کسانی که این روزها اخبار مربوط به احزاب و فعالان اصلاحطلب را دنبال میکنند، نام طرحی به اسم «سرا» را شنیدهاند؛ طرحی که از راه نرسیده اسباب افتراق و دودستهگی در جبههی اصلاحات شده و البته در صورت تصویب نهایی و اجرایی شدن در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان (شعسا)، میتواند فرم و الگوریتم فعالیت آنها در دوازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی باشد.
نگارنده بنا ندارد که در این مختصر به نقد تفصیلی و یا نقاط قوت و ضعف این طرح بپردازد، بلکه صرفا با یادآوری ماجرای شکلگیری، و فراز و فرود سهام کاغذیِ «پدیدهی شاندیز» و الگوریتم خرید و فروش و ارزشگذاری آنها، میخواهد نظر طراحان و بررسیکنندگان احتمالی «سرا» را به شباهتهای فُرمی این طرح با روش کار محسن پهلوان( و شرکا) در پدیدهی شاندیز جلب کند و آنان را به تامل بیشتر در آخر و عاقبت اینگونه طرحها و الگوریتمهای فسادخیز و فسادپرور جلب کند.
به زبان ساده، پدیدهی شاندیز، یک شرکت سهامی خاص بود که آگاهانه ادای شرکتهای سهامی عام را در آورد تا بدونِ پذیرفتن قواعد بازیِ خرید و فروش سهام، از مزایای تکثیر مجازی و کاغذی سهام بهره بگیرد و با سرمایه و امید سرمایهگذاران برای خود سرمایه و آبرو تدارک ببیند.
پدیدهی شاندیز، یک شرکت سهامی خاص بود. صاحبان این شرکت سهامی، به کمک تبلیغات گسترده و پروپاگاندا مخصوصا در صدا و سیما، وانمود کردند که دارند سهام شرکت خود را میفروشند، پس ارزش این سهام را خود آنها در ابتدا تعیین کردند ( به روایتی هر سهم در ابتدا ۱۰۰ تومان) و تعداد اندکی از این سهام را به یاری تبلیغات به نزدیکان و وابستگان خود فروختند. چون این سهام واقعی نبود و در بورس عرضه نشده بود، خود مالکان شرکت بودند که ارزش آن را تعیین میکردند، و به همین سبب ارزش سهام را به تدریج و بیمحابا بالا بردند. در نتیجهی اینکار، دارندگان سهام در مدت زمانی کوتاه، ظاهرا سرمایههایشان چند برابر شد، یعنی ارزش کاغذی که بهعنوان سهام پدیدهی شاندیز در دست داشتند، چند برابر شده بود. این در حالی بود که با اینکار ارزش صوری و کاغذی شرکت پدیدهی شاندیز -بدون هیچ دلیلی- داشت بالا میرفت و باز هم به کمک تبلیغات گسترده در صداو سیما، اشتیاق برای خریدن این سهام بالا و بالاتر رفت و کار به جایی رسید که در یک مقطع زمانی مسابقهای برای خریدن سهام صوری پدیده شاندیز درگرفت و به تدریج ارزش سهام صد تومانی به بالای دههزارتومان رسید. به تعبیر درستتر صاحبان پدیدهی شاندیز ارزش این سهام را (سرمایهی خود را) در مدتی کوتاه بیش از ۱۰۰ برابر کردهبودند.
در یک مقطع زمانی، مشهور بود و تبلیغ میشد که سهام پدیدهی شاندیز، تنها سهامیست که هیچگاه ارزش آن کم نمیشود بلکه همواره بالاتر خواهد رفت. ظاهرا سخن درستی بود! چون ارزش این سهام در بازار بورس و بر اساس معادلات اقتصادی و سود و زیان شرکت پدیدهی شاندیز تعیین نمیشد ، بلکه ارزش آن ، از سوی یک محفل یا چند فرد خاص تعیین میشد که خودشان بیشترین تعداد این سهام را داشتند و البته تنها دارندگان واقعی این شرکت بودند و تمام پولهای خریداران هم به جیب آنان میرفت. البته بخش اندکی از این پول هم مثلا بابت سود سهام به دارندگان سهام پرداخت میشد تا ولع و طمع خریداران برای خرید و نگه داشتن این کاغذها باقی بماند. (بیدلیل نیست که از این نوع الگوریتم کلاهبرداری، گاهی به «خرید و فروش طمع» هم یاد میکنند. )
ممکن است پرسیده شود که چرا خریداران این برگههای کاغذی که به اسم سهام پدیدهی شاندیز فروخته میشد، هیچگاه به خود زحمت ندادند که تحقیق کنند که چرا این سهام در بورس عرضه نمیشود؟ این چه شرکتی است که فقط سود میکند؟ این چه سهامی است که با این سرعت رشد کرده؟ و … اصولا چرا باید به این شرکت سهامی خاص و محسن پهلوانمقدم اعتماد کرد و پول را به دست آنان سپرد؟
این سوالها دو پاسخ موازی و هر دو درست دارند. پاسخ اول اعتبار و سرمایهی اولیه است که در این مورد به کمک تبلیغات و پروپاگاندای گستره در کنار چشمپوشی نهادهای قانونی بهدست آمد. پاسخ دوم همان خرید و فروش طمع است.
