پدیدهی دختران خیابان انقلاب و واکنش قهرآمیز حکومت، در یک مبارزهی دیالکتیکی، در دو جهت متفاوت بود: یکی، ارتقای آزادیهای فردی به وسیلهی «خود»، و دومی، تلاش دیگری ـحکومت و لایههای اجتماعی وابستهـ برای خلل در این وضعیت و نازلکردن موقعیت زنان در جایگاهی فرودستتر در جامعه. برحسب فلسفهی دیرین و با استفاده از تشابهی نمادین، مواجههی این دو نیرو، هماوردی میان «خیر و شر» بود. یکی به مثأبهی روشنایی و دیگری بهسان اهریمن و تاریکی بر سر یک مسألهیِ قدیمی و دامنهدار در تاریخ ایران به مبارزه برخاستند. دختران خیابان انقلاب، به منزلهی سوژهیِ مبارزِ خیر، نمادیترین نماد ایدهئولوژیک حکومت را به باد دادند و با این حرکت اعتراضی در عالیترینحد به انتقاد از شرایط سیاسیـاجتماعی پرداختند، و حکومت، به منزلهی سوژهیِ مبارزِ شر، در عالیترین حد به این سنتشکنی واکنش نشان داد. در این نگاه، سیاست، میدان قطبهای متعارض برای ترسیم دو نقشهی متفاوت از جامعه خواهد بود: نخست، حکومت در یک نگاه کلی با مجموعهای از نهادها و کارگزارانی محافظهکار، غیرمنعطف و غیرقابل تغییر تعریف میشود که به مبارزه با قطب تحولخواه و تهدیدکنندهی منافع و نظم موجود میپردازد، و دوم، نیروهای اجتماعی و سیاسی که به هر طریق ممکن و با هر وسیلهای خواهان تسلّط هژمونیک، هموارکردن مسیر برای تحصیل آزادی بیشتر و دفاع از تحقق رژیمهای حقیقت هستند. نتیجهی این مبارزهی دیالکتیکی هر چه باشد، مهمترین آوردهی آن، موضوعی برای تأمل، بحث، گفتوگو و آسیبشناسی است. پس سئوال برجستهی امروز این است که:«چرا خیابان انقلاب؟ از کدام سیاست سخن به میان آوردهایم؟ و با یک نگاه آسیبشناختی تصویر دختران خیابان انقلاب چه چیزی را در آینده ترسیم میکند؟»
با این مقدمه و پرسشها، نخست به دو ویژگی بارز و مهّم پدیدهی دختران خیابان انقلاب میپردازم. ویژگیهایی که در گفتهها و نوشتارهای جامعهپژوهان، فعالان حوزهی زنان و بازیگران سیاسی مورد توجه قرار نگرفتهاست. در انتها نیز برخی از آسیبها و نقدهای قابل توجهی که متوجه این جریان پرشور است را ترسیم خواهم کرد و در چارچوب مقولاتی که مورد بحث و تأمل قرار گرفته، راهکارهای پیشنهادی را ارایه خواهم داد. قابل ذکر است، نقد و آسیبشناسی چنین پدیدههای اجتماعی از آن جهت که برای «ایران امروز مورد نیاز است»، بایستی توسط پژوهشگران حوزهی زنان و محققان و اساتید جامعهشناسی سیاسی و دیگر علاقهمندان انجام شود. امید است که تصویر امروز از حرکت دختران خیابان انقلاب، به عنوان جهشی قابل توجه در تاریخ جنبش زنان در ایران مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد و به صورتهای مختلف دغدغهی محققان علوم انسانی در کشور باشد{۱}.
خیابان به مثأبهی هویت
با کسالت نهادهای مدنی، فقدان راههای جایگزینِ دولتی، خمودگی نیروهای جنبش زنان در داخل کشور و ناامیدی از اصلاحاتِ ساختاری و همچنین تعلیق دائمی کارگزارانِ تغییر، «خیابان» به هویت جداییناپذیر حرکات اجتماعی تبدیل شدهاست. با استمرار وضعیتِ امروز، مطالبات و خواستههای جامعه در «خیابان» زاده خواهد شد، در «خیابان» تکثیر، در آنجا شایع میشود و به حیات خود ادامه میدهد. «خیابان» در نظامهای ایدهئولوژیک پُر ارجاعترین مکان برای طرح خواستههاست؛ و همچنین کانونیترین نقطهی «خودآگاهیِ فردی»ست که سوژهی مبارز، «همه» را به «چیزهایی» فرامیخواند. خیابان، نماد عصیان، بیقراری از شکستِ آمالها و نماد خواستن یک چیز و نخواستنِ چیزِ دیگری است. در نظامهای اقتدارگرا و بسته، رجوع به خیابان غالباً نشانهای از شکست طرحهای یکسانسازی و همبستهساز، شکست راههای جایگزینِ مدنی و سیاسی و فروپاشی نظام معناسازی رژیم است. «خیابان» علیرغم یک مقولهی هندسی، سیاسیترین مکان شهر است.
