زیتون ـ مهسا محمدی: «مسلما اگر شما آنقدر خوش شانس باشید که از گروگانگیری جان سالم به در ببرید، در آینده ضربه آن را فراموش خواهید کرد.»
این گفته «بروس لاینگن» کاردار وقت آمریکا در ایران در زمان تسخیر سفارت این کشور در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ است.
این نگاهِ کاردار آمریکا اما به نظر میرسد که بیشتر از منظر شخصی باشد، چرا که هرچند در آن گروگانگیری، همه ۶۶ گروگان در نهایت بعد ۴۴۴ روز جان سالم به در بردند، اما بعد از ۴۰ سال هنوز هم به نظر میرسد که دولت متبوع لاینگن به عنوان نماینده آمریکاییها آن را فراموش نکرده است.
ایرانیان هم بعد از چندین نسل همچنان با عواقب آن «ضربه» دست به گریبانند و واشنگتن هنوز هم وقتی میخواهد تحریم نفتی جدیدی علیه ایران اعمال کند آن را در روز ۱۳ آبان اعلام میکند.
در یک برداشت حداکثری، مخالفان، اشغال سفارت را نقطه آغاز بخش بزرگی از بحرانهایی میدانند که ایرانیان در طی ۴۰ سال اخیر با آن دست به گریبان بودند؛ از جنگ ۸ ساله با عراق گرفته تا گرفتاریهای اقتصادی و تحریمها و حتی پاگرفتن و رشد نیروهای خودسری که تندروی میکنند و مسئولیت نمیپذیرند.
مخالفان، اشغال سفارت را نقطه آغاز بخش بزرگی از بحرانهایی میدانند که ایرانیان در طی ۴۰ سال اخیر با آن دست به گریبان بودند؛ از جنگ ۸ ساله با عراق گرفته تا گرفتاریهای اقتصادی و تحریمها و حتی پاگرفتن و رشد نیروهای خودسری که تندروی میکنند و مسئولیت نمیپذیرند.
در برداشتی چشمپوشانه هم لااقل یکی از دلایل پرتنش و بحرانی ماندن روابط ایران با آمریکای ابرقدرت در طی ۴۰ سال اخیر، آن اتفاق است. اتفاقی که مانند یک گلولهبرفی هر چه پیش رفت بزرگتر شد و در نهایت، جهتگیری دستگاه دیپلماسی ایران را نه تنها در آن زمان که بعد از آن هم تحت تاثیر قرار داد. به طوری که حتی امروز هم به نظر میرسد اغلب تصمیمات دیپلماتیک ایران نه بر مبنای منافع ملی و ضرورتهای امروزی که در ادامه تصمیماتی گرفته میشود که دانشجویان خط امام در صبح روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷ گرفتند.
مطلعان، موافقان، مخالفان
در ۱۳ آبان سال ۷۴، محمد موسوی خوئینیها، مدیرمسئول وقت روزنامه سلام که از او به عنوان مغز متفکر حمله به سفارت یاد میشود، درباره نظر آیت الله خمینی درباره این حمله گفت که وقتی او چند ساعت پس از شروع حمله آن را به اطلاع بیت وی رساند این پیام را از آیتالله خمینی به واسطه فرزندش احمد خمینی دریافت کرد که «خوب جایی را گرفتهاید، محکم نگه دارید.»
خوئینیها در همان گفتگو تاکید میکند که پیش از حمله، او بود که تصمیم گرفت عملیات را پیش از اجرا به اطلاع آیتالله خمینی نرساند، چرا که به گفته وی «آن موقع فکر کردم امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب مسئول حوادث جاری کشور هستند و طبعاً با این کار مخالفت میکردند اگرچه در واقع این کار را خوب بدانند و دلیل آن هم مسئولیت در برابر سایر دولتها و مواردی از این قبیل است؛ بنابراین به این نتیجه رسیدم که امام را خیلی محدود نکنیم و مشورت با ایشان انجام نشود و این کار انجام گردد اگر امام مخالفت کردند خب توبیخ میکنند و دانشجویان هم از ادامه کار منصرف میشوند.»
