اول: انتخاب آیتاللّه منتظری به جانشینی رهبری
• مستند در این باره تنها به نحو کلی به انتخاب آیتالله منتظری توسط مجلس خبرگان رهبری اشاره میکند، اما نه از فرایند آن، تعداد اعضاء و نه آراء نام میبرد و این نقطه عطف مهم به درستی تبیین نمیشود.
اینان به مذاکرات خبرگان تیر و آبانماه ۶۴ دسترسی داشتهاند اما انگیزه نداشتند که مذاکرات مهم انجام شده را در فیلم گرچه در حد چند عبارت یا کلمه درج نمایند. البته از اظهارات آقای سیدعلی محمد دستغیب عضو وقت مجلس خبرگان دقایقی پخش میشود اما پیشینه گرایش مردمی به امید امت و امام و فرد دوم نظام، به چه زمانی باز میگردد قبل یا بعد از انقلاب؟ در خبرگان سال ۶۴ چه کسانی به دنبال این طرح و مصوبه بودند؟ مسیر این انتخاب اعم از پیشنهاد تا طرح در جلسه خبرگان، سخنان و استدلالهای نمایندگان مخالف و موافق در باره طرح، موضوع و مصداق آن و سر انجام، انتخاب آیتالله منتظری چند ماه طول کشید؟ و مطالب دیگر؛ اصلا در مستند نیامده با این که این فرایند بسیار مهم بوده و کمتر در سپهر سیاسی کشور مطرح شده است. مطرح نکردن این جزییات، گرچه به نحو گزارش و چکیده، این تلقی را ایجاد میکند که این انتخاب به قول معروف یک شبه یا بر اساس برخی مقدمه چینیهای سیاسی و باندی رخ داده است! چنان چه در برخی نوشتهها و گفتهها مطرح کردهاند. مطلب مهم دیگر در این جا عدم رضایت شخص جانشین رهبری است که تبلور آن در نامه آیتالله منتظری خطاب به ریاست مجلس خبرگان و نمایندگان مبنی بر توقف بحث رهبری ایشان مشهود است اما مستند حتی اشارهای بدان نمیکند و تنها در اواخر این فصل، چند جملهای از آقای اردبیلی در نماز جمعه ذکر میشود که به این نامه به طور مبهم اشاره دارد. و حتی به اظهارات آیتالله منتظری در خاطرات خویش نیز اشاره نمیشود که این حرکت را کار نادرستی توصیف میکند که هم به ضرر ایشان و هم انقلاب بوده و اصلا از نظر قانونی قائم مقامی پیش بینی نشده بود و سپس به نکته مهمی تصریح دارد که اگر امام مخالف این انتخاب بود چرا به خود من به صراحت یا با پیغام یا کنایه نفرمود؟! پس از این انتخاب، به عقیده ایشان، تنها چیزی که حادث شد ایجاد توقعات بیشمار برای مسئولان و جامعه بود با این که هیچ سازکاری به عنوان وظایف و اختیارات قائم مقام در قانون تعریف نشده است و تنها محدوده قدرت اجرایی که وجود دارد، تفویض برخی از اختیارات امام خمینی است که خود، به ایشان واگذار کردند.
• در مستند بارها از عنوان و واژه «قائم مقامی» سخن به میان میآید.
در این مستند، از مصوبه مجلس خبرگان در تیرماه ۶۴ اصلا ذکری به میان نمیآید! مصوبه اجلاسیه فوق العاده این است: “ماده واحده- حضرت آیتالله منتظری دامت برکاته در حال حاضر مصداق منحصر به فرد قسمت اول از اصل ۱۰۷ قانون اساسی است و مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم برای رهبری آینده میباشد و مجلس خبرگان این انتخاب را صائب میداند” این مصوبه که در حقیقت کنشی آینده نگرانه محسوب میشود، بسیار پر معناست چرا که در پی تایید محبوبیت کاریزماتیک و نظر مردم ایران است نه اینکه مشعر به این باشد که خبرگان در وهله اول جانشینی را نصب یا انتخاب کرده باشند. این نوع از کاریزماتیک در انقلابها متعلق به رهبری در رأس هرم تعلق میگیرد اما ممکن است افراد شاخص دیگر در طول یا عرض مدیریت انقلاب نیز، از این محبوبیت مردمی برخوردار باشند.
بد نیست این نکته تاریخی را مطرح کنیم: اولین کسی که پس از انقلاب به طور علنی و رسمی آیتالله منتظری را به عنوان رهبری پس از امام پیش بینی کرد مرحوم سید احمد خمینی در اردیبهشت ۱۳۶۱ و در آستانه انتخابات مجلس خبرگان رهبری بود. وی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که میخواهد بداند اگر نمایندگان خبرگان رهبری تعیین شوند با توجه به ضوابط، نظر به چه شخصیتی یا شخصیت هایی خواهند داشت؛ میگوید:” از آن جا که قانون اساسی معین کرده است باید خبرگان تعیین شوند تا رهبر و یا شورای رهبری را به مردم معرفی نمایند، سوابق طولانی مبارزاتی حضرت آیتالله العظمی آقای منتظری چیزی نیست که این مرجع را از سایر مراجع عالیقدر که همگی از خوبان و متدینین میباشند، به صورتی روشن جدا نکند. چه کسی است که نگوید بدون شک رهبری آینده انقلاب با اوست… مقام علمی و عملی این چریک پیر بر کسی حتی مراجع بزرگوار پوشیده نیست” (روزنامه اطلاعات، ۸- ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱) در سال ۱۳۶۷ نامهای از سوی امام خمینی به آیتالله منتظری نوشته شده که ایشان را “آیتالله” خطاب کرده و ایشان را از ذخایر این انقلاب میداند.(صحیفه امام، ج۲۱، ص ۶۸) پس از آن سید احمد خمینی به سید هادی هاشمی مسئول دفتر آیتالله منتظری زنگ زده و میگوید امام خمینی مرجعیت ایشان را با این خطاب “تثبیت” کردند. البته در فیلم توسط آقای ناطق نوری مطرح میشود که وی در آستانه انتخابات خبرگان رهبری نزد امام میرود و وقتی بحث زمینه داشتن یا نداشتن آیتالله منتظری برای رهبری آینده مطرح میشود، وی به امام میگوید: برای ایجاد این زمینه، شما از خطاب آیتالله برای ایشان استفاده کنید که امام میگویند:” من تا به حال حجت الاسلام گفتم و مناسب نیست که به یک باره آیتالله بگویم!” با فرض دقیق بودن نقل این خاطره از سوی آقای ناطق نوری، این سوال به ذهن میرسد که چرا امام در برهه دیگری نظرش عوض شد و بر خلاف گذشته از آیتالله بهره برد جز این که زمینه آن وجود داشت و ایشان به این انتخاب رضایت دادند؟ وانگهی خطاب فقیه عالیقدر به آیتالله منتظری از سوی امام خمینی که به سالها قبل باز میگردد چه معنایی میتواند داشته باشد؟ وقتی امام ایشان را فقیه عالیقدر می داند اصطلاح آیتاللّهی را هم در پی دارد. جالب این است که در اوج اختلاف نظرها و در سال ۶۷ این گونه خطاب شده و از آیتالله منتظری با عنوان یک از ذخایر انقلاب نام برده شده است.
• در مستند شرط مرجعیت را که شرط رهبری است مطرح میکند و این که آیتالله منتظری هنوز رساله نداشت.
چنین ایرادی در باره انتخاب آقای خامنهای -که هنوز بازنگری قانون اساسی و حذف شرط مرجعیت، به رأی گذاشته نشده بود (در۶/۵/۶۸ به رأی گیری گذاشته شد)- نیز مطرح است. گرچه آیتالله منتظری از زمان انتخاب منصب رسمی رهبری را نداشت اما آیتالله خامنهای از همان لحظه ردای این منصب را بدوش کشید و ثانیا اولین زمان چاپ رساله آیتالله منتظری در سال ۶۲ به واسطه فشار و درخواست هایی بود که از جاهای مختلف شده است. از جمله هنگامی که آیتالله منتظری قبل از سال ۶۲ در محله عشقعلی قم ساکن بود، سیداحمد خمینی به ایشان اصرار میکرده که چرا رساله خویش را چاپ نمیکنید؟
مستند در پی چیست؟ میخواهد بگوید آیتالله منتظری مرجع تقلید نبود، رساله نداشت و لذا انتخابش غیر قانونی بود؟ یا میخواهد بگوید از قدرت استفاده کرده و پس از سوار شدن بر مرکب قدرت، دیگران مرجعیتش را جا انداختند، همان ایرادی که آیتالله منتظری در سخنرانی معروف ۱۳ رجب مطرح کرد؟ ما اصولا به دنبال نیت خوانی نیستیم اما برای سازندگان جوان مستند، به یاد میآوریم که اولین چاپ رساله ایشان در سال ۱۳۶۲ بوده است یعنی دو سال قبل از انتخاب ایشان که توسط مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی با مقدمه کوتاهی از آیتالله منتشر شد:”بسم الله الرحمن الرحیم. هر چند مایل نبودم از این جانب کتابی به عنوان کتاب فتوا منتشر شود ولی توجه نکردن به اصرار جمعی از فضلا و ائمه جمعه و جماعات دامت افاضاتهم نیز صحیح و روا نبود. حسینعلی منتظری ۱ ربیع الاول/ ۱۴۰۴″ .
مستند سازان در اظهار نظر بعدی، چاپ رساله توسط دفتر تبلیغات اسلامی را که زیر نظر امام خمینی اداره میشد دلیل حکومتی بودن مرجعیت آیتالله منتظری قلمداد میکنند! ایرادی که نیاز به توضیح نیست به ویژه با چاپ و انتشار دیگر آثار علمی و اندیشهای از دیگران توسط نهادهای فرهنگی این دست که پرداختن بدان به طولانی شدن این مقال میانجامد. البته لازم به یادآوری هم نیست، که پیشینه علمی و فقاهت آیتالله منتظری و همچنین ارجاعات فقهی امام خمینی به ایشان نیز مزید بر دلیل قبلی است که ایشان از نردبان قدرت برای ایجاد مرجعیت بهره نبرد! و پیش از این، ارزشهای علمی ایشان برای مجامع علمی ثابت بود.
ضمنا در جریان مذاکرات اجلاسیه فوق العاده تیرماه ۶۴ تا آبان همان سال، اعضای فقیه خبرگان در باره مرجعیت آیتالله منتظری، موافق و هم مخالف بحث میکنند و پس از بررسی مصادیق، ایشان را حائز شرایط تشخیص میدهند نه این که جلسات فرمایشی برگزار گردد. آیتالله خامنهای در یکی از جلسات بررسی مصادیق رهبری پس از امام میگوید: “و اما این که در طرحی که تهیه شده اسم حضرت آیتالله منتظری آورده شده این از باب این است که ایشان در بین افراد مطلع و آگاه و دلسوز، متفق علیه هستند. نفی دیگران را نمیکنیم اما ایشان کسی هستند که همه شرایط لازم برای تصدی مقام رهبری را، همه یا اکثر جمع حاضردر ایشان قائل و بر آن متفقند. کسی هستند که اتفاق کلمه بر ایشان قرار میگیرد… لذاست که ما ایشان را مطرح کردیم و البته قبل از این که ما ایشان را این جا مطرح بکنیم در لسان بسیاری از افراد این جلسه و در دل بسیاری از مردم، ایشان به عنوان امید آینده انقلاب مطرح بودهاند و هستند.”(ص۳۷۵) سپس آیتالله امینی در باره علمیت و مرجعیت و درایت و استقلال فکری و نفی ساده لوحی ایشان مفصلا سخن میگوید ( ص۴۱۶ -۴۲۰ ) در جلسه دیگر آیتالله مؤمن ضمن مقایسه ایشان با آیتالله العظمی خویی و قوت فقه آقای منتظری، از ارجاعات امام در برخی از موضوعات فقهی به آقای منتظری میگوید. (ص۴۲۹-۴۳۰). در فرایند این انتخاب از سوی آقای خامنهای گروهی برای بررسی مصادیق رهبری آینده پیشنهاد میشود که قریب به اتفاق آنان گرایش راست دارند؛ آقایان:کریمی، موحدی کرمانی، امینی، صالحی و طاهری خرم آبادی،(ص ۴۸).
(نک: مشروح مذاکرات مجلس خبرگان دوره اول اجلاسیه سوم، تیر ماه ۱۳۶۴)
آیتالله خامنهای در اردی بهشت ۶۳ میگوید:” آیتالله منتظری یکی از مراجع تقلید و فقهای بزرگ ما هستند و باید ایشان را در رتبه اول فقهای اسلام به شمار آورد که همین طور هم هست… و ما پیش ایشان مقداری فلسفه خوانده ایم”
(فقیه عالیقدر، ج۲، ص ۳۶۸)
در این جا به مناسبت ذکر پیشینه گرایش به آیتالله منتظری برای زعامت پس از امام، سندی از ساواک وجود دارد. بر اساس گزارش نمایندگی ساواک در عراق به نقل از نیروی نفوذی خود در بیت امام در نجف، اطلاع میدهد که مدتی است به طور محرمانه بحث جانشینی آیتالله منتظری پس از امام خمینی در بیت و اطرافیان مطرح است و مینویسد: تجربه تلخی که چند سال است دولت ایران بر اثر بزرگ شدن خمینی میچشد با انتخاب منتظری تکرار خواهد شد.
(ستیز با ستم، بخشی از اسناد مبارزات آیتالله منتظری، ج۲، ص۱۰۳۰)
همچنین در گفتگویی که میان سید محمد حسینی بهشتی و امام موسی صدر در سالهای قبل از انقلاب در میگیرد نیز به این بحث پرداخته شده است: « و بعد رجوع الوفد إلى لبنان،… الشهید بهشتی یقترح الشیخ المنتظری باعتباره تربّى على یدی الإمام وتخرّج لدیه و باعتبار مواکبته له و شجاعته، بینما کان السیّد موسى الصدر یرى أنّ ذلک لا یکفی إذ على الزعیم السیاسی أن یرى للیوم و للغد و لما بعد الغد وهذا متوفّرٌ فی السیّد محمّد باقر الصدر» (محمد باقر الصدر السیره و المسیره فی حقائق و وثائق، ج۴، ص: ۴۲-۴۳). خلاصه این متن این است که بحث جانشینی امام خمینی در گذشتهها سر زبان بوده به گونهای که امام موسی صدر برای آینده زعامت سیاسی، نظر به سید محمد باقر صدر دارد به دلیل دوراندیشی وی ، و آقای بهشتی شیخ حسینعلی منتظری را به واسطه شاگردی و همراهی اش با امام خمینی و شجاعتش، در نظر دارد. (همین محتوا در خاطرات صادق طباطبایی هم آمده است)
اما چرا در مستند در حال اکران، فقط از آقای هاشمی رفسنجانی در موضوع انتخاب آیتالله منتظری نام برده میشود؟! آیا هدفی در کار است؟! همان گونه که گذشت، پیشینه بحث به قبل از انقلاب باز میگردد و به طور مشخص سید احمد خمینی این موضوع را پس از انقلاب مطرح کرده، بنابراین نقش آقای هاشمی منحصر به فرد نبوده و با مراجعه دقیق به مشروح مذاکرات خبرگان تیرماه تا آبان ۶۴ به دست میآید که آقایان خامنهای و امینی بیشترین تلاش را برای انجام این امر داشتند، نکتهای که مستند نامی از آنان به میان نمیآورد. آیا با پر رنگ کردن نقش آقای هاشمی، مستند سازان در پی القای بازیچه شدن خبرگان به دست او هستند؟ اگر چنین باشد در مورد مشابه انتخاب رهبری پس از امام در خرداد ۶۸ نیز چنین معتقدند؟
• در ادامه همین مبحث، مستند بحثی مطرح میکند که تا آن زمان-انتخاب جانشین – عنوان آیتالله العظمایی برای آیتالله منتظری به کار برده نمیشد و از آقای هاشمی مایه گذاشته که گفته است من برای اولین بار این عنوان را بکار بردم.
این القاب و اصطلاحات مهم نیست؛ گرچه برای برخی مهم مینماید! مهم بن مایه علمی است و نه عنوانهای پر طمطراق! علاوه بر این که عنوان آیتالله دهه ۴۰ و ۵۰ اعتبارش از برخی از آیتالله العظماهای دهه ۶۰ و پس از آن مهم تر است چنانچه لقب محقق در قرن پنجم و ششم یا ثقه الاسلام قرن سوم اعتبارش از دیگر القاب متأخر افزون بود و هست. ضمن این که معلوم نیست مطلبی که از آقای هاشمی نقل شده مربوط به چه تاریخی است؟ اما بد نیست بدانیم که خطاب آیتالله از سالهای ۱۳۴۵ به بعد در برخی اعلامیههای صادره از سوی انقلابیون در باره ایشان بکار میرفته است (نک: ستیز با ستم ج۱، ص۱۸۳) و بعد از انقلاب، و از سال ۶۱ به بعد عنوان آیتالله العظمی منتظری در موارد بسیار، مرسوم بوده است. (نک: کتاب فقیه عالیقدر، ج۲؛ و همچنین مراجعه شود به کتاب نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی) در جریان انتخاب جانشینی برای پس از امام خمینی نیز در جلسه خبرگان بارها از این عبارت استفاده شده است (نک: مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رهبری، آقایان خامنه ای: ص ۴۸۷، سید علی محمد دستغیب که در مستند در باره انتخاب خبرگان سخن میگوید: ص۵۱۲، معصومی: ص۵۲۲، کریمی: ص ۳۸۰، جزایری: ص۳۸۴، هاشمیان: ص۴۸۱، موحدی کرمانی: ص ۴۹۴، مؤمن: ص۵۳۰ و…)
• مستند میگوید: بعد از انتخاب آیتالله منتظری به قائم مقامی، رساله آیتالله به طور گسترده پخش میشود.
هدف القای این است که آیتالله پس از به قدرت رسیدن به دنبال مرجعیت بودند. در سطور بالا در این باره سخن گفته شد که بدان ارجاع میدهیم. به نظر میرسد مستندسازان رندانه در پی نقد نقضی اشکال آیتالله منتظری در سخنرانی ۱۳ رجب (آبان ۷۶) هستند که نسبت به مرجعیت رهبری پس از امام منتقد بود و حال آنکه این قیاس مع الفارق است.
• مستند در نریشن خود با لحن خاص گوینده- ناصر طهماسب- میگوید: اما این انتخاب[جانشینی آیتالله منتظری] یک مخالف دارد.
مهندس مصطفی ایزدی در این باره مینویسد:« استناد ]به چنین مخالفتی[ نامه ۶ فروردین ۶۸ و سخنی از مرحوم آیتالله محمدی گیلانی است. داستان نامه مذکور بماند برای بعد، چون درباره اش سخن گفته شده و سخن گفته خواهد شد. اما در باره گفتگوی مرحوم محمدی گیلانی با حضرت امام که آقای ری شهری بعدها آن را رسانهای کرده، بد نیست بدانید که بنده زمانی که جزئیات آن گفتگو را در جراید خواندم، بلا فاصله با یکی از دوستانم که از نزدیکان آیتالله محمدی گیلانی است تماس گرفتم تا به دیدار ایشان بروم و جزئیات ملاقات وی با امام خمینی و سخنان رد و بدل شده طرفین را بشنوم. دوستم گفت: مدت هاست که آقای گیلانی در رختخواب افتاده،نه میشنود و نه میتواند حرف بزند و حس و درک او هم از کار افتاده است. حال معلوم نیست که چرا آقای ری شهری زمانی به فکر انتشار این قول آقای گیلانی افتاده که او قادر به شنیدن و حرف زدن نباشد!؟ مگر آقای ری شهری بعد از آن، کتاب اولیه خاطرات خود را ننوشته است، چرا ذکری از این خاطره نکرده است؟ و مگر هفته نامه ارزشها را منتشر نمیکرد، چرا کلمهای در این ارتباط ننوشته است؟ در صورتی که هزاران کلمه در تخریب مرحوم آیتالله منتظری نوشته است. حتی هفته نامه ارزشها یک ویژه نامه مفصل در تخریب فقیه عالیقدر داشت که میتوانست به ملاقات محمدی گیلانی و امام، قبل از تصمیم خبرگان رهبری برای جانشینی رهبر فقید انقلاب اشاره کند. شاید پاسخ دهد که من تا آن زمان از دیدار آیتالله محمدی گیلانی بیاطلاع بوده ام. بدیهی است از وزیر اطلاعاتی که رفت و آمدش به بیت امام زیاد بود، این توجیه پذیرفتنی نیست. یادآوری میکنم که آقای ری شهری در سال ۱۳۸۸ جلد چهارم کتاب خاطرات خود را که شکل دیگر همان خاطرات سیاسی منتشر شده در سال ۱۳۶۸ میباشد، منتشر کرد. وی در آغاز این کتاب به سخنان آقای محمدی گیلانی که آذر ماه ۱۳۷۹ در منزل علی رازینی ایراد نموده، اشاره کرده و بعد از شرح مختصری از سخنان محمدی گیلانی نزد امام، از قول وی خطاب به امام مینویسد: « عرض کردم بفرمائید که فردا ایشان [ آیتالله منتظری ] به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود. امام قدری فکر کرد و فرمود: احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگوئید بعد از ظهر من ایشان را ببینم؟» هاشمی رفسنجانی هم در خاطرات سال ۶۴ خود به ملاقات محمدی گیلانی با امام اشاره کرده و نوشته است: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را در باره برنامه مجلس خبرگان آورد و برای مسکن خودش استمداد نمود و گفت که امام با انتخاب آقای منتظری (برای جانشینی رهبر ) موافق نیستند.» ( کتاب امید و دلواپسی، خاطرات سال ۱۳۶۴ هاشمی رفسنجانی، چاپ اول، ص ۳۱۲ ). آقای هاشمی سپس مینویسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگرانند که تعیین آیتالله منتظری به عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار عمل شود.» ( همان، ص ۳۱۴ ). آقای هاشمی در خاطرات روز رای گیری برای آیتالله منتظری مینویسد: «بحثها شروع شد، احمد آقا اطلاع داد که امام به آقای محمدی گیلانی گفتهاند که موضوع پیام را پیگیری نکنند.» (همان، ص ۳۱۷). در مورد این دو خاطره یعنی خاطرات آقای ری شهری و آقای هاشمی رفسنجانی باید گفت که آقای ری شهری تاریخ ملاقات محمدی گیلانی با امام را ۲۵ تیر ماه ۶۴ ذکر کرده (خاطرهها، جلد چهارم، ص ۲۴) در صورتی که آقای هاشمی رفسنجانی آن را ۱۴ آبان ماه ۶۴ آورده است. اگر تاریخ نقل شده توسط ری شهری را بپذیریم، در فاصله چهار ماهی که تا روز تعیین آقای منتظری به عنوان جانشین امام (۱۸ آبان) باقی مانده بود، حضرت امام بهاندازه کافی وقت داشتند که مساله را منتفی کنند، اما هیچ نشانهای نیست که امام گامی برای بازداشتن خبرگان از تصویب طرحی که ارائه کرده بودند، بردارند. ضمنا از این دو خاطره بر میآید که حضرت امام با شأن و توانائی و تیزهوشی و قدرت رهبری آیتالله منتظری مخالفتی نداشتهاند. از آن چه آقای ری شهری نوشته بر میآید که امام به آقای محمدی گیلانی نگفتهاند که با جانشینی آیتالله منتظری مخالف است، فقط به او گفته چون احمد نیست شما به آقای هاشمی بگوئید بیاید پیش من. از خاطرات آقای هاشمی هم بر میآید که مخالفت امام، به شخصیت آقای منتظری ارتباط ندارد، تنها به رقبای آقای منتظری ارتباط دارد که عداوت و کارشکنی میکنند. جالب این که امام بر خلاف ادعای آقای ری شهری و درخواست آقای محمدی گیلانی، مانع جانشینی آیتالله منتظری هم نشده و توصیه کردهاند این کار را بکنید، اما با احتیاط و مراعات جوانب کار.» (منبع: ماهنامه نسیم بیداری شماره ۷۹)
آقای جعفر شیرعلی نیا محقق تاریخ انقلاب و جنگ، در کانال نکتههای تاریخی غیر مستقیم دست روی همین مبحث گذاشته و مینویسد: «اولین مجلس خبرگان رهبری تنها مجلسی است که دو بار صلاحیت دو نفر را برای رهبری پس از امام تشخیص داد؛ انتخاب اولش مطرود و بعدها حصر شد و انتخاب دومش ۲۸ سال است که مقام رهبری را در اختیار دارد. برخی اصرار دارند که انتخاب اول این مجلس، یعنی آیتالله منتظری از همان ابتدای انتخاب، و حتی پیش از آن، سادهلوحیِ آشکاری داشته است. برخی از میان زندگی آیتالله خاطراتی جمع میکنند و تا جایی پیش میروند که سادهلوحی او را به طنز و تمسخر تبدیل کنند.به شهادت بسیاری از اهالی مبارزه با رژیم شاه، آقای منتظری از اصلیترین شخصیتهای مبارزات انقلاب پس از امام خمینی بود و به روایت صادق طباطبایی، پیش از انقلاب نیز آقای بهشتی در گفتگو با امام موسی صدر با وجود مخالفت صدر، آیتالله منتظری را بهعنوان جایگزین بعد از امام میشناخت. آیتالله منتظری پس از پیروزی انقلاب نیز مسوولیتهای متعددی با نظر امام داشت اما مهمترین اتفاق درباره او انتخابش بهعنوان رهبر ِ پس از امام در مجلس خبرگان بود. اگر این روایتهای مبتذلشده از سادهلوحی آیتالله منتظری را بپذیریم، امام، مسوولان کشور و نمایندگان مجلس خبرگان باید پاسخگوی فاجعهی انتخاب چنین فردی برای رهبری پس از امام باشند.صاحبان این دیدگاه وقتی بهاین تناقض میرسند پروندهای برای هاشمی رفسنجانی میگشایند و فضایی را تصویر میکنند که در آن هاشمی بازیگردان و صحنهگردان انتخاب آیتالله منتظری برای رهبری پس از امام است. حتی میگویند امام هم در برابرِ کار انجامشده قرار گرفته و بیخبر بوده است؛ درحالیکه بار اول در تیرماه ۶۴ بحث رهبر آینده و بحث آیتالله منتظری در اجلاسیه خبرگان مطرح شده و چهار ماه بعد در اجلاسیه آبانماه۶۴ این موضوع به تصویب رسیده است. اگر بگوییم امام در این چهار ماه به طور کلی از این ماجرا خبردار نشده باید پاسخگوی مسائل زیادی درباره اطلاع امام از امور کشور باشیم.در کتاب سنجه انصاف، نوشتهی ریشهری وزیر وقت اطلاعات از قول آیتالله محمدی گیلانی آمده که او ۲۵تیر۶۴ یک روز قبل از مطرح شدن بحث رهبریِ آقای منتظری، امام را در جریان گذاشته و امام هم مخالف بوده و به او گفته به هاشمی پیام بدهد که برای ملاقات نزد امام برود. اما موضوع وقتی جالب میشود که بدانیم محمدی گیلانی در آستانه اجلاسیهی آبانماه یعنی چهارماه بعد به دیدار امام رفته است. علاوه بر آنکه در خاطرات هاشمی، جزییات گفتگویش با محمدی گیلانی در آبان آمده، محمدی گیلانی نیز در نقل خاطره نکاتی را میگوید که کاملا واضح است که ماجرا مربوط به آبان است. محمدی گیلانی گفته است که آن زمان اعلام شده بود امام تا ۱۵روز وقت ملاقات نمیدهد. بر اساس صحیفه این موضوعِ عدم ملاقات و عدم سخنرانی امام مربوط به آبانماه است. او اشاره به نبودن احمد خمینی در آن ایام میکند که این نیز مربوط به مسافرت احمد خمینی در آبان است؛ درحالیکه در تیرماه چنین ویژگیهایی وجود ندارد. ۲۵ تیر که تاریخ ملاقات محمدی گیلانی با امام ذکر شده روزی است که امام اتفاقا در جمع اعضای مجلس خبرگان که محمدی گیلانی نیز عضو آن بوده سخنرانی کرده پس چگونه است که محمدی گیلانی میگوید امام تا ۱۵روز وقت ملاقات نداشت و او با برگهای که در آن تاکید کرده کار واجب دارد توانسته به ملاقات امام برود؟ پس ملاقات محمدی گیلانی با امام مربوط به آبان ماه است. اما اگر بنا باشد سناریوی اینکه امام در عمل انجامشده قرار گرفته، درست شود، باید تاریخ این خاطره به تیر۶۴ ارجاع داده شود یا اینکه بپذیریم در تمام این چهارماه امام از مسائلی که درباره رهبر آینده مطرح بوده بیخبر بوده است! ممکن است این یک خطای سهوی از سوی محمدی گیلانی یا ریشهری باشد اما خطای بسیار تاثیرگذاری در نتیجهی ماجراست که در یک متن مهم آمده است. نکته آخر اینکه آیا مخاطب از خود نمیپرسد، با این طرز نگاه، خبرگانی که به این راحتی بازیچه دست هاشمی میشوند چه اعتمادی به تصمیمهای دیگرشان از جمله انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری است؟ برخی برای استفادههای روزمره، شاخههایی را میبُرند که خود نیز روی آن نشستهاند. این روزها که این پرونده دوباره گشوده شده، فرصت مغتنمی است و باید فراز و فرود زندگی آیتالله را دوباره بازخوانی کرد و نگرانیها و تذکرهای او درباره مسائل مهم دههی شصت را به بوته نقد گذاشت و دید کدامیک منطبق با واقعیتهای تاریخی و دوراندیشانه بوده و کدامیک بر اساس تفسیر اشتباه و سادهاندیشانه. در این باره بیشتر خواهم نوشت.» منابع: خاطرات صادق طباطبایی و منبع سخنان محمدی گیلانی، چاپ هشتم کتاب سنجه انصاف است که در شناسنامه آن درج شده: «با حمایت نهاد کتابخانههای عمومی کشور ویژه مسابقات فرهنگی سال ۱۳۹۱»
(منبع: jafarshiralinia@)
گذشته از این، ما فرض را بر مخالفت امام خمینی با این انتخاب میگذاریم، گرچه در عصر امام خمینی این پرسش مطرح نبود اما امروزه ممکن است گفته شود: بر اساس کدام راهکار قانونی مخالفت رهبری با انتخاب خبرگان میباید چنان مهم باشد که از انجام وظیفه خبرگان، جلوگیری به عمل آید؟ در کدامیک از قوانین از جمله قانون اساسی چنین اختیاری به رهبر داده شده است؟ رهبر با بقیه مردم در برابر قانون مساوی است. همان گونه که هر فرد جامعه یک رأی دارد و برای انتخاب نامزد خبرگان آن را به صندوق میاندازد، رهبر نیز چنین است. اعمال نظر رهبر در فرایند اعمال قانون مجلسین خبرگان و شورای اسلامی خلاف قانون و خلاف مردم سالاری است.
