زیتون-سحرنصیری: داستان زندگی سیدمهدی هاشمی نمادی از عرش و فرشها در تاریخ سیاست ایران است. در کتاب خاطرات آیتالله منتظری نقل شده میزان علاقه و اعتماد آقای خامنهای به سیدمهدی تا حدی بود که روزی در جمع هاشمی رفسنجانی و قائممقام وقت معرفی او به سپاه را از جمله خدمات خود نام برده بود.
آیتالله مشکینی نیز در سال ۶۰ در جمع فرماندهان سپاه آذربایجان شرقی خود را «شیفته درایت، ذهن و فکر» سیدمهدی دانسته و خطاب به فرماندهان سپاه گفته بود «قدر این مرد بزرگ را بدانید».
اما آنچه پرونده سیدمهدی هاشمی را در این میان متمایز میکند گره خوردنش با مساله حدف آیتالله منتظری از رهبریست. اتفاقی که تاریخ سی سال گذشته ایران را دستخوش تغییرات بزرگی کرد.
علی رازینی در مصاحبهاش افشا میکند که از آنجا که با ارسال نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی، بیم عفو سید مهدی هاشمی میرفته، حکم اعدام را شبانه و بدون اطلاع بیت آیتالله خمینی اجرا کرده است.
حسن صبرا، سردبیر هفتهنامه الشراع لبنان، که میگوید جزئیات ماجرای معامله ایران و آمریکا و سفر مکفارلین به تهران را از طریق واسطههای سیدمهدی هاشمی به دست آورده بود در سرمقاله جنجالیاش در نوامبر ۱۹۸۶ مینویسد:«سید مهدی نماد منطق انقلابیگری است که در مقابل منطق مملکتداری هاشمی رفسنجانی ایستاد و این نزاع را تا جایی پیش برد که حتی افشاگر حضور مکفارلین در ایران نیز شد».
اما این روحیه انقلابی و انقلابیگری که زمانی کالایی مطلوب بود و یکهتازی می کرد،، تنها ظرف هشت سال از پیروزی انقلاب ۵۷ بدل به بخش بزرگی از اعترافات تلویزیونی هاشمی شد و او گفت که «طبیعتا در سالهای اولیه انقلاب یک شور و احساسات عجیبی بر جامعه حاکم بود و آنقدر این شور و احساسات زیاد بود تندرویهای من در آن امواج انقلاب محو شده بود… وقتی که قانونمندی خواست بر انقلاب حاکم شود با هرگونه برقراری نظم، جدیت و قانون بنده مخالفت میکردم و لذا به این نظم و مدیریتها هم معتقد نشدم و نوعی فردمحوری و گستاخی در اعمالم ظهور کرد».
سالهای آغازین زندگی و شروع فعالیتها
پدر مهدی هاشمی آیتالله سید محمد هاشمی، استاد برجسته حوزه علمیه اصفهان، بود و او تحصیلات حوزوی را نزد پدر و سایر مراجع آن زمان گذراند. علاقه به اندیشههای آیتالله خمینی، تحصیل آیتالله منتظری نزد پدرش و همچنین وصلت برادرش سید هادی با دختر آیتالله منتظری سبب نزدیکی بیش از پیش وی با آیتالله منتظری شد.
او که از ابتدا سخنوری پرشور و قهار بود، در سال ۴۶، به دنبال رشته فعالیتهایی چون سخنرانیهای پیدرپی در حمایت از اعراب در جنگ با اسراییل و پخش اعلامیه دو بار دستگیر و پس از مدتی جهت خدمت سربازی به جهرم فرستاده شد.
رد پای وی در قتلهای مذهبی و سیاسی
نقطه مبهم زندگی سید مهدی که در سال ۶۶ نیز بلای جانش شد به داستان قتلهایی باز میگردد که دادگاه ویژه روحانیت اعلام کرده با دستور او انجام شده اما نزدیکانش این ادعا را رد کردهاند.
نامه آیتالله منتظری برای اعدامنشدن مهدی هاشمی توسط سراجالدین موسوی به دست آیتالله خمینی رسیده است. اما محمدی ریشهری و دیگر دست اندرکاران پرونده برای اینکه آیتالله خمینی دستوری ندهد، سریعا مهدی هاشمی را اعدام کردهاند.
قتل آیتالله شمسآبادی، روحانی شاخص و امیر عباس بحرینیان، رئیس کمیته انقلاب اصفهان، دو چهره شاخصی هستند که دادگاه ویژه روحانیت مدعی است که با دستور مهدی هاشمی انجام شده است.
