از غروب جمعه تا کنون و پس از دستبهدست شدن تصاویر و کلیپهایی از هواداران باشگاه تراکتورسازی تبریز، فضای گروهها و کانالهای مجازی شاهد نگرانی و یا خشم برخی از دوستان بوده است که با دغدغههای امنیتی یا ملی به موضوع مینگریستند. به گمان نگارنده اما ،شعارها و حرکات هواداران تراکتور، عبور از خطوط قرمز امنیتی نبود و اساسا به خلاف برخی از دوستان خواهان برخورد با این افراد نیست. هویت ملی ایرانی هم در خطر نیست. آنچه برخی هواداران تراکتور گفتند و نمایش دادند گذار بی پروا از مرزهای انسانیت و عقلانیت بود؛ یعنی تظاهر به نفرت نژادی، توهین به انسانها و طلب مرگ برای هموطنان به جهت تفاوت قومی و زبانی در یک کلام آنچه دیدیم فاشیسمی افسار گسیخته و بی حجب و حیا بود که تنها حُسنِ آن نمایشی از نفرتپراکنی و شناخت سره از ناسره بود و بس. سخن من با دوستان نگران این حادثه و حوادث مشابه این است که به خلاف شما من نگران این شعارها و تمجید عدهای اخیانا بیریشه و لابد بیهویت، از ترکیه در شهر تبریز و خطۀ آذربایجان نیستم، چرا که در نگاهی کلانتر زبان ترکی و ترکیه هم در نهایت بخشی از اقلیم فرهنگی ایرانزمین است و تاریخ ما گواه این مدعاست چه رسد به آذربایجان و زبان آذری.
در دیار ترکیه، فارسی را زبان قدیم خود میدانند که از دوران سلاجقۀ روم زبان دربار و دیوان و ادب و عرفان و آموزش بود و در دوران آل عثمان نیز همچنان ارج و اعتبار بسیار داشت و هنوز هم در و دیوار بابعالی یا همان استانبول پر است از اشعار فارسی به خط فارسی که یادگار یک گذشتۀ فرهنگی پربار و باشکوه است. کتابخانههای بزرگ ترکیه آکنده است از انبوه نسخههای خطی فارسی که در برخی موارد رشک کتابخانههای بزرگ ایران است. سلطان محمد فاتح به فارسی شعر میسرود و عونی تخلص میکرد. او دیوان شعری به فارسی دارد. علاقۀ او به شعر و ادب فارسی را با محمود غزنوی و سنجر سلجوقی مانند دانستهاند. او به هنگام فتح قسطنطنیه بر ایوان قصر قیصر ایستاد و این بیت انوری را خواند که:
بوم نوبت میزند بر طارم افراسیاب / پردهداری میکند در قصر قیصر عنکبوت.
شاهنامهدوستی این سلطان عثمانی شهرۀ پژوهندگان تاریخ ادب است. شاهزاده جم پسر سلطان محمد فاتح نیز از شعرای توانمند فارسی زبان بود که او نیز همچون پدرش و برخی دیگر از سلاطین آل عثمان از جمله سلیم اول و سلیمان قانونی، دیوان شعر فارسی دارد. این بیت او که در شکایت از زمانه و در مذمت برادرش سلطان بایزید سروده معروف اهل ادب و معرّف توانمندی این شاهزادۀ ترک در فارسی سرایی است:
حال جم مادر ایام چو بشنید بگفت / وای بر حال هر آنکس که برادر دارد.
اینها همه در حالی است که دیوان اشعار شاه اسماعیل با تخلص ختایی به ترکی آناتولی است. نامههای سلطان سلیم به شاه اسماعیل عموما به فارسی نگارش میشد. خلاصه آنکه تاریخ سرزمین ترکیه مالامال است از میراث فرهنگ ایرانی که هنوز هم برای فرهیختگان آن سامان گرامیست. راه دور نرویم، همین روزها و سالها در سریالهای ساخت ترکیه با اسامی ناب فارسی مثل جان، باده، گلپری، خرمسلطان، ماهپیکر، ماهفیروز، مهرماه، ماهدورام و امثال آنها مواجهیم؛ اینها هیچ شگفت نیست. فرهنگ امروز ترکیه در گهواره فرهنگ و تمدن ایرانی بالیده و رشد کرده و سرریزش هم در نهایت به همین دریای عظیم مواج باز خواهد گشت.
