در یادداشت «پایان اصلاحطلبی و ضرورت انقلاب از بالا» گفته شد که شرایط جامعه ایران انقلابی است و کشور در آستانه یک تحول عظیم سیاسی و اجتماعی است. هم آنجا با اتکا به تئوریهای انقلاب نتیجه گرفتیم که جامعه امروز ایران تمامی شرایط انقلاب را دارد و برای جلوگیری و پیشگیری از هرگونه فروپاشی و تحولات منفی، لازم است استراتژی انقلاب از بالا اتخاذ شود.
تجربه چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، نشان داده که عقلانیت لازم برای اتخاذ چنین استراتژیای وجود ندارد و این حکومت تا آستانه فروپاشی و نابودی ایران به سیاستهای ویرانگر و نابودکننده ادامه خواهد داد. پس ملت ایران خود باید سیاستهای لازم و ضروری برای پیشگیری از فروپاشیهای احتمالی در شرایط انقلابی را در پیش گیرد تا بتواند تمامیت ارضی و وحدت ملی را در این بحرانهای ناگزیر حفظ کند. در آن یادداشت وعده دادیم که با در انداختن سلسله بحثهایی باعنوان «تحولخواهی» این سیاست اجتماعی و استراتژیها و تاکتیکهای مبتنی بر آن را شرح و بسط دهیم. بر این باوریم که مشی تحولخواهی در شرایط انقلابی اکنون ایران بهترین گزینه انتخابی برای پیشگیری از فروپاشیهای اجتماعی و حرکت به سوی دموکراسی است. در این نوشتار به نسبت تحولخواهی با اصلاح و انقلاب میپردازیم و در فرصت و امکانهای بعدی به جنبهها و ابعاد دیگر تحولخواهی خواهیم پرداخت. پیش از ورود به بحث اما ذکر این نکته ضروری است که بر سر عنوان بحث نداریم و سماجت به خرج نمیدهیم. کسانی از عنوان تحولخواهی استفاده میکنند و کسانی دیگر ممکن است دموکراتیزاسیون را به کار برند و گروه سوم از عنوان اصلاحطلبی رادیکال استفاده کنند. هدف تئوریزهکردن یک مشی است که با اتکا به آن بتوانیم استراتژیها و تاکتیکهای متناسب با فضای دورانی را اتخاذ کنیم و جامعه را به سمت و سوی اهداف دموکراسیخواهانه بیش از صد سال اخیر هدایت کنیم.
تحولخواهی یک مشی سیال سیاسی است که با اتکا به آن، با توجه به مقدرات و واقعیاتی که عمدتاً نقشی در ایجاد آنها نداشتهایم، تلاش میکنیم سرنوشت خود را بسازیم. تحولخواهی برخلاف اصلاحطلبی موجود و براندازی ارادهگرایانه محض نیست، ترکیبی از اراده و تقدیر است. در تحولخواهی هرگز گرفتار دگماتیزم مشی نمیشویم که در فضا و بستر اصلاحطلبی انقلابی باشیم یا در فضا و بستر انقلابی، اصلاحطلبی را تنها راه و امکان کنش سیاسی و نجات ملی بدانیم.
دگماتیزم مشی ما را گرفتار پارادوکس رفتار سیاسی میکند. جبههملی با روش اصلاحطلبی و اتخاذ سیاست صبر و انتظار از قافله انقلاب ۵۷ عقب ماند و پس از انقلاب بهعنوان یک تشکل سیاسی پارلمانتاریسم مهمترین و تأثیرگذارترین انتخاباتهای حوزه اصلاحطلبی را تحریم کرد. نهضتآزادی در اوج جنبش انقلابی در سال ۵۸ از مردم خواست خیابانها را خالی کنند و به خانههایشان برگردند، اما بعد و در خرداد ۶۰ اطلاعیه دادند و مردم را دعوت به حضور و اعتراض خیابانی کردند و چند روز بعد دوباره خواستند به خیابانها نیایند. تمامی این تناقضات نتیجه پارادوکس رفتار سیاسی برآمده از دگماتیزم مشی است. تحولخواهی اما متناسب با بستر، شرایط و فضا به اتخاذ استراتژی و تاکتیک میپردازد و مبتنی بر واقعیات و مقدرات موجود بهترین امکانهای عمل سیاسی را برمیگزیند. در این مشی از تمامی امکانات، فرصتها و فضاها برای ایجاد تحولات ساختاری عمیق و غیرقابل بازگشت در جهت دموکراسی، آزادی و حقوق حقه انسانی استفاده میشود. این فرصتها و امکانات گاه در فضا و شرایط اصلاحطلبی است و گاه در فضا و شرایط انقلابی. بنابراین در تحولخواهی هم از فضای اصلاحات استفاده میشود و هم از فضای انقلاب. اصلاح و انقلاب مقدراتیاند که مجموعه عوامل داخلی و بینالمللی در وجوه و ابعاد متعدد و مختلف در ایجاد آنها دخیل هستند، پس را رویکرد ارادهگرایانه محض نمیتوان با این پدیدهها یا فرایندها روبرو شد. برخورد ایدئولوژیک و حیثیتی نیز با این واقعیات نباید داشت. اصلاحطلبی و انقلاب بهعنوان فضاهای تغییر و شرایط تحمیلی، باید دو روی یک سکه واحد که همانا دموکراسیخواهی، آزادیطلبی و رعایت حقوق انسان است باشد.
