حسن روحانی رئیس جمهور ایران، در شرایط ویژه ای به سفر اروپا رفت. در شرایطی که غول تورم و گرانی و نابسامانی اقتصادی و برخی ناآرامی ها و انتقادات داخلی، روحانی را به شدت تحت فشار قرار داد وحتی بعضی ازچهرههای نظامی و سیاسی، موضوع ضرورت استیضاح رییس جمهور را بر سر زبانها انداختند. از طرف دیگر، آمریکا از تمام ابزارهای سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی بهره گرفت تا بیشترین فشار ممکن بر ایران اعمال شود. البته اسراییل نیز در این مسیر دونالد ترامپ را یاری داد و شرایط سختی دولت روحانی رقم خورده است.
در این میان همراهی نفتی روسیه و عربستان نیز کار دست ایران داده و این روزها ایرانیان، حرفی جز گرانی، بحران ارزی، زراندوزی و دلاراندوزی و فساد اقتصادی ندارند. در چنین فضای ملتهب و نگرانکنندهای بود که روحانی، راه سوئیس و اتریش را در پیش گرفت تا بهزعم خود، علاوه بر جذب همکاریهای اقتصادی و سیاسی، نشان دهد که برخلاف خواستههای واشنگتن، ایران منزوی نشده و با ثروتمندترین کشورهای اروپایی رابطه دارد.
او همچنین به دنبال آن بود تا با استفاده از ظرفیت لابیگری و دیدار، کشورهایی همچون آلمان، فرانسه و انگلیس را ترغیب به موضعگیری در برابر آمریکا کند و از آن سو با همراهی چین و روسیه، هم برجام را نجات دهد، هم آمریکا را در موقعیت یک کشور شکستخورده نشان دهد! این در حالی است که واقعیت صحنهی جهانی، چیزی غیر از این را نشان می دهد و طراحی معادلات روابط بین الملل، بر اساس خواست ها و آرزوهای یک کشور تحت فشار خاورمیانه ای پیش نمی رود. آن هم کشوری که بر اساس آموزه های ایدیولوژیک، هر سال چند بار پرچم آمریکا را به آتش میکشد و با خونسردی تمام، از ضرورت نابودی کشوری سخن به میان می آورد که از منظر روابط بینالملل، دارای مشروعیت است. البته مشکل ایران از دید غربیها فقط این نیست و اهداف تبلیغاتی ایران، بارها غرب را نگران کرده است. از یک طرف تلاش برای هستهای شدن و از طرف دیگر تهدیدات موشکی و مداخله در عراق، سوریه، لبنان و یمن.
از بوسههای روحانی تا بوسههای سلیمانی
روحانی در سفر به سوئیس، در سخنرانی خود، دقیقا مانند تندروهای اصولگرا در مورد اسراییل صحبت کرد. علاوه بر این، در بیانی تلویحی، تهدیداتی در مورد صدور نفت در خلیجفارس بر زبان آورد که ترجمه ی روشن و ساده ی آن، تصمیم احتمالی ایران برای بستن تنگهی هرمز است و چنین چیزی به معنی مقابله با سیاستهای نفتی عربستان سعودی و امارات متحده ی عربی است. اگر چه این تیپ سخنان روحانی به مذاق آمریکا و اروپا خوش نمی آید اما رضایت خاطر جریان راست افراطی را به همراه آورد. نهتنها چهره های سیاسی اصولگرا از مواضع روحانی خشنود شدند، بلکه سردار قاسم سلیمانی هم از دور بر دستان روحانی بوسه فرستاد و اعلام کرد که این همان دکتر روحانی است که میشناختند و باید باشد!
