جناب دکتر سروش اخیراً تحت عنوان «زبان رؤیا، زبان حال» از نظریه «محمد؛ راوی رؤیاهای رسولانه» که در سالهای اخیر مطرح نمودهاند، مجدداً دفاع کردهاند. ایشان در پایان پیشگفتارشان توجه میدهند به آیه ۱۶۳ سوره نساء که میفرماید: «إنَّا أوْحَیْنا إلَیْکَ کَما أوْحَیْنا إلَى نُوحٍ والنَّبیّینَ مِنْ بَعْدِهِ وأوْحَیْنا إلَى إبْراهیمَ وإسْماعیلَ وإسْحاقَ ویَعقوبَ والْأسْباطِ وَعیسَى وأیُّوبَ ویونُسَ وهارونَ وسُلَیْمانَ وَآتَیْنا داوودَ زَبُوراً» و از این آیه در اثبات نظریه خود بهره میبرند و مینویسند: «شباهت وحی محمّد (ص) با پیامبران دیگر و حذف نام موسی در این جمع معنادار است! این معناداری وقتی آشکارتر میشود که به تورات مراجعه کنیم و ببینیم به پیامبران (به جز موسی) چگونه وحی میشده است؟ سِفر اعداد از اسفار خمسه تورات، چنین میگوید: یهوه گفت پس کلام های مرا بنیوشید: اگر میان شما پیامبری هست در رؤیا بر او آشکار گردم، در خواب با وی صحبت کنم. بنده من موسی چنین نیست. سراسر خانه من بر او سپرده شده است. با وی رو در روی صحبت کنم، در روشنی نه در معمّا، و صورت یهوه را ببیند. (عهد عتیق، ترجمه پیروز سیّار، نشر هرمس، سفر اعداد، ص ۵۳۲-۵۳۳) شبیه این نکته در مزامیر داود، فصل ۸۹ نیز آمده است. پس در رؤیایی بودن وحی پیامبران، سنّت یهودی ـ مسیحی و به تصریح قرآن، سنت محمّدی شباهت تامّ دارند.»
جناب دکتر سروش هرچند در ادامه نوشتارشان یادآور میشوند که رویکردشان در تحکیم نظریهشان بر استناد به آیات قرآن و شواهد متنی و درون دینی نیست، اما به هرحال وقتی از آیه یا آیاتی در صحت نظریهشان بهره میبرند، برای منتقدان، اولویت است که تکلیف خود را با آن مستندات مشخص کنند قبل از اینکه به نادرستی استدلالهای برون دینی ایشان بپردازند. از این رو نگارنده این سطور که پیش از این در دو مقاله «زمان، علم خدا و نسبت ارادههای الهی و انسانی» و «در رد نظریه قرآن؛ رویاهای رسولانه» از منظر فلسفی به رد دو نظریه اخیر ایشان پرداخته است، این دقت جناب دکتر سروش در آیه ۱۶۳ سوره نساء را مغتنم شمرده، ضمن پرداختن به آن، از استناد ایشان به این آیه در رد نظریهشان نیز بهره میبرد. البته خود ایشان ظاهراً متوجه این ظرفیت استنادشان بر علیه نظریهشان بودهاند که در پینوشت همان سطور مینویسند: «قرآن نیز درباره موسی میآورد که کلم الله موسی تکلیما، تعبیری که درباره پیامبر اسلام نیاورده است. دیدن صورت خدا جز رؤیایی نمیتواند باشد و لذا تفاوت موسی با دیگر پیامبران شاید در تفاوت رؤیای او باشد.» اینکه ایشان میگویند: «تفاوت موسی با دیگر پیامبران شاید در تفاوت رؤیای او باشد» حاکی از این است که خود جناب دکتر سروش توجه کردهاند که اگر تفاوت موسی با سایر پیامبران در تفاوت رؤیایشان نباشد، استناد به این آیات در رد نظریه ایشان مبنی بر رؤیایی بودن وحی راهگشاست! چرا که استدلالات فلسفی ایشان در اثبات نظریات «قرآن؛ کلام محمد» و «محمد؛ راوی رؤیاهای رسولانه» دلالت بر عدم امکان فلسفی سخن گفتن خدا با پیامبران و غیر رؤیایی بودن پدیده وحی دارد، حال آنکه نقل ایشان از تورات گویای امکان سخن گفتن خدا با پیامبران است چرا که او با موسی مستقیماً سخن گفته است! بنابراین وقتی سخن گفتن خدا با موسی به صورت مستقیم امری ممکن باشد، چرا قرآن حاصل نحوهای از سخن گفتن مستقیم خدا با انسان نباشد؟! از این رو ایشان میگویند: «تفاوت موسی با دیگر پیامبران شاید در تفاوت رؤیای او باشد» و حال آنکه تعارض بین استناد به آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره نساء و مدعای تورات در اثبات اینکه وحی به پیامبر اسلام ماهیت رؤیایی دارد، از یک طرف، و گفتن این مدعا که تفاوت در رؤیاها بوده است، از طرف دیگر، مشهود است! بالأخره جناب دکتر سروش باید مشخص میکردند که گفته تورات را قبول دارند یا نه، اگر قبول دارند که دیگر شایسته نیست بگویند تفاوت در رؤیاهاست تا نظریهشان با چالش جدی مواجه نشود، و اگر قبول ندارند چرا بدان در اثبات نظریهشان استناد میکنند!
