چند روز گذشته ویدیویی آزار دهنده از سوختن و پرپر شدن چندین کبوتر، در مراسمی به ظاهر شبیهسازی شده به عاشورا در یکی از شهرهای ایران، به سرعت در فضای مجازی دست به دست شد که واکنش هایی گسترده و البته متفاوت برانگیخت. از جریحهدار شدن عواطف انسانی، از آزار حیوانات بیگناه تا گمانهزنی درباره دست های پشت پرده در برکشیدن ویدیویی از چند سال پیش، با هدف مقابل قرار دادن انسانیت و عاشورا. اما از ناگوارترینها، پیامدهای تلخی بود که نه نقد و اصلاح شیوههای بزرگداشت مراسم آیینی را- که در همه جای دنیا عمومیت دارد- بلکه ساحت شخص حسین(ع) و تابلوی بینظیر آزادگی انسان را به اشکالی توهینآمیز نشانه رفته بود.
در این میان اما تهوعآورترین الفاظ از دهانی بیرون آمد که در همین یکسال گذشته، عروجاش از زندان پلیس امنیت اخلاقی و خوانندگی غیررسمی در زیر زمین به صندلیهای آسمانی در مجاورت مقامات رسمی سیاسی- مذهبی و به فرموده، بازگشتاش به آغوش اسلام، از سوی همین مقامات جشن گرفته شده بود: امیرحسین مقصود لو معروف به تتلو که پس از به معراج رسیدن ناگهانیاش در زمان ممنوعیت محمدرضا شجریان و حتی ربنایش، قرار بود این نوستالژی عرفانی را بازخوانی کند، هم او که او را به خیال ابزاری کارآمد در بزنگاه سیاست به آغوش دین خودشان کشیدند و بزرگش کردند، بی خبر از آنکه روزی در کوچکی های او و خودشان غرق خواهند شد.
چند سطر ذیل نوشته ای است در همین باب. …
آن دهان بستید و دهانی دیگر باز کردید
قرار بود جای آن دهان ربنا بخواند و پاکیزگی روزهای عاشقی و لحظه های شکوهمند افطار به این دهان گره بخورد. قرار بود کبوتر حَرم بشود.
باورمان شده بود که به اسلام رحمانی که سالها بر آن تاخته بودند باور کردهاند. دیگر ملاکشان گذشتههای آلوده نیست. علی وار، سپیده دم آنگونه نمی نگرند که شب پیش نگریسته اند، که شاید شکستگی دل و زمزمه نیمه شبی، کارگر شده باشد.
باور کردیم آنها که روزی دخترکانی جوان را به جرم زلفی برباد رفته، گیسکشان در نظاره جمع بر باد داده بودند، اهل مدارا شده اند، از ظاهر گرایی دست کشیده اند، بی اعتنا به خطوط منشوری خالکوبی ، درون را می نگرند و حال را.
به چشم دیدیم داستان سعدی را که چگونه، گِل دیروز با ظاهری متفاوت، مجاور گُلی- عطر خویش وام گرفته از بوی حَرم- نشسته و از کمال همنشین می گوید که چگونه در وی اثر کرده و باز هم باور کردیم.
اما حالا با این باور ها چه کنیم؟ حالا که شنیعترین و رکیک ترین الفاظی که در طول تاریخ درباره اسطوره ای انسانی از این دهان بیرون آمده، از دهانی که قرار بود روزی ربنا بخواند، درباره اسطوره ای که روزی دین را فراتر از آزادگی در گوش تاریخ فریاد کشید.
انگار آن روز خوش خیال بودیم که گمان کردیم او قرار است کبوتر حَرم ضامن آهو بشود. او را برای حرم خودشان می خواستند ، به طمع هواداری میلیون ها فالوورش. چرا که دیگر این روزها غریب نیست اگر اسم ها یک سوی داشته باشند و رسم ها سوی مخالف. اسم ها حسینی باشد و رسم ها یزیدی و معاویه وار.
هر چه فکر می کنم و با خودم کلنجار می روم ،نمی توانم از این دهان ایراد بگیرم، اگر آن روز دمیده شدن روح آزادگی را در درون خویش، دیده و چشیده بود، اگر خود را در فضای مقدس نمای مادی، ابزار نیافته بود که نفاق را در وجودش شعله ور کند، امروز دهانش اینگونه آلوده نمیشد.
شناعت امروز او ثمره استفاده ابزاری و بذر نفاقی است که دیروز و روزهای پیشین، دیگران در وجودش کاشتند ، که به قول مولوی:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا.
پاسخ بستن آن دهانی است که گشودگی اش یادآور گشایش لقمه های راز بود.
آری، ساحت حسین را همان هایی آلودند که اعتراض به ظلم را از آن دهان برنتافتند و این دهان را منافقانه بازکردند. آنها که حسین(ع) و خروش اش بر ظلم را مدفون شده در ۱۴۰۰ سال پیش می خواهند و منافقانه بر آن اشک می ریزند تا به تزویر آن، کسی یارای ایستادگی در برابر ظلم های امروزشان را نداشته باشد.