در اخبار رسانههای ترکی در مورد حادثۀ غروب جمعه، واژه تراکتور طرفدارلاری (طرفدار) نشانه خوبی از این مناسبات دیرینه فرهنگی است و البته این پیوند در ادبیات دینی ترکیه با واژههایی مثل نماز و آبدست (وضو) و پیغمبر بیشتر نمایان است. در زندگی روزمره مردمان ترکیه البته نشانهها بیش از اینهاست. در جدول کلمات متقاطع روزنامهها و مجلاتشان برای توضیح آب و آزاد «اسکی دیلیمیزده سو» یا «اسکی دیلیمیزده قورتولوش» مینویسند. در برخی موارد آنها از ما فارسترند. ما به عربی میگوییم عدس و به ترکی میگوییم قاب اما آنها به فارسی میگویند مرجومک و چرچوه (چارچوبه). و از همه جالبتر تعبیر یکسره فارسی «نوروز پیروز» است که هر سال در و دیوار آنکارا (انگوره) و استانبول را زیور میدهد.
فرهنگ و تمدن ترکی چه در بالکان، چه در آناتولی، چه در قفقاز و تاتارستان و چه در آسیای مرکزی بخشی از فرهنگ و تمدن ایرانیست. در این سرزمینها هر کس دنبال ریشههای واقعیاش بگردد به فرهنگ ایرانی میرسد. برخی جعلیات بیبنیاد نوظهور ممکن است اشخاص کم سواد و بی اطلاع را فریب بدهد اما هر کسی به کتب و منابع اصیل و از جمله منابع محققان ترکیه رجوع کند واقعیات را به گونهای دیگر خواهد دید. کافیست به آثار عبدالباقی گولپینارلی یا اسماعیل حقی اوزون چارشیلی مراجعه کنند.
رجوع محققانه به منابع فرهنگی ترکی نشان میدهد فرهنگ ترکی مثل فرهنگ دوران تیموریان هند یکسره ایرانیست. به قول رودکی: میر ماه است و بخارا آسمان / ماه سوی آسمان آید همی. ماه فرهنگ و مدنیت ترکی هم اگر خوب رصد شود به آسمان فرهنگ و مدنیت ایران فرهنگی بازگشت خواهد کرد. این دربارۀ فرهنگ ترکی در آسیای صغیر و آسیای مرکزیست؛ ماه تابان آذری که جای خود دارد و در قلب آسمان ایران است.
بازگردیم به موضوع اصلی یعنی حوادث غروب جمعه؛ اینها که غروب جمعه در ورزشگاه ناسزاها گفتند اقلیت بیسواد و پر سر و صدا و پرمدعای آذربایجان هستند. ترکان فارسیگویی که بخشندگان حُسنند از چین تا مدیترانه را پرکرده اند و این اقلیت در دریای آن اکثریت شیرینگفتار و درستکردار، هم کماند و هم گُماند. این اقلیت بیهویت که هویتی جز توهم عرق و خون و نژاد ندارند نه تنها در استانبول و بادکوبه که در همین تبریز خودمان هم جایی ندارند. روشنفکران آنجاها برائت و کراهت دارند از این دیگرستیزی و جنگطلبی نامعقول و غیر انسانی. مردمان ترکیه یا باکو چگونه میپسندند یا میپذیرند که به زبان مولانا و نظامی یا به قومیت حاجی بکتاش اهانت شود؟
این جماعت تندخوی بدگو با اشعار فارسی ملّای روم، خاقانی شروانی، نظامی گنجوی و قطران و همای تبریزی میخواهند چه کنند؟ با دیوان فارسی شهریار شعر فارسی میخًواهند چه کنند؟ با آثار منوچهر مرتضوی و زریاب خویی و تقیزاده می خواهند چه کنند؟
اینها پاتوقی جز کنج ورزشگاه ندارند اما فرهنگ ترکی در کتابخانهها و دانشگاهها و محافل ادبی سرزمینهای ترکنشین مسیر دیگری میپیماید؛ مسیری که در آن حقارت و تحقیر و نفرت انگیزی این جماعت جایی ندارد. جماعتی که تنها هنر خود را این می دانند که از پدر و مادر خود متولد شدهاند و غیر از این چیز دیگری ندارند که به آن افتخار کنند. هر کس در دیار آذربایجان حرفی برای گفتن به دنیا داشته باشد در پیلۀ این شوینیسم وحشتناک خود را محبوس نمی کند. نباید ذهن خود را درگیر این گزافههای دیگرستیزانه کنیم که جماعتی بیهویت یا هویت