موازی این روایت نقل قولی هم از ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت و مخالف این حمله درباره واکنش آیت الله خمینی به این اتفاق وجود دارد که در گفتگویی با روزنامه قانون در ۱۳ آبان ۱۳۹۴مطرح شده است، یزدی گفته بود: «در دیداری که همان روز یکشنبه ۱۳ آبان با امام داشتم وقتی خبر اشغال را دادم ایشان با ناراحتی گفتند: «اینها کیاند؟ برو بریزشان بیرون» اما من صبح آن روز از دفترم با آقای موسوی خوئینیها که در محل سفارت مستقر شده بود، صحبت کرده بودم و میدانستم که این بار اشغال سفارت توسط نیروهای ناشناس انجام نشده است و اخراج آنها به سادگی میسر نیست و من نباید در آن دخالت کنم.»
ابراهیم یزدی: «در دیداری که همان روز یکشنبه ۱۳ آبان با امام داشتم وقتی خبر اشغال را دادم ایشان با ناراحتی گفتند: «اینها کیاند؟ برو بریزشان بیرون»… اما میدانستم که این بار اشغال سفارت توسط نیروهای ناشناس انجام نشده است و اخراج آنها به سادگی میسر نیست
با وجود این به گفته یزدی « ۳۶ یا ۴۸ ساعت بعد، [آیتالله خمینی] از این عمل حمایت کردند و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول دانستند. به این ترتیب گروگانگیری تصمیم دولت موقت به استعفا را جلو انداخت.»
موافقت ضمنی آیتالله خمینی با این اتفاق که مشخصا به دست «نیروهای خودی» و نزدیک به وی اتفاق افتاد، شواهد پیشینی و پسینی فراوانی در سخنرانیهای وی دارد.
او در پیامی که در روز ۱۰ آبان خطاب به دانشجویان و طلاب منتشر کرد گفته بود:«بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند.»
از متن سخنرانی رهبر وقت جمهوری اسلامی، فردای روز تسخیر سفارت هم جملات ماندگاری با تاثیری عمیق در ادبیات دیپلماتیک جمهوری اسلامی درآمد. او در سخنرانی ۱۴ آبان ۵۸، امریکا را «شیطان بزرگ» نامیده و به سفارت امریکا لقب لانه جاسوسی دادو تاکید کرد که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» و این کار را «انقلاب دوم» جمهوری اسلامی نامید.
مقایسه واکنش رهبر جمهوری اسلامی به این اشغال، با حمله مشابه و ناموفق ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷، سازمان چریکهای فدایی خلق، حاکی از آن است که رهبر وقت جمهوری اسلامی فقط حاضر بود اعتبار حمله به دشمنان را به «دوستان» خود بدهد. برای او لزوما دشمنِ دشمن، دوست به حساب نمیآمد.
داستان تسخیر نیمهکاره پیشین از این قرار بود که صبح روز ۲۵ بهمن سال ۱۳۵۷ یک گروه مسلح از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا حمله کرد، ویلیام سالیوان سفیر وقت آمریکا با دولت موقت تماس گرفت و از آنها کمک خواست. برای دقایقی سفارت از کنترل دیپلماتهای امریکایی خارج شد، اما بلافاصله پس از آنکه خبر به گوش آیتالله خمینی رسید، او دستور داد که بلافاصله مهاجمان از سفارت خارج شوند و ابراهیم یزدی، را مامور این کار کرد و قائله خیلی زود ختم به خیر شد.
آثار داخلی اِشغال
اثر کوتاهمدت و سریع به دست آوردن سفارت آمریکا برای انقلابیون از دست رفتن دولت موقت بود. اینکه استعفای قابل پیشبینی دولت مهدی بازرگان یکی از اهداف ضمنی تسخیرکنندگان سفارت آمریکا بوده است را طراحان و مجریان این اقدام گردن نگرفتهاند.
موسوی خوئینیها این فرضیه را با شدت و حدت رد کرده و گفته که اساسا چنین چیزی از ذهن دانشجویان هم نگذشته بود و به عقیده او دولت بدون آنکه استعفا دهد« میتوانست به این کار اعتراض کند و مسئولیت آن را از دوش خود بردارد» او در مقابل این فرض را مطرح میکند که «طراحان استعفا میخواستند حضرت امام را تحت فشار قرار دهند.» ولی آیتالله خمینی استعفا را پذیرفت و این کار نتیجه نداد.
