زیتون-ابوالفضل مظلومزاده: پیامدهای مستقیم رژیمهای ایدهئولوژیک نشان میدهند که چگونه اعمال و کردارهای روزمره میتوانند به مثأبهی نوعی «ترکِ ایدهئولوژی» پیشاروی اعضای جامعه قرار گیرند تا از رهگذر این رفتار سیاسی از تسلّط بیبدیل یک فراروایت خارج شوند. زمانی که ایدهئولوژی به عرصههای مختلف آزادی انسان تعرض میکند شیوههای خاص مصرف نیز توانایی آن را دارند تا راهی برای بیان انزجار از یک نظام سیاسی، شیوهی خاص اعمال قدرت و معنایِ هژمونیکِ آن باشند. در این وضعیت، تنِ آدمی، نحوه پوشش و انتخابها و ارادهها به طور مستمر در فضای شهری و گاهاً فضای خصوصی مورد تهاجم قرار میگیرد و با هر عکسالعملی از سوی فرد، متولیان ایدهئولوژی به مبارزه با آن بر میخیزند. کسانیکه خود را در این حصار محصور میبینند، حتا نوع حرفزدن و پیادهروی، شیوههای خاصِ عملْ برای مقاومت، و راهی برای اثبات و اقتدار فردی است.
در نظامهای ایدهئولوژیک، اینکه فرد چگونه راه میرود، چه آهنگهایی را گوش میکند، به تماشای چه برنامه، فیلم و مستندی مینشیند، امری خنثی و بیطرف نیست؛ بلکه هر یک حامل معنا و پیام خاصی است. معانی و پیامهایی که تمایل دارند تا یک ایدهئولوژی، یک اقتدارِ فراگیر و یک شکل نظام سیاسی را به پرسش بگیرند و در محتوا همان اتفاقی میافتد که یک مبارز سیاسی انجام میدهد؛ یعنی هم از قواعد مسلط طفره میرود و هم با بسط نوع منحصر بهفردی از «اقدام» با رویکردهایِ خاص خود، بخشهایی از راهی که مسدود شده را باز میکند. با این نظر پوشش نیز عرصهی تضاد مستمر تلقی میشود. استراتژی نظام سیاسی این است که تمام امور انسانی را تحت کنترل خود درآورد و بدحجابها [۱] تلاش میکنند که رویههای زندگی و شیوههای مطلوب خود را در پوششْ اِعمال کنند. پس نوع پوشش یعنی نوع صورتبندیِ کنش یا واکنش در تضاد یا همراهی با نظام سیاسی. به طور مثال نحوهی پوشش خانمهای چادری، فارغ از یک انتخاب شخصی و اعتقادی، نوعی همراهی و رسمیتبخشی به قوانین ایدهئولوژیک نظام سیاسی تلقی میشود و خانمهایی که از پوشش مانتوهای جلوباز استفاده میکنند در یک تضاد ایدهئولوژیک با نظام سیاسی قرار میگیرند.
پرسش اساسی این است که: نحوهی پوششْ چگونه یک عمل سیاسی و فرد انتخابکننده چگونه یک مبارز سیاسی است؟
به صورت مشخصتر، «حجاب» در نظام سیاسی مستقر در ایران، یک مصرف ایدهئولوژیک دارد که در روایت فراگیرترِ «رستگاری» هضم میشود. نهتنها حجاب، که موسیقی، خیابان، کوچه و پسکوچهها، ولادتها و رحلتها، تلویزیون و رادیو به تقویت نظام مستقر کمک میکند تا با تحمیل قرائتی خاص و یگانه به بازتولید خود بپردازد. انگار که موجودیت دولت، به بهرهکشی از آنها وابسته است. این مصرف متضمن آن است که ایدهئولوژی مسلّط و کارگزاران آن در جامهی نیرویی تمامیتخواه برسوژهها و کنشها و ارادههای آنها مسلط شوند، اَعمال و رفتارهای آنان را در هر سطحی تحت تأثیر قرار دهند تا به هیچ حوزهی زندگی فردی و اجتماعی محدود نشود و در انتها نیز با عدم نقد و مبارزه پیوست کنند. حالا زندگی روزمره نه امری زیباییشناسانه که تماماً سیاسی است. و جایی را نمیتوان یافت که تحت تأثیر فرامین ایدهئولوژی قرار نگرفته باشد.
