گروهی در کشور ما بر این باور شده اند که دولت امریکا و مخالفین دولت مادرو در حال شکل دادن بهیک کودتا در ونزوئلا هستند. حمایت دولت ترامپ از مخالفین مادرو بیشتر به سرشتن این فکر و رشد این باور کمک کرده است. این باور همچنین باور غالب مردان سیاست کشور ما در نظام جمهوری اسلامی ایران است. کسانیکه دخالت امریکا در ونزوئلا و حمایت این کشور را از مخالفین مادرو مقدمه ای برای یک کودتا در این کشور میدانند، بیشتر با پیش فرضهای فکری و تعصبی که نسبت به امریکا و دخالتهای ناروا و نادرست گذشته این کشور در امریکای لاتین پیدا کرده اند بر این باور اصرار میورزند. اما چقدر این باور پایی در استدلال داشته، جای سئوال دارد.
بدون شک دولت امریکا با حمایت از مخالفین بدنبال تغییر رژیم در این کشور است اما تغییر رژیم در ونزوئلا بعد از شکست ایدئولوژی چاوزمو، اضمحلال کامل اقتصادی کشور و تقلب انتخاباتی مادرو در سال ۲۰۱۸، به یک خواست ملی تبدیل شده است. در ابتدای امسال ،سازمان معتبر امار گیری هرکون (Hercon) اعلام نمود که در یک امارگیری ۸۰% مردم این کشور میخواهند که به عمر دولت مادرو و ریاست جمهوری او پایان داده شود. در امار گیری دیگری توسط موسسه معتبر مگانالیسیس (Meganalisis) بیش از ۸۰% مردم این کشور خواسته اند که جوان گوایدو در این مرحله انتقالی رئیس جمهور موقت این کشور باشد. بحران ونزوئلا امروز بدون شک بدنبال شکست یک دولت (Failed State) در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایجاد شده است، لذا عامل مهمتر از حمایت امریکا، کشورهای اتحادیه اروپا(European Union)، کشورهای سازمان دولتهای امریکا (Organization of American States)، گروه لیما (Lima Group)، واتیکان و پوپ که همه دولت مادرو را مشروع نمیدانند، فهم درست مردم این کشور در این تغییرات در ونزوئلاست. در کودتا اصولا مردم نقشی ندارند و بیشتر ارتش و در مواقعی با حمایت بخشی از جامعه، اینده و نظم جدید سیاسی یک کشور تعیین میشود. لذا در تجزیه و تحلیل بحران ونزوئلا، درک حمایت مردمی از یک الترنتیو سیاسی به جای دولت فعلی بسیار حیاتیست. البته ممکن است گروهی اعتقاد داشته باشند که نیروهای خارجی و مخالفین مادرو ان چنان مرموز عمل میکنند که مردم این کشور قادر به شناخت اوضاع کشور نمیباشند. این نظریست که بیشتر با باورهای ذهنی و نه روشهای عالمانه در تحقیق میتواند شکل گیرد اما مسلما در تجزیه و تحلیل عالمانه بحران ونزوئلا نمیتواند بهما کمک کند.
تصویر ذهنی و تصویر واقعی: اما در تجزیه و تحلیل رویدادهای سیاسی و اجتماعی نمیتوان بر تصورات ذهنی و باورهای تعصب امیز تکیه کرد زیرا انچه عاید میگردد تا واقعیت فاصله زیادی خواهد داشت. صاحبان این نوع نگرش تلاش میکنند که پدیده های اجتماعی را انگونه که خود میخواهند درک و بهتصویر بکشند، لذا تصویری که انها از این رویدادها بدست میدهند بیشتر یک تصویر ذهنی است و پایی در واقعیت ندارد. پیتر سنجی (Peter Senge) در کتاب بسیار معروف خود، نظم پنجم: هنر و عمل سازمانهائی که اموختن را تشویق میکنند (The Fifth Discipline: The Art and Practice of Learning Organization) به ما میاموزد که برای تحقیق در مورد یک پدیده اجتماعی و سازمانی و فهم ان، ابتدا باید فکر خود را از پیش فرضها (Pre-Condition) پاک کنیم. او اعتقاد دارد که اگر با مدلهای فکری (Mental Model) خود به یک پدیده نگاه کنیم، هرگز قادر نخواهیم شد که ان پدیده را انگونه که هست و در واقعیت وجود دارد بشناسیم و انچه با اینگونه مدلهای فکری فهم و درک میکنیم زائیده فکر ماست و از واقعیت جداست. پذیرش تئوری توطئه که برای فهم بسیاری از مشکلات اجتماعی و پدیده های سیاسی در جامعه ما توسط بعضی پذیرفته شده است، واقعیت یک پدیده را انگونه که در خارج از ذهن ما وجود دارد توضیح نمیدهد بلکه تصویری را به دست میدهد که ان تصویر غیر واقعی و ساخته ذهن ماست. لذا درک واقعی یک پدیده اجتماعی و سیاسی زمانی میسر میگردد که مدلهای فکری خودرا که خیلی هم با انها مأنوس شده ایم و برای فهم مشکلات و مسائل پیرامونی باره ها به سراغ انها رفته ایم، از ذهن خود پاک کنیم وبرای درک واقعیت از داده های محسوس جدید که میتوانند به چالش کشیده شوند استفاده کنیم. به عنوان مثال بسیاری بعد از انقلاب کوشش کرده اند که با کمک تئوریهای متعدد توطئه توضیح دهند که چرا انقلاب اسلامی در ایران اتفاق افتاد ووقتی با مشکلات سیاسی کشور روبرو میشوند، باز برای فهم این مشکلات بر همان باورها و مدلهای فکری گذشته خود تکیه میکنند. درگذشته در مورد بحران سوریه و تحولات سیاسی درون این کشور بعضی با کمک گرفتن از همین کنشها و مدلهای فکری به سراغ تحلیل پیچیدگیهای سیاسی بحران در این کشور رفته و بزودی حامی سیاستهای نظام حاکم وطرفدار دخالت نظامی ایران دراین کشور شدند. اصولا غرب و امریکا ستیزی که بخشی از هویت ایدئولوژیک نظام حاکم بر کشور ما را تشکیل داده است، بر همین تئوری توطئه تکیه کرده و استوارمانده است. تئوری توطئه در گذشته بر نقش انگلیس در سیاست کشور ما تاکید فراوانی داشته و امروز امریکا نقطه ثقل اینگونه باور و تعصب در سیاست ایدئولوژیک کشورما شده است. کرارا دیده ایم که رهبران کشور نه تنها مارا به گذشته سیاستهای نادرست امریکا رجوع میدهند که سیاست های فعلی این کشور را نیز با همین باور و تعصب به ارزیابی میگذارند. فهم یک پدیده با تمسک به تئوریهای توطئه و مدلهای فکری که تکیه گاهشان همین تئوری هاست اسانتر از قرار گرفتن در مقابل چالشهای فکری داده های پیچیده در مورد ان پدیده است. لذا نباید تعجب کرد که بسیاری برای فهم یک پدیده راه اسانتر را انتخاب کنند.