آری! آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ نساء بوضوح گویای این است که تکلیم خدا با موسی با وحی او به سایر انبیاء از جمله پیامبر اسلام تفاوت ماهوی دارد چرا که پس از آیه ۱۶۳ که ماهیت وحی به پیامبر اسلام را مشابه وحی به سایر انبیاء معرفی میکند، در پایان آیه ۱۶۴ میفرماید: «وَکَلَّمَ اللهُ مُوسَى تَکْلیمًا» و این عبارت گویای این است که ویژگی خاصی در تکلم خدا با موسی بوده است که آن ویژگی در تکلم با سایر پیامبران نبوده است: «و سخن گفت خدا با موسی چه سخن گفتنی!»
نگارنده این سطور بر آن است که اگر آیات سخن گفتن خدا با پیامبران را در قرآن بررسی نماییم، یک ویژگی ممتاز در سخن گفتن خدا با موسی به نظر میرسد و آن ماهیت «مکالمهای» است، بدین معنا که وحی به موسی و سخن گفتن او با خدا در برخی مواقع همزمان است، یعنی یکی خدا میگوید یکی موسی، و نوبت به نوبت جای گوینده و شنونده عوض میشود. به آیه ۱۴۳ اعراف توجه کنیم: «ولَمّا جآءَ مُوسَى لِمیقاتِنا وکَلَّمَهُ رَبُّهۥ قالَ رَبِّ أرِنى أنظُرْ إلَیْکَ قالَ لَن تَرانى وَلَکِنِ انظُرْ إلَى الْجَبَلِ فَإنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهۥ فَسَوْفَ تَرانى…» یا آیات ۱۲ تا ۳۶ سوره طه: «وما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسَى، قالَ هِىَ عَصاىَ أتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَأهُشُّ بِها عَلَى غَنَمى وَلىَ فیهَا مَاَرِبُ اُخْرَى، قالَ ألْقِها یا مُوسَى…» این آیات نشان دهنده ماهیت مکالمهای و دو طرفه سخن گفتن خدا و موسی است، نه اینکه موسی به زبان حال و قال از خدا بخواهد و خدا متعاقباً و منفک به او وحی کند، یا خدا وحی کند و موسی به زبان حال یا قال پاسخ بگوید و دیگر پاسخی در آن هنگامه دریافت نکند، بلکه در مواقع مذکور گفتگوی همزمان است بین خدا و موسی و این وجه ممیزه سخن گفتن خدا با موسی است نسبت به سایر پیامبران، وگونه به همه آنها وحی میشده است و خداوند به نحوی با آنها سخن میگفته است. اگر این نظر که با گفته تورات هم از منظر کلی همخوانی دارد، درست باشد، دیگر استناد جناب دکتر سروش به آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره نساء در اثبات نظرشان محلی از اعراب ندارد، بلکه در رد آن گویایی دارد، البته ممکن است ایشان بگویند که مکالمه رؤیایی بوده است، که در پاسخ ایشان باید گفت در این صورت بین موسی با سایر پیامبران دیگر تفاوت ماهوی در وحی به آنها وجود ندارد چرا که از این گونه مکالمات رؤیایی برای آنها هم بوده است، مثلاً وقتی قرآن میگوید: «وإذْ قالَ إبْراهیمُ رَبِّ أرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمَوْتَى قالَ أوَلَمْ تُؤْمِن قالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِّنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا» (بقره ۲۶۰) میتوان این آیه را نیز مکالمهای رؤیایی در نظر گرفت که اگر، هم آن مکالمهها با موسی و هم این مکالمه با ابراهیم چنین باشند، آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ نساء با آن در تعارض قرار میگیرد. اما نظر نگارنده با کنار هم گذاردن این آیات بر این است که مکالمه ابراهیم با خدا و مکالماتی نظیر آن از سایر پیامبران، مکالمه همزمان نبوده است، بلکه به صورت تکوینی یا همان زبان حال و یا به صورت غیر همزمان بوده است.