ابراهیم اصغرزاده، یکی دیگر از طراحان اصلی اشغال سفارت آمریکا تنها بعد از ۴۰ سال و روز گذشته در گفتگو با آسوشیتدپرس از اشغال سفارت اظهار پشیمانی کرد. او در گفتگوهای پیشین خود گفته بود که آنان هیچ «برنامه دقیق و حساب شده ای» برای اشغال سفارت نداشتند و تاکید داشت که «نه به ابعاد گسترده این اقدام فکر کرده بودیم و نه به پیامدهای آن.»
بعد از چند روز و با استقبال از این اقدام از سوی رهبر جمهوری اسلامی و گروهی از مردم به گفته او سیر حوادث بعدی به کلی از دست گروه اولیه خارج شد. به این ترتیب به گفته اصغرزاده آنان «ناچار» شدند در سفارتخانه بمانند و از کارکنان آن «نگهداری» کنند.
ادعای عدم آگاهی به عواقب این اتفاق از سوی اصغرزاده البته تطابق چندانی با گفته خوئینیها ندارد که با علم به عواقب و مسئولیتهای این اقدام برای رهبر وقت جمهوری اسلامی وی را در جریان قرار نداده بود.
قربانیان و نجات یافتگان
بجز ۶۶ گروگان آمریکایی که از آنان به عنوان آسیبدیدگان و قربانیان این بحران نام برده میشود این گروگانگیری در میان مسئولان جمهوری اسلامی هم قربانیانی داشت.
عباس امیرانتظام، سخنگوی وقت دولت مهدی بازرگان و طرفدار سرسخت مصدق و عضو جبهه ملی ایران، در پی حمله «دانشجویان پیرو خط امام» به سفارت آمریکا و به ادعای انقلابیون، با اتکا به اسنادی که از محل سفارت به دست آمد «جاسوس» شناخته شد. او سال گذشته در سن ۸۶ سالگی در حالی که رکورد تحمل طولانیترین حبس سالهای بعد از انقلاب ایران را به نام خود ثبت کرده بود درگذشت.
بیشتر بخوانید:
عباس امیرانتظام؛ ۴۰ سال پایداری برای رفع اتهام
امیرانتظام حدود یک ماه بعد از اشغال سفارت از محل خدمت خود در سوئد به ایران فراخوانده شد و با اتهام همکاری با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا بازداشت، محاکمه و به اعدام محکوم شد. در طی روزهای بعد و فقط با تلاشهای مهدی بازرگان از مرگ نجات یافت و حکم حبس ابد دریافت کرد. اتهاماتی از جمله «روابط پرمسأله» و «روابط نامتعارف» با آمریکا که «دانشجویان پیرو خط امام» بر اساس اسناد بدست آمده از سفارت امریکا مطرح کردند موجب شد که همه تلاشهای مهدی بازرگان برای اثبات بیگناهی عباس امیرانتظام بینتیجه بماند. نخستوزیر دولت موقت با وجود تلاش فراوان برای تبرئه سخنگوی محبوبش نتوانست کاری از پیش ببرد و در نهایت به تعبیر خودش برای اثبات آن «یک دستش از قبر بیرون» ماند.
اما این تنها عباس امیرانتظام نبود که به او ظن ارتباط دوستانه با ایالات متحده برده شد. محمد بهشتی که همیشه از سوی مخالفانش به داشتن زد و بند با ایالات متحده متهم میشد و چندین بار هم در مجامع عمومی درصدد دفاع از خود و رفع این اتهام برآمد یکی دیگر از این مظنونان بود. با وجود این علیرغم وجود شواهدی از وجود «ارتباطاتی» با «دشمن» از ظن منفی انقلابیون و خشمشان در امان ماند.
اصغرزاده میگوید که هر چند سندهایی درباره ارتباط محمد بهشتی با آمریکا یافتند، اما «سندهای مربوط به آقای بهشتی را چندان مهم نمیدیدیم که شورای مرکزی تقاضای ملاقات با (آیت الله خمینی) را بکند و برود از امام کسب تکلیف کند. همین را کافی میدانستیم که آقای موسوی خوئینیها مطلع میشد و امام را در جریان میگذاشت.»
