۱- نویسنده پیشتر در مطلبی با عنوان «جنگ خامنه ای با طبقه متوسط» با مرور سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی و نهادهایزیرمجموعه و همچنین دولت و مجلس نزدیک به وی (دولت اول احمدی نژاد و مجلس هفتم و هشتم) تلاش کرد نشان دهد سیاستی فراگیر برای تخریب و تضعیف طبقه متوسط شهری در کار است تا این طبقه با ریزش و پالایش، عرصه را برای طبقه متوسط جعلی و وفادار به نظام سیاسی خالی نماید و رهبر جمهوری اسلامی از مطالبات مدنی، سیاسی و فرهنگی نامطلوب خود که از سوی این جامعه مدنی محاط در طبقه متوسط مطالبه می شود، رها شود. در واقع بهجای پاسخگویی به این مطالبات، سیاست فقیرسازی و بدلیسازی طبقه متوسط راهکار وی برای حل موضوع است. فهرستی طولانی از مجموعه سیاستهای وی در سه دهه اخیر در مطلب مذکور آمده است و به دو نمونه برجسته و اخیرش که عبارت بود از «مسکن مهر» و «هدفمندسازی یارانه ها» بیشتر پرداخته شد.
۲– همچنین در اوج اعتراضات سال ۹۶، در مطلبی با عنوان «تظاهرات ایران و پوپولیسم اقتصادی» پیشبینی کردم اولین قربانی این اعتراضات، سیاستهای اصلاحی و ریاضتی از جمله کاهش یارانهها و افزایش قیمت حاملهای انرژی … خواهد بود؛ همانطور که در این دو سال حسن روحانی مانع اجرایی شدن آن شده بود. سیاست درستی که در صورت نگاه همه جانبه بهتمام سطوح آزادسازی اقتصاد می توانست در روندی ۵ ساله رخ دهد، بنا به ماهیت و سرشت سیاستزده و رانتی اقتصاد نفتی و تسلط باندهای مافیایی وابسته به رهبر جمهوری اسلامی، امکان اجرایی شدن ندارد و تنها با ظلمی آشکار، نوک پیکان این آزادسازی متوجه قشر متوسط و فقیر جامعه است. در واقع بنا به همان جنگ فرسایشی رهبر جمهوری اسلامی باطبقه متوسط، این افزایش شبانه و سه برابر قیمت بنزین را نیز می توان آخرین تلاشها برای انهدام بیشتر طبقه متوسط دانست. به دیگر سخن، فرصت تاریخی تحریمهای یکجانبه ساکن فعلی کاخ سفید، برای رهبر جمهوری اسلامی توان پیادهسازی آخرین فاز سیاست کلان خود را فراهم ساخت و با برهم خوردن برجام که فرصتی ابتدایی برای جان بخشی دوباره به طبقه متوسط بود، بهانه نخ نمای مقاومت و مقابله، اسم رمز او برای ذبح باقی مانده حاملان دموکراسی و گشایش سیاسیفرهنگی است.
۳– رویکردی طبقاتی به اعتراضات اخیر که بنا به اخبار غیررسمی به کشته شدن دست کم ۲۰۰ نفر تاکنون منجر شده است، تا حدودی نشان میدهد رهبر جمهوری اسلامی در فقیرسازی طبقه متوسط موفق بوده است. نگاهی به شهرها و مراکز اصلی اعتراضات نشانمی دهد، شهرهای حاشیه مرکز و شهرهای کوچک استانهای غربی بیشترین بسامد اعتراضی را داشتهاند. در این شهرها، عمدتاً افراد و خانواده های فقیر و کسانی که ناتوان از پرداخت هزینه های زندگی در شهرهای بزرگ هستند، ساکناند. در واقع در این دو یا سه دهه نه تنها فقرزدایی صورت نگرفته بلکه کسانی که به دلیل جهشهتی عجیب و غیرمنطقی قیمت مسکن و اجارهآن (طبق آمار، اجاره ی مسکن در تهران رشدی نزدیک به ۷۰ درصد داشته است)، از شهرهای بزرگ به حاشیه شهر و شهرهای کوچکتری اجباری نقل مکان کرده اند، امروز در صف مقدم اعتراضات هستند.
از سوی دیگر، حضور حمایتی دانشجویان دانشگاههای تهران و تبریز و نوع شعارهایی که جملگی سویههای پررنگ معیشتی و کارگری دارد، نشان دیگری است که مطالبات سیاسی مثل آزادی زندانیان سیاسی و … دیگر اولویت حتی پیشروترین بخش طبقه متوسط یعنی دانشجویان نیز نیست. به این معنا، رهبر جمهوری اسلامی در تخریب و تضعیف طبقهمتوسط تا حدی موفق بوده و توانسته با سیاست «عدالت در فقر» و تبدیل کشور به کمیته امدادی ۸۰ میلیونی، نیازها ومطالبات جدی و حیاتی مردم و به ویژه طبقه متوسط را حول نیاز به کار و حق حیات و معیشت و رفع تورم و… ساماندهیکند.
در برابر این تضعیف نظاممند طبقه متوسط، آن طبقه مطلوب و وفادار عاری از هرگونه مطالبه سیاسی و فرهنگی و اجتماعیِ خلاف اراده و باورهای نظام حاکم، بنا به ماهیت رانتی، جعلی و سیاست گریزش، تولید کننده نسل جدیدی از آقازاده هاییشده که نه تنها هیچ تعلق خاطری به باورهای نظام ندارند بلکه در بلاهتی سیاسی ناتوان از حمایت گفتمانی و جدی از نظام هستند. نمونه ساشا سبحانی و یاسین رامین و … یکی از صدها مثال نتیجه این سیاست است.
در عرصه امروز ایران، جدا از قشر مرفه وابسته به حکومت و یا کسانی که اساساً به دلیل حجم بالای رفاه، حافظان وضع موجود و غیرسیاسی هستند، اکثریت جامعه میان دو طبقه تقسیم شده است: هرآنچه از طبقه متوسط باقی مانده و جمعیتی تز فقرا که اکثریت جامعه امروز ایرانی را تشکیل می دهند در برابر علاقمندان میانی نظام سیاسی حاکم که تمام رشد وارتقایشان در جامعه مدیون و مرهون سیاستهای نظام است. رویارویی این دو گروه، تعیینکننده خط سیاست آینده ایران خواهد بود.