زیتون-علی کلائی: محمود دردکشان از نزدیکان آیتالله حسینعلی منتظری و از نخستین فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که در کارنامه کاری خود راهاندازی سپاه استانهای اصفهان وسیستان و بلوچستان را نیز دارد.
او بارها زندان و انفرادی و شکنجه را تحمل کرده و همواره توسط نهادهای امنیتی به ارتباط با مهدی هاشمی متهم شده، اما خود میگوید که برای «بیارتباطی» با سیدمهدی دلایل بسیاری داشته است.
او که در بار دوم بازداشت متحمل ۱۱ماه انفرادی شده و تا پای اعدام نیز پیش رفته، حذف آقای منتظری را حاصل «اجماع فرصتطلبان و قدرتطلبان» میداند که احمد خمینی هم سوژهای در این رابطه بوده است.
این یار دیرین آیتالله منتظری با زیگراگی دانستن رفتار احمد خمینی، او را کانال اتصال جریان حذف آقای منتظری به آیتالله خمینی میداند و میگوید، افرادی که در اردوگاه احمد خمینی به دنبال حذف مطلق آقای منتظری بودند «حتی به حذف فیزیکی او نیز فکر کرده بودند».
رخنهکنندگان در اردوگاه احمد خمینی حتی به ترور فیزیکی آیتالله منتظری فکر کرده بودند.
آقای دردکشان از قول شاهدی از دفتر آیتالله خمینی نقل میکند که احمد خمینی پس از ماجرای حذف آقای منتظری اشک ریخته و به او گفته است که«با حذف آقای منتظری ما یتیم شدیم». وی میگوید که اگر کسی تمایل دارد نام نقلکننده این مسئله را بداند، میتواند با او تماس بگیرد.
محمود دردکشان از قول آیتالله منتظری– که او را «روح جاری در انقلاب» میداند – درباره رابطه مسئله مهدی هاشمی و حذف آیتالله منتظری میگوید«اینها سیدمهدی را چوب کردهاند که کف پای من بزنند!».
در سال روز انتشار نامه آیتالله خمینی به آیتالله منتظری، ناگفته ها، نگاه و تحلیل محمود دردکشان درباره پرونده مهدی هاشمی و اتفاقات منجر به حذف آیتالله منتظری را میخوانیم.
شما از پیش از انقلاب بهمن ۵۷ با آیتالله منتظری و بیت او ارتباط داشتید. ارتباط سید مهدی هاشمی در آن روزها با بیت آقای منتظری چگونه بود؟ به جز برادر داماد منتظری بودن، انتسابات دیگر مهدی هاشمی به مرحوم منتظری چه بود؟
سید مهدی هاشمی به عنوان یک طلبه با استعداد و علاقهمند به مبارزه جذب فعالیت آیتالله منتظری شده بود و اینجا باید گفت که نقش شهید محمد منتظری به عنوان فرزند ارشد آقای منتظری بسیار نقش تعیینکنندهای بود. محمد منتظری نیرویابی میکرد، نخبهشناسی میکرد و نوعی تشکیلاتی در این فضا و بستر با پشتیبانی پدر و نقش پدر ایجاد میکرد.
سید مهدی یکی از یافتههای محمد منتظری بود که به دلیل علاقهمندی به انقلاب به روند مبارزات میپیوندد. اینکه برادر ایشان داماد آقای منتظری است نیز ریشه در مبارزه و ارتباطات آن دارد. بدین معنا که داماد آقای منتظری یعنی آقای سید هادی هاشمی نیز انسان مبارزی بوده است. این در واقع نوعی تشکیلات طبیعی است. سید مهدی هم آن زمان انسانی فعال، خوشفکر و خوشقلمی بود.
احمد خمینی در اجرایی کردن حذف آقای منتظری نقش اساسی داشت، ولی داستان حذف آقای منتظری فراتر از این است که احمد خمینی بازیگردان اصلی ماجرا باشد.
سید مهدی اقداماتی در قبل از انقلاب مرتکب شده است. دلیل ارتکابش هم منطقهای است که سید مهدی در آن متولد میشود و رشد میکند و بعد آن جا را پایگاه مبارزه قرار میدهد،[منطقهای] که ویژگیهای خاص خودش را دارد، که آن را باید در جایگاه خودش بررسی کرد.
همان ارتباطی که آقای خامنهای با آقای منتظری داشته سیدمهدی هاشمی نیز با آقای منتظری داشته است. حتی باید گفت که شیفتگی شخص آقای خامنهای به آقای منتظری بیش از سیدمهدی بوده است. آقای منتظری جاذبه فوقالعادهای برای مبارزین داشت. همان شیفتگی که بسیاری دیگر نیز به آقای منتظری داشتند، سیدمهدی هم داشت و این امر کاملا طبیعی بود.