این رویکرد که از میان اسناد افشاگرانه انقلابیون، اسامی به صورت گزینشی بیرون آمده، احتمالا به همان الگوی دوگانه در برخوردهای رهبر وقت جمهوری اسلامی با تسخیرکنندگان ۲۵ بهمن و ۱۳ آبان سفارت برمیگردد.
هنری پِرِکت، مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در زمان انقلاب در سال ۲۰۱۴ در گفتگویی به بیبی سی فارسی گفت که برای حل و فصل غائله به محمد بهشتی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب، تماس گرفت. او میگوید: «من با بهشتی صحبت کردم و از او پرسیدم که آیا میتواند برای آزادی کارکنان سفارت به ما کمک کند؟ گفت، ببینم چکار میتوانم بکنم، الان باید به جلسه شورای انقلاب بروم. او هرگز زنگ نزد.»
همین مقام آمریکایی یک هفته قبل از گروگان گیری، در تهران با محمد بهشتی، ملاقات کرده بود.
این که میزان ارتباط بهشتی با مقامات آمریکایی قبل و بعد ازگروگانگیری چه میزان و با چه کیفیتی بوده تابحال مشخص نشده است. به هر روی او هیچوقت از سوی «نظام» در این باره مورد سوال قرار نگرفت
این رویکرد که از میان اسناد افشاگرانه انقلابیون، اسامی به صورت گزینشی بیرون آمده و افراد با وضعیتهای به ظاهر مشابه عاقبتهای متفاوتی داشتن، احتمالا به همان استاندارد دوگانه در برخوردهای رهبر وقت جمهوری اسلامی با تسخیرکنندگان ۲۵ بهمن و ۱۳ آبان سفارت برمیگردد.
آثار مالی گروگانگیری
در روایت رسمی جمهوری اسلامی آمده است که آثار تحریم صنعت نفت در مدت ۴۴۴ روز گروگانگیری و قبل از انعقاد قرارداد الجزایر، در صنعت نفت شامل فراخواندن کارشناسان خارجی و عدم تأمین قطعات زیر ساخت صنعت و نیز تخلیه کلیه اطلاعات کشف منابع جدید نفتی بود به گونهای که صادرات روزانه ۴ میلیون بشکه نفت قبل از انقلاب به یک باره به زیر ۱ میلیون بشکه نفت رسید.
بر اساس همین روایت ۱۲ میلیارد دلار داراییهای دولت ایران در آمریکا مصادره شد و کلیه مبادلات تجاری بین ایران و آمریکا ممنوع شد. همچنین قرارداد فروش صدها میلیون دلار تجهیزات نظامی که پیش از انقلاب به امضا رسیده بود، لغو شد و فروش تجهیزات نظامی به ایران غیرقانونی اعلام شد. متحدان آمریکا از جمله ژاپن و بعضی از کشورهای اروپایی هم فروش تسلیحات نظامی به جمهوری اسلامی و خرید نفت از ایران را متوقف کردند.
بنابر یک گزارش تحلیلی بیبیسی فارسی، ۱۰ روز پس از آغاز گروگانگیری ۱۳۵۸، ابوالحسن بنی صدر که در آن زمان با استعفای دولت موقت سرپرست وزارت امور خارجه شده بود گفت که ایران «از این به بعد برای گذاشتن پولهایمان کشورهایی را انتخاب میکنیم که قراردادهای با شاه سابق را وسیله شانتاژ (باج گیری) قرار ندهند.» و تاکید کرد که بیشتر سپردههای ارزی ایران در شعب بانکهای آمریکایی در خارج است و فقط مقدار کمی از آن در داخل آمریکاست، «بنابراین نگرانی از توانایی آمریکا برای استفاده از وسایل غیرقانونی برای بلوکه کردن پولهای خودمان نداریم.»
جیمی کارتر در حال امضای متن مذاکرات با ایران
کارتر بلافاصله پس از این ادعا علیه ایران «وضعیت اضطراری ملی» اعلام کرد و همه دلارها، شمشهای طلا، اعتبارات بانکی و اوراق بهادار این کشور در آمریکا، اروپا و آسیا را توقیف کرد. مبلغ ۱۱ میلیارد و هشتصد و هشتاد میلیون دلار. یعنی به ازای هر گروگان ۱۸۰ میلیون دلار ایران را به گرو گرفت.
