه کسی است که آن را داد؛ نمی‌گوییم خیانت، اما خطای بزرگی کرده‌است.»

#فرزندت_کجاست؟

$
0
0

زیتون– کمپین #فرزندت_کجاست؟ ٬ جدیدترین واکنش افکار عمومی به انتشار پی در پی اخبار مربوط به فرزندان و وابستگان مسئولین٬ «ژن‌ خوب» است.

کاربران فضای مجازی با استفاده از این هشتگ از مسئولین خواستند تا مشخص کنند فرزندانشان کجا و به چه کاری مشغول هستند.

تا کنون تنها وزیر ارشاد، ظریف و حسام‌الدین آشنا و شهین دخت مولاوردی٬ مشاوران رییس جمهور به این سوال پاسخ داده‌اند.

ظریف گفته است تمام فرزندانش در ایران هستند و پسرش  لیسانس برق و فوق لیسانس مدیریت بازار دارد و با همسر و دخترش در تهران زندگی می کنند و استخدام هیچ جایی نیست در حوزه مدیریت بازار، کار مشاوره‌ای انجام می‌دهد. دخترش نیز طراح داخلی است و با همسر و دخترش در تهران زندگی می کنند و برخی اوقات طراحی داخلی برای دوستان و اقوام انجام می‌دهد.

آشنا نیز گفته که دو پسر دارد که اولی لیسانس از شریف دارد و فوق لیسانس از امیر کبیر و دنبال ادامه تحصیل و  و دومی یازدهم ریاضی است.

سید عباس صالحی وزیر ارشاد هم اعلام کرده که دو پسر و یک دختر دارد.  پسر اول فوق لیسانس دانشگاه تهران است. در تهران زندگی می‌کند. شغل ثابت ندارد و با برخی از موسسات در حوزه‌های پژوهشی به صورت پروژه‌ای همکاری می‌کند. پسر دوم خرداد امسال کارشناسی‌اش را از دانشگاه اصفهان گرفته است. دخترم کلاس چهارم را در  مدرسه‌ای دولتی گذرانده است.

در این بین محمدرضا عارف٬ رییس شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان٬ رییس فراکسیون امید مجلس و رییس کمیسیون آموزش مجلس٬ بیش از دیگر مسئولین مخاطب این مطالبه قرار گرفته است.

در همین رابطه سینا رحیم‌پور٬ خبرنگار٬ با انتشار جدولی مناسب فرزندان مسئولان را مشخص کرده است:

سلطانی، نمادی از احترام به ایران

$
0
0

زیتون- منصوره شجاعی: خورشید سوم مرداد را خواب برده بود انگار که در آن جمعه سیاه، چشمان ‌هما سلطانی را به نور خویش نگشود. به تلافی آن سیاهی نحس که چشمان این دخترک پرنشاط و پر امید را به گور کشاند، اما گویی تلالوی نور همدلی و همبستگی مردم ایران با خانواده عبدالفتاح سلطانی و دیگر عزاداران این سال‌ها چشمان ظالمان را کور کرده است.

هنوز جسم بی‌جان هما در اتاق کوچکش لابلای گل‌های سرخ خفته بود که مردمانی از هر طیف وگروه روانه خانه سلطانی‌ها شدند؛ از هر تفکر و اندیشه و با تعلق به هر دین و آیین، خشم و اندوه خود را در قالب نامه‌های تسلیت ، شرکت در مراسم تدفین و همراهی در برپایی مراسم و بزرگداشت ، در داخل و خارج از کشور نشان دادند.

از آن جمله می‌توان به حضور کثیرالتعداد مردمی که به سوی خانه او شتافتند و در مراسم تدفین و مراسم بزرگداشت شرکت کردند، به نامه زنان زندانی سیاسی و عقیدتی بند زنان اوین، نامه تعداد کثیری از فعالان جنبش زنان، نامه مادران صلح و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی و حقوق بشری از جمله جبهه ملی و کانون نویسندگان ایران و نامه‌های فردی از سوی زنانی مثل نامه زهرا رهنورد از حصر خانگی و نامه نسرین ستوده از زندان اوین اشاره کرد.

از صبح روز شنبه که آقای سلطانی برای شرکت در مراسم تدفین و عزای دختر جوانش در معیت دوستان و هم‌رزمان خویش پا به خانه گذاشت، این خانه میزبان بهت‌زده گرو‌ گروه دوستان و آشنایان و دوستداران عدالت و حقوق بشر شد. مراسم تدفین او تبدیل به مراسم سوگند آقای سلطانی به ادای عهدش به مردم و پیمودن راه مبارزه تا آزادی و تا شاد ساختن مردم شد. در مراسم بزرگداشت او در انجمن خیریه رعد، فریاد دادخواهی برای آزادی زندانیان سیاسی و حمایت از آقای سلطانی از هرگوشه بلند بود. بدین ترتیب ، مراسم عزاداری این دختر جوان به همت و تلاش پدر و مادر و اعضای خانواده اش و همراهی مردم تبدیل به مراسم و مناسکی سیاسی و اعتراضی شد.

