یک نکته) در این گزارش برای توضیح برخی جنبه ها تک و توک همسنجی های مختصر با رخدادهای سال ۸۸ خواهم داشت. البته سال ۸۸ من در تهران بودم و حالا شیراز.
شنبه میدان ارم ( ورودی جلوی پردیس اصلی دانشگاه شیراز) را محل تظاهرات اعلام کرده بودند. کمی بیمار بودم و…. دوستی که رفته بود تماس گرفت و گفت منطقه پر از نیروی پلیس و گارد است و خبری از تظاهرات نیست. به خانه برگشتم اما بعد فهمیدم تظاهرات در ملا صدرا و هنگام شب رخ داده است. شعارها تا جایی که شنیدم بر ضد خامنه ای، انقلاب ۵۷ و..بوده است
یک شنبه طبق اعلام قبلی قرار بود تظاهرات حدود ساعت ۵ عصر برگزار شود. وقتی از سمت چهار راه ملاصدرا وارد خیابان شدم شگفت زده شدم زیرا نه مردم چندانی بودند نه گارد و نه حتی پلیس عادی! (در حالیکه در تهران سال ۸۸ معمولا اما نه همیشه نیروهای سرکوب زودتر بر سر محل های اعلامی می امدند). به سمت میدان نمازی رفتم تا از آنجا به سمت پردیس اصلی دانشگاه شیراز بروم. در خیابان ملاصدرا نزدیک میدان نمازی کم کم شمار نسبتا کمی نیروی انتظامی دیده می شدند که مشخص بود برای مقابله با تظاهرات انجا ایستاده اند. در نمازی هم زیاد خبری نبود. به سمت دانشگاه حرکت کردم. بالای میدان دانشجو(علم) جمعیتی چند ده نفره از دانشجویان بیشتر پسر و شماری دختر را دیدم. ناگهان شروع به سوت و سر و صدا کردند. به سمتشان می رفتم که فریاد “نترسید نترسید ما همه با هم هستیم” سر دادند.( برخلاف شایعات دستکم در شیراز هسته اولیه تظاهرات دانشجو بودند نه طبقات کارگری و…).
با دانشجویان به سمت نمازی حرکت کردیم. ناگهان شعارشان به “مرگ بر دیکتاتور” تبدیل شد و بعد به “رضا شاه روحت شاد”. در این لحظه برای درک ذهنیت انها به یکی دو تن فعالتر گفتم خب “این دو شعار تناقض ندارد؟ زیرا رضا شاه خوب یا بد باز دیکتاتور بود.” شعار “استقلال ازادی جمهوری ایرانی” بهتر نیست؟ یکی شان با خنده گفت “کسخل اند” و فوری شعار به “استقلال ازادی جمهوری ایرانی” تبدیل شد. چند بار که با انها گفتگو کردم همزمان دو چیز برایم اشکار شد: بی تجربگی و سواد کم سیاسی از یک طرف نسبت به هسته های ۸۸ و پذیرش انتقاد از طرف دیگر. چه بسا چندان به درون مایه شعارها فکر نکرده بودند( البته شاید هم در ۸۸ افراد دور و بر من که دوستان و دوستان دوستانم بودند اتفاقی باسوادتر از متوسط افراد این روزها بوده باشند و برداشت من نادرست باشد) . شعارهایی چون “ملت گدایی می کند اقا خدایی می کند” و…هم می دادند. اما در شیراز شعارهایی چون “کشور که شاه نداره حساب کتاب نداره” را نشنیدم کسی بگوید. اگر گفته اند من بی خبرم.
.
در میدان نمازی ناگهان دیدم گروهی به سمتی رفتند و فریاد “ولش کن ولش کن” سر دادند. من هم رفتم. چند لباس شخضی می خواستند یکی را دستگیر کنند. اسپری فلفل هم داشتند. افرادی به انها حمله می کردند و انها مصر بودند که ان فرد را دستگیر کنند. کتک می خوردند اما ول کن نبودند. اسپری می زدند. خودم هم یکبار برای نجات آن فرد به انها حمله کردم که اسپری فلفل خوردم. نمی دانم اخرش چه شد. احتمالا نتوانستند دستگیرش کنند چون مدام دانشجویان به انها با لگد حمله می کردند. از دو سه نفر هم پرسیدم که ایا ان فرد نجات یافت. نمی دانستند.
