زیتون- مازیار بهرامی: حسن فرشتیان، حقوقدان و کارشناس مسائل فقهی شیعه، معتقد است از میان حلقه اصلی اطرافیان آیتالله خمینی، نقش احمد خمینی در کنار زدن آیتالله منتظری از قدرت، بسیار تعیین کنندهتر بود.
این شاگرد آیتالله منتظری یکی از مهمترین دلایل این امر را، محرومیت احمد خمینی از جایگاه حقوقی در جمهوری اسلامی و نگرانی بابت از دست رفتن اقتدار خود پس از مرگ پدر میداند.
فرشتیان که از داستان «جا انداختن»آیتالله خمینی به عنوان مرجع تقلید از سوی آیتالله منتظری را در این گفتوگو میگوید، معتقد است در کنار عواملی که در تاریخ به عنوان ریشههای جدا شدن مشی سیاسی این دو مطرح است، باید به عوامل کمتر بیان شده نیز توجه داشت.
خود فرشتیان یکی از رویدادهایی را که در تقویت رابطه دو آیتالله پیش از انقلاب نقش تعیینکنندهای داشت اینگونه روایت میکند؛ پیش از سال ۴۲ «آقای منتظری به عنوان فرد ممتاز محفل خمینی در کنار جمعی از فضلای حوزوی، از ایشان میخواهد که کلاسی خصوصی تشکیل بدهد، با این پیشنهاد، برای نخستین بار آقای خمینی را که مدرس فلسفه و حکمت در حوزه بود به مدرس فقه و اصول تبدیل میکند.
مجلس خبرگان چاره دیگری جز انتخاب آیتالله منتظری نداشت. از میان شاگردان حوزوی آقای خمینی، به جز آقای منتظری، کسی در حد مرجعیت نبود و در میان شخصیتهای سیاسی هم، کسی جایگاه مرجعیت را نداشت.
آقای منتظری که آن زمان فقیه شناختهشدهای بود، به همراه چند نفر دیگر، فرصتی را برای آقای خمینی ایجاد کردند که به عنوان مجتهد مدرس درس خارج از فقه مطرح شود. اگر آقای خمینی در همان جایگاه تدریس فلسفه و حکمت میماند، طبعاً هیچگاه به مقام مرجعیت تقلید نیز نمیرسید».
متن کامل اینگفتوگو در ادامه می آید:
در مورد رابطه اقای خمینی و منتظری پیش از انقلاب ۵۷ توضیح دهید.
آقای منتظری پیش از آن که با آیتالله خمینی مراودهای داشته باشد، شاگرد آیتالله بروجردی بود و مبانی فقهی خویش را از آقای بروجردی دریافت کرده بود.
از زمانی که ایشان با آقای خمینی ارتباط پیدا میکند، دستِ کم در دو مورد پیش از سال ۱۳۴۲ به بنیانگذار جمهوری اسلامی برای جا افتادن به عنوان مرجع تقلید کمک کرد و نقش اساسی و بیبدیلی داشت.
یک مورد وقتی بود که آقای منتظری و جمعی از فضلای حوزوی به عنوان فرد ممتاز محفل خصوصی آیتالله خمینی، از ایشان میخواهد که کلاسی خصوصی تشکیل بدهد. با این پیشنهاد، برای نخستین بار آقای خمینی را که مدرس فلسفه و حکمت در حوزه بود به مدرس فقه و اصول تبدیل میکند.
آقای منتظری که آن زمان فقیه شناختهشدهای بود، به همراه چند نفر دیگر، فرصتی را برای آقای خمینی ایجاد کردند که به عنوان مجتهد مدرس درس خارج از فقه مطرح شود. اگر آقای خمینی در همان جایگاه تدریس فلسفه و حکمت میماند، طبعاً هیچ گاه به مقام مرجعیت تقلید نیز نمیرسید.
آقای خمینی همه چیز را برای حکومت میخواست. او معتقد بود برای حفظ نظام میتوان حتی واجبات را هم ترک کرد. در حالی که آقای منتظری حکومت اسلامی را برای حاکمیت ارزشهای انسانی میخواست.