در خارج از ایران نیز مراسمی در برخی از شهرها برگزار شد، اما شهر نورنبرگ که آقای سلطانی به عنوان شهروند افتخاری شهر در سال ۲۰۰۹ جایزه جهانی حقوق بشر را  از آن گرفته، مراسم ویژه‌ای برای بزرگداشت هما تدارک دید. این مراسم روز شنبه یازدهم اگوست از سوی شهرداری، دفتر حقوق بشر وامنستی شهر نورنبرگ در سالن اصلی کلوب مطبوعات شهر برگزار شد.

بالغ بر ۲۵۰ نفراز مردم نورنبرگ و ایرانیان ساکن نورنبرگ و شهرهای دیگر آلمان و  سایر کشورها برای اعلام همبستگی و همدردی با این خانواده در این مراسم شرکت کردند. سخنرانان ایرانی این برنامه منصوره شجاعی، پرستو فروهر، حسن یوسفی‌اشکوری، سید مهدی خدایی و مائده سلطانی بودند.

سخنرانان آلمانی نیز از میان چهره‌های شاخص حقوق بشری و نمایندگان مجلس آلمان انتخاب شده بودند؛ از جمله «سباستین برم» نماینده مجلس آلمان و عضو کمیته حقوق بشر و کمک‌های بشردوستانه در مجلس آلمان، آقای مالی شهردار نورنبرگ ( که در آخرین لحظه پیش از شروع برنامه خبر رسید که به علت تصادف دوچرخه و آسیب دیدگی نمی‌تواند در محل حضور یاید و خانم کریستین متن سخنرانی ایشان را قرائت کرد) و کریستین روت عضو کانون وکلای شهر نورنبرگ و از مسولان امنستی که اجرای برنامه را نیز به عهده داشت..

مراسم با اجرای گروه کر نورنبرگ آغاز شد. اعضای گروه برخلاف معمول با لباس‌های رنگارنگ و متنوع به صحنه آمدند . هرچند طبق عرف همیشگی، رنگ سیاه رنگ رسمی لباس گروه های کر هست اما، به درخواست مائده سلطانی گروه کر نورنبرگ با لباس‌های رنگارنگ و متنوع به روی صحنه آمده بودند. پس از اجرای کر، خانم «کریستین ‌روت» عضو کانون وکلای شهر نورنبرگ که اجرای برنامه را عهده‌دار بود به روی صحنه آمد. وی ابتدا متن سخنرانی شهردار را قرائت کرد و سپس در سخنانش با کلامی صمیمی و زیبا از آشنایی‌اش با مائده و دیدارهای دوستانه‌اش با خانواده مائده و به ویژه هما سلطانی خاطره‌هایی تعریف کرد.

پس از آن منصوره شجاعی که خود نیز در سه سال اول اقامتش میهمان انجمن قلم آلمان در شهر نورنبرگ بود، در مقدمه‌ای کوتاه از عشق والای هما به ایران و نیز از جوانانی که به نگاهبانی وطن خویش در کشور مانده‌اند، سخن گفت و سپس پیام شیرین عبادی را قرائت کرد. در این پیام، خانم عبادی با اشاره به شرایط سخت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که زندگی را برم مردم ایران سخت و صعب ساخته، داغ جوانانی چون هما را مصیبتی مضاعف بر این کشور دانست. دربخشی از این پیام چنین آمده بود : «مویه کن سرزمین من بر احوال پدری که دختر جوانش را با دستان خود به خاک می سپارد و آغشته به خاک گور دخترک اما همچنان استوار و محکم سوگند می‌خورد که برای آبادانی کشور و بهزیستی وشادی مردمش کوشش کند.»

سپس پیام تصویری کریم لاهیجی رییس فدراسیون جهانی حقوق بشر پخش شد. در این پیام آقای لاهیجی ضمن شرح کوتاهی از مبارزات حرفه‌ای آقای سلطانی، به مقاومت شرافتمندانه او اشاره‌ای موکد داشت.

پرستو فروهر، سخنران بعدی بود که پس از مقدمه‌ای کوتاه ، پیام تسلیت گروهی از دوستان و نزدیکان آقای سلطانی را که خود نیز جزو امضا کنندگان آن بود، قرائت کرد،  تاکید پرستو بر امضای دو زندانی حقوق بشری، نرگس محمدی و نسرین ستوده، مورد توجه مخاطبان به ویژه مخاطبان آلمانی قرار گرفت.

سخنران بعدی «سباستین برم» نماینده مجلس آلمان و عضو کمیته حقوق بشر و کمک‌های انسانی در مجلس آلمان بود. وی از چندی پیش پشتیبانی و قیمومیت آقای سلطانی در مجلس آلمان را به عهده گرفته است. او در سخنانش ضمن همدردی با خانواده آقای سلطانی گفت : «ما در آلمان از آزادی و و رفاه اجتماعی برخوردار هستیم که پایه در قوانین حقوق بشری دارد و در اعلامیه جهانی حقوق بشر به روشنی ثبت شده است ..» او سپس از هما به عنوان دختری که آزادی و کرامت انسانی را قدر می‌نهاد، یاد کرد. این نماینده مجلس آلمان ضمن شرحی از تلاش‌هایش برای ازادی آقای سلطانی سخنانش را اینگونه خاتمه داد: «نورنبرگ شهری است که روزگاری پایگاه نازی‌ها بوده و حق‌کشی‌ها و جنایات گسترده‌ای در زمان حکومت رایش درآن صورت گرفته، اما امروزه به شهری صلح‌دوست و بشردوست تبدیل شده که نهاد جایزه حقوق بشر جهانی در آن شکل گرفته و به آقای سلطانی و دیگرانی چون اوا اعطا می شود. بیایید در کنار هم و بازو به بازوی یکدیکر از این شهر، کاری انجام دهیم».

