پس از چند روز گمانهزنی، هماکنون می توان ادعا کرد داستان دستگیری روح الله زم تا حدودی روشن شده است. آنچه تاکنون قطعی بهنظر می رسد به این قرار است:
۱- وی به اختیار خودش کشور فرانسه را به مقصد اردن و سپس عراق ترک کرده (دولت و پلیس فرانسه مخالف این سفر بوده اند و در جریان آن بوده اند)
۲- در اردن فرود آمده و از آنجا به بغداد رفته. (همسرش در گفتگو با ایران وایر و بیبیسی این دو موضوع را تایید کرده است)
۳- در بغداد بر او چه گذشته و با چه کسی ملاقات کرده تا کنون روشن نیست. ولو قصدش دیدار با آقای سیستانی بوده. این دیدار رخ نداده است. (دفتر آیت الله هرگونه برنامه دیدار و آشنایی را تکذیب کرده است.)
۴- نیروهای امنیتی سپاه او را خارج از خاک ایران دستگیر و به داخل منتقل کرده اند. (بیانیه اول سپاه موید این اتفاق بود)
از مجموعه این رخدادها چند درس برای فعالان سیاسی-امنیتی مخالف جمهوری اسلامی آموختنی و عبرت آموز است که تلاش می کنم در سطور آتی بدانها بپردازم
۱– در ضرورت ناشناس بودن
کسانیکه فراتر از مخالفت عملی و قلمی با جمهوری اسلامی، به فضای درگیریهای امنیتی و اطلاعاتی ورود میکنند، آنچنان که زم و کانال آمدنیوز مدعی بودند، بیش از هرکس دیگری ضروریست لایه های امنیتی و هویتی بیشتری داشته باشند. روح الله زم، در سطح کسی چون شیرین عبادی نبود که به دلیل شهرت جهانی، امنیت جانی داشته باشد. فضای کاری او (اعم از اینکه او را در دوره های مختلف فعالیتش وابسته به کدام نهاد امنیتی بدانیم یا او را مستقل فرض کنیم) از جنس فعالیتهای امنیتی و ضدامنیتی و درگیری با نهادهای خبره ایران و کشورهای دیگر خاورمیانه از جمله موساد بوده. وی میتوانست از طریق به کارگیری چند ادمین و چند همکار، در پشت صحنه آمدنیوز حضور داشته باشد، بدون اینکه اینگونه بی محابا حضور رسانهای و تبلیغی داشته باشد. احتمالاً ضعفهای شخصیتی و شهوت شهرت و … دست به دست هم داده اند تا او هویت خود را علنی کند.
۲– در ضرورت خارجنشدن از منطقه امن
وی در دورهای از اوج فعالیتهای آمدنیوز محل سکونت خود را مخفی کرده بود و در حضور رسانهای، بدون ذکر محل زندگی، گفتگو و مصاحبه می کرد. دلایل وی برای خروج ازین لایه امنیتی (مخفی بودن محل زندگی) احتمالاً ریشه در مستندی دارد که صداوسیمای جمهوری اسلامی ساخته است. در آن مستند تلاش شد وی را عامل نهادهای امنیتی ایران نشان دهند. اینگونه بر وی مشتبه شد نهادهای امنیتی درک و توان درستی برای رصد و یا ایجاد مشکل برای وی ندارند و او را از لاک دفاعی و امنیتی خارج کردند. در پرونده های جنایی، زمانیکه کارآگاهان از یافتن مجرم یا قاتل ناتوان می شوند، به دروغ اعلام می کنند پرونده با پیدا شدن متهم مختومه شده تا قاتل یا متهم اصلی را به زندگی عادی و خروج از شرایط پنهان کاری بازگردانند. در مورد زم هم بهنظر میرسد آن مستند چنین هدف یا کارکردی داشته و ناخودآگاه و غیرمستقیم، زم را دچار دستکمگیری نهادهای امنیتی داخل ایران کرده است. همین دستکمگیری باعث شده وی به هر دلیلی، فرانسه را ترک کند و خطر سفر به خاورمیانه را بپذیرد. جایی که همه از حضور عملیاتی نیروهای امنیتی ایران آگاهند و نوعی حیاط خلوت نیروهای عملیاتی و امنیتی ایران محسوب می شود. موارد کشتن یا ربودن افراد در کشورهای خاورمیانه امر پنهانی برای زم نبوده.
