هنگامی که ابوالقاسم شبابی، از شاعران پرآوازهی تونس، شعر:«إذا الشعبُ یوماً أراد الحیاه، فلابد أن یستجیب القدر: هرگاه ملتی عزم زندگی کند، سرنوشت ناگزیر است خواستهی او را اجابت کند» را در بیستوسه سالگی سرود، حتا تصور نمیکرد به عنوان یکی از مهمترین سرودهای اعتراضی بر زبان صدها جوان و تحولخواه تونسی تکرار شود. یکی از ابیات مشهور شعر آنجاست که میگوید:«وَمَنْ لایُحِبّ صُعُودَ الجِبالِ یَعِشْ أبَدَ الدّهرِ بَیْنَ الحُفَر: آنکس که بالارفتن از کوهها را دوست ندارد، تا ابد در میان حفرهها زندگی خواهد کرد.» تلفیق فراخوانهای اینترنتی و سایبری با فضای شهری، با پیشدرآمد خودسوزی محمد بوعزیزی و پخش فیلم اعتراض جوانان تحقیرشده از دیکتاتوری بیعلی، توسط پسرعموی محمد، بساط یک جبار تمام عیار را جمع کرد. با همبستگی عناصر متعدد در شکلگیری یک تحول ژرف اجتماعی، یک دیکتاتوری باثبات، با نوعی از شبهدموکراسی نهادی و نظام نظارتی غولپیکر از همپاشید. انتظار میرود با امید جامعهی تونسیِ دموکراتیک و انسانی، با هوشیاری تمامِ جامعه که بهراحتی توان انتقال از فضای سایبر به فضای شهری را دارند؛ از داشتههای امروزش که نتیجهی مستقیم قربانیشدن کسانی همچون محمد بوعزیزی است پاسداری کنند.
آن تغییر اجتماعی که در تونس، مصر و دیگر کشورهای عربی به وقوع پیوست و به «خیزشهای عربی» شهرت یافت، که سر در بحرانهای عمیق اقتصادی و سیاسی داشت، شاید اثر بالزدن پروانهای بود که پیشتر در سال ۱۳۸۸ در ایران به حرکت درآمد. لورنز، دانشمند هواشناس که اثر پروانهای را مطرح کرد، گفت:«ممکن است در اثر بال زدن یک پروانه در برزیل، در پکن طوفانی برپا شود.» صدای پرهیبت و بهتآور رأیدهندگان معترض در ایران به گوش دیگران رسید و چندی بعد حضور طوفانی مردمْ خیابانهای دیکتاتوریهای کهنه در خاورمیانه را فراگرفت. معترضان تونسی در مقابل دلالان قدرت و سیاستمداران فاسد و رسانههای نوکر صفت فریاد زدند:«از اینجا گم شو!» و این پیام به صورت ویروسی در رسانههای اینترنتی منتشر شد. نصیب معترضان تونسی از پروانهای که در ایران بال زد، پیروزیهای معنادار بود.
با این گفتهها چرا تاریخ اعتراضیِ مردم ایران همیشه با نوعی سرخوردگیِ تأسفآور همراه است؛ و بازتولید جامعهای «امنیتیتر» ارمغان شورشهای خیابانی در هر دهه است؟ چرا پس از هر اعتراض و فروکشکردن آن، در میان کنشگران اعتراض که منطقی نتیجهگرایانه از همهمههای خیابانی دارند، زمزمهای از شکست به گوش میرسد؟
سئوال اول با پرداختهایی از جنس دمدمیمزاجی مردم ایران، فقدان آگاهی، انقطاع تئوریکی، جبر تاریخی، نبود جنبشِ مطالبهگر و رهبری و دیگر مسایل سطحی و غیرعلمی و یا قابل تأمل مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. اما بخشی از سئوال دوم با تأکید بر اعتراضات دیماه قابل پاسخگویی است.