پس از سخنان نماینده مجلس آلمان، نوبت به سخنان حسن یوسفی اشکوری رسید. یوسفی‌اشکوری، ضمن یادآوری دردهایی که خانواده زندانیان سیاسی به مراتب بیشتر از فرد زندانی متحمل می شوند، از یادآوری رنجی که دخترش در دوران حبس او از دوری پدر می‌کشید، اشک به چشم آورد. اشکوری در بخشی از سخنانش از تاثیر مرگ‌های این چنینی بر افکار عمومی گفت : « …اگر برای برخی از اعضای خانواده مرگی رخ دهد، در یک سو بر رنج زندانی و دیگر اعضای خانواده می‌افزاید ولی در سوی دیگر موجب شهرت بیشتر زندانی و در نتیجه زمینه‌ساز روشنگری می‌شود و در فرجام کار در عزم عمومی برای مبارزه با استبداد و ظلم و تقویت جنبش‌های مدنی و اعتراضات سیاسی بر ضد حاکمیت فاسد و ضد مرمی مؤثر واقع می شود. از آنجا که در نظام بسته جمهوری اسلامی تمام رسانه‌های رسمی در اختیار حکومت است، انتشار هر خبری از زندانیان و یا معترضان مدنی و سیاسی در برخی رسانه‌های تحت کنترل شدید و یا اخیرا در شبکه‌های مجازی، شدیدا بازتاب پیدا کرده و افکار عمومی را در جهت حمایت از مظلومان و در اعتراض و مخالفت با ستمگران بسیج می کند.(…) نمونه اخیر آن بازتاب مرگ غمناک هما سلطانی است. این مرگ تلخ نشان داد که افکار عمومی نه تنها سلطانی و خانواده اش را از یاد نبرده بلکه هنوز پس از حدود هشت سال سلطانی ها را بر صدر می‌نشاند و برای آنان حرمت و اعتبار و حقانیت قایل است. از سوی دیگر، مرگی چنین نه تنها زوج سلطانی را منفعل و منزوی نکرد بلکه بر عزم شان برای ادامه مبارزه با استبداد حاکم افزود. مواجهه شجاعانه این زوج با رخداد مرگ فرزند جوان و به ویژه سخنان مهم و اثرگذار سلطانی پدر بر روی سنگ قبر فرزند، مؤید این مدعاست.»

در ادامه، «پاتریسیا لیتن»، هنرپیشه و گوینده آلمانی به همراه خانم «شبنم» اشعاری از حافظ و گوته در تقدیر عشق و انسانیت اجرا کردند.

سپس نوبت به سخنان تاثیرگذار «مهدی خدایی» یکی از هم‌بندان آقای سلطانی رسید که دو سال پیش به نورنبرگ آمد و در دانشکاه ارلانکن به تحصیل در رشته حقوق بشر مشغول است.

او با طنزی تلخ توانست از سنگینی بار اندوهی که بر مراسم حکمفرما بود بکاهد و با ذکر خاطراتی از زندان و اولین دیدارش با هما در زندان، در واقع معنای سوگند آقای سلطانی را بر شاد ساختن و شاد زیستن ایرانیان و ایران بیان کرد : «زندان، به ویژه زندان سیاسی در کنار تمام محرومیت‌ها و مشقت‌هایی که داشت، صاحب محاسنی هم بود که البته این محاسن توسط خود زندانیان و خانواده های آنها خلق شده بود، از جمله مهمترین آنها تشکیل شبکه‌ی ارتباطی خانواده‌ی زندانیان بود که به واسطه‌ی ملاقات‌های هفتگی که در زندان داشتند این ارتباط مستحکم‌تر می‌شد، آشنایی خانواده‌های زندانیان قدیمی با زندانیان جدید، مشاوره، قوت قلب دادن و همدردی و حتی وصلت کردن خانواده‌ها با همدیگر ( از جمله تجربه ی ازدواج من و همسرم ) از ویژگی‌های این شبکه‌ی ارتباطی بود».

در لابلای صحبت‌ها و سخنرانی‌ها فیلم های از زندگی هما، عکس‌های خانوادگی، سفرهای دوستانه و سفرهای او به آلمان، اتریش، هلند و تاجیکستان پخش شد. بخش هنری برنامه شامل اجرای زیبا و هنرمندانه قطعاتی با تار و سه‌تار توسط یکی از هنرمندان ایرانی به نام «اکبر محمودی» و نیز اجرای قطعاتی با سنتور و ویولن سل توسط نوازنده آلمانی «هانس شاندرل» و اجرای دونوازی تار و ویولن سل توسط این دوهنرمند ایرانی و آلمانی بود.

مراسم با سپاسگزاری مائده سلطانی از برگزارکنندگان، شرکت‌کنندگان و نیز از تمام افراد و نهادهای سیاسی و مدنی و اقلیت‌های دینی که با ارسال پیام و نوشتن بیانیه و جمع آوری امضا همدلی کرده بودند به پایان رسید. مائده با صدایی حزن آلود و بسیار محکم گفت «…این حجم از پشتیبانی مردم از داخل و خارج از ایران نشان داد که پدر من فقط یک وکیل دادگستری نیست او سلطانی هم نیست، بلکه او نمادی است از وحدت ملی و احترام سایر ملل به ملت ایران.» .

