آنگاه که اعتراضات گسترده روزهای اخیر فروکش کند و جریان اطلاعات بعد از قطعی اینترنت برقرار شود، آمارها رفتهرفته دقیقتر و معنادارتر میشوند. چنانچه تا کنون پیداست، در کنار آمار کشتهشدگان که همچنان بر تعداد آنها افزوده میشود، سیر صعودی یک آمار دیگر هم بسیار چشمگیر خواهد بود؛ «بانکهای سوخته».
در تمام شهرهایی که آتشی افروخته شد بانکها هیزم اصلی این آتش بودند. چرا بانکها این چنین در آتش خشم طبقات ضعیف و فقیر جامعه سوختند؟ بانک در نظر مردم به چه دلالت میکرد؟
هر روز در خبرها مردم میشنیدند، عدهی معدودی از آقازادهها و نورچشمیها میلیاردها تومان وام گرفتهاند و پس نمیدهند. گروهی از جوانان نورچشمی یک شبه پولدار شده با وامهای کلان با تفرعنی عجیب در هر عرصهای از سینما گرفته تا ورزش، سر بر میآورند. برای مردمی که در تحلیل وقایع درگیر روابط پیچیده نمیشوند، وامهای کلان بانکی وجه مشترک همه این پیروزیهای یک شبه بود. کلید اصلی خوشبختی آنها، وامهای بیرویهای است که پرداخت میشوند و هیچ مسئولی نیز برای بازپسگیری این سرمایهها و توقف روند وامدهی از سطح شعار فراتر نمیرود.
عامه مردم خود را میدیدند که برای کوچکترین وامی با هزار زحمت مواجهاند و عدهای با یک سفارش کامروا میشوند. شهروندان تبعیض را هر روز تجربه میکردند و دریافته بودند که در مقابل قوانین بانکی برابر نیستند و هیچ نماینده مجلس و رئیسجمهوری قدرت غلبه بر این تبعیضها را ندارد. در نظر مردم، بانکی که با سرمایههای بانک مرکزی، یعنیبیت المال، حمایت میشد تا سرپا بمانند سود و ثمره اصلیش دائم به کام دیگران بود.
سالها گذشت تا این بیعدالتیها و تبعیض، در ضمیر ناخودآگاه جمعی آنها نماد مشترکی یافت، نمادی ملموس و قابل فهم برای همه طبقات و اقشار اجتماعی. نمادی شیک که هر روز مدرنتر میشد و چون قارچ در بهترین جای هر خیابانی سربرمیآورد. بانک نمادی شد از غارت، نمادی از رانت، نمادی از نهادی که ضوابط در آن مغلوب روابط بود، نماد فساد سیستماتیک که هر روز در مقابل چشم آنها خودنمایی میکرد.
در روز حادثه، در روزی که مردم خشم خود را به خیابانها آوردند، روزی که خشم روح آنها را به هم گره زده بود این نمادها بودند که به زبان مشترک آنها تبدیل شد و هدایتگر روح آنها. مردم فقیر و جوانان بیکار بانکها را آتش زدند چرا که از تبعیض، بی عدالتی، فساد، رانت و ناکارآمدی به تنگ آمده بودند. تعداد بانکهای سوخته به حدی است که در ذهن هر روشنفکر و سیاستمداری که سالها از درد این اقشار و طبقات ضعیف بدور مانده قابل هضم نیست و گیج و سر درگم دایم از خود میپرسند «مردم چرا باید اموال خود را تخریب کنند، دستهایی در کار است. اینها مردم نیستند این رفتار با عقل جور در نمی آید» غافل از اینکه این «دال» در ذهن آنها به «مدلول» مشترکی دلالت نمیکند و این بارزترین نشانه دورافتادگی این روشنفکران و سیاستمدارن از رنج مردم است .
بانکهای سوختهی برجا ماندهی امروز، انشاء طبقات فقیر است بر دفتر شهرها. این انشاء را غلط نخوانیم و بد تفسیر نکنیم تا این زبان تودههای بیزبان دوباره مجبور نباشد این چنین به سخن درآید. خشم، را درمان کنید. مجازات مردم خشمگین، درمانِ خشم نیست.