درآمد
مدتی است که اصطلاح «استمرارطلبی» باب شده و تا حدودی هم جا افتاده و عملا از این عنوان برای نوعی دشنام سیاسی و یا تسویه حساب گروهی و جناحی استفاده می شود.
از شما چه پنهان در این مدت نه چندان کوتاه (شاید یک سال) هرچه کوشیدم از این عنوان معنای محصلی دریافت کنم به جایی نرسیدم. به گمانم این تعبیر مهملی بیش نیست و یا به بیان دیگر در قلمرو جامعه و سیاست جملهای است میان تهی. زیرا حاوی هیچ حقیقتی نیست. مترصد مجالی بودم تا در این زمینه چیزی بگویم و یا چیزکی بنویسم تا اخیرا مطلبی در یکی از شبکههای مجازی دیدم که انگیزه تحریر این یادداشت شد (مطلب در پی خواهد آمد).
زمینههای خلق مفهوم «استمرارطلبی»
در آغاز ببینیم اصطلاح «استمرارطلبی» در عالم واقع و در قلمرو جامعه و سیاست امروز ایران به چه معناست و مصداق آن کدام است؟ از ادبیات خلقشده پیرامون این عنوان چنین فهمیده میشود که، استمرارطلب کسی است که مدافع وضع موجود است و می خواهد به هر قیمتی که شده نظام سیاسی مستقر را با تمام مؤلفههایش حفظ کند و در نهایت با تغییر رژیم مخالف است. برای فهم این اصطلاح و ارزیابی آن، نخست ببینیم که این مفهوم چگونه و در چه زمینههایی خلق شده است؟
برای یافتن پاسخ این پرسش، کافی است که به تحولات چند سال اخیر و به برسازندگان این اصطلاح توجه کنیم.
می دانیم که در عالم اندیشه و عمل هیچ اصطلاحی و نامی و عنوانی بدون وجود واقعیت های عینی و بدون ایجاد زمینههای لازم، برساخته نمیشوند. مسمّا خلق می شود و بعد اسمی روی آن گذاشت می شود.
تا آنجا که من می فهمم، تعبیر استمرارطلبی، اخیرا به وسیله کسانی جعل و ساخته شده است که از اصلاحطلبی (تغییرات و تحولات تدریجی و آرام و بدون خشونت) و احیانا راهبردهای سیاسی دیگر در قبال جمهوری اسلامی ناامید شده و به راهبرد انحصاری «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی» و تحقق شعار «جمهوری اسلامی باید برود» رسیده اند. سرنگونیخواهان البته در عالم نظر متنوعاند و یک طیف را تشکیل میدهند. گروههایی از این جریان آشکارا و حتی بدون شرمندگی از جنگ و حمله خارجی دفاع می کنند و برای تحقق آن از هیچ تلاشی هم ابا ندارند. با جنگطلبان کاخ سفید عکس یادگاری میگیرند و لابد با افتخار بر دیوار خانهشان می آویزند. شماری نیز از این طایفه صریحا از گزینه تحریم ایران و به ویژه حمله خارجی حمایت نمی کنند ولی در عمل اگر بخواهند به خواسته خود برسند، در فرجام کار، راهی جز توسل به بیگانگان و زور سیاسی و اقتصادی و نظامی دولت های غربی ندارند. زیرا عموما به خوبی می دانند که برانداختن نظام جمهوری اسلامی (حداقل در شرایط فعلی و تا اطلاع ثانوی)، اگر نگوییم محال، بسی دشوار است (توجه داشته باشد از تعبیر «برانداختن» استفاده می کنم و نه از «برافتادن» که مفهوم جداگانه ای است). استمداد از نیروهای خارجی نیز الزامات عملی خاص خود را دارد، از جمله: ویرانی کشور، نابودی زیرساخت های مملکت، کشتارهای گسترده از مردم، وقوع جنگهای بی پایان داخلی، به احتمال زیاد تجزیه کشور و دهها پیامد برنامه ریزی شده و ناخواسته دیگر.