عکس‌ها: ع. الف


🍃زنده|معاون دادستان: توئیتر آمریکایی‎ است، رفع فیلتر نمی‌شود

$
0
0

 

علی کریمی خواستار انحلال فدراسیون فوتبال شد

 



هنور ۳۰ هراز داعشی در عراق و سوریه هستند

سازمان ملل متحد در برآورد تازه‌ای می‌گوید حدود ۳۰ هزار تن از نفرات گروه موسوم به حکومت اسلامی (داعش) در عراق و سوریه حضور دارند و شبکه بین‌المللی این گروه، یک تهدید رو به افزایش است.

 




پزشکیان: کشورهای خارجی برنج و روغن و شکر ارزان از ایران می‌خرند و می‌برند

پزشکیان، نایب‌رئیس‌ مجلس هشدار داد که با توجه به گرانی ارز در داخل کشور، کشورهای همسایه ایران ارزشان را به ریال تبدیل می‌کنند و برنج، روغن و شکر را با قیمت بسیار ارزان از کشور خارج می کنند و اگر جلوی خروج این کالاها گرفته نشود حتی اگر احتکار نشود با کمبود مواد غذایی مواجه می‌شویم.

Risultati immagini per ‫برنج و روغن و شکر‬‎

او تاکید کرد که سیستم باید مراقبت کند که کالایی که تولید می شود به دست مردم در محله‌های مختلف برسد و در هر مرحله براساس نیاز کالاها وارد شود.
نباید هر فردی حق داشته باشد ۱۰ کیسه برنج بخرد و در منزل ذخیره کند با این تصور که ممکن است در آینده این کالا گران شود.»/ خانه ملت


 


دو پرونده جدید برای نسرین ستوده تشکیل شد

وکیل مدافع نسرین ستوده وکیل دادگستری که اکنون در بازداشت به سر می برد، از تشکیل دو پرونده جدید برای موکلش خبر داد.Risultati immagini per ‫نسرین ستوده‬‎

در کیفرخواست صادره از سوی دادسرا برای ستوده، اتهامات وی تبلیغ علیه نظام و اهانت به رهبری عنوان شده اما شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهام جاسوسی برای اینن وکیل و فعال حقوق بشر، حکم صادر کرده است./ ایرنا


۲۵۰ میلیارد دلار ثبت‌سفارش واردات در ۴ ماه

وزیر صنعت اعلام کرد: تقاضای ثبت سفارش طی ۴ ماه اخیر نسبت به دوره مشابه سال قبل ۳.۵ برابر افزایش پیدا کرده و اگر فرض کنید که همه این ثبت سفارش‌های انجام شده را بخواهیم وارد کنیم به ۲۵۰ میلیارد دلار می‌رسد که قابل تصور نیست.


معاون دادستان: توئیتر آمریکایی‎ است، رفع فیلتر نمی‌شود

عبدالصمد خرم‌آبادی، معاون دادستان کل‌ کشور اعلام کرد: توییتر آمریکایی است، رفع فیلتر هم نمی‌شود و وزیر هم اصرار نکند.

Risultati immagini per ‫عبدالصمد خرم‌آبادی‬‎
به گفته خرم‌آبادی «وزیر ارتباطات مکررا در مصاحبه‌های‌شان احتمال طرح رفع فیلتر توییتر در جلسه کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، را طرح کرده‌اند ولی این کارگروه ، مرجع نقض دستورها و احکام قضایی نیست. بنابراین موضوع رفع فیلتر توییتر در جلسه این کارگروه طرح نخواهد نمی‌شود و توییتر رفع فیلتر نمی‌شود. درخواست وزیر درخواستی خلاف مبانی حقوقی است و اگر کسی فکر می‌کند که طرح مکررش در رسانه‌ها، منع قانونی آن را رفع می‌کند؛ در اشتباه است.

معاون دادستان تاکید کرد: « توییتر یک شبکه اجتماعی آمریکایی است که کنترل آن در اختیار دشمن است و مدیران این شبکه در سال ۸۸ صراحتا از فتنه حمایت کردند. همین حالا این شبکه حاوی میلیون‌ها محتوای مجرمانه است که وزارت ارتباطات به لحاظ فنی امکان پالایش حتی یک مصداق آن را را نداردو

وی در انتها به  وزارت ارتباطات توصیه کرد به جای پیگیری رفع فیلتر شبکه‌های تحت کنترل آمریکای جهان‌خوار، پیگیر تحقق شبکه ملی اطلاعات و حمایت بیش‌تر از پیام‌رسان‌های داخلی باشد./ کانال شخصی خرم‌آبادی در سروش

 


خبرهای روز ایران را از اینجا بخوانید

نرگس محمدی مجددا در بیمارستان بستری شد

$
0
0

زیتون– نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی، صبح روز گذشته به دلیل «وضعیت اضطراری» و «تشنج» به بیمارستان امام خمینی منتقل شد.