قبل از انقلاب افتخار سیدمهدی هاشمی و افتخار مبارزین این بود که سلاموعلیکی و ارتباطی با آیتالله منتظری داشتند. آیتالله منتظری کیست؟ کسی که عمرش در زندانها در حال سپری شدن است و یا در تبعیدگاههاست. ولی در زندان و تبعید فعالیتش بیشتر از دورانی است که آزاد است. سید مهدی هم بهطور طبیعی و در چنین فضایی با ایشان در ارتباط بوده است.
پس از هربار دستگیری، مسئله انتساب شما به مجموعه مهدی هاشمی توسط نهادهای امنیتی مطرح میشود. چه ارتباطی با مهدی هاشمی داشتید؟ آیا فکر میکنید ارتباط شما با مهدی هاشمی سببساز این مسائل میشود یا این انتسابها دلائل دیگری نیز دارد؟
من این سوال را این طور تصحیح کنم. بنده حدود ۱۰یا ۱۱ بار به لطف الهی توفیق داشتم که این افتخار را پیدا کنم و به زندان بروم و این را واقعا برای خودم افتخار میدانم و نمیدانم چگونه شکر این نعمت را به جا بیاورم. در این بازداشتها حتی یکمرتبه مسئله ارتباط با سید مهدی با من مطرح نشد.
یعنی در چندین هزار صفحه بازجویی یک کلمه در این خصوص که من مرتبط با سید مهدی هاشمی باشم، نبود. هیچ زمانی از ناحیه اطلاعات، من را متهم به ارتباط با سید مهدی هاشمی نکردند -فقط در یکی از دادگاهها یک بار مسئلهای مطرح شد که در جای خودش توضیح خواهم داد- اما همانطور که عرض کردم از ناحیه اطلاعات مسئلهای مطرح نشد.
به این دلیل که اصلا ما با هم ارتباط و همکاری نداشتیم. من نمیخواهم فرصتطلبانه خودم را تبرئه بکنم، چون او در معرض اتهام است. واقعا ارتباط نداشتیم. ولی برای بیارتباطی من با سید مهدی هاشمی دلایلی داشتم.
اما هربار پس از دستگیری شما این مسئله در رسانههای جریانهای مشهور به اقتدارگرا و امنیتی مطرح شده است.
مشکل همینجاست که آنها حرف دیگری برای گفتن نداشتند. وزارت اطلاعات مواضع من را نسبت به شخص سیدمهدی هاشمی میدانست و هیچوقت چنین مسئلهای در بازجوییها عنوان نشد. اما چرا این مسئله در رسانهها مطرح میشود؟ چه بگویند؟ اینها یک پروژه سنگینی برای حذف آقای منتظری تعریف کردند. هیچ مستمسکی هم جز پرونده سید مهدی هاشمی پیدا نکردند.
احمد خمینی مواضعی زیگزاگی داشت. او در برههای به مسعود رجوی معطوف میشود. مدتی شیفته بنیصدر و عامل اختلاف در بسیاری از مسائل دهه اول انقلاب بود.
بر روی این پرونده هم مانور دادند. طبیعی است که چون منی که در ارتباط با آقای منتظری بازداشت میشوم را در این پوشش بیاورند. اولا وحشت داشتند که واقعیت بیان شود. من به ضرس قاطع بگویم. آنهایی که با سیدمهدی کار کردهاند و حشر و نشر داشتند، نسبت به جریانی که ناشی از جریان فکری آیتالله منتظری بودند، ۱۰ درصد هم نیستند. امنیتیها میخواستند آن ۹۰ درصد مشخص نشود و بگویند که آقای منتظری یعنی به تعبیر آنان« باند تبهکار مهدی هاشمی!» اصلا اینگونه نبود.
ما به جد نسبت به مواضع سید مهدی مسئلهدار بودیم و حتی این مسئله را من خودم با سید مهدی مطرح کردم. تیپ و طیف اینسو نیز بسیار قابل توجه بود. هم افراد زندان کشیده و هم افراد زنداننکشیده در میان ما بودند. خب شما از مجموعه و اتاق فکری که میلیاردها تومان پول این بیت المال را حیف و میل کرد، نابود کرد، این همه استعداد را در جمهوری اسلامی و در رابطه با قضیه آقای منتظری مستهلک کرد؟ چه انتظار و توقعی دارید؟
گفتن این مسئله که بازداشت ما در ارتباط با مسئله سیدمهدی هاشمی بود، در واقع خوراکی برای توجیه نیروهای خودشان بود. بنابراین اولا هیچ ارتباطی نبود. نه تنها ارتباط نبود، بلکه بنده معترض و منتقد جدی شیوه مبارزاتی سیدمهدی بودم. با خود او هم مطرح کرده بودم. حتی به او عبارات تندی را در حضور آقای محمد منتظری گفتم.