نزدیک ورودی ملاصدرا دوباره “رضا شاه روحت شاد” گفتند. با یکی از فعالان درباره جمهوری ایرانی گفتم و افزودم که ایا شعار رضا شاه…مناسب است؟ گفت درسته باید جمهوری ایرانی بگوییم و افزود شعار “کار، نان، ازادی” هم خوب است. البته اهسته به من گفت و اکثریت نفهمیدند. احتمالا چپ بود. در اینجا پلیس وارد گفتگو شد. باحالت عادی گفتگو می کردند و خواستار متفرق شدن بودند که افراد نمی پذیرفتند. . پلیسها برگشتند. برخی از پلیسها خود را بخشی از مردم معرفی می کردند.تظاهرات کنندگان فریاد نیروی انتظامی حمایت حمایت سر دادند. ظاهرا دستور برخورد شدید نداشتند و خودشان هم اکثرا ناراضی می نمودند. اما پس از مدتی که دوباره به سمت ملا صدرا رفتیم برخی پلیسها شروع به حمله با باتوم کردند.
چند بار پیشروی و عقب نشینی و گهگاه حمله برخی پلیسها با باتوم داشتیم اما سرانجام وارد ملاصدرا شدیم که نهایتا پلیس دوباره حمله سنگین تری کرد. جمعیت در اطراف خیابان ملا صدرا و جلوی کتابخانه مهندسی و اول بلوار لطف علی خان زند پراکنده شد و از هر طرف گهگاه شعاری می دادند.در واقع میشد به اسانی پلیس را به عقب راند اما عدم خودباوری جمعیت را به عقب راند. در خیابان وسط خودروها و ترافیک سنگین هم برخی شعار مرگ بر دیکتاتور می دادند. به تدریج برخی خودروها شروع به بوق زدن عمدی در حمایت از معترضان کردند. برخی فریاد زدند ” باغیرتا امدند بی غیرتا نشستند”. برخی با توجه به افراد ساکت و خودروها و…فریاد می زدند “تماشاچی نمی خواهیم” یا “شیرازی باغیرت حمایت حمایت” یا “ایرانی باغیرت حمایت حمایت”.
در جلوی پاساژ ملاصدرا ناگهان پلیس حمله کوچکی کرد و خواستار عدم توقف افراد بود و ناگهان یکی از انها گفت این را بگیرید( یکی از دانشجویان). دانشجو برای فرار ناموفق می خواست به طبقه زیرزمین بپرید که پلیس بر سر وی پرید و وی از ارتفاع دو متری به زمین سقوط کرد اما ظاهرا اسیب جدی ندید. پلیس می توانست در زیرزمین به اسانی وی را دستگیر کند اما عملا باعث سقوط وی شد که می توانست خطرناک باشد. وی را دستگیر کردند. فریاد کمک سر می داد ولی جز و یکی دو تن دیگر در نزدیکی نمانده بودیم. . چند پلیس محاصره اش کرده بودند.
گروهی در خیابان وسط خودروها با شعار مرگ بر دیکتاتور و دیگر شعارها می دویدند. من هم همراه انها شعار دادم. نخست به سمت چها راه ملا صدرا و بعد به سمت لطف علی خان برگشتم. در ابتدای لطف علی خان دیدم که شمار پلیس ها در ورودی ملاصدرا بسیار بیشتر شده است. شعار مرگ بر دیکتاتور گهگاه شنیده میشد. پلیس در بلندگو با زبان ملایمی خواستار عدم توقف مردم می شد و ایستادن بی دلیل را جرم معرفی می کرد. بسیاری می خندیدند و می گفتند جرم جدیدی درست شده است. ناگهان موتورهای گارد رسیدند. اما برخلاف تهران ۸۸ بسیجی زیادی دیده نمی شد( که البته دوستی گفت در شیراز ۸۸ هم بسیجیان زیاد نبودند و یا بیشتر برای دستگیر کردن بودند). موتورهای گارد برای وحشت پراکنی وارد پیاده رو شدند اما مردم ایستاده بودند. دیگر عملا گروهی از مردم شیراز هم به دانشجویان پیوسته بودند(یا د رحد توقف یا شعار دادن و همراهی). گارد این بار با باتوم برخی را می زد که برخی با فریاد مرگ بر دیکتاتور وارد پیاده روی بلوار لطف علی خان شدیم. برخی مردم بلند ماشااله می گفتند و تظاهرات کنندگان را تشویق می کردند. بعد چند بار عقب نشینی و برگشت به سمت ملاصدرا و پس از گفتگو نهایتا قرار شد به سمت بیست متری و فلکه ستاد برویم. در همان زمان صدایی شبیه گلوله امد و بعدا برخی گفتند با گلوله کسی را زده اند اما احتمال زیاد شایعه بود و گلوله مشقی یا هوایی بود( به هر حال نمی دانم ولی بعید می نمود).