گروهی امروز در کشورما با تکیه بر تئوری توطئه به تحلیل اوضاع ونزوئلا نشسته اند و کوشش میکنند که انرا با ذهنیت و مدلهای فکری از پیش ساخته شده خود تطبیق داده و تصویری که از این بحران به دست میدهند با واقعیتی که خود میخواهند مطابقت دهند. لذا از کسی که با تکیه بر تئوری توطئه به رفتار امریکا در همه حال نگاه میکند نمیتوان توقع داشت که از نگاه تبعیض گرا و تعصب امیز به این کشور و سیاست خارجی ان دست شسته و برای درک واقعیت سیاستهای خارجی واشینگتن در مقاطع مختلف واقعگرایانه و بیطرف باشد. در این نگاه تبعیض گرا و تعصب امیز، دولتهای امریکا و سیاستهای خارجی انها از یکدیگر قابل تفکیک نبوده و نمیتوان در دوره های مختلف، سیاستهای خارجی رئیس جمهوران این کشور را جداگانه به ارزیابی گذاشت. امریکا در این نگرش تعصب امیز “امریکا” است و فرقی نمیکند که در این امریکا اوباما و یا ترامپ قدرت ریاست جمهوری این کشور را در دست داشته باشند. اگر انسانهای واقعگرا و بدون تعصب بهعنوان مثال به سیاستهای خارجی اوباما نگاه کنند میتوانند در انها نقاط قدرتی دیده و با انها موافق و با نقاط ضعف انها مخالف باشند. امریکا در زمان کلینتون وبا حمایت از ناتو، مواضع نظامی سربها در بوزنیا را بمباران کرد تا هزاران مسلمانان این کشور را از خطرنسل کشی سربهای تبعیضگرای این منطقه نجات دهد. مادلین البریت، وزیر امور خارجه کلینتون، تا مرز معدرت خواهی برای کودتای امریکا در ۲۸ مرداد بر ضد رهبر فقید جنبش ملی ایران، محمد مصدق پیش رفت. دولت اوباما از بهار جنبشهای عربی دفاع نمود و به ارتش مصر اخطار داد که در انتخابات ریاست جمهوری اول این کشور بعد از پیروزی بهار عربی، از یک انتخابات ازاد حمایت کرده و اجازه نخواهد داد که ارتش این کشور در انتخابات بر ضد مرسی توطئه کند. اینها نقاط قدرت سیاست های خارجی این دو رئیس جمهور امریکا در زمانهای مختلف است که میتوان با ان موافق بود. اما در زمان دیگری میتوان سیاست خارجی اوباما را برای مداخله نظامی در لیبی و بخاطر اینکه در مورد یک الترناتیو قوی سیاسی در این کشور فکر نکرده بود به نقد کشیده و محکوم کرد. لذا میتوان بطورواقعگرایانه سیاست خارجی امریکا را در زمانهای متفاوت و توسط رؤسای مختلف جمهور این کشور به نقد کشید، اما به عنوال مثال نمیتوان بخاطر اینکه دولت فعلی امریکا مخالفین مادرو را، مانند بسیاری دیگر از کشورهای دنیا به رسمیت شناخته و از ان حمایت میکند، انرا محکوم کرد، این مخالفین را عامل امریکا دانست و عمل مخالفین در این کشور را یک کودتا با حمایت امریکا دانست. برای تشخیص اینکه ایا امریکا و مخالفین مادرو درونزوئلا در تدارک یک کودتا هستند، فقط نمیتوان با یک نگاه تعصبگرایانه نسبت به امریکا نتیجه گیری کرد و از ارزیابی محققانه و بیطرفانه بحران سیاسی در این کشور چشم پوشید. برای تحلیل اوضاع سیاسی ونزوئلا باید کارنامه سیاسی دولت چاوز و مادرو و همچنین برنامه های اقتصادی انهارا در طول بیست سال گذشته به ارزیابی دقیق گذاشت. باید فهمید چرا دولتی در کشوری ثروتمند در برنامه های اقتصادی خود شکست خورده است. باید دید مخالفین دولت ونزوئلا با کدام پیشینه ای و برای چه به مخالفت با این نظام برخواسته اند. باید فهمید که کشورهای مخالف با دولت مادرو، در امریکای لاتین و بیرون، به دنبال چه منافعی هستند و چه هدفی را دنبال میکنند. باید دید چرا در کشوری کاتولیک، روم و پاپ که کمتر پا به حیطه سیاست میگذارند، حامی مخالفین دولت این کشور شده اند. باید فهمید چرا مخالفین مادرو حمایت کشورهای امریکای لاتین و امریکا و کانادا را به دست اورده و این حمایت را برای خود حیاتی میداند. در مورد مخالفین چاوز، مادرو و دولت ایدئولوژیک انها باید دید ، چرا پس از سالها مبارزه قانونی و اعتقاد به نرمهای دموکراتیک و شرکت در انتخابات ازاد در سال ۲۰۱۵ و با داشتن اکثریت مجلس ملی این کشور، امروز وارد یک رودروئی با دولت مادرو شده اند. ایا تقلب انتخاباتی مادرو در سال ۲۰۱۸ که سازمان ملل متحد و بسیاری از کشورهای جهان انرا محکوم نموده و مردود دانستند، نقشی در بحرانهای امروز این کشور دارد؟ باید دید که جوان گوایدو، رهبر احزاب مخالف، رئیس مجلس ملی ونزوئلا با استناد به کدام بخش از قانون اساسی این کشور، خودرا نماینده مشروع یک دولت ائتلافی میداند. باید پرسید چرا دولت مادرو حاضر نیست تن به یک انتخابات ازاد و منصفانه با حمایت و نظارت نهادهای بین المللی دهد. اینها و سئوالات دیگری همه میتوانند بدون تعصب به تحقیق و ارزیابی گذاشته شوند. چاوز معلم سیاستهای پوپولیستی احمدی نژاد در ایران بود. عجیب اینجاست که بعضی ها که سخت منتقد سیاستهای احمدی نژاد در ایران بوده اند، امروز حامی مادرو در ونزوئلا شده اند بدون انکه به سیاستهای او و چاوز توجه کافی کرده باشند تا ریشه یابی مشکلات و بحران در این کشور برایشان اسان تر شود. انها اعتقاد دارند که احمدی نژاد برای ایران یک فاجعه بود اما گوئی میخواهند بگویند که مادرو با همان شیوه و سیاستها برای ونزوئلا یک الترنیو مطلوب است. تنها فرق در اینجا تعصب انها به امریکا و مظنون بودن انها به حمایت امریکا از مخالفین مادرو است بدون اینکه عوامل متعدد دیگری را که در رشد یک جنبش عظیم اجتماعی بر ضد استبداد و دولت ایدئولوژِیک در این کشور شکل گرفته است به ارزیابی گذارند.
نوع جدید کودتا: دوست عزیزم، محمد برقعی، در مقاله ای در زیتون، انچه امروز در ونزوئلا در حال شکل گرفتن است را یک «کودتای نوین» میداند. «کودتای نوین» او بر دو پایه استوار گردیده است، اول همراه کردن افکار عمومی بر ضد کشوریکه در ان «کودتای نوین» اتفاق میافتد. دوم کسب حمایت از کشورهای دیگر برای به چالش کشیدن کشوری که هدف این کودتا قرار میگیرد. بهنظر نویسنده ان مقاله ابزاری که دولتهای قدرتمند بکار میگیرند تا این کودتای نوین را سامان دهند، اول اعمال تحریم اقتصادی است و دوم به کار گیری وسایل ارتباط جمعی برای تشویش اذهان عمومی برای عملی کردن اهدافیکه بدنبال ان میباشند. لذا کشوریکه به «کودتای نوین» دست میزند، باید برروی تحریم اقتصادی، تشویش و همراه کردن افکار عمومی، و کسب حمایت از بقیه کشورها برای این کودتا تکیه کند. در این مقاله کوشش میشود که به تحلیل عواملی چون سیاستهای خارجی واشینگتن در مورد ونزوئلا، تحریمهای امریکا بر روی این کشور، در زمان رئیس جمهوران مختلف امریکا و همچنین نقش رسانه و حمایت بسیاری از کشورهای دنیا برای مخالفین مادرو پرداخته شود. سئوال اینجاست که ایا این عوامل در اضمحلال اقتصادی و سیاسی این کشور نقش داشته اند؟ در بخش دیگری از این مقاله، سیاستهای دولت ترامپ در مورد ونزوئلا با یک دید انتقادی به ارزیابی گذاشته خواهد شد. در بخش پایانی به جمع بندی بحث و اینکه اصولا مشکلات ونزوئلا ریشه داخلی و نه خارجی دارد خواهیم پرداخت. مقاله گذشته من در مورد ونزوئلا «بحران ونزوئلا و شکست چاوزمو» که در زیتون و میهن چاپ شده است به فهم مشکلات سیاسی و اقتصادی این کشور بسیار کمک خواهد نمود. در این مقاله نگاه بیشتر به امریکا و سیاست خارجی واشینگتن در دورانهای گذشته و حال در مورد ونزوئلا میباشد.