بچههای پیشین اطلاعات این مسائل من را کاملا میدانستند و بنابراین در بازجوییها به هیچوجه محلی برای مطرح کردن این مسائل نبود، چون سالبه به انتفاع موضوع بود. به نظر من رسانهای کردن چنین مسئلهای هم ناشی از انفعال و ضعفشان بود. نمیخواستند مطرح کنند، افرادی که غیرهمسو با سیدمهدی هاشمی بودند که در جریان آیتالله منتظری فعال هستند و نقشآفرینی میکنند.
مسئله شنود دفتر قائممقام رهبری چه بود؟ گفته میشود که در پی هشدار جدی از سوی داود کریمی به مرحوم آیتالله منتظری مسئله پیگیری شده و بعد رفع شده است. چطور از آن مطلع شدید و این کار به دستور چه کسی و چگونه صورت پذیرفته بود؟
این سوال زمینهای است که وارد پروژه حذف شویم. من شما را به سال ۱۳۶۲ میبرم. این که در آن سال شعارها و دیدگاههای تودههای مردم نسبت به آقای منتظری حکایت از چه میکرد و آقای منتظری در این کشور چه جایگاهی داشت.
برای آقای خامنهای، حذف آقای منتظری موضوعیتی نداشت. من این را با اطلاع دقیق میگویم. آقای خامنهای حالت مرید و مرادی با آقای منتظری داشت.
در این فضا ساعت ۳ بعد از ظهر در خانه ما در قم زده شد. در را باز کردم و دیدم که یکی از طلاب نجفآباد است. با حالت محزونی داخل خانه آمد و اشکش جاری شد. پرسیدم چیست؟ گفت دارم از زندان میآیم. از بازجوییها و مسائل مرتبط با آن بسیار ناراحت بود. دقت کنید که مسئله برای سال ۶۲ است. با وجود اینکه بحث قائممقامی مطرح نشده، اما آقای منتظری در کشور شخصیت برجسته و صاحب نفوذی است و در واقع آقای منتظری، روح جاری در انقلاب بود. اصلا نیازی به مطرحشدن قائممقامی ایشان نبود. آن حوزه نفوذ و اقتدار و توانمندیهای ایشان وجود داشت. آن طلبه به من گفت که میدانی به من در اطلاعات سپاه قم چه گفتهاند؟ گفتهاند که ما نمیگذاریم منتظری رهبر بشود! این پیامی از درون سپاه پاسداران است. من خودم در سپاه بودم و میفهمم این حرف به چه معناست.
داستان ریشهدارتر از این حرفهاست که بخواهد شنودی گذاشته بشود. من معتقدم که حذف آقای منتظری یک پروژه تعریف شده و حمایتشده از اردوگاه فرصتطلبان و عناصر بیهویتی بود که هیچگونه سابقه مبارزاتی نداشتند و به دلائلی بر سر سفره انقلاب آمده بودند.
آنها فکر میکردند که حضور و وجود آقای منتظری و رهبر شدن آقای منتظری سدسکندری است در برابر حضور اینها. جریانهایی مثل جریان انجمن حجتیه، جریان آقای مصباح با آن سوابق.
آقای مصباح یزدی فردی که قبل از انقلاب، یعنی زمانی که آقای منتظری در حال شلاق خوردن است، در زندان و تحت شکنجه است و یا در تبعیدگاه به سر میبرد، میگوید که آقای منتظری و آقای مشکینی به لحاظ فکری التقاطی هستند! بعد از انقلاب این آقای مصباح میخواهد جایگاهی پیدا بکند و این کار با بودن آقای منتظری نمیشود.
بنابراین حذف آقای منتظری ایدهآل ضد انقلاب، فرصتطلبان، غیرانقلابیون و جریاناتی که دنبال سهمبری از انقلاب بودند، بود. به نظر من حذف آقای منتظری یعنی انقلاب را از مسیر و روند اصلی خودش جدا کردن. این یعنی مصادره کردن انقلاب.
من پاسخ سوالم را نگرفتم. چه کسی پشت صحنه آن شنودها از دفتر قائممقام رهبری بود؟
من با این توضیحات میخواستم به این نتیجه برسم که وقتی فضا این چنین است، طبیعیترین کار شنود است. یعنی وقتی که قرار است آقای منتظری حذف شود، باید پروندهسازی شود. نمیشد که همینطور ابتدا به ساکن بگویند، آقای منتظری کنار برو! برای پروندهسازی، شنود کاری حداقلی است. توسط چه کسانی هم مشخص است. عوامل اینها در قوه قضائیه و سپاه بودند.
