به نظر میرسد در میان روشنفکران دینی به رغمِ همهی اختلافنظرها و تنوع تعابیر، میتوان خطوط مشترک و جانمایههای یگانهای یافت. در اینجا تلقّی خودم را از مشخصههای روشنفکری دینی تقریر میکنم:
یک.
ادیان، کم و بیش فرزندِ ارتباط بنیانگذاران آن با ساحت معنوی جهان هستند و آنچه با نام متن دینی در اختیار داریم محصول تماسی است که بنیانگذار دین با امر متعالی یا واقعیت قدسی داشته است. از اینرو، دین نه جای علم را میگیرد و نه جای فلسفه و نه هنر را. علم، فلسفه و هنر، هر یک با روش ویژهی خود به کرانههایی از جهان دسترسی پیدا میکنند و سپس با زبان و منطق خود، ما را در رهیافتهای خود شرکت میدهند. سرشت متفاوت ادیان از دیگر طریقههای بشری به نحوی است که زمینهای برای تعارض باقی نمیگذارد. آنچه با نام تعارض علم و دین یا تعارض فلسفه(رهیافتهای خرد) و دین سراغ داریم، در حقیقت تعارض ابعاد تاریخی و عَرضی دین با علم و فلسفه است. حقیقت دین که فرزندِ تماس با ساحت معنوی جهان است، جا را بر دیگر شیوههای نگریستن به جهان تنگ نمیکند.
دو.
مأموریت اصلی دین، توجه و عطف نظر دادن ما به حقیقت قدسی و واقعیتِ متعالی هستی است. بانگ و صلایی است که میخواهد خوابرفتگی معنوی ما را چاره کند. دعوتی است به فراروی از محاسبات مادی و خودگروانه و مرتبههای فرودین وجود به ساحاتی که روشنتر، متعالیتر و معناسازترند. رسالت اصلی ادیان این است که ما را از پیلهی خویش و مناسبات خودگزینانه و مادینگر، به هستی برتری التفات دهند و در یک کلام به «ایمان» فراخوانند. جانِ ادیان دعوت به ساحت متعالی است و هستهی اصلی دین درمانِ خوابرفتگی معنوی ماست. باقی، پوستهها، استعارهها، شکلها، پوششها و قالبهای تاریخی هستند که بنا بوده در خدمت آن جان گرامی باشند. از اینرو، اغلبِ قصهها، استعارهها، نظامهای اعتقادی و دستورالعملهای اجتماعی، ماهیتاً بیرون از رسالت ادیان قرار میگیرند. ثمرهی این نگاه، توجه چشمگیر روشنفکری دینی به ایمان، تعالیجویی معنوی و خاصیتِ معنابخش و جانپرور دین است و نه «کلام» یا «فقه». با این وصف، ابعاد اخلاقی و عرفانی ادیان در مرکز عنایت روشنفکری دینی قرار میگیرد.
سه.
از آنرو که رسالت دین ایجادِ «رابطه» با ساحت معنوی جهان است و رابطهی ژرف و اصیل، جوششی طبیعی و آزاد و برآمده از تمامیتِ هستی فرد است، نمیتوان و نباید با ساز و کارهای اکراهآمیز و اعمال فشارهای بیرونی، در صدد توسعه یا تعمیق دین در ضمیر آدمیان برآمد. دین، فتحِ جانها است و با غلبه بر پیکرها حاصل نمیشود. با اینوصف، روشنفکری دینی حقیقت دینداری را امری فردی و برآمده از آگاهی و انتخاب فرد میداند و با هر گونه اعمال زور و فشار برای حمایت از دین، مخالف است. اقامهی دین در تلقّی روشنفکری دینی از مجرای حکومت دینی محقق نمیشود. اقامهی دین، حضور پُرجلال خداوند در نهادِ انسانهاست و نه آرایهها و ظواهر نُمادین و هویتساز در سپهر عمومی. با این وصف، روشنفکری دینی به فردگرایی، آزادیهای فردی و مناسبات اجتماعی و سیاسی متناسب با سرشت ایمان، متمایل است و میتوان مسامحتاً روشنفکری دینی را دینداری لیبرال خواند. جنس نگاه روشنفکری دینی به حقیقت دین، ایمان و تعالی معنوی اقتضا میکند که حامی و هوادار سازوکارهای دموکراتیک و وفادار به آزادی باشد.
