انقلاب اسلامی ایران چهل ساله شد . با وجود گذشت چهار دهه از این رویداد بزرگ تاریخی، بحث در مورد آن نه تنها کمرنگ نشده ، بلکه با توجه به تداوم تاثیرات آن تا روزگار کنونی ، اهمیت افزون تری نیز یافته است .
حاکمان فعلی از محقق شدن آرمان های انقلاب سخن می گویند و در مقابل ، برخی معتقدند که انقلاب از مسیر اصلی خود منحرف شده است . در این میان بسیاری نیز هستند که اساسا انقلاب ۵۷ را یک اشتباه بزرگ تاریخی می دانند و حسرت شرایط دوران پهلوی را می خورند.
برای بررسی انقلاب ۵۷ ، ابتدا از حکومتی که این انقلاب بر ضد آن به وقوع پیوست سخن می گوئیم . حکومت پهلوی با جدیت مدرنیزه کردن ایران را دنبال می کرد و در زمینه های اقتصادی ، آموزشی ، بهداشتی ، آزادی های اجتماعی و حقوق زنان پیشرفت های قابل توجهی نصیب کشور نمود ؛ اما از سوی دیگر ، با نادیده گرفتن توسعه سیاسی ، یک ساختار بسته ایجاد نمود که مرکز تمام امور در آن به شخص شاه باز می گشت . البته توسعه اقتصادی این دوره نیز دارای نقاط ضعف بزرگی از جمله فساد ، عدم توازن در توزیع درآمد و امکانات میان اقشار و نقاط مختلف کشور و همچنین وابستگی شدید به درآمد های نفتی بود . در زمینه سیاست خارجی ، ایران عصر پهلوی متحد بلوک غرب محسوب می شد ، ولی در دهه های چهل و پنجاه ، با بلوک شرق نیز روابط بسیار گرمی ایجاد نمود . روابط ایران با بلوک غرب در آن دوره را بر خلاف آنچه مخالفان گفته اند ، نمی توان روابطی مبتنی بر وابستگی قلمداد کرد ، بلکه اسناد و شواهد تاریخی (برای نمونه یادداشتهای علم) نشان می دهد که شاه ، به ویژه در دهه پایانی سلطنت خود ، از یک سیاست مستقل برخوردار بود که گهگاه (از جمله در مسئله حقوق نفتی ایران) حتی به رویارویی صریح با غرب منجر می شد .
حال به سراغ نیرو های شکل دهنده انقلاب می رویم . این نیرو ها شامل سه طیف عمده بودند : چپ گرایان ، ملی گرایان و اسلام گرایان . چپ گرایان از جانب حکومت اصلی ترین تهدید شمرده می شدند . فعالیت آنان در مخالفت با حکومت محمدرضا شاه از حزب توده آغاز شد که از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ دارای قدرت و نفوذ گسترده ای بود ، ولی با سرنگونی دولت مصدق شدیدا سرکوب شد و به محاق رفت . در دهه چهل و پنجاه نسل جدید چپ گرایان در قالب گروه های چریکی به مبارزه مسلحانه با حکومت شاه مشغول شدند ، ولی آنان نیز با سرکوب گسترده مواجه گردیدند . ملی گرایان در دوره مصدق قدرت را در دست داشتند و با سرنگونی او به اپوزسیون حکومت تبدیل شدند ؛ ولی جز دوره کوتاهی در اوایل دهه چهل فعالیت بارزی نداشتند . روحانیون همواره از سکولار و غربگرا بودن حکومت پهلوی و وجود آزادی های اجتماعی مغایر با فرهنگ سنتی ناراضی بودند ولی تنها پس از فوت مرجع محافظه کار وقت آیت الله بروجردی در ابتدای دهه چهل بود که به رهبری آیت الله خمینی وارد عرصه مبارزه علنی شدند . گرچه آیت الله خمینی به خارج از کشور تبعید شد ، روحانیون پیرو او ، توانستند با فعالیت مستمر و تدریجی ، به ویژه از طریق شبکه وسیع مساجد ، بخش بزرگی از جامعه را که دارای عقاید مذهبی و سنتی بودند با خود همراه کنند و علاوه بر آن ، اشخاص و گروههایی نظیر شریعتی و مجاهدین خلق ، با بخشیدن رنگ اسلامی به مفاهیم مبارزاتی مارکسیستی ، نقش بزرگی در جذب نسل جوان ایفا کردند .