• مستند در باره سال ۶۵ میگوید: شخصیتهای داخلی و خارجی آیتالله منتظری را به عنوان قائم مقام میشناختند اما برخی از مواضع او علیه قوه قضائیه و سپاه است.
مستند سازان با هدف تخریب، به طور بسیار مبهم و در همین حد میگذرند! یکم: در حالی که به تعبیر آیتالله منتظری معنای قائم مقام بودن بز اخفش بودن نیست که نتواند در نظام سیاسی از آزادی بیان بهره ببرد. آقای منتظری معتقد بود شفافیت یکی از اصول مهم حکمرانی خوب است و مردم را باید محرم راز دانست و به جز امور نظامی و محرمانه باید مردم را از واقعیات روشن ساخت. (البته ایشان راهکارهای لازم را مراعات میکرد و این چنین نبود که همه چیز را به طور علنی بیان کند.) همین امروز حتی بالاترین مقام کشوری گاهی نقدهای خویش به بخش هایی از نظام سیاسی را علنا بیان میکند چنان چه امام خمینی نیز چنین بود.
و دوم: این که مستند سازان مبهم سخن گفته و انتقادات ایشان و موضوع آن را مطرح نمیکنند. این هدف در آینده هم بیشتر مطرح میشود و میخواهند انتقادات را با بازداشت سید مهدی هاشمی گره بزنند. در حالی که این تلقی رندانه تحریف تاریخ است و نقدهای دلسوزانه آیتالله به سالها قبل باز میگردد. در این جا باید تاریخ نقدهای آیتالله منتظری به برخی دستگاهها و ارگانها مورد بررسی قرار گیرد و موضوع آن. در مستند، از نقد قوه قضائیه و سپاه در دوران قائم مقامی(۱۳۶۴-۱۳۶۷) سخن به میان آمده و حال آنکه اولین نامه محرمانه ایشان به امام خمینی مربوط به ۵ مهر ۱۳۶۰ است که در این نامه هم به قوه قضا پرداخته شده و هم به سپاه:
«بسم الله الرحمن الرحیم / محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام، با اینکه مدتی است موفق به زیارت حضرتعالی نشده ام و تصمیم داشتم برای امور جاریه کشور که طبعا هر کدام مسئولی دارد مزاحم اوقات شریف نشوم ولی بر حسب احساس وظیفه شرعی لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالی را به جریاناتی که در مهمترین ارگانهای ضامن بقاء انقلاب و کشور میگذرد جلب کنم:
۱- ضعف شورای عالی قضایی و بالنتیجه دادگاههای انقلاب به حدی است که افراد صادق و متعهدی که خود در متن آنها هستند میگویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدامهای بیرویه و احیانا بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها و گاهی به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگی بین دادگاهها و احکام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیتها در احکام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند کاملا ناراحت کننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقت فرسا رو به افزایش است. آمار زندانیان به حدی است که بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیر انسانی بمانند حتی به آنها نوعا امکانات نماز خواندن هم داده نمی شود، و به تعبیر یکی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران کننده است. اعدامها ی اخیر معمولا از مهرههای رده سوم و چهارم و سمپاتها میباشد و مهرههای اصلی کاملا به کار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازی کرده و افراد دیگری را به دام انداخته و به میدان میفرستند. اگر مهرههای اصلی و موثر اعدام میشدند و کار توجیهی روی اغفال شدگان انجام میشد -نظیر آنچه با گروه فرقان انجام شد- امید بود که ریشه این گروهها و فکر آنها کنده شود، ولی با زیاد شدن آمار معدومین ممکن است در کوتاه مدت جریان ترور ضعیف گردد ولی بالاخره با شکل و تجربیات پیچیده تری جوانه میزنند و مشکل همچنان باقی است. زمزمه هایی حتی از خانوادههای متعبد و مذهبی شروع شده که معلوم نیست گسترش نیابد، چون خون طبعا تحریک کننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموری در زندانها میگذرد که اگر حضرتعالی اطلاع داشتید قطعا به آنها رضایت نمی دادید. البته این مطالب راکسی به حضرتعالی مینگارد که از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعی دارد عقل و فکر را حکم قرار دهد و تحت تاثیر احساسات آنی واقع نشود.
۲- سپاه پاسداران تقریبا به صورت اهرم گروهها و افراد درآمده، در برخوردها و تصفیهها و عزل و نصبها کمتر تقوی و خط اسلام و رهبر مطرح است، و بسا احیانا به جای تصفیه افراد مشکوک یا مظنون افراد صالح و مفید تصفیه و حقوق آنان قطع میشود، و پیش بینی میشود اگر سپاه به این وضع پیش برود در آینده نزدیکی این ارگان انقلابی متلاشی یا به صورت یک ارگان انتظامی بیخاصیتی درآید. لازم است به هر نحو ممکن سپاه از گروه بازی نجات یابد و نمایندگی حضرتعالی در آن به شکل فعال و موثر در آید. والسلام علیکم و ادام الله ظلکم /۲۸ ذی القعده ۱۴۰۱ – حسینعلی منتظری» (خاطرات آیتالله منتظری، ج۲ ، ص ۱۰۶۵)
• در مستند ادعا شده: آقای منتظری آنچه که در نامههای خصوصی مینوشته در دیدارهای عمومی مطرح میکند.
مستند، مشخص نمیکند که کدامیک از موارد مطروحه در نامهها یا حرفهای خصوصی به طور علنی مطرح میشود؟ البته آیتالله منتظری از باب دلسوزی و با هدف اصلاح امور، به ویژه بحثهای حقوق بشری و اقتصادی، به روند اجرایی در حوزههای مختلف نقدها، تذکرات و پیشنهادهایی را مطرح میکردند و اصولا معتقد بود مردم محرم هستند و شفافیت را از اصول حکمرانی خوب میدانست. اما آنچه را که در نامههای خصوصی به امام مینوشت هیچ گاه منتشر نمیکرد؛ ولی در واکنش به تحریف و مثله کردن نامهها که برای اولین بار در رنجنامه سید احمد خمینی رخ داد، اصل برخی از این نامهها را برای آگاهی جامعه و رفع شبهات و تهمتها و خلاف واقعها در حد محدود نشر میداد و پس از انتشار بخشی از خاطرات خود در سال ۱۳۷۹، بخش عظیمی را به این نامهها اختصاص داد.
دوم: کم رنگ جلوه دادن موقعیت علمی، مبارزاتی و کارنامه آیتاللّه منتظری
• مستند میگوید: آیتالله منتظری شاگرد ممتاز آقای بروجردی بود و پس از فوت آقای بروجردی مرادش امام خمینی شد.
از سال ۱۳۲۰تا سال ۴۰ که فوت آیتالله العظمی آقای بروجردی است آیتالله منتظری به همراه شهید مرتضی مطهری همزمان شاگرد ایشان و هم آیتالله خمینی بودند و گاهی پس از پایان کلاس درس امام به اتفاق ایشان به درس آیتالله بروجردی میرفتند و اولین درس خارج اصول امام را این دو همشاگردی راهانداختند. البته در این باره برخی به این دو اعتراض داشتند: « خودم از بعضی مخالفان شنیدم که میگفتند: مطهری و منتظری در فقه و اصول بهتر از حاج آقا روح الله هستند، نمیدانم با چه هدفی در درس او شرکت میکنند؟… حتی حاج آقا مصطفی خمینی هم در درس آقای داماد شرکت میکرد نه درس پدرش»( خاطرات آیتالله امینی، ص ۸۷)
و البته واژه “مراد” جایش این جا نیست! در مباحث علمی و اجتهادی مرید و مراد معنا ندارد. در عرفان و صوفیگری، مراد میگوید و مرید سمعا و طاعه میشنود و عمل میکند؛ اما آیتالله منتظری هم در مباحث علمی و هم سیاسی، استقلال نظر و عمل خود را حفظ کرد و اگر او روحیه مرید بودن داشت، برای مستند سازان جذابیت نداشت که فیلمی برای یک «مرید» بسازند!
مستند سازان از موقعیت علمی آیتالله منتظری فقط به یک جمله بسنده میکنند: شاگرد ممتاز آیتالله بروجردی. اما نمیخواهند بگویند و سکوت میکنند که پیشینه اجتهاد آیتالله منتظری به چه سالی بر میگردد و چند دهه قبل تقریرات درس آقای بروجردی توسط وی نوشته شد! برای این که این سکوت، در سکانسهای دیگر برایشان کاربرد دارد؛ و اگر در این جا موقعیت علمی مشهور ایشان در مجامع علمی دهههای گذشته را به تصویر کشند، با تضعیف بعدی از جانب اینان، در تناقض خواهد بود؛ لذا از همین جا با نگفتن واقعیت غیر قابل انکار، خیال خود را راحت میکنند.
• مستند: پس از تبعید امام بار مبارزه به دوش “علما” سنگینی میکند.
مراد کدام علماست؟ مگر در قم چند نفر عالم مجتهد و مدرس طراز اول حوزه حاضر شدند از امام خمینی دفاع کنند، جز اندکی؟ به عقیده آقای خامنه ای: “وقتی مبارزات شروع شد کسانی که در حد آقای منتظری بودند کمتر حول و حوش مبارزات میچرخیدند و من آن وقت خیلی لذت میبردم از این که میدیدم یک چهره فاضل و مدرس معروفی مثل آقای منتظری که در قم خیلی موجه و معروف بودند و شاگردان زیادی داشتند… در مسائل مبارزه کاملا وارد است. بعد هم که امام را در سال ۴۲ بازداشت کردند آقای منتظری در فعالیتهای اصلی قم وارد بودند.”(فقیه عالیقدر، ج۲، ص۳۶۶) با توجه به شیاع موجب علم به این نکته که در میان روحانیان و علما، برجستگی مبارزات و هدایت آن از سوی آیتالله منتظری وجود داشت، با این حال، در مستند بسیار کم رنگ مطرح میشود و سپس به مخاطب القا میشود که علت اصلی تبعید و زندانی شدن ایشان فقط کمک به خانواده زندانیان است! در حالی که با یک نگاه گذرا به زندگانی مبارزاتی ایشان میتوان فهمید – به تعبیر آقای خامنهای – نقش محوری در مبارزه داشت. (نک: فقیه عالیقدر، ج۲، ص۳۶۷) با مراجعه به اسناد ساواک از فعالیتهای انقلابی آیتالله منتظری به دست میآید که ایشان بیش از ۱۱ بار زندانی و تبعید شده است. شکنجههای
طاقت¬فرسای او در طی این سالها در زندان، و مشکلات دوران تبعید برای خود و خانواده ایشان در تاریخ به خوبی به ثبت رسیده اما مستند سازان به عمد از آن چشم پوشی کردهاند.(نک: ستیز با ستم، بخشی از اسناد مبارزات آیتالله العظمی منتظری، مجتبی لطفی، خرد آوا، ۱۳۸۷) (برای نسل امروز به این نکته اشاره میکنم که ایشان معتقد بود انقلاب خوبی کردیم اما بد حکومت کردیم).
البته مستندسازان به این هم اکتفا نکردهاند و فعالیتهای چشمگیر و پیشنهادهای راهگشای آیتالله منتظری در جامعه ایران در حوزههای مختلف را اصلاً منعکس نمیکنند و از کارنامه فرهنگی، سیاسی و علمی ایشان میگذرند! آقای خامنهای از این نقش فعال و مؤثر میگوید: من همین طور که نگاه میکنم از اول انقلاب، حوادث سریع و پیاپیی که پیش آمده در همه اینها آیتالله منتظری نقش فعال و سازنده و مؤثری را داشتند که اگر چنان چه این نقش پیش نمیبود، یقینا یک رکن اساسی را کم داشتیم… (فقیه عالیقدر، ج ۲، ص ۳۶۸) با اطلاعاتی که از گرایش اصول گرایی ذوب شده در ولایت مستند سازان داریم، تعجب است که از این گونه اظهار نظرات چشم پوشیدند!
• مستند: «جلسات خبرگان قانون اساسی توسط آقای بهشتی اداره میشود.»
این جمله دقیق نیست چنان که خود آیتالله منتظری هم میگوید:« در شرایط آن روز تقریبا ریاست مجلس بین من و آقای بهشتی و آقای طالقانی دور میزد و بالاخره پس از رای گیری مخفی، من به عنوان رئیس و مرحوم آقای بهشتی به عنوان نایب رئیس معین شدیم و انتخابات خیلی عادی و طبیعی بود; مرحوم آیتالله بهشتی از نظر قاطعیت و مدیریت خیلی قوی بودند و لذا بیشتر جلسهها را ایشان اداره میکردند و من طبعا به کارهای مطالعاتی بیشتر علاقه داشتم تا کارهای اجرایی و اداری، در ضمن مدتی هم کسالت داشتم و در آن مدت اداره جلسه را به آقای بهشتی سپرده بودم.»
(خاطرات آیتالله منتظری، ج۱،ص ۴۶۱)
• در مستند آمده است: امام پس از سال ۶۴ ارجاعات فقهی را به آیتالله ارجاع میدهد.
البته در این برهه زمانی نبوده و تنها ارجاعات فقهی هم نبوده بلکه در سال ۱۳۶۵ و پس از انتخاب ایشان به جانشینی پس از امام، علاوه بر ارجاعات فقهی برخی از وظایف و اختیارات نیز به ایشان واگذار میشود که مستند از ذکر آن ابا دارد مثل: باب احتکار، تعزیرات، حج و حکم مفسد فی الارض، و امور اجرایی مانند: تعیین قضات، تعیین صلاحیت امامان جمعه، تعیین نماینده ولی فقیه در سپاه، تعیین امامان جمعه خارج از کشور، تشکیل دادگاه عالی در قم برای جلوگیری از اعدامهای بیرویه، تشکیل هیأت عفو امام، تعیین نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها و… که این واگذاریها این مطلب را به ذهن متبادر میکند که امام به مصوبه خبرگان و انتخاب آیتالله منتظری رضایت داده و از جهتی به واسطه حسن نظر و اعتماد به آیتالله منتظری و برای آماده سازی برای رهبری پس از خود، اموری را که از شؤون رهبری بوده به ایشان واگذار کرده است. آقای ری شهری هم معتقد است امام خمینی به انتخاب آیتالله منتظری “عملا” رضایت داده است. (سنجه انصاف، ص۲۱) حسن اعتماد آیتالله خمینی به ایشان حتی به پس از حوادث منجر به متارکه قدرت توسط آیتالله منتظری ادامه یافت چرا که در نامه
۸/ ۱/ ۶۸ از حوزه و نظام خواست از نظرات ایشان بهره برند. خواستهای که عملی نشد به ویژه با سم پاشی علیه مرجعیت آیتالله منتظری پس از درگذشت امام خمینی و با
مقدمه چینی و اعلان مرجعیت برخی دیگر از مراجع، عمدتاً توسط نیروهای چپ و خط امامی، مسیر خواسته شده در نامه ۸/ ۱/ ۶۸ به راه دیگری منتهی شد.
سوم: پروژه سید مهدی هاشمی و نفوذ در بیت آیتالله منتظری
• مستند پیامی که امام به افتتاحیه اولین مجلس خبرگان[سال ۶۲] که همراه هشدار درباره نفوذ منحرفان در بیوت، و جمله الله الله در انتخاب اصحاب خود میباشد را تلویحاً به بیت آیتالله منتظری بر میگرداند و این چنین به مخاطبان القا میکند که از آن زمان امام، روی بیت ایشان حساس شده بود.
قبول این که مرجع ضمیر آیتالله منتظری است، اجتناب ناپذیر میباشد چرا که به مناسبت حکم و موضوع، جز آیتالله منتظری چه کسی میتواند مد نظر خبرگان برای رهبری آینده باشد. از همین جا نیز میتوان پی برد که اگر مرجع ضمیر این بیانیه آیتالله منتظری باشد بنابراین زمینه رهبری ایشان در ذهن امام خمینی وجود داشته است.
اما نکته دیگر این که اگر این پیام ویژه شخص آیتالله منتظری و بیت ایشان بود چرا در یک بیانیه درج و از تریبونهای رسمی خوانده میشود؟! آیا لزومی هست که یک امر شخصی که به عقیده اینان مصداقش یک نفر است و آن هم آیتالله منتظری، به طور علنی گفته شود؟ چرا در دیدارهای خصوصی یا جلساتی که امام و آقای منتظری با هم داشتند، برای یک بار هم که شده این مساله مطرح نشده است؟! این پرسش را آیتالله منتظری بارها مطرح میفرمود که امام خمینی حتی برای یک بار هم که شده در باره سید مهدی با من صحبت نکردند و اگر چنین پیشینهای داشت، امام در بیانیههای خود به این جلسه اشاره میکرد و آیتالله منتظری هم در این باره سخن میگفت. نکته مهم دیگر این که سید مهدی هاشمی نه در آن زمان و نه پس از آن از اعضای بیت آیتالله منتظری نبود! این نکته باز هم بحث را دچار پیچیدگی خاص به خود میکند.
جالب این است که این حساسیت نسبت به بیت آیتالله، در مورد مشابه سید مهدی هاشمی، یعنی آقای هادی هاشمی هم پس از اعتراف گیری از سید مهدی و حتی پس از اعدام وی مطرح میشود و حال آنکه پس از اعدام، وی با دعوت سید احمد خمینی به دیدار امام میرود. مشروح آن از زبان خاطرات آیتالله منتظری (ج۱/۶۱۹) که منقول از بولتن خبری کمیته انقلاب اسلامی، شماره ۵۵/ ۸/۸/۱۳۶۷ است چنین است:” به دعوت آقای حاج سید احمد خمینی در تاریخ۲۷/ ۷/ ۶۷ آقای سید هادی هاشمی با مرحوم امام ملاقات میکند و معظم له پس از تعارفات متداوله و استفسار از حال من و ابلاغ سلام، مطالبی را میفرمایند که من آن را عینا از بولتن کمیته انقلاب اسلامی که گزارش این دیدار را نقل کرده بود میخوانم. ایشان میفرمایند: “ایشان ان شاء الله از مراجع بزرگ میشوند و از آنجا که امروز قدرت تدریس هم دارند مفید فایده هستند، روی این جهت آقای منتظری برای مرجعیت باید حفظ شوند و صدمه ای به ایشان وارد نشود، من احساس میکنم دستهایی در غیر معممین نظیر نهضت آزادی و بیشتر در معممین هست که میخواهند مرجعیت آقای منتظری صدمه بخورد و ایشان ملکوک شوند و باید نگذاشت اینها چنین کاری بکنند. در بین معممین افرادی هستند که حسادت میورزند و روی آقای منتظری و مرجعیت ایشان حساسیت دارند. شما در بیت آقای منتظری هستید باید نگذارید این گونه افراد به مرجعیت ایشان صدمه ای بزنند و موجب ناراحتی بشوند چرا که شکی نیست این گونه افراد به آینده ایشان ضربه میزنند”. البته آقای آسید هادی میگفت: “امام در این ملاقات تعابیر بالاتری به کار برده بودند که من دیدم ممکن است به برخی از مراجع بزرگ برخورد کند و برای همین بعد از ملاقات به احمد آقا گفتم اگر به این صورت منتشر کنید مراجع دیگر از امام ناراحت میشوند، و احمد آقا هم قدری لحن آن را تغییر داد و به صورت فعلی آن را منتشر کرد”، هر چند من نمی دانم چه گزارشهایی به امام رسیده بود که ایشان فکر میکردند برخی آقایان نهضت آزادی مثلا با مرجعیت من مخالف هستند و در این ملاقات به آن اشاره داشتهاند. نکته ای که قابل توجه است اینکه ملاقات آقا هادی با امام در اواخر مهرماه ۶۷ انجام شده، یعنی مدتها بعد از قضیه سید مهدی و اعدام او و حتی بعد از جریان اعدام زندانیان که موجب اعتراض شدید من شده بود؛ حالا در این دوسه ماه آخر چه مسائلی پیش آمده بود و چه گزارشهایی به ایشان داده بودند که ذهن امام را ملکوک کرده و ایشان را عصبانی کرده بود و زمینه شد برای نامه ۶/۱/۶۸؟! من نمی دانم.”
اما آقای ری شهری که با این ملاقات احساس میکند زحماتش در ایجاد گسست میان دو بیت امام و آیتالله منتظری در حال به باد رفتن است از این دیدار به خشم میآید و تغییر موضع امام نسبت به بیت آیتالله منتظری و سید هادی هاشمی را غیر قابل توجیه میداند و سید احمد خمینی را که مسبب این دیدار میداند مورد خطاب قرار داده به وی میگوید: آیا قیامت را باور داری؟! اگر داری چرا چنین میکنی؟! و از تضاد این برخورد با مواضع گذشته امام میگوید و این که قصد داشته به امام نامه بنویسد اما با استخاره منصرف شده است!(نک: سنجه انصاف، ری شهری، ص۲۵۶ـ ۲۵۷)
• مستند در باره سیدمهدی هاشمی، مدعی است وی مخالفان سیاسی و عقیدتی خود را به قتل رسانیده است.
چون از پرونده وی چه قبل و چه پس از انقلاب اطلاع کامل و درستی در دست نیست و واقعیت در ابهام به سر میبرد، همان¬گونه که آیتالله منتظری معتقد است؛ نفیا و اثباتا سخنی به میان نمیآوریم. اما خوب میدانیم این که وی مخالفان عقیدتی و سیاسی خودش را به قتل رسانده، نادرست است و مقتولین یا مخالف سیاسی انقلاب بودند یا مشکلات اخلاقی داشتند. اگر چه قتل همینان نیز گرچه با انگیزههای غیر شخصی هم باشد، غیر قانونی و غیر شرعی است. اما آیا وی مباشر، آمر و یا مطلع بوده؛ در هالهای از ابهام به سر میبرد. در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
• آقای رازینی در بخشی از مستند میگوید: به واسطه نزدیکی سید مهدی با آقای منتظری دادگستری قدرت برخورد با وی را نداشت.
بر خلاف نظر وی، سید مهدی هاشمی خود را در سال ۶۲ به دادگستری اصفهان معرفی کرد تا به اتهاماتش رسیدگی شود. مسئول رسیدگی، قاضی مظاهری، در این باره از آیتالله منتظری سؤال میکند و ایشان تصریح به رسیدگی دارد اما ناگاه شورای عالی قضایی پیگیری را متوقف کرد. سید مهدی در همان برهه نامهای به شورای عالی قضایی مینویسد که پی¬گیری به اتهامات منسوبه به وی بینتیجه میماند (نک: کتاب واقعیتها و قضاوت¬ها،ص۲۲۳ و ۶۳۸؛ کتاب انتقاد از خود، ص ۷۲ – ۷۳)
علاوه بر این پس از بازداشت سید مهدی هاشمی در سال ۶۵ یکی از اشکالاتی که آیتالله منتظری به سیر پرونده دارد این است که چرا دادگستری متصدی رسیدگی نیست و وزارت اطلاعات که نباید در امور قضایی دخالت کند و تنها ضابط این قوه است مأمور رسیدگی به یک پرونده قضایی شده است؟! در حقیقت وزارت اطلاعات چون خود در این پرونده مدعی است نمیتواند هم کیفرخواست و هم مربوطین با این وزارت حکم صادر کنند.
• مستند میگوید: سال ۶۱ واحد نهضتها از سپاه حذف میشود و سید مهدی هاشمی به عنوان نماینده آیتالله منتظری در نهضت¬های آزادی بخش منصوب میشود و حالا سید مهدی با دست بازتری فعال میشود.