در راه رفتن به سمت سر بیست متری و فلکه ستاد شعارهای “مرگ بر خامنه ای” و “توپ تانک فشفشه اخوند بره گم بشه و “ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم” و “استقلال ازادی جمهوری ایرانی” و رضا شاه روحت شاد”، “مرگ بر دیکتاتور” “ما تماشاچی نمی خواهیم” “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” ، و…..سر می دادند. جاهایی هم برای بررسی وضعیت خودم لیدر شعار شدم و مرگ بر دیکتاتور و … گفتم و انها جواب می دادند. بعد یکی دیگر لیدر شد و چند لحظه نیز شعار مرگ بر روحانی سر داد که گفتم روحانی را ول کن. شعار مرگ بر روحانی بدرد نمی خورد. اصلی را بچسب. شعارش فوری تبدیل به مرگ بر خامنه ای شد( تیپ و سن و سالش به دانشجویان نمی خورد). در هیچ جای دیگری نام روحانی را نشنیدم. در همین لحظات یکی به اهستگی و البته تردید گفت باید شیشه بانک و….را بشکنیم که من گفتم اشتباه است. افزودم اشتباه است زیرا در حد دفاع از خود باید باشد نه نابودی اموال عمومی و بانک و….و دوم انکه وقتی نیروی کمی هستیم تخریب به سرکوب و عدم امدن مردم می انجامد و ما اکنون باید به افزایش نیروی مردمی فکر کنیم. قبول کرد. در کل مشخص بود اهل تخریب و خشونت نبودند و واقعا هم هیچ تخریب و خرابکاری ای انجام ندادند. قبلش هم یکی فحش ناموسی به خامنه ای داد که مخالفت کردیم و کسی تکرار نکرد و تمام شد. بی تجربگی یا بی سوادی سیاسی و البته انتقادپذیری گهگاه اشکار می شد. شاید هم موضوع اتفاقی باشد و برداشت من نادرست. گفتنی است در این منطقه به نظر می رسید برخی از اقشار کارگری و مشکلداران اقتصادی و… هم به تظاهرکنندگان پیوسته بودند اما احساس می کردم اکثریت با دانشجویان و ظبقه متوسط باشد.
نزدیک سر بیست متری چند موتور سوار بسیجی یا لباس شخصی با در دست داشتن باتوم و اسپری و…با سرعت از وسط جمعیت که شعارهای تند ضد حکومت از جمله مرگ بر خامنه ای می دادند گذاشتند تا جمعیت متفرق شود. جمعیت اندکی متفرق شد ولی دوباره برگشتند. بسیجی ها هم برگشتند اما عده ای گفتند باید با انها مقابله کنیم. یکی از موتورها سرنگون شد که علتش سرعت زیاد و عدم کنترل بود یا لگد افراد یا چیز دیگری نمی دانم . به نظرم یکی از بسیجی ها فرار کرد و دیگری به دست معترضان افتاد . کمی کتک خورد. می خواستند موتور را اتش بزنند اما افرادی که به نظرم نگهبان پاساژ و مغازه دار بودند بود گفتند اتش نزنید منفجر می شود اینجا مجتمع تجاری است. مقداری لگد به موتور زدند و رهایش کردند. در اینجا هم مشخص شد اهل تخریب و ..نیستند. ان بسیجی را هم کمتر از انچه قبلش فکر می کردم بر سرش بیاورند کتک زدند. زود ولش کردند هرچند کمی کتک خورد. ولی در کل با توجه به عصبانیت مردم به نظرم به همو هم کتک چندانی نزدند و زود ولش کردند. مشخص بود اهل خشونت و تخریب نیستند. دوباره چندتن از همان موتور سواران با زدن اسپری و چرخاندن باتوم در حین حرکت و یا صرفا با سرعت برگشتند و عبور کردند و برخی هم به سمتشان گهگاه لگدی می پراندند. به هر حال با سرعت گذاشتند و رفتند. نزدیک میدان ستاد سر خیابان پوستچی فریاد گارد گارد بلند شد و متفرق شدیم و به نظرم همه به تدریج به سمت ملا صدرا برگشتیم( البته اگر شماری هم به سمت فلکه ستاد هم رفته باشند و تظاهرات را ادامه داده باشند بی خبرم).
