عنوان نوشتهام را از صدیقه وسمقی عزیز و کتاب آموختنیاش تحت همین نام که حاصل ِ تجربه او در اولین شورای شهر تهران است، وام گرفتهام . او خود شخصا از دل همه سنگلاخهایی که در مقابل زندگی سیاسی و اجتماعی و حتی سلامتیاش قرار داشت همیشه راهی برای رفتن، ادامه دادن و یعنی «ماندن» یافته است. عنوان «همیشه راهی هست » را از این جهت برداشتهام تا در مقابل دو گونه از راهکارهایی که پس از خروج امریکا از برجام و حتی قبل از ان، از جانب اپوزیسیون ایرانی بهویژه در خارج از کشور به حکومت ایران پیشنهاد میشود، قرار بدهم، زیرا که این پیشنهادها به گمان من عموما یا جانب افراط را رفتهاند یا تفریط را پیشه میکنند و از منظر سیاسی در یکی از دو وجه تسلیم مطلق و یا مقابلهی حاد جا دارند.
به ترتیبی که در مقاله پیشین و همینجا اشاره کردم که عدهای از دوستان قبل از اعلام ترامپ و بدون آنکه پیشنهادی از جانب او یا حتی اتحادیه اروپا طرح شود، توصیه کردند که ایران برای مذاکره در باره موشکهای نظامیاش با اروپا مذاکره کند. عدهای پیشنهاد کردند ایران سریعاً از سوریه خارج شود؛ و برخی در همین میانه معرکه به رسمیت شناختن اسرائیل و حتی مذاکره با ان را طریق حفظ برجام و رفع خطر از کشور نشان میدادند.
از سوی دیگر و در مقابل تعدادی به مراتب کم شمارتر راه تلافیجویانه مثل خروج متقابل از برجام، از سرگیری غنیسازی با درجات بالا و یا حتی خطرناکتر از ان، تقویت برد موشکها را مطرح میکنند.
پیشنهادات گروه اول که معنای مستقیمش زانو زدن ایران و تسلیم شدن پیش از شروع حمله است، خارج از منظر اخلاقی یا عرفی از منظر نتیجه بخش بودن به نظر میرسد که تجربه شده و شکست خورده است. سلسله تجربیاتی که یادآور آغاز تهدیدات آمریکا و سپس اولین عقبنشینیها از جانب حکومتها بوده است، جز به فنای کامل راه نبردهاند. و اینها در منطقه ما هنوز یادماندههای به تاریخ نپیوسته ماست. و در مورد اسرائیل درست است که ایران میتواند و باید عربدههای بیمالیاتی را که برای مردم فلسطین جز خشم و غضب ناروای بخشی از مردم ایران به بار نیاورده است، و برای حکومت افسار گسیخته نتانیاهو جز تیغ در دست زنگی مست نبوده است، کنار بگذارد. موضعگیری های غیرحقوقی و توخالی حکومت ایران حتی اگر چه به شکل خودنماییها و تبلیغات دروغین، خلاف خرد و خلاف مصالح ملی ما بوده است، اما از منظر یک شهروند عدالتخواه این جهان که مدافع حقوق بشر و محکومیت حکومتهای استبدادی همچون جمهوری اسلامی هستیم، چرا باید چشم بر شکنجهی بیپایان چندین نسل فلسطینیها ببندیم! چرا نباید از هر حکومتی در جهان بخواهیم که راهی برای مشروط و متنبه کردن چنین حکومتی یاغی و سرکوبگر بیابد تا سرانجام به همت جهان نو امکان تشکیل دو کشور مستقل به اسرائیل هم تحمیل شود. و از منظر کلی ایران میتواند همچون بسیاری از کشورهای عربی اسرائیل را به رسمیت نشناسد، از حقوق فلسطینیها دفاع کند و در پی تنش با اسرائیل هم نباشد.