مستند سازان نمیگویند چه کسی سید مهدی هاشمی را برای اولین بار وارد سپاه کرد و به وی حکم داد. اگر به وی اتهاماتی منتسب بود چرا مورد اعتماد قرار گرفت؟! مرحوم آیتالله منتظری در این باره می¬گوید:” سیدمهدى تا روزهاى آخر رژیم شاه – با این که حکم اعدام او نقض شده بود- در زندان ماند و با پیروزى انقلاب آزاد شد. پس از پیروزى، در تأسیس سپاه پاسداران با شهید محمد همکارى نزدیک داشت، و همین امر موجب شد تا آقاىخامنهاى او را از نزدیک بیشتر بشناسد. پس از تشکیل سپاه، او به توصیه آقاى خامنهاى -که عضو شوراى انقلاب بود- مسئول واحد روابط عمومى و عضو شوراى عالى فرماندهى سپاه شد. این مطلب را آقاى خامنهاى براى شخص من بیانکرد و به عنوان یکى از خدمات خود مىگفت؛ و اخیراً هم آقاى هاشمى رفسنجانى در کتابشان آن را آوردهاند. او بهتدریج با آقاى خامنهاى روابط بیشترى برقرار کرد و آقاى خامنهاى هم به وى علاقهمند بود و از او حمایت مىکرد. سیدمهدى، خود مىگفت پس از این که وى در سپاه مشغول به کار شد، یکى دو نفر از اعضاى جامعه مدرسین به آقاى خامنهاى اعتراض کرده بودند که چرا کسى را که اتهام قتل دارد وارد سپاه پاسداران کردهاید؟! و ایشان در جواب گفته بودند: این اتهامى است که ساواک شاه به خاطر مسائل سیاسىِ آن زمان به سیدمهدى وارد کرده است و ما نباید نیروهاى خوب را به صرف یک اتهام از صحنه خارج کنیم. در آن زمان که با آمدن گروههاى زیادى از مبارزان کشورهاى فلسطین، عراق، افغانستان، مصر و عربستان به ایران جهت بهرهبردن از تجارب انقلاب ایران مصادف شده بود، شوراى انقلاب مسئولیت این کار را بر عهده مرحوم محمد و آقاى محسن رضایى مىگذارد و آنان سیدمهدى هاشمى را به همکارى دعوت مىکنند و گویا این مورد هم توسط آقاى خامنهاى از طرف شوراى انقلاب صورت مىپذیرد. همین امر زمینه آن شد که در سپاه پاسداران، واحد نهضتهاىآزادىبخش تأسیس گردد و سیدمهدى مسئولیت آن را -تا زمان انحلال این واحد در سپاه- به عهده بگیرد. تا این مقطع من هیچگونه نقشى در مسئولیت¬هاى سیدمهدى نداشتم، هرچند مخالف هم نبودم؛ ولى نه مستقیم و نه غیرمستقیم نقشى نداشتم، بلکه از جزئیات آن اطلاع هم نداشتم. (نک: انتقاد از خود، ص، ۶۹-۷۰، و نک: روزنامه جوان ارگان سپاه، ۱۱ آذر ۱۳۹۳)
پس از انحلال واحد نهضتهای سپاه، آیتالله منتظری مؤسسه نهضتهای
آزادی¬بخش را بصورت ارگانی مستقل از دولت به صورت موقت تشکیل میدهد تا تکلیف آن از سوی مجلس شورای اسلامی مشخص گردد و در حکم خویش به سید مهدی هاشمی متذکر میشود تا تعیین تکلیف قطعی از سوی مجلس با حفظ هماهنگی کامل با نهادهای مربوطه به کار خویش ادامه دهد.(نک: نامه سید مهدی در این باره و پاسخ آیتالله منتظری، کتاب واقعیتها و قضاوت ها، ص۶۶۰-۶۶۱)
• پلانی از سید مهدی هاشمی پخش میشود که در باره نهضتهای آزادی بخش میگوید: نباید بنشینند بلکه به دشمن حمله کنند تا خود در مصونیت به سر برند.
آیا این تفکر و جملات جرمی از جرائم اوست؟ آیا این تئوری امروزین نیست که با کشاندن خاکریز به دوردست مرزها خود را محافظت کنیم؟ بحث جنگ نامتقارنی که توسط کارگزاران سیاسی یا امنیتی کشور مطرح است یا دفاع از دیگر مستضعفین یا مدافع حرم بودن غیر از تفکر سید مهدی هاشمی در گذشته است؟ آقای قاسم سلیمانی امروزه بر چه مبنا و راهبردی در آن سوی مرزها در تلاش است؟ مستند سازان چقدر آرزو داشتند که به سوریه اعزام شوند؟ تبلیغات وسیع در باره شهدای سوریه به ویژه شهید حججی بر چه اساسی بود؟! آیتالله منتظری میگوید: مگر همین وزارت اطلاعات و آقای فلاحیان معاون این وزارت نبود که در فعالیتهای خارج از کشور با سید مهدی هاشمی فعالیت میکردند؟! امکانات و خانه در اختیارش میگذاشتند اما به یک باره این خانه شد خانه تیمی و نگهداری امکاناتی که خود در اختیار آقای حسنی همکار وزارت اطلاعات در این خانهها گذاشتند، غیرمجاز شد؟! (خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص۶۰۶)
• مستند به دنبال این تلقی است که سید مهدی بر دفتر و شخص آیتالله منتظری نفوذ داشته است! اما وقتی با این نقد مواجه میشود که او سالها در تهران ساکن بوده و شاهدان بسیاری هستند از جمله خود آیتالله که میگوید او حتی یک روز هم عضو دفتر ما نبوده است؛ برای همین و برای دفع دخل مقدر در مستند آوردهاند: “گرچه حضور پر رنگ ندارد اما به واسطه برادرش سید هادی نفوذ ویژه دارد.”
چنین ادعایی به جز اعترافات گرفته شده در شرایط خاص از سید مهدی در زندان، هیچ مستند و دلیل دیگری ندارد. اعتراف در شرایط خاص زندان به تصریح تمامی فقها و قوانین و قانون اساسی اعتباری ندارد. و عدم اعتبار اعتراف شخصی در باره دیگری، هنگامی که همراه با قرائن قطعی و یقین آور نباشد و معترف علیه منکر باشد، بدون
اعتبار است.
احمد منتظری به پرسش من در این باره پاسخ میدهد:
«پرسش: گذشته از این بحثی مطرح کردید مبنی بر این که اعترافات وی در بخش مربوط به بیت و دفتر آیتالله منتظری در حالت عادی نبوده و با فشار، تهدید و تطمیع همراه بوده، میخواستم بدانم نظر شما درباره محتوای اعترافات وی در رابطه با دفتر یا خود شخصیّت مرحوم آیتالله منتظری و ادعای خط دهی به ایشان یا دخالت در مدیریت مدارس تحت نظر آن مرحوم و… تا چه حدی قرین به واقعیت است؟
پاسخ: اولاً سید مهدی هاشمی اکثرا ساکن قم نبود. او عضو شورای فرماندهی سپاه و درگیر مسائل نهضتهای آزادی بخش بود و حتی یک روز هم عضو دفتر محسوب نمیشد و در رابطه با مدارس هم هیچ مسئولیتی نداشت و مدارس زیر نظر یک شورا اداره میشد. اما این که گفته میشود روی مرحوم والد تأثیرگذار بوده، هر کسی ممکن است هر چند ناچیز تأثیرگذار باشد؛ کسی که میآید و با یک نفر ارتباط برقرار میکند امکان اثرگذاری وجود دارد، آنچه مهم است این که تصمیم گیری انسان تا چه حدی ناشی از آن تأثیر باشد. این که او در اعترافاتش گفته افکار آیتالله منتظری در اختیار او بوده، چنین مطلبی مسلّما خلاف واقع است. یعنی هیچ کس، چه سید مهدی و چه کسان دیگری نمیتوانستند فکر و اندیشه مرحوم آقای منتظری را در اختیار خودشان بگیرند. اصلاً شخصیت ایشان به گونهای بود که اخبار و اطلاعات را از کانالهای مختلف میگرفت و سپس تجزیه تحلیل و سبک سنگین میکرد. جوری بود که حتّی بعضی وقتها ما در صدد بودیم که خبرهای ناراحت کننده به ایشان داده نشود به ویژه زمانی که کسالتی داشتند ولی موفق نمیشدیم؛ یعنی اوّلین ملاقاتی که افراد عادی و یا مسئولی با ایشان داشتند آنها را به اصطلاح تخلیه اطلاعاتی میکرد و تمام اخبار را میگرفت و اصلا توان کانالیزه کردن ایشان وجود نداشت چون با همه اقشار در ارتباط بود و ارتباطات ایشان بسیار بیشتر از امام خمینی بود که البته طبیعی هم بود چون جوانتر بود و فراغ بال بیشتری داشت و کسی نمیتوانست ایشان را کانالیزه کند. اصولا مرحوم والد اعتقاد داشت برای رسیدن به واقعیت چه در مسائل سیاسی و چه علمی، باید نظرات گوناگون را شنید تا ابعاد قضایا روشن تر گردد؛ از این رو هر روزه یک ساعت به ظهر و یک ساعت به غروب با اقشار مختلف اعم از مسئولان، امامان جمعه شهرها، علمای بلاد و مردم عادی ملاقات بدون حاجب داشتند و آنان به صراحت و شفاف اطلاعات جدیدی از اوضاع داخل و خارج مطرح میکردند. گذشته از این هر روزه به مطالعه روزنامه ها، بولتنهای محرمانه ارگانها و وزارتخانهها و از همه مهمتر نامهها و شکایات مردم -روزی حداقل۵۰/۶۰ نامه- میپرداختند و دستور تحقیق از صحت و سقم و پیگیری را صادر میکردند. در این جا به مناسبت بد نیست به نامهای اشاره کنم که سید مهدی هاشمی در پی دیدار با احمدآقا خمینی و مدتی قبل از بازداشت و اعتراف گیری به آیتالله منتظری نوشته که در آن آمده است:” در خاتمه به احمد آقا این مطالب را گوشزد نمودم:… این که گفتهاند من نعوذ بالله به آیتالله منتظری و دفتر ایشان خط میدهم کذب محض است و نه آیتالله منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان ارتباطی با من دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن، من شاید دو ماه یک بار نیز موفق به ملاقات با آیتالله منتظری نمیشوم)” واقعیتها و قضاوت¬ها، ص۲۵۲.( این نامه دقیقا به بخشی از مطالبی میپردازد که بعدا در اعترافات زندان وی آمده است. اگر بخواهیم منصفانه نظر بدهیم مطالب این نامه که در حالت عادی و طبیعی نوشته شده باید مورد قضاوت قرار گیرد نه اعترافاتی که در محیط زندان و فشار بوده است.» (نگاهی به گذشته، گفتگوی من با احمد منتظری، سایت آیتالله منتظری)
در مستند، پلانی از احمد منتظری پخش میکنند که میگوید مخالف رفت و آمد سید مهدی هاشمی در دفتر آیت الله منتظری بوده به دلیل حساسیتی که علمای اصفهان روی وی داشتند. پاسخ آیتالله منتظری این است که متهم بودن کافی نیست و مگر دیگران سلمان و ابوذرند؟ از این کیفیت برخورد چه نتیجهای میتوان گرفت؟ نمیتوان فهمید که آقای منتظری تحت تاثیر اطرافیان نبود و چون در باره مطلبی به یقین نرسیده بود مماشات نمیکرد؟ آیا نشان از حریت و استقلال فکری او ندارد؟
اگر این ادعای سازندگان درست باشد که هادی هاشمی هم در دفتر آیتالله منتظری عنصر ناموجهی شمرده میشده ( و در این باره اعترافاتی هم از سید مهدی در زندان گرفته شد)، به چه دلیل موجهی امام خمینی از آقای سیدهادی هاشمی میخواهد که در دفتر ایشان بماند و باقی قضایا که متن آن دیدار به نقل از بولتن کمیته انقلاب در صفحات گذشته مشروحا آمد.
• مستند، در قریب به اتفاق، واکنشهای آیتالله منتظری به بازداشت سید مهدی را از زبان مخالفان سرسخت و دیرین ایشان چون آقای ری شهری (وزیر اطلاعات وقت) و آقای محسنی اژه ای(نماینده وقت دادستانی در وزارت اطلاعات) نقل میکند و نه مستقیم از مکتوبات ایشان؛ و این روش، خطای بزرگی در تحقیقات این چنینی محسوب میشود.
هم در کتاب دیدگاهها و همچنین کتاب انتقاد از خود، آیتالله منتظری به این شبهات پاسخ داده است. اگر سازندگان مستند به این منابع دسترسی نداشتند میگفتیم جاهل قاصرند اما هنگامی که تهیه این منابع مثل آب خوردن است جز تقصیر چه میتوان گفت؟! از جمله آیتالله منتظری در این باره گفتهاند:« در سخنرانىهاى متعدد مرحوم امام بعد از قتل آقاى شمسآبادى -در قبل و پس از پیروزى انقلاب- بر نقش ساواک در دامن زدن به این ماجرا تأکید شده و حتّى این احتمال مطرح شده است که خود ساواک مرتکب این قتل شده باشد. هرچند ایشان با توجه به اعترافاتى که در سالهاى بعد انتشار یافت ظاهراً به نظر دیگرى رسیدند، اما تفاوت دیدگاه من با ایشان در این است که من آن اعترافات پخش شده را -که در زندان و شرایط فشار روحى و جسمى گرفته شده است- شرعاً قابل استناد نمىدانم و خواهان رسیدگى و روشن شدن ماجرا بهدور از هرگونه اعمال نظر سیاسى و نیز خشکاندن ریشه این قبیل ترورها و رفتارهاى خشونتآمیز با مخالفان بودم. بهطور مسلّم مرحوم امام نیز مانند من به دنبال آشکارشدن ابعاد پنهان این ماجرا و شناسایى عاملان این قتل و نیز سایر قتلهایى بودهاند که به ناحق اتفاق افتاد؛ ولى معتقدم گروهى که این ماجرا را پس از انقلاب دنبال کردند -گرچه توانستند اعتماد مرحوم امام را جلب کنند- به جاى پیگیرىقضایى، همان خطّى را دنبال کردند که ساواک پیش از انقلاب در پى آن بود و هدف آنان بیش از همه تصفیه حساب سیاسى و حذف نیروها به این بهانه بود تا شناسایى عاملان این جنایت؛ و لذا من همواره ضمن محکوم دانستن اینجنایت و جنایاتى از قبیل آن، و علیرغم اعتراض به روند رسیدگى به این اتهامات، در صحت یا عدم صحت و چگونگى اتهامات وارد آمده به آقاى سیدمهدى هاشمى و دوستانش در جریان قتل مرحوم آقاى شمسآبادى و نیز سایر قتلهاىمطرح شده توقف کردهام؛ و تا زمانى که رسیدگى قضایى و عادلانه فارغ از جنجالهاى سیاسى صورت نپذیرد عقلاً وشرعاً نمىتوانم نظرى قطعى بدهم؛ و حمل این مطلب بر حمایت از عاملان این جنایات، جفایى است که گویندگان آنباید در پیشگاه خداوند پاسخگو باشند.”(انتقاد از خود، ص ۶۸)
• مستند در سکانس مربوط به بازداشت سید مهدی هاشمی، سخنان آقای ناطق نوری را آورده که میگوید: آقای منتظری درس را تعطیل کرد و در منزل متحصن شد و من به همراه آقای جوادی آملی و یزدی نزد ایشان رفتیم و من سخن گفتم که درست نیست قائم مقام رهبری قهر کند! ایشان در پاسخ گفت: آخر من زیر فشار داخل خانه هستم! سپس آقای ناطق به ایشان می¬گوید: این درست نیست که شما تحت فشار عروس و داماد و فرزندان باشید!
در این جا این واقعیت تاریخی، درست نقل نشده است. آیتالله منتظری در این باره میگوید:« پس از چند روز آقای احمد حسنی نماینده سید مهدی را در تهران در خانه ای به قول آقایان خانه تیمی بازداشت کردند و بعد سید مهدی را احضار کردند، او به عنوان مشورت آمد نزد من و من گفتم برو و حقایق را بگو که او هم رفت. سپس دستگیریها در سطح وسیع شروع شد و بیت من و نزدیکان و علاقه مندان به من مورد هجمه قرار گرفتند و حتی گفته شد بناست سیصد نفر بازداشت شوند. پس از بازداشت سید مهدی و بازداشتهای وسیعی که نسبت به آقایان طلاب و دوستان صورت گرفت خانوادههای آنان معترضانه و متوقعانه به خانه من هجوم آوردند، و من برای خلاصی از این مخمصه موقتا “ملاقاتهای” خود را به طور کلی قطع کردم -البته درس خود را تعطیل نکردم – ولی آقایان تعطیلی ملاقاتها را نیز حمل بر اعتراض و مخالفت با امام و نظر ایشان کردند و گفتند آنچه خواستند، و حتی گفتند درس خود را به عنوان اعتراض به امام تعطیل کرده است! در صورتی که فقط تعطیل ملاقاتها بود و آن هم برای فرار از توقعات خانوادههای بازداشت شدگان.» (خاطرات آیتالله منتظری،ص۶۰۸. گذشته از این، نوار درسهای آیتالله منتظری در همان برهه زمانی موجود است) به این ترتیب بهره بردن از واژه تحصن یا اعتصاب که هم در رنج نامه سید احمد خمینی و خاطرات سیاسی آقای ری شهری یا جای دیگر آمده نادرست است. وانگهی، اگر کسی دست به اعتصاب یا تحصن بزند قاعدتا از قم به تهران نمیرود تا در جلسهای که با امام و برخی سران نظام بوده شرکت کند.
کسانی که با شخصیت و مشی استقلال فکری آیتالله منتظری اندک آشنایی داشته باشند گواهی میدهند که ایشان فشارهای بیرونی را تحمل میکرد چه برسد به فشارهای درون خانه و از سیاستمدارانی نبود که در علن شجاعت داشته اما در مقابل بیت و نزدیکان خویش در جایی که خلاف عقیده اش باشد کوتاه بیاید.
• مستند: امام ایشان را دعوت کردند تا با حضور مسئولان بخواهد اعتصاب خویش علیه نظام را بشکند و امام فرمودند: من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم….
این روایت که با لحنی خاص توسط گوینده متن (ایرج طهماسب) در نریشن مستند آمده از رنجنامه سید احمد خمینی اخذ شده است (ص ۴۵) که آیتالله منتظری را متهم به اعتصاب علیه نظام میکند. در حالی که اعتصابی در کار نبود که بخواهد علیه نظام باشد و همین گزارشات غلطی که به امام میدادند ذهن ایشان را نسبت به آیتالله منتظری «مسموم» کردند. (این تعبیر را آقای هاشمی رفسنجانی در یک فایل تصویری به کار میبرد) چه خوب بود مستندسازان به روایت آیتالله منتظری در این باره هم نگاهی میکردند که میگوید:« در یکی دیگر از ملاقاتها که مسئولین هم بودند من راجع به کارهای آقای ری شهری و مصاحبه ای که انجام داده بود صحبت کردم و به ایشان [امام خمینی] گفتم: ایشان مدارس ما را که همه طلبههای درسخوان و جبهه رفته و مقلدین شما هستند کانونهای فساد معرفی کرده است و…، خلاصه من ناراحت بودم و اعتراض کردم که چرا این کارها به این شکل صورت گرفته، ایشان شروع کردند به عذرخواهی کردن که: “شما برج بلند اسلام هستید، شما مرا ببخشید، اشتباه شده است و…” بعد از همین ملاقات بود که احمد آقا گفت: “امام تا به حال از هیچکس عذرخواهی نکرده ” من گفتم: “چه فایده ای دارد؟! آقای ری شهری در تلویزیون و مطبوعات کار خودش را کرده، مدرسههای ما را کوبیده، حیثیت افراد را از بین برده، افراد زیادی از دوستان و شاگردان مرا تحت عنوان ارتباط با سید مهدی بازداشت و زندان کرده و الان امام در اینجا میفرمایند ببخشید اشتباه شده، این چه فایده ای دارد؟”. باز در یکی از این ملاقاتها بود که به امام گفتم: “اجازه دهید من مشغول طلبگی و درس و بحثم شوم، هدف آقایان من هستم سید مهدی بهانه است. “به ایشان گفتم: “لایکلف الله نفسا الا وسعها، من
نمی توانم در کارها باشم و توجیه کننده کارهای آقای ری شهری و دیگران باشم و هیچ چیز نگویم و ساکت باشم “، ایشان فرمودند: “نه، شما در کارها باشید و کنار نروید”. گویا بنای عده ای بر این بود که خودم محترمانه کنار نروم بلکه بعد با توطئه دیگران مرا با آبروریزی کنار بگذارند. گویا در جمهوری اسلامی کسی حق ندارد خودش کنار برود باید با آبروریزی او را کنار بگذارند.» ( خاطرات آیتالله منتظری،ج۱، ص ۶۴۷)
ملاحظه میکنید که روایت نقل مستند تا چه اندازه تحریف شده، عجولانه و مغرضانه نوشته شده است؟! چرا مستندسازان که ادعای منصفانه بودنشان گوش فلک را کر کرده است به روایت آیت¬الله منتظری حتی اشارهای هم نکردهاند؟!
وانگهی اگر اشتباهی از ناحیه وزارت اطلاعات در پروژه سید مهدی هاشمی صورت گرفته و به قول سید احمد خمینی امام به ایشان گفتهاند من مخلص شما هستم؛ آیا نباید اشتباهات صورت گرفته که حق الناس بسیاری در آن ضایع شده، تدارک و جبران شود؟! به نظر میرسد عدم مماشات آیتالله منتظری در برابر آن همه هجوم از یک طرف و این چند جمله، بهترین واکنشی بود که باید انجام میشد چرا که این جا نه تنها شخصیت ایشان بلکه حق الناس جمع زیادی که از ایشان توقع داشتند ضایع شده بود و بلکه با مقدمات و مؤخراتی که توسط توطئه پیشگان انجام شد خسارات بسیاری به انقلاب و نظام سیاسی کشور وارد شد که هنوز هم ادامه دارد.
• در پلانی آقای ری شهری میگوید: سید مهدی پس از مدتی حاضر شد به جرائمش اعتراف کند.
آیا مراد از جرائم فقط کارهایی است که خود کرده است یا با اعترافاتی که در باره دیگران از وی گرفته شده جرائمی برای دیگران نیز ثابت میشود؟ اعترافات در چه شرایطی گرفته شده است؟ آقای ری شهری میگوید که با تعزیر (شلاق) از وی اعتراف گرفتیم (نک: خاطرات سیاسی، ص۹۲) و البته شاهدانی هم بر شکنجه دادن وی برای اعتراف شهادت دادند که در این باره به خاطرات آیتالله منتظری مراجعه شود. (ج۱، ص۶۱۱-۶۱۲).
احمد منتظری در پاسخ به این سوالی که می-گوید: ولی به عقیده آقای ری شهری شلاقهای زده شده تعزیر است و نه شکنجه! پاسخ میدهد: «خب تعزیر، ترجمه دیگری از شکنجه است؛ این جور نیست که یک چیز دیگری باشد. در این کتاب (خاطرات سیاسی) ایشان میگوید دلایل و مدارک جرم توسط متهم برای ما محرز بود ولی او کتمان حقیقت میکرد برای همین ۷۰ ضربه شلاق زدیم تا از کتمان حقیقت دست بردارد! چند تن از دوستان و اقوام سید مهدی شهادت دادهاند در ملاقاتی که با او داشتند، به صراحت گفته بود فشارهای روحی و جسمی زیادی بر من وارد کردند که نتوانستم تحمل کنم و آنچه خواستند من هم به آن اعتراف کردم. یکی از طلابی که همزمان با وی بازداشت شد میگفت: از سوراخ درب سلول دیدم سید مهدی را مأموران به دستشویی میبرند در حالی که از شدت زخم هایش نمیتوانست روی پا راه برود و چهار دست و پا میرفت.
سوال: یعنی میفرمایید کسی که اعتراف نمیکند نباید تحت فشار گذاشته شود تا حقیقت را بگوید؟!
پاسخ: نفس شکنجه شرعا و قانونا ممنوع است با هر بهانهای و نسبت به هر کسی؛ و اگر اعترافی هم بر این اساس گرفته شود اعتبار شرعی و قانونی ندارد و قابل استناد نمیباشد. مرحوم والد در کتاب “ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه ج۲، ص۳۷۸″ روایاتی را نقل میکنند که به تعبیر ایشان در حد مستفیض است مبنی بر این که اعتراف زندانی اعتبار ندارد چه رسد به این که مورد تهدید و یا فشار نیز قرار گرفته باشد
سوال: شما در جایی گفته بودید که به او قول داده بودند اعتراف کند تا از امام برایش تقاضای عفو کنند ولی فریبش داده و اعترافاتی که گفته بودند تنها برای امام پخش میکنیم در تلویزیون به نمایش گذاشتند.
پاسخ: بله، آقای کیمیایی ( هم پرونده سید مهدی و از مسولان مدارس آیتالله منتظری) نقل میکند در حضور آقایان رازینی و فلاحیان به سید مهدی اعتراض کردم این حرفها را چرا درباره مدارس آیتالله منتظری زدی؟! تو اصلا آنجا کارهای نبودی، چرا مطالب غیر واقعی را مطرح کردی؟! در جواب با تعجب گفته بود: برادران اطلاعات به من قول دادند اینها را بگو فقط میخواهیم بگذاریم امام ببیند و برای عموم پخش نخواهیم کرد! دو نفر دیگر از متهمین بازداشت شده، یعنی آقایان حاج شیخ محمود صلواتی و حسن ساطع هم به این مطلب در حضور آیتالله منتظری شهادت دادهاند (خاطرات، ج۱، ص۶۱۲) آقای ری شهری در کتاب خاطرات سیاسی خود به نوعی برخی از همین مطالب را اذعان میکند.» (نگاهی به گذشته، سایت آیتالله منتظری)
• در مستند فیلمی از اعترافات سید مهدی هاشمی جای داده شده مبنی بر این که او میخواسته دفتر فقیه عالیقدر را پایگاه خود کند و برای اهدافش که حق میداند استفاده کند، از اعتماد ایشان سوء استفاده کرده و با گزارشات و نامه-هایش افکارش را تلقین کند.
قبلا گفته شد اعتراف فردی، در باره دیگری هیچ حجیتی ندارد؛ آنچه هست این عبارت است که” اقرار العقلا علی انفسهم جایز” یا “نافذ”. بدین معنی که اعتراف عقلا (البته در شرایط عادی) علیه خودشان گذرا و نافذ است.
سید مهدی هاشمی قبل از بازداشت به صراحت به سید احمد خمینی میگوید: “این که گفتهاند نعوذ بالله من به آیتالله منتظری و دفتر ایشان خط میدهم کذب محض است؛ و نه آیتالله منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان به من ربطی دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن.” (واقعیتها و قضاوت ها، ص ۲۵۳) به حق قضاوت کنید آیا اعترافات زندان قابل قبول است یا برون زندان، آن هم تحت فشارهای روحی و جسمی؟!
بد نبود مستند سازان قبل از هر چیز و علی رغم میلشان، به واکنش آیتالله خامنهای در همان زمان که چنین ادعایی مطرح میشد دقت میکردند و سپس روی این موضوع اثر گذاری سید مهدی بر بیت آیتالله منتظری مانور میدادند! متن کامل موضع گیری ایشان که گویی قبل از ساختن مستند پاسخ اینان و مشابه شان را داده، این چنین است:
«ایشان (سید مهدى ) گفتند ما مىخواستیم به آقا خط بدهیم یا خط مىدادیم، اما آیا آقا هم خط آنها را قبول مىکردند یا نه، اون اول بحث است. اون (سید مهدى ) خیلى کارها مىخواسته بکند. اول برادرش در بیت آقا بوده و به خیال خودش یک شفیع و پارتى قوى توى بیت داشته، خودش هم از قدیم بچه همان مناطق بوده و خدمت ایشان مىرفته، مىآمده و از زمان طلبگى یک حسن ظنى روى سوابق، ممکن است در ایشان نسبت به خودش به وجود آورده باشد. اما آیا حضرت آیتالله العظمى منتظرى که یک شخصیت برجسته و ممتاز انقلاب و اسلام هستند و بنده افتخار مىکنم به وجود یک چنین شخصیتى در همان اسلام و انقلابمان، آیا ایشان از آن آقا (سید مهدى ) خط مىگرفتند؟ او که نمى تواند چنین ادعائى بکند، حالا به فرض، ادعا هم بکند که بنده خط مىدادم، بله ایشان خبر مىدادند، خیلىها خبر مىدادند، ما هر وقت خدمت آقاى منتظرى مىرسیدیم ایشان یک مشت نامه و مطلب در اختیارشان بود. نامه براى ایشان مىنویسند، تلفن مىکنند، ائمه جمعه به ایشان مراجعه مىکنند، طلبه هائى که در حوزه هستند، سر درس ایشانند، به ایشان مراجعه مىکنند، مسئولین کشور به ایشان مراجعه مىکنند، مسئولین درجه یک و درجه دو و درجه سه از روساى سه قوه گرفته، از بنده شخصا گرفته تا فلان مدیر کل یا فلان مدیر سازمان، فرمانده فلان لشگر سپاه، فرمانده فلان بخش ارتش، همه خدمت آیتالله العظمى منتظرى مىروند و همه با ایشان حرف مى زنند و ایشان اطلاعات زیادى دارند. غالبا وقتى که ما مىرویم ایشان مطالبى حاضر کرده، توى مشت دارند، گاهى نوشتهاند روى کاغذ آماده کردهاند؛ ایشان یک چنین آدمى است، آدم آگاهى است، بیخودى که مجلس خبرگان روى شخصیتى تکیه نمى کند، بیخودى که ماها ارادت به یک کسى پیدا نمى کنیم، ما که نمى شود ایشان را نمى شناختیم… در میان همه شخصیتها آیتالله العظمى منتظرى شخصیت ممتازى است، شخصیت برجسته اى است؛ نه! به مقام ایشان و دامان ایشان از ناحیه آن اظهارات (اظهارات سید مهدى هاشمى) باید هیچ گونه غبارى ننشیند. او(سید مهدى ) مى خواسته تضعیف کند او را؛ نه، بنده به احتمال زیاد نزدیک به یقین [مى گویم ]، او اصلا منظم فکر کرده و صحبت کرده براى اینکه ایشان را زیر سوال ببرد، او خیلىها را مىخواسته به زیر سوال ببرد و خیلىها را مىخواهند به زیر سوال ببرند، اما این به عهده ماست که بنشینیم و تحلیل بکنیم و فکر بکنیم، تیز بینانه و دقیق نگاه کنیم و ببینیم که آیا شایسته است شخصى مثل آن مقام معظم را به خاطر یک متهم، یک فاسق، یک کسى که به خاطر گناهش به زندان افتاده و امام در مورد او آنجور حرف زدند، به خاطر حرف او، اظهار او، نسبت به شخصیت ایشان تردید پیدا کنیم؟ نخیر بنده تردید پیدا نمى کنم، شما هم تردید پیدا نکنید. به نظر من هیچ انسان منصفى تردید پیدا نمى کند”. (واقعیتها و قضاوت¬ها، ص۴۶۳- ۴۶۴ به نقل از جزوه دانشجویی دانشگاه تهران ۱۶/ ۱۰/ ۶۵)
• در مستند، آقای ری شهری میگوید: همه مخالف دستگیری سید مهدی هاشمی بودند به جز امام.