چهار.
از آنرو که روشنفکری دینی، ادیان را به عنوان منابع ارزنده در عرض دیگر منابع معرفت میداند، تکمنبعی نیست و خود را از کوششهای معرفتی بشر در عرصههای مختلف بینیاز نمیداند. آری، سایر دینداران هم به منابع معرفتی دیگر مراجعه میکنند، اما همه را در ذیل و سایهی نگاه دینی خود میسنجند و داوری میکنند. دین در مرتبهی عالی داوری نشسته و بر دیگر عرصهها، حکم بیچون دارد. در تلقی روشنفکری دینی عرصههای مختلف فکر و فرهنگ باید در گفتگو و داد و ستد با هم باشند. یکی صدرنشین و دیگری ذیلنشین نیست. با این وصف، روشنفکری دینی عنایت ویژهای به فلسفه و ادبیات جهانی دارد و میکوشد دین را همچون پنجرهای در کنار دیگر پنجرههای موجود بنگرد و بپذیرد. عقلگرایی در موازات معناگرایی دینی، از اوصاف روشنفکری دینی است.
پنج.
هر گونه تماس با امر متعالی وقتی به ما گزارش میشود رنگِ ذهنیات فرد تجربهگر، عناصر تاریخی، فرهنگ و زبان را میگیرد. آنچه با نام متون دینی در اختیار داریم، محصول مشترک امر بیرنگ و مقدس با رنگهای مختلف تاریخی است. عصر و زمانهای که بنیانگذار دین در آن زندگی کرده، زبانی که با آن تکلم کرده، اسطورهها و استعارههای فرهنگی که در آن زیسته، خصوصیات فردی و تیپ روانشناختی او، دستاوردهای آن روزِ علوم و بسا چیزهای دیگر، اثر و نقش خود را در گزارش و روایت صاحب متن نهاده است. با این وصف، روشنفکری دینی اعتنای ویژهای به ردگیری عناصر تاریخی ادیان دارد. روشنفکری دینی میکوشد پیام بنیادین ادیان را از پوششها و آسترهای تاریخی آن تمیز دهد. روشنفکری دینی معتقد است آنچه اغلب دینداران از لوازم و بایستههای دین میدانند، در حقیقت اقتضائات تاریخی دین است و نمیتواند برای همهی زمانها کارایی داشته باشد. خیلی از آنچه در نظر عموم دیندران و متولیان ادیان، به عنوان لوازم مسلّم دین تلقی میشود، در چشمانداز روشنفکری دینی، کنارنهادنی است.
شش.
اخلاق مقدم بر دین و مستقل از آن است. ما پیش از رویآوردن به دین، دریافتهای معتبر اخلاقی داریم و با مراجعه به آنهاست که میتوانیم گواهی بنیانگذاران دین را بپذیریم و به آن دل بدهیم. خدا، وجودی اخلاقی است و تعالیم الهی و دینی نمیتوانند با فهم غالب آدمیان از عدالت و اخلاق، مغایر باشند. اخلاق، داور دین است و داورِ برداشتها و استنباطهای دینی. هر جا که فهم و استنباطی از دین با دریافت عموم مردم از اقتضای عدالت و اخلاق، ناسازگار بیفتد، نشانهای است بر اینکه آن تعلیم یا باورِ دینی، از عرضیات تاریخی است و نه از مضامین بنیادین. عالمان دینی باید فهم خود را با فهم تکاملپذیر و رو به تحولِ آدمیان از عدالت و اخلاق، همسو کنند. اخلاق و عدالت، تنها سنجهی راستیآزمایی و اعتبار دعاوی دینی نیست، بلکه در فهم و استباط هم داور و ناظر است. دینداران باید فهم دینی خود را با درک کموبیش مشترک روزگار خود از معنای عدالت و لوازم اخلاق سازگار کنند. با این وصف، بازخوانی اخلاقی استنباطهای دینی از خصائص روشنفکران دینی است. اخلاق، مستقل از دین و عیارِ اعتبارِ فهم ما از مضامین دینی است.