تقی رحمانی٬ همسر نرگس محمدی در همین رابطه در اینستاگرامش نوشت: «نرگس محمدی بعد از تشنج عضلانی بستری شددیشب وی دچار تشنج شدید عضلاتی شد که دارای سابقه است.امروز در بیمارستان بستری شد.محمدی برای مداوا نیاز شدید به مرافبت پزشکی دارد.همچنین نیاز به مرخصی برای درمان .دریغ کردن این حق به معنی معلول سازی یک فعال خقوق بشر است به نام نرگس محمدی است»

این فعال حقوق بشر و نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر٬ تیر ماه امسال به دلیل پارگی کیسه صفرا٬ پس از ساعت‌ها معطلی در بهداری زندان اوین برای عمل جراحی به بیمارستان اعزام شد.

اما به گفته تقی رحمانی٬ همسر نرگس محمدی٬ به سرعت به زندان باز گردانده شد.

تقی رحمانی در این باره در فیس بوک خود نوشت: «نرگس محمدی را با عجله از بیمارستان به زندان برگرداندید با این بهانه که اعزام های بعدی انجام شود.
امروز قرار بر اعزام به دکتر مغز و اعصاب بوده است .اما مخالفت می کنید ،چرا؟
بیماری نرگس محمدی نگران کننده است.
روند معلول سازی یک فعال حقوق بشر را متوقف کنید.»

طی روزهای گذشته نیز بارها اخبار بیماری پیشرونده نرگس محمدی و نیاز او به معالجه منتشر شده بود.

روز گذشته رضا خندان٬ همسر نسرین ستوده٬ خبر داد که در یک تماس تلفنی٬ این وکیل زندانی خبر تشنج و اعزام نرگس محمدی را به بیمارستان داده بود.

نرگس محمدی به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال و تشکیل کمپین لغو گام به گام اعدام (لگام) به ۱۰ سال، در مجموع ۱۶ سال زندان، محکوم شده است؛ اگرچه که هر دو اتهام را بارها تکذیب کرد و طبق اساسنامه لگام، نقشی در تشکیل این کمپین نداشته است.
با توجه به اعمال ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی، رای دادگاه بر اساس بیشترین حکم ۱۰ سال حبس، خواهد بود.
وکیل نرگس محمدی معتقد است که که دادگاه با صدور و تأیید این حکم «دچار تناقضاتی شده»؛ از جمله این که اتهام اجتماع و تبانی علیهه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام نباید در این پرونده لحاظ می‌شد چرا که این اتهامات در پرونده قبلی نرگس محمدی آمده و آن زمان به صدور حکم ۵ سال انجامیده بود.

 

سهمی که آب رفت

$
0
0

زیتون- فائزه مهرابی- کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر توسط سران پنج کشوری که در این دریا سهم دارند در شهر اکتائوی قزاقستان امضا شد اما آنچه بیش از همه مورد انتظار بود، یعنی سهم ایران از دریای خزر همچنان مسکوت مانده است.

غیر از ایران، ترکمنستان، قزاقستان، آذربایجان و روسیه نیز در دریای خزر سهم دارند. این دریا علاوه بر منابع زیستی، نزدیک به ۵۰ میلیارد بشکه نفت و ۹ تریلون متر مکعب گاز طبیعی دارد.

هر چند حسن روحانی، رییس جمهور ایران پیش از سفر به قزاقستان گفته بود که قرار نیست در این جلسه سندی درباره سهم کشورها از خزر امضا شود، بحث درباره سهم ایران در این دریا بالا گرفته است. حتی برخی نمایندگان مجلس همچون محمود صادقی هم هشدار دادند که قرارداد ترکمانچای دیگری در راه است.

حواشی نشست اکتائوی شبکه های اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. کاربران به طنز، طعنه یا جدی، از واگذاری سهم ایران به روسیه سخن می گویند. در بهترین حالت، کاربران از رسیدگی نکردن به محیط زیست دریای خزر گله می کنند و می گویند که اگر دریای خزر مهم است، آن را آلوده نکنید.

از سوی دیگر، حسن روحانی تاکید دارد که «حدود بستر و زیربستر در این موافقت‌نامه روشن نیست و تعیین آن به آینده واگذار می‌شود».

روز یکشنبه ایران و کشورهایی که از دریای خزر سهم دارند درباره کنوانسیونی توافق کردند که هیچ اشاره‌ای به سهم کشورها از دریای خزر ندارد. اما موقعیت حقوقی خزر را تعیین کرده است. بر اساس این کنوانسیون، خزر موقعیت منحصر به فرد خود را دارد و قوانین دریاها و دریاچه‌ها شامل آن نمی‌شود.

کاربران شبکه های اجتماعی به طنز، طعنه یا جدی، از واگذاری سهم ایران به روسیه سخن می گویند و در بهترین حالت، از رسیدگی نکردن به محیط زیست دریای خزر گله می کنند

ماده سوم این کنوانسیون تاکید دارد که «نیروهای مسلحی که به طرف ها تعلق ندارند» نباید در دریای خزر حاضر باشند. همچنین، هیچیک از کشورها نباید قلمرو خود را «برای ارتکاب تجاوز و انجام سایر اقدامات نظامی علیه هرطرف‌» در اختیار سایر دولت ها قرار دهد.