و شیخ قنبر على صفرزاده جهان سلطان، رمضان مهدی زاده، عباسقلی حشمت و دو فرزندش دیگر قتلهایی هستند که دادگاه ویژه روحانیت مهدی هاشمی را آمر آنها معرفی کرده است.(درباره این قتلها مطالب جداگانهای در روزهای آینده در پرونده ویژه «زیتون» منتشر خواهد شد)
سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب برای مهدی هاشمی سالهای پربار مسئولیت و اعتماد بود. ابتدا به عضویت شورای عالی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب و همچنین واحد روابط عمومی سپاه درآمد. سپس به پیشنهاد حجتالاسلام خامنه ای و تصویب شورای انقلاب عهدهدار مسئولیت واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران شد.
در اواخر سال ۶۰ هم سید حسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب اسلامی، طی حکمی مهدی هاشمی را به سمت نماینده دادستان کل انقلاب منصوب کرد و تنها چند ماه بعد و به دنبال ترور برخی ائمه جمعه از سوی محسن رضایی مسئول پیگیری «برطرف کردن نارسائیهای حفاظتی و تدوین وظایف مربوطه » شد.
پروندهای برای حذف مهدی هاشمی و آیتالله
اما دوران افول مهدی هاشمی را میتوان در دو بخش رویدادهای سیاسی داخل کشور و خارج از کشور بررسی و گمانهزنی نمود. شاید بتوان آغاز بیمهری را آشکار شدن اختلاف مواضع آیتالله منتظری با حزب جمهوری اسلامی بر سر نوع برخورد با زندانیان سیاسی، اداره زندانها از یکسو و تلاش حزب جمهوری برای نفوذ بیشتر در سپاه دانست.
دادگاه مهدی هاشمی عملا مخفیانه برگزار شد و علی فلاحیان به عنوان قائم مقام وزیر اطلاعات که عملا ضابط این پرونده محسوب میشد، به عنوان دادستان دادگاه ویژه روحانیت کیفرخواست را ارائه کرد و مهدی هاشمی نه حق انتخاب وکیل داشت و نه حتی تجدید نظر در حکمش.
این فاصلهها بعد بیماری آیتالله خمینی در سال ۶۴ که مساله جانشینی آقای منتظری را قوت میبخشید، شدت بیشتری گرفت.
آیتالله منتظری در خاطراتش به جلسهای در اواخر زمستان سال ۱۳۶۴ اشاره میکند که اکبر هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی پس از جلسه سران قوا نزد او ماندهاند و اکبر هاشمی رفسنجانی از«حساسیت» بر روی مهدی هاشمی سخن گفته است.
گفتوگوهایی که مهدی هاشمی پیش از بازداشت با اکبر هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی داشته و محتوای آنها را برای آیتالله منتظری نوشته نیز نشان از این «حساسیت» دارد.
آیتالله منتظری دلیل این «حساسیت» را اینگونه توصیف کرده که«ریشهی قضیه هم این بود که برخی افراد برای بعد از امام نقشه میکشیدند و گمان میکردند در بیت من، سید مهدی و سید هادی کارگردانان اصلی قضایا میباشند و با وجود اینها، دیگران نمیتوانند به من خط بدهند. آنان میخواستند همان وضعیتی را که زمان امام در بیت امام داشتند، در بیت من هم داشته باشند و اینها را مزاحم کار خودشان میدیدند ».
برخی از نزدیکان آیتالله منتظری نیز معتقدند که روسای قوا و احمد خمینی که برای دیدار با آیتالله منتظری به قم میرفتند، تنها به دنبال این بودند که رهبر آینده را امتحان کنند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که در صورت رهبری آیتالله منتظری آنها عملا حذف خواهند شد، که درنهایت بحث پرونده مهدی هاشمی با هدف کنار زدن آیتالله منتظری طراحی شد.
به جز درگیریهای داخلی بخش بزرگی از اختلافات و رقابتهای سیاسی به بیرون از چارچوبهای مملکت هم تسری یافته بود.
از محتوای نامه آیتالله منتظری و نیز بند هشتم کیفرخواست سید مهدی هاشمی مشخص است رقابت شدیدی بین نهضت آزادیبخش و وزارت امورخارجه در هدایت و سازماندهی گروههای نظامی تحت حمایت جمهوری اسلامی علیالخصوص در لبنان و افغانستان وجود دارد.
