«محمد مساعد» روزنامهنگار به نقل از مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی نوشته است که تمامی خانوادههای چهارنفره و بزرگتر در تمامی شهرهای کشور که با حداقل دستمزد قانون کار زندگی میکنند، زیر خط فقر مطلق قرار دارند.
***
سیاست «ازدیاد فرزند» مبتنی بر قرائتهای بدوی از منابع وحیانی، و بدون توجه به مخاطرات آن، از سالهای نخست پیروزی انقلاب در دستور کار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار گرفت.
تنور جنگ گرم بود و هیزم میخواست، قرار بود دستکم «۲۰ سال» هم طول بکشد و نباید برای ۲۰ سال دیگر آیندهنگری نکرد. با این فرض بر تنور آتش تبلیغاتی افزایش فرزند، با همه ترفندها دمیده شد.
«کوپن» که بعدها نام «یارانه» بر آن گذاشته شد، و «دفترچه بسیج اقتصادی» براساس سرانه افراد خانوار داده میشد و هر خانوادهای که فرزند بیشتری داشت، یارانه بیشتر و سهم بیشتری در توزیع ارزاق دریافت میکرد. این کمترین نمونه از امتیاز و تشویقهای مادی برای فرزندآوری بود.
در بعد معنوی هم تمام بلندگوهای تبلیغاتی نظام موظف به جستوجوی حدیث و روایت برای توجیه «فرزند بیشتر» و تکمیل دین، با ازدواج و … برای تشویق به فرزندآوری شدند.
نامه «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه که به بنیانگذار جمهوری اسلامی رسید، تازه متوجه شدند که «انسان» در مقابل اسلحه نیرویی ندارد و تسلیحات، بسیار بیشتر از «طاعون» به قول «کامو» از «کشته پشته» میسازد، و با فرض طول کشیدن جنگ به درازای ۲۰ سال، با سیاست فرزندآوری، فقط «گوشت دم توپ» تولید کردهاند، نه سرباز و قدرت برای سپاه اسلام.
حاکمیت تازه از خواب گران بیدار شد و فهمید خطا کرده و آنچه بزرگانی در خشت خام میدیدهاند، آنها در آینه هم نمیدیدهاند.
داخل پرانتز عرض کنم که یکی از «نعلهای وارونه» که امپراتوری تسلیحاتی و تکنولوزیکی و هستهای و علمی، رژیم صهیونیستی، میزد، و میزند؛ تبلیغ جعلی و دروغین برای قدرت «لشگر یهود»، به قصد خارجشدن از اقلیت بود، و سوگوارانه صاحبان قدرت در ایران، طابقالنعل بالنعل، راه وارونه را میرفتند و حواسشان به پیشرفتهای این قدرت در علم و تکنولوژی و اقتصاد و صنعت و ثروت نبود.
و البته باز داخل پرانتز عرض کنم که رژیم صهیونیستی هم سیاستهای افزایش نژاد یهود را دنبال میکند، ولی اولا در سایه سایر افزایشها، و دوم به قصد و نیتی دیگر که همان قصد و نیت شیرهای است که بر سر بهقدرترسیدگان ایران مالیده میشد.
باری، با مشخصشدن «نتایح سحر» سیاستهای «افزایش نسل»، سیاستهای «کنترل جمعیت» با شعار و تبلیغ گسترده «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در دستور کار قرار گرفت، تا جلو دمیدن «صبح دولت» فقر و گرسنگی و مرگ و تباهی گرفته شود.
از جمعیت سرخورده و وامانده و فرزندان بیکار و … رویدست مانده، نه تنها عذرخواهی، که حتی یک توضیح مختصر هم به آنها داده نشد.
سیاست کنترل فرزند با استقبال مجامع جهانی روبهرو شد و یکی دو جایزه بینالمللی هم برای ایران به ارمغان آورد که «مرندی» وزیر وقت بهداشت به نمایندگی از دولت ایران جایزهها را گرفت و در کارنامه سوابق خود درج کرد.
این سیاست که با درگذشت آیتالله خمینی و قدرتگرفتن مرحوم «هاشمی رفسنجانی» آغاز شده بود، بیش از ۲ دهه دوام آورد و رهبر جدید هم با آن همراه شد، اما گویا این همراهی نه از سر «باور» و اعتقاد، که از سر «ناچاری» و فقدان جرات در مقابل مرحوم «هاشمی» باشد که اگرچه شخص دوم مملکت است، ولی همه باور داشتند که شخص اول مملکت اوست و این را از همه بیشتر خود رهبر میدید و باور داشت. چه آنکه قدرت همین رهبر، با دروغی از طرف همان «شخص دوم» در «خبرگان» جعلشدهبود و ناخواسته قدرت شخص اول، موکول به قدرت شخص دوم بود.