تصمیم شاه به گشایش فضای سیاسی در سالهای پایانی سلطنتش ، گرچه با هدف گشودن سوپاپ های اطمینان صورت گرفت ، در عمل به ضد خود تبدیل شد و فضای لازم برای آزاد شدن پتانسیل انقلابی نیرو های مخالف را فراهم کرد . در انقلاب ۵۷ هر سه طیف مخالف با هدفی مشترک یعنی براندازی رژیم شاه با یکدیگر همراه شدند ، ولی رهبری کاریزماتیک و سازش ناپذیر آیت الله خمینی که از پشتیبانی اکثریت قاطع مردم برخوردار بود ، عملا دو طیف دیگر را تحت الشعاع اسلام گرایان قرار داد . امتیازاتی که حکومت شاه از موضع ضعف به مخالفان داد و همچنین ضعف تصمیم گیری و عدم تمایل شخص وی به راه حل خشونت آمیز ، به تقویت موضع انقلابیون انجامید . دولت های غربی و به ویژه آمریکا نیز در مواجهه با انقلاب ایران دچار تردید و سردرگمی شدند و در نهایت با مشاهده تزلزل شاه، ترجیح دادند به جای حمایت از وی با مخالفان اسلام گرا و ملی گرا وارد مذاکره شوند تا جلوی روی کار آمدن یک حکومت چپ گرا در کشور گرفته شود . آخرین تلاش شاه برای مدیریت بحران با سپردن دولت به طیف میانه رو تر مخالفان یعنی ملی گرایان نیز سودی نبخشید و با روی کار آمدن شاپور بختیار ، همه مخالفان حکومت و حتی دوستان ملی گرای خود وی نیز در مقابلش صف آرایی کردند . در این میان مهندس بازرگان به عنوان رئیس ملی گرای دولت موقت انقلاب ، در آخرین روز ها کوشید از طریق بدست آوردن توافقی با یار سیاسی سابقش بختیار ، زمینه را برای گذاری آرام فراهم نماید ولی سرسختی آیت الله خمینی و براه افتادن جنگ مسلحانه از سوی گروه های چریکی و به تبع آنها انقلابیون اسلام گرا ، این راه حل را با شکست مواجه کرد . سرانجام در اقدامی که سرنوشت نهایی منازعه را تعیین کرد ، ارتش که با تزلزل روحیه و تشتت آرای سران خود و ترغیب آنها به خویشتن داری و تعامل با انقلابیون از سوی ژنرال هایزر آمریکایی و سالیوان سفیر آمریکا و همچنین از دست دادن کنترل بخش بزرگی از نیروهایش مواجه بود ، تصمیم گرفت به جای دفاع از حکومت ، اعلام بی طرفی نمایند .
در نگاهی کلی ، نمی توان گفت که انقلاب ۱۳۵۷ انقلابی برای رسیدن به دموکراسی بوده است . دغدغه دموکراسی تنها به بخشی از روشنفکران (اعم از سکولار و مذهبی) محدود می شد . آرمان چپ گرایان برقراری حکومتی به سبک شوروی ، چین و کوبا بود که دموکراسی در آنها اساسا جایی نداشت و روحانیون نیز دغدغه برپا کردن حکومت مذهبی مدنظر خود و زدودن مظاهر سکولاریسم و مدرنیته غربی از جامعه را داشتند . در این میان ، عامه مردم شرکت کننده در انقلاب ، بدلیل اعتقادات مذهبی و سنتی خود ، از روحانیون دنباله روی کردند . بسیاری از مردم نیز تنها تحت تاثیر جو شدید انقلابی با آن همراه شدند . در حقیقت اساسا بخش بزرگی از مشارکت کنندگان در انقلاب به درستی نمی دانستند که چه می خواهند و تنها چیزی که در آن زمان همه بر آن وحدت نظر داشتند براندازی حکومت پهلوی به عنوان مظهر تمام بدبختی ها و پلیدی ها بود . در نهایت با سقوط رژیم پادشاهی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ، روحانیون موفق شدند یک حکومت ایدئولوژیک بر پایه قرائت فقهی خاص خویش از اسلام ایجاد کنند و به تدریج تمام گروه های ملی گرا و چپ و حتی اسلام گرایانی که دارای قرائت متفاوتی از اسلام بودند از صحنه خارج شدند .