به عنوان دومین گام نیز، در جریان حوادث سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ وقتی بیم اعدام آقای خمینی میرفت، آیتالله منتظری که آن زمان مجتهد شناختهشدهای به حساب میآمد به همراه چند نفر دیگر از فقهای حوزه، نامه مرجعیت آیتاللهخمینی را امضا کردند، تا آقای خمینی به عنوان مرجع تقلید از مصونیت مرسوم در مورد مراجع تقلید، بهرهمند شود.
در واقع آقای منتظری به جمع حواریون آقای خمینی پیوست تا اینبار با جا انداختن او به عنوان مرجع تقلید برای فرار از اعدام، مصونیت نانوشتهای را که شامل حال مراجع میشد، به آقای خمینی نیز تعلق گیرد. در نهایت نیز حکم آیتالله خمینی به تبعید محترمانه به خارج از کشور تبدیل شد.
امّا پس از انقلاب، شخصی که بیشتر از آقای منتظری برای جانشینی آیتالله خمینی مطرح بود، در سطح جامعه، آیتالله طالقانی بود. او هم نفوذ اجتماعی بالا و هم پذیرش زیادی در میان گروههای سیاسی مختلف داشت.
واکنشها به اتهام احمد علیه احمد
احمد خمینی به دنبال رهبری آینده بود
در آن اوایل نیز بحث مرجعیت رهبر و ولایت فقیه مطرح نبود. ولی به چند دلیل، از جمله طرح بحث مرجعیت و ولایت رهبر، که جایگاه فقهی آیتالله طالقانی در حد جایگاه فقهی و حوزوی آیتالله منتظری نبود، و دلیل دیگر نیز فوت زودهنگام آقای طالقانی، فرصت را از ایشان برای رهبری بعد از آقای خمینی گرفت.
احمد خمینی به دلیل فقدان جایگاه حقوقی در نظام، حق داشت که فکر کند موقعیتش بعد از مرگ پدر، کاملاً متزلزل خواهد شد.
آیتالله مرتضی مطهری، هرچند از جایگاه حوزوی و فقهی معادل آقای منتظری، برخوردار نبود ولی به دلیل ارتباط نزدیکتر با تهران و با شخص آقای خمینی، چه بسا میتوانست اندکاندک نامزد قائممقامی آقای خمینی بشود. ولی ترور ایشان، امکان طرح این مساله را فراهم نکرد و آقای منتظری به عنوان تنها نامزد قائممقامی ولی فقیه مطرح شد.
اختلافات میان آقای منتظری و آقای خمینی از کجا آغاز شد؟
میتوان نمودهایی از این اختلاف میان آقای منتظری و آقای خمینی را از همان ابتدای پیروزی انقلاب مشاهده کرد. البته در ابتدا به شکل خفیف و کمرنگ، و سپس به شکل علنی و آشکار.
این اختلاف نیز از این جا ریشه میگرفت که آقای خمینی بیشتر به دنبال استقرار و تداوم ساختار جدید قدرت بود ولی دغدغه آقای منتظری، حاکمیت اصول اخلاقی و ارزشهای معنوی و دینی بود.
اختلاف میان این دو بسیار بیشتر از آن چیزی بود که در تاریخ ثبت شده است. ولی تنشها جایی در افکار عمومی مطرح شد که بحران، جنبه فراگیر و اجتماعی به خود گرفته بود و جامعه در جریان آن بحران، و در نتیجه به شکل غیرمستقیمی در جریان آن شکافها قرار میگرفت.
خلع مرجعیت آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری یکی از اختلافات آیتالله منتظری و آیتالله خمینی بود. بعد از آن، اختلافها به طول دوران جنگ و اعدام زندانیان سیاسی حتی پیش از کشتار سال ۶۷ نیز تسری یافت. در کشتارهای سال ۶۷ در واقع ما نقطه اوج اختلافهایی را که به افکار عمومی نیز کشیده شد شاهد هستیم.
