روایت اول
چند روز پیش در جایی و به دنبال کشتهشدن ۱۱ نفر از نیروهای نظامی در منطقه مریوان و متعاقب آن ۴ تن در نقده، به یکی از هواداران پروپاقرص احزاب کردی که تحرکات پیشمرگها را در ماههای اخیر توجیه و بهنوعی مشروعیت میبخشید، گفتم : از اول استراتژی مشی مسلحانه به بهانه دفاع مشروع به نفع هیچکسی نبود و در حالحاضر هم مشروعیتدهی به مبارزه مسلحانه بهویژه در شرایط نابسامان اجتماعی و اقتصادی امروز مردم و حتی نابرابر نظامی شما، منطقی و هوشمندانه نیست. به همین سبب با گذشت چهار دهه از این سرشاخ شدن، هزینهها با فایدهی کارتان همسنگ نیست. یادآور شدم مجموعهی این اقدامات ریشهی درخت کین و دشمنی را در این سالها میان شما و مرکز محکمتر و پرشاخ و برگتر کرده و عواقب زیانبار و خانمانسوز آن تا قرنها بر روان همه و نسلهای بعدی میماند و همچنان خشونتِ کور میآفریند. چونکه ضرر و زیان آن محاسبه نمیشود و غیرقابل جبران است.
روایت دوم
امروز هم باید به سپاه پاسداران و زعمای آنها بگویم، زانیار و لقمان و رامین را اعدام کردید، مقر احزاب کردی را بمباران کردید، به خواست این مردم وقعی ننهادید و به فاصلهی طلوع آفتاب تا اذان ظهر، از «رجاییشهر» تا «کوی سنجاق» خانوادههای زیادی را داغدار کردید، آیا مسئله کُرد حل شد؟ آیا طومار مخالفانتان پیچیده شد؟ آیا بر بحرانهای داخل و خارج فایق آمدید؟ نه! آتش خشم و نفرت را شعلهور کردید، کورهراه خشونتورزی و انتقام را هموار کردید! هر آینه برای وضع ملک و ملت عرق شرم باید ریخت. بهدرستی اقتدار یک حکومت، به زانو درآوردن ضعفا و اقلیتها نیست، به صدر نشاندن آنهاست. این چه اتاق فکری است که جز شکنجه و سرکوب و فرار و جدایی و مرگ، نسخهای برای دردمندان این سرزمین نمیپیچد؟ چه باید کرد؟
چه باید کرد
پرهیز از تندروی و مشروعیتزدایی از هرگونه مشی خشونتطلبانه از طرف هرکس یا گروهی نیاز به بازسازی و بازپروری باورها دارد، به خاطر رسیدن به حقوق انسانی نباید حقوق دیگری را زیر پا گذاشت. این به معنی محافظهکاری، سازشکاری و یا خودباختگی نیست. میتوان بر آرمان آزادیخواهی، حقوقبشری و دموکراسیخواهیام مصمم بود اما بهدور از خشونتورزی و بیتندی با دنیای پیرامون. به قول فردوسی:
ترا زین جهان شادمانی بس است
کجا رنج تو بهر دیگر کس است…
بهتر است ما (جامعه مدنی) به جای افراط و تفریط و طرفداری از حامیان چنین حرکتهایی با هر شناسنامهای به راهکارهای دیگری که خیر عمومی در آن باشد، فکر کنیم. مسلم است که حکومت بیشتر از احزاب و گروهها در برابر شهروندان مسئولیت دارد و باید حافظ جان و مال آنان باشد حتی مخالفانش. اما برای کاهش خشونت در همه ابعاد آن، ما نیز تکالیفی داریم.
شرط دیدن
فراموش نکنیم هرگاه برای رسیدن به هدف، در تعیین راهبرد و اجرای آن، به خشونت تقدس بخشیدیم، در برابر درک حضور دیگری و دیدن او و به رسمیت شناختن باورهای متفاوت او چنان کور میشویم که همه درهای تعامل با او را بسته تصور میکنیم. در چنین شرایطی ناگزیر برای تسلیم و اطاعتپذیری به خشونت علیه دیگری روی میآوریم. و گاهی پای از این فراتر نهاده، راههای در رو و نفس کشیدن را نیز بر روی او میبندیم. و اگر بر حسب اتفاقی جایمان عوض شود این چرخه معیوب خشونت مدام تکرار میشود تنها جای ما و دیگری تغییر کرده است. بنابراین برای برونرفت از این بنبست بایستی چشم دیدن دیگری را داشته باشیم. شرط دیدن چیست؟ به رسمیت شناختن حضور دیگری.
تنها در این صورت میشود گزینه گفتگو و مذاکره را پیش برد و بر روی غیرممکنها در آرامش به توافق برد-برد دست پیدا کرد.