انتخاب نمادینِ خیابان انقلابـهم از نظر موقعیت شهری به عنوان یکی از پرترددترین محیطهای کلانشهر تهران و هم از نظر معناییـ این امتیاز را به این پدیدهی نوظهور و منحصر بهفرد داد که کنش مجزا و منفرد فردی{۲}، بدون وجود یک شبکهی فعال و همپیوند را ادامه دهد. در کنار این عامل، «خیابان» به عنوان یک مقولهی آگاهیبخش عمل کرد که با تولید و بازتولید موافقت رابطهای شبکهای و معنادار بین معترضان شکل داد که در نهایت پدیدهی «دختران خیابان انقلاب» با نوعِ متفاوتی از عمل جمعی ظهور کرد. پس خیابان سبب ساختهشدن یک هویت مشترک، پیرامون یک دال مرکزی به نام آزادی شد.
دختران خیابان انقلاب و بازگشت به سیاست
پدیدهی دختران خیابان انقلاب مستقلترین کنش سیاسی زنان در تاریخ ایران بود. جنبش زنان در ایران از حاشیهی بحرانهای اجتماعی، تحولات فرهنگی، هماوردهای سیاسی تغذیه میشد و با تأثیر از چنین وقایعی مورد توجه و پیگیری قرار میگرفت. اولین هواخواهی از حقوق زنان به صورت بارز و در معنای نوین، از انقلاب مشروطه شروع شد که با نامهایی مثل صدیقه دولتآبادی، محترم اسکندری و بانو امیرصحی ماهسلطان گره خوردهاست. این نیروهای فعال تحت تأثیر وقایع بینالمللی و داخلی، ارتباط با روشنفکران و فضای طبقهی اجتماعی خود، به مسألهی زن توجه کردند. دومین حادثهی عمیق اجتماعی که از دل آن جنبش زنان فعال شد، انقلاب اسلامی ۵۷ بود که دادههای حاضر نیز نشان میدهد که جنبش زنان در این محدودهی زمانی تحت تأثیر انقلاب اسلامی جانِ دوباره گرفت و بعد از دورهای سکوت و رخوت، شعلهورشدن این جنبش به وقایع اعتراض به نتایج انتخابات در سال ۱۳۸۸ بر میگردد. با این نظر، موجهای طغیانِ جنبش زنان به صورت عمده محصول بحرانها و مولود عواملی است که غالباً بیثباتی سیاسی و اجتماعی، تغییرات اجتماعی با کم و کیف متفاوت از شاخصههای آن است که این نکته را نیز میتوان از ادبیات این جنبش اجتماعی دریافت.
پدیدهی دختران خیابان انقلاب نه تنها از درون و حاشیهی وقایع سیاسی و اجتماعی ظهور نکرد، بلکه محیط بحران دیماه نیز بر آن تأثیری نگذاشت. دو پدیدهی اعتراضات دیماه و دختران خیابان انقلاب هرچند در سطوح مختلف شباهتهای بسیار زیادی داشتند، اما حیات هر یک به نوعی وابسته به دیگری نبود. تا جاییکه پدیدهی اعتراض به حجاب اجباری از آن انرژی گرفت ودبعد از پایان اعتراضها نیز ادامه یافت و از این جهت در پاسداری از ارزشها، پیوند مشترک معترضین و انعکاس نارضایتی عمیق خود در نادیدهگرفتهشدنِ حق انتخابْ ثابتقدم ماند و از آغاز آن، سیاست در خیابان جاری شد.
یک گروه فمنیستی در پاریس که «وزوییها» {نام آتشفشان وزوو} نامیده شدند، خود را با این جمله معرفی میکردند:«گدازههای آتشین که آنقدر محبوس نگه داشته شدهاند که ناگزیر باید بیرون بریزند و گرداگرد ما را فراگیرند»{۳}. دختران معترض همچون گدازههای آتشفشان، خیابانهای شهرها را فراگرفتند. حبس چند دههی زنان درون خانههایشان نتیجهای جز تجمیع انرژی برای یک فوران قویتر نداشت؛ در رادیکالترین شکل ممکن و بیصداترین نوع خروش.
