زیتون–آوا مشرقی: سریال شهرزاد را میتوان پرفروشترین و پرمخاطبترین تولید شبکه نمایش خانگی ایران دانست که فصل اول آن در سال ۱۳۹۴ و در ۲۸ قسمت پخش شد. یکی از سرمایهگذاران اصلی این سریال که البته نامی در سایه داشت، سید هادی رضوی، داماد محمد شریعتمداری، وزیر کار دولت روحانی است که این روزها دادگاه ویژه رسیدگی به جرائم اخلالگران و مفسدین اقتصادی در حال محاکمه او و ۳۰ متهم دیگر پرونده بانک سرمایه است. اتهام آقای رضوی پرداخت رشوه به مدیران بانک سرمایه با هدف خارج کردن ۱۰۷ میلیارد تومان از این بانک بدون تودیع وثیقه و تحصیل مال نامشروع است. این پرونده متهمان دیگری به نام احسان دلاویز، محمد امامی و حسین هدایتی دارد که همگی به نوعی اقدام به پولشویی در سینمای ایران کردهاند و از این طریق ورود پولهای کثیف به سینما تسهیل شد که از نتایج آن میتوان به کاهش سطح کیفی تولیدات و همچنین افزایش سرسام آور دستمزد بازیگرها اشاره داشت، دستمزدهایی که در غالب موارد هیچ همخوانی با شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ندارد.
سیدمحمد هادی رضوی، متولد ۱۳۶۳ در تهران، فرزند سید سعید رضوی و از دانش آموختگان مدرسه موتلفه اسلامی است. او که خود را «عاشق مبارزه با صهیونیسم» می داند، با مدیر عاملی گروه اقتصادی «فاطمی»، برای شروع فعالیت های فرهنگی خود، سریال شاهگوش، به کارگردانی داوود میرباقری را انتخاب کرد و پس از آن با همکاری محمد امامی و با سرمایهگذاری میلیاردی در فاز اول پروژه سریال شهرزاد نام خود را بر سر زبانها انداخت. پروژهای که هر چند در ابتدا بدون حاشیه بود اما در ادامه با بازداشت امامی، تهیه کننده و سرمایه گذار اصلی خود موجی از نارضایتی را بین کاربران شبکه های اجتماعی به راه انداخت. هر چند که نمی توان و نباید منکر ارزش سینمایی و هنری سریال شهرزاد شد اما باید اعتراف کرد که این سریال حالا افتخار یدک کشیدن مقام بزرگترین پولشویی سینمایی را هم از آن خود کرده است و اینها همه به لطف کسی است که اعتقاد داشت «باید لابی ثروت شیعه در مقابل لابی سرمایه یهودی ها ایجاد شود».
اما ماجرای ورود پولهای کثیف به ابتدای دهه نود و اختلاف بین تهیه کنندگان در دولت دهم محمود احمدی نژاد برمی گردد. آن زمان بابک زنجانی با سوء استفاده از شرایط پیش آمده اقدام به سرمایهگذاری در چند اثر سینمایی کرد که البته این سرمایه گذاری بعدها در لیست بلند بالای اتهاماتش گم شد و هرگز توسط هیچ رسانهای هم پیگیری نشد.
پس از او محمد امامی که تجربه مالکیت فیلم تحسین شده «ابد و یک روز» را داشت، اقدام به راه اندازی پروژه عریض و طویل شهرزاد در شبکه نمایش خانگی کرد. پروژه ای که با پخش همان چند قسمت نخست، نوید اثر خوش ساختی را می داد که یک سر و گردن از تولیدات دیگر شبکه نمایش بالاتر بود. با اتمام فصل اول سریال شهرزاد و شایعاتی مبنی بر دستگیری محمد امامی به اتهام اختلاس هشت هزار میلیاردی صندوق فرهنگیان، کمپینی با عنوان «نه به شهرزاد» توسط کاربران فضای مجازی به راه افتاد که خواستار توقف کار و پاسخگویی عوامل در باب منشاء تامین مالی سریال به افکار عمومی بود. کمپینی که البته با سکوت دسته جمعی عوامل راه به جایی نبرد چرا که در صورت تایید اتهامات وارده، اندک آبرویی برای انبوه ستاره های پشت و جلوی دوربین باقی نمی ماند. گروه سازنده در مقابل، بی اعتنا به حجم پرسشگری و نارضایتی مخاطب، اقدام به ساخت دو فصل بعدی سریال کرد.
شاید این سوال به ذهن مخاطب بیاید که چرا عزیزان اختلاسگر(!) برای پولشویی سراغ صنعت سینما می روند. پاسخ ساده است، چون در ایران مطابق قانون، هر گونه فعالیت فرهنگی از پرداخت مالیات معاف است. و در این میان چه دیواری کوتاه تر از سینما؟ هر چند که قانونگذار این معافیت را برای حمایت از فعالیت فرهنگی لحاظ کرده اما همزمان خلاء بسیارمناسبی برای فرار مالیاتی عده ای فراهم شده است. از سویی دیگر با اینکه نزدیک به یک قرن از ورود سینما به ایران می گذرد، اما در هیچ مقطعی ساز و کار مناسبی برای نظارت بر سرمایه های وارد شده به سینما وجود نداشته و همین امر سبب شده تا بسیاری بتوانند از این طریق، مفاسد اقتصادی خود را قانونی جلوه دهند.
بحث سرمایهگذاری در سینما آن قدر بی در و پیکر شده که حتی مصوبه شورای عالی تهیه کنندگان مبنی بر اینکه تنها پروندههایی در شورای پروانه فیلمسازی بررسی شوند که تهیه کنندگان آنها توسط این شورا کتبا معرفی شده باشند، هم تا کنون راه به جایی نبرده است. چرا که هرگز ارادهای همگانی حتی از درون خود سینما برای مقابله با این مافیای سیاه وجود نداشته و ندارد. آزمون اراده ای که عوامل سریال شهرزاد هم از آن سربلند بیرون نیامدند و حسرتی بزرگ را به دل دوستداران این اثر گذاشتند، چرا که حالا دیگر نام شهرزاد بیش از آن که یادآور قصه ای خوش ساخت با بهره گیری از بازیگرانی حرفهای و کارگردانی کاربلد باشد، یادآور اثری آلوده به رانت دولتی است که حتی توان نقد مستقل خودش را از مخاطب می گیرد. کاش حسن فتحی، که پیش از این به عنوان زبردستترین قصه گوی معاصر سینما و تلویزیون ایران شناخته شده بود، به پاس آبرویی که این سال ها به زحمت برای خود اندوخته، خود را در برابر سوال مخاطب مصون احساس نمی کرد تا حالا که خبر از تمایل ساخت فصل چهارم سریال شهرزاد می دهد، ما را هم شریک خوشحالی اش می یافت. اما افسوس که ستارههای شهرزاد با سکوت نا به جا به هزارتوی دامی افتادند که تر و خشک با هم می سوزند. و برای هنرمند چه افسوسی بالاتر از سرافکندگی در برابر مخاطب…