کشورهای ساحلی دریای خزر، علاوه بر این کنوانسیون، به شش سند همکاری دیگر دست یافتند. این سندها در حوزه های مبارزه با تروریسم و جرایم سازمان‌یافته، همکاری‌های اقتصادی، حمل‌ونقل، پیشگیری از حوادث همکاری و تعامل نهادهای مرزبانی تنظیم شده است. این کنوانسیون سند مهمی محسوب می شود. چرا که حدود ۲۰ سال طول کشید تا کشورهای عضو بر سر آن به توافق برسند.

گفته می شود در رژیم جدید حقوقی جدید، دریای خزر نه دریا، بلکه تلفیقی از تعریف دریا و دریاچه در نظر گرفته شده است.

ایران اعلامیه تفسیری درباره این کنوانسیون منتشر کرده است. در بخشی از این اعلامیه که به امضای محمدجواد ظریف برای کشورهای حاشیه خزر ارسال شده آمده است: «در کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر، محدوده بستر و زیربستر تعیین نشده است؛ این کار می‌بایستی متعاقباً و طی توافق میان طرف‌های ذی‌ربط انجام شود».

سهم ۵۰ درصدی، واقعیت یا تخیل؟

بحث بر سر سهم ایران از دریای خزر از سال اوایل قرن نوزدهم میلادی میان ایران و شوروی سابق در جریان است. در سال ۱۸۲۸ دو کشور نخستین معاهده را در این باره امضا کردند و در سال ۱۹۲۱ به این نتیجه رسیدند که بر اساس عهدنامه ای بنام عهدنامه مودت و دوستی دریای خزر به طور مساوری میان دو کشور تقسیم شود.

گفته می شود در رژیم جدید حقوقی جدید، دریای خزر نه دریا، بلکه تلفیقی از تعریف دریا و دریاچه درنظر گرفته شده است

همزمان با این اجلاس اخیر سران کشورهای ساحلی دریای خزر، رجب صفروف، عضو هیئت کارشناسی روسیه در مذاکرات قزاقستان گفتگویی با بی بی فارسی داشت که در آن صحبت کرد. او گفت: «۱۹۹۶ وقتی برقراری رژیم حقوقی دریای خزر شروع شد، ما کارشناسان انتظار داشتیم که ایران طبق قرارداد سال ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ درخواست ۵۰ درصد حق خودش را داشته باشد. اما در جلسه اول ایران گفت که دریای خزر باید برابر تقسیم شود. یعنی هر کسی ۲۰ درصد داشته باشد. برای ما عجیب بود که چطور از حقوق خودش گذشت می کند.»

او افزود: «قبل از قرارداد سال ۱۹۹۶، طبق قانون ایران اجازه داشت ۵۰ درصد داشته باشد یا حداقل برای سازش با ایران درصد خوبی را کارشناسان می خواستند برای ایران پیشنهاد دهند. بعد از تقسیم‌بندی‌ها و پروژه های جدیدی که پیش آمد، برای ایران ۱۳ درصد پیشنهاد شد که ایران قبول نکرد. به همین دلیل حدود ۲۰ سال این کنوانسیون نتوانست به توافق بین کشورها برسد.»

سخنگوی وزارت خارجه ایران اما گفت که رجب صفراف «هیچگاه عضو مذاکره‌کننده روسیه در خصوص خزر نبوده و ادعاهای او بی‌اساس و غیر قابل اعتنا است».

بهرام قاسمی روز دوشنبه همچنین گفت که «طرح این ادعاهای بی‌اساس در این برهه با اهداف مشخص و هدایت شده از سوی عناصر و مراکز خاص صورت می‌پذیرد».

این صحبت ها واکنش های منفی زیادی در شبکه های اجتماعی بدنبال داشته است. مخالفان ادعای صفروف می‌گویند که روسیه ۱۹ درصد و قزاقستان ۲۹ درصد از این دریا سهم برداشته اند. بنابراین، سهم ۵۰ درصدی در میان نیست.

سهم ۱۳ درصدی ایران از سوی مقامات رد می شود. حسین نقوی‌حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، گفت که ایران حاکمیت کامل بر سهم ۲۰ درصدی خود در دریای خزر دارد

محسن امین زاده، معاون وزیر خارجه در دولت خاتمی اما روایت دیگری دارد که نشان دهنده قصور مقامات وزارت خارجه پس از فروپاشی شوروی دارد.او در یادداشتی  در سال ۸۶ در روزنامه کارگزاران نوشت:«اگر ایران بعد از فروپاشی شوروی هـیجانزده نشده‌ و رضایتش را براى داشتن سهمى به صورت مشـاع در حد یک پنجم از ذخایر زیر بستر دریای خزر ابراز نمی کرد، حقوقدانان میتوانستند براساس قراردادهاى تاریخی حرکت‌کنند تا حداقل کشورهاى‌ساحلى براى جلب رضایت ایران به قبول سهم۲۰٪ تلاش کنند».

حسن اسدی زیدآبادی در توییتی در این باره نوشت: «احتمالا باید گفت سهم ۵۰% ایران در دریای خزر مبنای حقوقی ندارد. قرارداد ۱۹۲۱ میان ایران و شوروی به هر دو کشور صرفا اجازه استفاده برابر در کشتیرانی می داد که با توجه به ضعف ایران در ناوگان دریایی و عمق کم کرانه جنوبی خزر نه تنها نفعی به حال ایران نداشت تهدید هم هست.»

