چکیده
رشد علمی در ایران فریبنده شده است. نماگرهای غرورآمیز آن به همراه شواهد نگرانکننده به یک پارادوکس تبدیل گشته است. نشانههای متناقض از آن میرسد. ایران کشوری است با پنجاه هزار مقاله علمی که در طی بیست سال، ۵۰ برابر شده و نرخ رشد آن از کشورهایی با روند توسعه پرشتاب همچون چین و کره و ترکیه گوی سبقت ربوده است. نزدیک به ۱۸۰۰ مجله غالبا به صورت فصلنامه، همچنان سالانه انبوهی مقاله را به آرشیو دانش ایرانی میافزاید. مقالاتی که چند میلیون استناد خورده است. ۲۰ درصد مقالات علمی ایرانیان با یک نویسنده همکار بینالمللی نوشته شده است. سهم ایران از دانش انسانی و اجتماعی جهان برحسب انتشارات مقالات از حدود ۴/۰ درصد در ۱۳۹۱ به ۷/۰% در ۱۳۹۷ افزایش یافته است. دور تندی است: «منتشر کن یا مضمحل شو». اما حاصل چیست؟ ماشین عظیمی که گردشی مالیِ سالانه بالای ۱۰۰۰ میلیارد تومانی در پشت آن قرار دارد و سوختش با هشتصد هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی به علاوه بیش از هشتاد هزار هیأت علمی تأمین میشود، مدل کارخانهایِ آن« تولید اتوماتیک مقاله به شیوه دانشجو- استاد» است (دانشجو مینویسد و استاد میبیند). چرخدندههایش آییننامههایی است که مقاله میشمارد و مدرک میدهد، دوباره میشمارد و مرتبه علمی میدهد، باز میشمارد رتبه تعیین میکند و باردیگر همچنان اسطورۀ شمارش؛ شمارش و بازهم شمارش. گاهی حتی آثاری از فسادی نظاممند در کار تولید و انتشار این مقالات رخنه میکند. اما یک چیز همچنان در هاله ابهام مانده است: تأثیر اجتماعی این مقالات چیست؟ چه کمکی برای ترویج دانش و آگاهی ملی ایرانیان میکند؟ چه مددی به عمل و زندگی روزمره مردم در گوشه کنار مناطق کشور و توسعه پایدار این سرزمین میرساند؟ چه ارزش افزوده ملی به دست میدهد؟ مقالات علوم انسانی و اجتماعی در این میان کجای قضیهاند؟ برای آزمون کیفیت یک عملکرد، انواع راهها وجود دارد. یک راه نیز مقایسه آنها با عملکرد معیار از گذشته تا به امروز است. در این مقاله هشت نسل مقالات اصیل علوم انسانی و اجتماعی که طی دوسدۀ گذشته تا به امروز از اختر تا بخارا به چاپ رسیده است به عنوان عملکرد معیار و مبنایی برای نقد انبوهۀ جاری مقالات رسمی! قرار میگیرد که در مجلاتی با عنوان علمی پی در پی منتشر میشوند. احتمالا دست کم ده نوع گرایش آسیب زا سبب شکلی از اینرسی میشود و امید به کیفیت و تأثیر اجتماعی مقالات علوم انسانی و اجتماعی را کاهش میدهد: کمیتگرایی، صورتگرایی، مناسکگرایی، دولتگرایی، عرضهگرایی، معیشتگرایی، رسمیتگرایی، رفتارگرایی/ وظیفهگرایی، مدیریتگرایی و برج عاجگرایی.
منبع: فصلنامه رهیافت
متن کامل:
http://rahyaft.nrisp.ac.ir/article_13740_7ebab5b209a7a3aa3dcb67d1fceccb34.pdf