به اقتفا از «جون کسل»{۴}؛ با ارتقای این نوع از آگاهی زن و انتقال آن به همنوعِ خود، که یک گروه تحقیرشده هستند، این افراد خود را به تغییر شرایط برای شکلدهی به جامعهای مطلوب متعهد میکنند. عزم و تعهدِ جدی برای قدمنهادن در بهسازی این وضعیت ناگوار، یعنی ورود به سیاست برای پیگیری یک نوع عملگراییِ پربهاتر که کل روند مبارزه و نتایج آن را شامل میشود.
چه باید کرد؟
نقدها، آسیبها و پیشنهادات
در این قسمت به دو نقد (قسمت الف و ب) که گفتوگوهایی را میان روزنامهنگاران و پژوهشگران حوزهی زنان سبب شده است میپردازم و به همین حد اکتفا میکنم. و در بخش بعدی ۴ راهکار و پیشنهاد ارایه خواهم کرد.
الف)عمل نمادین دختران خیابان انقلاب با مقولهی «بدن» گره خورده است. پیشفرض این است: هر چه «بدن» آزاد شود، به همان نسبت خواستهی زنان محقق میشود. اما تجمیع مطالبات در این برداشتْ شکلی سطحی از «آزادی» را به نمایش میگذارد؛ زیرا نتیجهی نهایی محوریت مطالبات در این خصوص همانی است که:«در واقع زنی که به ظاهر آزاد شده، با بدنی {هم} که به ظاهر آزاد شده اشتباه گرفته میشود»{۵}. کسانیکه نام آزادی را صرف شایع کردن این نوع از آزادی میکنند، ناخواسته سازوکاری را تشویق میکنند که تحدید و تخفیف آزادی نام دارد. قابل چشمپوشی نیست که شرایط تاریخیِ موانع تحقق حقوق زنان حتا به لحاظ منطقی با «بدن» گره خورده است؛ ولی انگارهی «آزادی زن، با رهایی بدن او شروع میشود»؛ ناظر به مفهومی است که قرار است تجربهی یکصدسالهی جنبش زنان در ایران را صرفاً به یک سطح مبارزه تقلیل داده، و این انگاره را به دورههای بعدی تعمیم دهد. در ادامه بیشتر به این بحث خواهم پرداخت.
ب)پوپولیستی بود! اما در معنای مورد نظر من، صورتبندیِ پوپولیستیِ این اقدام فردی، غیرسازمانی و بیواسطه است. آن نوع گفتمان سیاسی {۶} که بعد از وقوع این حرکت فردی به ساخت و معنادهی آن پرداخت، جنبش احقاق حقوق زنان در ایران را با توجه به بافت متکثر آن در آستانهی تعلیق و انحلال قرار داد. آن گفتمان سیاسی تلاش میکند که کلیت «متکثر» جنبش زنان را حول یک نماد و «حرکت» صورتبندی کند که در نهایت به «نخبهستیزی»، «طرد فعالان باسابقه حوزهی زنان»، «تکثرستیزی» وغیره میانجامد. پدیدهی دختران خیابان انقلاب با توجه به طرح نوینِ خود، شجاعت و بیباکی و حمله به سنتهای بازدارنده و دیگر شاخصههای قابل تقدیرش نمیتواند یک تصویر کلی از جنبش زنان در ایران باشد و حتا توان نمایندگی جنبش زنان در ایران را نیز ندارد. گفتمان سیاسیای که این پدیدهی نوظهور را به شکلی پوپولیستی و نخبهستیز صورتبندی کرد، انرژی و تجربهی صدسالهی جنبش زنان را به انحطاط و انحلال برد. این رویکرد، آزادی زن را به «رهایی بدن»، حق انتخاب را به «پوشش»، مبارزه را به «رادیکالیسم»، پلورالیسم را به «مونیسم» نازل کرد که حتا به جای ائتلافسازی به اختلافسازی مشغول شد که قاعدهی «ما در برابر دیگران» سرخط اعمال گفتمان سیاسی غالب بود.
پیشنهادها
۱.الیزابت کدی استانتن، از فمنیستهای سرشناس آمریکایی، جهت رسیدن به هدفش سوگند یاد کرده بود:«اگر شیطان هم برای کمک پیشقدم بشود، من به او خواهم گفت خوش آمدی»{۷}. آیا نیروهای پیشبَرندهی این کارزا، توان و تمایل به یارگیری از لایههای مختلف فعالان حوزهی زنان را دارند؟ با توجه به رویهی مونیستی و حضور برجستهی قاعدهی «ما در برابر دیگران» بعید به نظر میرسد. ولی نهایتاً آنچه پیشاروی حاملان این پدیدهی اجتماعی قرار دارد، تبدیل آن به پدیدهای فراگیرتر است. عدم تداوم پدیدهی دختران خیابان انقلاب از یک سو، سر در فقدان تفاهمسازی و ضعف پایگاه اجتماعی آن، و عدم خوشبینی کارگزاران به آیندهی پیشرو بود. این خیزش زنانه نیازمند است تا رابطهای ارگانیکی با مردان برقرار سازد و نظرِ لایههای مختلف نیروهای اجتماعی و سیاسی را جلب کند. تا جایی که جنبش زنان، جنبش حقوق زن باقی بماند.