به‌ هرحال آنچه واقعیت دارد، سهم ۱۳ درصدی ایران از دریای خزر است که در سال ۲۰۰۳ بر اساس قرارداد سه‌جانبه ای میان روسیه، آذربایجان و قزاقستان به ایران رسید. سه کشور مذکور، ۶۸ درصد بستر خزر را در اختیار گرفتند.

از سوی دیگر، سهم ۱۳ درصدی ایران از سوی مقامات رد می شود. چنانچه حسین نقوی‌حسینی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، به نقل از حسین خانزادی، فرمانده نیروی دریایی ارتش گفت که ایران حاکمیت کامل بر سهم ۲۰ درصدی خود در دریای خزر دارد.

با وجود همه بحث هایی که در رسانه ها و شبکه های اجتماعی درباره سهم ایران از خزر در جریان است، حسن روحانی در گفتگو با رسانه ها به صحبت‌های کلیشه‌ای مبنی بر مذاکره درباره تقویت مناسبات، همکاری ها و دوستی بیشتر کشورهای ساحلی و تبدیل خزر به دریای صلح و دوستی بسنده کرده است. گفته می شود که نمایندگان مجلس نیز در جریان جزییات توافق درباره دریای خزر قرار نگرفته اند.

وقتی که تاجرانِ جنگ رجز می‌خوانند

$
0
0

وقتی که تاجران جنگ
با مغزهای باروتی
دهان های نفتی
و شکم های برآمده از سکه و دلار
ناشیانه رجز می خوانند:
جنگ یا تسلیم؟!
تسلیم یا جنگ؟!
دیگر کسی به وجد نمی آید
هوای شهر حماسی نمی شود
دیگر کسی پوتین و فانسقه را با شتاب
از گنجه بر نمی دارد
جنگ
برای سرداران طلایی
گنج است
و برای ما
بسته های ویرانی
سفره های گرسنگی
و قمقمه هایی پر از تشنگی
آی مغزهای باروتی!
که گیسوان پرطراوت زندگی را
به آتش کشیده اید
نفس آسمان را تنگ کرده اید
و از نخل های بی سر
و پرستوهای بریده پر
شرم نمی کنید
اینجا
در این دیار جنگ زده
در این سرزمین قفس ها و قفل ها
منطق زندگی عوض شده است
شما چقدر بی خبرید!
زندگی سپردن راه
در کوره راه
و تاختن به سوی بن بست دوراهی نیست
زندگی حرکت در شاهراه است
گوش کنید به اضطراب نبض وطن
زندگی آیین پاک مدارا
دست دادن گل با خار
و تبسم درخشان ماه به شب است
زندگی شکستن قفس ها
و رها کردن کبوترهاست
زندگی آب دادن به درخت های تشنه
نواختن آهنگ طرب انگیز آب
در گوش های تشنه ی رود
زندگی
تر کردن لب های ترک خورده ی خاک است
زندگی گفتگوی شفاف آب و سنگ
و برخاستن عاقلانه ی سنگ است
از پیش پای آب
زندگی
یک قمقمه آب شیرین
بر گردن کودک سیستانی
یک قرص نان تازه
در دست مادر بلوچ
و برداشتن بار سنگین بی لیاقتی حاکمان
از پشت یک کول بر کرد است
زندگی آرام کردن اضطراب یک قلب است
ایستادن در راه
نگاه کردن به طلوع
و فکر کردن به غروب است
راه زندگی آن طرف است
در مسیر رود
در میان جنگل تشنه
برویم
باید آن راه متروکه را آباد کنیم

مرداد ۹۷

مرگ هما سلطانی و پیامدهایی که می‌تواند داشته باشد

$
0
0

درگذشت ناگهانی هما سلطانی دختر جوان عبدالفتاح سلطانی وکیل دادگستری و معصومه دهقان (سلطانی) معلم در ایران موجب رنج و اندوه بسیاری در داخل و در خارج از آن شد. در آغاز مرگ نابهنگام این دختر جوان را به پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده (به ویژه دخترم مائده که در اینجا حضور دارند) و در نهایت به تمام آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان تسلیت می‌گویم. نیز از شورای شهر و شهرداری نورنبرگ به خاطر اقدام انسانی برگزاری این نکوداشت تشکر می‌کنم.

به بهانه این مرگ اندوهناک می‌توان بسیار سخن گفت ولی من در اینجا به دو نکته مهم اشارتی می‌کنم و می‌گذرم.

معمولا نظام‌های استبدادی و سرکوبگر، که با آزادی و عدالت و قانون و دموکراسی ناسازگارند، می‌پندارند که با اعمال انواع محدودیت‌ها و از جمله زندانی کردن مدافعان آزادی و حقوق بشر می توانند بین منادیان آزادی و مردم فاصله انداخته و حداقل بر عمر سیاه خود بیفزایند. آنان می پندارند که با انزوای زندانیان، مردم آنان را فراموش می کنند و احتمالا از نقش روشنگری و برانگیختگی‌شان برای جنبش های برابری طلبانه کاسته می شود. اما تجارب مکرر تاریخی در تمام جهان و از جمله ایران معاصر نشان می دهد که نه تنها چنین نمی شود بلکه در عمل نتیجه عکس می دهد و در فرجام کار این نظام استبدادی و زندانبانان اند که در افکار عمومی محکوم و منزوی شده و در مقابل بر قدرت نفوذ و اعتبار سیاسی و اجتماعی زندانیان عقیدتی و سیاسی افزوده می شود. این واقعیت در دوران رژیم پادشاهی گذشته وجود داشته و در چهار دهه عمر جمهوری اسلامی نیز بارها و بارها تجربه شده است.

