چهل سال از انقلاب گذشته است و هنوز جامعه ما دست و پا میزند تا جایی برای خود در سطح مناسبات و روابط بینالمللی باز کند. کشورها و ملتها در سه دهه گذشته با رشد فزاینده جهانی شدن، روابط در هم تنیدهای پیدا کردهاند. این روابط بر اقتصاد، فرهنگ و ارزشهای ملی تاثیرگذار بودهاند. جهانیشدن به مردم دنیا کمک کرده است تا از مرزهای محدود ملی خود گذشته و عضو جامعه جهانی شوند. در این جامعه جهانی صحبت از درد مشترک، مبارزه با فقر و تبعیض، حمایت از دسترسی همگان به تعلیم و تربیت، مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود از طریق ایجاد نظامهای دموکراتیک و دفاع از حقوق بشر است. در مقابل آن، ایدئولوژیهای محافظهکارانه راستافراطی در دنیا بهدنبال ایجاد تبعیض، بومیگرایی، بستن مرزها به بیرون و جلوگیری از جهانیشدن و عضویت در این جامعه جهانی بوده است. ایجاد جامعه جهانی به شهروند جهانی(Global Citizen) با خوی و نگرش دیگری نیازمند است که فقط مردم خاصی را طلب میکند. مجمع عمومی سازمان ملل در هفته گذشته صحنه تقابل این دو ایدئولوژی و کنش در سطح بینالمللی بود. ترامپ، رئیسجمهور امریکا، راست محافظهکار افراطی دنیا را نمایندگی میکرد و امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، بهدنبال ایجاد جامعه جهانی و مشارکت شهروندان جهانی در حل مشکلات این جامعه بود.
صحبتهای ترامپ جای شکی برای کسی نمیگذاشت که او بهدنبال تضعیف نهادهای بینالمللی و تضعیف جامعه جهانی و سازوکارهای همکاریهای بینالمللیست. او منافع کشور خود را از اهمیت بیشتری در مقیاس با همکاریهای بینالمللی برای دستیابی به رشد و تعالی بقیه کشورهای جامعه جهانی میداند. در مقابل او مکرون از نیاز به مبارزه با تبعیض و فقر جهانی، ایجاد سازو کار برای دسترسی به تعلیم و تربیت، بهداشت و سلامت برای همگان و حمایت از معاهدات و قوانین بینالمللی برای سلامت محیط زیست سخن میگفت. این دو نگرش برای اولین بار در صحنه مراودات بینالمللی بهروشنی توسط نمایندگان دو کشور قدرتمند دنیا، خود را نشان میداد. در غرب، راست محافظهکار افراطی بهمه نهادها و ارزشهای دموکراتیک را بهچالش کشیده است و در کشورهایی مثل امریکا، لهستان و مجارستان بهدرون دولت راه یافته و در بقیه کشورهای دمکراتیک اروپا، پایهگذار احزاب و جنبشهای تبعیضگرا شده است.
سخنان اقای روحانی، رئیسجمهور کشورما، اگر چه به ملیگرایی افراطی، نژادپرستی و تضعیف نهادهای بینالمللی توسط بعضی از کشورها و بهطور مشخص امریکا اشاره داشت، اما از دوگانگی سیاست در کشور ما نیز پرده بر میکشید. بسیاری در درون کشور صحبتهای اقای روحانی را در مقایسه با ترامپ بهحق سنجیده خواندند اما کمتر تحلیلگری به عمق دوگانگی در سیاست کشور ما توجه کرد.
