۱- در دو دهه اخیر، رشتههای میان رشتهای (interdisciplinary major) مهم و جذابی در میان رشتههای علوم انسانی مطرح شدهاند که در تلاشند در پاسخگویی به پرسشهای روز، رویکردهای تجمیعی و ترکیبی داشته باشند. یکی ازین رشتهها، روانشناسی سیاسی (political psychologism) است که عمدتاً در تلاش است میان سیاست و روانشناسی و این پرسش اساسی که میان روان آدمی و کنش (اعم از سیاستمداران و مردم عادی به عنوان صاحبان حق رأی) سیاسی چه نسبت و پیوندی برقرار است، پاسخ دهد. در این دیسیپلین به طبع، هم از کنشهای درست روانی و هم آفات و تصمیمهای نادرست جامعه و فرد در موضوع سیاست صحبت میشود. یعنی هم به نوعی از تعادل روانی سیاستورزی و هم از عدم تعادل آن و مفاهیم و مصادیق هریک بحث و گفتگو میشود.
۲- در دوران انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ امریکا، مطالبی چند درباره رفتار رأیدهندگان آمریکایی در فضای رسانهای عمدتاً خارج از ایران منتشر شد که در تلاش بودند ریشههای روانشناختی رفتار سیاسی مردم امریکا را تحلیل کنند. مطلبی با عنوان «چرا فقرا بر ضد خود رأی می دهند» در رادیو زمانه، از جمله این نوشته ها بود. اینکه فقرای یک جامعه به کسی رأی میدهند که خود نمادی آشکار از تبعیض و شکاف طبقاتی، سواستفاده از حفرههای قانونی، فرار مالیاتی، سمبل تحقیر کارگر، طبقه فقیر، حقوق بگیر، اقلیتنا، زنان و … است، جز به مدد روانشناسی سیاسی امکان پذیر نیست. مدخلیت عنصر «ترس» که مقولهای روانشناسیک است، در نحو سیاستورزی گروههایی از مردم، نقاطیست که «روانشناسی سیاسی» بدان میپردازد.
۳- در فضای سیاست ایران که متشکل از سه ضلع طبقه حاکم، نخبگان و کنشگران سیاسی داخل و خارج و مردم است، بررسی رفتارهای هر سه ضلع از منظر روانشناسی سیاسی، رویکردی راهگشا و دانشافزاست و تحلیلهایی که بر این مبنا صورت می گیرد، برای فهم پدیده سیاستورزی ایرانی مفید خواهد بود. برای روشن شدن محل نزاع، مثالی عینی لازم است.
در دوران انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ و بهویژه دور دوم آن که محمود احمدینژاد، با اکبر هاشمیرفسنجانی رقابت میکرد، در میان بخشی از عوام مردم که از وضع موجود بهشدت ناراضی بودند تحلیلی مطرح میشد که بهنظر نگارنده بشدت با بحث حاضر نسبت دارد. صورت استدلالی تحلیل چنین بود:
(مقدمه اول): محمود احمدینژاد فردی تندرو و ناکارآمد است
(مقدمه دوم): ریاست جمهوری وی، کشور را دچار بحرانهای شدید ناشی از ناکارآمدی و مآلاً بالابردن نارضایتی ملی خواهد کرد.
(نتیجه): پس رأی دادن به وی در جهت سقوط وضع موجود، امری درست است.
در واقع اینکه عدهای از مردم، با چنین تصور بسیط و عامیانه از سیاست، تصور کنند با بدتر شدن اوضاع، با علم به اینکه در صورت تخریب بیشتر اوضاع کشور، نخستین متضررین خود مردم خواهند بود، به ضدمردمیترین(و به نحو تراژیکی نزدیکترین نامزد به جریان حاکم و بانی وضع موجود)نامزد در آن انتخابات، گرایش پیدا میکنند، امریست که ریشههای روانشناختی مهمی دارد.
۴- در میان بخش عامی و بسیط اپوزوسیون خارج از کشور نیز، معادل و مطابق با این تحلیل کودکانه دیده میشود. در واقع «عامی بودن» و «بسیط دیدن» اوضاع، آفت سیاستورزی است و علل و دلایل روانشناختی در آن دخیل. (هرچند منکر انواع دیگر مناسبات نیستم)
مثلاً تحلیلی که در گروه «متوسلین به ترامپ» و مسما به «فرشگرد» دست بالا را دارد، این چنین است:
(مقدمه اول): تحریم حکومت توسط دولت ضدحقوق بشری ترامپ، موجب کند شدن ماشین سرکوب می شود.
(مقدمه دوم): کند شدن روند سرکوب، موجب حضور اعتراضی مردم و اعتصاب و … میشود.
(نتیجه): حکومت مآلاً سقوط میکند.