پس «چیز»هایی که معطوف به ارادهی قدرت باشند، با هر شکل از همراهی و سرپیچی با مقولهی رفتار و عمل سیاسی تعریف میشوند. ایدهئولوژی تمامیتخواه چون تلاش دارد هر «چیز»ی را به رنگ خود در بیاورد تا مصرف کند، هرگونه مقاومت نیز بارِ سیاسی دارد و سوژهی مقاومتکننده نیز به صورت ناخوداگاه مبارز سیاسی است.
به بیان فوکویی، نوع پوشش به عنوان حوزهی «قدرت و مقاومت»، هم عرصهی تحمیل شکل خاصی از پوشش از سوی جمهوری اسلامی و هم حوزهی اِعمال قدرت و مقاومت برای زنان ایرانی است که به صورت غیرمستقیم به مبارزهی سیاسی میپردازند تا حداقل با انتخاب تیپهایی خاص، بیشترین نداشتههایشان را از طریق آن به تصویر کشند. که راهی هم برای بیان خود، در ارتباط با دیگران و هم برای واکنش به یک ایدهئولوژی تمامیتخواه است.
وقتی که تنِ آدمی و آنچه که آن را میپوشاند به صورت مداوم در شهرها مورد تهاجمِ مستمر قرار میگیرد، افراد از راههای گوناگون تلاش میکنند تا مجرایِ اِعمال سلطه و تهاجم را مسدود کنند. این نوع مبارزان سیاسی به بیان دقیقتر به دنبال «عزل قدرت»اند. در اندیشهی دوسرتو، عزل قدرت نه به معنای واژگونسازی، بلکه به این معناست که قدرت دیگر توان تحمیلِ ارادهی خود بر دیگران را نداشته باشد. مانتوهای جلوباز، شلوارهای کوتاه و زخمی، نوعی مصرف است که تسلی میدهد. این نوع شیوهی مصرف نه صرفاً امری زیباشناسانه که مقولهی سیاسی است. زنان و دختران ایرانی، انتقاد خود از نظام سیاسی را با زبان پوشش منتقل میکنند، و پوشش به مثأبهی «امری سیاسی» زمانی مطرح میشود که هیچ قسم فضا برای پیگیری مطالبهها و نیازهای فردی و شخصی برای «خودْبودن» و تنفس وجود نداشته باشد و در نتیجه، زمینههای اعمال قدرت و مقاومت در «پوشش» بازتاب مییابد. پدیدهی دختران خیابان انقلاب دقیقاً از دل همین فضا جوانهزد و رشد کرد. دختران خیابان انقلاب به این نتیجه پی بردند که گرایش به سوی پوششهای انتخابشده از سوی دولت، هم جلوههای آزادی او را محدود کردهاست و هم با سلب انتخاب از وی، به تقویت خود کمک میکند. آنان از طریق فضایی که نظام سیاسی برای تحمیل پوشش ایدهآل اسلامی مهیا کردهبود، بر علیه خودش استفاده کردند. زمانی که پوشش ایدهآلِ اسلامگرایان در مکانهای عمومی؛ همچون: میدانها، خیابانها و کوچه پسکوچهها و فضای مجازی به نمایش درمیآید به عنوان یک عنصر «سرایتدهنده» عمل میکند که توانایی آن را دارد که با دیگران به اشتراک گذاشته شود و مورد پذیرش قرار گیرد. که این عمل سیاسی با دستگاه سرکوب و گشتهای اخلاقی و تلفیقی از جامعهپذیریِ خاص دولتی و دیگر عناصر پیدا و پنهانِ نهادینهگی فرهنگ حکومتی تکمیل میشود. ولی دختران خیابان انقلاب با استفاده از همین فضا و با به چوببستن همان پوشش، علیه نظام سیاسی ایستادند و ایدهئولوژیِ مسلّط را مسخره کردند.