سیاستهای خارجی دولتهای مختلف امریکا در بیست سال گذشته در مورد ونزوئلا: دولت چاوز و مادرو با چهار رئیس جمهور امریکا، کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ در طول بیست سال گذشته روبرو بوده اند. وقتی ادعا میشود که سیاست امریکا در مورد ونزوئلا یا تحریم اقتصادی، یا بسیج وسائل ارتباط جمعی برضد این کشور و یا نهایتا تشویق کشورهای دیگر برای حمایت از به چالش کشیدن ونزوئلا بوده است، فرض اول اینست که همه دولتهای امریکا در طول بیست سال گذشته سیاستهای یکسانی را در مورد این کشور دنبال کرده اند و اصولا و بعنوان مثال فرقی بین دولت اوباما و ترامپ در سیاست خارجی و خصوصا در مورد ونزوئلا وجود ندارد. این بحث با مشکلات ریشه ای مختلفی روبروست بخاطر اینکه بسیار روشن است که در سیاست خارجی امریکا نه تنها جمهوریخواهان و دموکراتها با هم فرقهای فاحشی دارند که افراد مختلف در درون این دوحزب سیاسی هم با نگرشهای متفاوتی در زمانهای مختلف به طراحی سیاست خارجی در این کشور همت گمارده اند. رئیس جمهوری چاوز در سال ۱۹۹۹ در ونزوئلا مقارن با اخرین سال ریاست جمهوری کلینتون در امریکا است. دولت کلینتون سیاست خاصی در رد انتخاب چاوز بعنوان یک دولت مشروع انتخابی اتخاذ نکرد. دوسالی از دولت چاوز و یکسالی از دولت جورج بوش در امریکا گذشته بود که دولت محافظه کار امریکا احساس میکرد که برای همراه کردن دولت چاوز با سیاستهای واشینگتن برای مبارزه با تردد مواد مخدردر امریکای لاتین دچار مشکل گردیده است. دولت بوش طرحی را بنام «طرح کلمبیا» ( Columbia Plan) تهیه کرده بود و مبلغی حدود بیش از یک میلیارد دلار هم به ان اختصاص داده بود تا برای پیاده کردن این طرح از ان استفاده شود. دولت چاوز کوشش میکرد که از طریق کمکهای مالی به گروههای مسلح و مخالف بعضی از دولتهای امریکای جنوبی با این طرح مقابله کند. در ابتدا در بین مشاوران سیاسی بوش در مورد چاوز و دولت او اختلاف نظر بود، گروهی اعتقاد داشتند که او دشمن امریکاست و گروه دیگری فکر میکردند که اختلافات چاوز با امریکا را نباید به سطح دشمنی ارتقا داد. بسیاری که نمیخواستند با دولت چاوز از در دشمنی مقابله کنند به وابستگی امریکا به نفت ونزوئلا اشاره میکردند. در این زمان دولت ونزوئلا چهارمین تولید کننده نفت برای بازار امریکا بود. برنارد ارن، یکی از معاونان وزیر امور خارجه بوش در ان زمان در ۲۸ دسامبر ۲۰۰۰ به نیویورک تایمز میگوید، «ما با درکی که از شرایط امریکا و وابستگی به نفت ونزوئلا داشتیم کوشش میکردیم که بطور مثبت با (چاوز) برخورد کنیم و وارد لفاظی و شعارهای سیاسی با او نشویم.». سفیر چاوز در واشینگتن اعلام کرده بود که دولت چاوز با طرح کلمبیا موافق نیست بخاطر اینکه او فکر میکند که این طرح به حجم مهاجرین، ازدیاد خشونت و رقابت در خرید سلاح در امریکای جنوبی کمک میکند. در اینجا باید حق را به چاوز داد زیرا برنامه مبارزه امریکا با تردد مواد مخدر در امریکای لاتین نقاط ضعف و تاریک زیادی داشت. گروهی از دولتهای دست راستی از کمکهای امریکا برای اجرائی کردن این طرح بهره مند میشدند و با مسلح شدن، بر حجم خشونت در داخل کشور خود و در مقابل شهروندانشان میافزودند. گروهی از مشاوران سیاسی دولت گذشته امریکا در زمان کلینتون به نیویورک تایمز گفته بودند که دولت کلینتون چاوز را تهدیدی برای امریکا نداسته و نمیبایست مثل یک دشمن اورا به چالش کشید. این گروه اعتقاد داشتند که دولت چاوز گام بگام دارد به یک دولت اقتدار گرای استبدادی و ناقض حقوق بشر در ونزوئلا تبدیل میگردد. بسیاری از جمهوریخواهان در حلقه مشاوران بوش اعتقاد داشتند که برای کاهش نیاز امریکا به نفت ونزوئلا میبایست به مکزیک و منابع انرژی این کشور تکیه کرد. در این زمان وینسنت فاکس رئیس جمهور مکزیک شده بود و دولت بوش میتوانست رابطه بسیار نزدیکی را با او بر قرار کند. اما مشکل دیگری که وجود داشت و بسیاری از همسایگان ونزوئلا تدریجا به ان پی برده بودند، دخالت سیاسی چاوز در سیاست کشورهای همسایه بود. دولت برزیل بطور مشخص شکایت میکرد که چاوز در سیاستهای این کشور دخالت میکند. او در امریکای لاتین به گروههای چریکی چپ کمک میکرد تا نظم حاکم بر کشورهای خودرا به چالش بکشند. چاوز اولین رئیس دولتی بود که در اگوست سال ۲۰۰۰ در یک سفر ده روزه برای شرکت در اوپک به بغداد مسافرت نموده تا با صدام حسین ملاقات کند. در این سفر به صدام حسین قول داده بود که در شکستن تحریمهای بین المللی باو کمک خواهد کرد. سفیر ونزوئلا در واشیگتن در طول این سالها مرتب اعلام نموده بود که چاوز دشمن امریکا نیست و میخواهد با این کشور روابط دوستانه ای داشته باشد.
در سال ۲۰۰۲ کودتای ناموفقی بر ضد چاوز در ونزوئلا تدارک دیده شد. دولت بوش دولت کودتائی پدرو کارمنا را به رسمیت شناخت. چاوز این کودتا را کودتای امریکا میدانست. او ادعا نمود که هواپیماهای امریکا و کشتی های جنگی این کشور به کمک کودتاچیان در این کشور امده بودند. دولت چاوز قول داده بود که مدارکی را در این رابطه ارائه دهد اما این مدارک هرگز ارائه نشد. در اینکه دولت بوش و نیوکانهای مشاور او مخالف چاوز بودند شکی نیست اما در اینکه انها این کودتا را تدارک دیده بودند شک های زیادی وجود دارد. به دنبال این کودتا کریستفر داد سناتور مشهور دموکرات در کمیته سیاست خارجی امریکا کمیته ای را برای تحقیق دخالت امریکا در این کودتا تشکیل داد. نهایتا این کمیته به این نتیجه رسید که امریکا در این کودتا دخالتی نداشته و اطلاعاتی که سازمان سیا در مورد ارتشیان کودتا گر جمع اوری نموده بود پیش از کودتا و در اوریل ۲۰۰۲ توسط سفیر امریکا در ونزوئلا، ویلیام برونفیلد، در اختیار چاوز قرار گرفته بود. امریکائی ها پس از سالها سابقه دخالت نظامی و کودتا در امریکای لاتین، نمیخواستند که دستشان به کودتای دیگری الوده شود. این درست در حال حاضر بحث بخش بزرگی از جامعه فرهیخته سیاسی امریکا در مورد سیاستهای تهدید امیز ترامپ و مخالفت انها با این سیاستهاست. چاوز سالهای بعد هنوز ادعای ثابت نشده خود را تکرار میکرد علی رغم اینکه در سال ۲۰۰۲ دولت امریکا مجداد اورا از یک توطئه دیگر برای قتل او مطلع نموده بود.