در ملاصدرا به رغم هجوم گهگاهی موتورهای گارد در بسیاری جاها مردم با نیروی انتظامی گفتگو می کردند. شمار مردم زیادتر شده بود هرچند در کل شمار چندانی نبودیم. اگر یک درصد مردم شیراز هم می امدند بعید بود حکومت بتواند اوضاع را به اسانی کنترل کند. برخی در جاهای مختلف گهگاه شعار می دادند. نیروی انتظامی مدام با بلندگو در اول خیابان ملاصدرا درخواست ترک محل را داشت و زبان ملایمی بکار می برد. در جایی ایستادم و من نیز برای بررسی وارد گفتگو با پلیس ها شدم. دو سه مامور می گفتند ما از شما هستیم و…اکثرا خوش برخورد بودند ولی یکی از انها بر اعصابش مسلط نبود. هم می خواست گفتگو کند و هم تهدید. بانوان زیادی وارد گفتگو می شدند. گهگاه هم جاهایی لباس شخصی ها وارد درگیری با مردم می شدند. یک رهگذر گفت نکنید کشورمان نابود می شود که بقیه گفتند مگر نابود نیست؟ اختلاس نیست؟ و…ان پلیس مقداری عصبی که به نظرم برخلاف بقیه شان گرایشی به اصولگرایان و حکومت داشت گفت شما با نوع رای دادن مقصرید(نقل به مضمون) و اینها نمایندگان شمایند که برخی گفتیم مگر شورای نگهبان می گذارد به کس بهتری رای دهیم و تک و توکی گفتند اینان نماینده ما نیستند و…دختران و زنانی به جد وارد گفتگو با پلیس شده بودند. اینجا شاید به عمد جلوی پلیس بیشتر بحث اقتصادی و اختلاس و…می شد. برخی از پلیسها هم از شرایط ناراضی می نمودند.
در جایی از ملاصدرا لباس شخصی ها می خواستند یکی را بگیرند که به انها حمله کردیم. تا گارد و پلیس بیاید ان فرد ازاد شده بود. یکی از بسیجی ها( یا لباس شخصی ها) بند ساچمه ای چیزی با خود داشت. (اما به نظرم در کل فضا نسبت به سال ۸۸ تهران ارامتر بود و سرکوب کمتری جریان داشت).
ترافیک شدیدی در خیابان بود و خودروها به عمد بوق می زدند و برخی میان خودروها شعار می دادند و گاردی ها هم برای ترساندن مردم با موتور می امدند. جمعیت مردم بسیار بیشتر از سر شب شده بود هرچند در کل برای شهری در حد شیراز بسی اندک بود . بسیاری به عمد جلوی مغازه ها ایستاده بودند و حدود ساعت ۸.۳۰ در برخی جاهای ملا صدرا پلیس مغازه داران را به بستن مغازه ها مجبور می کرد.
نهایتا به نظرم حدود ۹ شب منطقه را ترک کردم و حدود ساعت دوازده که برگشتم نه مردمی بودند و نه گاردی نه بسیجی. فقط اندک شماری پلیس سر خیابان ملاصدرا بودند.