در جایی اقای روحانی میگوید، “«امریکا از بقیه اعضا میخواهد به تعهدات بینالمللی عمل نکنند. این یعنی سرپیچی از قانون و تهدید قانونمداران به مجازات». از اقای روحانی باید سئوال شود که ایا نظامی که او انرا نمایندگی میکند به قانون احترام میگذارد؟ در کشور ما ایران، افراد زیادی در جامعهی روزنامهنگاری و فرهیخته کشور با تمسک به قانون میخواهند از ازادی بیان برخوردار باشند، ایا زمانیکه حرف خودرا میزنند با زندان، اخراج از دانشگاه، حصر و غیره مجازات نمیشوند؟ آیا در ایران امروز زندانی سیاسی وجود ندارد؟ ایا دکتر فرهاد میثمی، آرش صادقی، نرگس محمدی و صدها زندانی سیاسی دیگر برای قانونمداری و حقوق شهروندی مجازات نمیشوند؟ اگر کشور ما واقعا به تعهدات و قوانین بینالمللی پایبند است چرا همیشه گزارشات نهادهای بیطرفِ مدافع حقوق بشر را بهچالش میکشد؟ چرا سند ۲۰۳۰ یونسکو که بخشی از برنامه توسعه پایدار (Sustainable Development) سازمان ملل تا سال ۲۰۳۰ میلادی است و بر ۱۷ اصل این سند تاثیر مستقیم میگذاشت مورد قبول ایران قرار نگرفت و رهبری و گروهی از سر بیبصیرتی مطلق از اهداف این سند، انرا بهچالش کشیدند؟ چرا کنواسیون (FATF) با مخالفت رهبری روبرو گردید؟ ایا اینگونه برخوردهای گزینشی با نرمها، کنوانسیون و قوانین بینالمللی با انچه ترامپ و محافظهکاران دستراستی افراطی دنیا انجام میدهند فرق فاحشی دارد؟
ایشان میگویند «امریکا فکر میکند چون زور دارد، حق هم دارد. درک انها از قدرت نه مشروع که زورگوییست». آیا این مصداق کامل نظام استبداد در ایران نیست؟ ایا با جمع کردن بسیجیان در میدان ازادی در روز پنجشنبه هفته گذشته، ایتالله خامنه ای بهدنبال بهرخ کشیدن اقتدار خود نبود و نمیخواست بگوید که حرف اخر من در مذاکره نکردن با امریکا حق مطلق است. ایا او نگفت که «دشمن میخواهد ملت ایران را به این نتیجه برساند که…راه حلی وجود ندارد مگر…تسلیم شدن در مقابل امریکا. من صریحا اعلام میکنم کسانی که در داخل کشور، این فکر را که مطلوب و محبوب دشمن است ترویج میکنند، ایهها خیانت میکنند. این خیانت به کشور است.» ایا این یک زورگویی مطلق نیست؟ در کجای از دیانت ما یک فرد میتواند حرف اخر را برای یک ملت و یک کشور بزند؟ ایا قانون اساسی کشور چنین حقی را بایشان میدهد؟ ایا ایشان در این گردهمایی راه حلی ارائه داد؟ مگر راه حلهای او در سی سال رهبری ایشان چه گرهای را از مشکلات کشور باز کرده است؟ ایا این ادعا استفاده مشروع از قدرت و انهم در کشوریست که قانون اساسی ان حق و امتیاز خاصی را بههیچ فردی و نهادی نداده است؟
در جای دیگری آقای روحانی، انهم در یک گردهمایی بینالمللی؛ ادعا میکند که دخالت نظامی ایران در سوریه منطبق برحقوق بینالمللی بوده و ایران حل بحران سوریه را از طریق گفتگو میسر میداند. پس از بیش از سه هزار کشته از سربازان ایرانی در جبهههای جنگ سوریه، اقای روحانی حضور نیروهای نظامی کشور ما را به مسئولیتهای مشاورهای تقلیل میدهد. حداقل برای مردم کشور ما مشخص است که پس از صحبتهای رهبری و ادعای اینکه ناارامیهای درون سوریه را نمیتوان با بقیه جنبشهای بهار عربی که او آنها بیداری اسلامی مینامید «شبیه سازی» کرد و با تکیه بر سیاست تعمیم «عمق استراتژی» ضداسرائیلی ایران در سوریه، کشور ما در این کشور دخالت نظامی کرده است. با این استدلال اقای روحانی که ادعا میکند که کشور ما به قوانین بینالمللی احترام میگذارد، ایا دولت عربستان سعودی هم میتواند دخالت نظامی خود را در بحرین و یمن توجیه کند؟ جای تاسف دارد که رئیس دولت انتخابی کشور ما بهجنین توجیه ضعیفی انهم در یک نهاد بینالمللی برای دخالت ناصواب نظامی ما در سوریه متمسک میشود. اقای روحانی نمیگوید که چگونه جنایت عربستان سعودی در یمن جنایت جنگی و علیه بشریت است اما جنایت اسد و حامیان او در سورریه در قلع و قمع مخالفین رژیم استبدادی بعثی اسد جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی نیست؟