جریان سرنگونی طلب همیشه وجود داشته ولی پس از روی کار آمدن دولت نامتعارف دونالد ترامپ در آمریکا، دولتی که از همان آغاز کار شمشیر را از رو بست و بارها به تصریح و به تلویح اعلام کرد خواستهاش تغییر رژیم در ایران است، این جریان امیدوار شده و تلاش تازهای آغاز کرده اند. پیش از این دخیل بستگان به امامزاده آمریکایی، عمدتا حول و حوش حزب جمهوریخواه جمع شده بودند و غالبا در انتخابات ریاست جمهوری از نامزدهای این حزب حمایت می کردند؛ بدان این امید که هرچه زودتر از شرّ جمهوری اسلامی رها شوند ولی پس از به قدرت رسیدن دولت ترامپ و راه یافتن کسانی چون بولتون (سخنران و نماینده مجاهدین خلق در نظام سیاسی کنونی آمریکا) به کاخ سفید، این گروه جان تازه ای گرفته و درپی آن، هم شعار سرنگونیطلبی را بلندتر کرده اند و هم بدون پرده پوشی از استفاده از هر نوع کمک خارجی و از جمله تحریم و اعمال فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی و در نهایت حمله نظامی به ایران دفاع و استقبال می کنند. در چنین فضایی، قاعدتا هر بار که ترامپ پیشنهاد گفتگو با مقامات ایران را مطرح می کند (هرچند که عمدتا صادقانه نیست)، این «هیئت متوسلین به امامزاده ترامپ» برخود می لرزند و با خود می گویند: نکند ترامپ مانند سلف خود در فکر گفتگو و سازش با جمهوری اسلامی باشد و به تعبیر رایج ما را «قال» بگذارد و این صد البته به معنای برباد رفتن تمام آرزوهای اینان خواهد بود!
گفتنی است، پدیدهای که به یاری این جریان آمده و در واقع اندیشه و آرمانشان را تقویت کرده است، وضعیت بحرانی داخلی و ناکارآمدی نظام حاکم در مدیریت بهینه کشور از یک سو و در سوی دیگر عدم کامیابی لازم جریان اصلاحطلبی دوم خردادی در ایجاد تغییرات مفید و ضرور در نظام سیاسی حاکم است (موضوعی که نیاز به گفتگو و مباحثه جداگانه دارد).
استمرارطلبی و جنگطلبی
حال فکر میکنم معنا و مفهوم اصطلاح «استمرارطلبی» و انگیزههای برسازندگان آن روشن شده باشد. جان سخن آن است که، چون «ما» به این نتیجه رسیده ایم که جمهوری اسلامی اصلاحپذیر نیست، بالضروره بایدش برانداخت. یک تالی فاسد این نوع براندازی این است که چون «ما خودمان» نمیتوانیم این کار را بکنیم، ناگزیر باید کسانی و بالفعل دولت آمریکا به عنوان مقتدرترین نظام جهان که قدرت عظیم سرکوب را در اختیار دارد یاریمان کند؛ حال با اعمال فشار حداکثری از طریق تحریم و یا در نهایت جنگ و حمله نظامی و احتمالا اشغال سرزمین ایران (آن گونه که در کشورهای همسایه و خاورمیانه اتفاق افتاد – افغاستان، عراق، لیبی و . . .). وقتی این گروه می گویند رفتن جمهوری اسلامی به هر قیمت، معنایی جز این ندارد. اینجاست که دوگانه استمرارطلبی / جنگطلبی برساخته می شود. در یک سو جنگطلبان و حامیان تحریم کشور (از ترامپ تا . . .) قرار دارند و در سوی دیگر، کسانی ایستاده اند که مخالف هر نوع تحریم و حمله نظامی و به طور کلی مخالف هر نوع مداخله خارجی و به طور اخص دولت ترامپ و متحدان منطقه ای آن (به تعبیر درست وزیرخارجه ایران: «مربع ب») هستند. چرا گروه اول به گروه دوم می گوید استمرارطلب؟ برای این که در دوگانه برساخته این حضرات، هرکس مخالف راهبرد سرنگونی نظام مستقر به ویژه از طریق دخالت های خارجی و یا تحریم مردم ایران بود، نظرا و عملا به معنای بقای نظام و در واقع استمرار وضع موجود است و این دقیقا در تقابل با راهبرد براندازان و ترامپیستهای وطنی است. به همین روشنی! راز این همه بدگویی از جریان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان و حتی این همه دروغ پراکنی و نفرت افکنی در میان مردم و ناامید کردنشان از هر نوع افق تازهای، جز این نیست. زیرا تنها پادزهر جنگطلبان و دوستان جان بولتون، همین جریان است. در سالهای نخست دولت خاتمی، مجاهدین از آن تحت عنوان «فتنه خاتمی» یاد می کردند. بدین ترتیب پیش از آقای خامنهای، رجوی و رجویستها «فتنه» را اختراع کرده بودند.
