زیتون ـ محمدرضا سرداری: در شرایطی که جمهوری اسلامی با یکی از بزرگترین بحرانهای خارجی خویش دست و پنجه نرم میکند و در آستانه انتخابات نه چندان آسان مجلس یازدهم قرار دارد؛ موج تازهای از بیانیهنویسی علیه آیتالله علی خامنهای به راه افتاده. در آخرین کنش از این دست تعدادی از فعالان سیاسی زن داخل و خارج از کشور با امضای بیانیههای جداگانهای خواستار استعفای رهبر جمهوری اسلامی شدهاند.
از سوی دیگر آخرین گزارشها حکایت از بازداشت تعدادی از امضاکنندگان بیانیههای فعالان داخل کشور و همراهان آنان دارد. جواد لعل محمدی به عنوان سخنگوی « کمیته حمایت از ۱۴ نفر» اعلام کرده که تعدادی از هواداران این کمیته قصد دارند تا در اعتراض به این بازداشتها مقابل دادگستری خراسان تجمع کنند.
محوریت آن حرکت که ابتدا از داخل ایران آغاز شد را برخی از چهرههای شناخته شده مخالف رهبری آیتالله خامنهای همچون محمد نوریزاد، هنرمند و ستون نویس پیشین روزنامه کیهان؛ محمد ملکی رئیس دانشگاه تهران در دوره انقلاب، گوهر عشقی مادر ستار بهشتی و محمد مهدوی فر از جانبازان جنگ در دست دارند. آن بیانیه ۱۴ امضا، خرداد ماه گذشته منتشر شد. اما اخیراً بیانیه دیگری نیز به امضای ۱۴ فعال زن رسیده که در آن با اشاره به تبعیض جنسی در نظام حقوقی جمهوری اسلامی خواستار استعفای خامنهای و گذار از جمهوری اسلامی شدهاند. در حمایت از این بیانیه ۱۴ کنشگر زن در خارج از کشور نیز بیانیه امضا کرده و از خواسته فعالان زن در ایران حمایت کردهاند. مهر انگیز کار و مسیح علی نژاد از جمله امضا کنندگان این بیانیه به شمار میروند.
آیا بیانیهها محتوای تازهای دارد؟
نامه خرداد ماه فعالان سیاسی تحول طلب ادبیات خاص خویش را دارد. ادبیاتی که جمهوری اسلامی را دچار بیماری لاعلاج میبیند و خواستار گذار از آن با حمایت بینالمللی است. «از ایرانیان میخواهیم که برای مقابله با سرطانِ جمهوری اسلامی، رهایی ایران زمین را در کانونِ محوریترین خواستههای خویش جای دهند، و با امضای «نه به جمهوری اسلامی»، به ترسیم فردایی آباد و آزاد خیزش کنند.»
نامه خرداد ماه فعالان سیاسی تحول طلب ادبیات خاص خویش را دارد. ادبیاتی که جمهوری اسلامی را دچار بیماری لاعلاج میبیند و خواستار گذار از آن با حمایت بینالمللی است.
اما بیانیه فعالان زن ادبیات ملایمتری دارد. در آن بیانیه نیز البته به ضرورت گذار از جمهوری اسلامی اشاره شده اما تاکید آن بر گذار از حکومت دینی است. به باور امضا کنندگان این بیانیه و بیانیه حامیان آن در خارج از ایران، جمهوری اسلامی نظامی فقاهتی است که نیمی از جمعیت ایران را حذف کرده است:« در اعتراض به آپارتاید جنسیتی که حاصل نگاه مردسالارانه نظام فقاهتی است، علیه این نظام ضد زن که ارزشهای انسانی ما را محو نموده است، بپاخاسته و خواستار گذار کامل از نظام جمهوریاسلامی و تدوین قانون اساسی جدیدی هستیم.»
اما این مواضعی است که در چند سال اخیر بارها تکرار شده. سال گذشته ۱۵ فعال مدنی و سیاسی داخل و خارج از کشور که نام نسرین ستوده، شیرین عبادی، نرگس محمدی، محسن مخملباف، ابوالفضل قدیانی و محسن کدیور نیز در آن دیده میشد در بیانیهای خواستار برگزار رفراندوم برای گذار از جمهوری اسلامی شدند. آیا این بیانیهها حرف تازهای هم دارند؟ شاید در ظاهر چنین به نظر رسد که بیانیههای اخیر نیز تکراری هستند. اما در این سه بیانیه یک نکته تازه یافت میشود که در مواضع پیشین مطرح نشده. درخواست از علی خامنهای برای استعفا از رهبری به عنوان نقطه شروع گذار از جمهوری اسلامی.
در این سه بیانیه یک نکته تازه یافت میشود که در مواضع پیشین مطرح نشده. درخواست از آیتالله خامنهای برای استعفا از رهبری به عنوان نقطه شروع گذار از جمهوری اسلامی.
تأثیر این بیانیهها چیست؟
شاید در وهله اول به نظر رسد که این نوع بیانیه نویسی و نامه نگاری اثر چندانی نداشته و جمهوری اسلامی تنومندتر از آن است که گزندی از بیانیههای ۱۴ نفری ببیند. به ویژه آن که این بیانیهها را بسیاری از چهرههای مخالف دیگر در داخل و خارج از کشور امضا نکرده و حتی حمایت هم نکردهاند.اما برخی از تحلیلگران اصلیترین هدف و اثر این نوع بیانیهنویسی را مخصوصا هنگامی که از سوی فعالان داخل کشور امضا میشود، مبارزه با ترس و هراسافکنی جمهوری اسلامی میدانند و معتقدند آثار امنیتی شدن فضا را خنثی میکند و به تقویت جایگاه «شهروند»ی میانجامد.