ریشهری آدم بیهویتی است که یک روز هم سابقه انقلابی ندارد. کسی است که در همان سال و زمانی که او را برای تبلیغ میبرند، میگوید که من حال خمینیبازی ندارم!
ببینید من به شما چه کُدی میدهم. مسئول سپاه قم از نیروهای انقلابی و زجر کشیده و به طور طبیعی از ارادتمندان و علاقهمندان آقای منتظری است، اما در اطلاعات این سپاه پیامی آنچنانی بیرون میآید. پیام میفرستند که ما محکم ایستادهایم که آقای منتظری را زمین بزنیم و او را حذف کنیم و اجازه نمیدهیم او رهبر شود. پاسخ صریحتر از این نمیشود.
اما بگذارید با وجود گذشت این همه سال وارد اسامی هم بشویم. آقای احمد منتظری در گفتگو با «زیتون» در خصوص مسئله حذف آقای منتظری به تلاش آقای احمد خمینی برای رهبری پس از پدرش اشاره کرده است. نظر شما در این خصوص چیست؟
البته احمد خمینی در اجرایی کردن حذف آقای منتظری نقش اساسی داشت. ولی داستان حذف آقای منتظری فراتر از این است که احمد خمینی بازیگردان اصلی ماجرا باشد. نقشهایی ایفا کرد ولی طراح نبوده است.
وقتی میتوانیم نقش او را بفهمیم که شخصیت او را درست ارزیابی کنیم. وقتی میگوییم احمد خمینی، راجع به چه کسی داریم صحبت میکنیم؟ در نگاهی واقعبینانه در خصوص احمد آقای خمینی، من نقش او را در این میانه به چند دلیل میبینیم. مهمتر از همه این بود که جریان حامی حذف آیتالله منتظری بهترین مسیر حذف ایشان را در این میدانست که این حذف به دست امام و در زمان حیات امام صورت بگیرد. اینجاست که نقش احمد خمینی بسیار معنادار میشود.
تحلیل جریان طراح و حامی حذف این بود که اگر آقای خمینی از دنیا برود، دیگر به این راحتی نمیشود با آقای منتظری برخورد کرد. کانال اتصال این قضیه به امام، احمد خمینی بود. من قد و قواره آقای احمد خمینی را در این حد نمیبینم که مبتکر پروژه حذف، به نرخ رهبر شدن باشد. احمد خمینی مواضعی زیگزاگی داشت. او در برههای به مسعود رجوی معطوف میشود. مدتی شیفته بنیصدر و عامل اختلاف در بسیاری از مسائل دهه اول انقلاب بود.
در توضیح نقش احمد خمینی در این مسئله مشخص نباید به گونهای سخن گفته شود که جریان اصلی حذف آقای منتظری دیده نشود. برای اینکه نقش احمد خمینی روشن شود بگذارید من این را عرض کنم.
معمولا سازمانها وقتی میخواهند امری را مخفی کنند، کسی را قربانی میکنند. این در سازمانهای جاسوسی مشهور است که کسی را مامور میکنند که شخصیتی را ترور بکند و برای اینکه این خط لو نرود، بلافاصله مامور دیگری از خودشان را مسئول کشتن فرد تروریست میکنند تا خط کور شود. به نظر من اینکه بگوییم آقای احمد خمینی چون میخواسته رهبر شود وارد این عرصه شده است، این کور کردن خط است. حالا برادر بزرگوارمان احمد آقای منتظری هم این حرف را زده اند، من نمیدانم منظورشان از این حرف چیست. این حرف باید باز شود.
به نظر من این حرف به این مسئله منتهی میشود که جریانات اصلی و کارگردانهای اصلی تبرئه و گم میشوند. به نظر من جریانی با هشیاری مسئله را تعقیب میکرد. در نگاه آنها آقای منتظری باید حذف میشد. این حذف باید در زمان امام اتفاق میافتاد. ممکن است این توهم را در احمد خمینی ایجاد کرده باشند یا وی به دلایلی فکر کرده باشد که با پشتوانه عنوان آقای خمینی و رهبری کاریزماتیک پدرش رهبر شود، ولی قد و قواره او به این حرفها نمیخورد. بعد از امام هم احمد خمینی به هیچ نرسید. به هیچ نرسید که چیزی هم گذاشت و رفت.
بنابراین در واکاوی این جریان شاخصهای که میبینم برای افراد و جریاناتی که قبضه کردن قدرت برایشان اصل بود، به طور طبیعی آقای منتظری مانع بود. رفتن آقای منتظری هم به دست امام بسیار برای ایشان کمهزینهتر و احمد خمینی برای آنها مسیر دستیابی به امام بود. من نقش احمد خمینی را در این مسئله بیش از این نمیدانم.