چاوز در سال ۲۰۰۶ اعلام نمود که سفارت امریکا در ونزوئلا درباره او اطلاعات جمع اوری میکند تا واشینگتن در این کشور مداخله نظامی کند. او از طرحی بنام طرح بالبولا (Plan Balbola) یاد میکند و در مصاحبه ای به مخبر تلویزیون ABC در امریکا، تد کاپل، میگوید که او به طرح این مداخله نظامی دست پیدا کرده است. بزودی معلوم شد که ان طرح مربوط به کشور اسپانیا بوده و یک سناریوی جنگی بوده است که دولت این کشور با کامپیوتر به سربازان خود تعلیم میداده است. این درست زمانیست که امریکا با مشکلات فراوان دخالت نظامی خود در عراق دست و پنجه نرم میکند و هرگز به فکر این نیست که دست به دخالت نظامی دیگری در امریکای لاتین بزند. با سرکوب مخالفین خود و ایجاد یک دولت استبدادی پوپولیستی، چاوز روز بروز حس خود بزرگ بینی اش بیشتر میشد و در دنیای عادی زندگی نمیکرد. دائم فکر میکرد که دولتی دارد بر ضد او توطئه میکند. در زمان دولت بوش رابطه بین امریکا و ونزوئلا به پایین ترین سطح خود رسید. چاوز میخواست که از روسیه ۱۰۰,۰۰۰ تفنگ کلاشینکف بخرد. دونالد رامزفیلد از روسیه خواست که از فروش این اسلحه ها به چاوز خودداری کند به خاطر اینکه او این گونه اسلحه را در دست گروههای چپ برانداز در امریکای لاتین قرار میدهد ونتیجتا به ثبات در این منطقه کمک نمیکند. همین توصیه برای فروش اسلحه به ونزوئلا، به اسرائیل و اسپانیا هم شده بود. در صحبت خود در سال ۲۰۰۶ در سازمان ملل متحد، چاوز بوش را یک شیطان خواند. در همین سال دولت بوش ادعا کرده بود که دولت چاوز از پول نفت خود استفاده میکند تا دولتهای منطقه را بی ثبات نماید. در جواب او چاوز گفته بود که او یک قاتل، خر، معتاد الکلی و مریض است. رابطه نزدیک چاوز با کوبا و ایران، بسیاری از نیوکانهای اطراف بوش را عصبانی کرده بود. در سال ۲۰۰۸ دولت چاوز سفیر امریکا، پتریک دودی را بجرم توطئه بر ضد او از ونزوئلا اخراج کرد. رابطه امریکا وونزوئلا تا حدی تقلیل پیدا کرد که واشینگتن در سال ۲۰۰۸ ونزوئلا را در لیست حامیان تروریسم قرار داد.
اما سیاست خارجی امریکا در زمان اوباما در مورد ونزوئلا با تغییرات عمده ای روبرو شد. در انتخابات سال ۲۰۰۸ امریکا، چاوز اعلام کرد که برای او اوباما و یا مک کین فرقی نمیکنند. او هم مثل بسیاری از امریکاستیزان در کشور ما نمیخواست که به فرق بین دموکرات و جمهوریخواه در سیاست خارجی امریکا اذعان کند. در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹، چاوز در یک سخنرانی در دانشگاه روسیه (University of Russia) دولت امریکا را بزرگترین تروریست دنیا خواند. در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱، چاوز بعد از اینکه اوباما از روابط او با دولت احمدی نژاد انتقاد کرده بود، او را «یک شرمندگی برای مردم سیاه» امریکا دانست. در این سالها دولت اوباما روابط خصمانه تری با دولت چاوز طراحی نکرده بود و در عین حال کوشش نمیکرد که روابط بین دوکشور را تا سطح سفیر ارتقاء دهد اما ملاقات مقامهای بالارتبه این دوکشور در طول این سالها ادامه داشت. بعنوان مثال در اول ژانویه سال ۲۰۱۱ چاوز با هیلری کلینتون، وزیر امور خارجه امریکا، ملاقات کرده بود. اوباما در سیاست خارجی خود کوشش میکرد تا با همکاریهای منطقه ای در امریکای لاتین و بیشتر از طریق سازمان دولتهای امریکا (Organization of American States) که امروز ۳۵ کشور امریکای لاتین را دور هم جمع کرده است، و با مشورت و اجماع با انها بر ونزوئلا هم بخاطر سیاستهای خارجی و هم اوضاع داخلی ان کشور فشار وارد کند. چند ماهی به انتخابات سال ۲۰۱۲ در امریکا مانده بود که چاوز در نطقی اعلام کرده بود که اگر بتواند در امریکا رای دهد، او به اوباما رای خواهد داد. در طول این چند سال، تازه دولت چاوز فهمیده بود که سیاستهای اوباما با سیاستهای بوش و نیوکانها در مورد ونزوئلا فرقهای فاحشی دارد. در دسامبر ۲۰۱۱ زمانی که چاوز فهمید که سرطان دارد گفته بود که «ایا تعجب اور نخواهد بود که ۵۰ سال از حالا بفهمیم که انها (امریکا) تکنولوژی اشاعه سرطان را درست کردهاند» در سال ۲۰۱۳ پیش از مرگ چاوز، نیکولس مادرو که در این زمان معاون چاوز بود امریکا را متهم کرد که با ارتشیان درون این کشور در تماس میباشد. او همچنین اعلام نمود که امریکائیان باعث بیماری سرطان چاوز شده اند.
بعد از فوت چاوز، روابط بین امریکا و مادرو وارد فاز جدیدی شد و بر میزان تنشهای بین این دوکشور افزوده گردید. در ۱ اکتبر ۲۰۱۳ دولت اوباما سه نفر از دیپلماتهای دولت ونزوئلا را به دنبال اخراج سه دیپلمات امریکائی از طرف دوات مادرو را اخراج نمود. در ۱۶ اکتبر ۲۰۱۳، مادرو سه نفر دیگر از دیپلماتهای امریکارا اخراج کرد. جرم انها اتهام تماس این سه دیپلمات با رهبران مخالفین در ونزوئلا بود. در ۲۵ فوریه ۲۰۱۴، دولت امریکا نیز چندین دیپلمات ونزوئلا را از واشینگتن اخراج کرد. در ۲۸ می ۲۰۱۴، اولین طرح تحریمی در کنگره ۱۱۳ امریکا به خاطر نقض حقوق بشر در ونزوئلا تصویب گردید. دولت اوباما از این قانون استفاده کرده تا تحریمهایی را بر ضد ناقضان حقوق بشر در این کشور وضع نماید. این تحریمها فقط افراد و نه دولت ونزوئلا را نشانه میگرفت. در ۹ مارچ ۲۰۱۵، دولت اوباما در یک فرمان اجرائی، ونزوئلا را تهدیدی برای امنیت امریکا اعلام و متعاقبا تحریمهای دیگری را بر روی افراد در دولت ونزوئلا وضع کرد. در بین سالهای ۲۰۱۵-۲۰۱۶ میلادی، دولت اوباما از طرح واتیکان برای ایجاد صلح بین امریکا و ونزوئلا سخت حمایت کرد و امیدوار بود که همانند ان چیزیکه در کوبا با وساطت واتیکان بین امریکا و این کشور اتفاق افتاده بود، در ایجاد روابط بین ونزوئلا و امریکا اتفاق افتاده و این روابط رو به بهبود گذارد. اما واتیکان بعده ها اعلام نمود که مادرو مرتب در مقابل عملی کردن این طرح مشکل ایجاد نموده و نهایتا باعث شکست ان شد. دولت اوباما در زیر فشار لابی ضد کوبا و طرفداران تحریم این کشور، درهای دیپلماتیک واشینگتن را به هاوانا باز نمود و پس از انقلاب کوبا، برای اولین بار راه تعامل را با این کشور گشود. مادرو مایل نبود از این تجربه موفق درس گیرد و علت شکست بازسازی روابط بین امریکا و ونزوئلا با وساطت واتیکان گردید.
