زیتون ـ مهسا محمدی: حاشیههای شغل شهردار تازه تهران پیش از متن آن از راه رسید. پیروز حناچی بعد از آن که در رقابت بر سر شهرداری تهران گوی سبقت را از آخوندی ربود، جای او را در گزارشها و پرسشهای «افشاگرانه» اصولگرایان تندرو و نیروهای «ارزشی » شبکههای اجتماعی هم گرفت.
سوال درباره نسبت پیروز حناچی با پیمان حناچی، کسی که گفته میشود عضو سازمان مجاهدین است، را اولین بار یکی دو تن از کاربران پرفالوئر توییتر که با عنوان نیروهای «ارزشی» شناخته میشوند، مطرح کردند. آنها میگویند که این پرسشگری حق آنان است و میخواهند بدانند که آیا بین شهردار تهران و پیمان حناچی که به گفته آنان از اعضای کادر آموزشی سازمان مجاهدین خلق است، ارتباطی وجود دارد یا نه، و اگر هست موضع شهردار درباره برادر احتمالیاش چیست؟
اگر کسی از اصحاب رسانه و یا حتی اعضای شورای شهر تهران، به آقای #پیروز_حناچی دسترسی دارند، لطفا در خصوص #پیمان_حناچی(عضو کادر آموزشی گروهک تروریستی منافقین) از شهردار تهران بپرسند که آیا با وی نسبتی دارد یا نه؟! pic.twitter.com/6cIrU9Tzfp
— آسِیِد پویان حسینپور (@sp_hos) November 13, 2018
شهردار اما بدون اشاره مستقیمی به این پرسش توییت زیر را در صفحه توییتر خود منتشر کرده است: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ . و مبادا دشمنى با گروهى از مردم شما را به بیعدالتی کشاند ، به #عدل و داد رفتار کنید که این به #تقوا نزدیک تر است .»
توییتی که ارزشیها آن را فرافکنانه و اتهامزننده ارزیابی میکنند و شاهدی بر این مدعای خود میگیرند که سوال درستی مطرح کردهاند.
هواداران حناچی در مقابل عکسهای جبهه او را منتشر میکنند و خانواده شهید بودن او را شاهد وفاداریاش به نظام میدانند. گروهی هم استدلال میکنند باز کردن این بحث و مبنا قرار دادن آن برای «پروندهسازی» برای شهردار لیبرال ـ اصلاحطلب خطای استراتژیک ارزشیهاست چرا که اگر این ضعف محسوب شود، دامنگیر بزرگان جبهه آنان هم میشود، چون زمانیکه بحث از نسبت خانوادگی نیرویهای حاضر در حاکمیت ایران با گروههایی که از این دایره بیرون افکنده شده یا خائن تشخیص داده شدهاند به میان میآید، داستان به خانه رهبر جمهور اسلامی هم کشیده میشود.
کاربران برای رد هر گونه ارتباط معنیدار میان عملکرد حناچی و بردار احتمالا «مجاهد»ش از هابیل و قابیل گرفته تا عموی حضرت محمد و شوهر خواهر آیتالله خامنهای و فرزندان جنتی و محمدی گیلانی را مثال آورده اند.
شیخ علی تهرانی، منتقد سرسختِ جان به در برده
علی تهرانی، همسر بدری خامنهای تنها خواهر تنی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، همواره یکی از نقاط ارجاع مخالفان پروندهسازی برای مقامات دولتی به واسطه ارتباطات خانوادگی افراد بوده.
او مجتهد است و سابقه مبارزات سیاسی پیش از انقلاب را در کارنامه خود دارد. تهرانی بعد از انقلاب ۵۷ مدتی رییس دادگاه انقلاب مشهد و اهواز بود، به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد. با این وجود رویه انتقادی خود را رها نکرد و به انتصاب علی خامنهای به امامت جمعه تهران شدیداً اعتراض کرد، محاکمه عباس امیرانتظام به جرم جاسوسی را محکوم کرد و در گفتگوهایی حمله به دفاتر سازمان مجاهدین در سال ۵۹ را مورد انتقاد قرار داد.
در نهایت کار به حصر خانگیاش در مشهد کشیده شد و در جریانی مبهم نیمهٔ دوم فروردین ماه ۱۳۶۳ مخفیانه از حصر گریخت و به عراق رفت.
بعد از فرار تهرانی، هاشمی رفسنجانی، در خاطرات ۲۰ فروردین ۱۳۶۳ خود در این رابطه نوشت: «… گزارشها را آوردند، خواندم. آقا شیخ علی تهرانی ـ که در مشهد تحت نظر بوده ـ فرار کرده و به عراق پناهنده شدهاست. وی از طریق رادیو و تلویزیون عراق، علیه انقلاب اسلامی صحبت میکند و دشمنان قضیه را بزرگ میکنند؛ شاگرد امام و شوهر خواهر رئیسجمهور و… است.»
یک سال بعد همسرش و ۵ فرزندش هم به او پیوستند. تهرانی پس از آن تا سالها در رادیو و تلویزیون فارسیزبان بغداد فعالیت علیه جمهپری اسلامی مشغول به کار بود. او در سال ۱۳۷۴ به ایران بازداشت و به ۲۰ سال حبس محکوم شد و در نهایت در سال ۱۳۸۴ آزاد شد.