شما درباره شخصیتهایی که در پروژه حذف آقای منتظری نقش داشتند تعابیر مختلفی را بیان کردید. یکی از این شخصیتها که در کنار آقای احمد خمینی نقش بازی میکرد آقای هاشمی رفسنجانی است که از سویی به گفته خود برای جلوگیری از انتشار نامه ششم فروردین سال ۶۸ آقای خمینی گریه میکند و از سویی دیگر در این پرونده عاملیت کامل دارد. نظر شما در خصوص نقش او چیست؟ همچنین بقیه حاضران در این پروژه مانند آقای علی خامنهای یا دیگرانی مثل آقای ریشهری چه نقشی داشتند؟ آیا اینها هم هیچکدام انقلابی واقعی نبودند؟
اجازه بدهید که من از آقای خامنهای شروع کنم. به نظر من به هیچوجه من الوجوه – نه اینکه چون رهبر است بگویم، روحیات من بهگونهای است که به موقعیت افراد توجه نمیکنم – آقای خامنهای در پروژه حذف هیچ مشارکت و نقشی نداشت.
هاشمیرفسنجانی نمیخواست آقای منتظری رهبر بشود. اما مطلوبترین وضعیت برای هاشمی این بود که آقای منتظری پشتوانه علمی قدرتمداری هاشمی باشد.
من در این خصوص اتفاقی را متذکر بشوم. آقای خامنهای در اوج فضاهایی که علیه آقای منتظری بود (سالهای ۶۶ یا ۶۷)، به دانشگاه تهران میرود. به عنوان رئیسجمهور در پرسش و پاسخ دانشجویان شرکت میکند. از سوالات جدی دانشجویان در خصوص آقای منتظری و نقش سید مهدی هاشمی بوده است. از آقای خامنهای در خصوص سید مهدی هاشمی سوال میکنند و اینکه سید مهدی هاشمی به آقای منتظری خط میدهد! جواب آقای خامنهای در جمع دانشجویان قریب به مضمون این بود که «ما که از مسئولین درجه یک کشور هستیم، هروقت خدمت آیتالله منتظری میرسیم، با دستی پر از اطلاعات خارج میشویم. ایشان منابع اطلاعاتی خیلی وسیعی در کشور دارد و سید مهدی هاشمی کوچکتر از آن بوده است که بخواهد به چنین شخصیتی خط بدهد».
برای آقای خامنهای، حذف آقای منتظری موضوعیتی نداشت. من این را با اطلاع دقیق میگویم. آقای خامنهای حالت مرید و مرادی با آقای منتظری داشت. انصافا آقای خامنهای هیچ نقشی در پروژه حذف آقای منتظری نداشت. نکتهای که باید در نظر داشت این است که تحلیل وقایع مربوط به آقای منتظری در دهه ۷۰ و بعد از آن را با وقایع دهه ۶۰ مخلوط نکنیم.
اما در مورد آقای ریشهری. آقای ریشهری آدم بیهویتی است که یک روز هم سابقه انقلابی ندارد. ریشهری کسی است که آقای مشکینی به عنوان پدر زنش سال ۵۷ به بعضی از دوستان طلبه با عبارتی که نمیخواهم آن را بکار ببرم میگوید که این را ببینید که در شرایطی که هر پیرزن و پیرمردی در خیابانها مرگ بر شاه میگویند، این فاز دیگری دارد.
ریشهری کسی است که در همان سال و زمانی که او را برای تبلیغ میبرند، میگوید که من حال خمینیبازی ندارم! وقتی چنین فردی وزیر اطلاعات میشود، طبیعی است که آن اطلاعات به کدام سمت و سو میرود. در آن اطلاعات باید این پروژه تعریف و تعقیب شود. چون ریشهری اساسا و بنیادا نه به لحاظ تفکر، نه به لحاظ ماهیت و نه به لحاظ عملکرد انقلابی نیست. یک روز را نمیتوانند نشان بدهند که ریشهری قبل از انقلاب در راستای انقلاب قدم برداشته.
مسببین فاجعه حذف آقای منتظری امثال ریشهریاند. در این مستند «قائممقام» هم ماهیت خودش را لو میدهد و میگوید که من در حذف آقای منتظری منحصربه فرد بودم. یکی از داستانهایی که این مستند را ساختند این بود که برای امثال ریشهری و رئیسی سابقهای درست کنند. اینهم از مصیبتهای دوران ماست.
