فرض کنیم انفجار نفتکشها در دریای عمان ربطی به ایران نداشته باشد. آیا این چیزی از فشارهایی که بر ایران خواهد آمد، میکاهد؟ بهگمان من خیر.
تهدید به بستن تنگهی هرمز، اگر دام نبوده نباشد (که من در این مورد مطمئن نیستم) بازی سادهاندیشانهای است که نظام در دورهی قبلی تحریمها هم انجام داده بود و بیثمری آن را دیده بود. اما این بار، یعنی در طول ماههای گذشته، حسن روحانی هم به دلیلی که برای من معلوم نیست (از اشتباه شخصی گرفته تا بهدستآوردن دل تندروان) در آن افتاد. در دور قبلی تحریمها، شانسی وجود داشت و آن اینکه برای دولت اوباما، جنگ گزینهی چندان پررنگی نبود، اما اکنون که کسانی مثل پومپئو و بولتون به کاخ سفید راه یافتهاند، خطرات این تهدید سادهاندیشانه دوچندان میشود.
اگر کارکرد اصلی تهدید، ترساندن طرف مقابل باشد، بستن تنگهی هرمز یا ناامنشدنِ صادرات نفت از طریق آن، پیشاپیش سخنی بیهوده بهنظر میرسد و نمیتواند «تهدید» محسوب شود، چرا که طرف مقابل آگاه است که «توان» عملیکردنِ آن، یا پرداختِ هزینههای عملیشدنِ آن، وجود ندارد، و لذا از ابتدا بلوفبودنِ آن مشخص است.
اما از این مهمتر، دستِ نظام را بیش از پیش میبندد و چاقویِ تهدیدات طرف مقابل را تیز میکند، چرا که وقتی «توان» عملیکردن تهدید را نداشته باشی، این فرصت حیاتی را بهطرف مقابل (که بسیار قویتر است) میدهی که هرگاه اراده کند، بهنیابت از تو آتشی را روشن کند و بهحساب تو بنویسد. خصوصاً اگر بنای طرف مقابل بر بالابردنِ سطح تنشها باشد، آنگاه پیشاپیش چکِ تضمینِ «بهانه» را گرفته و هرگاه اراده کند آن را نقد میکند.
برای شروع تنشهایی مثل جنگ حتماً زمینهسازی در افکار عمومی لازم است، و اگر بوقهای کرکنندهی تبلیغاتی بهراه بیفتند، دیگر مجالی برای شنیدن صدای تکذیب نخواهد ماند.
حتی اگر تندروهای امریکایی تصمیمی برای جنگ هم نداشته باشند، تهدیدهایی مثل بستن تنگهی هرمز، ابزار لازم را در اختیار آنها قرار داده تا «هر جا» و در «هر مرحلهای» از «هر تلاشی» برای حل دیپلماتیک بحران میان ایران و امریکا که لازم دیدند، آتشی روشن کنند و هزینههایی بر ایران بار کنند که منجر به این شود که ایران دست پایینتری پیدا کرده و در شرایط ضعیفتری بر سر میز بنشیند.
جدای از این تهدید «خاص» (به بستن تنگهی هرمز)، قبلاً هزینههای مشابهی را نیز پرداختهایم. در بهمن سال ۹۰ مدتی بعد از آنکه آیتالله خامنهای اعلام کرد که ایران از هرگونه ضربهزدن به منافع اسرائیل با صدای رسا حمایت خواهد کرد، انفجاری در تایلند اتفاق افتاد که پلیس تایلند هدف اصلی آن را دیپلماتهای اسرائیلی اعلام کرده بود! آنجا نیز دور از ذهن نبود که ایران دستی در این عملیات نداشته باشد و دیگرانی، این کار را، با اطمینان از اینکه نگاهها به سمت ایران خواهد رفت، انجام داده باشند.
بهراستی، این محاسبات پیشپاافتاده به ذهن تصمیمگیران نظام نمیرسد؟ چه کسی اینها را به سمت چنین دامهایی هُل میدهد؟ آیا ردپایی از پروژهی «نفوذ» را نمیتوان در این نوع موضعگیریها متصور شد؟ وقتی، بنا بهتصریح دیروزعلی مطهری و نیز بنا به اظهارات حسن روحانی در دیدار خود با گروههای سیاسی در ماه رمضان، وزارت خارجه، و بهطور کلی دولت، تقریباً از بازی بیرون گذاشته شده، اگر بتوان جایی برای «نفوذی»ها قائل شد، سراغشان را در کدام نهادها باید گرفت؟
علاوه بر همهی اینها، چه راهی برای خاتمهدادن به این نابخردیها وجود دارد؟ نیروهای سیاسی اصلاحطلب و اعتدالی اگر به این سوالات نیندیشند یا جوابی برای آن نداشته باشند، حضور فعلیشان در قدرت، یا برنامهریزیشان برای انتخابات بعدی، محلی از اعراب دارد؟ یا فقط از سادهلوحی عدهای و کاسبکاری عدهای دیگر از آنان حاکی است؟
* نام نویسنده یادداشت نزد زیتون محفوظ است.