زیتون ـ سولماز ایکدر: «برگزاری مراسمی برای روز کوروش ممنوع است.» چنین گزارهای اگر جمهوری اسلامی و رویکرد فرهنگی آن را نشناسیم٬ خندهدار به نظر میرسد. اما واقعیت آن است که از سال ۹۵ به بعد که اقبال عمومی به سمت برگزاری مراسم یادبودی برای کوروش رفت٬ نظام جمهوری اسلامی با «مشت آهنین» به مقابله با آن رفت.
تا جایی که تنها سه سال پس از برگزاری اولین مراسم گسترده روز کوروش در هفتم آبانماه٬ امسال برای جلوگیری از برگزاری این مراسم٬ طی روزهای گذشته تعدادی از فعالین اجتماعی و روزنامهنگار احضار شدند تا در این مورد چیزی ننویسند و در آن شرکت نکنند.
بهنظر میرسد که بین روز هفتم آبان ماه و کوروش کبیر هیچ ارتباط خاصی نیست٬ اما به هر دلیل مردم این روز را به بزرگداشت یکی از چهرههای تاریخی-اسطورهای ایران اختصاص دادند؛ اما حاکمیت حتی این یک روز را در مقابل تعداد کثیر روزها و مناسبهای مذهبی برنتابید.
این اما اولین مورد از جنگ جمهوری اسلامی با فرهنگ ایران نیست.
از شب چله به هالوین
هر چند هنوز هم صداهایی در این خصوص از تریبونهای خاص مانند نماز جمعه به گوش میرسد اما دوران اوج جنگ علیه آداب ایرانی به سالهای ابتدای پس از پیروزی انقلاب بر میگردد.
زمانی که تلاش شد تا عید غدیرخم را جایگزین نوروز کنند؛ امری که محال به نظر میرسد و با تمام تلاشهای رسانهای جمهوری اسلامی به نتیجه نرسید.
پس از آن کمر به حذف شب چله٬ چهارشنبه سوری و روز سیزده بدر بسته شد.
سالها برگزاری مراسم ویژه شب چهارشنبه سوری٬ که تنها مراسم جمعی و خارج از خانه بود٬ ممنوع بود. طی آن سالها کسانی که برای روشن کردن آتش و پریدن از روی آن به خیابانها آمده بودند٬ بازداشت میشدند. هنوز هم نمونههای از تهدیدهایی مبنی بر اینکه بازداشتیهای این شب خاص تا پایان تعطیلات نوروز در زندان باقی خواهند ماند٬ هر ساله در آخرین هفته سال منتشر میشوند.
در نهایت اگرچه چنین روزهایی از زندگی ایرانیان حذف نشدند٬ اما جمهوری اسلامی نیز دست از تلاش برنداشت تا جایی که نام این روزها را در تقویم رسمی تغییر دادند.
تریبونهای رسمی نظام جمهوری اسلامی سالهاست که سیزده بدر را روز طبیعت میخواند و شبه چله را شب یلدا؛ حتی اگر یلدا نامی سریانی باشد نه ایرانی.
چهارشنبهسوری را نیز به رغم اینکه روز سه شنبه برگزار میشود٬ چهارشنبه آخر سال خطاب میکنند.
غافل از اینکه ایرانیان مسلمانی که برگزار کننده این مراسم بودند٬ همپای آن مراسم روزهای عاشورا و تاسوعا٬ یا دیگر مناسبتهای مذهبی را نیز برگزار میکردند و میکنند.
آنهایی هم که مخاطب مراسم مذهبی و دینی نبودند٬ با ممنوع کردن مراسم و آیینهای ملی٬ به خیل عزاداران ائمه شیعه نمیپیوندند.
یکی از نقاط عطف مقابله جمهوری اسلامی با فرهنگ و تاریخ ایران در سال ۸۸ صورت گرفت. زمانی که نام پادشاهان و سلسلههای پادشاهی را از کتابهای درسی حذف کرد.
یکی از نقاط عطف مقابله جمهوری اسلامی با فرهنگ و تاریخ ایران در سال ۸۸ صورت گرفت؛ زمانی که نام پادشاهان و سلسلههای پادشاهی از کتابهای درسی حذف شد.
آن زمان محی الدین بهرام محمدیان، معاون پژوهشی وزیر آموزش و پرورش، پس از چند نوبت تایید و تکذیب به خبرگزاری فارس گفته بود که سلسلههای شاهنشاهی از کتابهای درسی تاریخ حذف شد.