این قدرت در دوره اصلاحات قویتر هم شد. دو دوره مردم به شخص اول مملکت «نه» گفته بودند و هیچ عقل سلیمی با این مردم به سادگی در نمیافتاد.
در چنین فضایی، رهبری، در سایه و آرام دستبهکار تولید «دولت موازی» برای مهار قدرت شخص دوم شد و نتیجه این تلاشها تیرماه ۸۴ بهثمر نشست. محمود احمدینژاد که در بدبینانهترین گمانهزنی هم به نظر نمیآمد، رئیسجمهور شد. ابر و باد و مه خورشید خوابگذاران و خوابنماها و … دستبهدست هم دادند تا چنین اهرم فشاری برکشیده شود.
احمدینژاد نخستین خواست در گلومانده رهبری را عملیاتی کرد. «تشویق به فرزندآوری» با توسل به این شعار که ایران جا و امکانات دستکم برای ۱۵۰ میلیون نفر دارد.
این نخستین هشدار غیررسمی به مرحوم «هاشمی» بود که دیگر نه تنها قدرت اول نیستی، بلکه بهرغم ریاست مجلس مقتدر خبرگان و مجمع مقتدرتر تشخیص مصلحت، قدرت سوم و چهارم هم حساب نمیشوی.
بلافاصله برای عملیاتیشدن شعار، مصوب و اعلام شد که به حساب نوزادان سال ۸۹ یک میلیون تومان ریخته میشود. عدهی ناچیزی خام این یک میلیون شده و فرزندی در دامن همسر و خانواده خود گذاستند، و بار هزینهای سنگین را به فهرست هزینههای زندگی، اضافه کردند.
اما در کمتر از یک سال مشخص شد دولت پولی ندارد و وعده یک میلیونی کشک بوده است.
همین خلف وعده کافی بود که شهروندان حساب کار دستِشان بیاید و دیگر روی پوست خربزهای که حاکمیت میاندازد، لیز نخورند.
رهبری اما پا را فراتر گذاشت و برای نخستینبار که قبول کرد معصوم نیست و خطا میکند، حمایت خود از سیاستهای «کنترل جمعیت» را اشتباه عنوان و تاکید کرد که ایران گنجایش و امکانات جمعیت بیشتر از ۱۵۰ میلیون را هم دارد.
حالا دیگر این شخص دوم و پرتوپلاگویی مثل احمدینژاد نبود که خلاف عقل و علم و منطق حرف میزد، این رهبری نظام بود که قرار بود اگر بگوید «ماست سیاه است، ماست را باید سیاه دید».
«مرندی» به استقبال حرفهای رهبر رفت و بدون اینکه جایزهها را پس بدهد و به قولی دم از آنها برآورد، به مرحوم «هاشمی» و سیاست «تنظیم خانواده» حمله کرد و بهدنبال آن همه حاکمیت بسیج شدند تا منویات رهبری عملی شود.
بودجههای رایگان «تنظیم خانواده» از ردیفهای بودجه حذف شد و خیلی بیسروصدا یکی دو کارخانه ساخت وسایل پیشگیری از بارداری هم تعطیل شد، و دوباره ماموریت جستوجو کردن منابع وحیانی برای تشویق فرزند بیشتر در دستور کار قرار گرفت.
با همه اینها نه تنها مردم از این سیاست استقبال نکردند، که سن ازدواج بسیار بالا رفت، ازوداجهای سفید که مشخصه اصلی آن فرزندنیاوری است، افزایش یافت، آمار طلاق افزایش یافت و از طرفی آمار زاد و ولد هم بهرغم توقع حاکمیت کاهش پیدا کرد.
این روزها که منابع رسمی خبر از افزایش جمعیت زیر خط فقر و زیر خط مطلق فقر میدهند و درگیری بر سر «آب» مهمترین منبع حیات در همه کشور آغاز شده، تازه شهروندان متوجه میشود که حاکمیت واقعا «کوررنگی» دارد و ماست را سیاه، گرسنگی را سیری، فقر را غنا و همه چیز را برعکس میبیند.
اما نکته دردآور این داستان این است که هزینه عملیاتیشدن این وارونهدیدن و وارونه رفتارکردن را نه اقلیت برخورداری که بلندگوی حاکمیت هستند، که اکثریت کمبرخوردار و فقیری میدهند که هیچ قرابتی با سیاستهای غلط نظام ندارند و با آن مخالف هم هستند. اما حاکمیت کوچکترین صدای مخالفت را در دم خفه میکند.
***
مرکز پژوهشهای مجلس رسما و شفاف اعلام میکند که نانی نیست، مرغ حاکمیت بر شعار «هرآنکس که دندان دهد، نان دهد» پای میفشارد، بدون اینکه به این پرسش پاسخ دهد که چرا نان زیادی در سفره عدهی قلیلی دنداندار است، و در سفره دندانداران کثیری گرسنگی زیادی؟