آیتالله منتظری در باره مایه گذاشتن از امام میگوید:« شرایط به گونهاى بود که هیچ کدام از آقایان مستقلاً خودشان را در برابر اینجانب قرار نمىدادند؛ اما هر وقت مىخواستند مخالفتى کنند یا خط و نشانى بکشند، خودشان را پشت شخصیت امام پنهان مىکردند و با استفاده از قدرت و نفوذ آن مرحوم برخورد مىکردند. مگر فراموش کردهاند در زمانى که من قائممقام امام بودم به بهانه سیدمهدى هاشمى با مدارس اینجانب برخورد کرده و کتابخانه سیاسىِ زیر نظر مرا تعطیل کردند، و حتى داماد اینجانب و بسیارى از دوستان را بازداشت کردند و چشمبند به آنها زدند و مورد اذیت و آزار قرار دادند و مدتهاى زیادى را بدون جهت در زندان و سلولهاى انفرادى نگه داشتند. اما همه این کارها را با هزینهکردن امام انجام مىدادند و خودشان را نزد من خیرخواه و مصلح جلوه مىدادند. همین آقاى رىشهرى وقتى که مىخواست آقاى سیدهادى هاشمى را تبعید کند او را به دفتر خود مىخواند و با لحنى که گویا او کارهاى نیست مىگوید: «شما مىدانید که ما در آینده غیر از آقاى منتظرى فرد دیگرى را نداریم و من هیچ وقت مایل به این برخوردها نیستم، اما چه کنم که امام این طور خواستهاند و تبعید شما هم بنابر نظر امام است.» اما بعداً معلوم شد که خودش از کارگردانان اصلى ماجرا بوده و اصلاً تبعید آقا هادى را او به امام پیشنهاد داده است. هیچ کدام از این آقایان در حضور من خودشان را در مظانّ تقابل قرار نمىدادند، مگر این که پشت امام سنگر بگیرند و پنهان شوند؛ همین حالا هم که من از قدرت دور هستم مستقیماً مرا تخطئه نمىکنند و مرتب از شخصیت امام- به دروغ یا راست- هزینه مىکنند.» (خاطرات آیتالله منتظری، ج۱)
آیتالله منتظری در باره گزارشات منفی آقای ری شهری به امام، خاطرهای از همسر شهید رجایی به نقل از همسر امام نقل میکند:« خدا از گناه ری شهری نگذرد هر وقت که به ملاقات امام میآمد معلوم نبود که در باره آقای منتظری چه میگفت که وقتی امام از پیش ما میرفت سر حال و مثل شاخه شمشاد بود ولی وقتی بر میگشت مثل مرغ پرکنده میشد.(پایان سخن همسر امام) عجیب است آنها وقتی پیش من میآمدند مسائل را به گونهای منعکس میکردند که من نسبت به امام حساس شوم و همه مسائل را از چشم امام ببینم، و نزد امام هم که میرفتند ایشان را نسبت به من حساس میکردند و از کاه کوهی میساختند. (انتقاد از خود، ص ۸۹)
بد نیست به این نکته هم اشاره شود که توسط وزارت اطلاعات آقای ری شهری در دفتر فقیه عالیقدر شنود کار میگذارند: «پس از تشکیل وزارت اطلاعات نیز این کنترلها ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۶۴ آقاى داود کریمى که قبلا فرمانده سپاه تهران و چندى فرمانده عملیات غرب کشور در جبهه هاى جنگ بود و در سال ۱۳۶۴ مسئولیت بازرسى ویژه وزارت پست و تلگراف و تلفن را به عهده داشت، پس از اطلاع از کنترل خطوط تلفنى بیت آیتالله منتظرى در یک شب حدود دو ساعت پس از نیمه شب به قم رفته و شنود هاى مزبور را قطع مىکند و به مساله کنترل بیت یکی از عالی ترین مقام انقلاب و کشور اعتراض مىنماید که روز بعد از آن آقاى رى شهرى وزیر اطلاعات در جلسه هیات دولت معترض شده و به وزیر پست و تلگراف عبارتى بدین مضمون مىگوید که: من وزیر اطلاعات هستم یا شما یا دیگرى؟! صورت مذاکرات هیات دولت که هم به صورت نوار کاست و هم به صورت مکتوب موجود است.»(واقعیتها و قضاوت ها، ص۲۲۸؛ انتقاد از خود، ص۹۰ )
• در مستند، آقای ری شهری میگوید: آقای منتظری خود را با سید مهدی هاشمی گره زده بود و با تمام توان از وی پشتیبانی میکرد.
علاوه بر این که پاسخ این ادعا در کتب مرحوم آیتالله داده شده و میان اعتراف اولیه و ثانویه سید مهدی تفاوت واکنش از آیتالله منتظری مشهود است؛ اما احمد منتظری در پاسخ به این سوال که: ما حصل و نتیجه آن چیزی که مرحوم آیتالله منتظری درباره برخورد و بازداشت و محاکمه سید مهدی هاشمی میگفتند چه بود؟ میگوید:« آیتالله منتظری طی نامهای به امام خمینی خواهان رسیدگی به اتهامات وی بدون هیچ ملاحظهای شدند. آن چیزی که برای آقای منتظری اهمیت داشت این که ظلم نشود، به هر که میخواهد باشد؛ و سید مهدی هاشمی هم به هر دلیلی و به هر چیزی متهم است نباید مورد ظلم واقع شود؛ و تمام حرفشان هم به امام خمینی این بود که اگر او و دوستانش متهمند چرا مثل متهمهای دیگر رسیدگی نمیکنید؟! مرجع رسیدگی به اتهامات دادگستری است شما چرا اطلاعات را وارد قضیّه کردید؟! مرحوم والد میگفتند: دادگاهی احیا شده که جانشین وزیر اطلاعات وقت – آقای فلاحیان – دادستان آن و حاکم شرعش از مرتبطان با این وزارت و ضابط هم همین وزارتخانه است، چگونه میتواند بیطرفانه به این پرونده رسیدگی کند؟! او هم مانند هر متهم دیگری میباید از حق انتخاب وکیل برخوردار باشد ولی آیا این موارد رعایت شد؟! یا فردی با این همه اتهامات سنگین که آقای ری شهری سه کتاب درباره آنها نوشته، فقط سه جلسه مختصر دادگاه برای رسیدگی اتهاماتش باید برگزار شود؟! حالا با این که سید مهدی در سال ۶۶ اعدام شده هنوز مانند زمان حیاتش اتهامات جدیدی به وی میزنند، مثلا آقای سلیمی نمین در نامهای که به آقای سید محمد خامنهای نوشته، گفته است سید مهدی ۲۷ قتل مرتکب شده است! اگر به او بگویند شروع کن به شمارش چند تا میتواند نام ببرد؟ لابد فکر میکنند دروغشان هر چه بزرگتر باشد بهتر جا میافتد تا جایی که خودشان هم باورشان میشود! این فرهنگ متأسفانه در جامعه ما روز به روز بیشتر میشود؛ چنانچه دیدیم هر ساله همزمان با ۹ دی دروغهای تازه تر و جدیدی درباره آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد اختراع میشود از ناحیه کسانی که مصونیّت دارند و قلم و زبانشان هیچ کنترلی ندارد.» (نگاهی به گذشته، همان)
• در مستند آمده: در مسیر پرونده معلوم میشود مخالفان سیاسی اش را به قتل میرساند و قتل بحرینیان و حشمت بدان اضافه میشود….
قبلاً گفته شد؛ به یقین سید مهدی هاشمی در باره قتلها اگر فرضا نقش آمریت یا مطلع را هم داشته باشد (که محل بحث است) همگان به خوبی میدادند وی با مخالفان سیاسی خودش برخورد نکرده است، قبل از انقلاب حتما چنین بوده است به همین دلیل، در مستند اصلا نامی از مرحوم شمس آبادی به میان نمیآورند. در باره قتل بحرینیان نیز باید گفت ربطی به سید مهدی نداشته و اعدامش با حکم حاکم شرع وقت اصفهان بوده که او نیز پس از این که در باره این حکم به شبهه افتاد دیه آن را پرداخت کرد. (در این باره از فرمانده سپاه وقت اصفهان میتوان تحقیق کرد) در باره بحث حشمت بهتر است سخنی به میان نیاوریم و فقط به این بسنده میکنیم که همان کاری که برخی نیروهای خودسر حزب اللهی در باره برخی از افراد که آسیب اجتماعی ایجاد میکنند انجام میدهند، در باره وی هم صادق است و کم و کیف نقش سید مهدی در این باره نیز دارای ابهام است گرچه ما هیچ کدام از اقدامات خود سرانه را تأیید نمیکنیم. (در این باره به کتاب واقعیت هاو قضاوتها مراجعه گردد.)
• سرانجام مستند از اعدام سید مهدی خبر میدهد بدون اینکه از سیر آئین دادرسی، از کیفرخواست گرفته تا دادگاه، دفاعیات وی و…، اطلاعاتی به بیننده ارائه دهد. حتی معلوم نیست که بر اساس فتوای کدام مرجع تقلید و کدام ماده قانونی اعدام شد؟!
مبنای حکم محاربه که برای سید مهدی هاشمی صادر شده از ” فتاوای فقهای عظام” در مورد حد محارب و مفسد نام برده شده و حکم اعدام توسط علی رازینی قطعی و بدون حق تجدید نظر صادر شده است. (سنجه انصاف، ری شهری، ص۲۴۹) آقای رازینی اما، سالها بعد به مجله رمز عبور شماره۷، ص ۸۲ میگوید: امام گفته سید مهدی فوق محارب[!] است، و مطابق فتوا و نظر یکی از مراجع دیگر او را اعدام کنید! البته معلوم است در دانش فقهی و حقوقی فوق محارب یا فوق دیگر جرایم وجود ندارد و این عبارت از فرط عصبانیت صادر شده عصبانیتی که حادث کردند و مانع از داوری مقتضی است.
در پایان این بخش که به موضوع ربط پرونده سید مهدی هاشمی با موضوع قائم مقام رهبری توسط مستندسازان اختصاص داشت، بد نیست به یک نکته مهم دیگر اشاره شود و آن اینکه در جریان پیگیری پرونده سید مهدی هاشمی برخی از نمایندگان مجلس وقت، طرح تحقیق و تفحص از پرونده وی (و پرونده مظفر بقایی) را در صحن علنی به تصویب میرسانند؛ نمایندگانی که بر اساس قانون، حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارند و به تعبیر امام خمینی مجلس در رأس امور است. آقای ری شهری به عنوان وزیر اطلاعات وقت، از تن دادن به قانون استنکاف کرده و برای اینکه در مقابل درخواست قانونی نمایندگان خود را در معرض اتهام قرار ندهد و از امام خمینی مایه گذارد، نامهای به امام مینویسد و با دلایلی که ذکر میکند، اجازه تحقیق و تفحص از این پرونده را به مصلحت نظام نمیداند! امام خمینی پاسخ میدهد: فحص جایز نیست و وزارت اطلاعات مجاز به اجازه فحص از این گونه پروندهها نیست! (نک: سنجه انصاف، ری شهری، ص ۲۵۵).
چه زوایای پنهانی در این پرونده وجود داشته که وزیر اطلاعات نمیخواسته نمایندگان مردم به وظیفه خویش عمل کنند؟! اگر سیر پرونده از لحاظ قانونی خللی نداشته چرا وی از بررسی آن در هراس بوده است؟! آیا نمایندگان مردم نامحرم بودند؟! اگر به خواست نمایندگان تمکین میشد بهتر نبود تا این که تاکنون این پرونده سر به مهر بماند و جامعه مجبور باشد تنها به توجیهات وزارت اطلاعات که مدعی بوده و یک طرف ماجرا، توجه نموده و این پرونده هلوکاستی باشد که هنوز حرفهای نزده در باره آن وجود دارد و افکار عمومی به اقناع نرسیده تا جایی که پس از ۳۰ سال، مستندی ساخته شده و به تکرار مکررات پرداخته میشود؟! علاوه بر این، امام خمینی پس از مطالبه آیت الله منتظری، از ایشان میخواهد افرادی از طرف آقای منتظری به زندان بروند و با زندانیان مربوط با پرونده سید مهدی هاشمی ملاقات کنند، آیتالله منتظری از آقای کروبی میخواهد که این کار را انجام دهد ولی وی نمیرود و در حقیقت ارادهای از ناحیه وزارت اطلاعات و جریان چپ برای روشن شدن قضایا وجود نداشت.
(نک: خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص ۶۰۰)
• در فیلم آقای رازینی میگوید:[بعد از اعدام سید مهدی هاشمی] دیگر آقای منتظری مثل سابق به امام خوشبینی سابق را ندارد و منتقد جدی امام است و میشود اپوزیسیون، به واسطه اطلاعات غلطی که به ایشان میدهند.
ملاحظه میکنید! باز هم از امام مایه گذاشته میشود! البته اگر مراد این است که دیگران با اعتبار و کارت امام بازی کردهاند حرف درستی است و آیتالله منتظری به امام طی نامهای نوشته بود که آنچه که شما در باره این پرونده میخواستید، انجام نمیشود و برخی به دنبال اغراض سیاسی خویش هستند. و اما احترام آیتالله منتظری به امام خمینی تا پایان عمر غیر قابل انکار است. ایشان در ۲۵ آذر ۸۸ یعنی چهار روز پیش از رحلت پیرامون پاره کردن تصویر امام خمینی (ره) و اتفاقات بعد از آن گفتند:« مرحوم آیتالله خمینی واقعا به این کشور خدمت کردند، انقلاب کار ایشان بود و ایشان رهبر انقلاب بودند؛ البته معصوم نبودند و اشتباه هم داشتند؛ و نوع مردم قدردان ایشان هستند؛ و لو اینکه مردم با من و امثال شما مخالف باشند ولی مرحوم امام را مردم قبول دارند. حالا یک کسی در یک جایی کار خلافی کرد و عکس ایشان را پاره کرد، این را ما بیاییم در بوق و کرنا کنیم کار صحیحی نیست. چرا که با این کار دارید آبروی ایشان را میبرید و میفهمانید که ملت ایران این گونهاند که عکس امام خمینی را هم پاره میکنند. اصلا نباید سر و صدای آن را بلند میکردید. اینکه این همه سر و صدا کنید و مردم را به راهپیمایی وادار کنید، اینها کارهای موقت است و پیداست که از اسم ایشان میخواهید استفاده ابزاری کنید… بالاخره آیتالله خمینی مرد بزرگی بودند اما معصوم نبودند و خود ایشان هم هیچگاه ادعای عصمت نکردند. بالاتر از ایشان حضرت علی (ع) با اینکه ما ایشان را معصوم میدانیم به مردم میفرماید: “از مشورت عادلانه و گفتار حق ابا نکنید و حرفتان را بزنید چون من ذاتا فوق خطا نیستم”بنابراین مردم باید آزاد باشند و حرفشان را بزنند. از اول انقلاب مرحوم امام میگفتند و ما هم به تبع ایشان میگفتیم: “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.” آزادی یعنی مردم آزاد باشند، نه اینکه دولت آزاد باشد هر کاری دلش خواست انجام دهد اما مردم نتوانند حرفشان را بزنند.»
(دیدگاهها، ج ۳،ص ۴۸۸)
نکته دیگر این که پس از اعدام سید مهدی هاشمی در مهرماه ۶۶ تا پایان قائممقامی، مگر مواضع آیتالله چه بود؟ اگر به سیر مواضع ایشان طی سالهای پس از انقلاب تا به پایان قائم مقامی نگاهی افکنده شود بالعیان مشخص خواهد بود که مواضع مطرح شده توسط ایشان به واسطه اعدام سید مهدی دچار تحول ساختاری نشد و اگر از باب نمونه در باره نقض حقوق بشر به ویژه در زندانها نقد جدی داشتند، همانی بود که در سال۵۹- ۶۰ بدان واکنش نشان داده بودند.
اما موضوع اطلاعات غلطی که آقای رازینی معتقد است به ایشان داده میشد؛ باید پرسید چه کسانی با ایشان دیدار داشتند و اخبار و اطلاعات را ارائه میکردند؟ دیگر سید مهدی نبود که از طریق برادرش خط بدهد! (مراجعه شود به سخنان آقای خامنهای که در سطرهای گذشته آمد و ایشان از برخی از این ملاقات کنندگان نام میبرد.) علاوه بر این من به برخی از مواضع آیتالله منتظری در این برهه از زمان مراجعه کردم؛ در مجموع به این مواضع کلی برمی خوریم:” تذکر در باره اشتباهات جنگ و تلفات آن، خطر انحصارگرایی در کشور، تهدید و تحدید آزادیهای وعده داده شده به مردم، نقد انگ زدن به مخالفان، نقد ورود روحانیون در امور اجرایی، اعتراض به اعدامهای بیرویه، شکنجه در زندانها و مصادره اموال، تذکر به نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در برخورد با مردم و زندانیان و بازداشت شدگان و پرهیز از پرونده سازی، تذکر در باره کودتای خزنده حذف نیروهای انقلاب و استقرار فرصت طلبان، تذکرات اقتصادی و تصویر معیشت بد مردم، آزادی احزاب سیاسی، لزوم امانت داری در آرای مردم و دقت شورای نگهبان، برخورد صحیح با جریان روشنفکری و نخبگان دانشگاهی، جذب مغزهای هجرت کرده از کشور، لزوم اکتفا نکردن به گزارشات اطرافیان و نزدیکان، و…. الحق و الانصاف این تذکرات کدامیک نادرست بود؟! کدامیک ضد انقلابی بود و به کدامیک از این مواردی که او در خشت خام میدید پس از طی سالها بر نخوردیم؟!
ادعای ارائه اطلاعات غلط به آیتالله منتظری، رجما بالغیب است و نمیتوان بدون ذکر مستندات و مصادیق اظهار نظر کرد و به مشهورات بدون سند اعتنا نمود آن هم از ناحیه فردی چون آقای رازینی که سالها در محکمه بوده و باید اظهار نظر وی در قضاوت، مطابق مستندات مورد اطمینان باشد. بیت و تمامی ملاقات کنندگان آیتالله منتظری تحت اشراف نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بودند و بر این اساس بفرمایند عناصر نابابی که آنجا رفت و آمد داشتهاند چه کسانی بودند؟ تا آنجا که ما میدانیم منابع اطلاعاتی ایشان مسئولان و سران قوا، مقامات لشگری و کشوری و دانشگاهیان و حوزویان بودند و مردم عادی. بد نیست به مقاله منابع آگاهی ایشان در کتاب “حدیث نیکی” از مهندس مصطفی ایزدی مراجعه گردد که طی یک برآورد از روزنامهها به طور مشخص نام ملاقات کنندگان را ذکر کرده است.(نشر سرایی ۱۳۹۶) البته ما منکر نیستیم که آیتالله منتظری برخلاف امام خمینی و دیگر سران کشور، با دگر اندیشان و دگرسلایق ملاقات داشته و درب خانه اش به روی همه باز بوده است. این ضروت انکار ناپذیر یک کنش¬گر و زمامدار است که با گروههای مختلف که دارای عقاید و افکار گوناگون هستند ملاقات داشته باشد و حرفهای آنان را بشنود و به همین دلیل است که بهترین مواضع آینده نگرانه را از ایشان سراغ داریم.
• مستند با هدف این که به مخاطب القا کند چه کسانی در بیت آیتالله منتظری رفت و آمد داشتند، سخنی تقطیع شده از آقای عمادالدین باقی را درج کرده مبنی بر این که چپ ها، مجاهدین، کمونیستها و لیبرالها در بیت ایشان رفت آمد داشتند، در خانه ایشان باز بود و به آن جا تظلم میآوردند چرا که به امام دسترسی نداشتند و آنان را راه نمیدادند.
متن کامل آخرین نامه آیتالله منتظری به امام که بخشی را به این موضوع اختصاص داده و گفتگوی آقای عمادالدین باقی در ضمیمههای این مجموعه خواهد آمد که میتوان به آن مراجعه نمود. این اولا و ثانیا چنان که در پیش آمد؛ این حسن رفتار یک مسئول بلکه یک عالم برجسته دینی است که دگراندیشان را به خانه اش راه دهد، حرفهای آنان را بشنود، و اگر امکانی دارد مشکلات آنان را مرتفع نماید؛ آیا این عیب اوست؟! برای جمع بندی اوضاع یک جامعه در چه صورتی میتوان به واقعیت اوضاع کشور پی برد؟ آیا تنها به گزارشهای مثبت و به¬به و چه¬چه-گویان میتوان بسنده کرد و به آنچه که در زیر پوست جامعه میگذرد پی برد؟! آیا پیامبر خدا و پیشوایان ما تنها به موافقین خود امکان اظهار نظر میدادند؟!
و ثالثا؛ در طول حیات آیتالله منتظری فقط این چند دسته به بیت ایشان رفت و آمد داشتند؟! سران قوا (به ویژه رهبر فعلی نظام – رئیس جمهور وقت- که خود بارها از ملاقات هایش با ایشان سخن به میان آورده)، دیگر متصدیان امر، فرماندهان لشگری و کشوری، گروههای مختلف سیاسی اعم از چپ یا راست و مردم عادی و دیگران، در قم به ملاقات چه کسی میرفتند؟! چرا مستند نامی از این ملاقات کنندگان به میان نمیآورد؟! در آن برهه از زمان همین آقایان جناح راست مانند جامعه مدرسین، با امام بیشترین ملاقات را داشتند یا آیتالله منتظری؟! با توجه به وضعیت جسمی و کثرت اشتغالات امام خمینی که برای رعایت حال ایشان یا امکان ملاقات نداشتند یا در چگونگی گزارش دادن ملزم به عدم طرح معضلات و نواقص بودند، چه کسی سهل¬الوصول تر از آیتالله منتظری بود؟! در قم بزرگان دیگری هم حضور داشتند آیا مسائل مهم مملکتی را با آنان در میان میگذاشتند؟! مبرهن است که سازندگان مستند، از همه گروه هایی که منابع اطلاعاتی ایشان هستند نامی نبرند؛ چرا که سناریوی نفوذ در بیت آیتالله، که آنان در پی آن هستند، عقیم میشود و “ما قُصد لم یقع و ما وقع لم یُقصد!”.
چهارم: ساده لوحی!
• برای ذکر مصداقی از این محور، از تصاویر آرشیوی آقای ناطق نوری آورده که آقای حکیم در جلسهای در حضور ایشان به اتفاق جمعی از ارتشیان، عربی صحبت کرد که آقای منتظری درخواست کرد فارسی صحبت کند و متذکر شد پدرتان هم فارسی خوب صحبت میکرد. و بعد آیت الله منتظری گفت: الولد الچموش یشبه بابوش! آقای ناطق پیشانی اش از این شوخی یخ میکند! که چرا قائم مقام رهبری این گونه سخن گفته است؟!
تذکر به این که فارسی سخن گفته شود یا یادکردی از پدر آقای حکیم شود، ظاهرا ایرادی ندارد. ممکن است هر بزرگی با دوستان خود شوخی کند و آقای منتظری حتی میگفت: آقای حکیم مانند فرزند من است. سیره آیتالله منتظری همواره این بوده که ژستهای تصنعی و اعتباری به خود نمیگرفت تا ملاقات کنندگان برای سخن گفتن به لکنت زبان نیفتند. اما در مقام تنقیص آقای منتظری با نقل یک مطایبه آن هم با لحن خاص همراه با خندههای بلند آقای ناطق و بزرگنمایی آن برای مچ گیری و رسیدن به اهداف سیاسی و القاء آن به مخاطب؛ در کدام قاموس اخلاقی میگنجد؟! قضاوت با خوانندگان! پس از اکران مستند آقای ناطق نوری گفته بود فیلم درج شده در مستند از من، خاطره گویی در ۱۸ سال قبل است و نمیدانم چگونه از مرکز اسناد خارج و به دست مستند سازان افتاده است؟! (نک: @lotfi_mojtaba)
• آقای محسنی اژهای از دیگر عناصر اصلی دخیل در ماجراهای برکناری و پس از آن میگوید: آقای منتظری اگر فردی یک نامه به ایشان مینوشت آن را یقینی قلمداد و حتمی تلقی میکرد!
به مناسبت حکم و موضوع و مسئولیتهای دیرینه آقای محسنی اژهای در امور امنیتی و قضایی، اگر منظور وی گزارش و گزارشاتی است که در باره اعدام های۶۷ به ایشان رسیده بود، که منبع یا منابع آن قضات شریف دادگستری بودهاند. (که در محور مربوطه توضیح داده میشود) اگر مراد ایشان موارد دیگری در باره شکنجه و تندروی در زندان هاست که گزارش دهندگان مشخص اند و با اسم و رسم در خاطرات ایشان یادی از آنان شده است شامل مسئولان قضایی، نمایندگان ایشان در زندانها، و خود زندانیان و… علاوه بر این بفرمایید چند درصد خطا در این گزارشات وجود داشت؟ آنچه که ایشان در باره بافت وزارت اطلاعات یا زندانها یا موارد دیگر گفتند بعدا آشکار نشد؟ با قتلهای زنجیره ای، زندان کهریزک، قتل زهرا کاظمی، ستار بهشتی و موارد دیگر مشخص نشد که آنچه آن پیر در دهه شصت در خشت خام میدید دیگران در آئینه هم ندیدند؟ فعالان دفتر امام و چپ که روزی بر آیتالله منتظری خرده میگرفتند، آیا با برگشتن ورق، خود بالعیان همان گفته¬های آقای منتظری درباره وضعیت کشور به ویژه زندان¬ها طی سالهای گذشته را نچشیدند و بیان نکردند؟!
تا جایی که من اطلاع دارم نامه هایی که مهم بود و از اقشار مختلف در موضوعات مختلف به ویژه تظلمات آنان به دست ایشان میرسید با بررسیهای صورت گرفته و تحقیق در باره مفاد آن، ترتیب اثر داده میشد. در ملاقات هایی که مسئولان با ایشان داشتند در باره نامهها تبادل نظر صورت میگرفت و این چنین نبود که با یک نامه ایشان اقدامات عملی انجام دهد.
نکته پایانی این بخش این که چنین نیست که کسی متصف به صفت کیاست و تدبیر باشد اما به ناگاه اثباتاً ساده لوحی بر وی عارض گردد، این تاریخ و جامعه می باشد که با تحلیل عملکردها پی می برد که چه کسانی ساده لوحی در قاموسشان جای داشت.
