درآمد: در جریان مذاکراتی که منجر به موافقتنامهی برجام شد، اصطلاح «بازی برد-برد» بارها از سوی تیم دیپلماسی ایران، محمدجواد ظریف و حتی حسن روحانی برای توصیف آن مورد استفاده قرار گرفت. این یادداشت با استفاده از «تئوری بازیها» این ادعا را مورد تردید قرار داده و میکوشد نشان دهد که برجام حتی اگر بازی برد-برد بود، با خروج آمریکا به یک بازی برد-باخت و احتمالا در ادامه به بازی باخت-باخت برای اعضای حاضر در این توافقنامه تبدیل شده است.
همچنین نشان میدهد که ایران با برجام، بازی مذاکرات چندجانبه را پایانیافته تلقی کرده بود و لذا بهجای آنکه استراتژیهای مغلوب را پیاپی حذف کند، استراتژی تعادلی این بازی را به یک تعادل ضعیف تبدیل کرد و نه تنها آمریکا بلکه بخشی از بازیگران منطقهای را در موقعیت باخت قرارداد و آنها نیز با قراردادهای کلان نقطه کانونی بازی را جابهجا کرده و عملا بازی را از استراتژی تعادل ضعیف هم خارج کردند.
یادداشت در خاتمه نشان میدهد بازی مذاکرات چندجانبه بدون حضور آمریکا تنهامنجر به باخت ایران خواهد شد و ایران باید این مذاکرات را بدون هیچگونه پیششرطی با آمریکا ادامه دهد.
بازی برد-برد چیست؟
در تئوری بازیها (Game theory ) بازی برد-برد یا مجموع مثبت مدل خاصی از رقابت(بازی) است که در نتیجهی این بازی هیچکدام از طرفین درگیر در این رقابت بازنده نمیشوند، بلکه کم و بیش از منافعی برخوردار میشوند که با اطلاع کامل انتخاب کردهاند. به عبارتی دیگر، یک بازی برای آنکه برد-برد نام گیرد، باید بتواند منافع تمام بازیگران را «کم و بیش» تامین کند. در نقطه مقابل این نوع بازی، بازی باخت-باخت قرار دارد که به صورت ماهوی هیچکدام از بازیگران در آن سودی نخواهند برد.
برای درک بهتر مفهوم بازیهای برد-برد و باخت-باخت، فرض کنید شما همسایهای دارید که دو کودک ۷-۸ ساله دارد که هر روز با بچههای ۵-۶ سالهی شما درگیر میشوند. اگر شما فرزندان خود را به یک باشگاه ورزشهای رزمی بفرستید تا بتوانند در مقابل بچههای همسایه از خود دفاع کنند، شما به یک بازی باخت-باخت با همسایهی خود ورود کردهاید! زیرا همسایه نیز دیر یا زود فرزندانش را به یک باشگاه بوکس میفرستد و نتیجه این است که هر دو متحمل هزینههای باشگاه و بیمارستان شده و ضرر کردهاید. حاصل جمع این بازی منفی است و شما از هزینههایی که میکنید سودی نخواهید برد و با ادامهی این رقابت (بازی) روز به روز هزینهها و خسارتهای هر دو طرف افزایش مییابد.
اما اگر شما با همسایهی خود به مذاکره بنشینید و یک پرستار بچه برای ۴ کودک استخدام کنید تا با آنها بازی کند و آیین همزیستی را به آنها نشان دهد، اگرچه هر دو هزینهای متحمل میشوید اما وارد یک بازی برد-برد شدهاید. این بازی برد-برد هزینههای روزانهاش نهتنها افزایش نمییابد بلکه احتمال کاهش آن هم فراوان است. ذکر این نکته لازم است که حتی اگر شما ۹۰ درصد هزینه پرستار را هم متحمل شوید (و حتی ۱۰۰ درصدش را!) باز هم شما سود بردهاید، چون ماهیتِ این بازی برد-برد است!