اما مطلبی که در آغاز وعده دادم حال خدمت تان عرض می کنم. در جایی متنی به این صورت آمده بود: «تاجزاده: جنگطلبها به ما میگویند «استمرارطلب» منظورشان این است که ما استبداد را استمرار میدهیم؛ ما ثبات سیاسی را استمرار می دهیم، چون باور داریم راه نجات کشور در شرایط فعلی این است و این استمرار را به نفع ایران و مردم می دانیم». سپس کسی در کامنت خود براین نوشته تاجزاده افزوده است: «ایشان قبول کرده استمرار طلب است، از لجش به ما می گوید جنگطلب». در این نوشته کوتاه منطق دو طرف کاملا روشن است و از هر نوع شرح و تفسیری بی نیاز.
اصطلاحی است: «رابنداز، جابنداز». این گروه که عمدتا در رسانههای مختلف راه دارند، استمرارطلبی را، البته با توسل به انوع مغالطات و تحریف و عامیانه بگویم شامورتی بازی، به عنوان یک فحش سیاسی، چنان جا انداخته اند که اکنون با بی پروایی تمام اعلام می کنند: دیدید! شخصی چون تاجزاده هم قبول کرده که استمرارطلب است! روشن شد که حق با ما بود؟! داستان کلمه مار و شکل مار!
سخن آخر این که من هم مانند تاجزاده فکر می کنم. او از سر لج چنین سخنی نگفته است، تحلیلش از تاریخ و شرایط ایران و جهان این است و البته همراه با احساس مسئولیت ملی و تعهد اخلاقی قابل تحسین. من هم به این معنا استمرارطلب هستم که برانداختن نظام مستقر را با زور خارجی و مداخلات بیگانه و به طور خاص ترامپ و متحدان منطقه ای ایران؛ قدرتهای بیگانهای که نه فقط دشمن جمهوری اسلامی که دشمن کشور ایران اند، نه ممکن می دانم و نه مفید. راهبرد بنیادین و تخلفناپذیر من حفظ ایران است به هر قیمت ولو تحت حاکمیت نظامی استبدادی و غیر دموکراتیک. وقتی کشور و میهن در جنگی نابرابر و ظالمانه نابود شود، دیگر دموکراسی و آزادی و حقوق بشر برای کی و برای چی؟ دموکراسی برای زمین سوخته؟!
بگذارید شفاف بگویم هر فرد و یا نیرویی ایرانی که با هر بهانه ای خواهان دخالت خارجی و از جمله تحریم و جنگ باشد، نه دموکرات است و نه ملی و ایرانی؛ صرفا (خواسته و ناخواسته) ابزار دشمن است و ریسمان شیطان و بس.
آنچه گفته شد البته موضوعا ربطی به ماجرای اصلاحپذیری و یا اصلاحناپذیری نظام حاکم ندارد. هر دردی هست، درمانش نیز در نزد ماست. در مجالی دیگر شرحی بیشتر تقدیم می کنم.