آقای هاشمی اما آدم برنامهریزی بود. اولا آن گریهاش واقعی است. وقتی اعترافات سیدمهدی هاشمی را تلویزیون پخش کرد، هاشمی متعجب و ناراحت میشود و میگوید که قرار نبود این پخش شود! یعنی هاشمی هم در این قضیه دور خورد.
مسئله مکفارلین برگی در دست سیدمهدی بود. دلیل اینکه سیدمهدی را بعد از دستگیری اعدام کردند این بود که آن اتاق فکر میدانست که اگر سیدمهدی زنده بیرون بیاید، آنوقت مسئله متفاوت میشود.
هاشمی میخواست مسئله را ساماندهی کند. او خود را یَلی میدانست که باید قدرت در دستش باشد. آقای هاشمی رفسنجانی به تمام عیار بر اریکه قدرت نشستن معتقد بود و اگر آقای خامنهای را هم آورد در همان راستا بود. هاشمی این موضوع را در تنازع با بودن آقای منتظری نمیدانست. البته نمیخواست آقای منتظری رهبر بشود. اما مطلو ترین وضعیت برای هاشمی این بود که آقای منتظری پشتوانه علمی قدرتمداری هاشمی باشد.
ولی در میان رخنهکنندگان در اردوگاه احمد خمینی هرچه بخواهید پیدا میشود! حتی آنها به ترور فیزیکی آقای منتظری فکر کرده بودند. اما داستان هاشمی، داستان مدیریت کلان بود که به خیال خود میخواست جمهوری اسلامی را به پیش ببرد. میخواست آقای منتظری رهبر نباشد، اما مرجع تقلید متنفذ و شخصیت مبارز و قابل احترامی باشد.
وقتی آقای خامنهای رهبر شد و احمد خمینی از همهجا رانده شد، آقای منتظری با آن سعهصدر و فهمی که داشت و به وحدت میاندیشید، برای آقای خامنهای پیام تبریک میدهد. این پیام از صداوسیما پخش میشود. عوامل احمد خمینی در مقابل آقای خامنهای می ایستند و عمامه زمین میزنند و میگویند این پیام دیگر نباید پخش شود. این تلاش آنها برای حذف مطلق آقای منتظری بود.
آقای خامنهای و آقای هاشمی نیازمند آقای منتظری بودند. آقای منتظری هم برای وحدت و حفظ تمامیت ارضی کشور میآید و پیام تبریک میدهد و به آقای خامنهای میفهماند که حال که تو در این پست و مقام هستی، حواست جمع باشد. بعد وقتی مسئله مرجعیت آقای خامنهای مطرح شد، آقای منتظری محکم ایستاد که مرجعیت که بچهبازی نیست و چرا میخواهید آن را به ابتذال بکشانید و کار به ماجرای حصر ایشان کشید.
شما رفتار احمد خمینی را زیگزاگی دانستید و از سویی دیگر هم میگوئید که آقایان خامنهای و هاشمی به دنبال حذف آقای منتظری در این سطح نبودند. از سویی دیگر هم مسئله افرادی مانند آقای ری شهری مطرح است که به دنبال قدرت بودند. بالاخره دقیقا چه جریانی به دنبال حذف آقای منتظری از قائممقامی رهبری بودند؟
حذف آقای منتظری ناشی از اجماع فرصتطلبان و قدرتطلبان بود. شخص احمد خمینی هم سوژهای در این رابطه بود. آقای هاشمی میخواست مسئله را به صورتی مهار کند. برای آقای هاشمی، آقای منتظری به عنوان یک استاد و یک انسان ذیحق مطرح بود. برای آقای خامنهای، آقای منتظری به صورتی تمام قد احترام و تحسینبرانگیز بود. خرج اینها را باید جدا کرد.
همچنین در تاریخ سیاسی ایران باید نقش خارجیها را هم در نظر گرفت. آمریکاییها و انگلیسیها به راحتی از سرنوشت ایران و ایرانی و منافع ایران نمیگذرند و نخواهند گذشت.
برای آنها (عوامل داخلی)کسی مثل آقای منتظری زجرکشیده، آزادیخواه، مستقل و بیهوا و هوس خیلی مسئله بود. با او امکان معامله نبود. باید بگویم که در آستانه حذف همین افراد تلاشهای بسیاری کردند که با آقای منتظری معامله کنند.
آقای منتظری به احمد آقای خمینی گفته بود – این حرفی تاریخی است – که آقای احمد آقا! من ولایت فقیه را قبول دارم نه ولایت بر فقیه را. مشکل آقای منتظری از دیدگاه آنها این بود که نمیشد ایشان را مهار کرد.