در واقع عنصر مشترک در هر دو تحلیل مذکور، خلط «کینهورزی روانی» با «واقعیت سیاست» است و اینکه کنشگر معتقد به این ساختار تحلیلی، نمیتوان مرزی روشن و درست میان مشکلات روانی و روحی و شخصیتی خود با سیاست و منافع درازمدت خود و جامعه ترسیم و تفهیم کند. همانطور که کسی در زندگی شخصی برای حل مشکلاتش به خودکشی و اعتیاد رو میآورد و یک روانشناس، وی را ذیل «بیمار» و نیازمند «درمان» دستهبندی میکند؛ در عرصه سیاستورزی هم، تحلیلهایی ازین دست را ذیل «روانپریشی سیاسی» میتوان دستهبندی کرد. به دیگر سخن، کسی که برای مشکلات تاریخی مردم ایران، و به اسم رهایی از «استبداد» به «مستبد خارجی» و «سلاح تحریم» پناه ببرد، نوعی بیماری سیاسی است.
یکی دیگر از نشانههای روانپریشی سیاسی، بهویژه در گروه مذکور، «کورنگی سیاسی» است. به دیگر سخن، طبق ادعا، اگر این گروه میکوشد با تحریم حکومت موجود توسط حکومتهای سه گانه «آمریکای ترامپ، اسراییل نتانیاهو و عربستان سلمان»، برای مردم ایران دموکراسی به ارمغان بیاورد؛ کوررنگی سیاسی، مانع فهم این امر بدیهی میشود که هر سه این کشورها، بهدنبال منافع مالی و سیاسی و منطقهای و جهانی خود هستند و نه صلاح و صلح ملت ایران. در واقع «دفع فاسد به افسد» که در نزد عقلا امری مذموم و نکوهیده است، در نزد این گروه، به دلیل روانپریشی سیاسی، نوعی درمان وضع موجود تلقی میشود. حتی کوررنگی سیاسی آنها مانع میشود مناسبات دوستانه ترامپ و رهبر کره شمالی را که طبق تمام ملاکها و آمارها و استانداردها، از جمهوری اسلامی وضعی بهمراتب وخیمتر در همه حوزه دارد، ببینند. یا اوضاعی که در عربستان اخیراً حاکم شده، از نظر این کوررنگان سیاسی، بیارتباط با مشکلات مردم ایران است و کمک خواستن از دولت عربستان مشروع.
یکی دیگر از بیماریهای سیاسی این گروه، «فرافکنی تاریخی» است که ذیل همان «روانپریشی سیاسی» قابل فهم است.
هما کاتوزیان در کتاب خواندنی «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان پهلوی» در صفحه ۳۰۴ ترجمه فارسی چنین می گوید:
«تصور مشکلات منطقهای و زیستی- در رابطه با کار، مسکن، حمل و نقل شهری و سایر خدمات عمومی و غیره- که بهواسطه رشد زیاد جمعیت در شهرهای کوچک و بزرگ پدید آمده بود، به سادگی امکانپذیر است؛ به ویژه هنگامی که دستگاه دولتی بوروکراتیک، فاسد، بیرحم، بدبین و یکسره بی کفایتی را که میبایست به آنها رسیدگی کند در نظر آوریم» (هماکاتوزیان، چاپ پنجم ۱۳۷۴)
فرشگرد که به روشنی همان «عقبگرد» است، با نادیده گرفتن عمدی و روانشناختی مشکلات حکومت سابق که عامل اصلی انقلاب ۵۷ بود، (تحلیل تک عاملی، مختص نگاه ایدئولوژیک به سیاست است و این گروه بهشدت به این خلل منطقی گرفتار است) وعده بازگشت به استبداد نفتی پهلوی میدهد.
طنز تلخ این گروه، «نفرت» همزمان از انقلاب ۵۷ و «تلاش» برای الگوگرفتن همان مناسبات برای خود است. به عبارت دیگر، هرچند در کلام بهشدت مخالف انقلاب ۵۷ و رهبری آن هستند اما آرزو میکنند مناسبات رهبر انقلاب با کشورهای قدرتمند آن روزگار که «ارتجاع سیاه و سرخ» می نامند برایشان تکرار شود. پرسش اصلی این است: مخالفت شما با انقلاب ۵۷ در چیست؟ در روش انقلاب؟ یا اینکه همان مناسبات و اتفاقات برای این گروه رخ نمیدهد؟ از اینروست که یکی از اعضا در مناظره با فرخ نگهدار در بیبیسی فارسی، رسماً اعلام میکند روحالله خمینی با کشورهای غربی به ویژه آمریکا، تعامل داشت و آرزو میکند همان مناسبات برای گروه مطبوعش رخ دهد.
نتیجهگیری:
گروههایی ازین دست، دچار نوعی بیماری در سیاستورزی هستند که میتوان آنرا «روانپریشی سیاسی» نامید؛ مشخصات این بیماری را «کوررنگی سیاسی»، «فرافکنی تاریخی»، «خلط کینهورزی با واقعیت سیاسی»، «عشق و نفرت همزمان به رخدادهای سیاسی»، «دفع افسد به فاسد» و «تحلیل تک عاملی از پدیدهها» میتوان برشمرد.
راه درمان این سیاستورزی بیمارگونه، ضمن روشنگریهای روشی و محتوایی، پافشاری روشن بر اهمیت راهبردی و اخلاقی «روش سیاستورزی» و التزام علنی به «منافع ملی» ایران و ایرانیان، عدم اتکای علنی به «عنصر خارجی» و نفی مطلق هرگونه «استبداد» در سیاست است؛ امری که مبتلایان به روانپریشی سیاسی، بنا به تناقضات برشمرده، قادر بدان نخواهند بود.