باران تا ریز میبارد و نمنم، حس شاعرانه قشنگی دارد. نامزدهای عاشق در هوای بارانی بیرون میآیند، زیر آن قدم میزنند، نفس عمیق میکشند، برخی در هوایش شعر میگویند و عکس میگیرند. اما باران به این زیبایی، از حد که گذشت، دیگر همچنان لطیف در خیال مردم نمیگذرد و ناگهان تمام حس و حال مردمان نسبت به آن تغییر میکند. از آن فرار میکنند، خدا خدا میکنند بند بیاید، زمین و زمان را نفرین میکنند، حتی برایش نماز آیات میخوانند. ولی به قول سهراب سپهری که میگوید؛ «بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم» وقتی برای روزهای بارانی برنامه نداریم، پس به باران نیز بد نگوئیم. البته که باران، رحمت است اما برای خودش برنامه ندارد! باید آسوده ببارد و کسی نمیتواند مانعاش بشود تا بند بیاید. این آدمی است که باید برای آمدنش برنامهریزی داشته باشد و الا همین «رحمت»، خیلی راحت به «زحمت» بدل میشود.
اگرچه بارانهای بی امان و سیلابهای خروشان، سالهای پیشتر بدون پیشبینی و بهطور ناگهانی میآمد، اما اکنون دیگر به لطف هواشناسی، همه از آمدنش با خبرند. همین چند روز پیش، خبر آمدن بارانهایی شدید و سراسری، نقل محافل شده بود و همگی به لطف مجازی، همدیگر را به خوبی خبردار کرده بودند. با این همه دیدیم که باز هم قربانی گرفت و عیدِمان را عزا کرد. این تلفات و آن هم در عصر اطلاعات و ارتباطات و با وجود این همه امکانات ، تامل برانگیز است.
باران و سیلاب مثل زلزله نیست که زمان آمدنش معلوم نباشد، پس چرا باید این همه در برابرش تاوان داد. علت عمده این وضع به خاطر آن است که جانب ایمنی و احتیاط ، رعایت نمیشود، سیاستگذاریها بلند مدت و آیندهنگر نیست. مثلا با برنامهریزیهای ناشیانه، مسیر قدیمی سیلاب شهر شلوغی مثل شیراز ، به پارک و خیابان تبدیل می شود. یا این که مسئولین مطلع از احتمال سیل، از اقامت مردم و مسافران زیر بارش شدید باران و در یک سراشیبی که نقطه تلاقی بیایان و خیابان است، ممانعت نمی کنند . شاید هم برای آن است که هر کس با گوشی در دستش گزارشگر می شود و نگاه به سیلی دارد که با کسی شوخی ندارد و … نقطه، سرخط!