در نهایت بعد از کشمکشهای فراوان ایران و ایالات متحده که حالا دیگر با یکدیگر طرف گفتگو هم نمیشدند با وساطت الجزایر، عهدنامهای بستند که با نام همین کشور معروف شد.
ایران در ابتدای این وقایع، خواسته خود از ایالات متحده را «استرداد شاه» به جمهوری اسلامی بیان کرد. شاه برای معالجه سرطان غدد لنفاوی خود به ایالات متحده رفته بود و دانشجویان خط امامی پذیرش او از سوی ایالات متحده را نشانه دشمنی این کشور با انقلاب خود قلمداد کرده و آن را انگیزه اصلیشان برای حمله به سفارت این کشور عنوان کردند.
در ادامه اما زمانی که سخن از عهدنامه به میان آمد، جمهوری اسلامی یک ماه پیش از انعقاد قطعنامه آزادی گروگانها را منوط به پرداخت ۲۴ میلیارد دلار از سوی ایالات متحده اعلام کرد، ۱۰ میلیارد دلار بابت سپردههای توقیف شده، ۱۰ میلیارد دلار برای داراییهای احتمالی شاه و ۴ میلیارد دلار بابت دارایی های متفرقه. آمریکا نپذیرفت و در نهایت در پی چانهزنیهای یک ماه بعد از آن در روز ۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۹ ایران به دریافت ۸ میلیارد دلار قانع شد که با کسر مبلغ وام دریافتی توسط ایران پیش از انقلاب در مجموع ۳ میلیارد دلار به ایران پرداخت شد.
ایران برای قطع کامل ارتباط با «شیطان بزرگ» تصمیم گرفت که بازپرداخت همه وامهای این کشور به ایالات متحده به یکباره صورت گیرد تا دیگر دلیلی برای ارتباط دو کشور وجود نداشته باشد. تکنوکراتها و مسئولان بانک مرکزی از این کار به شدت عصبانی بودند.
ایران برای قطع کامل ارتباط با «شیطان بزرگ» تصمیم گرفت که بازپرداخت همه وامهای این کشور به ایالات متحده به یکباره صورت گیرد تا دیگر دلیلی برای ارتباط دو کشور وجود نداشته باشد. تکنوکراتها و مسئولان بانک مرکزی از این کار به شدت عصبانی بودند و بهزاد نبوی از امضا کنندگان عهدنامه در توصیف این کار در بازگشت به ایران آن را کاری دانست که « شاید در شرایط عادی مصلحت اندیشان آنرا صلاح نمی دیدند».
عهدنامه الجزایر در نهایت گروگانها را بعد از ۴۴۴ روز به خانه بازگرداند و دانشجویان خط امامی هم بعد یک سال و اندی زندانبانی به سوی برعهده گرفتن نقشهای تازه ای در بدنه جمهوری اسلامی رهسپار شدند، حضور بسیاری از آنان در دایره قدرت اما دیری نپایید و رسم «خودسری» که بنیان نهادند دامنگیرشان شد. شاه به ایران مسترد نشد. گروگانگیری در ایالات متحده به شکست کارتر و دمکراتها و رای آورن جمهوریخواهان انجامید، در ایران هم میانهروها از صحنه سیاست حذف شدند و دشمنی ریشهداری با ایالات متحده بنیان نهاده شد که لااقل آنگونه که از شواهد پیداست، تابحال ۴۰ سال یه درازا کشید.
به نظر میرسد که داستان هنوز سردراز دارد، روز گذشته طی مراسمی با حضور فرماندهان سپاه از طرحهای جدید دیوار سفارت آمریکا در تهران رونمایی شد، این در حالی بود که لااقل بعد از برجامی که خود دیری نپایید، چند سالی بود که مظاهر و نمادهای دشمنی با آمریکا کمتر بر در و دیوار شهرها قابل مشاهده بود.
با این اوصاف به نظر میرسد صفت «انقلاب دوم »که آیتالله خمینی به این اتفاق داد چندان هم بیمسما نبوده است. «انقلابی» ویرانگر و نوشونده.