نکتهی اول
در حال انفجارم. در حال منفجرشدن و خفگی هستم. اگر فریاد نزنم میمیرم و یا میفسرم. نمیتوانم فریاد نزنم، دست خودم نیست .فریاد میزنم آنهم با صدای بلند.
آری داد و فریاد میزنم، فریاد و داد، نعره و هوار میکشم، هوار و نعره؛ چرا که مجبورم، از خود اختیاری ندارم و نمیتوانم ساکت باشم و خاموش، چرا که خاموشی یعنی مرگ؛ مرگی خاموش.
سکوت یعنی تسلیم، پذیرش آنچه هست و فریاد یعنی مقاومت، اعتراض و «نه»ای به آنچه که هست و نباید باشد و سرآغاز اقدامی به آنچه که باید باشد و اما به هزاران علت نیست.
و اما چرای فریادهای بیدلیلم.
آیا دلیلی، برهانی و حجتی قویتر از نتوانستن و اختیارنداشتن و مجبور بودن؟!
صحبت از خواستن اختیاری نیست؛ بلکه از نتوانستن اجباری است.
فریاد از این دادها، نعرهها و هوارها.
و فریادی بینیاز از چراییها، اگرچه نیست، حتی این غرشها بازدارندهی فاجعهی پیش رو نباشد باز فریاد خواهم کشید، فریاد!
آیا نمیبینیم ایران بهسوی گردابی بس خطرناک و هولانگیز این چنین شتابان هل داده میشود؟! و لحظه به لحظه بهدلیل مدیریت غیرعقلانی، نابخردانه و جاهلانهی حاکمان سرعت این حرکت انتحاری و انفجاری افزونتر میشود؟ و همچنان بر طبل جنگ ویرانگر بیشتر و محکمتر کوبیده میشود؟ و بر تنور آتشافروزی بیش از پیش دمیده میشود؟
آیا این چنین نیست مردم؟! آیا جز این است؟! آیا احساس نمیکنیم؟! متوجه نیستیم؟! و آیا نمیفهمیم؟!…
هرچند عمده مسبب معضلات غامض پیچیدهی امروز و حتی فردای ایران قطعا بهعهده حاکمیت است. اما با توجه و با آگاهی از این امر، باز عمده مسئولیت تغیر اوضاع بسیار نابسامان و خراب امروز و جلوگیری از روند مخرب بس شتابان پیش رو مطمنا بهعهدهی یکایک «من»ها و «ما»ها و ملت ایران است.
و اکنون نیز عمده مسبب احتمال قریب به یقین حوادث جبرانناپذیر آینده مسلما حاکمیت است.
و اکنون نیز عمده مسئول پیشگیری از احتمال قریب به یقین تخریبات فاجعهآمیز آینده بلاشک ما مردم هستیم.
نکتهی دوم
و اما دلیلی چند بر بیچرایی فریادهایم :
چرا که به اندازهی وسعم مکلف هستم و یگانه امکانم فعلا فریاد است. و به توان فریادم مسئول هستم که داد بزنم؛ خبردار کنم؛ هشدار دهم خود را و خلق را از فاجعهای خانمانسوز که در شرف انجام است. چرا که از همهی علائماش پیداست و عیان .
مردم! غفلت بیشتر از این جایز نیست!
مردم! غفلت بیش از این جایز نیست!
اگر همین الان نجنبیم آب دریا در حال رهیابی به داخل کشتی است؛ آنگاه ویران میشود ایران، و ایران میشود ویران .
ما نمیگذاریم اینچنین شود؛ هرگز، و به همت ملت بزرگ ایرانزمین .
یا ایها الناسی که فریادم را، و دادم را میشنوید؛ برخیزیم تا به داد ایران برسیم، قبل از اینکه خیلی دیر شود هرچند که دیر شده است.
ای مردم گواه باشید که به اندازهی توانم فریاد میکشم.