سازوکارهای تحولخواهی در فضاهای انقلاب و اصلاح متفاوتند، اما متناقض نیستند. اصول و اهداف مشخص و ثابتاند اما برنامهها و استراتژیها و تاکتیکها متغیرند. میدان عمل تحولخواهی از صندوقهای رأی تا کف خیابانها را در بر میگیرد. از هر مفر و روزنهای برای فشار به حاکمیت مستبد برای تغییرات دموکراتیک استفاده میشود و هیچ امکان دموکراتیک و ملی را فرونمیگذارد. مکانیزمهای تحولخواهی مبتنی بر تحلیل دقیق و علمی از فضا و شرایط دورانی در انداخته میشوند و بنابر آن استراتژیها و تاکتیکها اتخاذ میگردند.
جمهوری اسلامی وقتی تمامی امکانات و فرصتهای کنش سیاسی و مدنی را مسدود و تمامی فعالان سیاسی و مدنی را به بهانههای مختلف سرکوب و بسیاری از آنها را به زندانهای طولانیمدت محکوم نموده است، وقتی کمترین اجازه فعالیت به نیروهای سیاسی مستقل و معترض را نمیدهد، بدیهی است که خیابان به میدان کنش سیاسی تبدیل میشود. وقتی نمایندگان واقعی مردم در مجلسهای شورای اسلامی و خبرگان نیستند، وقتی رئیس و معاونان و مسئولان قوهقضائیه منتخب مردم نیستند و علناً و آشکارا مردم و نمایندگان واقعی آنها را تهدید، تحدید، تبعید و زندانی میکنند، وقتی در کل ساختار سیاسی حاکم ارادهای جدی برای تحولات اساسی به منظور آزادی، استقلال، رفاه مردم، عدالت و کسب معیشت حلال، مبارزه با فساد، بیکاری، تورم، فقر و… وجود ندارد، بدیهی است حضور خیابانی بهعنوان یک امکان و فرصت ابراز وجود و فضای اعتراض، مورد استفاده مردم قرار میگیرد. تحولخواهی از اعتراضهای خیابانی و اعتصابهای صنفی نمیترسد و با سازوکارهای مناسب تلاش میشود این واقعیت مقدری که حاکمیت سرکوب ایجاد کرده است را به سمت و سوی دموکراسی، آزادی و رفاه مردمی مدیریت کند.
تحولخواهی غیر از براندازی است. هدف برانداختن حاکمیت مستقر و جایگزینکردن حاکمیتی جدید نیست، بلکه مقصود تحول در ساختار حقیقی و حقوقی حاکمیت موجود به نفع آزادی و حقوق فردی و ملی است. در واقع از فضای انقلابی استفاده میشود تا حاکمیت موجود تن به تغییرات ساختاری و تحولات جدی و عمیق دهد. از فضای انقلاب موجود نه برای انقلاب و براندازی که برای اصلاحات عمیق و رادیکال باید بهره برد. سیالیت و انعطاف تحولخواهی و دوری از دگماتیزم مشی منتج به تلفیق روشها و فضاهای متعدد، متفاوت و گاه متضاد میشود. لذا تحولخواهان با روشهای متعدد در فضای اصلاحطلبی و انقلاب تلاش میکنند کنش سیاسی مناسب داشته باشند. فضاهایی که نه ساخته ما، بلکه نتیجه مجموعه عواملیاند که بیشترشان خارج از اراده و کنترل ماست.