۲.تجربه نشان داده، کارزای احقاق حقوق زن در ایران زمانی مورد توجه گسترده قرار گرفت که بنیادیترین مورد مبارزهی خود را مسألهی «بدن» قرار داده است. اما سئوال اساسی که نیازمند پاسخ دقیقی است:«چه چشمانداز روشنی «علیه حجاب اجباری» پیشاروی ماست؟ و چگونه قرار است میان اعتراضهای منفرد فردی با یک کنش جمعی، و میان اعتراضهای منفرد فردی با بهبود اوضاع اجتماعی و سیاسی پُلی برقرار شود؟»
بدون پاسخگویی به این سئوالات، کنشهای فردی و انرژیِ تجمیع شده درون افراد و نیروهای تغییر دهندهیِ اوضاعْ تباه میشود. با در نظر داشتن پیشنهاد قبلی، راهکار اولیهی پیگیریِ جدی مطالبهی حضور در جامعه، تأکید بر فراهمآوردن فرصتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، با برداشتن موانع حقوقی است و غیر از سخنگفتن دربارهی «آزادیهای فردی مثل حق انتخاب پوشش» به وجوه دیگر آزادیهای فردی و جمعی نیز توجه کند و میان آنها زنجیرهی مستحکمی را برقرار سازد.
لاجرم باید از تمام ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی برای حقوق برابر استفاده کرد و در این کارزا، که به صورت اجتنابناپذیری «سیاسی» است، با ایجاد تفاهم با «دیگران»، «هزینه»های این دادخواهی را تقسیم کنیم. اینها صرفاً بازی با کلمات نیست. با دید واقعگرایانهتری به این موضوع نگاه کنید. برای تحقق «رفع تبعیض» حتا باید در پذیرش «هزینه» و تقسیم آن آماده باشیم؛ برای راهی که از دالان کنش همگانی میگذرد.
۳.غالب جنبشهای اجتماعی در ایران به جای تأکید بر فرهنگ، به صورت گمراهکنندهای حکومت را مورد حمله قرار میدهند. جای بحث نیست؛ اما یک فرهنگ بیمار، یک قدرت بیمار را آبیاری میکند. واقعبینانهتر، آوردههای گذشته را ارزیابی کنیم. آنچه امروز پیشروی ماست، انعکاسی از ما و عصارهی فرهنگ ماست. در حقیقت مسألهی اساسی سنتهای بازدارنده و نهادینه شدهی انسان ایرانی است که با یک شکل و شمایل تمامیتگرا و اقتدارطلب ریشههای دستگاه سرکوب را آبیاری میکند و مانع گشایش در حوزهی اجتماعی انسان است. روی صحبت ما ناظر به فرهنگ جامعه و نیروهای سیاسیِ سنتگرایی است که با پیروزی در سال ۱۳۵۷ به صورت فزایندهای زیست سیاسی و اجتماعی افراد را تحدید کردند. آنان به هر شکلی مواضع خود را استیلا بخشیدند و به «کنترل و تهذیب اخلاقی و فرهنگی بر حسب معیارهای سنتی، نظارت همه جانبه بر شیوهی زندگی خصوصی،… کوشش در راه یکسانسازی شیوههای فکر و زندگی و ایجاد نوعی پدرسالاری سیاسی و روحانی»{۸} پرداختند. مسایل مهمی که نیاز است تا قشر «آزادیخواه» به آن توجه کند، همان جامعهای که هر روز در آن میزید؛ که مشکل و راهکار نیز در همانجاست.
