هم اکنون نوشته دوست قدیم و همکارمان در مجلس اول جناب مهاجرانی را در زیتون [بهنقل از کانال ایشان] خواندم که نقدی است بر بیانیه اخیر ۲۲۵ نفر فعالان مدنی و سیاسی داخل و خارج ایران که در آن از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران خواسته شده بود که برای احتراز از جنگ بدون هیچ قید و شرطی با دولت آمریکا وارد مذاکره بشود.
ایشان در مقام نقد به نکات زیادی اشاره کرده و کوشیدهاند بگویند الان زمان مذاکره با آمریکا و آن هم با عنصر نامطلوبی چون دونالد ترامپ و گروه او نیست. ایشان برای تحکیم موضع خود از گزارههایی چون غیرقابل اعتماد بودن ترامپ و مانند آن استفاده کردهاند.
هرچند مدتهاست که از این نوع سخنان جناب مهاجرانی تعجب نمیکنم. بهویژه به نظر میرسد که ایشان، برخلاف چند سال پیش که رهبر جمهوری اسلامی را مصداق «ولی جائر» دانسته بود، در توجیه مواضع و سیاستهای آیتالله خامنهای تا جایی پیش رفته که گویی «هرچه آن خسرو کند شیرین بود».
به هر تقدیر، من به عنوان یکی از امضاکنندگان بیانیه مورد بحث، لازم دیدم که چند نکته ای را با ایشان و مخاطبان در میان بگذارم:
یکم. از جناب مهاجرانی میپرسم که شرایط و شروط مذاکره با آمریکا کدام است و ما کی میتوانیم با آمریکا وارد مذاکره بشویم و بالاخره مسائل اختلافی چهل ساله را حل و فصل کنیم؟ روشن است که شما مخالف مذاکره نیستنید اما میفرمایید الان وقتش نیست. من هم تا حدودی با شما موافقم چرا که یک قلدر قداره بند و آن هم در سطح رهبری دولت آمریکا، موضعی اتخاذ کرده که معنایش یا تسلیم مطلق و یا نابودی مطلق است (و به همین دلیل من بیانیه سال قبل را امضا نکردم) ولی در عالم نظر و تحلیل بفرمایید در چه شرایطی ممکن است رهبری ایران با آمریکا مذاکره کند؟
هرچند ایران نیز چند بارها در نهان و آشکار تن به مذاکره داده و متأسفانه حکومتهای وقت آمریکا تن زده و از این رو دیوار بی اعتمادی بالاتر و بالاتر رفته است، اما میپرسم که آیا در مقابل جمهوری اسلامی واقعا خواهان مذاکره بوده و به تعهدات خود پایبند بوده است؟ واقعیت این است که مشکل دو طرفه بوده و البته بیشترین مشکل از سوی ایران بوده است. چنین میاندیشم که اگر سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی درست و تأمین کننده رفاه و امنیت و رضایت مردم بود، دلیلی وجود نداشت کار به جایی برسد که امروز مسئله بود و نبود کشور و ملت در میان باشد.
نمیدانم نظر آقای مهاجرانی چیست ولی من، ضمن اذعان به بدعملی و خودکامگی دولتهای آمریکا در این چهل سال، بر این باورم که رهبری نظام (یعنی کسی که بهویژه سکاندار مطلق سیاست خارجی است) هرگز (جز در شرایط اضطرار و آن هم از باب «اکل میته») به جد وارد مذاکره و مصالحه با آمریکا نشده است. چرا؟ مستندات آن کدام است؟ خارج از این مجال است.
دوم. واقعیت این است که در طول این چهل سال فرصتهای پر بهایی پیش آمده که مسئولان جمهوری اسلامی نه تنها از آنها استفاده نکرده بلکه فرصت سوزی کرده و سرمایهها و برگهای برنده و مفید برای میز مذاکره را بر باد دادهاند.
به یاد جناب مهاجرانی میآورم کنفرانس اسلامی طائف را در سال ۱۳۵۹. قرار بود کنفرانس اسلامی در شهر طائف عربستان سعودی برگزار شود. ایران عضو این کنفرانس بوده و هست و میبایست در آن حضور مییافت. در آغاز قرار بود آقای بنیصدر به عنوان رییس جمهوری در آن شرکت کند. اما مخالفان حزباللهی و خط امامی و متمرکز در حزب جمهوری اسلامی (که البته میپندارم آقای مهاجرانی در آن زمان هنوز به این طایفه نپیوسته بود) برای آنکه رئیس جمهور در کنفرانس حضور پیدا نکند، محمدعلی رجایی نخست وزیر را، که خودی بود و کارگزار حزب حاکم، پیشنهاد کردند. پس از مدتی کشمکش قرار شد نخست وزیر به کنفرانس برود. اما در نهایت (البته نمیدانم چرا) رهبر نظام، آیتالله خمینی، با اصل سفر و حضور در طائف مخالفت کرد. دلیل؟ دلیل اعلام شده آنکه چون صدام حسین در آنجا حضور دارد، ما حضور نخواهیم یافت! نتیجه چه شد؟ نتیجه آنکه صدام در آنجا شرکت کرد و با لفاظی و مظلومنمایی خود را قربانی جنگ و ایران را متجاوز معرفی کرد و ایران محکوم شد. این هم از رهبری انقلابی و سیاست مدبرانه نظام در آغاز شکل گیری آن! باز آقای مهاجرانی به یاد میآورند که پس از آن رخداد، مرحوم صالحی نجفآبادی نامهای مفصل به نمایندگان مجلس نوشت و در آن با مستندات روشن دینی از اصل گفتگو و ضرورت سیاسی حضور دولت ایران در چنان کنفرانسی و محافل مشابه دفاع جانانه کرد. اما کو گوش شنوا؟!
