توضیح نگارنده: یادداشت زیر صرفا یک نگاه تحلیلی صرف به ماجراهای اخیر ایران و فارغ از هرگونه جهتگیری و ارزشداوری در اینباره است. همچنین گزارهها همگی به گونۀ نسبی و احتمالی و بیادعای قطعیت بیان شدهاند.
***
به نظر میرسد سلسله رخدادهای بیسابقۀ اخیر در ایران زلزلهای سیاسی است که از دو جهت به زمین لرزههای اخیر شباهت دارد. نخست گسترۀ قابل توجه این حوادث است که مناطق متعدد و مختلفی را در بر گرفته و دوم اینکه زنجیره ایست.
مهمترین وجه چنین رخدادهایی شکسته شدن تابوی تجمعات گستردۀ بدون مجوز و درک کنشگران از میزان قدرت و تاثیرگذاری خود از یکسو و ارزیابی میزان توان بازدارندگی نهادهای رسمی از سوی دیگرست. تداوم این رخدادها اگر به سرکوب نیانجامد موجب تشجیع روزافزون بازیگران جدیدی خواهد شد که تا کنون برای ما ناشناخته بودهاند.
از یکسو علیالظاهر و با توجه به رو به گسترش بودن ناآرامیها، احتمالا تازه با شروع یک سلسله تحولات روبروییم. و از سوی دیگر، چنانکه از شواهد و قراین پیداست، حاکمیت در حالت نوعی بهت و حیرت به سر میبرد و هنوز نه تحلیلی از مساله دارد و نه به جمعبندی واحد در مورد نحوه مواجهه با اعتراضات رسیده. همین تعلل البته به معترضان فرصت کافی برای ادامه و گسترش تظاهرات میدهد.
متاسفانه صدای انقلاب مثل صدای رعد است، وقتی شنیده میشود که مدتی پیش از آن ابرها به هم خوردهاند و آذرخش مزرعه را سوزانده. در واقع اگر این صدایی که میشنویم صدای انقلاب مردم باشد، شنیدنش دیگر دردی از حاکمان دوا نمیکند. نکتۀ قابل ذکر در اینجا این است که انقلاب به معنای متعارفش در سیاستشناسی، چه خوب باشد و چه بد، امریست که در بزنگاه تاریخی خاصیۀ چنانچه اسباب و علل عینی و ذهنیاش فراهم باشد، در یک جامعه رخ میدهد و ارادۀ فردی یا گروهی، نه بدون وجود اسباب میتواند انقلاب ایجاد کند و نه به هنگام فراهم بودن زمینهها و شرایط میتواند از آن پیش گیرد.
اما پرسشها و ابهامات در باب زمینهها و ماهیت و هویت این جنبش و نیز کنشگران و بدنۀ اجتماعیاش بسیار است که ذیلا به چند فقره اشاره میرود.
برخی میگویند این سلسله حوادث ماجرایی است شبیه کودتای نیمۀ تموز سال گذشته در ترکیه و بهواقع بهانهای برای سرکوب و یکدستتر کردن حاکمیت و بستن فضای سیاسی و حتی مقدمهای برای تغییر قانون اساسی و مدیریت دورۀ انتقال قدرت بزرگ. در پاسخ میتوان گفت که اولا هنوز معلوم نشده کودتای تموز سال گذشته در ترکیه دسیسهای از سوی خود حکومتگران بوده باشد. راست آنکه امر بیهوده بدین دور و درازی نمیشود. معمولا هیچ حکومتی در این ابعاد خطرناک و هزینهساز علیه خود دست به دسیسههای نمایشی نمیزند. ثانیا در کودتای ترکیه نظامیان کودتا کردند و حال آنکه این روزها در ایران مردمان از اقشار مختلف به خیابان آمدهاند. ثالثا کودتای ناکام تابستان گذشته در ترکیه یک شب به طول انجامید و حوادث اخیر ایران چند شبانهروز است که در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ علاوه بر پایتخت در جریان است. بنابرین میتوان با جدیت و قاطعیت گفت شباهتی میان این دو فقره نیست.
حتی اگر این فرض درست باشد و بازی را دستهای پنهان برخی از جناحهای حکومت آغاز کرده باشند، بنا به شواهدی که مشهود است عجالتا بازی از دستشان خارج شده و ورود بازیگران جدید زمین و مسیر و قواعد بازی را تغییر داده است. در ضمن تجربه نشان داده حتی نهادهای حکومتی نیز نتوانستهاند با صرف امکانات گزاف بسیج نیرویی چنین گسترده برای اقداماتی از این دست داشته باشد. آنچه این روزها میبینیم تجمعات جماعتی هدایت شده از سوی حاکمیت با لباس مبدل نیست. اینها مردماند، همین مردم واقعی که هر روز در کوچه و خیابان و در واگنهای مترو یا در صف نان دیدهایم و میبینیم.