در عالم واقع، «جنگ سرد» در نیمهی دوم قرن بیستم میان بلوکهای شرق و غرب نمونهای از بازی باخت-باخت بود، چون طرفین درگیر در این رقابت هر روز هزینههای دفاعی و تهاجمی خود را برای پیشیگرفتن از رقیب افزایش میدادند بدون آنکه سودی از آن ببرند. تئوری بازیها در پایان دادن به جنگ سرد نقشی جدی بازی کرد و به طرفین ماجرا پیشنهاد داد که عوض رقابتِ روزافزون، بخشی از هزینههای دفاعی را صرف تامین منافع طرف مقابل کنند تا رقیب هوای حمله را از سر بدور کند و احتمال خطر کاهش یابد.
نمونهای واقعی از بازی برد-برد نیز توافقنامه سازمان تجارت جهانی است که اعضای خود را کم و بیش از منافع حضور در این سازمان با صرف هزینههایی برخوردار میکند.
الزامات یک بازی برد-برد
تئوری بازیها یک بحث تخصصی و فنی در ریاضیات کاربردی است و در یک یادداشت مطبوعاتی نمیتوان به تمام اجزا و الزامات یک بازی برد-برد پرداخت. اما میتوان گفت بازیگرانی که بخواهند در یک بازی برد-برد ورود کنند، لازم است پیش از هر چیز نقطه یا نقاطی کانونی و مرکزی را در بازی خود مدنظر داشته باشند تا بتوانند حول و حوش آن بازی کنند، به عبارتی دیگر بازیهای برد-برد دست کم نیازمند «یک نقطه کانونی» هستند که کلیه بازیگران روی آن توافق دارند، مثلا کاهش خشونت، عدم گسترش سلاحهای هستهای، مبارزه با تروریست و منافع اقتصادی مشترک میتوانند نمونههایی از نقاط مرکزی مذاکرات بینالمللی باشند.
اما تنها وجود یک نقطه کانونی برای بازیهای برد-برد کافی نیست. یکی دیگر از الزامات اینگونه بازیها این است که انتخاب هر بازیکن «بهترین پاسخ» به انتخاب حریف باشد. برای درک دقیق این «بهترین پاسخ» به حرکتدادن مهرههای شطرنج توسط یک شطرنجباز ماهر دقت کنید. شطرنجباز ماهر، نه تنها بهترین مهره را جابهجا میکند بلکه در نظر دارد که حریف او نیز بهزودی بهترین مناسبترین مهره را جابهجا میکند. به عبارتی دیگر منظور از بهترین پاسخ، پاسخی است که «هم درست باشد و هم پاسخ درست را برای حریف در نظر گرفته باشد». به این نوع انتخابکردن در تئوری بازیها استراتژی مبتنی بر «تعادل نش» میگویند. در استراتژی تعادل نش هر بازیگر همواره خود را در جای رقیب قرار داده و «بهترین» حرکت را برای رفتار او نیز در نظر میگیرد و به منافع او کاملا توجه دارد.
در باب نمونه فرض کنید که یک زن و شوهر در یک مرکز خرید شلوغ همدیگر را گم میکنند. این زن و شوهر وارد بازی «پیداکردن» هم میشوند. هدف اصلی پیدا کردن است. اگر شوهر برای پیدا کردن زن درب خروج پاساژ را انتخاب کند و انجا منتظر بماند، یک استراتژی است. او البته میتواند فروشگاه بزرگی از لوازم آرایشی زنانه را نیز برای منتظر ماندن انتخاب کند. انتخاب هرکدام از این استراتژیها بستگی به این دارد که این زن و شوهر چقدر همدیگر را میشناسند و تا چه اندازه انتخاب آنها متکی بر شناخت دیگری و سلایق او و انتخاب «بهترین» است. اگر زن نیز درب فروشگاه را برای انتظار انتخاب کند، هر دو در این بازی برد-برد همدیگر را پیدا می کنند و استراتژی آنها یک تعادلنش کامل است. اما اگر زن نیز یک فروشگاه لباسهای مردانه را برای انتظار انتخاب کند، هر دو اگرچه استراتژی تعادل نش را استفاده کرده اما این تعادلنش ضعیف است.