اقای روحانی ادعا میکند که «ما با القاعده و طالبان میجنگیدیم قبل از انکه به نیویورک حمله شود». این درست در زمانیست که دولت فرانسه تحقیقات خودرا برروی بمبگذاری ماه جوئن دیپلماتهای ایرانی در گردهمایی «مجاهدین”» در فرانسه بهپایان رسانده است. بهغیر از تکذیبیه وزارت امور خارجه، دولت ایران اقدام دیگری در محکوم کردن این عمل و همکاری با کشور فرانسه در پیشرفت تحقیقات نکرده است. تصور این است که در شرایط خطیری که کشورما در ان بسر میبرد، اگر چنین خطایی از دیپلماتهای ایرانی در فرانسه سر نزده باشد، دستگاه دیپلماسی کشور ما بسیار فعالانهتر به این موضوع پرداخته تا مورد بهرهبرداری دشمنان کشور قرار نگیرد. اما نهتنها اینگونه نشده است که در حمله موشکی چند روز پیش به پایگاههای داعش در سوریه، مجداد شعارهای مرگ بر اسرائیل، مرگ بر امریکا و مرگ بر عربستان سعودی برروی این موشکها نوشته شده بود.
سیاستهای ایدئولوژِیک و غربستیز رهبران سیاسی کشور ما در چهل سال گذشته که فقط غرب و امریکا را نشانه رفته است، اجازه ارمانخواهی جهانی و شرکت در حل مشکلات بینالمللی را بهعنوان یک شهروند جهانی از مردم کشور ما گرفته است. رهبران کشور ما همانند راست افراطی جهانی، مرزهای کشور را بهدنیا بستهاند و بیمشان را در ملحق شدن کشور به جامعه جهانی از طریق قانونشکنی و ایجاد رعب و وحشت نشان دادهاند.
بعد از انقلاب برای دوبار در مجمع عمومی سازمان ملل حرف تازهای برای زدن داشته ایم. اول، سخنرانی وزیر امور خارجه انقلاب، زندهیاد ابراهیم یزدی، که بهدنیا اعلام کرد که قیمومیت امریکا بر ایران پایان یافته و کشور ما بهدنبال ایجاد صلح و دموکراسی و احترام به قوانین بینالمللیست. دومین بار رئیسجمهور اخلاقگرای کشورمان جناب خاتمی پیشنهاد گفتگوی تمدنها را در مجمع عمومی سازمان ملل داد. پیشنهاد او بهمذاق رهبری و راستافراطی در ایران خوش نیامد. بههمین دلیل انواع سدها در مقابل او ایجاد شد تا او نتواند در این رابطه فعال و به یک شخصیت جهانی صلحطلب و مورد احترام تبدیل شود. بهغیر از این دو نمونه حرفی برای گفتن در این گردهمایی بینالمللی نداشتهایم. سخنان احمدینژاد صندلیهای نمایندگان بقیه کشورها را در صحن سالن مجمع عمومی سازمان ملل خالی میکرد و عرق شرم بر پیشانی شهروندان کشور ما و صلحخواهان جهان مینشاند.
هرسال که به مجمع عمومی سازمان ملل امدهایم از کشورمان در مقابل امریکا دفاع کردهایم. حتی زمانیکه فرصتی در مجمع سازمان ملل بدست امده است تا خاتمی با کلینتون و روحانی با اوباما دست دوستی دهند، رهبری جمهوری اسلامی از ان ممانعت بهعمل اورده تا ایدئولوژی غرب و امریکاستیز او همچنان نظام ولایتمدار را مستحکم بدارد. ملتی همانند ملت فرهیخته ما با بنیانهای تمدنی و عرفانی عمیق خود میتوانسته است شهروندان جهانی بسیار والایی را به جامعه جهانی امروز عرضه دارد اما تنگنظری مردان سیاسی کشور اجازه نداده است که مرزهای کشور به این جامعه بزرگ باز گردد. استبداد ارمغان دیگری جز تبعیض، تنفر، انحصارطلبی، خود بزرگبینی، جدایی و امتیاز طلبی و سیاه و سفید کردن ندارد.