بیشتر بخوانید
یادداشت
- تب عبور از نظام در سراسر ایران | تاملاتی دهگانه در اعتراضات دو روز اخیر
- آیا اعتراضها ادامه خواهد داشت؟
- «آخوندا» در سه اپیزود | حسن یوسفی اشکوری
- جمهوری اسلامی نمیخواهیم؛ شعار یا استراتژی؟ | فرزانه بذرپور
- جهانگیری و سه خط قرمزی که مردم از آن عبور کردند | فرزانه روستایی
- این یک جنبش است | سعید رضویفقیه
گزارش
- شورش نان یا تجمعهای سازمانیافته؟ | مهدی تاجیک
- از مشهد تا مشهد؛ ۲۵ سال شورشهای اقتصادی | مهسا محمدی
- آن تجمع از شهرستان آمد | سینا پاکزاد
برخی در جنبش بودن این سلسله رویدادها تردید دارند و تشکیک میکنند و میگویند جریانی که نه رهبری شناختهشدهای دارد و نه بدنۀ شناسنامهدار و نه ارتباطی تعریف شده با احزاب و افراد مطرح در عرصۀ سیاست؛ چگونه میتواند جنبشی پویا تلقی شود؟ در برابر این پرسش میتوان پرسید اگر این رخدادها شورشی کور است و جنبش نیست چرا مطالبات و شعارهای مشترک در خوزستان و لرستان و تهران و رشت و مازندران مطرح میشود؟ در مورد رهبری نیز میتوان گفت این مجموعه تحرکات احتمالا رهبری جمعی و نامتمرکز دارد که ما نمیشناسیم. ناشناخته بودن پدیده لزوما دلیل ناموجود بودنش نیست. به علاوه در فرایند پیشرفت این تحرکات است که شاید رهبرانی همتراز با نوع حرکت و شتاب آن از دل جمعیت بیرون آیند، چنانکه در دیگر جنبشها و انقلابات نیز شاهد بودهایم.
فراموش نکنیم انقلاب فرانسه که یک انقلاب مادر در تاریخ عصر جدید بشمار میآید، در سال هزار و هفتصد و هشتاد و نه، با چنین تجمعاتی آغاز شد. رهبرانش بعدا پیدا شدند و نظریه و راهبرد و جهتگیری و سازماندهی هم سپستر پدید آمد. مردم پاریس مدتها از شرایط مادی و معنوی زندگی خود ناراضی بودند اما کاهش بارندگی در سال هشتاد و هشت و به تبع آن کاهش محصول گندم و کمیابی و افزایش قیمت نان سبب راهپیمایی فقرای پاریس در اکتبر همانسال به سمت کاخ ورسای شد. اما از دل همین اقدام و تحولات پس از آن، در بهار و تابستان هشتاد و نه انقلاب فرانسه متولد شد و طی یک فرایند چند ساله به انقراض سلطنت مطلقه منتهی گشت.
انقلاب مشروطه در کشور خودمان نیز از فلک شدن چند بازاری به علت گران فروختن قند از پی کمبود آن، در تهران آغاز شد که به سرریز شدن نارضایتی بازاریان و سپس روحانیون و روشنفکران منجر شده و سپس به مناطق دیگر ایران و اقشار دیگر جامعه گسترش یافت. پس لزومی ندارد که یک انقلاب هم از آغاز خویش رهبری و نظریه و راهبرد و سازماندهی داشته باشد. اینها در جریان تحولات عینی و به مقتضای شرایط پدید میآیند. البته اگر شرایط موجود و موانع مفقود باشند.
سخن آخر اینکه باید در نظر داشت تحولات اجتماعی و سیاسی با نقشه مدون یک فرد یا گروه پیش نمیرود و به مرور و با پیش رفتن یک جنبش هم نیروهای عامل و نظریهپرداز و رهبریکننده از بطن جنبش متولد میشوند و هم به مقتضای شرایط جهت و سرعت تعیین میشود. در واقع سالها بعد، جامعه نشناسانی که امروز واقعیتهای پیش چشم را انکار میکنند خواهند کوشید مکانیسم تحولات جاری امروز را بهمثابه تاریخ گذشته و به گونهای که گویا نقشهای از پیش طراحی شده داشته، «جامعه شناسی» کنند.