قدرت بالای سخنوری و روحیه تندروی و تسلط بر مبانی فقهی مهدی هاشمی و همچنین سابقه نهضت آزادیبخش در زمان محمد منتظری باعث نفوذ هرچه بیشتر در بین گروههای طرفدار جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه شده بود.
نقطه مبهم زندگی سید مهدی که در سال ۶۶ نیز بلای جانش شد به داستان قتلهایی باز میگردد که دادگاه ویژه روحانیت اعلام کرده با دستور او انجام شده اما نزدیکانش این ادعا را رد کردهاند..(درباره این قتلها مطالب جداگانهای در روزهای آینده در «زیتون» منتشر خواهد شد)
آیتالله منتظری در نامه خود خطاب به آیتالله خمینی این گونه نقل میکند: «در همین سال گذشته در افغانستان، در اثر جنگ داخلی بین گروههای مسلمان شیعه مجاهد، بیش از سه هزار شیعه کشته شد و کسی در ایران نجنبید و همین نهضتها با نظارت من، گروهی را به معیت حجتالاسلام آقای جواهری، به عنوان حاکم شرع به داخل افغانستان فرستاد و آتش جنگ داخلی را خاموش کرد و در صدد هماهنگ کردن گروهها و رهبران آنان هستیم که در این جهت، سپاه و اطلاعات، اتفاقا با ما هماهنگ است. ولی متأسفانه بعضی از بچههای وزارت خارجه کارشکنی میکنند و مایل نیستند وحدت کلمه بین شیعههای مجاهد افغانی به وجود آید. نهضتهای داخل مصر و تونس و مراکش و داخل فلسطین اشغالی و نیجریه و تا اندازهای لبنان، مربوط به همین نهضتهاست».
هر چند برخی تنها دلیل برای بازداشت مهدی هاشمی را حذف آیتالله منتظری میدانند، برخی دیگر معتقدند که نوعی اجماع جهانی و داخلی جهت حذف سید مهدی هاشمی و به تبع آن آیتالله منتظری از دایره قدرت شکل گرفته بود.
بعد از ماجرای مکفارلین، بسیاری از نشریههای مشهور عربی نظیر النهار و الکویتی اینگونه تحلیل کردند که هدف از مذاکره با ایران نه تنها آزادی گروگانها بلکه تلاش برای حذف «سازمان نهضتهای آزادیبخش» و همچنین تلاش برای تقویت جناح میانهرو «هاشمی رفسنجانی و خامنهای» در روند انتقال قدرت در ایران است.
انکار اعترافات توسط مهدی هاشمی در دادگاه
پس از بازداشت احمد حسنی نماینده سید مهدی هاشمی را در خانهای متعلق به نهضتهای آزادیبخش که وزارت اطلاعات از آن با عنوان «خانه تیمی» نام برد، مهدی هاشمی در ۲۳ مهرماه ۱۳۶۵ دستگیر و یک ماه بعد ریشهری با حکم خمینی به عنوان مسئول رسیدگی به پرونده انتخاب شد.
پس از طی هشت ماه بازجویی، فیلم اعترافات هاشمی تهیه که پس از نمایش برای آیتالله خمینی و چند تن از نزدیکانش از تلویزیون سراسری ایران پخش شد.
محمدی ری شهری درکتاب خاطرات سیاسی خود اذعان کرده که مهدی هاشمی در طی زمان بازجویی متحمل هفتاد و پنج ضربه شلاق شد. نزدیکان مهدی هاشمی نیز دلیل اعترافات او را شکنجه و«حیله» محمدی ریشهری وزیر اطلاعات میدانند.
در کتاب «قضاوتها و واقعیتها» که توسط دفتر آیتالله منتظری تهیه شده، به نقل یکی از زندانیان بازداشتشده در پرونده مهدی هاشمی اعلام شده که محمدی ریشهری به مهدی هاشمی به دروغ وعده آزادی داده و گفته که آیتالله خمینی از او خواسته که برای «مصلحت نظام و انقلاب این حرفها را بزند».
پس از برگزاری جلسات محاکمه فشرده به ریاست رازینی اولین حاکم شرع در مرداد ماه ۶۶، سید مهدی هاشمی به اعدام محکوم شد و در نهایت حکم اعدامش در تاریخ ۶ مهر همان سال اجرایی شد تا پرونده پر ابهامش را همچون رازی سر به مهر باقی گذارد.
