چند ماه پس از انتخاب آقای خاتمی به مقام ریاستجمهوری، شبی را میهمان دوستی بودیم که فرزند باهوش و پر جنبوجوشی داشت. برای ما نقل کرد که معلم در کلاسِ آموزش زبانِ فارسی از بچهها خواسته است که با کلمهی «رهبر» جملهای بسازند. به روالِ معمول فرهنگ حاکم بر سیستم آموزشی و فرهنگی، اغلب جملههایی که دانش آموزان دبستانی با این کلمه ساخته بودند در مدح رهبر بود، اما فرزند باهوشِ میزبانِ ما، نوشته بود: «رهبر باید عاقل باشد». معلم [احتمالا پس از لبخند یا تلخندی] از او خواسته بود که جمله را پاک کند جملهی دیگری بسازد، لابد از ترس اینکه کار دست خودش، معلم و یا دیگران بدهد.
۳۰ سال از زعامت و رهبری آقای خامنهای میگذرد. ولایتفقیه، اگر در دوران آقای خمینی فرصت نیافت که بهتمامی به نهاد تبدیل و مستقر شود و دستگاه رهبری چنانکه باید و شاید مجال نیافت تا به همگان نشان دهد که در این سیستم امکان حیاتی برای نهادهای مستقل دیگری وجود ندارد، ۳۰ سال رهبری ایشان اما به خوبی از عهدهی این نمایش برآمد.
مهدی بازرگان گفته بود که ولایت فقیه عبایی دوخته به قامت آیتالله خمینی دیده بود. شاید آن مرحوم اگر این روزها را میدید، در همین اندازه هم تجدیدنظر میکرد و میدید که ولایت فقیه فراتر از یک عبا و فراتر از هر کس است و چیزی جز نام شرعی و شیعی دیکتاتوری نیست. گشادی این عبا به تن ادمی زار میزند و جز بر تن خدایگان نمینشیند. شاید اگر پارهای از فقهای سنتی شیعه گفتهاند در دوران غیبتِ معصوم از تشکیل حکومت دینی باید پرهیز کرد، به همین خاطر است که امناسبات عصر عصمت را نباید به عصر غیبت تعمیم داد و البته ولایت فقیه وظیفهای و کارکردی جز این تعمیم ندارد.
و نیز پارهای از متفکران گفتهاند ولایت یا حکومت فقیه دستاورد سکولار شدن فقه و فقها را در پی دارد و از این لحاظ در جامعهای دینی و شیعی چاره و گریزی از آن نیست بلکه واجب و حتی مبارک است. زعامت ۳۰ سالهی آقای خامنهای بر این جایگاه اما خلاف این نظر را نیز ثابت کرد تا نشان دهد عبای قدرت بر تن فقه هم گشاد است و فقه را و ولایت را هم به دستاویز و ابزاری برای حفظ و نگهداری خودش فرو میکاهد و چنین است که ثمره ولایت فقیه، نه «ولایت» که «دشمنی» جامعه با فقه و فقهاست.
ولایتِ فقیه دوم در ایران ۳۰ ساله شد. طنز تلخی است، گویی ولایت فقیه پس از سی سال چنان عقلگریز شده که که انشا جملهی «رهبر باید عاقل باشد» را نه بر تخته سیاه یک کودک دبستانی و نه بر تارک هیچ رسانهای نیز بر نمیتابد؛ که در این سیستم، عقل و عقلانیت را هم باید از مجرای فقه و به قدرتِ ولایت فقیه بازنویسی کرد. آنچه آن کودک دبستانی نپشته بود، چیزی جز صورتِ عینی قاعدهی «ملازمه» نبود. ولایت فقیه اگر به سکولار شدن فقه نیانجامد( که نیانجامیده) اما میتواند مجالی جدی برای تردید در این قاعده و اصول فقه باشد. (این مهم را باید در فرصتی دیگر به دقت واکاوید)