آقای منتظری به لحاظ تئوریک ولایتفقیه را با قرائت و تبیین خودش قبول داشت. احمد خمینی و امثالهم میخواستند که بر فقیه ولایت داشته باشند! میگفتند که آقای منتظری پاشنه باشد و ما هم پای این پاشنه میچرخیم. برایشان هم در فاز اول این حالت مطلوب بود. وقتی دیدند که از پس آقای منتظری بر نمیآیند به این جمعبندی رسیدند که باید آقای منتظری قلعوقمع و ولو بلغ ما بلغ حذف شود. با هر اتهامی و هر دسیسهای! برای آنها هم مهم بود که این در زمان امام اتفاق بیافتد. و عوارض آن برایشان کمتر بود.
اما به بحث سید مهدی هاشمی برگردیم. فکر میکنید دلیل اصلی برخورد نهادهای امنیتی در زمان آیتالله خمینی با سید مهدی هاشمی چه بود؟ تا چه حد ادعاهای مطرح شده در آن دوران در خصوص او و دیگر همراهانش به مانند امید نجفآبادی را صحیح میدانید و چرا؟
سیدمهدی به واسطه چند فقره قتلی که پیشتر اتفاق افتاده بود، تنها سوژه قابل طرح بود. به عبارت بهتر، شیوه عملکرد سیدمهدی مسئله بود. اینها هم هیچ سوژه دیگری علیه آقای منتظری نداشتند. نه سوژه اخلاقیای وجود داشت و نه سوژه دیگری که بخواهند رو کنند و آقای منتظری را گیر بیاندازند. بنابراین کارکردن بر پرونده سیدمهدی برایشان بسیار مهم بود.
اگر قضیه مک فارلین هم نبود، چون اولویت حذف آقای منتظری بود، اینها کار خودشان را میکردند. در قضیه مکفارلین حساسیت آقای هاشمی بر سیدمهدی بیشتر شد.
در پرونده سیدمهدی آسمان و ریسمان را به هم بافتند. من روزی خدمت آیتالله منتظری بودم و ایشان گفتند که اینها سیدمهدی را چوب کردهاند که کف پای من بزنند! این تعبیر آقای منتظری و در واقع تحلیل ایشان بود. اینها پیش از آن کاری به کار سیدمهدی نداشتند. سیدمهدی در واقع پشتوانه حضور بسیاری به مانند همین آقای خامنهای در سپاه بود.
سیدمهدی آدم کم و وزنه کمی به لحاظ مبارزاتی نبود. اما اینقدر قافیه تنگ شده بود که اینها باید صحنهآرایی میکردند و میساختند. البته آتوهایی هم در پرونده سیدمهدی هاشمی بود. یعنی بیراهه نرفتند.
حرف آقای منتظری این بود که من هیچ مشکلی در بررسی پرونده سیدمهدی هاشمی ندارم. ولی حقوقی برخورد کنند نه سیاسی. آقای منتظری معتقد بودند که برخورد با سیدمهدی سیاسی است و مربوط به این است که با من برخورد شود. چوبی بشود و کف پای من خورده شود.
خواست آقای منتظری این بود که برخورد حقوقی بکنند. مسئله اینجاست که اگر اینها (محاکمهکنندگان) ریگی به کفش نداشتند باید دادگاهی علنی و شفاف و با حضور مردم و در واقع با تشریفاتی که به لحاظ قانونی پیش بینی شد،برگزار میشد. سیدمهدی حرفهایش را در آن فضا میزد و مسائل برای مردم روشن میشد. بعد اگر اعدامش میکردند، والله بالله و تالله اگر بر موازین شرعی انجام میشد، آقای منتظری مشکلی نداشت. آقای منتظری شریعتمدار و دیندار بود. او با شریعت خدا و حکم خدا که مشکلی نداشت. ولی چون برخورد سیاسی بود مشکل داشت.
وقتی پروندهای سیاسی شود، بهترین افراد به صورت بدترینها نشان داده میشوند. من فقط این را میتوانم بگویم وقتی اتهامات وارده، روند بررسی حقوقی منصفانه پیدا کند معلوم میشود که عیار سیدمهدی چقدر بود و مستحق چه بوده است. من قضاوتی راجع به آن نمیتوانم داشته باشم و نخواهم داشت. چرا؟ چون مسئله سیر خودش را نگذرانده است.
آیا اعتراف کردن در زندان موضوعیتی دارد؟ همین آقای سیدمهدی راجع به شخص من دهها مطلب را اعتراف کرده بود. منی که هیچگونه ارتباط و همکاری با او نداشتم. او چرا این کار را کرده بود؟ به نظر خودش گفته بود که بگذار من اینها را درگیر بکنم. به عنوان یکی از زرنگیها و هشیاریهای خودش. چون بالاخره مجموعه ما هم – غیر از بنده- مجموعه توانمندی بود. سابقه مبارزه و انقلابی داشت و در اصفهان مطرح بود.
