اعتراضات گسترده و فراگیر روزهای اخیر از نظر هویت و ماهیت، خیزش نوین دیگری است علیه حکومت انحصاری و استبدادی ولایت مطلقه فقیه. این برآمد ادامه اعتراضات گذشته، اما قویتر، گستردهتر و قطعا اثرگذارتر از موارد پیشین است.
نیروی اصلی تشکیلدهنده خیزش اخیر، جوانان لایههای تهیدست، قشرهای میانی کمدرآمد و کارگران و زحمتکشانی هستند که در برابر موج کمرشکن گرانی و تورم در همه سالها و ماههای گذشته، قدم به قدم فقیرتر و در برابر افزایش هزینههای زندگی با مشکلات معیشتی بیشتری دست به گریبان شدهاند.
هرچند این اعتراضات نخست بدون خشونت و در مخالفت با افزایش نرخ بنزین آغاز شد اما در شرایطی که اولا همه راههای اعتراض مسالمتآمیز مسدود است و علی خامنهای (مسئول اصلی مصیبتها و نابهسامانیهای مردم) جواب مطالبات به حق مردم را همواره به زبان تحقیر، تهدید و دشنام میدهد و پاسخ نهایی را به گلوله میسپارد، به ناچار اعتراضات به سرعت رنگ و مضمون سیاسی پیدا میکند و مسئول اصلی نظام حاکم یعنی شخص خامنهای را هدف قرار میدهد و در اینجاست که همه مطالبات آزادیخواهانه و عدالتطلبانهای که انباشته شدهاند یکپارچه میشود.
در شکل نیز طبعا در برابر خشونت و سرکوب، معترضان ناچار به مقاومت و دفاع از خود میشوند. در چنین شرایطی دعوت از مردم به حفظ خونسردی، متانت و مسالمت نه مؤثر است و نه مفید، و صرفا توصیهکنندگان را با شرایط ملتهب و داغ جامعه و آنچه عملا در میادین و خیابانهای ایران میگذرد بیگانه نشان میدهد. وقتی خامنهای مردم معترض را اشرار میخواند و آنان را آلت دست بیگانه قلمداد میکند و به جای پاسخ مسئولانه فرمان تیر و دستور کشتار میدهد و جوانان بیدفاع مردم را به قتل میرساند، انتظار حفظ آرامش و مسالمت از مردم بیجاست. این را هم فراموش نکنیم که ماموران امنیتی جمهوری اسلامی برای پیدا کردن بهانه سرکوب و منزوی کردن تظاهرات اعتراضی، دست به تخریب و آتش زدن اماکن و اتومبیلها و شکستن شیشه ساختمانها زدهاند که ویدئوهایی از آن در شبکههای اجتماعی منتشر شده است.
در این شرایط دشوار که جمهوری اسلامی معترضان را «اشرار» مینامد و تظاهرات دادخواهانه مردم را به خشونت و خونریزی میکشاند و زندگی و جان جوانان وطن را آسان و ارزان قربانی میکند، کار وجدانهای آگاه و سیاستورزان مسئول، همدردی و همبستگیِ بی اما و اگر با مردم، و نشانه رفتن انگشت اتهامات به سوی کسانی است که چهل سال است مسئول مستقیم مصیبتها و بدبختیهای کشورند.
چهل سال است که جمهوری اسلامی تظاهرات مسالمتآمیز و قانونی را (که اتفاقا در همین قانون اساسی سراپاتبعیض کنونی به رسمیت شناخته شد) سد کرده و با گماشتن راهزنان شورای نگهبان بر سر گردنههای انتخاباتی همه تلاشهای مردم برای تعیین سرنوشت خود از طریق صندوق آراء را به بنبست رسانده و هر صدا و ندای حقطلبانهای را به دشمن و مزدوران داخلی آن نسبت داده است.