پنجم: اعدامهای تابستان ۶۷
• از فصل سوم، مستند به دنبال مطرح کردن اعدامهای تابستان۶۷ است. در آن از عملیات فروغ جاویدان میگوید و حمله مجاهدین به ایران پس از قبول قطعنامه ۵۹۸، و بحث عفو زندانیان که با دست باز توسط هیأت عفو زیر نظر آیتالله منتظری آزاد شدند. بعد میگوید: در میان کشته شدگان یک پنجمشان آزاد شدگان از زندان توسط هیأت عفو زیر نظر ایشان بوده است و میگوید: باقی ماندگان (که نمیگوید کدام باقی ماندگان تا القا کند باقی ماندگانِ از این عملیاتند!) در زندان پشیمان نشده و قصد براندازی و شورش داشتند که امام دستور اعدام سر موضعیها را میدهد و آقای منتظری تحت تاثیر گزارشات قرار میگیرد، چند نفر به قم میروند تا بدانند چه اطلاعاتی به ایشان رسیده و متوجه میشوند به¬واسطه یک گزارش ازناحیه یک نفر، به اعدامها انتقاد میکند.
این تقریبا ماحصل روایت و قضاوتی است که در مستند به بیننده القا میشود. اما همان گونه که در اسناد هست و آقای علی مطهری هم پس از دیدن مستند میگوید، مسأله اعدامهای تابستان ۶۷ به این راحتی نیست و دقیق بیان نشده است چرا که سخن از اعدام چند هزار زندانی است. بد نیست در یک گردش کار مختصر روایت و اشارهای به اعدامهای تابستان ۶۷ داشته باشیم:
“در روزهای پایانی تیرماه ۱۳۶۷، ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد را درباره صلح میان ایران و عراق پذیرفت و جنگ میان ایران و عراق پس از ۸ سال کارزار فرسایشی به پایان رسید. جنگی که آغازگر آن عراق بود، و ادامه آن پس از فتح خرمشهر باعث فشل شدن هر دو کشور و به بار آمدن خسارات بسیار انسانی و اقتصادی برای هر دو کشور مسلمان شد. یک هفته پس از آن، سازمان مجاهدین خلق ایران، که سالهای پیش از این به دامان دشمن کشورمان پناه برده بود با تحلیلهای خام و نابخردانه و برای خارجکردن نیروهای خود از سرخوردگی، با حمایتهای بیدریغ صدام حسین، عملیاتی با عنوان فروغ جاویدان را از شمال غرب کشور کلید زد. هدف آن تسخیر اهداف سرراهی و رسیدن به پایتخت طی سه روز! با تعداد نیروهای عملکننده در حدود کمتر از شش هزار نفر. جنایات نیروهای رجوی در مسیر حرکت تا ۲۴ کیلومتری کرمانشاه بر مردم عادی و نیروهای دولتی، لختی نپایید که نیروهای نظامی و مردمیکشور با سازماندهی و واکنش سریع، مهاجمین را زمینگیر کردند؛ و بجز اندکی که موفق به فرار مفتضحانه شدند، مابقی کشته یا زخمی یا به اسارت درآمدند. این عملیات غافلگیرانه به عملیات مرصاد معروف شد. دربارۀ اسرا و تعداد آنها آمار دقیقی در دست نیست گرچه تا پانصد نفر احتمال داده شده است اما بر اساس برخی شواهد و گزارشات، قریب به اتفاق آنان با حکم امام خمینی به آقای رازینی اعدام صحرایی شدند و ظاهرا جز تعدادی اندک، کسی باقی نماند. در مجموع بر اساس گزارش مقامات ایران، سازمان مجاهدین تا ۴۸۰۰ کشته، اسیر و مجروح بر جای گذاشت. عملیات ۳ مرداد ۱۳۶۷ آغاز و در روز جمعه ۷ مرداد ۱۳۶۷ به پایان رسید و آرامش به مرزها بازگشت. پس از چند روز، حکمی حکومتی از سوی امام خمینی صادر شد؛ که در تهران آقایان: نیری، اشراقی، رئیسی و نمایندهای از وزارت اطلاعات (در تهران آقای مصطفی پورمحمدی) و در مراکز استانها: قاضی شرع، دادستان و نماینده اداره کل اطلاعات، از سوی امام خمینی برای تشخیص موضوع حکم صادره و اجرای آن منصوب شدند. بر اساس این حکم طی قریب به ۴۰ روز، حداقل ۲۸۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر از زندانیانی که در حال تحمل کیفر و محکومیت گذشته خویش بودند و بعضا در ماهها یا روزهای پایانی محکومیت خویش بودند، طی چند سؤال و جواب مختصر و بدون انجام جرم جدید و رعایت آیین و مراحل دادرسی، به اتهام سرموضع بودن (که مشخص نیست در چه شرایطی به آن اعتراف نمودند و یا هیأت ذکر شده چگونه آنرا احراز کردند) به جوخه اعدام سپرده شدند. بر اساس برخی محاسبات، روزانه ۷۱ تا ۹۷ نفر اعدام شدند؛ البته بر اساس آمار تقریبی که برخی قضات و حکام شرع به آیتالله منتظری داده بودند وگرنه آمار واقعی در دست نیست و آمار ضد و نقیضی در این باره وجود دارد. مرحوم آیتالله منتظری که در آن زمان به عنوان قائم مقام رهبری از سوی خبرگان مردم انتخاب شده بودند (از سال۱۳۶۴)، پس از اطلاع از اعدام زندانیان – که منبع اطلاع ایشان برخی قضات شرع بودند-، علاوه بر نوشتن دو نامه محرمانه به تاریخهای ۹ و ۱۳ مرداد ۱۳۶۷ خطاب به آیتالله خمینی، در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷، اعضای کمیته اجرای حکم اعدامهای زندانیان مرکز را احضار نمودند و مخالفت شدید خویش با این اقدام را به همراه دلایل شرعی و قانونی به ویژه عدم تطبیق حکم با موضوع، و انگیزه مخالفت خویش را به صراحت اعلام کردند و خواستار توقف اعدامها حداقل به احترام ماه محرم شدند، تا خود با ملاقات با آیتالله خمینی نظر ایشان را برگردانند. با توجه به وجود افراد قدرتمندی که در پشت صحنه اعدامها بودند، آیتالله منتظری موفق به جلوگیری از ادامه اعدامها نشدند اما معتقد بودند وظیفه و تلاش خویش را انجام دادهاند. این ماجرا به همراه اسناد و مدارک، به طور مفصل در خاطرات آیتالله منتظری (منتشر شده در بهار سال ۱۳۷۹( منعکس و منتشر گردید و هیچ یک از دستاندرکاران اعدامها واکنش خاصی به آن نشان ندادند. جالب این که دهها بلکه صدها کتاب خاطرات از مسئولان جمهوری اسلامی به چاپ رسیده اما هیچ یک حاضر نشدهاند در باره اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ توضیح دهند! پس از راهاندازی کانال تلگرام رسمی بیت آیتالله منتظری، به مناسبتهای تاریخی، مطالب نوشتاری، تصویری و گفتاری فقیه عالیقدر در کانال تلگرامی و وبسایت ایشان قرار میگرفت؛ از جمله روز سهشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ در پایگاههای اطلاع رسانی آیتالله منتظری فایل صوتی ۴۰ دقیقهای دیدار مورخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ ایشان با اعضای کمیته اعدامها منتشر شد.این فایل صوتی که بعد از ۲۸ سال برای نخستین بار توسط بیت ایشان رسما منتشر گردید و با اقبال خیره کننده میلیونی روبرو شد، واکنشهای مخالف و موافق غیرقابل پیشبینی از سوی جامعه، برخی نخبگان و سیاسیون و بهویژه دستاندرکاران قضایی – امنیتی را به دنبال داشت. این فایل به درخواست اداره اطلاعات قم در ۲۰ مرداد ۹۵ از پایگاههای اطلاع رسانی بیت آیتالله منتظری حذف شد؛ و در پی آن آقای احمد منتظری بارها احضار، بازجویی و سرانجام توسط یکی از قضات دادگاه ویژه روحانیت قم، احسان رضایی، محاکمه و به حکم شداد و غلاظ ۲۱ سال زندان و خلع لباس روحانیت محکوم گردید. پس از مدتی، حکم اجرا شد اما با تلاش آیتالله شبیری زنجانی، احمد منتظری آزاد شد. بیشک کسی نمیتواند منکر جنایات گروه مجاهدین شود و… “(بر گرفته از مقدمه کتاب غیر محرمانه، بازتاب انتشار فایل صوتی آیتالله العظمی منتظری در دیدار با مجریان اعدامهای تابستان ۱۳۶۷، تنظیم و نشر: ۱۳۹۶)
اما چند نکته قابل تأمل دیگر از این سکانس مستند قائم مقام:
۱. از مجموع آزاد شدگان توسط هیأت عفو امام که به دست آیتالله منتظری انجام میشد، چند درصد به مجاهدین ملحق شدند؟ مستند سازان در باره یک پنجم سخن میگویند تا عملکرد آقای منتظری در هیأت عفو را نقد نمایند. اما این آمار بر چه اساسی داده شده است؟! هیچ سندی حتی صوری هم ارائه نمیشود. جالب این که چنین ادعایی در رنج¬نامه و در خاطرات سیاسی و کتاب سنجه انصاف آقای ری شهری نیامده و برای اولین بار به طور علنی محقق این مستند که از دست اندرکاران مجله امنیتی “رمز عبور” است، در شماره ۲۱، همین ادعا را در قالب پرسشی از مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در فاز نظامی مجاهدین، مطرح میکند اما چنان که باید، مورد استقبال، توجه و پاسخ مثبت پرسش شونده قرار نمیگیرد. جالب این که در همان مجله، خانم مریم سنجابی مسئول پرسنلی سابق سازمان مجاهدین خلق به مجله ذکر شده میگوید: “در شهر خودمان از ۲۵۰ زندانی بند زنان که ۱۵۰ نفرشان از مجاهدین بوده و آزاد شدند تنها ۵ نفر به سازمان وصل شدند. (البته اگر وصل شدن را رفتن به اردوگاه اشرف در عراق بدانیم)؛ از زندانیان مرد از ۷۰۰- ۸۰۰ نفر ۲۰ -۳۰ نفر به سازمان وصل شدند.” اگر به چنین آماری هم دقت کنیم و مبنا قرار دهیم، مشخص میشود این که ادعا شده یک پنجم کشته شدگان از آزاد شدگان بودند دقیق نیست و با واقعیت فرسنگها فاصله دارد. وانگهی اگراین آمار دقیق هم باشد معنایش این است که تمام آنچه که در زندانها تحت نام پروژه تواب سازی انجام میشد، جواب در خور توجه نداده و برخوردهای تند و خشن امثال آقای لاجوردی در دادستانی مرکز و همفکرانش در دیگر مناطق، زندانیان مجاهد خلق را جری تر کرده است. اما با توجه به قرائن دیگری، قطعا آمار مستند سازان نادرست است یکی این که:« یک وقت آقای محمدی گیلانی به من گفت: من آن وقت که در اوین بودم و شما دادگاه عالی را تشکیل دادید ناراحت شدم که چگونه پرونده ای که ما در آن نظر داده ایم ارجاع شود به کسانی که بسا در حد شاگردان ما هستند، ولی حالا میفهمم حق با شما بوده است، بسا کسانی که ما در آنجا حکم اعدام داده بودیم و دادگاه عالی حکم ما را نقض کرده بود الان داریم آنها را عفو میکنیم، حداقل شش هزار نفر که قبلا حکم اعدام داشتند ما الان آنها را عفو کرده ایم و یقین هم دارم که اینها هیچ جا به اسلام و انقلاب ضربه نمی زنند». (خاطرات آیتالله منتظری،ج۱، ص ۵۲۴ ) دوم این که در همان برهه از زمان آقای رئیسی از مجریان حکم اعدام زندانیان در تابستان ۶۷، به ملاقات آیتالله منتظری میآید و چون مطرح شده بود وزارت اطلاعات مدعی است تعداد زیادی از عفو شدگان به مجاهدین پیوستند، آقای رئیسی در واکنش میگوید: فوقش یک یا دو درصد ممکن است ملحق شده باشند که مهم نیست چرا که ما بیش از این
پیش¬بینی میکردیم.(نقل از آقای سید هادی هاشمی مسئول وقت دفتر آیتالله منتظری). چنین آماری با آنچه که خانم سنجابی گفته نزدیک تر است. وانگهی چرا در جلسهای که آیتالله منتظری با متصدیان اعدامها در تابستان ۶۷ داشتند حتی یک نفر از آنان ادعای امروزین مستند سازان مبنی بر پیوستن یک پنجم به مجاهدین را در مقام محاجه با آیتالله منتظری بیان نکردند؟!
۲. اما ادعای قصد شورش توسط زندانیان! قصد شورش یا هر اقدامی که از باب مقدمه برای عمل مجرمانه باشد تا به مرحله عمل نرسد مجوز مجازات نیست چه برسد به اعدام! وانگهی مگر آنان در کجا بودند جز زندان؟! اگر متصدیان زندان از قصد شورش آنان مطلع بودند باید تمهیدات امنیتی را اندیشه کنند نه این که آنان را به جوخه مرگ بسپارند! مستندسازان باید از آقای ری شهری یا محسنی اژهای سوال میکردند که بر اساس کدام قانون شرعی یا عرفی و قانون مجازات اسلامی میتوان کسانی را که در معرکه و جنگ نبودند، فقط به صرف سر موضع بودن یا قصد شورش بدون انجام عملی مجرمانه اعدام کرد؟! قطعا چنین پرسشی مطرح است و اگر مستندسازان به عمد، انگیزه طرح آن را نداشتهاند اما تاریخ فراموش نمیکند! انگیزه مستند سازان نقد آیتالله منتظری است چه با متن فیلم چه با مونتاژ چه با مصاحبه و چه با سکوت در عوض پرسش هایی که باید مطرح میکردند ولی از آن ابا کردند!
۳. اما ادعای مستند مبنی بر این که متصدیان اعدام ها، نزد آیتالله منتظری رفتند. بد نیست روایت دیگر را هم از خاطرات آیتالله منتظری بخوانیم:”… اول محرّم شد من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید، آقای نیری گفت: “ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید و…!” من بسیار ناراحت شدم و رئوس مطالبی را که یادداشت کرده بودم در این جلسه با آنها صحبت کردم و بعد یک نسخه از آن را به آنها دادم که برای شما میخوانم، و این همان چیزهایی است که حاج احمد آقا در رنجنامه روی قسمتهایی از آن معرکه گرفته است، در صورتی که این نامه نیست بلکه یادداشت است:
(مورخه ۲۴/ ۵/ ۶۷ ) بسمه تعالی، ۱- من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم؛ ولی من مصلحت انقلاب و اسلام و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر میگیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر میگیرم.
۲- اینگونه قتل عام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر قطعا در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
۳- روش پیغمبر(ص) را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده است؛ پیامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب “رحمه للعالمین ” گرفت. روش امیرالمومنین(ع) با اهل جمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.
۴- بسیاری از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبانها، آنان را به سرموضع کشانده و الا قابل انعطاف بودند.
۵- مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق میشوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمیشود، امیرالمومنین(ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است.
۶- مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمیکند، و ارتداد سران فرضا موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمیشود.
۷- قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد “لایقضی القاضی و هو غضبان ” الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است، ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده ایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید زیر سؤال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده اید به چه ملاک اعدام میکنید؟ حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کرده اید فردا در جواب خانوادهها چه خواهید گفت؟
۸- من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت فقیه میباشم و نمیدانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رساندهاند، این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء و اموال کرده ایم همه غلط بود؟
۹- من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و میگفتند تندروی میشود، و نمونههای زیادی را ذکر میکردند که بیجهت حکم اعدام اجرا شده است.
۱۰- در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است یک نحو منطق است، و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود، انشاءالله موفق باشید. ح – م (همچنین نک: خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص۶۲۰)
۴. اما این که مستند میگوید: بر اساس گزارش یک نفر، آیتالله منتظری به اعدامها انتقاد میکند؛ باید گفت: یک نفری که گفته شده به آیتالله منتظری در باره اعدامها گزارش داده، قاضی علی اصغر احمدی شاهرودی بوده که اصل و دست خط نامه امام مبنی بر حکم اعدامها را ارائه کرده است. اما آیا این نامه متقن و قابل اعتماد نیست؟! آیا دلیلی برجعلی بودن یا عمل نکردن بر اساس این حکم امام خمینی وجود دارد؟! جالب این که پس آن تاریخ آقای خامنهای هم در ملاقاتی که با آیتالله منتظری داشت با لحن اعتراض نسبت به اعدام ۵۰۰ نفر از زندانیان غیر مذهبی و کمونیست به آیتالله منتظری گزارش میدهد؛ ( نک خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص ۶۳۹) آیا این گزارش هم متقن نیست؟! علاوه بر این، کدامیک از زندانیان چپ و کمونیست در عملیات مرصاد با مجاهدین همکاری داشتند که بتوان آنان را نیز اعدام کرد؟!
• آقای ری شهری در مقام توجیه اعدامها به مستندسازان میگوید: اینها که در زندان بودند حکمشان اعدام بوده ولی نظام ارفاق کرده و زندان داده بودند که توبه کنند؛ و دوباره محاکمه و به اعدام محکوم شدند!
از همین سخن آقای ری شهری به دست میآید که اعدام شدگان هیچ یک از شرکت کنندگان در عملیات مرصاد نبودند اولا؛ و ثانیا محکومان به اعدام در آن برهه از زمان که چند هزار نفر میشدند، اگر عفو شامل آنان شده بود، حداقل هیأت اعدامها باید برای آیتالله منتظری در ملاقات خویش با ایشان به احکام قبلی اعدام آنان استدلال میکردند، و حال آن که با مراجعه به فایل صوتی آن جلسه اصلا چنین چیزی مطرح نمیشود. و اگر چنین نیز بوده باشد، از نظر حقوقی و شرعی کسانی که قبلا حکم خورده و مثلا عفو خوردهاند، تا زمانی که اتهام دیگری متوجه آنان نشده، نمیتوان محاکمه و اعدام کرد آن هم با چند سوال و جواب! و نامش را محاکمه جدید گذاشت! و آیا مراحل آئین دادرسی – که فرایندی زمان بر است- در باره آنان رعایت شده بود؟!
• مستند آورده: «همزمان با امامت جمعه تهران امام نصب قضات دادگاههای انقلاب و حاکمان شرع که در حال رسیدگی به پرونده ساواکیها و مردان رژیم شاهند را به آقای منتظری و مشکینی واگذار میکند.»
این نکته گرچه از نظر تاریخی کمی نادرست است امام مهم نیست. ماجرای این واگذاری از زبان آیتالله منتظری چنین است: «در مرحله اول تعیین قضات به عهده رهبر انقلاب بود و آقای خلخالی را خود ایشان نصب کردند، ولی ایشان با توجه به گرفتاریهای زیاد به من و آقای مشکینی فرمودند از طرف من شما دونفر این کار را انجام بدهید، آن وقت مراجعات و گرفتاریهای ما هم زیاد بود. در همان ایام بود که هم من و هم آقای مشکینی برای شرکت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شدیم و در تهران بودیم، به همین جهت به آقای مؤمن و آقای شرعی گفتیم شما شناخت بیشتری نسبت به طلاب و فضلای حوزه دارید افراد خوب را برای این کار گزینش کنید، آقایان افرادی را گزینش میکردند و برای ما مینوشتند که فلانی برای این مسئولیت صلاحیت دارد و ما هم حکم قضاوت برای آنها صادر میکردیم، آن وقت هنوز تشکیلات مرتب نبود حتی مخارج آنها را هم من میدادم، مخارج بسیاری از ائمه جمعه را هم من میدادم چون حقوق و بودجه ای برای این کار مشخص نشده بود و ما از وجوهات شرعی این گونه امور را اداره میکردیم، البته با وجه مختصری؛ و این امر واقعا مشکل نظام ما بود، وقتی که انقلاب ما پیروز شد اقلا هزار قاضی مجتهد عاقل عادل و آگاه به موازین حقوقی لازم داشتیم در صورتی که حتی ده نفر واجد شرایط و مهیا در اختیار نداشتیم؛ و چقدر از این ناحیه به نظام لطمه خورد. بعدا مرحوم امام طی حکمی احراز مقام اجتهاد قضاتی را که داوطلب برای شرکت در شورای عالی قضایی بودند در هر دو دوره به اینجانب واگذار کردند که هر دوره پنج سال بود، و من در حد توان برای سر و سامان یافتن امور قضایی تلاش میکردم و در فرصتهای مختلف به آنها توصیه هایی داشتم تا بتدریج با شکل گرفتن تشکیلات قضایی کشور کارها به آنها محول گردید.» (خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ۴۶۳) در متن فوق از آیتالله مؤمن نام برده شده وی در این باره میگوید:« تمام قضات دادگاههای انقلاب را بنده خودم تعیین کردم به جز دو سه نفر. ابلاغیه افراد را به دست خط خودم مینوشتم و به امضای آقایان: آیات منتظری و مشکینی میرساندم.» (خاطرات آیتالله محمد مؤمن، ص۱۸۳) آقای مؤمن در ادامه از نقش و همکاری جامعه مدرسین در این امر حکایت دارد و میگوید:” برخی از قضات مستقیما از سوی امام منصوب میشدند”. نکته دیگر این که نصب دادستانها و به ویژه دادستانی مرکز که تحت امر آقای لاجوردی بود و به واسطه تندروی هایش همواره مورد انتقاد آیتالله منتظری بود، و همچنین ریاست زندان¬ها، تحت اختیار ایشان نبود. هر کسی با سیستم قضایی آشنایی داشته باشد خوب میداند که دادستان چه نقش اساسی در تشکیل پرونده و گردآوری مستندات و ارائه آن به میز محکمه و قاضی دارد. و پس از صدور حکم این دادستان است که توسط اجرای احکام زیر نظر خویش آن را اجرا میکند و از این قبیل است زندانی شدن و نحوه نگهداری زندانیان که این مراحل ارتباطی با آیات: منتظری و مشکینی نداشت.
این تلقی که وجود معضلات قضایی که همواره مورد نقد و اصلاح آیتالله منتظری بود، عاملش خود ایشان بوده است، تلقی نادرستی میباشد چرا که تمام ارکان قوه قضا گرچه موقت، تحت اشراف ایشان نبوده است. در همین حدی هم که اختیار داشتند بر قضاوت بر حق تأکید داشتند چنان که آیات: منتظری و مشکینی دستور العملی به قضات صادر میکنند و در آن بر قضاوت بر حق و عدالت و رعایت طرق شرعی در اثبات جرم و نه انتقام جویی و… تصریح شده است. (خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص ۴۶۴) با توجه به موضوع حساس قضاوت، و وجود پروندههای اعدام و مصادره اموال توسط دادگاه انقلاب، با پافشاری و اقدام آیتالله منتظری، امام خمینی دستور میدهند تا دادگاهی عالی در قم تأسیس شود تا پروندههای دادگاههای انقلاب مورد بررسی مجدد و احتیاط بیشتری قرار گیرد. به جز آقای مؤمن همکاران دیگر این دادگاه آقایان: ابطحی، فاضل، میرمحمدی، محفوظی و آذری قمی بودند. این همکاران همگی از اعضای جامعه مدرسین بودند. (نک: خاطرات آیتالله مؤمن، ص ۱۸۵- ۱۸۷ )
• در مستند آمده: اعدامها با فتوای آیتالله منتظری بوده است.
چنین ادعایی نیز برای انداختن توپ انتقاد نسبت به اعدامها در زمین آیتالله منتظری است. در توضیح و نقد این ادعا، به ناچار گرچه طولانی است اما به واسطه اهمیت موضوع به تبیین نظریه آیتالله منتظری در باره مفسد فیالارض و محارب از زبان حجتالاسلام و المسلمین احمد منتظری میپردازم:
« پرسش: مدتی قبل ادعا شده بود اعدام زندانیان سیاسی مطابق با فتوای ایشان درباره محارب و مفسدفیالارض بوده است. اخیرا در یکی از سایتهای تندرو و مخالف اصلاحات ادعا شده که بر اساس نظریه مرحوم فقیه عالیقدر آقایان موسوی و کروبی حکمشان اعدام است! حضرتعالی قبلا در پاسخی به آیتالله موسوی بجنوردی، به طور مفصّل این فتوا را تبیین کردید. لطفاً به طور خلاصه نظر ایشان در این باره را مجدداً مطرح نموده و به این پرسش پاسخ بفرمایید که آیا بنا بر نظریه ایشان، مخالفان سیاسی محارب و مفسدفیالارض محسوب میشوند؟
پاسخ: مرحوم والد در جلد ۱ دیدگاهها ص ۴۲۰، در پاسخ به سؤال از معنای محارب و شرایط صدق آن مرقوم نمودهاند: «…از طرف دیگر بر اساس یک قاعده قطعی و مورد قبول همه فقهای اسلام در امور مربوط به نفوس و اموال و آبروی افراد، باید حداکثر احتیاط و دقت را نمود، و در مواردی که از نظر مفهوم یا مصداق شکی وجود دارد، باید به قدر متیّقن آن اکتفا نمود. بر این اساس قدر متیقّن از معنای “محاربه” عبارت است از موردی که فرد یا افرادی به منظور افساد و ترساندن و سلب امنیت مردم با استفاده از سلاح و قدرت نظامی اقدام عملی نمایند. در حقیقت استفاده از سلاح و اتکاء به آن جزو ذات معنای محاربه – که از ریشه حرب است – میباشد. طبق این معنا هرگونه ارعاب و ترساندنی که از ناحیه فرد یا افراد مسلّح و یا از طرف حکومتها با اتکاء به نیروی نظامی آنها در جهت اخلال امنیت عمومی و ارعاب آنان انجام شود و برای افساد و بر هم زدن آرامش و تعادل روحی مردم و سلب آزادی آنان باشد مصداق محاربه خواهد بود”. مطابق این نظریه، بدیهی است که عنوان محارب به هیچ وجه بر منتقدین از کارهای خلاف حاکمیت از جمله عزیزان در حصر صدق نمی کند؛ بلکه صدق آن بر کسانی است که با سلاح گرم و استفاده از قدرت نظامی و غیره موجب ترساندن مردم و سلب آزادی آنان در اظهارنظر شدند. در جلد دوم دیدگاهها ، ص۷۷، در پاسخ از معنای محارب و مجازات او مرقوم کردهاند: “محارب کسی است که با زورِ سلاح، امنیت مردم یا حکومت مردمی را سلب نماید و به حقوق و اموال و اعراض جامعه تجاوز مسلحانه نماید و انتقاد از حکومت هیچ ربطی به براندازی و محارب بودن ندارد. البته در انتقاد نیز باید حقوق اشخاص حقیقی و حقوقی رعایت گردد و کسی مورد هتک و توهین و افترا قرار نگیرد، ولی در صورت ارتکاب عناوین فوق – یعنی توهین و افترا – نیز عنوان محاربه صادق نیست” فهم نظر مرحوم والد در تعریف محارب از عبارات فوق نیازی به توضیح ندارد. مرحوم آیتالله منتظری در جلد دوم استفتائات، مسأله ۲۵۰۲ در پاسخ به سؤال از شرایط تحقق عنوان محاربه در ابتدا، روایت صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) را نقل میکند که فرمودهاند: “هر کس در شهری یا محلی سلاح کشید و دیگران را زخمی یا ناقصالعضو نمود مورد قصاص واقع میشود. و هرکس سلاح کشید و کسی را مورد ضرب و شتم و جراحت یا نقص عضو قرار داد و مال او را گرفت ولی او را نکشت او محارب است.” (وسائل الشیعه، کتاب الحدود، ابواب حدّالمحارب، باب۱، حدیث۱( سپس کلام محقق در کتاب حدود شرایع را نقل کردهاند که فرموده: محارب کسی است که سلاح برکشد برای ترساندن مردم، خواه در شب باشد یا روز، و یا در خشکی باشد یا در آب، و در شهر باشد یا غیر آن.)شرایع، ص۹۵۸) آن گاه نوشتهاند: به علاوه کلمه «محاربه» از حرب مأخوذ است، و حرب و جنگ معمولا با سلاح انجام میشود. سپس در رابطه با سایر قیود و شرایط صدق محارب اضافه کردهاند: علاوه بر عنوان «سلاح» در بسیاری از روایات و فتاوای فقها عنوان«اخافه الناس» نیز مشاهده میشود؛ بلکه میتوان گفت «قصد اخافه» نیز باید احراز گردد. بنابراین محارب به کسی اطلاق میگردد که به قصد ترساندن مردم و با به کارگیری اسلحه، آرامش و آزادی و امنیت عمومی را سلب نماید و اگر هر یک از سه عنوان یاد شده احراز نگردد، عنوان محارب صدق نخواهد کرد؛ یعنی اگر سلاح در کار نیست، یا سلاح اظهار شود ولی در حد اخافه نیست، یا خوف محقق شود ولی قصد آن احراز نشود، نمیتوان محاربه را به کسی نسبت داد…. بر این اساس باید علاوه بر احراز قصد ترساندن و سلب امنیت از مردم و ایذاء آنان، شخص دارای ابزار نیرو و قدرتی باشد که معمولا موجب ترساندن مردم و سلب امنیت از آنان باشد. از این رو صرف انتقاد و اظهارنظر با گفتار و نوشتار، راه پیمایی و مانند اینها به هیچ وجه مصداق محاربه نمیباشد. علاوه بر این بسیاری از انتقادات و رهنمودها از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر میباشد که از واجبات مسلّم دینی است.