برخی دوستان اصلاحطلب ـ با همه احترامی که برای آنها قائلیم ـ دچار توهم خودمرجعپنداری سیاسی شدهاند و گمان میکنند فضای اصلاحطلبی دو دهه اخیر نتیجه تئوریها و عملکرد آنهاست. این بزرگواران فراموش کردهاند که در سال ۷۶ با این چشمانداز وارد انتخابات شدند تا با کسب دو تا سه میلیون رأی بتوانند خود را بهعنوان صدایی متفاوت درون حاکمیت معرفی نموده و به عرصه اجتماعی بیایند. اما این تصمیم تکتک مردم ایران بدون هیچ رهبری و سازماندهی مشخص و مسلمی بود که با رأی ۲۱ میلیونی خود به آقای سیدمحمد خاتمی فضای اصلاحطلبی را برای این دوستان مقدر نمودند و فرصت کنش و واکنش سیاسی و اجتماعی در این فضا را برای آنها ایجاد کردند. دوستان اصلاحطلب اگر به دو دهه پیش برگردند و مروری به جلسات، گفتوگوها و تحلیلهای خود داشته باشند به یاد خواهند آورند که فضای اصلاحطلبی، تقدیری اجتماعی و نتیجه تصمیم فرد فرد ایرانیانی بود که در انتخابات شرکت کردند و به خاتمی رأی دادند. حال این تقدیر اجتماعی بر پاشنه انقلاب چرخیده است و اگر اصلاحطلبان گرفتار دگماتیزم مشی شوند فرصت و مجال را به براندازان واخواهند گذارد و از قافله تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی عقب خواهند ماند. با اتکا به مشی تحولخواهی باید از فضای انقلابی برای اصلاحات ریشهای و ساختاری استفاده کرد و از فشارهای اجتماعی جهت اجبار حاکمیت به انقلاب از بالا بهره گرفت. همه میدانیم که در انقلاب به معنای براندازی چشمانداز روشنی وجود ندارد، اما انقلاب با بخشنامهها و آییننامه و توصیه و فرمایش آغاز نمیشود که با این روش، مهار و کنترل شود. اگر چنین بود نظریهپردازان و عالمان در سراسر دنیا به بررسی شرایط انقلابها و تلاش برای در انداختن تئوریهای انقلاب نمیپرداختند. اجتنابناپذیری و مقدربودن انقلاب واقعیتی است که باید برای مهارش از خود آن استفاده کرد. برای مهار انقلاب و کنترل و مدیریت نسبی شورشها و اعتراضهای بهحق مردمی باید با آنها همراه شد. همدلی آیتالله طالقانی با رادیکالیزم انقلاب ۵۷ موجب شده بود تا آن مرحوم تا زمانیکه زنده بود، بهعنوان مرجع مهار همان رادیکالیزم عمل کند. برای کنترل بحران کردستان در رأس هیئتی به آنجا رفت و در بزرگداشت دکتر محمد مصدق در احمدآباد به مسعود رجوی هشدار داد که سخنرانی تند و تحریککننده نکند. دانشجویان پیرو خط امام از تسخیر سفارت امریکا با دکتر یزدی حاضر به دیدار نشدند، اما مهندس سحابی که با رادیکالیزم دوران همدلی بیشتری نشان داده بود را پذیرفتند. این تجارب تاریخی گرانسنگ که هزینههای گزافی بابتشان پرداختهایم را امروز باید الگوی عمل سیاسی خویش قرار دهیم. در فضا و شرایط کنونی همدلی و همراهی با مطالبات و خواستههای مردم معترض که بدون اسلحه و با دست خالی به خیابانها میآیند، میتواند براندازی را به حاشیه رانده و مردم را ترغیب به اصلاحات عمیق با حفظ ساختار سیاسی موجود کند.
با توصیه، درخواست و ترساندن مردم از سوریهایشدن ایران، نمیتوان مردم را از شورش و انقلاب بازداشت، اما با همراهی و همدلی با مردم معترض میتوان حاکمیت را به انقلاب از بالا و تندادن به مطالبات برحق مردم واداشت تا از خطرات احتمالی فروپاشی و سوریهایشدن پرهیز کنیم. در جامعه تودهای ایران که اعتراضها و شورشها سازماندهیشده نیستند و افراد بدون هماهنگی و تشکیلات و رهبری و تنها بنا بر تصمیمات فردی اقدام به اعتراضهای اجتماعی میکنند، نمیتوان مردم را از اعتراض و شورش بازداشت، اما حاکمیت را میتوان به تغییر در رفتارهایی که بستر و فضای اعتراضها را ایجاد کردهاند واداشت. این حاکمیت است که باید تغییر رفتار دهد نه مردم.
تیم لمپن ـ بنیادگرای ترامپ میخواهد بر موج اعتراضها اجتنابناپذیر مردمی سوار شود و از آن برای عملیاتیکردن سیاستهای امپریالیستی خود در ایران و منطقه استفاده کند، برای مهار سیاستهای استعماری بنیادگرایان امریکا ناگزیر از کنترل و مدیریت اعتراضهای مردمی هستیم و این جز با همراهی و همدلی با مردم و مطالبات آنها ممکن نیست. ناگزیر از اتخاذ سیاست موازنه منفی با محوریت ایران عزیز بهعنوان خانه اجدادی و ملک مشاع تمامی ایرانیان هستیم. بایسته آن است که در دو جبهه استعمار و استبداد براساس اصول استقلال، آزادی و عدالت، در میان مقدرات و واقعیات غیرقابل انکار و اجتنابناپذیر، سرنوشت ملی خویش را تعیین کنیم و برای این کار بهترین مشی ممکن تحولخواهی است.
+ پینوشت: برای درک بهتر اینکه فضاها و شرایط اصلاح و انقلاب مقدراتیاند که افراد بدون هماهنگی و سازماندهی و رهبری در ایجاد آنها نقش دارند، مطالعه آثار اقتصاددانان و فیلسوفان مکتب اتریش، بهویژه کتاب سه جلدی «قانون، قانونگذاری و آزادی؛ گزارشی جدید از اصول آزادیخواهانه عدالت و اقتصاد سیاسی» نوشته «فردریش فونهایک» و ترجمه «مهشید معیری و موسی غنینژاد» بسیار مفید است.