نگارنده پیش از این در کوتاه نگاریهای خود به ماهیت وحی سازنده قرآن پرداخته و توضیحاتی داده است که در پایان این مقال نقل میشوند:
«در خصوص گستره وحی نبوی باید گفت که محدود است به نص کتاب منزل، چرا که اگر بگوییم چنین محدودیتی نیست و گستره آن فراتر میباشد و آگاهیها و رهنمونهایی وجود داشته که مختص پیامبر بوده و دیگران نمیتوانستند مشمول بهرهمندی از آنها بشوند، و پیامبر به مدد آنها آیات الهی را در نهایت فهم میفهمیده و دلالتشان را درمییافته، با این ادعا در واقع کارآمدی آیات الهی را مخدوش فرض مینماییم چون در این صورت؛ آیات الهی منزل، از منظر هدایت، کافی و وافی نبودهاند که حتی بتوانند مهبط و واسطه ارسال خود را هدایت نمایند و به سرمنزل مقصود برسانند، چه رسد به دیگر مخاطبان! از این رو باید گفت که آنچه بر پیامبر اسلام نازل گشته، منحصر در نص آیات قرآن بوده است و لاغیر و آنهم تنها به صورت شنیداری، چرا که در غیر این صورت، از منظر هدایت الهی، بین او و سایرین تبعیض وجود داشته و دیگر او نمی توانسته اسوه و الگو قرار گیرد چون امکانات فهمی بیشتری شامل حالش بوده است. بنابراین اگر قرآن را الهی بدانیم یعنی از جانب خدا و به هدف هدایت مخاطبانش؛ دیگر تفکیک کلام نفسانی از نص قرآن و قائل شدن به اینکه آیات به صورت کلام نفسانی بر پیامبر وحی میشده و او خود خالق نص متناظر آن بوده و نیز نظریه رویاهای رسولانه، محلی از اعراب نخواهند داشت.» (بخش سوم پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی)
در جای دیگر «بر توضیحی که پیشتر در خصوص گستره وحی نبوی دادهام میافزایم؛ نه تنها پیامبر نص آیات قرآن را فقط از درون و توسط گوش جانش میشنیده است بلکه با طنین صدای خود نیز آیات را استماع میکرده و لاغیر، گویی که خود برای خویش آیات را میخوانده است، چرا که در غیر این صورت، در هدایت پیامبر توسط وحی با هدایت دیگر مخاطبان وحی، تمایز و تبعیض اجتناب پذیری وجود میداشته است، حال آنکه اقتضای توانمندی هدایت الهی از طریق بازگویی پیامبران از آنچه شنیدهاند این است که خود پیامبری هم که الگو و امام بوده باید از همین طریق و حداکثر از راه استماع آیات الهی با صدای خویش هدایت میگشته است تا از این منظر بین سایر مخاطبان وحی با پیامبر در برخورداری از امکان حداکثری هدایت الهی تفاوتی وجود نداشته باشد و همین آیاتی که با صدای پیامبر بر آنها خوانده میشود بر خود او هم با صدای خودش خوانده میشده است، پس آنچه موجب هدایت میشود دریافتن جان کلام الهی است چه پیامبر مستمع آن باشد چه دیگر مخاطبان.» (بخش پنجم پیرامون برخی آیات الهی و موضوعات دینی)