تجربه این چهل سال به مردم ایران ثابت کرده است که راه نجات از شر خودکامگی ولایت فقیه و کارگزاران او، حداکثر استفاده از خیابانها و میادین کشور و توسل به اعتراضات و نافرمانیهای مدنی است و قطعا سرنوشت مردم ایران و گذر از دیکتاتوری مذهبی به دموکراسی، سرانجام در فرایندهای مبارزات و اعتراضات مدنی که نمونهای از آن هم اکنون در ایران جاری است رقم خواهد خورد.
هیچکس نمیتواند اعتراضات به حق مردم را به خاطر حاشیهای که خود جمهوری اسلامی ایجاد میکند خارج از چارچوب جنبش بدون خشونت وانمود کند. چهل سال است که جمهوری اسلامی حاضر نیست به درخواستهای مکرر مردم برای برگزاری اعتراضات و تظاهرات قانونی پاسخ مثبت بدهد و هر بار هم که مردم دست به اعتراض زدهاند آن را غیرقانونی و نتیجه دخالت بیگانه جلوه داده است.
همبستگی عمومی مردم با معترضان که نمونههایی از آن را در رساندن آب و غذا به آنان، پناه دادن آنان در جریان جنگ و گریز با سرکوبگران، کمک به زخمیها و آسیبدیدگان و بازتاباندن اخبار اعتراضات شاهدیم، نشانههای امیدوارکنندهای از درک ملی و همبستگی ملی در مسیری است که بدون گذر از آن و پرداخت هزینههای راه نمیتوان از شر دیکتاتوری مذهبی خلاص شد.
در این شرایط کنشگران سیاسی و فرهیختگان جامعه باید نیروهای مسلح را به همبستگی با مردم فراخوانند و به آنان یادآور شوند که شرکت در کشتار مردم جنایتی است که مرور زمان موجب فراموشی و بخشودگی آن نخواهد شد.
اعتراضات اخیر به هر شکلی که پایان پذیرد نتیجه آن تضعیف هر چه بیشتر پایههای نظام دینی، انزوای بیش از پیشِ شخص خامنهای، بیاعتبار شدن هرچه بیشتر نهادهای انتخابی جمهوری اسلامی که هیچ اراده مستقلی از خود ندارند و گسترش و تحکیم همبستگی ملی ایرانیان در برابر این حکومت است.
تلاشهای تکراری و بیهوده خامنهای در نسبت دادن اعتراضات مردم به اقلیتی شرور و قدرتهای بیگانه و برخی جریانات خاص صرفا با هدف انکار اصالت و درونزایی جنبش اعتراضی و توجیه سرکوب آن صورت میگیرد. دو قطبی نخنما شدهی «یا با من-یا با دشمن» کاریست که همه دیکتاتورها برای انکار جنبشهای دموکراسیخواهانه درونزا، اختلاف انداختن میان مردم و منزوی کردن این جنبشها و توجیه سرکوب آن دنبال میکنند. در جریان انقلاب بهمن ۵۷ نیز شاه چند ماه مانده به آخر، اعتراضات مردم را به تحریک خارجی و حتی به تبلیغات بیبیسی نسبت میداد.
برخلاف ادعای خامنهای و رسانههای دولتی از جمله کیهان شریعتمداری که اعتراضات را به «آمریکا و مزدوران داخلی آن» نسبت داده، اعتراضات مردم کاملا منشاء داخلی و انگیزههای ملی دارد و چنانکه اشاره شد تنها از نارضایتی عمیق مردم نسبت به فساد حاکم، فقر فراگیر و مسدود شدن همه راههای قانونی و دموکراتیک بیان مطالبات مردم ناشی میشود.
اینکه قدرتهای خارجی با دیدن اعتراضات مردم، هر یک به فراخور مصالح یا منافع خود نسبت به آن موضعگیری میکنند هیچ ربطی به اصالت جنبش اعتراضی و درونزای مردم ایران ندارد.