سیدمهدی راجع به من اعترافات عجیب و غریبی کرده بود که اصلا این آقایان را به توهم واداشته بود. وقتی من را گرفتند در دادگاه من را بر اساس حرفهای سیدمهدی محاکمه میکردند. که به لطف خدا پاسخهایی که میشنیدند حلکننده بود. قاضی هم یک مرتبه گفت که پس باید دادگاه یک ماه عقب بیافتد! چون فکر میکردند حرفهای سیدمهدی ریشه دارد. وقتی با حرفهای من مواجه شدند قاضی به سکوت فرو رفت. دادگاه را یک ماه عقب انداخت تا بررسی کند. بعد از یک ماه هم مشخص شد که آن حرفها نقش بر آّب است.
یک مسئله دیگر بحث ارتباط اعدام سیدمهدی هاشمی و افشای ماجرای مک فارلین است. دست کم در مصاحبه حسن صبرا، سردبیر هفتهنامه الشراع العربی با بیبیسی فارسی این ارتباط را تائید میکند و همچنین سخنان آقای امید نجفآبادی به مرحوم اقای منتظری در این خصوص در خاطرات آقای منتظری و مجموعه «انتقاد از خود»وجود دارد. این مسئله را چگونه می بینید؟
امثال آقایان هاشمی و خامنهای متقاعد شده بودند که سیدمهدی را به طور محترمانه از ایران به عنوان سفیر یا چیزی شبیه به این بیرون بفرستند. چون میدانستند که هم توانمندیهایش را دارد که برود و کار بکند و هم بالاخره از حضورش در ایران در راستای آن پروژه اصلی راحت بشوند.
پروژه از نظر آقای هاشمی چه بود؟ اینکه تعارض قدرتی ایجاد نشود. چون بالاخره سیدمهدی هم به دنبال سازوکارهایی بود که قدرتی را دست و پا بکند. به نظر من مسئله مک فارلین هم مزید بر علت شد.
اینکه چرا سیدمهدی این قضیه را مطرح کرده است را نمیدانم. اینکه می خواست از بنبست بیرون بیاید و یا شاید هم بین خودش و خدایش میخواسته خدمتی به انقلاب کرده باشد. این را من قضاوت نمی کنم و مسئله بین خود او و خدایش است. ولی بالاخره مسئله مک فارلین برگی در دست سیدمهدی بود. دلیل اینکه سیدمهدی را بعد از دستگیری اعدام کردند این بود که آن اتاق فکر میدانست که اگر سیدمهدی زنده بیرون بیاید، آنوقت مسئله متفاوت می شود.
اینها اموری است که من در جریانش قرار گرفتم. اینکه علیرغم اصراری که از ناحیه امام بود که احمد خمینی را مسئول پیگیری کرده بود که به ریشهری پیام برسد که سیدمهدی اعدام نشود، نامه امام بعد از اعدام سیدمهدی باز میشود. ریشهری به احمد آقای خمینی زنگ میزند و میگوید که متاسفانه دیگر کار از کار گذشته است. برای آنها (اعدام کنندگان سیدمهدی) زنده برگشتن سیدمهدی فاجعه میشد. از دیدگاه اینها سرنوشت محتوم سیدمهدی این بود که باید اعدام شود.
اگر قضیه مکفارلین هم نبود، چون اولویت حذف آقای منتظری بود، اینها کار خودشان را میکردند. در قضیه مک فارلین حساسیت آقای هاشمی بر سیدمهدی بیشتر شد.
نکته پایانی اینکه مسئله حذف آقای منتظری از قائممقامی و اتفاقات دهه ۷۰ و ۸۰ فراز و نشیبهای زیادی داشته است.
افراد بسیاری در دورههای مختلف مواضع متفاوتی داشتهاند. از جمله این افراد احمد خمینی بود. چندین شاهد برای این مسئله وجود دارد. من به مواردی که تاکنون در جاهای مختلف مطرح شده اشاره نمیکنم. دیگران گفتند بروید و بخوانید. اما موردی را که خود من در جریان هستم و کمتر گفته شده است این است که روزی فردی از نزدیکان بیت امام در قم مستقیما به خود من گفت که یک موقع بعد از حذف آقای منتظری، احمد خمینی با چشمانی اشکآلود به من گفت که بعد از آقای منتظری ما یتیم شدیم. با توجه به چند نمونه مشابه دیگر که تاکنون در جاهای مختلف مطرح شده است، به نظر میرسد خود احمد خمینی هم در اواخر عمر متوجه شده بود در چه زمینی بازی کرده است.