در حالی که آقای منتظری گزارش روند جنگ را از فرماندهان رده پایین از جمله مثلا فرمانده سپاه نجفآباد نیز دریافت میکرد، تنها کسانی که برای آقای خمینی وضعیت جنگ را توضیح میدادند آقای محسن رضایی و آقای هاشمی بودند.
ارتباطات اجتماعی گستردهتر آقای منتظری نسبت به آقای خمینی در تشدید این اختلاف دیدگاهها نقش داشت. آقای خمینی جز دیدارهای آخر هفته با مقامات در جماران، ارتباط مستقیم و دوطرفهای با بدنه جامعه و حتی ارتباط دوطرفه ای با ردههای مسئولین پس از سران قوا نداشت.
آیتالله منتظری در همان زمان، در کنار دیدارهای جمعی، دیدارهای خصوصی نیز داشت و گروههای مختلف میتوانستند دغدغههای اجتماعی و سیاسی خود را با او در میان بگذارند.
شخصیت های سیاسی که پس از انقلاب از جماران طرد شده بودند، همچنان با عنوان یاران سابق و گاهی همبندان سابق زندان آقای منتظری، اجازه رفت و آمد به بیت او را داشتند و از این طریق، در دهه ای که حتی اپوزیسیون درون نظام وجود خارجی نداشت، ایشان میتوانست با این ارتباطات خویش، زبان بیزبانان باشد.
گفتید پیش از برخورد با آیتالله شریعتمداری هم اختلاف زیادی میان آیت الله منتظری و آیتالله خمینی مطرح بود که در میان افکار عمومی مطرح نمیشد. این اختلافها بر سر چه موضوعاتی بود؟
پیش از حصر آیتالله شریعتمداری، اعدامهای سال ۶۰ بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری رخ داد. در این زمان آقای منتظری همانطور که در لابهلای خاطرات او نیز میتوان دید، نسبت به اعدام کسانی که در حادثه انفجارها و ترورها نقش و دخالتی نداشتند، انتقاد داشت.
دست اندرکاران پرونده سید و حذف آیتالله
ایرانگیت و حذف آیتالله در مصاحبه با ابوالحسن بنیصدر
یکی از موارد دیگر ، انتقاد به شیوههای سخت گزینش افراد برای استخدام یا کنکور ورودی دانشگاهها بود. مورد دیگر انتقاد ایشان نسبت به مصادره اموال افراد بود. این دسته از انتقادات، بخشی از انتقادهای ایشان بود که در سال ۶۰ و پیش از حصر آیت الله شریعتمداری مطرح میشد اما انعکاس چندانی در میان افکار عمومی نداشت.
آقای منتظری در مورد ماجرای مک فارلین میگوید، بعد از اطلاع یافتن از مذاکرات مک فارلین و همراهانش با تیم ایرانی از آقای هاشمی رفسنجانی میپرسد چرا زودتر مرا در جریان قرار ندادید. به روایت آقای منتظری، هاشمی رفسنجانی میگوید قصد داشتیم بعداً به شما اطلاع دهیم. آیا این به این معناست که اقای منتظری پیش از اعتراض به کشتارهای سال ۶۷ آنقدر از مرکز قدرت حذف شده بود که حتی چنین مذاکره مهمی را از او پنهان میکنند؟ در این مورد آیا تنها اختلاف مستقیم آقای خمینی و منتظری درباره برخی تصمیمگیریها مثل حصر آیت اللهشریعتمداری و اعدام زندانیان سیاسی را موثر میدانید یا اختلاف افکنی نزدیکان رهبر پیشین جمهوری اسلامی نیز موثر بود؟
در حذف آقای منتظری از قدرت چند عامل موثر بود. نکته اول همان گستردگی بیشتر روابط اجتماعی و سیاسی آقای منتظری نسبت به آیتالله خمینی بود. این باعث میشد درک و تحلیل دو طرف از صحنه سیاسی حاکم، کاملاً متفاوت از هم پیش برود.