اعتراضهای دیماه ۹۶ در ایران، مولود بحرانهای اقتصادی و سیاسی یا به صورت خاصتر پیامد غمانگیز دولت ایدئولوژیک بود. معادلهای با ترکیب ناکارآمدی اقتصادی، عدم مشروعیت سیاسی، تزلزل ارزشهای اخلاقی و انسانی، پاسخگو نبودن دولت، ضعف مدیریت در سیاست داخلی و خارجی و عدم ارضای کنشگران حوزهی سیاست و اجتماع و توزیع نابرابر قدرت و ثروت، نتیجهی شورشهای خیابانی شد که نه در موازات دیگر حرکتهای اجتماعی پیشین، که یک تقابل تمام عیار با نظم موجود بود. مردم در این موقعیت دچار یک «تراژدی سیاسی» شدند. نظم موجود به مثأبهی «فارماکون افلاطونی» منعکس شد. فارماکون در زبان یونانی دو معنا دارد: یکی زهر و دیگری پادزهر. اگر نظم موجود در دورهای تجلیِ آرامش، آسایش خاطر و برآورندهی امنیتی درونی و بیرونی بود، حالا این قصه روی دیگر خود را به نمایش گذاشته است و با این وضعیت، معترضان ایرانی تلاش میکنند تا رویِ خشن و سخت نظم موجود را خنثی کنند. به تعبیر تیموتی اسنایدر؛ مردم به صاحب {صاحبان قدرت} قدرت آموختند که چه کارهایی از دستش بر میآید. نتیجهی واگذاری قدرت نامحدود اعمال قدرت نامحدود بر واگذارکنندگان است. واگذارکنندگان قدرت در قرار اجتماعی بزرگ در ایران ـانقلاب ۵۷ـ بعد از چهاردهه به بازپسگیری آن شتافتند.
معترضان دیماه ۱۳۹۶، نه تنها در مقابل نظم موجود به پاخاستند، که علیه نسلهای پیشین نیز جبهه گرفتند. این نگاه انتقادی در رفتارهای فردی و جمعی معترضان آشکار بود که درحال پسگرفتن قدرتِ غیرقابل کنترلی هستیم که نسلهای گذشته به صاحبان قدرت عطا کردند. قدرتی که قدیمیترها دودستی به سردمداران تقدیم کردند به این معنی بود که:«شما ـصاحبان قدرتـ با این ودیعه میتوانید تا جاییکه نمیتوانید حدس بزنید، پیش بروید.» با این طعنه به انقلابیون ۵۷ و در راهماندگان آن! میتوان با کمک «اسنایدر» گفت: سردمداران که نمیدانستند چه کارهایی باید انجام دهند؛ این انقلابیون و تودهی انقلابی بودند که راه و چاه استفاده از قدرتِ بیمرز را به آنان آموختند: همان راه اختناق و انسداد.
اعتراضهای دیماه با گذشت بیشاز یک سال افقها جدیدی را ترسیم کرد: نباید منتظر بمانیم تا جهانِ ما تغییر کند؛ باید آنرا تغییر دهیم. جملهی معروف و قابل تحسینِ هکری وجود دارد که میگوید:«پیشنهاد نده، انجام بده!»
بدون آنکه درون بازی با کلمات گیر کنیم: «دیماه» طلیعهای از بازسازی فرد در سپهر جمعی از درون به بیرون بود. مانوئل کاستلز از گزارهیِ «اکنون زمستان است و بهار خواهد آمد» بهره میگیرد و گمان دارم که آنچه یکسال پیش اتفاق افتاد طرح عملیِ مَثَل هکری است تا «دیماه» دستوپنجه نرم کردن با هوای سرد و خشک زمستان برای لذتبردن از هوای بهاری باشد.