دادگاه مهدی هاشمی عملا مخفیانه برگزار شد و علی فلاحیان به عنوان قائممقام وزیر اطلاعات که عملا ضابط این پرونده محسوب میشد، بهعنوان دادستان دادگاه ویژه روحانیت کیفرخواست را ارائه کرد و مهدی هاشمی نه حق انتخاب وکیل داشت و نه حتی تجدید نظر در حکمش.
علی رازینی، رئیس دادگاه در مصاحبهاش با نشریه «رمز عبور» درباره اولین جلسه دادگاه سید مهدی هاشمی نقل میکند: «مهدی هاشمی برخلاف گمان آقایان، منکر مواردی است که به او نسبت میدهند. یعنی حرفهای خود را عوض کرده است و آنچه را قبلاً گفته بود، زد زیرش و نمیشد آن جلسه را ادامه داد. لذا ما دادگاه را متوقف کردیم و ادامه ندادیم».
محمدی ریشهری در کتاب خاطرات سیاسی خود اذعان کرده که مهدی هاشمی در طی زمان بازجویی متحمل هفتاد و پنج ضربه شلاق شد. نزدیکان مهدی هاشمی نیز دلیل اعترافات او را شکنجه و«حیله» محمدی ریشهری وزیر اطلاعات می دانند.
درباره ادامه دادگاه گفته است:«دادگاه را تعطیل کردیم و ایشان را نفرستادیم زندان. چون احتمال دادم که همدستانش به ایشان خط میدهند یا از بیرون خطوطی به او میرسد، ایشان را زندان نبردیم، زندانش را هم عوض نکردیم؛ بلکه آوردیم پیش خودمان. در همان جایی که محل کار اداری ما بود اتاقی برایش در نظر گرفتیم و آنجا گذاشتیم بماند. خودش هم نمیدانست که برای چی او را اینجا آوردهایم».
رئیس دادگاه مهدی هاشمی در مصاحبهاش اذعان میکند که بعد از یک ماه بازجویی و قرنطینه هاشمی جلسه بعدی دادگاه را برگزار کرده و در آن جلسه وی را که مطابق نظر آیتالله خمینی «فوق محارب» محسوب میشده به اعدام محکوم کرده است. نظری که عملا پیش از دادگاه بیان شده و به نوعی حکم اعدام مهدی هاشمی پیش از برگزاری دادگاه را تعیین کرده است.
عجله برای اعدام مهدی هاشمی
رازینی در مصاحبهاش افشا میکند که از آنجا که با ارسال نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی بیم عفو سید مهدی هاشمی میرفته، حکم اعدام را شبانه و بدون اطلاع بیت آیتالله خمینی اجرا کرده است.
نامه مورد اشاره رازینی، نامهای است که در خاطرات آیتالله منتظری نیز وجود دارد و توسط سراجالدین موسوی به دست آیتالله خمینی رسیده است. اما محمدی ریشهری و دیگر دست اندرکاران پرونده برای اینکه آیتالله خمینی دستوری ندهد، سریعا مهدی هاشمی را اعدام کردهاند.
محمدی ریشهری در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ در قم مطلبی را گفته که در الشراع (شماره ۷۷۷، مورخ ۲۱ آوریل ۹۷)، انتشار یافته است.
وی گفته است:« صبح روزی که سید مهدی هاشمی را اعدام کردم، از دفتر امام خمینی، حاج سید احمد خمینی تلفنی به من اطلاع داد که اعدام سید مهدی مشمول تخفیف و عفو امام قرار گرفت. او را اعدام نکنید، بلکه به یکی از نقاط دور دست تبعید نمایید. در جواب حاج سید احمد گفتم پس نامهای مشتمل بر تخفیف و عفو، با دست خط امام، به من بدهید. سید احمد گفت: کسی را بفرست تا نامه را برای شما بیاورد، ولی کسی را نفرستادم. زمانی گذشت و حاج سید احمد خمینی دوباره تلفن کرده و همان مطلب قبل را تکرار نمود، من نیز همان جواب را دادم تا سرانجام حاج سید احمد مجبور شد نامۀ فوق را توسط یکی از پاسداران دفتر امام برای من بفرستد. اما در این فاصلۀ زمانی، حکم اعدام سید مهدی انجام شده بود».
به هر تقدیر پرونده مهدی هاشمی پس از ۳۰ سال همچنان موضوعی مبهم درتاریخ جمهوری اسلامی است که به دلیل مرگ برخی از بازیگران اصلی آن از جمله احمد خمینی بخشی از نقاط تاریک آن همچنان باقی خواهد ماند.