پرسش: تا این جا به این نتیجه رسیدیم که بنابر نظر مرحوم فقیه عالیقدر عنوان محارب، شامل منتقدین نمیباشد؛ اما آیا عنوان افساد فیالارض به طور مستقل بر آنان صدق نمیکند؟
پاسخ: در مورد مفسد و شرایط صدق آن، مرحوم والد در این مورد شبههای داشتند که آیا عنوان افساد فیالارض عنوانی است مستقل از عنوان محاربه، و یا این که دو عنوان مذکور مشترکا موضوع احکام چهارگانه ای است که در آیه «اِنَّمّا جَزاءُ الذّینَ یُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُوله وَ یَسعَونَ فِی الارضِ فَساداً… » ذکر شده است. ایشان در ابتدا احتمال اول را تأیید میکردند و عنوان افساد فی الارض را مستقلا موضوع احکام مربوطه میدانستند، ولی پس از تحقیق بیشتر در نهایت به این نظر رسیدند که قدر متیقن از آیه محاربه این است که هر دو عنوان با هم، جزء موضوع میباشند. در رابطه با نظر اول، آیتالله منتظری در پاسخ به سؤالی که در دهه شصت از ایشان شد مبنی بر این که ملاک افساد و مفسد چیست؟ مرقوم فرمودهاند: “ظاهرا ملاک، فسادی است که از ناحیه شخص یا اشخاص و یا قدرتی متوجه کیان جامعه اسلامی و یا حیثیّت عمومی اسلام و مسلمین باشد و شامل هر گناهی هر چند کبیره باشد نمیشود. (استفتائات، ج ۱، سوال ۸۸۴) و در پاسخ به این سوال که آیا باید نسبت افساد به شخص، نسبت مباشرت باشد یا تسبیب؟ مرقوم فرمودهاند: «ملاک تصمیم فاعل بر افساد و صدق انتساب است عرفاً هر چند به نحو تسبیب باشد، ولی اگر در کنار فاعل مباشر، یا سبب ضعیف، سبب اقوی وجود داشته باشد، صدق مفسد بر آنها نوعا محل اشکال است، والحدود تدرأ بالشبهات» ( همان و نیز توضیح المسائل، مسأله ۳۲۰۶) و در پاسخ به این سؤال که اگر تسبیب لازم است آیا شامل هر سببی هر چند ناقص میشود؟ در حالی که سبب ناقص، خود معلول علت دیگر اقوی خواهد بود یا این که باید سبب اصلی و علت العلل فساد و افساد مورد نظر باشد؟ مرقوم فرمودهاند: تسبیب خصوصیتی ندارد، آنچه ملاک است قصد افساد مرتکب، نسبت به کیان فرهنگی یا سیاسی یا اقتصادی جامعه اسلامی میباشد و صدق انتساب عرفی است و با وجود سبب اقوی، صدق مفسد بر سبب ضعیف معلوم نیست، والحدود تدرأ بالشبهات. (استفتائات، ج۱، سوال۸۸۴ ). در پاسخ این سوال که بنابراین فرض، در مفاسد اجتماعی که: اولا: بیشتر معلول فقر فرهنگی و اقتصادی تواماً هستند، مصداق شرعی مفسد فیالارض را چگونه باید جستجو نمود؟ و ثانیا: موقعیت و نفوذ و مقدار تأثیر افراد در اصلاح و افساد جامعه به یک میزان نیست و متفاوت خواهد بود، بنابراین از نظر شرعی نسبت افساد به آنها و ترتب آثار شرعی بر آن چگونه خواهد بود؟ مرقوم نمودهاند: “در مواردی که بدانیم یا احتمال دهیم عمل شخص ناشی از انگیزههای اقتصادی و یا فقر فرهنگی شخص بوده و تصمیم او بر افساد جامعه و ضربه زدن بر حیثیت عمومی و کیان اسلام و مسلمین محرز نباشد، صدق عنوان مفسد معلوم نیست؛ و در صورت شک، اعدام جایز نیست.”(همان) در کتاب دیدگاهها، ج۱، ص ۴۲۳ تصریح کردهاند که:” افساد نیز مانند هر گناه دیگری که موجب حد است، از عناوین قصدیّه میباشد و باید با قصد و علم و آگاهی انجام شود؛ لذا هرگونه فعالیتی که موجب مفسده عمومی در جامعه میشود، اگر بدون قصد افساد و بدون علم و توجه باشد، بلکه به انگیزههای دیگری انجام شود، حکم افساد بر آن مترتب نیست ” شرط مهم دیگری که مرحوم آیتالله منتظری در صدق افساد و ترتب حکم آن لازم میدانستند، گستردگی حوزه افساد است. در این رابطه ایشان در پاسخ به این سوال که: مقصود از « فیالارض» در آیه محاربه، کشور است یا منطقه و محدوده خاصی که افساد در آن محقق شده است؟ هر چند کوچک؟ ولی شکی نیست که در شرایط کنونی دنیا که همه کشورها به منزله یک خانه یا یک محله شدهاند، هر قسمتی از قسمت دیگر متأثر و منفعل خواهد بود، با این حال نسبت افساد به قسمتهای اصلی و ریشهای داده میشود یا فرعیها هر چند دست چندمی را نیز شامل میشود؟ مرقوم نمودهاند: ” کشور و منطقه خاص ملاک نیست، بلکه ملاک حیثیت عمومی و کیان اسلام و مسلمین است، و بهطور کلی در موارد شک باید احتیاط شود” (استفتائات، ج۱، سوال۸۸۴). در همین رابطه در کتاب دیدگاهها، ج ۱، ص ۴۲۳ مرقوم نمودهاند:” همچنین در صورتی که احراز شود قصد افساد یا علم به تاثیر عمل مربوطه در بین بوده است، و لکن محدوده فعالیت آنچنان وسیع و گسترده نبوده که بر آن افساد فی الارض صدق نماید، مشمول حکم مفسد نخواهد شد”.
لازم به یادآوری است که آیتالله منتظری در تحقیقی که در زمان حصر غیرقانونی پیرامون افساد و محاربه داشتند به این نتیجه رسیدند که این دو عنوان هر کدام مستقلا موضوع احکام مذکور در آیه محاربه نمیباشد و قدر متیقّن آن است که هر دو عنوان صدق کند. ایشان در پاسخ به سؤالات فقهی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن کدیور به تفصیل به این موضوع پرداخته و ضمن مطالب استدلالی یادآور شدهاند: “همانگونه که هر قتل نفسی مجوز قصاص نیست، بلکه قصاص شرایط خاصی دارد و در موارد خاصی اجرا میشود، بسا هر افساد فیالارض نیز مجوز اعدام نباشد؛ و شاید شرط آن قیام مسلحانه و صدق عنوان محاربه باشد چنانکه از آیه محاربه واقع بعد از آن به دست میآید.” و در نهایت فرمودهاند: «قدر متیقّن صورت تحقق هر دو عنوان است» (دیدگاهها، ج۱، ص۴۶۰).
(منبع: نگاهی به گذشته، گفتگوی من با احمد منتظری، سایت آیتالله منتظری)
با این حال اگر پذیرا باشیم که اعدامها مطابق با فتوای آیتالله منتظری بوده، چرا به نظر ایشان مبنی بر عدم تطبیق موضوع با حکم و فتوای ایشان توجهی نشد و علی رغم این که ایشان از مجریان اعدامها تقاضا کرد حداقل به احترام ماه محرم از اعدام دیگران جلوگیری شود، پاسخ شنید که «ما دویست نفر را جدا کردیم اجازه دهید آنها را اعدام کنیم تا بعد!» (منبع: سخنان آقای نیری، فایل صوتی دیدار ۲۴ مرداد ۶۷ آیتالله منتظری با مجریان اعدامها )
• در بخشی از مستند پس از پخش صدای آیتالله منتظری در دیدار با مجریان احکام اعدامهای سال ۶۷ که آنان را در آینده تاریخ جزو جنایت کارترین میخوانند، صدای آقای نیری پخش میشود که در باره چگونگی بازجویی جدید و محاکمه اعدامیها در پاسخ به آیتالله منتظری سخن میگوید.
اما سازندگان مستند برای این که سونگری خویش را بیشتر ثابت نمایند، پاسخ آیت الله منتظری را سانسور میکنند. صدر و ذیل این قسمت از گفتگو که در فایل صوتی منتشر شده در سال ۹۵ آمده چنین است:
آیتالله منتظری: حالا میگویم [ماه] محرم است لااقل محرم این کار[اعدام] را نکنید. در عین حال خودتون میدونید. بله! من از باب اینکه شما را گفتم چهرههای خوبی میدونستم و میدونم که در آینده. دیگران[سازی را] کوک کردند، به دست شما اجرا شده… [حکم امام را ] به دست شماها دادند و فردا ضربهاش را شما میخورید.
حسینعلی نیری: اجازه بدین. در رابطه با شیوه کار خودمان. از روز اول که ما این پیام را گرفتیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تک تک اینها را آوردیم تو اتاق. مورد داشتیم که چهار بار این را آوردیم باهاش صحبت کردیم. کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم. یعنی تا اونجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوانی که امام معین فرمودهاند درباره این فرد صدق میکند، امضاء نکردیم.
آیتالله منتظری: فکر کردین که این[زندانی] چطوری سرموضع شده؟!
حسینعلی نیری: این شیوه کارمان بوده، مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده.
آیتالله منتظری: همه جاها که اینطوری نبوده!
حسینعلی نیری: حالا ما خودمونا داریم میگیم. مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده. حتی در برخی موارد جناب حاجآقا اشراقی احتیاط میکردند، باز با بعضی برادران دیگری هم- که در زندان بودند مشورت میکردند. الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم. و از این بابت است حدود چهل مورد داریم که به اتفاق آراء امضا کردیم. فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده، یا برادرش اعدام شده، در حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود شونزده هفده سالشون بوده و الان بیست و سه چهارسالشونه. حدود چهل و خوردهای از اینها که سه تا امضا شده باز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یک اتمام حجت دیگری با اینها بشه که اگر واقعا راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه [حکم اجرا شود]. حالا حدود چهل، چهل و خوردهای از اینا داریم که سه امضائیه [نیری و اشراقی و پورمحمدی، هر سه به اتفاق آراء امضا کردهاند] یعنی صددرصد ما بهش معتقدیم، فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. یا از اونایی بوده پونزده شونزده سالش بوده اومده تو زندان، از زمانی که آمده تو زندان پخته شده، اینها را ما باز خدا شاهده که احتیاط کردیم و الان همه برگههاش توی یه پاکت جداگانه است.
آیتالله منتظری: در فقه ما میدانید که مرتد، زن اگر باشد اعدام نیست. من یک بار این را خدمت امام گفتم که آقا! ابن ادریس حلی[در باب حدود از کتاب سرائر] ادعای شهرت میکند که در محارب هم زن اگر باشه نباید اعدام کرد. صاحب جواهر نقل میکند و بسیاری از فقهای ما هم، همین را گفتند. منتهاش آقای خمینی میگن نه، فرق نمیکند، اما ادعای شهرت میکنند که محارب هم مثل مرتد میماند، زن اگر باشد نباید اعدام کرد. یک روز من به آقای خمینی سه چهار سال پیش گفتم آقا پس اگر میشه بگید زنها را اعدام نکنن مگر قاتل باشند. آقای خمینی گفتند نه. حالا چه زنه و یا مرده چه فرق میکند.
حسینعلی نیری: و در مورد دخترها باز خدا شاهده که تا اونجا که میتونستیم چونه زدیم. این برادر شاهده من که اعصابم قوی است، واقعاً اعصابم خیلی قوی است. من پریروز که فقط دخترا را میدیدیم دیگه فقط داغون شده بودم. یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط بنویسه و ما بگیم برگرده زندان.
آیتالله منتظری: نگفتید میخوایم اعدامت بکنیم؟!
عضو دیگر هیأت: نه نه نه اینها را نگفتیم. این نمیشه!
حسینعلی نیری: ما به عنوان یک محاکمه سؤال میکردیم و کار خودمونا میکردیم ما به این هم اکتفا میکردیم که فقط اگر مینوشت که چون سازمان محارب منافقین با این نظام دارد مبارزه میکند و اینجانب -این را میگفتیم بنویسه- اگر چه اعتقاد به این نظام ندارم ولی چون اعتقاد به مبارزه با نظام هم ندارم، لذا اعلام میکنم از سازمان جدا شدم. [اگر مینوشت] این را ما کنار میگذاشتیم. حتی به این هم اکتفا کردیم. و در تمام این موارد خوب ما طلبهایم و معتقدیم که قیامتی هست و. من در مواردی که تا بحال اجرا کردیم، یک سر سوزن خدشه نداشت.
آیتالله منتظری: من یکی از افرادی هستم که هیچکس نمیتونه منکر بشه که از خیلی از افراد در انقلاب سهم بیشتری دارم. سابقهام در انقلاب زیادتره، زندان رفتم، کتک خوردم، با منافقین هم درگیر بودم، پسرم رو هم کشتند، تو زندان هم با ما درگیری داشتند. دلم برای انقلاب میسوزه. به عقیده من عرض کردم از چیزایی که بسیار به انقلاب ما ضربه میزنه اینه [اعدامها].من یک روز خدمت آقای خمینی گفتم اموال زیادی از افراد گرفته شده بیجا، این مصادرهها همهاش درست نیست، پاسدارها تندروی کردند، ما نُنُر کردیم سپاهپاسدارانمون رو، هی گفتیم سپاه سپاه، [و] سپاه هر جا رو خواست از مردم گرفت. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. آقا [آیتالله خمینی] خیال میکنند و شما خیال میکنید با این کارتون انقلاب را تضمین میکنید من عقیدهام این است که اگر یک نفر مظلوم توش باشه، انقلاب ما شکست میخورد. الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. اینقدر که ما داریم میکشیم، شاه یک دهماش را هم نکشت. آنوقت مع ذلک داریم میگوییم ما عدالت اسلامی! زیادی کرده باشیم، ما میشد به اینجاها نرسونیم. گردن لاجوردی خرد بشه که حالا در روزنامه جمهوری اسلامی گفته کسانی که در عفو شرکت کردند شریک خون یک بسیجی هستند. تندرویهای اونها، اینها رو سرموضع قرار داد و جاذبه اون نامردا [منافقین] رو زیاد کرد. ما یک زندانی تو زندان هست تا تونستیم بهش فشار آوردیم، آخرکار هم که آمد بیرون نه تو دانشگاه راهش دادیم، نه کار بهش دادیم، نه برخوردمون باهاش خوب بود، هر روز مزاحمش بودیم، خب چه خاکی تو سرش بکنه، تو دانشگاه راهش نمیدیم، کار بهش نمیدیم. من نامه داشتم. از این [گونه افراد که].به من نوشته بود از یکی از [شهر های] استانهای کهکیلویه نوشته: من یک معلم بودم برای یک اعلامیه منو بردند ۱۶ ماه زندان در شیراز، بعد که آزاد شدم دیگه راهم ندادند تو فرهنگ [آموزش و پرورش]. گفتند نباید تو فرهنگ باشی. هر چه گفتم بابا من نیستم با اینها. رفتم ساندویچ فروشی باز کردم و حالا هر چه میروم اجازه کسب بگیرم نمیدهند و میگویند نه، چون ۱۶ ماه زندان بودی! اجازه کسب ساندویچ فروشی هم نمیدهند. خب چه خاکی به سرش بکنه. [در عوض معاندین ما] اونا، جذبش میکنن، میگند بیا اینجا برو دانشگاه. ما اینها را سرموضع قراردادیم و اگر یکی توی اینها مظلومی به ناحق کشته بشه، یا بیگناه، یا کمگناه باشد، این به جای اینکه تقویت جمهوری اسلامی باشه، تهدید جمهوری اسلامی میشه. و شما الان خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه درِِِ زندانها باز میشه، بالاخره جواب مردم رو چی میدین؟ مثلا میری تو باختران یا اصفهان، میگویند بچه من حالا هر کوفتی بود یک عقیدهای داشت خوب چرا برای عقیدهاش اعدامش کردی؟! تو آقای نیری! که بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبتی فعالیت تازهای نکرده بود که، اعدامش کردی؟! جواب نداره. من اونکه وظیفه شرعیام بود [به شما] گفتم که بتونم یه خرده بخوابم. نه اینکه بخوام بخوابم، منظورم این است که من دلم برای انقلاب، خیال نکن، من دلم برای انقلاب[می سوزد].اینها قوم و خویش من نیستند و به اینها هم هیچ علاقهای ندارم، از مسعود رجوی هم بیشتر بدم میاد. اگه گیرش بیاورم تیکه تیکهاش میکنم. هی تبلیغ کردند یک بچه رو گرفتین به خاطر یک اعلامیه بردین زندان، گذاشتین پیش سران اینها و هر چه تونستن روش کار کردن و ما هیچ کاری روی اینها نکردیم، آنوقت.[به هرحال] حالا ماه محرم هست دیگه خودتون میدونین.
• مستند ادعا میکند: نامههای محرمانه در باره اعدام منافقین از رادیو بیبی سی پخش میشود.
بد نیست نامه مورد اشاره را عینا مرور کنیم:« بسم الله الرحمن الرحیم /محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی. پس از عرض سلام و تحیت، به عرض میرساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهرا اثر سوئی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندانها اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جوئی میشود و ثانیا خانوادههای بسیاری را که نوعا متدین و انقلابی میباشند ناراحت و داغدار میکند و آنان جدا زده میشوند. و ثالثا بسیاری از آنان سرموضع نیستند ولی بعضی از مسئولین تند با آنان معامله سرموضع میکنند. و رابعا در شرایط فعلی که با فشارها و حملات اخیر صدام و منافقین، ما در دنیا چهره مظلوم به خود گرفته ایم و بسیاری از رسانهها و شخصیتها از ما دفاع میکنند، صلاح نظام و حضرتعالی نیست که یکدفعه تبلیغات علیه ما شروع شود. و خامسا افرادی که به وسیله دادگاهها با موازینی در سابق محکوم به کمتر از اعدام شدهاند اعدام کردن آنان بدون مقدمه و بدون فعالیت تازه ای بیاعتنائی به همه موازین قضایی و احکام قضات است و عکس العمل خوب ندارد. و سادسا مسئولین قضائی و دادستانی و اطلاعات ما در سطح مقدس اردبیلی نیستند و اشتباهات و تاثر از جو بسیار و فراوان است و با حکم اخیر حضرتعالی بسا بیگناهانی و یا کم گناهانی هم اعدام میشوند، و در امور مهمه احتمال هم منجز است. و سابعا ما تا حال از کشتنها و خشونتها نتیجه ای نگرفته ایم جز اینکه تبلیغات را علیه خود زیاد کرده ایم و جاذبه منافقین و ضد انقلاب را بیشتر نموده ایم، بجاست مدتی با رحمت و عطوفت برخورد شود که قطعا برای بسیاری جاذبه خواهد داشت. و ثامنا اگر فرضا بر دستور خودتان اصرار دارید اقلا دستور دهید ملاک اتفاق نظر قاضی و دادستان و مسئول اطلاعات باشد نه اکثریت، و زنان هم استثنا شوند مخصوصا زنان بچه دار؛ و بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز، هم عکس العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود و بعضی از قضات متدین بسیار ناراحت بودند، و بجاست این حدیث شریف مورد توجه واقع شود: قال رسول الله (ص): “ادرئوا الحدود عن المسلمین ما استطعتم فان کان له مخرج فخلوا سبیله فان الامام ان یخطی فی العفو خیر من ان یخطی فی العقوبه “.
والسلام علیکم و ادام الله ظلکم۱۶ ذی¬الحجه ۱۴۰۸ – ۹/۵/۶۷ حسینعلی منتظری»
و اما اولا: نامه قرائت شده از بیبی¬سی تنها یک نامه بوده که در اخبار شبانگاهی آن رسانه پخش شده است. مستند به نادرست از “نامه ها” سخن میگوید تا پیاز داغ موضوع را زیاد کند! ثانیا: آیتالله منتظری نامه فوق را به دفتر امام خمینی و نسخهای از آن را به شورای عالی قضایی ارسال کرده است. به چه دلیلی آنان زیر تیغ اتهام ارسال آن به بیبی¬سی قرار نمیگیرند؟! آیا در این باره سند و مدرک متقنی دارند که از بیت ایشان به بیرون درز کرده است؟! اتفاقا پرسش ما این است که با توجه به ترمیم برخی گسلهای ایجاد شده میان ایشان و امام خمینی، چه کسانی از این طبیعی شدن روابط ضرر میکردند و لذا با انتشار آن از طریق بیبی سی به دنبال گشودن فصل جدیدی از اختلاف بودند؟! آیا مستند سازان در این باره انگیزه تحقیق داشتهاند؟!
وانگهی اگر به عقیده مستندسازان (که خواهد آمد)، آقای منتظری از مواضع قبلی خود پا پس کشیده و در صدد حفظ قدرت بود، هیچ گاه انتحار نمیکرد که نامه حساس خود به امام خمینی در اعتراض به اعدامهای ۶۷ را، آن هم از طریق رادیو بیبی¬سی منتشر نماید. میماند این گزینه که بدخواهانی که دیدند با نامه ۴/۱/ ۶۸ ایشان به امام خمینی (که عینا خواهد آمد) وضعیت مناسبات با مرکز اصلی قدرت تلطیف شده، و این برخلاف تلاش چندین ساله آنان است، نامه فوق را منتشر کردند تا به اهداف خویش دست یازند.
• مستند، مصاحبه عماد الدین باقی با آیتالله منتظری را که پس از درگذشت ایشان از بیبی¬سی پخش شد، دلیل میگیرد که پس نامه محرمانه آیتالله منتظری به امام در باره اعدامها (که قبلا آمد) هم توسط بیت ایشان به بیبیسی داده شده است!
چنین استدلالی بسیار ضعیف است که نقد آن وقت تلف کردن است. همان گونه که گذشت این نامه علاوه بر بیت امام به دستگاه قضایی هم ارسال شده بود. آیتالله منتظری در خاطرات خویش عامل انتشار نامه را بیت امام ندانسته بلکه احتمال میدهند از سوی عواملی در دستگاه قضایی منتشر شده باشد.
ششم: دگرد یسی در مواضع
• در مستند سخنانی از آیتالله منتظری از اوایل انقلاب پخش شده که حکم مجرمانی را که لطمه به انقلاب و مردم میزدند به تندی بیان میدارد و از خوارج نهروان مثال میزند.
درج این قسمت از سخنان ایشان از گذشته با هدف نقد به انتقاد آقای منتظری از اعدام ها، مغالطه بوده و برای فریب مخاطب درج شده؛ چرا که اعدامهای ۶۷ از مصادیق حکم و یا مثالی که آقای منتظری بیان میدارد نیست. موضوع سخنان اوائل انقلاب ایشان کسانی بود که اعمال تروریستی انجام داده بودند و در محکمه عادلانه ثابت شده بود که دستشان به خون مردم کوچه و بازار آغشته شده، اما ایراد و اعتراض بعدی آقای منتظری، به اعدام کسانی میباشد که حکم مادون اعدام گرفتند، افرادی که نوعا از جوانان خام و گول خوردهای بودند که مثلا چند کتاب یا چند اعلامیه داشته و سمپات بودهاند و هر یک به چند سال حبس محکوم شده بودند و چه بسا در حال اتمام محکومیت خویش به سر میبردند که اعدام شدند.(گفته میشود اعدام حسن جهان آرا برادر شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر از این قسم بوده است) بنابر این نمیتوان تناقضی در رفتار آیتالله منتظری مشاهده نمود.
• در فیلم آمده: با مواضع نسنجیده آقای منتظری نقطه ابهام درکارنامه¬اش تثبیت میشود!.
خوب بود به طور مصداقی از این مواضع به قول آقایان “نسنجیده” سخن به میان میآمد. قاعدتا یکی از آن موارد به عقیده آقایان بحث سید مهدی هاشمی است. در این باره مختصری در گذشته و علل حساسیت ایشان روی این موضوع نوشتم. بیش از در این جا نمیگنجد و بهتر آن که محققان به مکتوبات ایشان از جمله: خاطرات، دیدگاهها و انتقاد از؛ خود و هم چنین کتابی از غیر ایشان یعنی کتاب واقعیتها و قضاوتها مراجعه کنند. در محور سوم در پاسخ اظهارات آقای رازینی کلیاتی از این مواضع را درج کردم. تک تک مواضع آیتالله منتظری میتواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد مانند دیگر بزرگان؛ اما نمیتوان و نباید به مخاطب به طور کلی القا کرد که مواضع ایشان نسنجیده بوده است. به برخی از این مواضع پرداختیم و باز هم خواهیم پرداخت.
• مستند القا میکند که آیتالله منتظری گاهی اسلامیت نظام و گاهی جمهوریتش را رد میکند و نه تنها در برابر امام و انقلاب بلکه در برابر گذشته خویش ایستاده است. در جای جای مستند با بیانهای گوناگون مترصدند که بگویند آیتالله منتظری از مواضع گذشته اش به مواضع جدید رسیده است.
دو پاسخ به این ایراد میتوان داد: پاسخ نقضی و پاسخ حلی. اما پاسخ نقضی این که مگر بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر پس از ایشان دچار تغییر مواضع در حوزههای مختلف نشدند؟! مگر از جنگ جنگ تا پیروزی و رفتن به قدس از راه کربلا به صلح با صدام نرسیدیم؟ نرمش قهرمانانه در برابر پرونده هستهای چطور؟! و دهها مورد دیگر که زیاد است و فرصت اندک!
اما پاسخ حلّی: از لحاظ نظری و تئوریک، تبدیل آراء و کتمان نکردن این تبدل اندیشه نه تنها مذموم نیست بلکه از محسنات یک اندیشمند واقع گرا و نه آرمان گرا، محسوب میشود. آیتالله منتظری به عنوان یک فقیه اگر به نظریه جدیدی در فقه و یا سیاست دست یافت، عقلا میباید بر اساس حجت و دلیل جدید عمل نماید و گر نه، عقل او را ذم میکند. به عبارت دیگر یک اندیشمند، یک فقیه و یک سیاستمدار هم در استراتژی و هم در تاکتیک میتواند و باید متناسب با شرایط و دادههای جدید و ضروریات روز جامعه خود و جهان و با تبدل موضوعات، دچار دگردیسی و تبدل گفتار و کردار و رأی و اجرای آن گردد. ذهنهای سنگواره ای، کنسروی (به تعبیر شریعتی) و متصلب هستند که این گونه انعطاف را پذیرا نیستند. شهید مطهری میگوید:« احکام متغیر که برای احتیاجات غیر ثابت وضع شده، به حسب احتیاجات و نیازهای جدید، به تناسب شرایط و مقتضیات زمان قابل تغییرند».(اسلام و مقتضیات زمان و مکان، ج۲، ص۷۷) موضوع سخن شهید مطهری گرچه اجتهادات شرعی است اما با القاء خصوصیت، در مواضع و اندیشهها و برداشتهای دیگر نیز تسری مییابد.
