دیدار و مذاکرات بین دونالد ترامپ و کیم جانگ اون اگرچه یک واقعه استثنایی در تاریخ اخیر این دو کشور است و بسیاری را به برقراری صلح بین دوکشور متخاصم امریکا و کره شمالی امیدوار کرده است، اما نه اینده ایجاد صلح واقعی بین این دوکشور هنوز مشخص است و نه چنین رویکردی میتواند مدلی برای کشور ما ایران باشد. امریکا مشکلش با کره شمالی امنیتیست و کره شمالی نیز مشکلش با امریکا امنیتی و بهدنبال تقسیم کره جنوبی و شمالی و پایگاههای نظامی امریکا در این کشور ایجاد شده است. مشکل ایران و امریکا از هر دو طرف ایدئولوژیک و سیاسی است و فقط با تغییرات بنیادین در سیاستهای ایران و امریکا در زمان ترامپ، راهی برای مذاکره، حل مشکلات و نتیجهای مطلوب بین دو کشور بوجود خواهد امد.
اما چرا کیم جانگ اون در حال حاضر تن بهچنین دیدار و مذاکرهای با ترامپ داده است؟ امریکا و کره شمالی در اکتبر سال ۱۹۹۴ میلادی قراردادی را باهم امضاء نمودند که در ان قید شده بود که این کشور به تولید پلاتینیوم خاتمه میدهد. کره شمالی برای هیجده ماه باین قرار داد پایبند ماند و سپس تهدید نمود که از NPT خارج خواهد شد و برنامه اتمی خودرا ادامه خواهد داد. تحریمهای اعمال شده نتوانست از عزم این کشور برای پایبندی به این قرار داد جلوگیری بهعمل اورد. بهدنبال ازمایش موشکی کره شمالی در سال ۱۹۹۸ میلادی، دولت کلینتون به مرور و تجدید نظر در قرارداد گذشته همت گماشت. اما زمان ان به انتخابات رئیس جمهوری بوش منجر شده و تا سال ۲۰۰۲ میلادی ادامه پیدا کرد. دولت بوش بهجای ایجاد قرارداد دیگری برای جلوگیری از غنی سازی اورانیوم در کره شمالی، از قرارداد ۱۹۹۴ کاملا بیرون امد. جان بولتون که در این زمان معاون وزارت امور خارجه امریکا در امور خلع سلاح و امنیت بینالمللی امریکا(Under Secretary of Arms Control and International Security) بود در ایجاد این سیاست در دولت بوش بسیار موثر واقع گردید. بدنبال ایجاد تنشهای بیشتری بین دو کشور، نهایتا کره شمالی در دسامبر ۲۰۰۲ ماموران سازمان انرژی هسته ای را از این کشور اخراج نموده و در ژانویه ۲۰۰۳ از NPT خارج شد. قرارداد گذشته کاملا منحل گردیده و عقد قرارداد جدید به شش کشور (Six Party Talks) که از کشورهای کره جنوبی، ژاپن، چین، روسیه و امریکا تشکیل شده بود محول گردید. پیش از اینکه دولت بوش وارد مذاکره با کره شمالی گردد، دولت کلینتون و وزیر امور خارجه این کشور، مدلین البریت، نهایت تلاش خودرا برای عقد قرارداد دیگری با کره شمالی مبذول داشته، با این کشور تنش زدایی کرده و زمینه را برای تلاش دولت بوش برای عقد قراردادهای دیگری با دولت کره شمالی اماده کرده بودند. اصولا دولت کلینتون و وزیر امور خارجه ان بهدنبال ایجاد تنش با کشورهای دیگر بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نبوده و باور داشتند که زمان همکاریهای بینالمللی خصوصا در بخش تجارت فرارسیده است. دولت کلینتون نهایت کوشش را کرد تا با دولت ایران و خاتمی به مشکلات ایجاد شده بین دو کشور خاتمه دهد و البریت تا مرز عذرخواهی برای کودتای ۲۸ مرداد پیش رفت اما اقای خامنهای اجازه نداد تا از این فرصت استثنایی بینالمللی بهنفع منافع ملی کشورما استفاده شود. به خاتمی اجازه داده نشد تا در این زمینه تلاش کند و بهطور نیمهعلنی اعلام شد که رئیس جمهور منتخب مردم ایران در اینباره مورد اعتماد نیست.