در ماجرای جنگ پر هزینه هشت ساله بارها مجالی برای پایان عزتمندانه جنگ پیش آمد اما باز، به هر دلیل، فرصتسوزی شد. آیتالله خمینی اصلی داشت که مداومت آن در آن هشت سال، به سهم خود از عوامل مؤثر تداوم جنگ شد. ایشان بارها این سخن را (نقل به مضمون) تکرار میکرد: این چه صلحی است که تمام دشمنان ما با آن موافقاند و تمام دوستان ما مخالف! میتوان حدس زد که صدام متجاوز و جانی، با استفاده از روش استفاده معکوس از چنین سراندیشهای، همواره خود را در محافل جهانی و عربی صلح خواه معرفی میکرد و ایران را جنگطلب و متجاوز. راستی، مگر شعارهایی چون «جنگ / جنگ / تا رفع فتنه در جهان» و یا «راه قدس از کربلا میگذرد» پیامی جز این داشت؟ وقتی رژیمی که هدف اعلام شده اش صدور انقلاب و محو اسرائیل (آن هم با زمانبندی دقیق ۲۵ ساله) است و میخواهد شیوخ مرتجع عرب را یک جا به جهنم بفرستند، سرنوشتی جز این میتواند داشته باشد؟
پس از آن میتوان به دوران هشت ساله اصلاحات و ریاست جمهوری رئیس دولتی که سیاست تنش زدایی را در روابط خارجی دنبال میکرد، اشاره کرد. در سوی مقابل، حضور یک رئیس جمهور دموکرات (کلینتون) و متمایل به گفتگو و احیانا مصاله در کاخ سفید بود. اما چه شد و به کجا رسید؟ آیا رهبری ایران از این فرصت مساعد استفاده کرد؟
میرسیم به این اواخر در دوران ریاست جمهوری اوباما؛ اوبامایی که بهویژه از سوی ترامپیستهای وطنی متهم است که با جمهوری مماشات کرده است. این دوران را که همه به یاد داریم. با ابتکار عمل خلاق اوباما و البته اعمال تحریمهای فلجکننده، در نهایت رهبری ایران تن به مذاکره داد و خوشبختانه به فرجامی نیکو رسید و امید میرفت گشایشی حاصل شود و به سود ملک و ملت شود. اما چنین نشد. چرا؟ گفتن ندارد که یک دلیل آن به قدرت رسیدن دولتی فاشیست و خودشیفته (نسخه بدل احمدینژاد خودمان) در آمریکا و نقض بسیاری از پیمانهای بین المللی و مهمتر از همه خروج از برجام بوده (چرا که در این مورد جمهوری اسلامی مرتکب خلافی نشده بود) ولی این نیم داستان است و نیم دیگر آن معلول سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی است. سیاستهایی مبهم و غالبا متناقض و در نهایت ضد برجامی حاکمیت ایران حداقل زمینه چنین نقض عهدی را فراهم آورد. سخنان رهبر نظام از آغاز گفتگوها تا پایان و تا کنون را مرور کنیم. گزاف نیست که بگوییم ایشان پیش از خروج ترامپ، برجام را «خسارت محض» دانسته و در واقع آن را نابود کرده بود. میتوان گفت نابودی برجام، محصول مشترک راستهای آمریکایی / ایرانی است.
حال بار دیگر میپرسم چه زمانی شرایط برای مذاکره سازنده و تأمین کننده منافع ملی فراهم میشود؟ اگر بنا بر استناد به کارنامه منفی دو سوی منازعه باشد، احتمالا هرگز چنین نخواهد شد.
سوم. هرچند من هم امیدوار نیستم به زودی مذاکرهای سر بگیرد و احیانا به جایی برسد ولی جناب مهاجرانی! این بار با دفعات دیگر فرق اساسی دارد. اگر قبول کنیم که حداقل دشمنان قسم خوردهای چون بولتون (هم پیمان و سخنگوی مجاهدین) و شرکاء در منطقه با همراهی براندازان ایرانی ترامپیست، که عزم خود را برای تهران زین کرده اند، این بار حمله نظامی جدیتر از هر زمانی است، دیگر نمیتوان متوهم بود و داستانسرایی کرد. خوشبختانه تا این لحظه (به دلایلی کم و بیش روشن) خطر جنگ بیش از پنجاه درصد نیست ولی در هرحال ریسک پرخطری است. البته درست میفرمایید امریکا و حتی جهان هم آسیب میبیند ولی آسیب ما کجا و آسیب آمریکا کجا. تصورش هم هراسناک است. خوشخیالی شما از کجاست، نمیدانم! من این بار به این دلیل خواهان مذاکره شدهام که مانع جنگ محتمل اما به شدت ویرانگر و ایران بر بادده بشوم. هشداری در حد یک امضا و در حد یک اعتراض خشک و خالی یک ایرانی دلبسته مردم و میهن. کار دیگری از من بر نمیآید.