با انتخاب ترامپ در پایان سال ۲۰۱۶ میلادی، روابط امریکا و ونزوئلا به پائینترین سطح خود تقلیل یافت. با به رسمیت شناختن دولت موقت گوایدو توسط ترامپ در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۹ و حمایت کشورهای اتحادیه اروپا، سازمان دولتهای امریکا، گروه لیما و پوپ از دولت موقت گوایدو و درخواست برای یک انتخابات ازاد و منصفانه در زیر کنترل و نظارت سازمانهای بین المللی، بحران ونزوئلا بسیار حاد تر شده و به سطح جدیدی ارتقاء پیدا کرده است. گوایدو و مخالفین مادرو که در بین انها چهار حزب بزرگ قدرتمند این کشور نظیر حزب عدالت اول(Primero Justica)، عمل دموکراتیک(Accion Democratica)، عصر جدید (New Era) واراده خلق (Voluntad Popular) وجود دارند و در مجلس ملی این کشور که به دنبال یک انتخابات ازاد در سال ۲۰۱۵ تشکیل شده بود، دو سوم و اکثریت کرسی هارا تصاحب کرده بودند، انتخابات سال ۲۰۱۸ که در ان مادرو انتخاب شده بود را ازاد و قانونی نمیدانستند. بسیاری از کشور های دنیا این انتخابات را محکوم کرده و سازمان ملل متحد انرا ازاد و منصفانه ندانست. جوان گوایدو با حمایت احزاب مخالف در مجلس ملی این کشور و با توسل به ماده های ۲۳۳، ۳۳۳ و ۳۵۰ قانون اساسی که در زمان چاوز نوشته شده بود و اختیار تشکیل دولت را به سخنگوی مجلس ملی این کشور در زمانیکه دولتی نتواند تشکیل شود را میداد، به تشکیل یک دولت انتقالی موقت دست زده است. اگرچه حامیان داخلی و خارجی دولت موقت گوایدو اورا رهبری مشروع میدانند اما حمایت فرصت طلبانه محافظه کاران امریکائی و ترامپ از این دولت بسیاری را منتقد سیاستهای واشینگتن در مورد ونزوئلا کرده است. بسیاری در امریکا و اکثریت مردم ونزوئلا نمیخواهند که هیچ کشوری در ونزوئلا دخالت نظامی کند. در بخش پایانی این مقاله به مواضع دولت ترامپ و خطرات این سیاست در مورد ونزوئلا پرداخته خواهد شد.
ایا تحریمهای امریکا به اضمحلال اقتصادی ونزوئلا کمک کرده است؟ با نگاهی دقیق به تاریخ تحریمهای امریکا برروی ونزوئلا در طول بیست سال گذشته، مشخص میگردد که اضمحلال اقتصادی ونزوئلا بیشتر نتیجه برنامه ریزی یک دولت ایدئولوژیک، سوء مدیریت و فساد گسترده در این کشور بوده است. اولین تحریم امریکا برروی ونزوئلا در سال ۲۰۰۵ توسط دولت بوش وضع و اعمال گردید. دولت امریکا ونزوئلا را متهم نمود که با برنامه های این کشور و بقیه کشورهای امریکای لاتین برای توقف تردد قاچاق مواد مخدردر این منطقه و بسمت امریکا همکاری نمیکند. لذا دولت بوش افرادی در دولت چاوز را شامل قانون اجازه برای عمل در سیاست خارجی (Foreign Relations Authorization Act) مورد تحریم قرار داد. هر ساله بر لیست این افراد در زمان دولتهای مختلف امریکا افزوده شده و بسیاری را در دولت چاوز در بر گرفت. بسیاری از ژنرالهای ارتش ونزوئلا در طول این سالها در این لیست جای گرفته اند.
دومین تلاش عمده در راستای تحریم ونزوئلا مجددا در سال ۲۰۰۶ میلادی شکل گرفت. دولت بوش مجددا دولت چاوز را متهم نمود که در مقابله با تروریسم در امریکای لاتین، ونزوئلا با امریکا و بقیه کشورهای منطقه امریکای لاتین همکاری نمیکند. لذا دولت ونزوئلا را شامل قانون کنترل صادرات اسلحه خود (Arms Export Control Act-22U.S.C.2781) نموده و از فروش اسلحه باین کشور ممانعت به عمل اورد. دو نفر در ونزوئلا درسال ۲۰۰۸ توسط دولت امریکا متهم شدند که به حزب الله در لبنان کمک میکنند. این دونفر توسط امریکا تحریم شده و هرساله تا سال ۲۰۱۸ افراد بیشتری به این لیست اضافه شدند. این دو تحریم مهمترین تحریمهای دولت بوش بر ضد اشخاص و شخصیتهای دولتی در ونزوئلا بوده و فقط در همین حیطه محدود شده بودند. اگر چه نیوکانهای امریکا بسیار کوشش میکردند تا از تاثیرات سیاست خارجی چاوز در امریکای لاتین بکاهند اما هرگز برای تحریمهای اقتصادی و دولتی برروی دولت چاوز تلاشی نشد.
از سال ۲۰۱۴ میلادی کشور ونزوئلا توسط دولت اوباما و ترامپ در لیست تحریمهای تردد انسانها قرار گرفته است. ونزوئلا در طبقه بندی سوم این تحریمها (Trafficking Victims Protection Act) قرار گرفته است. این به این معنیست که این کشور با امریکا و کنواسیونهای بین المللی و منطقه ای برای جلوگیری از این تردد همکاری نکرده است. با این تحریمها، کشور ونزوئلا نمیتواند از کمکهای مختلف مالی و غیره امریکا استفاده کند. باز این تحریمها به اقتصاد ونزوئلا مربوط نمیشود.
در می سال ۲۰۱۴ دولت اوباما به سیاستهای مادرو در زمینه حقوق بشر در این کشور انتقاد و در این چهارچوب تحریمهایی را وضع کرد. بعد از تصویب قانون (Venezuela Defense of Human Rights and Civil Society Act of 2014) در ۱۸ دسامبر۲۰۱۴ در کنگره امریکا، یعنی یکسال بعد از مرگ چاوز، باراک اوباما فرمان اجرائی خودرا (Executive Order 13692) در مارچ ۲۰۱۵ صادر نمود. این فرمان اجرائی توسط اوباما، اشخاص نقض کنندگان حقوق بشر در این کشور را که در فوریه ۲۰۱۴ تظاهرات مسالمت امیز مردم ونزوئلا را در کاراکاس سرکوب کرده بودند در بر میگرفت. این تحریم شامل مسدود کردن سرمایه افرادی که در دولت مادرو به نقض حقوق بشر و سرکوب تظاهرات مردم در فوریه این سال متهم میشدند محدود میگردید. این افراد همچنین نمیتوانستند به امریکا مسافرت نمایند. این قانون در سال ۲۰۱۶ مجددا توسط کنگره امریکا تا سال ۲۰۱۹ میلادی تمدید شد. جالب اینجاست که از راست تا چپ درون کنگره امریکا به این قانون رای مثبت داده اند. تاپایان دولت اوباما، وزارت خزانه داری امریکا ۶۵ نفر در دولت مادرو را شامل این قانون کرده بود. از این ۶۵ نفر، ۶ نفر عضو نیروهای امنیتی کشور ونزوئلا بوده و یک نفر قاضی دادگاهی بود که برای دستگیر کنندگان مردم در تظاهرات حکمهای شاقی را تعیین کرده بود. از می ۲۰۱۷ تا سپتامبر ۲۰۱۸، دولت ترامپ ۵۸ نفر دیگر را در دولت ونزوئلا به این لیست اضافه نمود. مادرو و همسر او هم در این لیست جای گرفته اند. در اول نوامبر۲۰۱۸ دولت ترامپ با صدور مجوز فرمان اجرائی ۱۳۸۵۰ از خزانه داری دولت امریکا خواست تا افرادیکه در بازار خرید و فروش طلا و یا پولشوئی بین المللی از کشور ونزوئلا شرکت میکنند، شامل تحریمهای امریکا کند. در ۸ ژانویه ۲۰۱۹ و بدنبال این فرمان اجرائی، ۷ نفر و ۲۳ کمپانی ونزوئلائی که در بازار خرید و فروش ارز خارجی شرکت کرده بودند شامل تحریمهای امریکا شدند. این اولین بار در تاریخ تحریمهای امریکا برروی ونزوئلاست که غیر مستقیم تحریمهای امریکا دولت مادرو را نشانه میگیرد. فاکس نیوز که یک رسانه کاملا دست راستی در امریکاست، در ستون اظهار نظر خوددر ۱۹ مارچ ۲۰۱۵ نوشت، «تحریمهایی که توسط دولت اوباما در مورد ونزوئلا اعمال شده بود هیچگونه تاثیری بر اقتصاد این کشور نداشته و روابط بین ونزوئلا و امریکا همچون گذشته بدون تغییر و با ثبات مانده بود.»