دولت بوش سر کار آمد و شروع دشمنی مجدد با ایران که بیشتر از طریق نیوکانها به آن دامن زده میشد. سیاست خارجی دولت بوش در مورد کره شمالی بیشتر تحت تاثیر نیوکانهای امریکا طراحی شده بود. انها بهدنبال مصالحه با کره شمالی نبودند. اگرچه در ژانویه ۲۰۰۳ دولت امریکا اعلام نموده بود که دولت این کشور تصمیمی برای حمله به کره شمالی ندارد اما در ژانویه ۲۰۰۲ کره شمالی را در محور شرارت (Axis of Evil) قرار داده و در سپانبر همین سال در گزارشی تاکید کرده بود که بهکشورهایی که در حال تولید تسلیحات هستهای هستند حمله پیشگیرانه (Preemptive Attack) خواهد کرد. این مواضع دولت امریکا به جو بیاعتمادی بین دو کشور دامن زده بود. با ریاست جمهوری اوباما، فشارهای تحریمی بر کره شمالی دنبال شد و دولت او بر این عقیده بود که با ازدیاد تحریمها و همکاری بین ژاپن، کره جنوبی و چین، کشور کره شمالی و کیم جونگ اون تشویق خواهد شد که پای میز مذاکره بیاید. کیم جونگ اون که بهسرعت بهدنبال ساخت بمب اتمی بود تا بتواند از آن بعنوان یک اهرم قدرت برای مذاکره با امریکا استفاده کند، حاضر نشد با دولت اوباما بهمذاکره بنشیند.
در حال حاضر کیم جونگ اون به دلائل سیاسی و اقتصادی و نه امنیتی تصمیم گرفته است تا با امریکا به مذاکره بنشیند. با انتخاب ترامپ، دولت کره شمالی چندین بار موشکهای تازه ساخته شده بولیستیک خود را به ازمایش گذاشت تا تهدید بالقوه خود را حتی برای امریکا نشان دهد. بهلحاظ سیاسی، ماجراجوییهای کره شمالی برای کشورهای حامی او هزینه بردار بود. دولت چین بهعنوان یک حامی مهم دیگر حاضر نبود که مثل گذشته به حمایتهای خود از این کشور در صحنه بینالمللی ادامه دهد. ماجراجوئیهای کیم جونگ اون و آزمایشهای موشکی او که از مرزهای ابی ژاپن هم گذشت، چین را در موقعیت سیاسی بینالمللی نامطلوبی قرار داده بود. جامعه بینالمللی بهخوبی میدانست که دولت چین نفوذ بالایی روی کره شمالی دارد و میتواند از این نفوذ برای اعمال فشار برروی کیم جونگ اون جوان استفاده کند. چینیها اگرچه در گذشته از کره شمالی بهعنوان یک اهرم نفوذ سیاسی در اسیا در مقابل امریکا استفاده میکردهاند اما روابط فعلی سیاسی و اقتصادی چین با کره جنوبی و ژاپن و کشورهای همجوار اجازه نمیداد که کیم جونگ اون به ماجراجوییهای خود ادامه دهد. لذا در دو سفر خود به چین، کیم جونگ اون کاملا دریافت که حمایت این کشور از او با محدودیتهایی روبرو است و مثل گذشته نامحدود نخواهد بود.