گمکرده، جفاکارانه به نام هویت ترکی هوار میکنند. فرهیختگان ترک گوشی برای شنیدن این قیل و قالها ندارند. ما باید به دکتر محمد کانار استاد ادبیات فارسی دانشگاه استانبول فکر کنیم که یک تنه برابر با نه هشتاد که هشتصد هزار نفر است و برای حفظ و گسترش زبان فارسی در ترکیه کمر همت بسته است. این هشتاد هزار نفر جمع شده در ورزشگاه همانند هیاهوی موقتند؛ وقت عمل که برسد هیچ نیستند. اینها آنقدر از دنیا بی اطلاعند که نمیدانند قربانی جنگهای بالکان و تجزیه خونین یوگسلاوی، بوسنیاییهائی بودند که به عنوان بقایای امپراتوری عثمانی زیر چکمه ترکستیزی پان اسلاوهای صرب سلاخی شدند. این ها اگر یک ذره سواد یا غیرت قومی داشتند میبایست اسم یوگسلاوی را حتی درِ گوشی هم زمزمه نکنند. جنگهای بالکان باید یک ننگ برای ترکها باشد. اسلاف اینها در جنگهای خونبار یوگسلاوی کجا بودند؟ همین امروز یکی از این هوچیان حاضر نیست به کاشغر برود و از اویغورها در برابر حکومت چین دفاع کند. یکی از اینها نرفته و نمی رود برای آزادسازی شوشا یا قره باغ رنج و محنتی بر خود هموار کند. اگر یک دهم این جمعیت پر حرف بی عمل بسیج شود قره باغ آزاد است. آنها که به داعش پیوستند همینقدر بی منطق بودند اما دست کم حمیتی برای عمل داشتند که اینها ندارند.
این گزافهگویی که «انتخاب با شما، چکسلواکی نباشد، یوگسلاوی!» را هم شوخی تلقی کنیم بهتر است. اینها نه از ترس قوای دولت مرکزی بلکه از ترس خود تبریزیها و ارومچیها و اردبیلیهاجرأت اظهار وجود ندارند. فراموش نکنیم که غائله خلق مسلمان را خود تبریزی ها خواباندند، مرحوم مدنی و همین سیدحسین موسوی تبریزی و دیگران.
اگر بنا باشد این ها به فرض محال دل و جراتی هم داشته باشند و هوس ترقهبازی به سرشان بزند خود تبریزیها در دوه چی و چرنداب و سرخاب و خیاوان و قورد میدانی صدایشان را خفه خواهند کرد و صدایشان حتی به دروازه تهران، شنب غازان یا باغلارباغی هم نخواهد رسید. اینها اگر جرات داشتند و پای حرفشان می ایستادند تبریز که سهل است کل آذربایجان را سالها پیش در کنترل گرفته بودند. هشتاد هزار نفر آدم اگر هر کدام یک تیرکمان گنجشکزنی یا یک فلاخندستی هم داشته باشند لشگری در خور به شمارند. اما اینها از ورزشگاه که بیرون می آیند و از جمع انبوه که جدا میشوند، هیجاناتشان میخوابد و شجاعت کاذب جمعیشان میریزد. این ها تهران میأیند اصفهان میروند و دم نمی زنند. اگر پای این شوخیهای ورزشگاهی و باشگاهی میایستادند که تا الان کاری کرده بودند. نه سال ۸۸ و نه سال ۹۶ که بهترین فرصت برای خودنمایی این جماعت بود از اینها خبری نشد. چرا؟ چون این ها به آنچه در ورزشگاه یا در فضای مجازی می گویند بیرون از ورزشگاه و در دنیای واقعی باور ندارند، دل و جراتش را هم ندارند. بیچاره سرویسهای امریکا و بادکوبه که به چه کسانی دلخوش کردهاند و دلارها و لیرها و مناتهای خود را خرج چه کسانی کرده اند.
مخلص کلام آنکه این «پان تورکیسم!» هم که این روزها اسباب سرگرمی عدهای و نگرانی عدهای دیگر شده به اندازه خود «تیراختور» شوخیست و به اندازه املای کلمه «آزربایجان» نشاندهنده فقر سواد! و نباید زیاد جدی گرفته شود. اینکه پشت یاوهسراییهای طرفداران یک باشگاه و سکوت حاکمیت چه ماجراها نهفته است و چه دستهایی برای چه اهدافی بازیگردانی میکنند، خود حدیث مفصلی است که البته در این مجمل نمی گنجد.