در اگوست ۲۰۱۷ ترامپ فرمان اجرائی ۱۳۸۰۸ دیگری را در مورد تحریم ونزوئلا صادر کرد. در این فرمان ، دولت ترامپ دولت ونزوئلا را از دسترسی به بازار مالی امریکا برای گرفتن قرض ممنوع کرد. استثنا در این فرمان اجرائی کمپانی نفتی سیتگو CITGO متعلق به کشور ونزوئلا در امریکا بود. این کمپانی در جنوب امریکا مالک چندین پالایشگاه برای تصفیه نفت سنگین این کشور است. در مارچ ۲۰۱۸ ترامپ با فرمان اجرائی ۱۳۸۲۷ دیگری دولت ونزوئلا را از شرکت در بازار پولی دیجیتال امریکا محروم نمود. در می همین سال در فرمان اجرائی دیگری ۱۳۸۳۵، دولت ترامپ کمپانیهای امریکائی را در دادن قرض به ونزوئلا و یا خرید قرض این کشور از کمپانیهای دیگر ممنوع کرد.
در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۹ به دنبال فرمان اجرائی ۱۳۸۵۰، دولت ترامپ از بخش کنترل سرمایه های خارجی وزارت خزانه داری امریکا خواست تا شرکت نفت ونزوئلا PDVSA شامل تحریمهای امریکا شده و تمام اموال انرا در امریکا مسدود نماید. به کمپانی سیتگو CITGO در امریکا که متعلق به کشور ونزوئلاست اجازه داده شده است تا پایان ژوئیه ۲۰۱۹ به معاملات و مراودات مالی خود با بقیه کمپانیهای ونزوئلایی که در زیر چتر PDV فعالیت میکرده اند ادامه داده و این کمپانی تا پایان اوریل امسال به واردات نفت از کشور ونزوئلا ادامه دهد، اما مراودات مالی کمپانی سیتگو با دولت مادرو مسدود گردیده و فقط دولت موازی مخالفین تحت رهبری گوایدو میتواند از سرمایه های این کشور در خارج برای خرج در ونزوئلا استفاده کند.
با توجه به تاریخ تحریمهای امریکا برروی ونزوئلا، میتوان نتیجه گرفت:
۱. تحریمهای امریکا برروی ونزوئلا از زمان دولت مادرو شروع شده است
۲. این تحریمها تا نیمه سال ۲۰۱۷ بیشتر اشخاص خاصی را نشانه گرفته و شامل اقتصاد این کشور نبوده است
۳. تحریمهای مالی سال ۲۰۱۸ امریکا برروی ونزوئلا بیشتر شامل دسترسی این کشور به بازار مالی دنیا برای قرض گرفتن برای بدهمکاریهای این کشور بوده است
۴. از ابتدای سال ۲۰۱۹ دولت امریکا و ترامپ به تحریم اقتصادی و نفت این کشور همت گماشته اند
لذا فرضیه ایکه باور دارد که تحریمهای امریکا به اقتصاد این کشور ضربه زده است یک بحث کاملا غلط، بدون سند و پشتوانه منطقیست. کشور ونزوئلا در زمان مادرو از دولت چین و روسیه قرض گرفته و کمپانی سیتگو در امریکارا به عنوان وثیقه برای این قرضها استفاده کرده است. اقتصاد ونزوئلا در طول تقریبا ۱۵ سال در زمان دولت چاوز از هم فروپاشی شده بود و مادرو وارث اقتصادی ویران پیش از تحولات و بحرانهای جدید در این کشور بوده است.
چرا دولت جوان گوایدو حمایت جهانی گرفته است؟ کشورهای اتحادیه اروپا که ۲۸ کشور اروپائی را تشکیل میدهند، سازمان دولتهای امریکا (Organization of American States) که ۳۵ کشور امریکای لاتین را در درون خود جای داده است، کشورهای عضو گروه لیما (Lima Group) که اکنون ۱۴ کشور امریکای لاتین را همراه با کانادا بدور یکدیگر جمع کرده است و واتیکان و پاپ که از مخالفین دولت مادرو هستند همه حامی دولت انتقالی گوایدو در ونزوئلا میباشند. بهغیر از ۳۵ عضو، سازمان دولتهای امریکا به ۶۲ کشور دیگر و اتحادیه اروپا بعنوان ناظر در این گروه عضویت افتخاری داده است. گروه لیما در ۸ اگوست ۲۰۱۷ در کشور پرو توسط ۱۲ کشور در امریکای لاتین و کشورهای ارژانتین، برزیل، کانادا، شیلی، کلمبیا، کوستا ریکا، گواتمالا، هندورس، مکزیک، پاناما، پاراگوا و پرو تشکیل یافت. این گروه که اکنون ۱۴ عضو دارد، درست بدنبال پیدا کردن راه حلی برای بحران ونزوئلا شکل گرفت. انها بدنبال تشویق دولت مادرو برای تن دادن به و بازسازی نظام دموکراتیک در ونزوئلا از طریق مذاکره با و شرکت مخالفین در این پروسه بودند. انها همچنین میخواستند که دولت مادرو به حقوق شهروندان خود در این کشور احترام گذاشته و به انتخابات ازاد به عنوان یک حق برای مردم و راه حل در ونزوئلا تن دهد. دولت امریکا اگرچه عضو گروه سازمان دولتهای امریکاست اما در شکل گیری گروه لیما و سیاستهای ان هیچگونه نقشی نداشته است. دولتهای امریکای جنوبی خیلی بیشتر از اینکه بسیاری فکر میکنند، در مقابل سیاستهای امریکا از خود استقلال نشان داده اند. در سال ۲۰۰۵ وقتی دولت بوش در گردهم ایی سازمان دولتهای امریکا پیشنهاد کرد که مکانیزمی برای نظارت بر حقوق بشر در ونزوئلا ایجاد شود، کشورهای عضو این سازمان انرا دخالت در امور داخلی ونزوئلا و ایزوله کردن دولت چاوز دانسته و با ان مخالفت نمودند. لذا اینکه دولت ترامپ یا از طریق رسانه و یا فشار توانسته است کشورهای اروپائی و امریکای لاتین را برای یک کودتا همراه واشینگتن کند، از بی اطلاعی و یا تعصب سرچشمه میگیرد و ریشه در تخیلات و دادهای ذهنی حامیان تئوری توطئه دارد.