جلوههای مقاومت و اعتراض در بدحجابها، به عنوان جدیدترین نسل مبارزان سیاسی و حتا شیکپوشترینِ آنها، با نوعی پراکسیس اجتماعیِ غیر روشنفکرانه و غیرآوانگاردی گره خورده است که در متن زندگی روزمره با کردارهای متنوع قابل مشاهده است. آنان با در پیش گرفتن سیاستهای معطوف به زندگی روزمره که بر «فرد» و نقش خوداکسپرسیونیستی او تأکید دارد هم مفهوم کلاسیک مبارز سیاسی را متحول کردهاند و هم صحنهآرایی میدانِ اعتراض را. متنی که در آن مبارزه میکنند نه دفتر روزنامهها، سالنهای مناظره و همایش، نه پارلمان و خانههای احزاب و جمعهای سیاسی، که خیابانها، کافهها و پاساژهاست. آنان به پرسهزنی ـبه معنای هنر دیدن و لذت تماشاـ میپردازند و با علایم و نمادها و با زبان پوشش اعتراض میکنند. آنها شیکترین شکلِ مبارزهی سیاسی و کمخطرترین آن را انتخاب کردهاند و با پوشش، رنگ مو، ماتیک و آرایشهای کموبیش ساده و غلیظ، جنبهی ایدهئولوژیک نظام سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهند و آن را از درون تهی میکنند؛ زمانی که ایدهآلِ زنِ مسلمان برای کارگزارانِ نظام چیز دیگری باشد.
آنان به صورت ناخودآگاه بهتر از مبارزان سیاسی قدیم، اشکالِ متنوع و متکثر قدرت را درک کردهاند. هنگامی که قدرت در هر قاب و قالبی، هر شکل و شمایلی و در هر کوی و برزنی خود را به نمایش میگذارد، مقاومت نیز چنین خصلتی پیدا میکند. زنان و دختران ایرانی به صورت ناخودآگاه دریافتهاند: همانطور که راههای بسیاری به قلب منتهی میشود، راههای بسیاری نیز برای غلبه بر قدرتِ همهجایی وجود دارد. در منطق چنین مبارزهای شورشهای خیابانی معنایی ندارد؛ آنان مسالمتآمیز و بیاعتنا به قدرت، کار خود را انجام میدهند. این نوع مبارزان سیاسی، حاملان سکولاریسم پنهان و فتحکنندهی ریزبدنههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هستند که هویتها، ارزشها و اعتقادات را متحول میکنند. اینان کارگزارانِ مهمِ فرآیند عرفیشدن هستند.
پوشش مقولهای است که به صورت حیاتی منافع نظامِ سیاسیِ مستقر در ایران را تأمین میکند. پس تلاش میشود که با تحمیل نوعِ خاصی از پوشش، آن را به صورت عرف عام، طبیعی و گریزناپذیر جلوه دهند. این نسل جدید مبارزان سیاسی، چون نوع پوشش را معطوف به قدرت میدانند، به اشکال مختلفْ سلیقه و خواست خود را لحاظ میکنند و در نمودارِ اعمال قدرت و مقاومت، از نقاط متعددی و با روش و میزانِ کیفیِ مختلفی از مبارزه، سعی در الحاق این مسأله به امر شخصی دارند و در این جغرافیا قرار است که ایدهئولوژیِ «همهجایی» را تعلیق کنند. این شکل از مقاومتِ خرد و ترقیخواه، با پیوست قدرت، زیرکانهترین هماوردِ بیخطرست که تعاریف و الگوهای مبارزهی سیاسی را متحول کردهاست. نوعی مبارزهی سیاسی که متنِ مناقشه، زندگی روزمره است که حتا نیاز نیست که سوژهی مبارز، از نقش سیاسیِ خود باخبر باشد.
***
۱.نویسنده تمایلی به استفاده از اصطلاح ایدهئولوژیک و منفی «بدحجاب» ندارد و ناگزیراً برای روشنشدن مسأله و مشخصساختن برداشت خود از نسل جدید مبارزان سیاسی استفاده میکند.