صرف نظر از اصلاح طلبان که با وجود انتقاد از رهبر جمهوری اسلامی، مرزبندی مشخصی با تحول طلبان دارند، حتی چهرههایی چون ابوالفضل قدیانی، علیرضا رجایی و شیرین عبادی نیز که جداگانه مواضع مشابهی را اتخاذ کردند؛ در این حرکت تازه دیده نمیشوند. هر چند قدیانی که در نقد خامنهای ادبیات صریحی دارد اخیراً وی را مانع اصلی رفع حصر از رهبران جنبش سبز دانسته و از او خواسته تا کناره گیری کند:«تا زمانی که آقای خامنهای بر مسند حکمرانی تکیه زده و بر حکومت نامشروع خود اصرار میورزد ملت ایران روی آرامش و سعادت را نخواهد دید. او باید دست از سر ملت ایران بردارد و برود تا راه برای رفراندوم تغییر نظام فراهم گردد و نظام جمهوری اسلامی جای خود را به نظام جمهوری دمکراتیک سکولار بدهد تا مردم بتوانند به دست خود سرنوشت خود را تعیین کنند.»
وی این سخنان را در واکنش به نامه تعدادی از فعالان سیاسی به حسن روحانی برای رفع حصر زده بود.
چهرههایی چون ابوالفضل قدیانی، علیرضا رجایی و شیرین عبادی نیز که جداگانه مواضع مشابهی را اتخاذ کردند؛ در این حرکت تازه دیده نمیشوند.
هیجان در میان اصلاح طلبان
هر چند که اصلاح طلبان فاصله خویش را با چنین کنشهایی حفظ کردهاند؛ اما این نوع کنشها در پیکره چند پارچه آنان نیز بیتأثیر نیست. در بدنه اصلاح طلبان نیروهایی وجود دارند که از هم اکنون چشم امید خویش را به انتخابات آتی مجلس بستهاند و مایل به حضور در عرصه انتخابات حتی به شکل مشروط آن نیز نیستند. در میان اصلاح طلبان چهرههایی چون سعید حجاریان، مصطفی تاج زاده و عباس عبدی نظری به مشارکت فعال در انتخابات با سازوکار کنونی ندارند اما در مقابل محمد خاتمی، بهزاد نبوی و رسول منتجب نیا معتقدند که باید با اصولگرای میانه رو ائتلاف کرد تا شرایط سال ۸۴ که به پیروزی احمدینژاد در انتخابات منجر شد؛ تکرار نشود. در چنین شرایطی به نظر میرسد طرح چنین بیانیههایی میتواند موضع اصلاح طلبان تحریم طلب را در جامعه تقویت کند و در آینده به شکاف تازهای میان اصلاح طلبان بیانجامد.
آیا استعفای خامنهای به گذار از جمهوری اسلامی می انجامد؟
این که استعفا یا فقدان آیتالله خامنهای در جایگاه رهبری میتواند پایانی بر جمهوری اسلامی باشد صرفاً یک فرضیه است. شاید طرح این پرسش صحیح تر باشد که آیا برای گذار از جمهوری اسلامی خامنهای باید را از جایگاه خویش کنار رود؟
این مسئلهای است که ذهن بسیاری از تحلیلگران را به خود مشغول کرده. این فرض به صورت جدی وجود دارد که با حضور آیتالله خامنهای در مسند قدرت و احاطهای که وی بر اوضاع دارد؛ هر گونه تحرکی برای براندازی یا اصلاحات ساختاری در جمهوری اسلامی محکوم به شکست است. شرایط ایران امروز مانند شرایط ایران در سال ۵۶ است. زمانی که شاه هنوز در مسند قدرت حضور داشت اما زمزمهها برای کنار رفتن وی از قدرت شروع شده بود. برخی از مورخان و تحلیلگران معتقدند که یکی از دلایل وقوع انقلاب در ایران کنار رفتن شاه از مسند قدرت و خروجش از کشور بود. این تصمیم باعث شد تا نیروهای نظامی و امنیتی تسلط خویش را بر اوضاع از دست دهند و نهایتاً با تسلیم ارتش، نظام شاهنشاهی رسماً سقوط کرد.
این فرض به صورت جدی وجود دارد که با حضور آیتالله خامنهای در مسند قدرت و احاطهای که وی بر اوضاع دارد؛ هر گونه تحرکی برای براندازی یا اصلاحات ساختاری در جمهوری اسلامی محکوم به شکست است.
در چنین شرایطی نیز می توان گفت تا آیت الله خامنه ای بر مسند رهبری نشسته، این انتظار بعیدی است که گذار یا تحولی در جمهوری اسلامی رخ دهد . هر چند کنار رفتن آیت الله خامنه ای به احتمال قوی به پایان جمهوری اسلامی خواهد انجامید اما پایان جمهوری اسلامی الزاما به معنی گذار ایران به نظام دموکراتیک سکولار نیست.
در فقدان خامنه ای امکان استقرار یک نظام دینی حتی متصلب تر از جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. نظامی که در قانون اساسی آن تفکرات امثال علم الهدی و مصباح یزدی پررنگ است و از همین چند ابزار ساده دموکراتیک نیز اثری بر جای نخواهد ماند.
واقعیت دیگر این است که مخالفان جمهوری اسلامی هنوز با استقرار عملی یک نظام دمکراتیک سکولار فاصله بسیاری دارند. طرح شعار، برجسته کردن نارضایتی مردم و بیان مفاسد نظام سیاسی صرفا طرح مسئله است ولی استقرار یک نظام سیاسی جدید و کارآمد پروژه نیاز دارد.