ای رفیق اعلی، ای خالق من و مردم، ای کوبندهی ستمگران و یاور ستمدیدگان تو نیز شاهد باش و در روز خودت و در یومئذٍ لله شهادت بده.
فریاد میزنم تا خراب و خفیف و خفه نشوم و نمیرم و یا نفسرم آنهم مرگی با خفت و خاری و پستی و ننگی.
داد میزنم تا درونم بههم نریزد و حالم از خودم بههم نخورد و ویران نشوم، و پیش خود شرمنده نباشم .
لااقل خودم برای خودم قابل تحمل باشم و دارای رضایت باطنی .
نعره میکشم تا در محضر خدا که هستی تجلی و محضر اوست سرافکنده، روسیاه و دلتنگ نشوم هم در دنیا و هم در آخرت بهخصوص در روز رستاخیز نامهی اعمالم در دست چپم قرار نگیرد .
هوار میکشم که در صورت جان سالم بدر بردن از وقایع شوم پیشرو بتوانم در میان بازماندگان سر بلند کنم و زندگی شرافتمندانهای داشته باشم و نزد هیچکس خجل و شرمگین و ذلیل نباشم .
آری نهیبی بر خود و نعرهای بر مردم، نه دادی بر بیدادی حاکمان نابهحق، نااهل و نادان؛ فریادمان در قامت صحبتها و نوشتههایمان.
آری نوشتهها و صحبتهایمان بهمثابه فریادهایمان بر همین مردمی که دارم داد میزنم؛ به همین مردم با توجه به تمامی ایرادات و اشکالات و نواقصشان؛ شدیدا ایمان دارم؛ ایمان؛ که اگر راه نجاتبخش درستی به همین مردم و در همین اوضاع و احوال درست ارائه شود و به باور عموم مردم تبدیل شود آن روح اجتماعی ایرانی شکل میگیرد و در برابر آن روح عزم و جزم ملی هیچ امری غیرممکن و محال نیست .
و آنگاه مردم ایران همه با هم، با همهی هست و نیستشان جانانه، داوطلبانه و مخلصانه پا بهراه و دست بکار شده و تغییرات بنیادی، اساسی و اصولی را آغاز و آنرا به سرانجام خواهند رساند .و ریشهی سلطهی تاریخی حاکمان را سوزانده و برای همیشه برگشتناپذیر خواهند کرد و آیندهای تابناک را برای ایران رقم خوهند زد تا آیندگان زندگی طبیعی و تکاملی داشته باشند .
از خداوند منان، قادر و حکیم میخواهیم به این زودی صحت این امر عظیم را بر جهانیان روشن کند .
نکته سوم :
خدایا نظری کن، عنایتی بفرما، لطفی کن تا یاد بگیریم حرف درست را و درست حرف زدن را؛ پیام درست را و درست ابلاغ کردن را، راه درست را و درست راه رفتن را .
پس باید حرف درست را یافت یا ساخت، و درست حرف زدن به مردم را نیز حتما باید آموخت .
پس باید پیام درست را بیابیم و یا بیافرینیم و درست ابلاغ کردن به مردم را نیز حتما باید بیاموزیم.
علاوه بر کشفیات ابلاغ راه درست، درست راه رفتن را نه فقط با پندار و گفتار نیک بلکه حتما با کردار و رفتار نیک و با راهرفتن درست خودمان به مردم ابلاغ درست وجودی نماییم؛ آنهم نه فقط زبانی و اندیشهای چراکه لازم است مردم با تمام گوشت و پوست و استخوانشان و با جسم و روح و روانشان مشاهده کنند نه فقط الفاظی را بر پردهی گوش سرشان بشنوند بلکه با مغز جانشان بفهمند و باور کنند و به حرکت در آیند…
بندهی خدا؛ فرزند اسلام، مردم، ایران ـ رویین عطوفت؛ اوین ـ اردیبهشت ۹۷