باقر نوبخت چند روز پیش اعلام کرد که دولت از همه ایرانیان خارج از کشور میخواهد تا در این جنگ اقتصادی، سرمایههای خود را وارد کشور کنند!
ناخودآگاه یاد یک رفیق افتادم، کارن وفاداری…
حتما اگر نوبخت یا روحانی ندانند کارن وفاداری کیست، هم دولتی عزیزشان خانم مولاوردی، اگر نگاهی به پروندههای زمان معاونت حقوق بشریاش کرده باشد، او را میشناسند،
گرچه او از قبیله اصلاحطبان یا معتدلیون نیست تا برای ایشان مهم باشد!
اما کارن….
نمیشود یکبار با کارن وفاداری نشست و برخواست کرده باشی و شیفتهی او نشده باشی. شیفتهی مهربانی و انسانیتش.
کارن وفاداری از خانوادهی بزرگ و خَیِر فیروزگر ( وقف کننده بیمارستان فیروزگر ) یک ثروتمند ایرانیست که سالها در آمریکا درس خواند و کار اقتصادی کرد اما به عشق وطن و برای آنکه در ایران خدمتی کرده باشد و بقول خودش سالهای پایانی عمر را در سرزمین مادری بگذراند، همراه با همسر هنرمندش، آفرین نیساری، به ایران بازگشت.
بسیاری از اموال پدری او بموجب نبودن طولانی به تصرف دیگران درآمده بود و او توانست آنها را بی هیچ رانت و پارتی و پولی فقط از راه قانونی آنها را پس بگیرد. (بیشتر املاک واقع در ده ونک متعلق به کارن است)
.
کارن در ایران شروع به کار اقتصادی کرد و چندین برج تجاری ساخت و سرمایه کلانی را به کشور آورد. آفرین هم یک گالری هنری در ونک راه انداخت با نام گالری “آن” که سالها محفلی برای نمایش آثار هنری ایرانیان بود و بموجب روابطی که با جامعهی ایرانی خارج از کشور داشتند توانستند کمک مادی خوبی به هنرمندان داخلی بکنند.
اما ناگهان، سازمانی که تا به آنروز نه کارن نه آفرین، حتی نامش را هم نشنیده بودند، “ساس”، پا در زندگی خصوصی آقا و خانم وفاداری گذاشت و زندگی آنها دگرگون شد.
ابتدا آفرین در فرودگاه دستگیر میشود و بعدش کارن، اما با نزدیکان آنها تماس گرفته میشود و در ازای پرداخت مبلغ بسیار هنگفتی قول آزادی آنها داده میشود و خانواده به هوای گروگانگیری به قانون مراجعه میکنند اما موضوع یک گروگانگیری معمولی نیست. کارن و آفرین در بازداشتگاه انفرادی بند دو الف اوین حبس شده اند و در ازای آزادی باید اموالشان را بدهند!
.
به کارن گفته میشود که بدلیل رفت و آمد برخی سفرای خارجی به گالری میتوانند او را به جاسوسی متهم کنند تا به همین اتهام اعدام شود!
کارن زیر بار نمیرود و به هیچ اعتراف تحمیلی تن نمیدهد. از خانهی او چند شیشه مشروب پیدا میکنند و تهدید میکنند بجرم قاچاق مشروبات الکلی حبس طویلالمدت میگیرد اما بازهم کارن زیر بار نمیرود.
“قاضی صلواتی” همان قاضی معروف دادگاههای نمایشی هشتادوهشت، قاضی پرونده اوست و بارها و بارها کارن را برای همکاری با خواستههای سازمان به احکام سنگین وعده میدهد اما نه کارن و نه همسرش زیر بار نمیروند چون یقین در بیگناهی خود دارند تا نهایتا طبق یک قانون جزائی مصوب زمان رضا شاه و بدلیل دو تابعیتی بودن کارن و آفرین، و مدت مدیدی که در ایران زندگی نمیکردند، اموال آنها توقیف میشود!
در جلسه آخر دادگاه وقتی قاضی صلواتی شادمان از پیروزی بر کارن و رسیدن به هدف سازمانی خود با نیشخند به او میگوید که چون همکاری نکردی هم همهی اموالت را گرفتم و هم آنقدر در زندان نگهت میدارم تا همانجا جان بدهی، کارن پاسخ میدهد که من تا قبل از زندان اصلا اهل سیاست نبودم، بحدی که حتی فرق رئیس جمهور و رهبر ایران را نمیدانستم، تا بحال هم مشروب مصرف میکردم و هم سیگار میکشیدم اما از امروز و در زندان آنقدر سالم زندگی میکنم تا آنقدر زنده بمانم که از زندان بیرون بیایم و زندگیام را از شماها پس بگیرم.
حالا کارن در اوین نمادی از امید است، مردی شاد و بزله گو که دائم در حال ورزش کردن است و صبحها اگر او نرمش صبحگاهی ندهد کسی تکانی به خودش نخواهد داد.
آنقدر پروندههای ساختگی برای او زیاد و اتهاماتش عجیب و غریب بوده که بین زندانیان معروف شده “کارن” قاتل امام حسین است!
آخرین روزیکه که کارن را دیدم گفتم کاش سیاسی بودی و اهل یک حزب، چون در این مملکت قبیلهای اگر وابسته به جناحی نباشی هیچ مقام مسئول سابق و لاحقی دنبال کارت را نمیگیرد. اما خندید و گفت من خدا را دارم!
دلم برای کارن و زندگی ای که از او گرفتند هیچوقت نمیسوزد اما دلم برای خودش خیلی تنگ شده…