۳– ضرورت واقعگرا بودن
اینکه وسوسه دیدار با آیت الله سیستانی تا چه اندازه واقعیست، امر غیرقابل محاسبهای بهنظرر می رسد اما رصد رفتار وی و اهداف سیاسی و اجتماعی آیتالله، جایی برای فرض دروغ بودن قبول دیدار زم با آیت الله باقی نمیگذارد. بنا به چه دلیل منطقی و سیاسی و منطقهای، آیتالله باید برای دیدار با روح الله زم اجازه صادر کند یا بیت وی درصدد قبول این دیدار برآید؟ چه کسی با چه ترفندی زم را راضی و قانع کرده آیت الله با دیدار وی موافقت کرده؟ اگر آن فرد از جمله نیروهای امنیتی بوده، توانسته از ضعفهای شخصیتی زم نهایت استفاده را در خام کردنش ببرد. وگرنه در شرایط عادی چرا آیت الله باید کسی مانند زم را بپذیرد؟ تصور و تصویر روح الله زم از خود و عمق و برد فعالیتهایش بهشدت مخدوش و فراتر از واقعیت بوده و همین رویاپردازی و خام اندیشی باعث شده وی برای دیدار با آیت الله قانع شود. ازینروست که نیروهای فعال مخالف سیاسی جمهوری اسلامی باید واقع گرا و واقع بین باشند و توهمات شخصی را کنار بگذارند.
وانگهی، در صورت صحت این دیدار نیز، دیدار با نماینده آیت الله در کشوری اروپایی نمی توانست اهداف زم را برآورده سازد؟ چه ضرورتی برای دیدار مستقیم و خطرناک با شخص آیت الله در کشور عراق وجود داشته جز همان شهوت شهرت؟
۴– در ضرورت مستقل بودن
روح الله زم تا پیش از رخدادهای ۸۸ فردی ناشناس در فضای رسانهای و سیاسی ایران بود. آن رخداد عظیم به یکباره وی را وارد گردونه سیاست کرد و همان بی ریشه بودن و بهدنبال منافع بودن (اعم از فردی و سیاسی و …) منجر به رفتارهای زیگزاگی، افراطی و غیرمستقل شد. بی اصول بودن و نداشتن پرنسیب سیاسی و درگیر شدن در امور امنیتی و جوسازی و جوگیری، تا بدانجا رسید که آمدنیوزی که در انتخابات ریاست جمهوری، ستاد روحانی شده بود، به گفته خود زم در ارتباط با موساد و بده بستان اطلاعاتی با نهادهای امنیتی دیگر کشورها فعالیت میکرد. این رفتارهای غیرمستقل و بی دلیل و بی مبنا، نهایتاً منجر به تصمیمهای فراتر از واقعیت و بی تدبیریهای اینچنین می شود.
۵– در ضرورت اعتماد نکردن
کسی که وارد درگیری امنیتی با کشوری می شود که در برخوردهای امنیتی هیچ حد و مرز قانونی، اخلاقی، حرفه ای و… ندارد، بایسته است نگاهی شکاکانه تر و حساب شده تر و به عبارتی بدبینانه تر به همه اطرافیان خود داشته باشد. حلقه اول دوستان و مشاوران زم هرکه بوده و هستند، اگرچه ضرورتاً مبتنی بر اعتماد در کنار هم بوده اند اما در مورد افراد جدید و ناآشنا باید در عبور چند ماه و سال به نقطه شناخت و اعتماد رسید. اینکه فردی در دورانی کمتر از یکسال توانسته اینچنین بر زم استوار شود که وی را به سفر به خاورمیانه ترغیب نماید، بهنظر نشان از ناپختگی سیاسی امنیتی زم است. مشاوران آگاه و معتمد اتفاقاً همواره تلاش می کنند فرد را از خطرها و ریسکها آگاه کنند و برحذر دارند نه اینکه با ترغیب و تشویق، وی را به دام بیاندازند. نوع رابطه آن فرد (سپاه مدعی است زنی را برای اینکار به حلقه اطراف زم وارد کرده) با زم روشن نیست اما اعتماد عجیب و غیرمنطقی زم به وی قطعیست، کما اینکه همسر زم در گفتگو با بیبیسی همچنان بر این اعتماد تاکید میکرد. در واقع زم بدون هماهنگی و به یکباره و شخصاً تصمیم به این سفر نگرفته بلکه تلاشهای آن فرد در این تصمیم مدخلیت تام داشته است.
بهنظر نمیرسد با مجموعه شواهد و قرائن، پایانی عادلانه و منطقی بر پرونده زم در جمهوری اسلامی رقم خورد. اما آنچه آموختنی و عبرتآموز است نکاتی است که در فرازهای بالا تلاش شد تفضیل یابد تا شاید دوباره شاهد اتفاقاتی ازین دست نباشیم.