ترامپ از زمانی که در امریکا ریاست جمهور این کشور شده است، تلاش او بیشتر صرف فروپاشی اتحادیه اروپا و ناتو، خروج از برجام، حمایت او از دولتهای راستگرا در اروپا، جنگ تجاری با چین و کشورهای اروپائی و سیاستهای ضد مهاجرتی و تبعیضگرایانه او در مورد مردم کشورهای لاتین شده است. ترامپ هرگز قادر نبوده است که یک اجماع جهانی حول و حوش سیاستهای خود در درون امریکا و بیرون ان ایجاد نماید. ترامپ برای یک اجماع جهانی در مورد مقابله با برجام کاملا شکست خورده است. ترامپ حتی در مورد سیاست خارجی خود در چالش با ونزوئلا و دولت کاملا غیر مشروع مادرو که توسط بسیاری از کشورهای دنیا محکوم شده است، نتوانسته اجماع جهانی ایجاد نموده و بسیاری نگران ان هستند که او و نیوکانهایی نظیر بولتون و پامپیو شانس یک پروسه ارام تغییرات مورد نیاز را با فرصت طلبی های خود از مردم این کشور دریغ دارند. لذا فرض اینکه دولت ترامپ توانسته است که بقیه کشورهای اروپائی و امریکای لاتین را با خود برای یک سیاست خصمانه در مورد ونزوئلا تشویق و تهییج کند و انهارا برای یک کودتای امریکائی در این کشور اماده کند بسیار غیر واقعی و ذهنیست و با هیچ منطقی خوانائی ندارد. نه تنها ترامپ نتوانسته که دیگران را قانع کند که از سیاستهای خود در مورد ونزوئلا حمایت کنند که تهدیدهای او برای دولت مادرو تا به حال نتوانسته در ایجاد تغییرات لازم در این کشور موثر واقع شود. اصولا باور بر اینکه امریکا و یا هر کشور قدرتمند دیگری در صحنه بین الملل بتواند به هر سیاستی دست بزند و به قلدری های گذشته خود ادامه دهد، باور بسیار ذهنی و نادرست است. این نوع نگاه به سیاست در روابط بین الملل حکایت از خود بیگانگی وخود باختگی و داشتن تصورات ذهنی در مقابل امریکا و یا هر قدرت دیگری در جهان جهانی شده امروز دارد. این باور ذهنی شاید میتوانست در دوران جنگ سرد برای تحلیل بعضی از رویدادهای سیاسی موثر واقع شود اما امروز توجیه استفاده از ان کاملا رنگ باخته است.
کشور ها اگر بدانند چگونه از ظرفیتهای خود استفاده کرده و چگونه سیاستهای خارجیشان را برای استفاده های بهینه از نظم بدون یک و یا چند قدرت فائق در صحنه بین المللی طراحی کنند، بدون شک قادر خواهند بود که از منافع ملی خود دفاع نموده و پاسدار امنیت کشور خود باشند. باید از اعتماد به تئوریهای توطئه سخت پرهیز نمود و تصورات ذهنی گذشته خود را برای دستیابی به حقیقت یک واقعیت در دنیای امروز به چالش کشید.
ایا قدرتهای بزرگ میتوانند از رسانه برای تشویش اذهان عمومی استفاده کنند؟ که در عصری که انحصار رسانه از دست قدرتها و دولتها خارج شده است هیچکسی نمیتواند ادعا کند که دولتهای قدرتمند میتواند بطور انحصاری از رسانه های بین المللی برای ایجاد حمایت از سیاستهای خود استفاده کنند. دولتهای خودکامه تمام کوشش خودرا در جهت محدود کردن رسانه های عمومی به کار میگیرند اما نتوانسته و نمیتوانند موفق باشند؟ ماهها نظام کشور ما برنامه ریزی کرد تا تلگرام را از دسترسی مردم و نیروهای سیاسی کشور خارج کند، ایا در این پروژه پیروز شد؟ در عصر ارتباطات و در دنیایی که ما زندگی میکنیم، دسترسی به اطلاعات از انحصار دولتها و گروههای خاص اجتماعی بیرون رفته است. ممکن است کسی ادعا کند که فلان دولت خودکامه و یا گروه توانسته از وسایل ارتباط جمعی برای عرضه سیاستهای خود خوب استفاده کند، اما این هرگز به این معنی نیست که ان دولت و گروه موفق شده است دسترسی به اطلاعات را انحصاری کند. درست برعکس، میلیونها انسان در کره زمین به هزاران رسانه در هر زمانی میتوانند دسترسی داشته باشند مگر اینکه کسی در کره شمالی زندگی کند. دوران انحصار خبر و اطلاعات خصوصا در طول سه دهه گذشته سپری شده است و اکثر رسانه ها در دنیای ما از اینترنت و یا ابزار دیجیتال دیگری استفاده میکنند تا بتوانند در بازار این حرفه تاثیر گذار باشند. امروز در امریکا وضع رسانه ووسایل ارتباط جمعی کاملا مشخص است. رسانه های بزرگی نظیر واشینگتن پست، نیویورک تامیز، بوستن گلب، لوس انجلس تایمز، سی ان ان ، ام اس ان بی سی، الجزیره، گاردین و….همه رسانه های مخالف ترامپ هستند و بارها استقلال خود را با مقالات انتقادی از سیاستهای او نشان داده اند. حتی در گذشته رسانه های امریکا در زمینه های مختلفی استقلال خودرا از قدرت نشان داده بودند و برای همین هم به انها در یک نظام دموکراتیک، رکن چهارم دموکراسی گفته میشود. دو خبرنگار معروف واشینگتن پست در سالهای ۷۰ در گزارشات واترگیت پرده از دخالت نیکسون در نظم دموکراتیک این کشور برکشیده و دسایس اورا برای حفظ قدرت بر ملاء کردند. رسانه های ازاد با کمک یک جنبش اجتماعی بزرگ نهایتا به جنگ امریکا در ویتنام خاتمه دادند. کدامین «ارباب قدرتی» در امریکا و در زمان ترامپ توانسته است «خبر دروغ را جایگزین خبر راست کند؟» ایا ترامپ بهعنوان معمار جایگزین کردن خبر دروغ به جای خبر درست توانسته است حمایت حد اکثری مردم امریکا را برای خود کسب کند؟ چرا چپ سوسیالیست امریکا که ابائی هم ندارد که بگوید سوسیالیست است و مواضعش کاملا روشن و مخالف مواضع راست افراطی در سیاست خارجی در این کشور است، دولت مادرو را یک دولت شکست خورده استبدادی و غیر مشروع میداند؟ ترامپ در شبی که سخنرانی سالانه خود را در کنگره امریکا در مورد اوضاع کشور امریکا (State of the Union) ایراد میکرد اشاره ای هم به ونزوئلا کرد و گفت که سوسیالیسم در هیچ جای دنیا پابرجا نمیماند و نهایتا به همین جائیکه ونزوئلا رسیده است، خواهد رسید. در جواب او، اکازیو کورتز، نماینده مجلس امریکا از ایالت نیورک، کسیکه ابائی هم ندارد که بگوید یک چپ سوسیالیست است ، بلافاصله در جواب ترامپ گفت که در ونزوئلا نبرد و مناقشه بین دموکراسی و استبداد است و هیچ ربطی به سوسیالیزم ندارد؟ برنی سندرز در جواب مخبر کانال خبری ام اس ان بی سی در هفته دوم فوریه گفت راه حل بحران ونزوئلا در درجه اول یک انتخاب ازاد و منصفانه است. دوم، این دولت باید اجازه دهد که کمکهای انسان دوستانه امریکا بدست مردم این کشور برسد. سوم، باید از همه توانمان استفاده کنیم تا اجازه ندهیم که دولت ترامپ در این کشور دست به یک دخالت نظامی بزند. ایا سندرز و کورتز افکار بخش بزرگی از مردم امریکا را نمایندگی نمیکنند؟ چه شده است که چپ امریکا هم اعتقاد دارد که نظام ایدئولوژیک در ونزوئلا یک نظام استبدادیست و شکست خورده است؟
چرا باید از مبارزات مردم ونزوئلا دفاع کرد و با سیاستهای ترامپ مخالف بود. سیاستهای دولت ترامپ در مورد ونزوئلا بیشتر از یک فرصت طلبی راستگرایانه سرچشمه میگیرد تا پیدا کردن یک راه حل برای بحران ونزوئلا. ترامپ برای بازسازی نهادهای دموکراتیک در ونزوئلا وارد این تنش با مادرو نشده است. چند روز پیش وزیر امور خارجه ونزوئلا اعلام کرد که دولت ونزوئلا و امریکا باید وارد یک گفتگو شوند. مادرو بخوبی میداند که دولت او نمیتواند دوام اورده بخاطر اینکه انچه در کشور او اتفاق افتاده است زائیده بحرانیست که چاوز و مادرو در ایجاد ان دخیل و شریک بوده اند. جوان گوایدو و مخالفین با یک مبارزه قانونی بهدنبال فضائی هستند که بتوانند خارج از محدودیتهائی که تا به حال مادرو ایجا کرده است، به یک انتخابات ازاد و منصفانه دست پیدا کنند. شاید این درخواست قانونی و مشروع مخالفین، بیش از هر چیز دیگری برای مخالفین مادرو در ونزوئلا و در سطح بینالمللی مشروعیت ایجاد کرده است.