کره شمالی بهلحاظ اقتصادی به پایان خط رسیده است. کشور او در گذشته با قحطی روبرو شده است و امکان ایجاد چنین وضعیتی برای کشورش کاملا وجود دارد. کیم جونگ اون برروی پایتخت کشورش، پیانگ یانگ سرمایهگذاری وسیعی داشته و حدود ۱۵ در صد جمعیت کشور خود را در این شهر اسکان داده است. این بخش تحصیلکرده کشور در بوروکراسی دولت کره شمالی جای گرفته است و گام به گام به زندگی نسبتا مرفهی عادت کرده است . او در این چند سال آسمانخراشهای متعددی را در این شهر بنا کرده و با ایجاد تسهیلات مدرن شهری این بخش کشور را بیشتر به حکومت وابسته و نسبت به وفاداری این بخش تحصیلکرده به حکومت کره شمال و نظام توتالیتر این کشور افزوده است. با رشد این طبقه خاص در کشوری که اکثر مردم در فقر و فقر مطلق زندگی میکنند، توقعات جدیدی در کره شمالی ایجاد شده است. وضعیت فعلی اقتصادی کره شمالی در زیر تحریمهای کمرشکن بینالمللی اجازه نمیدهد که کیم جونگ اون به این پروژه و پروژههای نظیر ان ادامه دهد. کیم جانگ اون که جوان است و تقریبا تنها مغز متفکر پشت تحولات اقتصادی در این کشور است بدون شک میداند که بدون عبور از تحریمها، ادامه وضع موجود امکان پذیر نخواهد بود. او نمیتواند مدل پیشین شوروی سابق را تا مرز فروپاشی دنبال کند. او نمیتواند تمام سرمایه کشور را بهپای سلاح اتمی بریزد؛ درس بزرگی که نظامهای استبدادی دیرتر بان واقف میشوند.
اما ترامپ از این فرصت استفاده کرده تا بهعنوان یک تاجر بازاریاب که بیشتر به منافع خود نگاه میکند تا کشورش، وارد این قمار بزرگ با کره شمالی شود. او بیش از هر چیز بهدنبال کسب شهرت و مشهوریت سیاسیست. همه تحلیلگران اعتقاد دارند که این نشست استثنایی در حال حاضر از جنگ موقتا جلوگیری بهعمل میاورد اما ایندهای کاملا غیرقابل پیشبینی بهدنبال خواهد داشت. دولت ترامپ یک سند مذاکره ۱۶۰ صفحهای برجام را با ایران بر روی برنامه انرژی هستهای کشور بدور انداخت تا با یک سند ۲ صفحهای که در ان هیچ چیز قید، قیود، زمان و پایبندی به تعهدی را ندارد دلخوش دارد. در برجام، تمام مراکز و تاسیسات هسته ای کشور ما مورد بررسی و تصدیق مرتب توسط نمایندگان اژانس قرار میگیرد اما سالها طول خواهد کشید تا سازمان بینالمللی انرژی اتمی بتواند مکان تاسیسات انرژی هسته ای کره شمالی را مشخص کرده و برای انها یک رژیم بررسی و تصدیق ایجاد کند. در گذشته روسایجمهوری امریکا حاضر نشدند با رئیس نظام کره شمالی گفتگوی مستقیم داشته باشند که دستش بهخون هزاران تن از مردمش اغشته بوده است. بحث آنها ان بوده است که نباید رئیس این نظام را در یک دیدار رسمی مورد تکریم قرار داد و بهرسمیت شناخت. ترامپ بهخاطر توجه خاص خود به مستبدینی مثل پوتین حاضر شده است این سنت را در سیاست امریکا بشکند و پشت سر گذارد. به همین خاطر اکنون کره شمالی ادعا کرده که بناست همه شبه جزیره کره (Korean Peninsula) خلع سلاح اتمی شود و نه فقط کره شمالی. این بدین معنیست که دولت امریکا باید سلاح و موشکهای اتمی خود را از کره جنوبی خارج کند. این برای کره جنوبی قابل قبول نخواهد بود بهخاطر اینکه کره شمالی نیروی زمینی چند میلیونی فراهم اورده است و این تهدید بزرگی برای این کشور تلقی میشود. دولت ترامپ قبول کرده است که تمرینات نظامی و امنیتی امریکا و کره جنوبی را در این شبه جزیره متوقف کند که با مخالفت بسیاری در صحنه سیاست امریکا و در کره جنوبی روبرو شده است.
