وقتی خبر سفر آیتالله خامنهای به جمکران قبل از مذاکره روز پنج شنبه با آقای آبه را شنیدم با خود گفتم او چقدر تنهاست، و دستگاه عریض و طویلی که به عنوان دفترش عمل میکند چقدر بیصلاحیت و بیکیفیت است. در شرایطی که کشور چشم در چشم کینه توزترین دشمنان دوخته است آیا این خبری است که منتشر شود؟ آیا حریف آن را حمل بر ضعف نمیکند؟ یا دوست دلش از این اطلاع نگران نمیشود؟ مگر در تهران خدا نیست؟
حالا کاری است که شده. خودمان هم اگر مشکلی برایمان پیش بیاید به مکانهای مقدس سر میزنیم و آنجا دو ساعت و نیم، بلکه بیشتر وقت ملکوت را میگیریم و هیچ نمیپرسیم که مگر در شهرمان خدا وجود ندارد. انگاری سائقهای فطری ما را به این کار وا میدارد. آنجا که رسیدیم اگر همچنان غرق در بیجکها و حساب و کتاب دفتر دست و پا بزنیم انگاری به آنجا نرفتهایم. انگاری خودمان هم میدانیم که مشکل از مکان نیست، بلکه از حالی است که در آن به سر میبریم، که اگر به وضعیتی پاکتر منتقل نشود مشکل هرگز تسکین نمییابد. اگر میخواهیم بحران فروکش کند باید آن حال مسئلهآفرین را دریابیم.
دوستی را تصور کنید که روزی ده بار به شما زنگ میزند و میگوید اگر پول دستی احتیاج داشتی روی من حساب کن. آیا او ممکن است از نیازتان آگاه شود و کمک نکند؟ چه رسد به خداوند که بر ما واجب کرده است روزی ده بار به او زنگ بزنیم و بگوئیم دستی میخواهیم – دستی راهنما.
پس چرا امروز راهنماییمان نمیکند. اگر بگوییم دارد راهنمایی میکند و همه چیز مثل همیشه رو به راه است دروغ گفتهایم. به کشور که نگاه میکنی همه جا بهت و سردرگمی میبینی. یک باره بیست میلیارد دلار پول بیزبان را برای واردات هر تیر و تختهای به بازار میریزند. بار دیگر تامین ارز کالاهای اساسی هم فیه تامل. یک باره ۶۰ تن طلا را پیشفروش میکنند، بار دیگر کسانی که طلا خریدهاند به سیخ و صلابه کشیده میشوند. یکباره تمامی صرافیها را میبندند. چند ماه بعد همه را باز میکنند. یک بار از مردم میخواهند به مسئولان اعتماد داشته باشند. بار دیگر همان مسئولان را بازجویی، ممنوعالخروج و دستگیر میکنند. حالا کار دولت علنی است و خبرهایش را داریم و خود این نظارت حداقلی از نظم و نسق را اجباری میکند. احتمال بدهید آنچه خبرش را نداریم از این هم آشفتهتر باشد. به رغم تمامی رهنمودهایی که گفته و نوشته میشود انگاری هیچکس نمیداند چه باید کرد. پس چرا خداوند راه نشانمان نمیدهد؟
چون از ستم پروا نداریم. و او ستمکاران را راهنمایی نمیکند. این جمله را به عربی برگردانید و ببینید آیا عین آیه قرآن هست یا نیست.
به قول میر سبز ما «هنوز دیر نیست». بلکه تا نفسی میآید که بگوید دیر شد هنوز دیر نشده است، اگر قصدی راستین برای بازگشت وجود داشته باشد.
آیا میخواهید مشکلات کشور از ریشه حل شود؟ حمیت را کنار بگذارید و از ستم بازگردید. آن مکان مقدسی که باید به آن منتقل شد اینجاست. نمیگویم یکباره دست به تصمیماتی که برایتان هولانگیز است بزنید و جهت اداره امور را یک سره دیگرگون کنید. یک آقای صلواتی را از مقام قضا بر دارید، اگر اوضاع بهتر شد سراغ دومی بروید و اگر بدتر شد او را به سمتهای حتی بالاتر بگمارید.
برای ما راحتتر است که از کنار به تماشای مکافات کسانی بنشینیم که به خودشان و میهنشان ظلم کردند، یا محافظهکارانه به توصیههای خُرد و بیثمری بپردازیم که جز ایمن داشتن گوینده از شوکت صاحبان قدرت مزیتی ندارند. میدانیم که حاکمان از خیرخواهی ما خوششان نمیآید، خصوصاً که تلخ باشد. اما در شرایطی که کیان کشور در معرض تهدید است سزاوار نیست با آنها گونهای سخن بگوییم که با جباران میگویند و از آنان چنان پروا کنیم که در برابر تندخویان احتیاط میکنند، یا در برابرشان دست به ظاهرسازی بزنیم….. باید از گفتن حق و مشورت زدن به عدل باز نایستیم، زیرا هیچ انسانی بزرگتر از آن نیست که در اعمالش دچار خطا نشود، مگر آنکه خداوند او را حفظ کند.