۴.پدیدهی دختران خیابان انقلاب و کنش پرمعنای آنان، یک ابداع شخصی، بدون در نظرگرفتن نقش رهبری بود. نیاز امروز ولی، حضور فعالان حوزهی زنان و تأسیس کانونهای هدفمند برای اثربخشی به آن است. پدیدهی نوظهور دختران خیابان انقلاب نیازمند تأسیس کانونهایی با نقش و مسؤولیت: ایجاد رابطهای شبکهای با نیروهای تغییردهنده، راهنمایی کارگزاران و بازیگران جنبش زنان، چانهزنی با نیروهای داخل و خارج از کشور، ایجاد نهادهای همسو، تغذیهی تئوریک و نظری و تولید و بازتولید موافقت با جامعهی ایران را میتواند بر عهده داشته باشد. و با ایجاد رابطهای شبکهای و منسجم، جغرافیای کنش را ورای مرزهای داخلی و محلی نقشهکشی کند تا با کیفیتی حسابشده موانع ساختاری و ایدهئولوژیک را از بین ببرد؛ به این جهت که :«اگر جنبش بخواهد به سرعت گسترش یابد، باید از قبل شبکهی ارتباطی منسجمی وجود داشته باشد»{۹}
پیوند یک حرکت اجتماعی با نام یک نفر؛ یعنی پایان آن. نتیجهی خالیبودن فضا از حضور نیروهای شناسنامهدار، وفادار به جنبش زنان، جعل آن به هر نامی است که پای هر چیزی غیر از عقلانیت به آن راه دارد. پس هر گاه از حضور واقعی فعالان زن سخن به میان میآوریم، از جاریشدن نوعی از عقلانیت میگوییم که بیشاز آنکه قفلی را بر قفلی بیفزایند، دری را باز میکنند و راهی را میگشایند. در موقعیت امروز بیتعارف بگوییم:«هر ضربهای که متوجه این جریان تاریخی شود، مقصر شما خواهید بود و جای هیچ عذر و بهانهای نیست.»
به عنوان آخرین سخن، ضرورت دارد تا موانع پیشاروی جنبش زنان در ایران را پیشپاافتاده و کوچک قلمداد نکنیم. افول و خیزش، دو سوی این محور قرار دارد که در این بین ایستایی و ناکامی عادی است و در آینده نیز میتواند باشد. خاموشیِ امروز پدیدهی دختران خیابان انقلاب نشانهای برای تأمل و تفکر در آن است. خاموشی حتا از زیبایی این پرتره و پدیدهی نوین و صلحجو میباشد؛ زیرا که نشان میدهد پدیدههای اجتماعی تغییر میکنند و مدام از صورتی به صورت دیگر تغییر چهره میدهند.
«برای حفظ ملت
به زنان حق رأی بدهید
چون دستی که گهواره را تکان میدهد
هرگز کشتی را چپه نمیکند»{۱۰}
پینوشت و منابع
۱.حرکتهای اجتماعی در قالبهای مختلف از بروزترین سوژههای تحلیلِ پژوهشگران است که محققان این حوزهها به واکاوی، تحلیل و تبیین آن میپردازند. نیاز است جامعهی علمی برای درک و آشنایی با فردایِ پیشرو و همچنین برطرفکردن نیازهای پژوهشی و فراهمآوردن منابع دست اول و تغذیهی گنجینهی علمی کشور، این نوع پدیدههای نوین را به عنوان موضوع جدی تحقیق برگزینند.
۲.منظورْ حرکت اعتراضی ویدا موحد در تاریخ ۷ دیماه ۹۶ علیه حجاب اجباری، که آغازگر پدیدهی نوینی در تاریخ جنبش زنان در ایران بود.
۳.لِگیت، مارلین، (۱۳۹۲)، زنان در روزگارشان؛ تاریخ فمنیسم در غرب، ترجمهی نیلوفر مهدیان، تهران: نشر نی. ص ۲۸۷.
۴.joan cassell
۵.بودریار، ژان، (۱۳۸۹)، جامعهی مصرفی؛اسطورهها و ساختارها، ترجمهی پیروز ایزدی، تهران: نشر ثالث، ص ۲۱۴.
۶.نگارنده کلیدواژهی «گفتمان» را با مسامحه به کار گرفته است و معنای رایج و عامی آن را در نظر دارد.
۷.لِگیت، مارلین، (۱۳۹۲)، زنان در روزگارشان؛ تاریخ فمنیسم در غرب، ترجمهی نیلوفر مهدیان، تهران: نشر نی. ص ۳۴۲.
۸.بشیریه، حسین، (۱۳۹۴)، دیباچهای بر جامعهشناسی سیاسی ایران؛ دورهی جمهوری اسلامی، تهران: نشر نگاه معاصر، ص ۱۱۷.
۹.ساناساریان، الیز، (۱۳۸۴)، جنبش حقوق زنان در ایران؛ طغیان، افول و سرکوب؛ از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۵۷، ترجمهی نوشین احمدی خراسانی، تهران: نشر اختران، ص ۹۰.
۱۰.به نقل از مارلین لگیت. مراجعه شود به منبع ۳. ص ۳۹۱.