عبدالفتاح سلطانی یک وکیل دادگستری است و حتی یک فعال سیاسی هم نیست. او دو نوع فعالیت داشته و دارد. یکی این که وی از حقوق قانونی موکلانش دفاع می کند و می کوشد ستمی را دفع و رفع کند. این وظیفه ذاتی شغل وکالت است. اما نقش دیگر سلطانی فعالیت حقوق بشری است. او از مؤسسان کانون مدافعان حقوق بشر است که در سال ۲۰۰۴ به وسیله خانم شیرین عبادی برنده صلح نوبل تأسیس شده است. شغل وکالت و تلاش برای تحقق مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، دو روی یک سکه اند و سلطانی و برخی از دوستان و همکارانش برای تحقق درست آن دو تلاش کرده و می کنند.

از آنجا که نظام جمهوری اسلامی نه با قانون و عدالت و آزادی به معنای مدرن آن سازگار است و نه با حقوق بشر موافق است، همواره تلاش کرده و می کند که فعالان این دو عرصه را با زندان و انواع محرومیت ها از ایفای نقش خود باز دارد. اما چنان که تجربه نشان می دهد در نهایت راه به جایی نمی برد. چرا که امروز سلطانی و سلطانی ها به مراتب از گذشته در افکار عمومی مردم ایران و حتی جهان شناخته شده‌ترند و میزان اثرگذاری شان نیز به مراتب بیشتر است. در همین زمینه می توان به زندانیانی چون نرگس محمدی و نسرین ستوده اشاره کرد که جرمی جز تلاش برای اجرای قانون و عدالت در چهارچوب موازین حقوق بشر ندارند.

نکته مهم دیگری که در اینجا مایلم بدان اشارتی بکنم این است که در پیکار زندانیان سیاسی با تباهی نظام حاکم، خانواده های این زندانیان نیز سهم به سزایی دارند. از روزی که فردی زندانی می شود تا پایان کار اعضای خانواده (همسر، فرزندان، پدر و مادر و دیگران) نیز عملا زندانی می شوند و انواع رنج ها را تحمل می کنند و این رنج به فرزندان دختر خانواده بیشتر است. رنج هایی که جز همین خانواده ها از تمام ابعاد آن خبرندارند. من در کتاب «از برلین تا اوین» بخشی از این رنج ها را بازگفته ام.

در این میان به ویژه اگر برای برخی از اعضای خانواده مرگی رخ دهد، در یک سو بر رنج زندانی و دیگر اعضای خانواده می افزاید ولی در سوی دیگر موجب شهرت بیشتر زندانی و در نتیجه زمینه ساز روشنگری می شود و در فرجام کار در عزم عمومی برای مبارزه با استبداد و ظلم و تقویت جنبش های مدنی و اعتراضات سیاسی بر ضد حاکمیت فاسد و ضد مرمی مؤثر واقع می شود. از آنجا که در نظام بسته جمهوری اسلامی تمام رسانه های رسمی در اختیار حکومت است، انتشار هر خبری از زندانیان و یا معترضان مدنی و سیاسی در برخی رسانه های تحت کنترل شدید و یا اخیرا در شبکه های مجازی، شدیدا بازتاب پیدا کرده و افکار عمومی را در جهت حمایت از مظلومان و در اعتراض و مخالفت با ستمگران بسیج می کند. در بیست سال اخیر این تجربه بارها و بارها تکرار شده است.

نمونه اخیر آن بازتاب مرگ غمناک هما سلطانی است. این مرگ تلخ نشان داد که افکار عمومی نه تنها سلطانی و خانواده اش را از یاد نبرده بلکه هنوز پس از حدود هشت سال سلطانی ها را بر صدر می نشاند و برای آنان حرمت و اعتبار و حقانیت قایل است. از سوی دیگر، مرگی چنین نه تنها زوج سلطانی را منفعل و منزوی نکرد بلکه بر عزم شان برای ادامه مبارزه با استبداد حاکم افزود. مواجهه شجاعانه این زوج با رخداد مرگ فرزند جوان و به ویژه سخنان مهم و اثرگذار سلطانی پدر بر روی سنگ قبر فرزند، مؤید این مدعاست. عشق و صلح طلبی و مدارا، در خانواده سلطانی نهادینه شده است و این ویژگی نیاز امروز و فردای ایران است.

برهمین قیاس می توان به یقین گفت که چنین مرگ هایی، در جنبش های اعتراضی جاری و آینده ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت، نقش مهم و تعیین کننده ای داشته و خواهند داشت. نقش چنین مرگ هایی در جنبش انقلابی دهه هفتاد میلادی در ایران و در نهایت پیروزی آن بر کسی پوشیده نیست. سلطانی و خانواده سلطانی سرمایه مهمی برای جنبش اعتراضی کنونی ایران و آینده میهن شمرده می شوند.
در پایان به احترام این خانوده محترم کلاه از سر برمی دارم و ادای احترام می کنم.

*متن سخنرانی در مراسم یادبود هماسلطانی در شهر نورنبرگ آلمان

Viewing all 6931 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>