پیشنهادات گروه دوم هیچ مضمونی جز پیروزی خون بر شمشیر ندارد که اگر زمانی هم ممکن بوده است، امروز با تغییر شکل و محتوای جنگها دیگر عملی نیست. اصرار تلافیجویانه ایران در هر یک از وجوه پیشنهادی میتواند با حرکت تخریبی غیرقابل محاسبهای از جانب جنگطلبان کاخ سفید مواجه شود. این درست است که با هیچ منطق ترامپی یا جرج بوشی نمیتوان کشور بزرگی مانند ایران را موضوع تجاوزاتی نظیر آنچه در افغانستان و عراق و لیبی رخ میدهد، دانست. اما درگیر شدن ایران در یک دفاع نظامی یعنی برگشتن به خطوطی در قفا و از دست دادن بسیاری از دستاوردهای جامعه مدنی ایران.
راه سوم اما مسلما هست. آنانی که این روزها به مبارزه پیگیر اما مسالمتآمیز و قانونی دکتر مصدق اشاره میکنند، کاملاً حق دارند. راه و روش مصدق صحیح بود حتی امروز و در جهانی که قوانینش اینچنین ملعبهی دست ترامپ و نتانیاهو و بازیگرانی چون شیوخ عرب است. آن راه صحیح است چون ورای آمریکا و اسرائیل و سوای راه و رسم آنان، جهان نیروهای معنی و مادی دیگری را در بطن خود پرورده است. با حساب باز کردن روی آنها میتوان آن نیرو را به لحاظ مضمونی و سرانجام در عمل تقویت کرد و صلح را روزی روزگاری به جهان ارزانی کرد.
صلح هرگز حاصل شورش و یا محصول تسلیم مطلق نیست و مبارزه راههای جز تقابل خشن دارد، که به مقتضای خرد و سیاست هموارتر و به مقصود نزدیکتر هستند.
به نظر میرسد در دستگاه جمهوری اسلامی نیز، دستکم در مسائلی از این دست که سرنوشت حکومت و جامعه به هم گره خورده است، میرود تا عقلانیت جایگاهی بیابد. از سوی دیگر شرایطی بوجود امده است که حکومت جمهوری اسلامی علیرغم بسیاری سیاستهای غلط خارجیاش، به یمن سببسازی عدو در یکی از بهترین موقعیت های سیاسی خود در جهان قرار دارد. این فرصت حقیقتاً بیسابقه است. این درست است که در زمان آقای خاتمی از بار حملات سیاسی علیه ایران کاسته شده و حتی سازمان ملل گفتگوی تمدنها را صحه گذاشت؛ اما در همان زمان جرج بوش ایران را یکی از پنج محور شرارت خواند و توانست کشورهای اروپایی را به همراهی یا سکوت در برابر تندرویهای خود وادارد؛ فضایی که ترامپ امروز اساساً فاقد آن است و این ضعف نه فقط در مسئله برجام که در اقدام مسخره و صلح برباد ده او در انتقال سفارتش به اورشلیم هم بروز آشکار دارد. بادا که هم فلسطینیان و ایرانیان بتوانند از این فرصت به جبران خسارتها و باختهای پیشین استفاده بهینه کنند.
علیرغم همه امیدهای جوانهزده، هنوز نمیتوانیم نگران نباشیم! خاطراتی همچون بالا رفتن از سفارت عربستان درست در بحبوحهای که جهان سعودیها را محکوم میکرد وایران را به جای عربستان در مرکز شماتتها نشاند، هنوز تازه هستند و مایه نگرانی. و این نکته نیز خوشبختانه دیدنی است که نه تنها جامعه مدنی ایران به سرعت و در کثرت نزدیک به تمام خود از چنین رفتارهای بدوی اکراه نشان میدهد، بلکه در سطوح دیگری نیز این گرایش قابل مشاهده است و شاید دیگر امکان اینکه علی لاریجانی از پشت بلندگوی مجلس از چنین رفتارهای بیخردانه و غیرسیاسی به عنوان «خشم مقدس دانشجویان» نام ببرد، نباشد. سکوت رهبری را نیز اگر سیاستی در جهت باز گذاشتن امکان حمله آتی به دولت و رفع تقصیر از خود نباشد، باید به فال نیک گرفت و امکانی برای حضور و بروز بیشتری به تیم سیاست خارجی دولت.