سالها تلاش جمهوری اسلامی برای زدودن تاریخ پیش از اسلام ایران و آداب و سنتهای ایرانی اما کاملا هم بینتیجه نبود٬ نسل جوانی که با آداب و سنن ایرانی آشنا نشد یا حتی برای برگزاری آن سرکوب شد٬ در دهکده جهانی امروزی به سمت و سوی برگزار کردن جشن والنتاین و روز کریسمش و هالوین رفته است.
تیغ نظام بر پرده سینما
در سمت و سوی دیگری از این جدال فرهنگی همین روزها توقیف فیلم خانه پدری به دستور مستقیم دادستانی٬ رخ داد. که البته با توجه به کارنامه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی چندان هم تعجبآور نبود.
لیست بلند فیلمهای توقیف شده٬ چه از سوی قوه قضاییه یا توسط وزارت ارشاد٬ بلندتر از آن است که در تصور بیاید.
نبرد نهادهای تصمیمگیرنده با صنعت سینما در ایران از سال ۵۸ شروع شد٬ «چریکه تارا»ی بهرام بیضایی در آن سال به دلیل مغایرت حجاب سوسن تسلیمی در فیلم، با استاندارهای حجاب اسلامی اولین فیلم توقیفی در جمهوری اسلامی بود.
سوسن تسلیمی در فیلم چریکه تارا
«خانه پدری» صد و یکمین فیلمی است که در طی این چهل سال توقیف شده است؛ یعنی نزدیک به ۳ فیلم در هر سال.
در این میان کارگردانها نیز از فشارهای علنی و غیرعلنی قضایی بینصیب نماندند.
بهرام بیضایی٬ مجبور به جلای وطن شد. جعفر پناهی٬ محمد رسولاف و مانی کریمی نیز هر کدام به دلیل «فیلم ساختن» محکوم به زندان شدند. تهمینه میلانی نیز سال ۷۹ به دلیل ساخت فیلم «نیمه پنهان» توسط قوه قضاییه بازداشت شده بود.
لیست هنرپیشههای که طی این سالها به دلایل مختلف ممنوع التصویر شدهاند٬ از لیست فیلمهای توقیفشده نیز بلندتر است.
در میان هنرپیشههای که پیش از انقلاب نیز فعالیت داشتند٬ برخی اجازه کار یافتند٬ برخی دیگر خیر. در این میان هیچ دلیلی برای صدور اجازه ادامه کار برخی از هنرپیشههای پیش از انقلاب وجود دارد.
«خانه پدری» صد و یکمین فیلمی است که در طی این چهل سال توقیف شده است٬ یعنی نزدیک به ۳ فیلم در هر سال.
سوسن تسلیمی اما اولین هنرپیشهای بود که رسمن پس از پیروزی انقلاب ایران را ترک کرد. پس از آن به تناوب، بودند هنرپیشههایی که برای دورههای کوتاه و بلند ممنوع التصویر شدند و دوباره بر پرده سینماها بازگشتند.
یک اظهار نظر سیاسی خاص٬ تفاوت نوع پوشش٬ یک انتقاد اجتماعی٬ به سادگی منجر به حذف یک هنرپیشه یا حتی حذف فیلمی که او بازی کرده بود٬ میشد.
از انکار عشق تا سانسور شراب
بعد از مصوبه ۱۳۶۷ شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر ضوابط نشر کتاب، فرایند اخذ مجوز پیش از انتشار رسما از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران آغاز شد. از سال ۱۳۶۷ تاکنون، همه کتابهای منتشر شده در ایران باید قبل از انتشار از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز بگیرند.
البته مجوزها چند نوع هستند، مجوز مشروط کتاب یکی از آنهاست، یعنی مشروط بر این که برابر خواستههای ممیزها جزئی یا چیزی حذف شود یا تغییر بنیادی داشته باشد. در این مدت، غیر از اصلاحات و سانسورهایی که بر محتوا و جملات متن اعمال شدهاست، کتابهایی هم از دریافت مجوز پیش از انتشار محروم ماندهاند یا حتی پس از انتشار، مجوز توزیع نگرفتهاند یا مجوز پیش از چاپ آنها برای چاپهای بعدی باطل شدهاست؛ یا بعد از چاپ از بازار فروش کتاب جمعآوری میشوند.
بیشتر بخوانید:
برونسپاری سانسور در وزارت ارشاد
لیست کتابهای ممنوع الانتشار٬ بلندبالاست. در این لیست نام کتابهایی مانند دایی جان ناپلئون و حتی تاریخ اجتماعی ایران مرتضی راوندی دیده میشد.