به تعبیر دیگر، مردم به خاطر تبلیغات و به پشتوانهی یک سرمایهی اولیه و رشد سریع سهام به پدیدهی شاندیز اعتماد کردند. کمتر کسی میتوانست آن تبلیغات گسترده و آن تصاویر عجیب را در صدا و سیما ببیند و به کاغذی بودن ان سهام و سهامیعام نبودن پدیدهی شاندیز تردید کند و تردیدی هم اگر بود از عهدهی طمعِ سودِ بدونِ ریسک بر نمیآمد.
این شرح نسبتا طولانی و سادهشده از الگوریتمِ فراز و فرود پدیدهی شاندیز لازم بود تا به شباهتهای اعضای «شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» با صاحبانٍ شرکت پدیدهی شاندیز پی ببریم. اینک در طرح «سرا»، شعسا، به خاطر انکه سهامیِ خاص بودن خود را بپوشاند و ادای سهامیعام را در بیاورد، میخواهد سهامش را (رایهایش را برای انتخابات مجلس یازدهم) میان طرفداران و هواداران و اعضایش تقسیم کند، اما اشکال کار این است که الگوریتمِ توزیع این سهام و بالا و پایین رفتنشان، آزادانه و به قاعدهی شرکتهای سهامی عام، نیست، بلکه از سوی سهامداران اصلی (بخوانید اعضای حقیقی و موثر شورای سیاستگذاری مانند عارف وموسوی لاری) بالا و پایین میرود چون در لایهی اول آنها حضور دارند. در پدیدهی شاندیز هر بار که ارزش سهام بالا میرفت (تعداد رای دهندگان بیشتر میشد) فقط و فقط این دارندگان سهام اصلی شرکت بودند که داراییشان بیشتر میشد، در شعسا هم هر چه تعداد زیر شاخهها بیشتر شود رای سر شاخههای اصلی بیشتر شده و اعتبار آنان برای انتخاب کاندیدا افزایش یافته. پدیدهی شاندیز اگر سهام را به صورت عام واگذار میکرد و وارد بورس میشد، ارزش سهامش واقعی میشد اما دیکر هیچ تضمینی برای سود بردن و افزایش سرمایهی مالکان شرکت وجود نداشت، شعسا هم اگر بخواهد طرح رایگیری اینترنتی برای انتخاب لیست اصلاحطلبان را از ساختار فعلی خارج کند و مثلا آزادانه و فقط به عضوهای رسمی حزبهای اصلاحطلب حق رای داده شود ، هیچ تضمینی برای ماندن و انتخاب فرد مورد نظر اعضای شورا وجود نخواهد داشت.
باری، در «این الگوریتم*» خشتِ اول کج است. پدیدهی شاندیز «سرمایه و اعتبار اولیه» را بهکمک تبلیغات و با مدد از رانتهای خاص بهدست آورد و از «طمعِ مردم» مدد گرفت اما طشت رسوایی آن مدتی است از بام افتاده، خسارتهای کلان بهبار آورد و مجریانش محکوم و زندانی شدهاند (اگرچه هنوز عمق فاجعه روشن نشده) . طراحان طرح «سرا» و حامیان آن در شعسا هم، «سرمایه و اعتبار اولیهاش» را از محمد خاتمی میگیرند و چشم به «امید مردم» برای اصلاح امور دوختهاند. این طراحان بسیار بعید است که هدفی چون صاحبان پدیده ی شاندیز داشته باشند اما آنچه واضح است این است که این طراحان یا از فساد تئوریکِ این الگوریتم بیخبر بودهاند و یا در یک کپیبرداری خام و کودکانه، بازی سراسر خسارتی را شروع کردهاند.
*پانوشت: لازمهی عملیشدن این الگوریتم یک «پشتوانهی اولیه» و یک «وسوسه» است. هر کدام از این اجزا وجود نداشته باشند، امکان پیاده شدن الگوریتم بسیار پایین میآید و به اصطلاح نقشه طراحان نمیگیرد. در نظر بگیرید یک شرکت سهامی خاص که پشتوانه اولیهای ندارد بخواهد سهمکاغذی بدون اعتبار بفروشد. واضح است که کسی آن را نمیخرد. یا اگر سود چشمگیری از این کاغذها به او وعده داده نشود باز هم مشتری نخواهد شد. «طمع» و «امید» از جنس وسوسههایی هستند که در این الگوریتم بهکرات استفاده شدهاند.