زیتون–آوا مشرقی: چندی پیش به دستور دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان کرمان، جدیدترین ساخته کمال تبریزی توقیف و از ادامه اکران این فیلم در سطح استان کرمان جلوگیری به عمل آمد. روابط عمومی دادگستری کل استان کرمان دادخدا سالاری، ضمن اعلام خبر تشکیل پرونده در دادسرای عمومی این شهر علیه تهیه کننده و کارگردان فیلم «ما همه با هم هستیم» به جرم جریحهدار کردن عواطف کرمانیها، افزود: «پس از رصد فضای مجازی توسط معاونت حقوق عامه دادسرای مرکز کرمان و با توجه به واکنشهای اجتماعی در بین مردم استان در خصوص لهجه کرمانی بازیگری که در نقش فروشنده موادمخدر بازی میکرد موجب اعتراضات شدید مردمی شده، دستور توقیف اکران این فیلم در سطح استان کرمان صادر و اقدامات مقتضی در خصوص پیگیری موضوع انجام شده است».
این اولین بار نیست که فیلم یا سریالی به جرم داشتن لهجهای خاص یا شغل کاراکترهای منفی داستان، باعث بروز خشم و اعتراض همگانی در بین مخاطبان میشود. شاید یکی از روشنترین مثالها در این زمینه فیلم شوکران (محصول سال ۱۳۷۷) ساخته جنجالبرانگیز بهروز افخمی باشد که علاوه بر داستان ملتهبش در ایران آن سالها، تنها چند هفته پس از اکران با اعتراض جامعه پرستاری رو بهرو شد و کار به جایی رسید که گروهی از پرستاران معترض در اقدامی بیسابقه در مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد تحصن کردند و حتی چند شب را در خیابان به صبح رساندند!
در نمونهای دیگر میتوان به کاراکتر مسعود شصتچی در سریال مرد هزار چهره مدیری اشاره داشت. شوخی مهران مدیری با کارمند اداره ثبت احوال شیراز کار دستش داد و با رسانهای شدن شکایت کارمندان اداره مزبور، آنها تقاضای دو میلیارد تومان خسارت معنوی را به دادگاه ارائه دادند. این شکایت تا جایی موثر بود که در فصل بعدی این سریال هرگز نامی از اداره ثبت احوال برده نشد.
سیروس مقدم و محسن تنابنده که با ساخت سریال پایتخت جانی تازه به تلویزیون بیرونق این سال ها دادهاند و حداقل سالی یک بار مردم را با تلویزیون آشتی موقت می دهند، هم از گزند این اعتراضات در امان نماندند، تا جایی که برخی نمایندگان استان مازندران، جمعی از حقوقدانان و حتی معاون سیاسی و امنیتی وقت استانداری مازندران، خواستار «توقف پخش سریال و عذرخواهی از مردم شریف مازندران» شدند. و این اعتراضات البته همه در واکنش به استفاده از لهجه مازنی کاراکترها بود!
این ها تنها چند نمونه از سیاهه اعتراضات بیپایه و اساسی است که اتفاقا نمیتوان علت را تنها نزد مدیر و مسئول نادان و نالایق جستجو کرد، بلکه مواردی مثل شوکران و مرد هزار چهره، به خوبی نشان میدهد که اتفاقا فقر فرهنگی و نداشتن قوه استدلال در بسیاری از موارد از خود مخاطب سرچشمه میگیرد. مخاطبی که تمام هویت خود را با شغل یا لهجه یا شهر محل زندگی اش تعریف میکند، قطعا قدرت درک این موضوع ساده را از دست میدهد که شخصیت هر قصهای بالاخره اهل شهر و روستایی باید باشد و به شغلی مشغول است و اگر قرار باشد محصولات فرهنگی یک جامعه به خاطر ترس از اعتراضات قومیتی، دینی، گویش و یا شغلهای متفاوت، به محصولاتی بی نام و نشان و از ناکجا آباد آمده تبدیل شوند که یکسره باید فاتحه خواند برای اصول قصهنویسی و ساخت درام، چرا که ما همه خوبیم و این حجم مهیب آماردزدی، قتل، تجاوز و اعتیاد، همه و همه برای سرزمینهای دیگر است که نباید و نمیتوانند خاطر ما را مکدر کنند.
همین میشود که حتی کارگردان کاربلد و خوش سلیقه ای مثل نرگس آبیار هم در دام این بیماری فرهنگی می افتد و برای اجتناب از متهمشدن به سیاهنمایی و توقیف احتمالی فیلم، حتی دست به تحریف تاریخ میزند و فیلمی که می توانست به سندی تاریخی و ارزشمند تبدیل شود، حالا متهم به جعل وقایع و سانتی مانتالیزم شده و قصه در حد یک درام عاشقانه سقوط کرده است. بزرگترین ایراد وارده به فیلم «شبی که ماه کامل شد»، جدیدترین اثر نرگس آبیار که اتفاقا با اقبال در جشنواره فجر هم روبهرو شد، به این مساله برمیگردد که خانم کارگردان بدون اشاره به طرح موضوع محرومیتها و مشکلات عدیده استان سیستان و بلوچستان، از جمله فقر، بیکاری، اعتیاد، خشونت سازمانیافته و سیستم قبیلهای جاری در استان که زمینهساز جذب جوانان به گروههای تکفیری شد، دست به تغییر واقعیت میزند و احتمالا برای جلوگیری از اعتراض مردم این استان محروم، تحریف تاریخ را تا تغییر جغرافیای داستان هم پیش میبرد و قصه خود را به جای زاهدان، در کویته پاکستان ادامه میدهد.
اما باید بدانیم این غرور و نخوت فرهنگی که دهههاست با ما نهادینهشده، جان هر اصلاح و تغییری را از جامعه میگیرد و تکتک افراد را بزدلانی بار میآورد که تنها به خاطر ترس از درد، حاضر به باز کردن زخمهای عمیق و کهنه خود نیستند. در این میان اما هنرمندان و فعالان عرصه نمایش وظیفهای خطیر به گردن دارند که به جای همنوایی کورکورانه با جامعه، باید آینه را تمام قد جلویمان بگیرند تا خود را ببینیم و بدانیم که ما همه خوب نیستیم و از زخمهایی رنج میبریم که اگر به هنگام مرهم نشوند، درد به استخوان میرسد.