بعد از سالهای طولانی و در سال ۹۵ بود که دوباره نام شیخعلی تهرانی در مطبوعات ایران بر سر زبانها افتاد با مصاحبه شخصی به نام «شیخ علی خراسانی» در ویژه نامه همایشی با نام «آیین نکوداشت العظمی میلانی» که گفته شد همان شیخ علی تهرانی است. او در این گفتگو به تشریح شیوه مبارزه آیت الله خمینی و نحوه تعامل او با ساواک و شهربانی حکومت پهلوی پرداخت که مورد حمله جناحهای مختلف حاکمیت قرار گرفت.
حال منتقدان میپرسند که اساس زنده ماندن شیخ علی تهرانی با سابقه فعالیتها و انتقادات تند او که همچنان هم ادامه دارد، آیا به ارتباط سببی وی به رهبر جمهوری اسلامی بازنمیگردد؟ و اینکه پرسشگران اصولگرا به این مورد نمیپردازند آیا شائبه جناحی بودن این نوع «پرسشگری» را تقویت نمیکند؟
موارد جنتی و گیلانی هم که از سوی اصولگرایان به عنوان شاهد «برخورد انقلابی» بزرگانشان با نزدیکان خود مطرح میشود، جای اما و اگر دارد.
حسین جنتی، فرزند احمد جنتی، در درگیری مسلحانه با سپاه کشته شد. روزنامه آرمان به نقل از سایت دیدهبان درباره مواجهه جنتی با پسر مجاهدش نوشت:«از آنجا که پس از اعلان جنگ مسلحانه سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی، برخورد با آنان در دستور کار قرار گرفته بود، برخورد با افرادی مانند محمدحسین جنتی نیز از همین موارد بود؛ اما، آیتالله جنتی هیچ دخالتی در این امر نکرد و در نتیجه فرزند وی در درگیری کشته شد.»
چنانچه از این روایت برمیآید مواجهه جنتی لااقل در زمانی که فرزندش در قید حیات بود، سکوت عدم دخالت بود، نه موضعگیری و تکفیر.
در روایت اصولگرایان از چند و چون دستگیری و اعدام فرزندان آیتالله گیلانی با استناد به نوشته محمدرضا سرشار، پژوهشگر و نویسنده، در سایت شخصیاش آمده است:«چنین مشهور بود که دو تن از پسرانش را به سبب فعالیتهای ضد انقلابی، شخصا به اعدام محکوم کرد و هنگامی که استنکاف ماموران تحت امر خود را از اجرای این حکم، لابد از نظر خودشان مهیب – دید ،برخاست تا به دست خود این حکم را اجرا کند و تنها در این هنگام بود که آن ماموران -برای آنکه پسرانی به دست پدر خود اعدام نشوند -به ناچار تن به اجرای این احکام دادند.»
این در حالی است که در روایتی دیگر از این اعدام گفته میشود که گیلانی برای آنکه فرزندانش در خانه تیمی کشته نشوند، آنان را تسلیم کرد اما در نهایت موفق به نجات جان آنان نشد.
نقطه عزیمت یکسان بسیاری از افرادی که پیش از انقلاب در مقابل حکومت پهلوی مبارزه میکردند ارتباطات ناگزیری را بین آنان برقرار کرد. این ارتباطات گاه نسبی و گاهی سببی بود و انشقاقهای بعد از انقلاب ایران، قدرت گرفتن دسته ای از آنان و به حاشیه رانده شدن گروهی دیگر این نقاط اتصال را تبدیل به محل بحران کرد. بعد از انقلاب ایران هم در موارد زیادی دیده شد که فرزندان یک خانواده راههای مختلفی را در پیش گرفتند یکی به سپاه گروید، دیگری مجاهد و آنیکی چپ شد. در بعضی موارد کار به تکفیر، فرزندکشی و برادر و خواهرکشی رسید. کسانی هم که علیرغم انتخابهای خود همچنان پیوندهای خانوادگی محکمی داشتند همواره مورد سوال و سرزنش گروه متبوع خود بودند. بالاخص زمانی که این افراد در پست های مهم و کلیدی قرار میگیرند مانند آنچه برای شهردار تهران اتفاق افتاد این داستان کهنه دوباره نو و محل سوال میشود.
گشتن در حاکمیت هزار فامیل جمهوری اسلامی موارد زیادی از این دست را بیرون میافکند. مواردی که با وجود آنکه زمان زیادی از آن نگذشته روایتهای متفاوتی از مدل مواجهه افراد وجود دارد. با این وجود به نظر میرسد فرای بحث احساسی و اخلاقی ناگزیر که در این نقطه حساس وجود دارد و انتخابهایی که افراد برای مواجهه با آن داشتهاند، اینکه چه کسی و چه زمانی مورد سوال قرار گیرد و جوابها و روایتهای غالب چه باشند ، نسبت مستقیمی با وابستگی های جناحی افراد مورد سوال دارد و متناسب با آن آنچه که «واقع»شده گاه قلب و گاه رقیق یا غلیظ میشود.