برخی نویسندگان از جمله صادق هدایت٬ غلامحسین ساعدی٬ عباس نعلبندیان٬ جزو نویسندگانی هستند که آثارشان به صورت دورهای یا دائمی ممنوع الانتشار هستند.
حتی نام کتاب «به سوی سرنوشت» اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در این لیست دیده میشود.
سانسور کتاب در حوزه رمان بسیار سختگیرانهتر است. از نویسندگان معروف رمان، نامهایی چون رسول پرویزی، نادر ابراهیمی، اسماعیل فصیح، محمود دولتآبادی، نسرین ثامنی، امیر عشیری و هوشنگ گلشیری در میان کتب مشروط و غیرمجاز قرار دارند.
طی سالهای خیر نام دو کتاب در لیست «ممنوع الانتشارها» توجه زیادی را برانگیخت.
کتاب «زوال کلنل» اثر محمود دولت آبادی و «خاطرات روسپیان غمگین من» نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کاوه میرعباسی.
کتاب اول سالها در پیچ و خمهای وزارت ارشاد ماند تا جایی که به صورت غیرقانونی نسخههای متفاوتی از آن منتشر شد. کتاب دوم اما پس از اولین بار رد شدن توسط وزارت ارشاد به صورت افست سر از بساط کتاب فروشهای خیابان انقلاب در آورد.
سانسور کتاب اما محدود به منع کلی انتشار آن نمیشود.
در اکثر موارد لغتها یا عبارات خاصی از کتابها نیز مشمول ممیزی میشوند.
حذف و تغییر هر عبارتی که در آن شراب، فقر، تریاک، افیون و حالتهای مربوط به آن گفتوگو شده، حذف و تغییر تمام روابط میان افراد، اعم از زن و مرد، دختر و پسر، پزشک و بیمار، بازاری و کارمند و… که از نگاه ممیزان نادرست بوده و نباید باشد، بدون توجه به اینکه طرح آن موجب قوت یا ضعف رفتار و حالات مذکور میشود.
کار به جایی رسیده است که فعالین حوزه نشر میگویند چند ماهی است که به دستور وزارت ارشاد ناشران باید در ابتدای کتابهای ترجمه بنویسند «به نظرات این منتقد انتقادهای جدی وارد است.»
بررسی اسناد ممیزی نشان میدهد مواردی که مشمول حذف قرار گرفتند عبارتند از حذف کلمات و عباراتی که از نگاه ممیزان، رکیک، غیراخلاقی و خلاف عفت عمومی تلقی شده؛ حذف انتقاد به شرایط موجود، انتقاد به روزگار، آسمان و زمین، با این استدلال که این امور به نحوی به خدا، حکومت اسلامی و مذهب مربوط میشود.
حذف و تغییر هرگونه بیان مثبت در خصوص غرب؛ حذف و تغییر هر نوع بیانی که افاده نگاهی مثبت، هرچند واقعی به دوره پهلوی کند.
حذف و تغییر هر عبارتی که تصویر مثبت از روشنفکران به دست دهد. حذف و تغییر هر عبارت و صحنهای که برای ایران باستان، شخصیتهای ایرانی غیرمذهبی و گاه زبان فارسی افاده نوعی تعریف و تمجید کند.
کار به جایی رسیده است که فعالین حوزه نشر میگویند چند ماهی است که به دستور وزارت ارشاد ناشران باید در ابتدای کتابهای ترجمه بنویسند «به نظرات این منتقد انتقادهای جدی وارد است.»
آنچه تصمیم گیران اما نمیدانند٬ یا نمیخواهند به آن اذعان کنند این است که مخاطبان این کتابها یا فیلمهای توقیف شده٬ پس از این پای محصولات سازمان اوج یا سخنرانیهای رائفیپور نمینشینند و کتابهای سازمان اسناد انقلاب اسلامی را نمیخوانند.
آنها در دنیای جدید به سادگی پای فیلمها و سریالهای هالیودی نشسته و کتابهای غیر مجازی را میخوانند که به صورت زیرزمینی چاپ و توضیح میشوند.
بهنظر میرسد این نبرد بیامان با فرهنگ ایرانی، منجر به اسلامی شدن جامعه نشده، در این میان شاید نسلی از هویت ملی خود تهی و یا جذب و جلب نمادهای فرهنگی دیگر کشورها شد.