یک هفته پس از آنکه مرحوم «شهرام امیری» که ایران عنوان «دانشمند هستهای ربوده شده» را به او داده بود و جریان پخش ویدئوهای متناقض او در شبکه اجتماعی »یوتیوب» پرسروصدا شد و نهایتا به ایران بازگشت و در فرودگاه امام خمینی با تاج گلی بر گردن مورد استقبال سخنگوی وقت امور خارجه قرار گرفت، صداوسیما، او را به تلوزیون دعوت کرد و او مقابل دوربین تلوزیونی حرفهای زد و ادعاهایی مطرح کرد که تاییدکننده یک سوی ویدئوهای منتشرشده او بود؛ تکرار همان حرفها که دزدیده شده و پس از یکسال، موفق به فریب سیستم اطلاعاتی آمریکا شده و در آمریکا دارد آن ویدئوها را ضبط و پخش میکند.
ویدئوهای که طرف آمریکایی منتشرکرد، خلاف این ادعا بود، و ضمن اینکه اصل ربودهشدن را رد میکرد، اعلام میشد که او با علاقه و درخواست خودش به آمریکا رفته و پس از مدتی، علاقهمند به بازگشت ایران شده و آمریکا هیچ علاقهای به نگهداری او نداشته که اکنون فریب او را خورده باشد.
وی خود را به سفارت «پاکستان» (مدافع منافع ایران در آمریکا) رسانده و از آنجا راهی ایران شده بود.
«امیری» در نشست تلوزیونی خود ادعا کرد که اطلاعات ذیقیمتی هم از سرویسهای اطلاعاتی آمریکا به دست آورده و حاکمیت جمهوری اسلامی با وقاحت و حقارت تمام، شماره شهربانی دو خودرو را به عنوان اطلاعات ذیقیمت شهرام امیری معرفی و اعلام کرد؛ حرفی که مرغ پخته را به خنده وامیداشت.
صداوسیما اندکی بعد از آن هم، گفتوگوی مهندسیشدهای را با همسر «دانشمند هستهای» ترتیب داد که مثلا نقش برآبکننده شایعاتی باشد که پیرامون تحت نظر و شکنجهبودن شهرام امیری مطرح میشد.
در همان زمان، «مجتبی واحدی» فعال رسانهای ساکن آمریکا، در نشستی در برنامه «افق» صدای آمریکا، پیشنهاد کرد جمهوری اسلامی برای اثبات صداقت ادعاهایش در مورد «شهرام امیری»، فقط اجازه بدهد او یک سفر یک هفتهای به استانبول داشته باشد و همین ادعاها را آزادانه در استانبول هم مطرح کند و دوباره به ایران برگردد.
پیشنهادی که ابدا عملی نشد تا شهرام امیری در خفا «اعدام» و وقتی خبر اعدامشدن او، اینبار به عنوان «خائن هستهای» توسط سخنگوی قوه قضاییه تایید شد، حالا همسر آن مرحوم جرات کرد افشا کند که همسرش از لحظه ورود تحت نظر و شکنجه بودهاست.
در یک پروژه ۵ ساله، کارشناس ارشد دانشگاه مالک اشتر ایران، ابتدا به عنوان «دانشمند هستهای ربودهشده» معرفی شد، سپس در آمریکا چند ویدئوی متناقض از او منتشر شد. با استقبال رسمی وارد ایران شد، وزارت امور خارجه آمریکا ویدیویی از او منتشر کرد که در یک استودیو در کمال آرامش از او ضبط شده و نقضکننده همه ادعاهای جمهوری اسلامی از یکطرف و ویدئوهای کوتاه منتشرشده خود او بود، در ادامه در ایران با همان عنوان «دانشمند هستهای ادعاها را تکرار کرد، به محاق رفت و نهایتا به جرم خیانت مخفیانه اعدام شد. یعنی جمهوری اسلامی رسما پذیرفت که همه ادعاها در مورد او و دقت و قدرت نیروهای امنیتی این کشور دستکم در مورد این پروژه از ریشه کذب محض بودهاست.
حدود دو سال بعد از روشدن رسمی این افتضاح که بخش رسانهای آنرا «رسانه ملی» و بازوهای رسانهای امنیتی جمهوری اسلامی به عهده داشتند، حالا «اسماعیل بخشی»، یک کارگر معترض به فقر و عقبافتادن حقوق کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، دستگیر میشود و پس از مدتی در آزادی در نامه سرگشادهای به وزیر اطلاعات، وزیر را درباره ادعای فقدان شکنجه در زندانهای ایران به مناظره میطلبد، و باز همان سناریوهای رنگباخته و غلط قدیمی توسط رسانه ملی و مجموعه حاکمیتی جمهوری اسلامی در مورد او و «سپیده قلیان» دیگر همکار او اجرا و تکرار و پس از آن ادعاها، اعترافات آنها از صداوسیما منتشر میشود. و بلافاصله پس از انتشار باز هم دستگیر میشوند شاید کلکِ صدا و سیما بگیرد و سناریوی آبکی دیرتر رسوا شود.
اگر در جمهوری اسلامی ایران طی ۴۰ سال گذشته افتضاح داستان رسمی «دانشمند هستهای» که رسما نظام به دروغگویی خود در آن اعتراف کرد هم اتفاق نمیافتاد، اکثریت شهروندان ایرانی، به صداقت این رسانه شک بالایی داشتند. اما داستان «شهرام امیری» تَرَکی در این اعتماد ایجاد کرد که ابدا قابل ترمیم نیست.
سوای عده قلیلی که تحت هر شرایطی «بز اخفش» هستند و هرچه از بالا بشنوند را تایید میکنند، این سناریوها پیش از آنکه آبرویی از اسماعیل بخشی و سپیده قلیان ببرد، به بیآبرویی نظام حاکم منجر میشود و نتیجه عکس دارد. اگر اندکی در ادعاهایی امثال بخشی و … تردید باشد، رسانه ملی کمک میکند که این تردید به یقین صددرصدی در مورد ادعاهای مخالفین حاکمیت منجر شود.
اما به قول معروف از معصوم، هزار مرتبه خدا را شکر که
: الحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقی.*نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.