مستند سازان چند نمونه از تبدل افکار و اندیشههای آیتالله منتظری را این چنین ذکر میکنند: “منتظری که روزی بیبی¬سی را فتنه گر میدانست حالا پای ثابت بیبی¬سی شده و روزی با بهاییان مبارزه داشته و حالا مدافع حقوق شهروندی آنان شده است و روزی از اشغال لانه جاسوسی دفاع میکرد و حالا منتقد آن شده است.”
۱. آیتالله منتظری اگر با رسانهای مصاحبه میکرد یا به اخبارشان گوش میداد به معنای قضاوت مثبت یا منفی در باره آن نیست. اندیشه دینی به ما میگوید: «فبشِّر عبادِ الذَّین یَستمعونَ القَول و فیَتبعُون أحسنَه» (الزمر/۱۷ و ۱۸)، “بشارت ده بندگانی که کلام را میشنوند و بهترین آن را پیروی میکنند.” در دهکده جهانی که رسانههای گوناگون جولان میدهند نمیتوان بر کسی خرده گرفت که چرا از این زمینه برای آگاهی، نشر افکار و اندیشههای خویش استفاده کردی! و با توجه به سانسور نظرات ایشان در داخل و باز بودن دست مخالفان ایشان، از باب «لا یحبّ الله الجهر بالسوّء إلَا من ظلم»(النّساء / ۱۴۸) “خداوند دوست ندارد علنی کردن بدی را مگر از ناحیه کسی که به وی ظلم شده است”؛ به خود اجازه میدهد که با رسانههای خارجی مصاحبه کند چنانچه امام خمینی هم در دوران مبارزه، و مسئولان پس از انقلاب، با رسانههای خارجی مصاحبه میکردند. سخن اولیه آیتالله منتظری درباره یک رسانه خارجی زمانی ایراد شده که در داخل تریبون داشتند اما پس از ماجراهای ۶۸ به بعد کدام رسانه داخلی مجاز به نشر و انعکاس نظرات ایشان بودند؟
۲. در باره بهاییان، هرچه که آیتالله انجام داده است اقدامات فرهنگی در تبیین، نقد نظرات آنان و مناظره بوده و دیگر شهروندان را از اقدامات فیزیکی علیه آنان بر حذر میداشت. ایشان از قدیم الایام از حقوق شهروندی آنان دفاع میکرده است و حتی به تخریب قبرستان، حمام یا آتش زدن حضیره القدس آنان در نجف آباد اعتراض داشت. آنچه که آیتالله منتظری را وادار به نقد بهاییان میکرد این بود که آنان با برخی اقدامات و عقایدی که به اسلام منتسب میکردند، مردم را فریب میدادند و مهم تر اینکه در برخی از ارکان نظام شاهنشاهی نفوذ و حضور داشتند. بر اساس اسناد ساواک و خاطرات آیتالله منتظری به دلیل مخالفتی که با گسترش این مذهب از سوی ایشان صورت میگرفت به استانداری اصفهان احضار میشود. ایشان میگوید اگر من نبودم مردم متعرض بهاییان میشدند.(نک: ستیز با ستم، ج۱، ص۱۷-۲۱). پس از سالها در اردیبهشت ۱۳۸۷ آیتالله منتظری ضمن پاسخ به یک پرسش در باره بهاییان مینویسد: «از آن جهت که اهل این کشورند حق آب و گل دارند و از حقوق شهروندی برخوردار میباشند همچنین باید از رأفت اسلامی که مورد تأکید قرآن و اولیاء دین است بهره مند باشند» (سایت آیتالله منتظری) در مرداد ۸۷ در پاسخ به خانم شیرین عبادی که میخواهد بداند آیا وکیل مسلمان مجاز است از فردی بهایی در دادگاه جمهوری اسلامی دفاع کند؟ مینویسد:« اگر کسی مورد ظلم و تجاوز قرار بگیرد در هر دادگاهی و هر که باشد لازم است از حقوق شرعی و انسانی او دفاع شود. حضرت امیر در وصیت آخر خود فرمودند: ” کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا” و این کلام اطلاق دارد.» (همان)
۳. اما بحث اشغال سفارت آمریکا: درست است که آیتالله منتظری پس از اشغال آن، روزی به سفارت رفت و از اشغال آن حمایت کرد. اما تمام ماجرا از زبان ایشان چنین است: « آن وقت که سفارت آمریکا در ایران تصرف شد و ” انقلاب دوم ” نامیده شد من به خاطر مجلس خبرگان قانون اساسی در تهران بودم. یک روز برای دیدن آنها به آنجا رفتم، هم دانشجویان را تشویق کردم و هم با گروگانها صحبت کردم، یکی از آنها بود که خیلی خشن و طلبکار بود که چرا این صحنه برای آنها پیش آمده است، یکی دیگر از آنها فارسی میدانست و قبلا در مجلس خبرگان برای مصاحبه پیش من آمده بود،[گویا همین شخص گزارش داده بود که منتظری آدم سادهای است و در اسناد سفارت بوده و مخالفان ایشان و طرفداران پروژه ساده لوحی ایشان روی این گزارش مانور میدهند! تعجب از اهمیت حرفهای دشمن علیه یک انقلابی!] من با او صحبت کردم که نگویید چرا با ما این گونه برخورد میشود این گناهش به گردن رؤسای شماست که با ایران بد عمل کردند، حمایتهایی که از شاه داشتند، سرمایههای ایران را که بلوکه کردند و صحبتهایی از این قبیل. بعد یک مدت که گذشت من یک ملاقات با امام داشتم زمانی که انتخابات آمریکا داشت نزدیک میشد(ظاهرا چند ماه بعد از تسخیر سفارت بوده)، مدت زمان ریاست کارتر به پایان میرسید و پیش بینی میشد که یک نفر از حزب جمهوری خواه آمریکا به سر کار بیاید، من به امام گفتم یکی از عوامل پیروزی انقلاب ما این بود که یک فضای باز سیاسی – با فشارهای دموکراتها بر نظام شاه – در ایران به وجود آمد و کارتر در به وجود آمدن این فضا خیلی نقش داشت. من نمی خواهم بگویم کارتر آدم خوبی است ولی ما همان وقت که در زندان بودیم یکی از زندانیان با خوشحالی میگفت جیمی جون ( جیمی کارتر) میآید و مشکلات حل میشود و ما از زندان آزاد میشویم. بالاخره همین ایجاد زمینه باعث شد که نیروها بتوانند فعالیت کنند و حداقل انقلاب به سرعت و با خونریزی کمتر به پیروزی برسد، من به ایشان گفتم بالاخره ما یک روز باید قضیه گروگانها را حل کنیم، اگر در زمان کارتر و با ابتکار خود ما این کار حل بشود خیلی بهتر است. بالاخره دموکراتها در آمریکا بهتر از جمهوری خواهها هستند، جمهوری خواهها بیشتر با اسرائیل نزدیکند و سرمایه دارهای یهودی بیشتر درآنها نفوذ دارند. امام گفتند: “از این غیب هایی که شما میگویید ما خبر نداریم “. گفتم: “این یک مساله واضحی است ما باید روی مسائل مختلف دنیا حساب کنیم و مطابق منافعمان حرکت کنیم، اگر یک امتیازی به اینها داده بشود بهتر از آن است که تحت فشار مجبور شویم در زمان جمهوری خواهها این مساله را حل کنیم، ممکن است به خاطر همین مساله دموکراتها شکست بخورند و جمهوری خواهها سر کار بیایند”؛ که ظاهرا ایشان مساله را به مجلس شورا محول کرده بودند و در مجلس مذاکره با آمریکا تصویب نشده بود. »
(خاطرات آیتالله منتظری،ج۱، ۴۶۱– ۴۶۲)
اما موضع بعدی آیتالله منتظری مبنی بر اشتباه بودن اشغال سفارت آمریکا، بر اساس قاعده هزینه و فایده بود و این که سفارت یک کشور در حقوق بین الملل، به مثابه خاک آن کشور محسوب میشود. ایشان آنقدر شجاعت داشت که با ملاحظه آثار شوم این حرکت، با تأمل پسینی، از نظر قبلی خویش بازگشته و آن را علنی کند.
حسن ختام این بخش را مزین به جملهای از شهید بهشتی میکنم:
“کسانی که خلاق نیستند اگر در سال سی ام زندگی خود، رأیی را بگویند، میتوان آن را به حساب سال هفتادم زندگی شان هم گذاشت. میپرسیم رأی آقا درباره فلان مطلب چه بوده؟ میگویند به نوشته هایش نگاه کن؛ میخواهد نوشتههای سال سی ام، میخواهد نوشته سال هفتادم! همه یک جور است. ولی آدم هایی که دارای اندیشه پویا، متحرک و خلاق هستند، رأیشان درباره یک مطلب امسال با پارسال فرق میکند. به قول آیتالله منتظری، دوست عزیز و فقیه مجاهد ما «امروز امروز است، دیروز دیروز». ایشان اگر دیروز مطلبی گفته باشد و امروز رأیش عوض شده باشد، میگوییم آقا! دیروز این جور گفتید! ایشان میگوید: «دیروز دیروز بود، امروز امروز است»”.
(کتاب: دکتر شریعتی در جستجوگری در مسیر شدن، ص ۸۶)
هفتم: پایان جانشینی
• در مستند ضمن اشاره به فقراتی ناچیز از سخنان آیتالله منتظری در ۲۲ بهمن ۶۷ از آقای ری شهری پلانی آورده که میگوید: با این سخنرانی امام دید آقای منتظری مقابل نظام ایستاده است و به درد رهبری آینده نمیخورد. سپس در فیلم گفته میشود که حرفهای آیتالله منتظری دقیقا همان حرفهای نهضت آزادی است.
از آنجا که اصولا این مستند رمق اصلی را از پستان نوشتههای آقای ری شهری – مخالف سرسخت آیتالله منتظری- مکیده است، فقراتی از سخنرانی ۲۲ بهمن سال ۶۷ آیتالله منتظری را که آقای ری شهری گلچین کرده و در کتابش به عنوان «مواضعی مقابل انقلاب» آورده ذکر میکنم:« دشمنان ما که این جنگ را تحمیل کردند، آنها پیروز از کار در آمدند. چقدر نیرو از ایران از دست ما رفت و چقدر جوان هایی را که از دست دادیم!… ببینیم اگر اشتباهی کردیم اینها توبه دارد و اقلا متنبه شویم که بعدا تکرار نکنیم…. باید بفهمیم اشتباه کرده¬ایم و بعد بگوئیم خدا و ای ملت ایران! ما این جا اشتباه کرده ایم. ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم… چقدر در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بود و خیلی از آنها ما را در دنیا منزوی کرد و مردم دنیا را به ما بدبین کرد. یکی از خواستههای ما آزادی بود… فکر غلط را نمیتوان زندانی کرد.» (سنجه انصاف، ص ۲۶۵. نقطه چینها از آقای ری شهری است) این سخنان به عقیده آقای ری شهری ضدیت با نظام است انگی که برای تحت الشعاع قرار دادن انتقاد به متصدیان امور همواره در طول تاریخ زده میشود. در جایی میخواندم که هیتلر گفته است:” برای این که هیچ گونه مخالفتی نباشد تنها راه ممکن این نیست که مخالفان را بگیرند، زندانی و مجازات کنند؛ بلکه باید کاری کرد که مخالفت ممکن نباشد. راه آن چیست؟ این است که حمله به حزب نازی و هیتلر حمله به آلمان تلقی شود.”
وانگهی نسل امروز قضاوتش جز این است که بپرسد: این سخنان آیا نشان از آزاد¬اندیشی آیتالله منتظری نداشت؟ آیا این مواضع نشان از دوراندیشی و واقع نگری آیتالله منتظری نداشت؟! گیرم این حرف¬ها آن روز تابو بود ولی امروزه که سر زبان¬هاست چه میتوان گفت؟!
• در مستند ادعا شده: امام خمینی از آقای مشکینی میخواهد جلسه خبرگان را تشکیل دهد و آقای منتظری را عزل نماید.
چنان که در گذشته آمد، شاید آن روزها با توجه به شخصیت کاریزمای امام خمینی و عصر طلایی حکمرانی ایشان، شبهه یا پرسشی در این باره مطرح نشده باشد اما آیا امروز این پرسش مطرح نمیشود که در کدام اصل از اصول قانون اساسی که امام خمینی بارها تأکید بر رعایت آن داشتهاند، آمده که رهبر میتواند به مجلس خبرگان ملت بگوید جلسه تشکیل داده و فلان مصوبه را لغو نمایند؟! استناد به اصل ولایت مطلقه فقیه، چاره کار نیست چرا که اولا در مصوبه خبرگان ۶۴ سخنی از انتخاب یا نصب توسط نمایندگان به میان نیامده بلکه ضمن اِخبار از اقبال مردم جامعه به آیتالله منتظری به عنوان امید آینده امت و مردم، آن را صائب تشخیص میدهند و خبرگان در حقیقت اقبال عمومی مردم را رنگ قانونی میبخشند (متن مصوبه خبرگان در محور اول ذکر شد). بنابر نظریه نخب، ولیّ فقیه مشروعیت خویش را از مردم میگیرد، با این وصف آیا ولی فقیه میتواند فرد دیگری که مشروعیتش را از مردم گرفته عزل یا مسلوب الاختیار نماید؟! آیا اعمال ولایت مطلقه فقیه در اینجا، به معنای لغو اقبال عمومی به شخص آقای منتظری است؟ اصلا چنین چیزی امکان دارد؟! لغو چنین اقبالی با تشکیل یک جلسه، ثبوتا و اثباتا امکان دارد؟ معنای این جلسه این است که تا به حال مردم اقبال به ایشان داشتند و از این به بعد بیاقبال شدند! نمایندگان خبرگان، از کجا و با چه سازکار و فرایندی به چنین نتیجهای رسیدند؟ در جلسه انتخاب ایشان به جانشینی رهبری، نوع حضار که از علمای شاخص بودند، اعتراف به رویکرد مردمی به ایشان داشتند و طی جلسات متعدد روی این موضوع نقد و بررسی صورت گرفت؛ آیا برای واتابیدن آن گفتهها نیاز به جلسات متعدد نبود و با یک جلسه سفارشی میتوان به نتیجه رسید؟! و… .
آیتالله منتظری معتقد است:« بالاخره من استعفا ندادم، و کسی به من مقام نداده بود تا بخواهم استعفا بدهم، آنچه در مصوبه مجلس خبرگان آمده بود این بود که برای رهبری بعد از امام مردم به ایشان علاقه دارند، این امر یک خبر بود نه جعل مقام برای من، و اگر فرضا من مقامی داشتم آنها حق عزل مرا نداشتند. خبرگان اساسا حق نداشتند مرا نصب یا عزل نمایند، آنها فقط به عنوان خبره نظر خودشان را ابراز میکنند، و اگر بناست مجتهد از طرف ائمه (علیهم السلام) منصوب باشد -چنانکه آقایان میگویند- رهبر هم حق ندارد مجتهدی را عزل یا او را به رهبری نصب کند، من از طرف مرحوم امام منصوب نبودم تا ایشان بخواهند مرا عزل کنند. یک مجتهد یک مجتهد دیگر را نمی تواند عزل کند چون هر دو از نظر مشروعیت در عرض هم هستند» (خاطرات، ج۱، ص ۶۸۰) وانگهی با فرض پذیرش قانونی بودن چنین روشی، برکناری یک مسئول منتخب چگونه باید باشد؟ راهش این نیست که با یک نامه خصوصی و حتی یک پیغام شفاهی از وی خواسته شود کنار برود؟! اگر چنین می¬شد آیا آیت الله منتظری در برابر آن مقاومت می¬کرد؟ آیا چنین منشی از ایشان انتظار می¬رفت؟ آیا این روش در باره آیتالله منتظری با توجه به منش ایشان ممکن نبود که در عوض با نوشتن یک نامه (۶/ ۱/ ۶۸) که حاوی اتهاماتی ثابت نشده است، صورت پذیرفت؟! آیتالله منتظری در این باره میگوید:« اگر آیتالله خمینی نظرشان بر این بود که من در کنار باشم خوب بود دوستانه یک بار به من میگفتند شما صلاح نیست مسئولیت سیاسی داشته باشید. راهش این بود نه این که با وارد کردن اتهاماتی چون حمایت از مجاهدین و بدون این که از جانب این جانب توضیحی بخواهند تا بتوانم از خودم دفاع نمایم، برخورد شود. »
(کتاب دیدگاههای آیتالله منتظری، ج۳، ص۳۲۹)
باز هم تأکید میکنم این شبهات در آن برهه از زمان شاید به ذهن خیلیها خطور نمیکرد و شاید طبیعی هم به نظر میرسید اما امروز و فردای تاریخ بر پیشانی خود سئوالات متعددی دارد که با ساختن مستندهایی از این دست، این پرسشهای سر به مهر، سر باز میکند و پاسخ منطقی میطلبد.
• در مستند ادعا شده: آقای منتظری وقتی خطر برکناری را احساس کرد در ۴/۱/۶۸ نامه نوشت و از مواضعش پا پس کشید!
اصل نامه آیتالله منتظری در آن تاریخ چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم/ محضر مبارک آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی
پس از سلام و تحیت و تبریک به مناسبت ایام نوروز و ولادت با سعادت حضرت
ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در رابطه با پیام اخیر حضرتعالی لازم دیدم به عرض برسانم:
۱- اینجانب تا حال خود و بیت خود را شعبه ای از بیت حضرتعالی میدانسته ام و مراجعات گوناگون مردم در مسائل شرعیه و مسائل اجتماعی و درد دلهای مسئولین ارگانها و مشکلات ذوی الحاجات که دستشان به حضرتعالی کمتر میرسد را به عنوان حضرتعالی پاسخ میداده ام، و در حد توان و قدرت سعی من و بیت من بر راضی نمودن افراد و توجیه آنان و کم کردن توقعاتشان از حضرتعالی بوده است. در مقایسه با وضعیت حاکم بر بعضی از بیوت و بر بسیاری از محافل حوزوی تنها بیت اینجانب است که از انقلاب و نظام و مقام معظم رهبری دفاع میکند و ملجای برای قشر وسیع طلاب جوان انقلابی و زجر کشیده میباشد.
۲- در مورد منابع اطلاعاتی اینجانب نیز به عرض میرسانم: یکی از مهمترین منابع، بسیاری از مسئولین ارگانهای انقلابی و دولتی است که دائما مشکلات ارگانهای خود و راه حلها را مستقیما با من مطرح میکنند و برای حل آنها از من استمداد میجویند; و دیگری بولتنهای محرمانه کشور است از قبیل بولتن مجلس، سپاه، وزارت اطلاعات، وزارت ارشاد، وزارت خارجه، تلکسها و غیر ذلک که حاوی اخبار و گزارشها و تحلیلهای مختلفی میباشند; و به علاوه مراجعات متفرقه مردم و ائمه جمعه و سایر شخصیتهای روحانی مورد مراجعه مردمند که در اکثر ایام هفته هر روز حدود دوساعت با آنان ملاقات و گفتگوی بدون حاجب و مانع دارم و بدیهی است که وقتی یک سری مشکلات و نارسائیها و یا احیانا خلافکاریها از منابع ذکر شده را هر روز انسان مطلع میشود تحت تاثیر قرار میگیرد و قهرا احساس تکلیف میکند. البته ممکن است بعضی از افراد ناراضی بازداشتی یا آزاد به دلائل و انگیزههای سیاسی و غیره -که قطعا از حضرتعالی پوشیده نیست – اظهاراتی نموده باشند که لازم است انگیزهها و شرائط آنان بررسی شود و قهرا قابل اعتماد و استناد نخواهد بود.
۳- اینجانب تا حال معتقد بوده ام که تذکرات و انتقادات من نه فقط موجب تضعیف نظام نمی شود بلکه از این نظر که اکثریت مردم را امیدوار ساخته و مسئولین را نیز درصدد رفع نواقص و توجه بیشتر به مسائل میسازد، موجب تقویت انقلاب و نظام هم میباشد. مع ذلک اگر حضرتعالی تشخیص میدهید که این شیوه به مصلحت نیست و موجب تضعیف نظام و انقلاب میباشد اینجانب شرعا نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم میداند و هیچ گاه غیر از خیر اسلام و انقلاب را در نظر نداشته ام. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ۴/ ۱/ ۶۸- حسینعلی منتظری»
(خاطرات آیتالله منتظری، پیوست شماره ۱۶۴)
مستند سازان مدعی اند ایشان خطر برکناری را احساس کرد لذا آن نامه را نوشت و از مواضع خویش پا پس کشید. آیا از لحن و متن نامه پس کشیدن از مواضع به دست میآید؟! در باره انگیزه نوشتن نامه فوق، نظر آیتالله منتظری چنین است: «چون من از نامه پرانیها و لحن بعضی از روزنامهها احساس کردم خبرهایی در کار هست و احتمالا بخواهند تصمیماتی در مورد من بگیرند در تاریخ ۳/ ۱ و ۴/ ۱/ / ۶۸ نامه هایی به مرحوم امام خمینی نوشتم تا این کار راحت انجام شود و بدون اینکه نیازی به آن کارها و نامه پرانیها باشد من در مسائل سکوت کنم و عملا کنار بروم، چون چنانکه بارها گفته ام من همیشه از قدرت و مقام دوری میکردم و علاقه ای به آن نداشتم. این نامهها را نوشتم، نامه ۳/ ۱/ ۶۸ را آقای قاضی خرم آبادی مانع شد بفرستم و نامه۴/ ۱/ ۶۸ را مثل بقیه نامهها به بیت و دفتر مرحوم امام فرستادم اما اینکه به دست خود امام خمینی دادند یا نه، من نمی دانم ولی با این نامه زمینه ای برای نامه ۶/ ۱/ ۶۸ منسوب به ایشان باقی
نمی ماند.» (همان،ص ۶۵۷) و در جای دیگر آیتالله منتظری میگوید: «اگر خواهان حفظ قدرت خود بودم با کمترین مؤونه و ابزار -که معمولاً سیاستمداران آن را مجاز مىشمارند- مىتوانستم قدرت و موقعیت ظاهرى خودم را حفظ و تحکیم بخشم؛ و در این رابطه به همه روشهایى که در عرف سیاست در تعامل با منابع و مراکز قدرت-اعم از قدرتهاى داخلى و خارجى- به کار گرفته مىشود، آگاهى دارم. در امر مرجعیت نیز به خوبى مىدانم که چه رفتار و شیوهاى موجب تقویت و گسترش آن مىشود و چه روش و سخنى باعث کاهش نفوذ آن مىگردد. اما در طول زندگى علمى و سیاسىام به آنچه فکر نکردهام کسب قدرت و موقعیت اجتماعى و سیاسى بوده است. براى من انجام وظیفه شرعى و انسانى و حفظ اهداف و ارزشهاى اسلام و انقلاب و برقرارى عدالت و حفظ حقوق همه انسانها -که براى آنها هزینههاى سنگینى پرداخت شده است- از بیشترین اهمیت برخوردار است و حاضر نبوده و نیستم در برابر آنها کوچکترین معامله و سازشى کنم و یا به مصلحتاندیشىهاى معمول روى آورم؛ و معتقدم این قدرتها و موقعیتها همه اعتبارىاند و بهزودى زایل خواهند شد، و آنچه باقى مىماند اعمال و رفتار ماست که باید در برابر خدا و مردم پاسخگو باشیم.( کتاب انتقاد از خود، ص ۴۸)
بد نیست خاطرهای در این جا ذکر کنم. روزی خبرنگار روزنامه ماینیچی ژاپن در پایان مصاحبه اش در تاریخ ۱/ ۱۲/ ۱۳۸۵ از آیتالله منتظری پرسید: “ من در پایان سؤالی دارم، البته برایم سخت است پرسیدن آن، ولی اگر جسارت نیست میپرسم، شما در اظهارنظراتی که در آخرین ماههای دوران مسئولیت خود داشتید انتقادهایی که فرمودید؛ بعد از آن ظاهرا دو سه ماه بعدش آیتالله خمینی (ره) فوت کردند و شما به هر حال به رهبری انقلاب انتخاب میشدید آیا بهتر نبود که شما صبر میکردید و بعد از اینکه رهبری را به دست میگرفتید شروع میکردید و اصلاحاتی را انجام میدادید و آنچه که مد نظرتان بود اجرا میکردید؟ آن زمان آن اظهارات را کردید و باعث سوء تفاهمی شد برای آیتالله خمینی و باعث مسائلی بعد از آن شد، آیا بهتر نبود که شما صبر میکردید؟” مرحوم استاد کمی عرق چین خود را پایین و بالا کرد و در پاسخ گفت: «معنای این پیشنهاد شما این است که اگر انسان مطالب خلاف حقی را مشاهده کرد و دید به عده ای در جامعه ظلم میشود با خیال راحت بگوید: خوب! به جهنم که ظلم به مردم میشود. الان مصلحت نیست اعتراض کنم و بگذارد حق زیر پا گذاشته شود. برای اینکه میخواهد در آینده نزدیک مقام پیدا کند! چنین چیزی خلاف شرع، انسانیت و منطق است، ما نباید حقیقت را فدای مصلحت کنیم. خدا در قرآن کریم در سوره “عصر” میفرماید: ( والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات، و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)، قسم به عصر و زمانه، همانا انسان در زیانکاری است مگر کسانی که ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام بدهند. آیا پس از ایمان وظیفه تمام شد؟ نه! باید به یکدیگر نسبت به حق سفارش کنند و حق را متذکر شوند؛ البته حق را که میگوییم ممکن است پست و مقام ما را بگیرند، به زندان انداخته و مشکلات ایجاد کنند. لذا میفرماید: یکدیگر را سفارش به صبر کنید که اگر هزینه ای داشت باید تحمل کرد. پس ما باید در هر حال حق را بگوییم. وانگهی این مقامهای دنیوی بیارزش اند، امیرالمؤمنین (ع) وقتی که به طرف کوفه میآمدند در ذی قار – نزدیک عماره عراق – نشسته بودند کفش خود را وصله میکردند، ابن عباس به حضرت (ع) عرض کرد: “در این موقعیت نشسته اید کفش وصله میکنید، شما فرمانده کل قوا و امیر و حاکم هستید”. حضرت (ع) فرمودند:” این کفش من چقدر ارزش دارد؟”. ابن عباس عرض کرد: “کسره درهم” بهاندازه یک درهم شکسته! سپس حضرت (ع) میفرماید:” والله لهی احب الیَّ من إمرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا”، به خدا قسم این کفش پاره محبوبتر است نزد من از حکومت بر شما، مگر اینکه بتوانم حقی را بپا دارم یا باطلی را دفع کنم. بنابراین اگر جو به گونه ای باشد که من نتوانم حقی را اقامه کنم یا باطلی را برطرف کنم این حکومت جز مسئولیت چیز دیگری نیست و از کفش پاره هم کمتر است چون کفش رفع حاجت انسان را میکند اما حاکمیتی که مقامی در آن داشته باشم ولی نتوانم کاری برای احقاق حق مردم انجام دهم فقط یک مسئولیت بیهوده است.(این مصاحبه در کتاب دیدگاههای ایشان جلد ۳، صفحه ۱۶۰ منعکس شده است)
• در مستند آمده: ۶/۱/ ۶۸ نامه محرنامه امام به آقای منتظری میرسد و در تاریخ ماندگار شد؛ در۷/۱/۶۸ آقای منتظری نامه نوشته و آمادگی کناره¬گیری خود از قائم مقامی را اعلام میکند.
این اولین باری نبود که آیتالله منتظری آمادگی خویش از کناره گیری از قدرت را چه به صورت مکتوب و چه به صورت شفاهی مطرح کرده بود. ( از جمله ایشان در جلسهای که در سال ۶۶ به همراه سران قوا با امام داشتند با صراحت، آمادگی خود را برای متارکه قدرت اعلام کردند ) اما نکته مبرهنی که این جا وجود دارد این است که مستندسازان به فقراتی از نامه ۸/۱/ ۶۸ امام خمینی به آیتالله منتظری اشاره دارند اما تناقضات شدید میان دو نامه اصلا مطرح نمیشود؛ تناقضاتی که قضاوتها و تحلیلهای بسیاری در پی دارد که انتساب آن را به امام خمینی مورد تردید جدی قرار میدهد. (بیش از این را بخوانید از کتاب “نگاهی دیگر” نوشته تحلیلی مرحوم آیتالله صالحی نجف آبادی در باره نامه ۶/ ۱/ ۶۸ که در کانال تلگرامی آیتالله منتظری آمده است.)