دولت ترامپ دولت مادرو را به یک مداخله نظامی تهدید کرده است. این تهدید و شیوه به چند دلیل مردود و باید محکوم شود. به غیر از این دولت ترامپ، الیت ابرام، یک دیپلمات بد نام که در گذشته به دنبال تغییر رژیم و مداخله نظامی در کشورهای دیگر بوده است را برای پیدا کردن یک راه حل برای بحران ونزوئلا انتخاب کرده است. ابرام و بولتون بدنامی خودرا از گذشته و سیاستهائی که پیشنهاد و حمایت میکرده اند، یدک میکشند. ابرام همکار نورت در پروژه ایران گیت در زمان ریگان است. ترامپ در کنفرانس گروه لیما که در اوریل ۲۰۱۸ در مورد بحران ونزوئلا تشکیل شده بود شرکت نکرد. بسیاری در امریکای لاتین این عدم شرکت را دلیل بر پشت پازدن امریکا به کنشهای چند جانبه (Multilateralism) برای حل مشکلات جهانی و منطقه ای و حس خود بزرگ بینی ترامپ دانستند. نه تنها کشورهای مختلف امریکای لاتین نمیخواهند که دولت امریکا هرگز به فکر دخالت نظامی در ونزوئلا باشد که در یک امار گیری توسط موسسه معتبر مگانالیسیس، ۸۴% مردم ونزوئلا از دخالت یک نیروی چند ملیتی در این کشور حمایت میکنند اما فقط ۳۵% مردم با دخالت نظامی در این کشور موافق هستند.
از طرف دیگر در بین سالهای ۱۸۹۸ و ۱۹۹۶ دولت امریکا بیش از ۴۱ بار در امور کشورهای امریکای لاتین دخالت کرده است. ۱۷ بار واشینگتن در این کشورها دخالت مستقیم نظامی کرده و ۲۴ بار دخالت غیر مستقیم برای تغییر رژیم در کشورهای امریکای جنوبی بوده است. یک دولت دست راستی با یک کودتا و با حمایت امریکا در سال ۱۹۶۴ در برزیل کودتا کرده و قدرت گرفت. در سال ۱۹۷۰ کودتای دیگری با حمایت امریکا بر ضد دولت النده در شیلی طراحی شد. در سال ۱۹۷۶ دولت انتخابی ایسابل پرون با حمایت محافظه کاران دست راستی در ارژانتین سرنگون شد. کوستاریکا، السالوادور، گواتمالا، نیکاراگو، پاناما، پاراگوی، پرو، اوروگو ونزوئلا چندین کشوری هستند که با دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم امریکا در گذشته روبرو بوده اند. بسیاری در امریکا، اروپا و امریکای لاتین فکر میکنند که اگر دولت ترامپ دست به هرگونه مداخله نظامی در کشور ونزوئلا بزند، یاد اوری دوران سیاستهای گذشته امپریالیستی امریکا در این منطقه خواهد بود و به تغییرات دموکراتیک دراین کشور صدمه زده و به تغییرات دموکراتیک در منطقه کمک نمیکند. لذا سیاستهای ترامپ در ونزوئلا با اقبال مردم در ونزوئلا، منطقه و در سطح جهان روبرو نیست.
جنبش ضد استبدادی مردم ونزوئلا با حمایت جهانی روبرو شده است. مادرو فقط توانسته است حمایت دولتهای ایران، روسیه، چین، سوریه، ترکیه و چندین کشور دیگر را کسب کند. گروهی از روشنفکران ما همانند سوریه در مورد ونزوئلا هم به خطا رفته اند. نتیجه ان خطا در مورد سوریه غلطیدن در دام حمایت از مداخله نظامی نظام ایران در این کشور و نادیده گرفتن سرنوشت مردمی شد که میلیونها اواره و هزاران کشته بجای گذاشت. نتیجه ان دخالت نظامی امروز بیش از پیش برای همگان روشن شده است. با حمایت ریچارد برنسون، ثروتمند خیرخواه و طرفدار حقوق بشر، هزاران انسان در حمایت مردم ونزوئلا، برای حمایت از کمکهای بشر دوستانه به مردم این کشور و محکوم کردن استبداد مادرو، در روز جمعه ۲۲ فوریه، در کنسرتی در کشور کلمبیا و در مرز این کشور ونزوئلا شرکت کردند. ده ها خواننده از کشورهای مختلف امریکای لاتین در این کنسرت شرکت خلاق نمودند. وضع بحرانی در ونزوئلا نه ربطی به تحریمهای امریکا دارد و نه ریشه ای در تبلیغات سوء و تشویش اذهان عمومی در مقابله با این کشور. بحران ونزوئلا معلول علت یک دولت ایدئولوژیک و تلاش این دولت برای به اضمحلال کشیدن نهادهای دموکراتیک میباشد. شکست دولت چاوز و مادرو سرنوشت محتوم دولتهای ایدئولوژیک را به خوبی به تصویر میکشد. به جای تعصب و تکیه بر باورهای ذهنی، باید بحران ونزوئلا را در امار و ارقام و تلاش میلیونها شهروند این کشور برای بازسازی یک نظم دموکراتیک دید. در ۳ جون سال ۲۰۱۸ واشینگتن پست در گزارشی نوشت که تا ان زمان که نیمی از این سال را در بر میگرفت، ۴,۸۰۰۰ معلم یعنی بیش از ۱۲% کل معلمان مدرسه ابتدائی این کشور، از ونزوئلا مهاجرت نموده اند. در اولین ۵ ماه این سال بیش از ۴۰۰,۰۰۰ شهروند ونزوئلا بر تعداد حدود ۲ میلیون که در گذشته کشور را ترک کرده بودند، افزوده شده است. در سال ۲۰۱۷، ۱۲۹ استاد دانشگاه از یک دانشگاه در کاراکاس که حدود ۱۶% کل استادان این دانشگاه را تشکیل میداده است از کشور خارج شده اند. حقوق ماهانه یک استاد دانشگاه در این سال با محاسبات تورم زیاد، ۸ دلار در ماه تخمین زده شده است. دانشکده مهندسی این دانشگاه در سال ۲۰۱۵ حدود ۷۰۰ دانشجو داشته است اما در سال ۲۰۱۸ این تعداد به ۱۹۶ رسیده است. اینها امار و ارقام تکان دهنده ایست که از جنایت یک نظام ایدئولوژیک در حق مردم خود پرده بر میدارد. استبداد در کشور ما با مخدوش کردن واقعیت و اینبار در مورد ونزوئلا کوشش میکند که بر طبل امریکا ستیزی بکوبد. اینبار در این دام قرار نگیریم که مجددا در حق مردم ونزوئلا مرتکب عدول از انصاف و عدالت شده ایم.