هفت.
باید انتظارات و توقعات خود را از دین بازنگری کنیم. روشنفکری دینی توقع ندارد که دین پاسخگوی تمامی معضلات و گرههای زندگی فردی و جمعی انسانها باشد. روشنفکری دینی بارِ دین را سبک میکند. ادیان تلاشهایی هستند برای پاسخگویی به عطش الوهی و پارهای نیازهای وجودی انسانها و نباید از آنها توقع داشت برای همهی عرصههای زندگی، دستورالعمل و قانون ارائه کنند. دین، قانون نیست و نباید از آن انتظارِ قانونگذاری داشت. قوانین و نهادهای اجتماعی سرشتی سیّال و نوشونده دارند که به موازات تحول زندگی آدمی، تغییر میکنند. دین البته نگرشهایی کلان و ارزشهایی متعالی را پیشنهاد میکند و دینداران را وامینهد تا در پرتوِ آن نگرش معنوی، بر اساس آزمون و خطا و با نظر به تجارب تاریخی، نهادهای اجتماعی خود را انتظام بخشند و برای خود قوانین وضع کنند. دین، وعدهی بهشت دنیوی نداده است و ضامن بهروزی مادی در این جهان نیست. با این وصف، میتوان عنایت به مقولهی انتظارات بشر از دین که سرشتی ماقبل دینی دارد و نیز کاستن از گسترهی توقعاتی که در طول تاریخ از دین رفته است را از خصائص روشنفکری دینی دانست.
هشت.
روشنفکری دینی از آنجا که بیشتر به کیفیت باطنی ادیان نظر دارد و رسالت دین را نه ارائهی نظام اعتقادی بلکه پرورش باطنی انسانها برای عبور از خودخواهی و تجربهی ساحتهای متعالی میداند، نگاهی کثرتگرا به ادیان دارد. گر چه دعاوی کلامی، الاهیاتی و مابعدالطبیعی ادیان یکی نیستند و گرچه استعارههای زبانی و آیینهای عبادی مختلفی دارند، اما حقیقت واحدی را دنبال میکنند. تعارضها و اختلافاتی که در ادیان میبینیم محصول شبکهای از تفاوتِ زمینههای تاریخی، بافتهای فرهنگی و نیز خوی و خصلتِ بنیانگذاران ادیان است و نباید مانع دیدن آن گوهر مشترک باشد. گوهر مشترکی که میتوان آن را دعوت به ایمان یا ارتباط با ساحتی برتر نام نهاد. با این وصف، روشنفکری دینی نگاهی کثرتگرا دارد و میکوشد بر کنار از صفبندیهای کلامی که در سطح باورها و استعارهها توقف کردهاند، به خون یگانهای بنگرد که در رگِ همهی آیینهای دینی و معنوی جاری است.
نه.