در حالی که آقای منتظری گزارش روند جنگ را از فرماندهان رده پایین از جمله مثلا فرمانده سپاه نجف آباد نیز دریافت میکرد، تنها کسانی که برای آقای خمینی وضعیت جنگ را توضیح میدادند آقای محسن رضایی و آقای هاشمی بودند، آنها هم از توان ایران برای تصرف بصره و نجف صحبت میکردند تا رهبر را به پیشروی در جنگ قانع کنند.
آقای منتظری به همراه چند نفر دیگر، فرصتی را برای آقای خمینی ایجاد کردند که به عنوان مجتهد مدرس درس خارج از فقه مطرح شود. اگر آقای خمینی در همان جایگاه تدریس فلسفه و حکمت میماند، طبعاً هیچگاه به مقام مرجعیت تقلید نیز نمیرسید.
در دیگر مسائل سیاسی در آن جو خفقان حاکم، در حالی که آقای منتظری حتی با خانوادههای قربانیان اعدامها در ارتباط بودند، تنها منبع آقای خمینی برای تحلیل وضعیت، مسئولان نظام بودند که طبعاً اوضاع کشور را عالی نشان میدادند. تفاوت در تحلیل اوضاع کشور، اختلاف میان دو طرف را نیز تشدید میکرد.
برخی رویدادهای تاریخی نیز در محدود کردن قدرت سیاسی آقای منتظری موثر بود. مثلاً پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در سال ۶۰ قدرت به شدت متمرکز شد. کسانی مثل آقای هاشمی، آقای موسوی اردبیلی و آقای خامنهای نیازی به هماهنگی با آیت الله منتظری نمیدیدند و موضوعات را تنها با رهبر هماهنگ میکردند. مسائل تنها جهت اطلاع به سمع و نظر آقای منتظری میرسید، مبادا ایشان موضعی علنی بر خلاف نظر این گروه بگیرد.
از اینجا به بعد، منتظری مجبور شد انتقادهای خود از سیاستهای جاری نظام را از تریبون دروس حوزوی خود مطرح کند که طبعاً به میان افکار عمومی نیز کشیده میشد.
موضوع بعدی که به شدت در کنار زدن آقای منتظری از قدرت نقش داشت، نگرانی حلقه اصلی قدرت یعنی آقایان موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، خامنهای و سید احمد خمینی بابت کاهش قدرتشان در دوره رهبری احتمالی منتظری بود.
متهمان و مطلعان یک ترور؛مهدی هاشمی یا محمد عطریانفر و احمد سالک
قهدریجان علیا علیه قهدریجان سفلی
آنها در دوره خمینی توانستند با هماهنگی هم، بخش بزرگی از امور کشور را به دست بگیرند. تنها یک موافقت شفاهی خمینی، آن هم از زبان سید احمد برای پیشبری امور به شیوه دلخواه این گروه کافی بود.
در حالی که معلوم نبود همین اقتدار در زمان رهبری منتظری نیز، این چنین باقی بماند. از این میان نگرانی احمد خمینی که در واقع همهکاره و هیچکاره آن دوران بود شدیدتر از بقیه به نظر میآمد.
چرا که او جز فرزندی آیتالله خمینی، هیچ سمت و جایگاه رسمی نداشت و بر خلاف سه نفر دیگر در این حلقه، که شاید جایگاه حقوقیشان میتوانست ثابت بماند، ولی سید احمد خمینی به دلیل فقدان جایگاه حقوقی در نظام، حق داشت که فکر کند موقعیتش بعد از مرگ پدر، کاملاً متزلزل خواهد شد. از این نظر، سید احمد خمینی در مقایسه با بقیه نقش بسیار عمدهتری در حاشیهای کردن جایگاه آقای منتظری داشت.
تفاوت اساسی نگاه شخص آقایان خمینی و منتظری به حکمرانی نیز در تقابل هر چه بیشتر این دو با هم موثر بود. همانطور که گفتم، آقای خمینی همه چیز را برای حکومت میخواست. او معتقد بود برای حفظ نظام میتوان حتی واجبات را هم ترک کرد. در حالی که آقای منتظری حکومت اسلامی را برای حاکمیت ارزشهای انسانی می خواست و در اواخر، وقتی دید تقریباً تمامی اصول انسانی و اسلامی در حکومت زیر پا گذاشته میشود، از تلاش برای استقرار نظام ولایت فقیه ابراز پشیمانی کرد.