اما وضعیت کشور ما ، ایران، با کره شمالی برای نشست و مذاکره با امریکا و دولت ترامپ کاملا فرق میکند. ترامپ یک محافظهکار است و حمایت بخشی از مردم امریکا را در بر دارد که انها بیشتر نژادپرست، ضد مسلمان، طرفدار سخت اسرائیل، ضد ایران، و مسیحیان دستراستی و مسیحیان صهیونیست هستند (Christian Zionist). ترامپ بیشتر با حمایت احاد این مردم برای ریاست جمهوری امریکا انتخاب شده است. حمایت این بخش مردم که حدود ۴۰% مردم امریکا را تشکیل میدهند، در طول مدت زمامداری ترامپ هیچ تغییری نکرده است. دولت ترامپ همچنین با دولت دستراستی اسراییل و عربستان سعودی بر سر دشمنی با ایران همپیمان شده است. این دو کشور به بعد سیاسی مشکلات بین ایران و امریکا کمک شایانی کردهاند. در منطقه ای زندگی میکنیم که تقریبا هیچکس در همسایگی ما نمیخواهد روابط ایران و امریکا بهبود یابد. دوازده شرط وزیر امور خارجه ترامپ، پامپیو، به وضوح نشان داد که دولت امریکا برای مذاکره با ایران اماده نیست. پیششروط امریکا و دولت ترامپ نشان داد که ترامپ فقط بهخاطر یک تلاش و پروپاگاندای سیاسی که در میان حامیان خود طرفداران زیادی دارد، برای مذاکره با ایران پیشنهاداتی را ارائه کرده است. کاملا درست است که ترامپ بهعنوان یک انسان خودخواه و خودمحور بهدنبال چنین فرصتهایی میگردد که بهعنوان مثال با ایران وارد مذاکره شود تا مشهوریت کسب کند، اما محدودیتهای ایدئولوژیک او و تکیهاش بر روی بخش محافظه کار راست امریکا باو اجازه نمیدهد که با ایران مثل کره شمالی وارد مذاکره شود. یکی از خواستههای اصلی امریکا و دولت ترامپ در فاز اول، بهرسمیت شناختن اسراییل توسط ایران خواهد بود. ترامپ در چهارچوب تلاش برای حل مشکل فلسطین و اسراییل، کمترین رغبتی از خود نشان نداده است. سیاست خارجی او در خاورمیانه حمایت از عربستان سعودی و کشورهای عربی منطقه برای منافع اقتصادی شخصی خود در حال و آینده، حمایت مطلق و همپیمانی استراتژیک با اسراییل و دشمنی با ایران است. دشمنی با ایران در ایدئولوژی راستگرایانه ترامپ جایگاه خاصی را بهخود اختصاص داده است.
مردان قدرت ما و رهبری جمهوری اسلامی ما دو فرصت بزرگ تاریخی را برای حل مشکلات کشور ما با امریکا از دست دادند. فرصت اول زمان کلینتون و خاتمی بود و فرصت دوم از ابتدای دولت اوباما. اگر مشکلات ما در هر دو صورت با امریکا حل شده بود، اکنون کشور ما در یک رابطه نهادینه شده با امریکا بسر میبرد. حمایت رهبری از دولت احمدینژاد و سیاستهای مخرب دولت او، تیشه بر ریشه منافع ملی کشور ما زد. مشکل ما با امریکا بیشتر از انکه به ترامپ مربوط باشد، به رهبری جمهوری اسلامی ایران و سپاه مربوط میشود. مشکلات کشور ما به استبداد مطلق رهبری جمهوری اسلامی ایران پیوند خورده است و اینکه او شخصا میتواند و بهخود اجازه میدهد که منافع ملی و چهار چوبهای امنیتی کشور را تعریف کند. او رهبریست که منافع ملی کشور را در ساخت چندین موشک میبیند و نه اقتصادی پویا. سپاهیان نفوذ سیاسی ایران در منطقه را در ماجراجویی نظامی در سوریه، عراق و یمن میبینند. انها بهدنبال حمایت از دولتهای طائفهگرا در عراق، سوریه، لبنان و یمن هستند و نه دولتهای دموکراتیک. انها قدرت را در استبداد مطلق میدانند نه دموکراسی و نظامیکه بر سر منافع ملی کشور با شهروندان و طبقه فرهیخته کشور به اجماع و تعریف واحدی میرسد.