• در بخش دیگری، آقای ری شهری میگوید: ما اول خیال میکردیم آقای منتظری ساده لوح است اما بالاتر از این بود. پس از این، مستند بحث خیانت را به رخ میکشد!
صدر گفته آقای ری شهری مبنی بر نفی ساده لوحی آیتالله منتظری، یعنی سناریویی که سالها بر طبل آن میکوبیدند، قابل توجه است و این اعتراف در جای دیگر نیز از سوی نمایندگی ولی فقیه در سپاه و البته با ادبیات خودشان آمده است:« از جمله ویژگیهای آقای منتظری که در ورای چهره و خوی ساده وی نهفته، زیرکی همراه با ذکاوتی است که با اتکا به آن توانسته بارها خود را از تنگناهای به وجود آمده برای خود رهایی بخشد.» (از جدایی تا رویارویی، بررسی غائله ۲۳ آبان و ریشههای آن، اداره سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، ص ۹۴)
اما آنچه که پس از حوادث آن سالها از آیتالله منتظری ثبت و ضبط شده است به جز ارائه نظرات انتقادی و پیشنهادی دلسوزانه و مسئولانه، چه چیز دیگری میتواند باشد؟! آیا درست است که برای فرار از پاسخ گویی، مخالفت با اشخاص و روشهای حکومت داری را مخالفت با اصل نظام و خیانت قلمداد کنیم؟! بدون این که بخواهم در مقام قیاس بر آیم آنچه که قبلا از قول هیتلر ذکر شد را دوباره تکرار میکنم که هیتلر گفته است:” برای این که هیچ گونه مخالفتی نباشد تنها راه ممکن این نیست که مخالفان را بگیرند، زندانی و مجازات کنند؛ بلکه باید کاری کرد که مخالفت ممکن نباشد. راه آن چیست؟ این است که حمله به حزب نازی و هیتلر حمله به آلمان تلقی شود.”
تمامی اندیشههای ابراز شده توسط آیت الله منتظری، در جهت اصلاح امور و از سر دلسوزی بود نه ناسازگاری با اصل قانون اساسی و حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی؛ و ایشان تا آخرین لحظات عمر از اصل انقلاب دفاع میکرد اما معقتد بود به شعارهای اصیل آن چون “استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی” نرسیدیم. اعتقاد داشت انقلاب خوبی داشتیم اما روش حکومتمان خوب نبود؛ و معتقد بود راه اشتباه را از هر کجا که هست باید بازگشت و میگفت:” اگر حتی به یک نفر ظلم شود، ما در انقلاب خود، شکست خورده¬ایم”. جالب این که تذکرات و اندیشههای ایشان پس از گذشت سالها برای نوع گروههای سیاسی و جامعه قابل هضم شد و به ایرادات ایشان پی برده شد؛ مانند اعتراض به: محدود کردن آزادیهای مصرح در قانون اساسی و فصل سوم آن یعنی حقوق ملت، تند رویها در برخی نهادهای امنیتی و قضایی و زندان ها، ایجاد تنش در روابط بین الملل، حذف نیروهای اصیل انقلاب و خطر نفوذ فرصت طلبان در مصادر امور و… آیا نقدهایی این چنینی آن هم از سوی عالم مبارزی که سالها زندگی خود و خانواده اش را وقف انقلاب و اصلاح امور آن کرد خیانت است؟! منتظری با فداکاری سر سفره انقلابی که دیگران نشستند طعام¬ها گذاشت، اما خود از آن برنداشت! و این جرم او بود! جالب این که آقای ری شهری ایشان را به ضدیت با انقلاب متهم میکند که در حد ناچیزی برای به ثمر رسیدن انقلاب هزینه نکرده است؟! بد نیست آقای ری شهری به طور ویژه از معاونش که در اعدام کردن بسیاری از ارتشیان شریف کشور نقش اساسی داشت بگوید که جاسوس و نفوذی حزب توده و دست راست آقای ری شهری در دادستانی ارتش بود!
• مستند در توجیه پخش وسیع و بدون مجوز کتابچه رنج¬نامه سید احمد خمینی، مدعی است جزواتی از ناحیه بیت و طرفداران آیتالله منتظری پخش میشده و از ناآگاهی مردم در باره علل حذف آیتالله سوء استفاده میشده و از سویی آیتالله منتظری در درس خود با نیش و کنایه مطالبی را بیان میکرده است.
ملاحظه: واقعیت این است که پس از عزل آیتالله منتظری، بیت و شاگردان ایشان و بخش عظیمی از جامعه، گرچه از سیر کنار گذاشتن آیت الله منتظری از قدرت سیاسی، آزرده و شوکه شدند اما هیچ واکنشی نداشتند و بلکه آن سوی ماجرا برخی از نزدیکان به بیت امام و جریان چپ با استفاده از برخی رسانهها به دنبال مطرح کردن موضوع و به تعبیر خویش توجیه آن بر آمدند. (از باب نمونه بنگرید به: کیهان: ۱۰ و ۲۴ فروردین ۶۸، مجید انصاری از بیت امام؛ ۳ اردیبهشت، بیانیه روحانیون مبارز؛ ۱۲ اردیبهشت، بیانیه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و…) با این حال، جامعه رو به آرامش میگذاشت و درس پر جمعیت آیتالله منتظری از شلوغ ترین دروس حوزه محسوب میشد که به یک باره رنج نامه سید احمد خمینی که بدون مجوز چاپ شده و شب نامه تلقی میشد، در سراسر ایران پخش و در جراید آن روز به چاپ رسید. پس از آن با جو سانسور شدیدی که وجود داشت و ایشان حق پاسخ¬گویی به مطالب رنج نامه را نداشت با توجه به مثله کردن نامههای آیتالله در رنجنامه، تعدادی ناچیز از نامههای ایشان به امام دست به دست میشد. تا این که کمتر از یک¬سال بعد، به یک باره خاطرات سیاسی آقای ری¬شهری در آمد! چاپ پشت چاپ! با رانت و بودجه¬هایی از بیت المال! و این به جز هزاران کلمه و کلامی بود که در دیگر رسانهها و یا از تریبونهای رسمی یا غیر آن به جامعه پمپاژ میشد، یله و رها و آن هم بدون اجازه پاسخ گویی! آیا در این جا عدالت رسانهای و زمینه پاسخ گویی به اتهامات وجود داشت؟ پس از سالها کدامیک از مکتوبات شاگردان ایشان اجازه رسمی برای چاپ و انتشار داشته است؟ در پی برخی روشن¬گریها، بر اساس گزارش ورژن اولیه سایت آیتالله منتظری، ۲۰۰ نفر به اتهام حمایت از فقیه عالی¬قدر با برخوردهای امنیتی- قضایی روبرو شدند. آیتالله منتظری این موضوع را به تصویر میکشد:« در هیچ جای دنیا یک چنین چیزی سراغ ندارید که بیایند دوتا کتاب علیه کسی بنویسند و منتشر کنند و همه روزنامهها را وادارند رنجنامه را چاپ کنند و در تیراژ زیاد تکثیر کنند، دفتر تبلیغات -بر حسب آنچه نقل شد- صد هزار نسخه چاپ کند، کمیته انقلاب جدا چاپ کند و هر چه میخواهند در روزنامههای کشور بنویسند، و آن فرد مورد اتهام حتی یک کلمه نتواند بگوید! حتی نتواند بگوید اینها دروغ است! و هیچ جریده ای جرات نکند نامی از او ببرد و اگر کسی یک چیزی هم بنویسد قاچاق باشد و مورد تعقیب قرار گیرد! حالا من قائم مقام رهبری نه، یک عالم نه، آیا یک انسان عادی و شهروند در این کشور نیستم؟ این از ظالمانه ترین کارهاست که در این جمهوری اسلامی شد، اسمش هم حکومت عدل است، هنوز هم ما نتوانیم بگوییم که بسیاری از این حرفها دروغ و شانتاژ است و پشت صحنه اغراض دیگری در کار بوده است؛ در صورتی که حضرت علی (ع) -چنانکه در نهج البلاغه آمده است – میفرماید پیغمبر (ص) فرمود: “لن تقدس امّه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع ” امتی که نتواند فرد ضعیف در آن از حق خود در مقابل قوی بدون لکنت دفاع کند مقدس نخواهد بود. به همین دلیل هم اگر جمهوری اسلامی بر این منوال بخواهد پیش برود عاقبت خوبی نخواهد داشت؛ دیروز من در روزنامه خواندم که آقای جنتی در خطبههای نماز جمعه گفته بود:” رهبر انقلاب آیتالله خامنه¬ای با ظلم و ظالم مخالفند و با ظالم جدا مبارزه میکنند”، در صورتی که در بهمن ۱۳۷۱ حدود هزار نفر به فرماندهی آقای روح الله حسینیان شبانه آمدند اینجا، بیش از پنج ساعت منطقه و خانه ما را محاصره کردند، همه چیز را غارت کردند، هستی ما را غارت کردند، رعب و وحشت در همه محله ایجاد کردند، هنوز هم که هنوز است وسایلی که از اینجا بردهاند ندادهاند، و آن کسی هم که فرمانده این عملیات بوده به جای اینکه به عنوان ظالم با او مخالفت کنند روز به روز به او مقام و قدرت میدهند! آقای یزدی که رئیس قوه قضائیه است دائم میگوید: “هیچ جا در دنیا مثل کشور ما آزادی نیست، محاکمات علنی است و افراد وکیل میگیرند و هیات منصفه هست!” خوب ما که میبینیم افراد را سرّی محاکمه میکنند بعد هم به هرچه میخواهند او را محکوم میکنند، آقایان چرا حرفهایی میزنند که خودشان میدانند دروغ است؟ در همان ایام که اتهامات و دروغهای بیاساس را با چاپ کتاب و جزوه و به وسیله روزنامهها و تریبونها در جامعه القا میکردند احمد آقا فرزند من نامه ای به آقای یزدی نوشت که طبق معمول نامه اش بیجواب ماند. (پیوست شماره ۱۴۱ در خاطرات آیتالله منتظری) من گناهم این بود آنچه را که درک میکردم و میدانستم که شعارهای دروغی است و کارهای غلطی است برای اینکه قداست جمهوری اسلامی و قداست امام و روحانیت باقی بماند اینها را میگفتم و به مرحوم امام مینوشتم بلکه از آن جلوگیری شود، ولی متاسفانه آقایان این حرفهای دلسوزانه را طور دیگری تفسیر میکردند، من بنا را بر این گذاشته بودم که جمهوری اسلامی است و صداقت و رفاقت در کار است، نه اینکه اغراض و دستها و اهداف دیگری در کار است؛ حالا میخواهند اسمش را سادگی بگذارند، بگذارند! » (خاطرات آیتالله منتظری، ص ۵۹۷-۵۹۸)
هشتم: سخنرانی ۱۳ رجب (۲۳ آبان ۷۶)
• مستند در فصل پنجم و بخش سخنان ۱۳ رجب آیتالله منتظری، به نادرست به آیتالله منتظری نسبت میدهد که نتیجه انتخابات دوم خرداد ۷۶ را مخالفت با نظام تحلیل کرده است.
این نسبت نارواست زیرا اولا: مستند تنها به سفارش ایشان به خاتمی در باره رفتن نزد رهبری و اتمام حجت در عدم مداخله در اختیارات قانونی رئیس جمهور را درج کرده و حال آن که لازم بود حداقل و به طور خلاصه محورهای این سخنان را گزارش نماید تا مخاطب، خود، قضاوت نماید. در آن سخنرانی آیتالله منتظری به این محورها اشاره کردند: “پرهیز از دخالت رهبری در امر مرجعیت، دخالت نیروهای سازمان یافته و برخی نهادها در امر مرجعیت و امور حوزه، دخالت گروههای فشار در امور کشور، تذکر به وزیر اطلاعات وقت آقای دری نجف آبادی که ماشین امضا نباشد، اعتراض به دخالت در امور و اختیارات و مسئولیتهای رئیس جمهور از سوی رهبری و برخی نهادها، نظارت ولی فقیه بر امور و نه مطلقه بودن آن و…. البته هر انتخاباتی در هر جای دنیا ممکن است پیامی داشته باشد. پیام دوم خرداد ۷۶ نفی روشهای گذشته در اداره کشور بود، مانند: نفی رانتهای سیاسی و امنیتی، نفی خشونت ساختاری و نقض حقوق شهروندان با هر گرایش و سلیقه ای، نفی سانسور و انحصارگرایی در همه امور و…. و اگر آیتالله منتظری چنین تفسیری از آن انتخابات داشتند واقعیتی غیر قابل کتمان بود و هست؛ و این پیام در دیگر انتخابات باز هم تکرار شد. اگر آسیب و فسادهای گستردهای که گریبان گیر نظام سیاسی شد، انقلابی¬گری است! قطعا آیتالله منتظری مخالف چنین انقلابی¬گری بود!
• مستند القا میکند که مراجع تقلید و علما سخنان ۱۳ رجب آیتالله منتظری را محکوم کردند!
در حالی که مجموعه واکنشها به این سخنرانی گردآوری شده و با عنوان “بهای آزادگی” منتشر شده و نام هیچ مرجعی از مراجع وقت چون آیات: وحید، زنجانی، صافی، مکارم، و… در آن میان نیست. البته ادعا شده علما هم محکوم کردند اما معلوم نیست مراد از علما چند نفر از علماست. آیتالله منتظری تا پایان عمر خویش از این سخنرانی دفاع و آن را افتخاری برای خود توصیف میکردند و دفاع یا عدم دفاع دیگر حوزویان یا سکوت آنان، برای ایشان در فرایند انجام وظیفه مهم نبود اما میگفت این شتر درب خانه شما هم میخوابد! اگر به سخنان دلسوزانه و آینده نگرانه ایشان توجه میشد شاهد دیگر تعرضات به دیگر علمای حوزه نبودیم و کار به جایی نمیرسید که به تعبیر آیتالله وحید خراسانی در درس خارج خویش: برخی با… زدن به یک باره آیتالله میشوند و با یک… دیگر آیتالله العظمی!
• آقای ناطق نوری در مستند میگوید: آقای منتظری به رهبری (در سخنرانی ۱۳ رجب) میگوید چرا در کار رییس جمهور دخالت میکنی اما خود ایشان در حالی که قائم مقام بود در ریز امور دخالت میکرد.
برخی از اموری که آیتالله در آن دخالت میکرد به واسطه اختیاراتی بود که امام خمینی از اختیارات خویش به ایشان تفویض کرده بودند. و مابقی امور در حد تذکر بوده به دلیل این که مراجعات سران کشور تا مردم عادی به واسطه توقعاتی که ایجاد کردند با نامه و تظلماتی به سوی ایشان سرازیر میشد و آیتالله نه قدرت اجرایی داشت و نه دخالت مؤثر داشت بلکه پلی شده بود برای انتقال دردهای مردم و مسئولان و سنگ صبوری بود تا دلزدگی از انقلاب حاصل نشود. وانگهی مسئولان و جامعه خود پذیرفته بودند و توقع داشتند که ایشان اقداماتی را در قالب تذکر انجام دهد و این چنین نبود که آیتالله منتظری برای خویش و از جانب خود مقام و منزلتی قائل باشد. آیت الله منتظری هیچگاه در وظایف قانونی مجریان امور دخالت نمی¬کرد. ظاهرا همین آقای ناطق نوری فراموش کردهاند که در کسوت وزیر کشور در دیدارهایی که با ایشان به همراه استانداران و فرمانداران داشتند -که نوارهای آن موجود است- چگونه رهنمود و راهکار برای استانداران و فرمانداران طلب میکردند!
• مستند پس از انعکاس بخشی از سخنان آقای جوادی آملی قبل از تهاجم فیزیکی به بیت و دفتر ایشان پس از سخنرانی ۱۳ رجب، حمله کنندگان و غارت کنندگان و هتاکان را مردم مینامد! اما معترضان به ادامه حصر مرجع تقلید خویش را آشوبگر توصیف میکند.
آیا این قضاوت، جانبدارانه نیست؟! آیا با ادعای بیطرفی سازندگان مستند مغایرت ندارد؟! سالهای سخت حصر و جو روانی علیه ایشان در رسانههای همسو با مستندسازان که قدرت پاسخگویی از ایشان سلب شده بود و زندانی شدن دهها تن از شاگردان و مقلدان ایشان، در مستند، هیچ جایگاهی دارد؟! (بخشی از واکنشهای مردمی به حصر آیتالله منتظری در کتابچه “بهای آزادگی” آمده است که در کانال تلگرامی آیتالله منتظری موجود است).
• مستند میگوید: پس از این سخنرانی بود که نامه ۶/۱/ ۶۸ که قرار بر پخش آن نبود در مجلس علنی شد.
این جا نیز مستندسازان نمیگویند نامه منتشر شده در مجلس توسط یکی از نمایندگان(آقای فاکر نماینده مشهد) دست خط جعلی از امام بود و با چاپ این نامه جعلی در یک روزنامه، تکذیبیهای از ناحیه موسسه امام خمینی صادر شد. راستی چرا تاریخ ناقص نقل میشود؟! بد نیست به سیر انتشار این نامه از زبان احمد منتظری بپردازم: «مجموعهای که گفتهها و نوشتههای امام را در برداشت و در زمان حیات ایشان منتشر شد “صحیفه نور” بود و در آن مجموعه، این نامه نیامده است. در این مجموعه که جلد ۲۱ آن در سال ۱۳۶۹منتشر شد با اینکه نامه ۸/ ۱/ ۶۸ در آن آمده، و در سال ۱۳۷۱جلد ۲۲ آن با عنوان مستدرک یعنی اضافاتی که در گذشته چاپ و منتشر نشده؛ هم نامه ۶/ ۱/ ۶۸ درج نشده است؛ ولی برای اوّلین بار و در پاییز ۱۳۷۸ در مجموعهای با عنوان “صحیفه امام” این نامه اضافه شد. جای این سؤال هست که چیزی که قبلا نبوده چرا اضافه شده است؟! »
(نگاهی به گذشته، همان)
نهم: دیگر موارد
• مستند معرفی آقای خامنهای به عنوان امام جمعه تهران توسط آیتالله منتظری را در خود جای داده اما اصلا اشاره نمیکند که نصب از جانب امام بوده و این که چه کسی این پیشنهاد را به امام داده است.
هنگامی که آیتالله منتظری –امام جمعه وقت تهران- امام را قانع میکند که پس از پایان جلسات خبرگان قانون اساسی به قم بازگردد امام میپرسند: چه کسی را به عنوان امامت جمعه بگذاریم؟ که سید احمد خمینی آقای گلزاده غفوری را پیشنهاد میکند. اما آیتالله منتظری به جهت خوب خطبه خواندن آقای خامنه-ای، وی را معرفی میکند. چنانچه در مستند هم آمده آیتالله منتظری با اوصافی که از شاگردش بر میشمارد نمازی هم پشت سر ایشان میخواند و به قم باز میگردد. به نقل از احمد خمینی، امام وقتی از تلویزیون این مراسم را میبیند میگوید: “به این میگویند آدم بیهوا!” (نک: خاطرات آیتالله منتظری، ج۱،ص۴۴)
• مستند آورده: بعد از انتخاب آقای خامنهای به رهبری، ده روز بعدش آقای منتظری پیام تبریک میدهد.
اصل نامه تبریک که طی پرسش و پاسخی در خاطرات آیتالله منتظری آمده چنین است:« س: حضرتعالی پس از انتخاب آقای خامنه ای به رهبری جمهوری اسلامی، پیام تبریکی برای ایشان ارسال داشتید؛ علت ارسال این پیام چه بود و چه ضرورتی در این باره احساس میشد؟
ج: یکی از آقایان معروف که با من آشنا بود آمد اینجا و مصر بود که شما به ایشان پیام بدهید و صلاح نیست شما بیتفاوت باشید و قاعدتا ایشان هم جواب خواهند داد و بسیاری از چالشها برطرف میشود و مخالفین شما در اهداف شومی که دارند و شما را برای رسیدن به آنها کنار زدند شکست خواهند خورد، و بالاخره من بر حسب
مصلحت اندیشیها و حفظ وحدت پیامی دادم ولی جواب ایشان را در تلویزیون نخواندند و گفته شد ایشان گفتهاند به من تلفنهای زیادی شده که چرا جواب دادی و من استخاره کردم بد آمد که جواب را بخوانند، والعهده علی الراوی.[ نامه چنین است]:
بسم الله الرحمن الرحیم /جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید علی خامنه ای رهبر منتخب جمهوری اسلامی ایران دامت برکاته
پس از سلام و تحیت و تسلیت به مناسبت ضایعه جبران ناپذیر و مصیبت عظمای عالم اسلام، ارتحال روح خدا پیشوای عالیقدر آزادگان و مستضعفان جهان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران قائد عظیم الشان حضرت آیتالله العظمی امام خمینی (قدس سره الشریف) که به همه جهانیان درس فداکاری و مبارزه و قیام در برابر طاغوتها و مستکبران را آموخت، از خداوند قادر متعال مسالت مینمایم جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربهها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده اید در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده است یاری نماید تا ان شاء الله موفق شوید به کشور و به ملت مسلمان ایران که در راه تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب این همه گذشت و فداکاری از خود نشان داد و با همه وجود در صحنه انقلاب باقی است خدمات شایسته و سازنده ای انجام دهید و با حفظ سیاست نه شرقی و نه غربی در تقویت کشور و پیشبرد مبانی و موازین شرع مبین کوشش فرمایید و دشمنان خارجی و داخلی اسلام و کشور را از هر جهت ناامید و مایوس نمائید. ان شاء الله در مسائل مهمه و سرنوشت ساز مشورت با حضرات آیات عظام و علماء اعلام و شخصیتهای متعهد و آگاه مورد توجه خواهد بود. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته ۲۳/ ۳/ ۶۸ – حسینعلی منتظری » (خاطرات آیتالله منتظری، ج۱، ص ۷۰۵)
دو نکته در این جا وجود دارد: یکی این که در پیام تبریک آیتالله منتظری، مشورت کردن ایشان در مسائل مهمه و سرنوشت ساز با آیات عظام و علمای اعلام و شخصیتهای متعهد و آگاه را آرزو کرده است و دوم این که دو روز بعد که آقای خامنهای به این پیام پاسخ میدهد از خطاب “آیتالله” استفاده میکند بر خلاف دوران ریاست جمهوری خویش و قبل از آن، که در آثار نوشتاری و گفتاری، از خطاب “آیتالله العظمی” در باره ایشان بهره میبرد! و دیگر این که از “تأیید” اقدام خبرگان مبنی بر انتخاب ایشان به رهبری توسط آیتالله منتظری تشکر میکند چرا که تأیید انتخاب خبرگان توسط آیت الله منتظری را مهم و لازم میداند.
• مستند سعی دارد درگذشت امام خمینی در خرداد ۶۸ را به زاویههای فکری ایشان با آیتالله منتظری ربط دهد و از احساسات بیننده بهره برداری سیاسی و عاطفی نماید!
و حال آنکه در مستند تاریخی و بدون قضاوت نمیتوان به جز نقل و تحلیل بیطرفانه تاریخی روضه هم خواند! آن هم روضه بدون سند! نمیتوان تاریخ را مشحون از اعتقاد کرد و به خورد مخاطب داد!
• مستند آورده است: با انتخابات ریاست جمهوری[ ۱۳۸۸] دوباره پای ایشان[آیتالله منتظری] به سیاست باز میشود و به خاطر گزارش چند نفر
[در باره تقلب] بیانیه صادر میکند.
نویسنده متن، غافل از این است که چه در دوران حصر(۷۶-۸۱) و چه پس از آن، آیتالله منتظری همواره از بیان و اظهار نظرات اصلاحی خویش ابا نداشت و مجموع دیدگاههای عمدتا سیاسی ایشان در دوران حصر و پس آن سه جلد را به خود اختصاص داده است. وانگهی مستند صدور بیانیه به خاطر چند نفر را، به اظهارات آقای احمد منتظری در گفتگو با مستند وصل میکند و حال آنکه ادامه¬اش را نمیآورد که این ملاقات کنندگان ۱۱ نفر بودند از افراد مورد اعتماد ایشان که شهادت میدهند ما در صندوقی خاص به آقای مهدی کروبی رأی دادیم اما در آن صندوق تنها یک رأی از وی اعلام شد! علاوه بر این، احتمال هست که مستندات دیگری در دست آیتالله منتظری وجود داشته است. ایشان در اطلاعیه خویش آورده: «… با اعلام نتایجی که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد و بر اساس شواهد موثق تغییرات عمدهای در آرای مردم داده شده است» (کتاب دیدگاهها، ج۳، ص ۳۹۲) در همان اطلاعیه از مردم میخواهد “حق خواهی خود را همراه با صبر و متانت دنبال کنند و با کیاست و هوشیاری درصدد حفظ آرامش و امنیت کشور و پرهیز از هرگونه خشونت و کارهایی باشند که چهره آنان و نیز خواسته مشروع و قانونیشان را مخدوش ننماید.”
البته نباید عجله کرد! مگر حمایت تمام قد از احمدی نژاد را ندیدیم و امروز همان حامیان از مفاسدش میگویند. او روزی نزدیک النظر بود و سوگلی، و امروز لات خوانده میشود! شاید روزی هم بگویند ما برای مصالحی که در پی آمدن احمدی نژاد وجود داشت، دست به چه کارهایی که نزدیم!
• مستند در پایان، از تشییع جنازه آیتالله منتظری هم نمیگذرد و میگوید: این تشییع، با تشییع علما شباهتی نداشت.
و از مراسم تشییع آیتالله منتظری تنها به چند تصویر اکتفا میکند که نشان دهد جمعیت کمی که در هم بر هم بودند، در آن شرکت کردند. تعمدا نه تصویری از صدها هزار نفر در خیابانهای قم نشان میدهد، نه از صحن مملو از جمعیت حضرت معصومه(س) که نماز میت را آیتالله سید موسی زنجانی میخواند و نه شعارهایی چون یا حضرت معصومه منتظری مظلومه/ منتظری نستوه آزادی ات مبارک/ منتظری مظلوم راهت ادامه دارد/… بداند عزت خدادادیه! و شعارهای دینی چون الله اکبر و لا اله الا الله؛ و نه از آیات عظام و فرهیختگانی که برای عرض تسلیت به بازماندگان در بیت حاضر شدند و یا در تشییع جنازه شرکت کردند!
و در پایان
و سرانجام، آخرین داوری مستند این جمله است:
“این پایان داستان آیتالله است اما داستان انقلاب همچنان ادامه دارد.”
گو این که مستندسازان خود مدعیاند و قاضی و خود مجری، که آیتالله منتظری مخالف انقلاب بود! کدام انقلاب! انقلابی که اینان و بزرگترهاشان آن را با تفسیر و عملکرد خویش مصادره کردند؟! اگر مخالفت با حکمرانی بد و روشهای نادرست در اداره نظام، مخالفت با اصل انقلاب است – که نیست – بگذارید بگویند منتظری مخالف انقلاب بود!
آیتالله منتظری میگفت: من نه مخالف انقلاب بودم و نه ضد آن، من میگفتم روشها همان روش حکومت سابق است.(دیدگاهها،ج۲، ص ۲۱۵)
و…
وقتی به دیدن فیلم رفتم کارگردان و تهیه کننده روی سن آمدند و در میان توضیحات خویش گفتند: “در طی ساختن این مستند، لحظه به لحظه خدا را دیدیم؛ کاری بود بدون قضاوت و کاری جامع و غیر مقطعی!
ولی آیا چنین بود که خدا دیده میشد؛ یا جامع بدون قضاوت و منطقی بود؛ یا نه؟ قضاوت با خوانندگان!