روشنفکری دینی قائل به قرائتپذیری دین و کثرتگرایی در تفسیر است. کسی نمیتواند و نباید استنباط و قرائت خود را مقدس بداند و آنچه را میفهمد، عینِ خواستهی خدا قلمداد کند. قرائتی مصوّب و تأییدشده از سوی خدا وجود ندارد و همه دینداران باید فروتنانه فهمهای خود را در معرض نقد و بررسی و گفتگو قرار دهند. همهی فهمها و برداشتها درست نیستند، اما تأییدنامهای نیز به سودِ قرائت خاصی وجود ندارد و از اینرو، تکفیر کردن رفتاری خودخواهانه است. دینداران میتوانند و بایسته است فهمهای مختلف خود را در موضعی برابر به مصاف هم ببرند و حک و اصلاح کنند، اما از آن رو که فهم بشری خطاآلود است، نباید فهم خود را عیار و ملاک کفر و ایمان قلمداد کنند. با این وصف میشود پرهیز از تکفیر، خشونتپرهیزی و به رسمیت شناختن قرائتهای مختلف از دین را که متضمن رواداری و همپذیری است، از مشخصههای روشنفکری دینی برشمرد.
ده.
روشنفکری دینی نگاهی معناگزین و غایتمدار به منابع دینی دارد. میخواهد ارزشهای جاودان را از شیوههای زمانمند تمیز دهد. به شیوهها اصالت و موضوعیت نمیدهد، بلکه آنها را راهکارهایی تاریخی در پشتیبانی از ارزشهایی کلان و جهانشمول میداند.
منتقدان و مخالفان روشنفکری دینی میگویند نحوهی رویارویی آنان با منابع دینی گزینشی است و مصداق «یؤمن ببعض و یکفر ببعض» است. آیهای که تعبیر فوق از آن برگرفته شده است را باید کامل دید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا»(نساء: ۱۵۰)
چنان که میبینیم منظور آیه کسانی است که به همهی پیامهای آسمانی ایمان نمیآورند. به میل و هوای خود، برخی از پیامبران را میپذیرند و برخی را انکار میکنند. قرآن میگوید نمیشود تفرقهآمیز رفتار کرد. حرفِ اصلی همهی پیامبران یکی است و امکان تبعیض و تفرقه نیست.
مضمون آیه متوجه کسانی است که از سرِ هویتجویی و تفاخر، به انکار و طردِ دیگر آیینهای دینی میپردازند و شامل کسانی که با روشیِ مقصدنگر و غایتگرا در پیِ کنار زدنِ تاریخیتِ متن دینی هستند، نمیشود.
روشنفکری دینی اگر بخشهایی از دینِ تاریخی را کنار میگذارد از سرِ وفاداری به مغز و جانِ پیام دین است و نه ایمان به بعض و انکار بعض. مواجههی روشنفکری دینی گزینشی و دلبخواهی نیست بلکه برآمده از نگرشی پیشینی در خصوص زبان دین، رسالت دین و انتظارات بشر از دین است. کفر به بخشهایی از دین وقتی مصداق پیدا میکند که مراجعهکنندهی به متن دین، پارهای از حقایق دینی را عامداً انکار کند. یعنی بهرغم آنکه میداند خواستهی حقیقی خداست، اما از آن روی بگرداند. روشنفکری دینی در اساس چنین مواجههای ندارد. روشنفکری دینی میخواهد به کُنهِ معنا راه پیدا کند و حقیقتی را بیابد که بر کنار از تحمیلهای تاریخی، میتواند همچنان برای انسان امروز پذیرفتنی و کاربستنی باشد. مواجههی روشنفکری دینی با متنهای مقدس، مواجههای معنانگر، غایتمدار و با نظرداشتِ اقتضائات تاریخی است و نه مواجههای دلبخواهانه. مینگرد که آنچه در کتاب مقدس آمده است تا چه اندازه متأثر از زمینه و زمانهی تاریخی بوده است و کجا حاوی پیامی جاودان و تابنده است.
آیا میتوان هم به معنابخشی ادیان قائل بود و هم به دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، درک امروزین از عدالت و اخلاق؟ میتوان هم به گوهرِ دین وفادار بود و هم به فلسفه و هنر گشوده ماند؟ میتوان ایمان ورزید و همزمان جسورانه خردورزی کرد؟ پاسخ روشنفکری دینی آری است.
منبع: وبسایت صدانت