حاکمیت در ایران یا در حال افراط است یا تفریط. حد میانه در این ۴۰ سال گذشته بسیار کم داشته است.
۸ سال بر طبل جنگ تا آخرین فشنگ کوبید. فشنگ که تمام شد، ناگهان قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت. بعد از جنگ نه تنها دنبال خسارت از عراق نرفتند، بلکه کمکهای بلاعوض زیادی هم به کشوری کردند که حالا به یک پایگاه محکم آمریکا در منطقه تبدیل شده بود.
بعد از چند سال اکنون که کارد به استخوان رسیده، سروصدای اعتراضی وزیر نفت بلند شده که عراق هم پول گاز ما را نمیدهد و هم آمریکا را در تحریمها بر علیه ما همراهی میکند.
از این نمونهها بسیار میتوان در رفتار جمهوری اسلامی رصد کرد.
آخرین نمونه آن که کار خطرناکی است و ظاهرا برای اهل تفکر حوصله و نایی برای نقدکردن نمانده، عفو عمومی ۵۰ هزار زندانی در یک مرحله به بهانه فرارسیدن چهلمین سال پیروزی انقلاب است.
این افراط، نقطه مقابل تفریطی است که یک دهه پیش، سپاه طراحی و نیروی انتظامی آنرا تحت عنوان «جمعآوری شبانه اراذل و اوباش» اجرا کرد.
در یک برنامه فاقد پیشپاافتادهترین اصول جامعهشناسی و اخلاق و قانون، تعدادی لات را شبانه در محلات تهران دستگیرکرده و روزها آنها را با تحقیر و توهین و پوشاندن لباسهای پاره و با آفتابه بر گردن، در محلات چرخانده، سپس به زندانها منتقل کردند. بدون توجه به اینکه به هزینههای ناگهانی سازمان زندانها و سایر نیازهای مقدماتی (با فرض اینکه این کار از جوانب دیگر درست باشد) اندیشیده باشند.
نخستین نتیجه این اقدام غیرمسئولانه و بَدَوی، سراپاکردن کهریزک بود که با داغ ننگی بر پیشانی جمهوری اسلامی چند سال بعد اعلام شد که بسته شده است، البته پس از آنکه رهبری نظام دستور بستهشدن داد.
بعد از فوت یکی از فرماندهان عالیرتبه سپاه، یکی از رسانهها یک گفتوگوی منتشرنشده با او را منتشر کرد که اعلام میکرد؛ بخشی از این اراذل و اوباش پس از دستگیری، به قصد تربیت نیروی پشتیبان برای هرجومرجهای سپاه در ۸۸ در غالب گرادنهای ضربت آمورزش دیده و با نگه داشتن داموکلوسی بالای سرشان آنها را مجبور به انجام خیانتهایی کردند که وای به روزی از پرده برون افتد.
اما با وجود برپاکردن کهریزک و استخدام بخشی از نیروها برای شورش، لجستیک سازمان زندانها از اداره اینهمه زندانی که ناگهانی اضافه شده بودند ناتوان شد.
چاره اولیه در گروگانگرفتن و باعرض پوزش تیغزدن نیروهای سیاسی با احذ وثیقههای سنگین از آنها و سپس مصادرهکردن آن از یکطرف، و از طرف دیگر تبدیل قرار و کیفرها از زندان، به کیفرهای نقدی بود که تساعدی به فروپاشیدن شیرازه اخلاق و قانون در کشور منجر شد.
حاکمیت پس از یک دهه بعد از تمام تمهیدها در این حوزه نیز به آخرین فشنگ رسید. حالا تفریط آزادی ۵۰ هزار زندانی که تنها و ننها دلیل آن ناتوانی اقتصادی از ادارهکردن آنهمه زندانی است در مقابل آن افراط در دستور کار قرار گرفته است.
بدون تردید کسی نیست که از دربند و اسیربودن انسانی دیگر راضی باشد و از آزادشدن آنها ناراضی. اما وقتی اندکی به تبعات اجتماعی این اقدام دقت شود، باید نگران بود.
بر اساس قواعد جمهوری اسلامی، تاکنون هیچ عفوی شامل حال زندانی سیاسی بیآزار نمیشدهاست. پس در بین این ۵۰ هزار نباید دنبال زندانی سیاسی گشت، الا موارد نادر.
بنابراین اغلب این زندانیان، یا شاکی خصوصی دارند، که اکنون آزادی آنها میتواند به نارضایتی شاکی و واکنشهای پبشبینی نشده آنها منجر شود، یا شاکی خصوصی ندارند و به عنوان مثال از همان نمونه هستند که یک دهه پیش ناگهانی و شبانه تحت عنوان ارازل و اوباش محلات جمعآوری شدند و اکنون بعد از ۱۰ سال تحمل حبس آزاد میشوند.
اینها با عقدهای دستکم ۱۰ ساله حبس و چشمانتظاری کشیدهاند که از بند رها شوند و اکنون فرصت واکنش و عقدهخالیکردن یافتهاند. آن هم نه ۵ نفر و ۵۰۰ نفر و ۵هزار نفر که ۵۰ هزارنفر که پتانسیل دارند جامعهای را به هرج و مرج بکشند.
اگر حاکمیت ذرهای درایت داشت، به این انتحار دست نمیزد. دستکم برای مدیریت مشکلات خودش باید از آزادی زندان بیخطر سیاسی آغاز میکرد و این گام را در چندین مرحله و سپس با زندانیان مالی و … انجام میداد تا عواقب احتمالی آن رصد، و قابل مدیریت باشد، ولی گویا شدت شیفتگی به قدرت به سطح خاصی که رسید، عقلانیت و اندیشه به طور کامل کور میشود.
* نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.