تاثیر متقابل سیاست و اقتصاد بر یکدیگر و اثر شاخصهای اقتصادی بر امر سیاسی کموبیش بدیهی است و انکارناپذیر. این یادداشت قصد ندارد به این موضوع بپردازد!
از ابتدای سال جاری، نرخ برابری دلار (و به تبع ارزهای خارجی) در مقابل ریال، با شتاب چشمگیر و کمنظیری افزایش یافت. در شهریورماه قیمت دلار نسبت به سال گذشته بیش از چهار برابر شد و به رکورد هر دلار معادل بیست هزار تومان نزدیک شد. این در حالی بود که بهجز از اعلام خروج آمریکا از برجام، در اقتصاد ایران اتفاق خاصی رخ نداده بود. آثار اصلی و واقعی خروج آمریکا از برجام نیز باید پس از ۱۳ آبانماه خود را نشان میداد. اما روند سقوط ارزش پول ایران نگرانکننده و عجیب بود. این روند در مهرماه متوقف شد و در آبانماه عقبنشینی کرد و اینک با شیب ملایمی در حال نزول و تثبیت بهای ارز است؛ روندی که انتظار میرفت با خروج عملی آمریکا از برجام و بازگشت تحریمها شتاب بیشتری پیدا کند و پول ملی ایران و احتمالا حکومت را زمین بزند.
در کشوری که اقتصادش دولتی است و دولت منبع اصلی فروش دلار است و اقتصادش به اندازه کافی شفاف نیست و سرشار از رانت و فساد است، هر اتفاقی ممکن است. حتی ممکن است دولت به عمد قیمت دلار را بالا برده باشد تا هم درآمدزایی کند، هم نقدینگی را جمع کند، هم آثار واقعی و روانی بازگشت تحریمهای آمریکا را مهار و مدیریت کند و هم مخالفان و ناظران را دچار خطای تحلیلی کرده باشد. و یا ممکن است حتی خود دولتمردان نیز از این شُک اقتصادی و رفتار بازار ارز سردرگم و گیج و منگ شده و هیچ تحلیلی از این ماجرا نداشته باشند. حتی ممکن است صرفاً آثار روانی خروج امریکا از برجام در جامعهی اُمیدزدایی شده و فردیتگرای ایران، این شُکِ غریب را بر بهای ارز و اقتصاد وارد کرده باشد.
هر چه هست، به موازات این اتفاقها، امر سیاسی و تحلیل سیاست داخلی و خارجی ایران چنان تحت تاثیر رفتار بازار ارز قرار گرفت که میشود از آن به «سیاستزدایی به کمک دلار» یاد کرد.
مثلا رفتار بازار ارز در ماههای گذشته، صدای براندازان را بلند کرد و جنبوجوشی در میان مخالفان برانداز نظام شکل داد و کار به رقابت برای تعیین رهبر انقلاب بعدی رسید. حتی کار گروهی از جوانان کمتجربه و دور از وطن را بهجایی کشاند که «فرش» زیر پای خودشان را هم به حراج گذاشتند تا در شرطبندی سقوط نظام از بقیه جا نمانند. تحلیلگران متعددی در رسانههای اصلی محور اصلی تحلیلها را، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، بر نرخ ارز گذاشتند.
و یا در نمونهای دیگر، اصلاحطلبان که تمام آبرو و سرمایهی خود را برای پیروزی دولت روحانی و مجلس فعلی بهمیان آورده بودند، شروع به انتقاد و فاصلهگرفتن از دولت کردند و کوشیدند هر چه زودتر از دولت و مجلس تبری بجویند، مبادا قیمت ارز، آخرین امیدهایشان را هم بر باد دهد.
و حالا! قیمت دلار در حال تثیبت و پایین آمدن است. اگرچه در اقتصاد پیچیده و ناسالم و مبهم ایران، هیچچیز قابل پیشبینی نیست اما اگر فرض را بر این بگیریم که این وضعیت پایدار بماند و قیمت دلار حتی اگر به جای اولیه خود باز نگردد، نسبتا تثبیت شود، باز هم شاهد آثار دیگر «سیاستزدایی به کمک دلار» خواهیم بود. یعنی : کمکم صدای براندازان و براندازی خاموش و ضعیف میشود، پسر محمدرضا پهلوی به بیکاری سابقش مشغول خواهد شد و اصلاحطلبان داخلی هم همان قهرمانان سابقی خواهند شد که تدبیر و امید را به مردم بازگرداندهاند و درصدد ایجاد شغل برای نوهی روحالله خمینی برخواهند آمد. به یاری این اپوزیسونهای اصیل! مردم هم لابد راضیاند که بهای دلار از بیست هزار به دههزار تومان نصف شده است و دیگر حال همهی ما خوب است.
نتیجه اما، ناگفته پیداست. حکومت و نظام حاکم بر ایران، در بیسیاستی محض و در جامعهای سیاستزُدایی شده، راه خود را خواهد رفت. فقدان امر سیاسی به او کمک خواهد کرد که ابتذال حاکم را ادامه دهد و مثل همیشه از «تدبیر منزل» فراغت یابد. چیزی هم به انتخابات مجلس و فرصتی دیگر برای سیاستزدایی دیگری به کمک خواستههای قبیلهای و عشایری باقی نمانده است. لاریجانی هم دارد خودش را برای ۱۴۰۰ گرم میکند، شاید هم رئیسی و حتی قاسم سلیمانی. سیاست که تعطیل شد، خوک هم تخم بگذارد، تعجب نباید کرد.