تهدید قابل اجرا یا بلوف
تنگهی هرمز، گلوگاه دریایی خاص و حساسی است و اگر واقعا مسدود شود، مسیر انتقال نزدیک به چهل درصد نفت جهان، با مشکل جدی روبرو میشود. اما آیا واقعا چنین چیزی، شدنی و قابل اجراست؟ در شرایطی که روسیه و عربستان، در کنسرت نفت همنوا وهمآواز شده اند و تهدیدات آمریکا، میرود تا یکایک مشتریان را از خرید نفت ایران منصرف کند، چگونه میتوان تنگه را بست؟ از این گذشته به نظر میرسد چنین اقدامی، در فضای فعلی ایران و منطقه، نوعی اعلان جنگ تلقی شود. جنگی که شاید بتواند پایههای قدرت و نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی سپاه پاسداران را مستحکم کند اما بدون تردید در فضای ملتهب روانی، سودی به حال مردم ایران ندارد و میتواند موجب ناامنیهای اقتصادی بیشتری شود. بنابراین به نظر می رسد که سران جمهوری اسلامی نیز به خوبی از این واقعیت ها اطلاع دارند و لذا تهدید روحانی و سردار جعفری فرماندهی سپاه در مورد تنگهی هرمز، بعید است چیزی فراتر از یک بلوف سیاسی باشد.
روحانی بستهی اروپا را مایوسکننده میداند
اگر چه حسن روحانی در سفر به سوئیس و اتریش، در هر دو حوزه ی معادلات داخلی و خارجی، امتیازات نیمبندی به دست آورد اما او باتجربه تر از آن است که فرق استقبالهای مبتنی بر پروتوکل و اقدام عملی را نداند. روحانی در این دو کشور ثروتمند اروپایی، با احترام مورد پیشوازی قرار گرفت اما در خصوص حمایت اقتصادی از کشورش، ضمانت خاصی دریافت نکرد؛ چرا که اساسا مشکلات مربوط به تحریمهای ایران و اقتصاد بحرانی کشور، پیچیدهتر از آن است که با یکی دو سفر و کنفرانس مطبوعاتی و عکس و لبخند، موانع موجود از میان برداشته شوند.
روحانی امیدوار بود تا فرمول برجام منهای آمریکا، با حمایت قاطعانهی چین و روسیه و همراهی اروپا، نه تنها موجب نجات ایران و گذر از تحریم شود، بلکه فرجامی همچون منزوی شدن آمریکا را نیز به دنبال داشته باشد. او در انتظار بستهی حمایتی سه کشور اروپایی برجام، یعنی آلمان، فرانسه و انگلیس بود. اما عصر پنجشنبه، خبر پیدا کرد که این بسته حاوی وعدههای روشن و امیدبخشی نیست. او در تماس تلفنی با صدر اعظم آلمان آنگلا مرکل، در مورد این بسته، دو نکته ی مهم بر زبان آورد: اولا مایوسکننده است. ثانیا، حاوی عبارات کلی است و جزییات روشنی در مورد برنامه ی اروپا برای حمایت اقتصادی از ایران نیست. در مقابل، مرکل نیز اعلام کرده که این کشورها در برجام می مانند اما در مورد بقیهی مسائل، می توان با آرامش، به گفتگوها ادامه داد.
توقعات ایران کجا، واقعیات جهان کجا
ایران توقع دارد در موضوع برجام، نه تنها چین و روسیه، بلکه اروپا نیز به طورکامل، از ایران حمایت کنند و همگی دست به دست هم دهند تا منافع سیاسی و اقتصادی ایران، تامین شود. اما باید پرسید: چرا؟ چرا باید پکن، مسکو، سه کشور اروپایی برجام و خود اتحادیه، همگی نه تنها از ایران حمایت کنند، بلکه باید هزینههای ایستادن در مقابل آمریکا را نیز پرداخت کنند؟ صرفا به خاطر این که از امضاکنندگان توافقنامههای برجام هستند؟ به نظر نمیرسد این توقع ایران، نسبت و انطباقی با واقعیات حاکم بر روابط بین الملل داشته باشد. اروپاییها، در تعرفههای تجارتی، ناتو و خاورمیانه، با آمریکا هزار و یک مساله دارند و چین و روسیه نیز در موقعیتی نیستند که به خاطر ایران، با آمریکا وارد گود تنش و تقابل شوند. حال باید دید پس از پایان نشست وزرای امور خارجه در وین، آیا ایران به یک باره تصمیم به خروج از برجام می گیرد یا با امید به کسب امتیازات حداقلی، فعلا در همین مسیر به حرکت خود ادامه می دهد.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است