اما یک شنبه شب وقتی به میدان نمازی رسیدم ساعت حدود ۸ بود و فضا ساخته شده به دست حکومتیان بسیار بدتر و خشن تر می نمود. همه جا نیروهای لباس شخصی بعضا ماسک زده ایستاده بودند. از نوع رفتار و شوکر برخی شان اشکار بود که لباس شخصی اند و برخی از ماسکشان و چهره و..تا جدی معلوم بود و برخی نمی دانستی مردم اند یا انها. حتی گاهی بدون شوکر و چهره خاضی ناگهان تذکر می دادند که نایستیم برخی شوکر داشتند و همه را تهدید می کردند. شمار پلیس و گاردی ها بسیار بیشتر بود. مردم هم بودند اما عملا امکان شعار دادن نبود. به جاهای مختلفی رفتم اما…همه جا پر از لباس شخصی و پلیس و..بود. خشن تر از شب قبل بودند. لباس شخصی ها کار را خیلی مشکل کرده بودند زیرا نمی دانستی کنار دستی ات کدام طرفی است. لباس شخصی است یا معترض. دوستی گفت چهار نفر را دیده که دستگیر شده بودند. ترافیک سنگینی بود و صدای بوق عمدی خودروها در هوا می پیجید. پلیس برخلاف دیشب با بلندگو خواهش نمی کرد بلکه چند جا دیدم با تهدید از مردم می خواستند که بروند. جایی گاز اشک اور زده بودند و هنوز اثرش در هوا بود. دو سه بار که رفت و امد کردم برخی از لباس شخصی های بدون ظاهر مشخص را شناختم زیرا در حال گفتگو با پلیس و…بودند یا تهدید می کردند و تذکر می دادند که مردم بروند. . دوستی می گفت سر شب زنان باز هم در برخی جاها با پلیس گفتگو می کرده اند اما به شخصه امشب چیزی ندیدم . (نکته دیگر انکه شاید هم تظاهراتی در سر شب شده بود و من بی خبر باشم چون دیرتر از دیشب رسیدم اما به هر روی هم شمار نیوری سرکوب بسیار بیشتر بود و هم حرفه ای تر و هم خشن تر و تهدیدامیزتر برخورد می کردند).
ساعت حدود یازده که برگشتم برخلاف دیشب که جز چند پلیس کسی نمانده بود تعدادی لباس شخصی های بسیجی پیاده یا سوار برموتور و بعضا ماسک زده یا بدون ماسک در ملاصدرا و حتی خیابان های اطراف حرکت می کردند و مشغول صحبت با همدیگر بودند. تعداد پلیسها هم بیشتر از دیشب بود. در میدان دانشجو هم تعدادی پلیس در کنار دو خودوری پلیس ایستاده بودند.
پ.ن: در حدی که من فهمیدم برخلاف تصور دستکم در شیراز بیشتر تظاهرات کنندگان دانشجو و طبقه متوسط و البته اندکی طبقات کارگری و.. . هم بودند. تنوع جمعیت دستکم از ۸۸ تهران کمتر بود. سرکوب کمتر بود. شعارها رادیکال تر بود. به نظرم سواد سیاسی کمتری داشتند و هیجانی تر بودند اما در گفتگو قانع می شدند. انگار که قبلش اصلا به موضوعات دقیق نشده بودند.(البته شاید هم در ۸۸ افراد دور و بر من اتفاقی باسوادتر از متوسط افراد این روزها بوده باشند و برداشت من نادرست باشد زیرا ۸۸ معمولا با دوستان دانشجوی علوم انسانی و خبرنگار و اهل کتاب و … تظاهرات می رفتیم ولی این بار بیشتر با دانشجویان نااشنایی حرف زدم که سن کمی داشتند و یکبار هم با فردی که ظاهرش بیشتر از طبقه کارگر ولی سنش حدود ۴۰ می نمود و دقیقه ای لیدر شعار بود و بهمو گفتم روحانی را و کن و…).
ظاهرا بیشتر از ۸۸ اماده دفاع از خود بودند و کسی حرفی از عدم خشونت به معنای ۸۸ نمی زد اما در عمل کار خاصی بیشتر از ۸۸ نمی کردند. فردی که ۸۸ در شیراز بوده و البته گهگاه فقط گذرا دیده بود و شرکت نکرده بود می گفت شیراز ۸۸ شلوغ تر از امروز بوده است و انطور که می گفت در سال ۸۸ هم برخی جاها معترضان حسابی از خود دفاع کرده اند و تعدادشان بیشتر بوده است. برخلاف ۸۸ هیچگونه شعاری با محتوا و سازمایه های دینی یا ضد دینی داده نمی شد فقط بر ضد اخوندها گهگاه شعار می دادند. با توجه با انچه درباره برخی شهرها شنیده ام تظاهرات در شیراز برخلاف ۸۸ که بعد از تهران ظاهرا بیشترین شرکت کننده و پیگیری در کشور را داشتند تا اینجای کار کم شمارتر از برخی شهرهای دیگر و همزمان ارامتر و کم خشونت تر از انها بوده است.
نکته پایانی و اصلی آنکه با توجه به شعارها اشکار است که سطح تظاهرات به دعوای مردم معترض با اصل نظام رسیده است و بسی بالاتر از دولت و گرانی و….رفته است.
منبع: فیسبوک نویسنده