چهارم. فرمودهاید که اشاره به اوضاع نابسامان کشور به معنای قبول تأثیرگذاری تحریمهاست. شگفتا! لابد میخواهید آبروداری کنید و به اصطلاح با ضرب سیلی صورتتان را سرخ نگهدارید. اما شما واقعا باور دارید که هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ خطری کشور و مردم و حتی نظام مطلوبتان را تهدید نمیکند؟ لابد قبول دارید که من در بن آلمان و شما در لندن، فقر و محرومیت و گرانی و پیامدهایی انواع فساد حکومتی را احساس نمیکنیم ولی بستگان من و شما در گیلان و تهران و در اراک و شیراز به خوبی آن را احساس میکنند. میتوان پرسید. وانگهی، فرضا من و شما اذعان نکنیم، واقعیت تغییر می کند؟ از همه مهمتر، آنان که باید بدانند میدانند چرا که از تمام ارقام و آمار و شاخصهای فلاکت اقتصادی و مالی و مانند آنها اطلاعات فنی و دقیق دارند.
پنجم. همانگونه که در عنوان بیانیه آمده «مذاکره تسلیم نیست». کدام ایرانی میهندوست و شرافتمند است که خواهان تسلیم باشد؟! سخن این است که در شرایط پر خطر کنونی، اگر ایران نشانههایی برای آمادگی مذاکره از خود نشان دهد، از دو حال خارج نیست؛ یا از تنشها کاسته میشود و در نهایت مذاکرهای صورت میگیرد و یا آمریکا پس میزند که در این صورت توپ در زمین رقیب خواهد افتاد و حتی اگر جنگی روی دهد، مسئولیت حقوقی آن با دولت متخاصم است. تازه تمایل نهانی برای مذاکره تا تحقق آن و در نهایت تا به نتیجه رسیدنش چه بسا سالها طول بکشد ولی حداقل آن است که ضرر را از هرجا که بگیریم منفعت است.
ششم. سخن از مقاومت میکنید. گفتن ندارد که به طور اصولی و به عنوان یک قاعده، مقاومت مطلوب است و حق، اما چگونه و با چه هدفی و به چه قیمتی؟ احتمالا مقاومت مورد نظر، همان است که سودهای کلان برای برخی افراد و نهادها تأمین کند، پرسش ستبر آن است که چنین مقاومتی چه سودی برای مردم غرق در فقر و تهیدستی دارد؟ وقتی اصل کشور و سرزمین در خطر نابودی کامل است، مقاومت برای چه و به چه منظوری؟ تجربه چهلساله نشان میدهد که مقاومت سیاسی هم از جنس «اقتصاد مقاومتی» است! راستی، آیا میتوانیم از مردم بخواهیم که مقاومت کنند در حالی که عموم مردم هیچ امیدی به آینده ندارند و یقین دارند که مقاومتی بیپشتوانه لازم، جز فساد و فقر بیشتر و احیانا ویرانی کشور فرجامی نخواهد داشت.
هفتم. در هرحال سخن فرجامین آن است که همان داستان سیاست جنگ تکرار شود و سیاست نه جنگ می کنیم و نه مذاکره، ناگزیر ایران را از برجام خارج کند و در نتیجه، هم تحریمهای اروپا و سازمان ملل باز گردد و هم ایران زیر منشور هفتم شورای امنیت برود و در نهایت به عنوان دولتی که صلح جهانی را به خطر انداخته، با مجوز شورای امنیت مورد حمله نظامی واقع بشود. نتیجه روشن است: هم ویرانی کشور و هم در نهایت مسئولیت جنگ با حمهوری اسلامی خواهد بود. این توئیت ترامپ پرمعناست که: اگر مذاکره شود، عالی است و اگر هم نشود، باز هم عالی است. کاملا هوشمندانه است. زیرا اگر ایران قبول نکند، بهانه به دست بولتون و شرکاء برای حمله نظامی خواهد افتاد و در نهایت به مصداق ضربالمثل ایرانی «هم چوب را میخوریم و هم پیاز را». تلاشهایی که از سوی آمریکا، پس از پاسخ منفی تهران به میانجیگری ژاپن و در پی آن حمله به نفتکش در دریا، برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران به قصد حمله نظامی آغاز شده، بیش از پیش زنگ خطر را به صدا درآورده است.
هشتم. سخن آخر اینکه چند بار باید از یک سوراخ گزیده شویم؟! شاید این سخن شهریار وصف حال امروز ما باشد: «چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را»!