با این اختلاف اساسی میان آقای خمینی و آقای منتظری در اصول حکمرانی آیا میتوان گفت انتخاب منتظری به عنوان قائم مقام رهبری کاری از روی ناچاری بود؟
ببینید قانون ولایت فقیه در سال ۵۸ قبایی بود که تنها برازنده تن آقای خمینی مینمود و آن را با توجه ویژگیهای شخصی ایشان نوشته بودند. اینگونه نبود که برخی ویژگیها را برای ولی فقیه به طور کلی شناسایی و بعد به دنبال افراد مناسب این جایگاه بگردند.
در صورت عزل آقای منتظری، یکی از گزینه های اصلی برای عضویت در شورای رهبری که قانون اساسی وقت پیشبینی کرده، آقای مشکینی بود.
اگر آقای خمینی همان سال ۵۸ فوت میکرد، هیچ کس نبود که بتواند جانشین او شود جز آیتالله منتظری. از میان شاگردان حوزوی آقای خمینی، به جز آقای منتظری، کسی در حد مرجعیت نبود که بتوانند او را برای این سمت انتخاب کنند. در میان شخصیتهای سیاسی هم، کسی جایگاه حوزوی مرجعیت را نداشت تا بتواند واجد یکی از مهمترین خصصیات لازم برای ولایت فقیه، یعنی شرط مرجعیت باشد.
بنابراین انتخاب آقای منتظری به عنوان قائممقامی آقای خمینی انتخابی ناگزیر بود..
چاره دیگری نبود. همانطور که گفتم، تنها افرادی که برای این مقام شانس داشتند، خیلی زود از دنیا رفتند. از همان زمان، نام آیتالله مشکینی که البته با فاصله زیاد نسبت به آیتالله منتظری جایگاه فقهی مناسبی داشت، در کنار ایشان به عنوان نامزد جانشینی رهبر پیشین مطرح شد.
همین جاست که باید نام فرد دیگری را که تلاش کرد، آقای منتظری را از چشم آقای خمینی بیندازد به یاد آورد و آن کسی نبود جز داماد آیتالله مشکینی یعنی آقای محمد محمدی ریشهری.
آقای ریشهری در مقام وزیر اطلاعات با پروندهسازیهای زیاد علیه سیدهادی و سید مهدی هاشمی، داماد و برادر داماد آیتالله منتظری، تلاش کرد تا صلاحیت او را برای به دست گرفتن قدرت زیر سوال ببرد . در صورت عزل آقای منتظری، یکی از گزینههای اصلی برای عضویت در شورای رهبری که قانون اساسی وقت پیشبینی کرده، آقای مشکینی بود.
آقای ریشهری برای محاکمه سید مهدی هاشمی دادگاه ویژه روحانی را احیا کرد.
دقیقاً. سید مهدی هاشمی در زمان رژیم شاه، بابت پرونده قتل آیتالله شمس آبادی محاکمه شد و حبس آن را نیز تحمل کرد. پس از انقلاب برای بازگشایی این پرونده به آیتالله موسوی اردبیلی فشار آوردند. آقای موسوی اردبیلی راضی به انجام این کار نشد چون این پرونده قبلاً مختومه شده بود. آقای ریشهری برای انجام این کار، دادگاه ویژه روحانیت را احیا کرد.
سالهای ابتدای انقلاب، دادگاه ویژه روحانیت برای محاکمه روحانیون وابسته به رژیم قبلی راهاندازی و بعد از انجام مأموریت خود، منحل شد. دادگاه ویژه روحانیت، دوباره برای محاکمه سید مهدی هاشمی توسط آقای ریشهری احیا شد تا مقدمهچینیًها برای حذف کلی آقای منتظری از چرخه قدرت عملی شود.