اما پیشمقدمهی گذار از وضعیت زمستانِ کاستلزی به هوای بهاری چیست؟
جنبش «۱۵ ام» یا خشمگینها در اسپانیا با شعار «دموکراسی واقعی اکنون» فریاد زدند:«ما ضدنظام نیستیم، نظام ضد من است.» و این بزرگترین ارثیهی جنبشهای اجتماعیِ جدید برای همنوعانِ خود برای یک مبارزهی بیخشونت برای تحقق آرمانهای انسانی است. این تصویر فوراً از فرد یک سوژهی مبارز را نقشهکشی میکند که میآموزد:«جهان بیخشونت با خشونت ساخته نمیشود؛ آنهم از نوع خشونت انقلابی.»
در نگاه یک منتقد، اعتراضات دیماه ۹۶ دارای هیچ تصمیم و برنامهای مشترک و مدون نبود. به صورت رادیکال به تخلیهی عصبیت اجتماعی پرداخت و حتا هیچ آیندهی روشنی در ورای رفتارهای جمعی ترسیم نکرد. بنابر اصل باستانی آنارشیسمی اصل رهبری را نپذیرفت یا وجود نداشت. از اینرو جوانان معترض ایرانی با جوانانِ بهجان رسیدهی تونسی همزبان شدند که:«بیشتر سیاستمداران موی سپید و دل سیاه دارند، ما افرادی را میخواهیم که دل سپید و موی سیاه داشته باشند.» آنان سیاستمداران کهنهکار و چسبیده به رژیم را طرد کردند و از درون حلقهی حامیِ نظام هیچکس را نپذیرفتند. شاید به تعبیری، همین عامل، یکی از دلایل بیسری و رهبریِ این دو حرکت اجتماعی باشد. خصلت بارز آن همین بوده است و تا سالهای بعد و با غیبت عناصر سازندهی «رهبری» همین خواهد بود. یا اصلاً حرکتهای نوین اجتماعی که با فضای سایبری آمیخته شدهاند نیاز به رهبری را کاهش میدهند تا مانع از نقش فسادانگیز رهبر و حامیانش شوند.
آنچه گفته شد برای این بود که بگوییم: تصور رایج این است که چون اعتراضات دیماه نتایج ملموسی نداشت، شکست خورده است. این تلقی در واقع نتیجهی رسوخ «منطق اقتصادی و فایدهگرایانه» در حرکتهای اجتماعی است. کنشگران اعتراض نیز با قدمنهادن در رویهای «خودناکامکننده» بر این تصور رایج و غلط دامن زدهاند. اعتراضها به زایمانِ اجتماعی میمانند که فرزند تجربه را به دنیا میآورند. قاعدهی بازدهی شاید در هر جای دیگری جواب دهد، اما جایگاه مستقلی درون جوششهای اجتماعی ندارد. خشمگینهایِ اسپانیا بر روی بنری نوشته بودند:«ما آهسته میرویم، زیرا راه درازی در پیش داریم.» یعنی اقدامِ امروز تصویری از رویاهای فرداست. حتا رویای گنگ و مبهمی همچون اعتراضات دیماه. به تعبیر نویسندهی کتاب «شبکههای خشم و امید»: در این سفر دراز، شتاب حرکت تغییر میکند؛ گاهی سریع و در لحظاتی آرام.
نیازمند آن هستیم که آزمونها و تجارب حاصلشده را دوره کنیم و از آن به منزلهی یک تغییر اجتماعی بهره ببریم؛ همانگونه که نیازمند پاسداشت همیشگی است.
پس اعتراضات دیماه یک «فرآیند» است و نه نتیجه. فرآیندی که از قبل ادامه داشته و راهتاریخی خود را ادامه خواهد داد و این فرآیند هیچگاه متوقف نمیشود. اگر «جامعهی امنیتی» امروز نتیجهی دیماه باشد که نیست؛ به این مهم دقت داشته باشیم که:«آنچه که در خیابانها به پرواز درآمد، درون قلبهای ما بود.» چراکه «إذا الشعبُ یوماً أراد الحیاه، فلابد أن یستجیب القدر: هرگاه ملتی عزم زندگی کند، سرنوشت ناگزیر است خواستهی او را اجابت کند.»