راه برون رفت از چالشهای عظیمی که کشورما در حال حاضر با انها روبروست خصوصا در صحنه سیاست خارجی کشور، تغییری بنیادین در رویکرد رهبری و نظام سیاسی در کشور ماست. بهترین رویکرد در حال حاضر مذاکره با کشورهای اروپاییست و دادن اطمینان به انها که ایران حاضر است که در سیاست خارجی خود به یک بازی برد-برد با انها تن دهد. در حال حاضر خصوصا بعد از انچه در گروه هفت کشور صنعتی G-7 در کانادا بین ترامپ و بقیه رهبران کشورهای اروپایی اتفاق افتاد، زمان ان رسیده است که سیاست خارجی کشور سریعا در جهت استفاده بهینه از این شکاف طراحی شود. نقطه شروع در سوریه است. جنگ در سوریه تمام نشده و صلح به این کشور باز نگشته است. اصولا در کشوری با این میزان خرابی، کشته و مهاجر بیخانمان، ایجاد صلح کار بسیار دشواریست. اروپاییان بهدلایل مختلف مایل هستند که وضع داخلی سوریه سامان گیرد. روسیه بر سر حضور ایران در سوریه با اسرائیل معامله کرده است. پوتین همین معامله را بر سر ایران با امریکا خواهد کرد. بسیار روشن است که پیش از خروج اجباری ایران از سوریه، بهفکر یک مصالحه با مردم سوریه و مذاکره با اروپاییان باشیم. اگر عربستان سعودی و متحدانش حدیده را در یمن به تسخیر خود درآورند، کار یمن تقریبا تمام شده است. ایران میبایست تلاش کند با عربستان سعودی در سوریه و یمن مذاکره کند. روابط بهتر با عربستان سعودی و حل مشکلات کشورمان با این کشور، به ناتانیاهو و ترامپ اجازه نمیدهد که از شکاف بین تهران و ریاض استفاده بهینه کنند. مذاکره با اروپا، ایجاد روابط بهتری با اروپا و عربستان سعودی به ایران این مجال را میدهد که اولا اروپا دست از حمایت از ایران بر ندارد و در نهایت کوشش را برای پایداری برجام بکار گیرد. ثانیا، دشمنی عربستان با کشور ما کاهش پیدا کند و ثالثا کشورمان بتواند دور اول ریاست جمهوری ترامپ را بهتر تحمل و سپری کند. ایران باید خود را از طریق اروپا برای مرحله بعد از دوره اول ترامپ اماده کند تا بتواند با دموکراتهای امریکا روابط بهتری را بر قرار نماید. ترامپ یا استیضاح میشود و یا در انتخابات اینده شکست میخخورد. اگر تحت شرایط استثنایی ترامپ مجددا انتخاب شود، تمام کنگره و یا بخشی از کنگره امریکا در دست دموکراتها خواهد بود. اگر کشور ما بتواند رضایتمندانه با اروپا کنار بیاید و مذاکره کند، اروپاییان پلی برای روابط بهتر ایران با دموکراتهای امریکا خواهند بود. اروپا را نباید در حال حاضر از دست داد. سیاستمداران ایرانی که مرتب به اروپا التیماتوم میدهند تا از برجام دفاع کند، در خامی سیاست بسر میبرند. ایران باید بهطور فعال با اروپاییان وارد مذاکره و مراودههای متعدد شودتا چالشهای سیاسیاش تقلیل یابند.