توافقنامه برجام، بازی برد-برد؟
با استفاده از این مقدمات و مفاهیم پیشین اکنون میتوانیم به برجام بپردازیم.
در «بازی برجام» ایران با تعطیلکردن برنامه هستهای خود(دادنِ هزینه) توانست به سرمایههای بلوک شده در خارج دست یابد، تحریمها را معلق کند و امکان فروش نفت و گاز و مشارکت در بازارهای جهانی را بهدست آورد. اروپا (تقریبا بدون هیچگونه هزینهای) سایه یک جنگ احتمالی و یک کشور هستهای را در همسایگیهای دور و نزدیک از سر خود برداشت، تهدیدهای احتمالی را، ناشی از افزایش موج پناهندگی به اروپا، کاهش داد و به منابع انرژی و بازار کشور ثروتمند،۸۰ میلیونی، وارداتی و نفتی ایران دسترسی کامل یافت. آمریکا، با اینکه آخرین کشوری بود که در معرض تهدیدهای هستهای ایران قرار میگرفت و همپیمانان قدرتمندی برای مقابله با ایران داشت و تولیدکنندگان اسلحهی آن از درگیریهای احتمالی در خاورمیانه سود میبردند و به خاطر دسترسی به منافع نفت شیل کم و بیش در حال استقلال از منابع انرژی خاورمیانه بود، و تقریبا از هیچگونه منافعی مستقیما برخوردار نمیشد! به بازی برجام ورود کرد. البته نباید دور کردن خطر سایهی کشور هستهای از سر اسرائیل و همپیمانان منطقهای و نیز قرارداد فروش هواپیماهای بوئینگ را نادیده گرفت اما این مجموعه به نسبت انتفاعات اروپا و حتی ایران برای بزرگترین ابرقدرت دنیا و اقتصاد امریکا کمتر از آن بود که بتواند استراتژی «تعادل نش» را برای خود محفوظ بداند.
کاهش تنشهای منطقهای و دور کردن خاورمیانه از رقابتهای هستهای و تامین منافع اقتصادی طرفهای ماجرا، اگرچه نقاطی مرکزی برای برجام بودند اما منافع اندک آمریکا در این توافقنامه حاکی از این بود که اگر استراتژی تعادل نش هم در طرفهای دیگر لحاظ شده است، این استراتژی کامل نیست و لذا دستکم از سوی آمریکا و کشورهای همسو، برجام را نمیشد به راحتی یک بازی برد-برد نامید. مخالفتهای صریح اسرائیل و همراهی تلویحی و مردد عربستان بخشی از این واقعیت بود.
اما این همهی بازی و ماجرا نیست. از نقش تحرکات و ماجراجوییهای ایران و کشورهای منطقه مخصوصا عربستان و امارات و حتی ترکیه را هم در این بازی باید سراغ گرفت. ایران دچار خطای بزرگی شد! هنگامیکه با عقد برجام، بازی مذاکرات را پایان یافته پنداشت و بهجای آنکه هر بار بکوشد «استراتژیهای کاملا مغلوب» را از رفتار خود حذف کند، برعکس با ماجراجویی در یمن و سوریه و عراق و لبنان، گویی استراتژی تعادل نش ضعیف را هم از رفتار خود حذف کرد و با پیروزی نسبی در سوریه و نزدیکتر شدن به روسیه، عملا برجام را به بازی برد-باخت تبدیل کرد. از طرفی دیگر عربستان با قراردادهای نجومی با آمریکا، اروپا، هند، ژاپن و روسیه و همزمان فعالیتهای رسانهای و رقابت و تبلیغات ایدئولوژیک علیه ایران، عملا نقطه کانونی بازی برجام را جابهجا کرد و ایران را به محور تنشها و خشونتها و ترورها هل داد. و سرانجام ترامپ در مقام یک «تهدید باورنکردنی» استراتژی تعادل نش را از سوی آمریکا در برجام حذف کرد و بنیان یک بازی را از اساس یه باخت-باخت تبدیل کرد.
ریتهارت زلتن(۱۹۶۵) اولین کسی بود که نشان داد تعادلهای نش که در آن «تهدیدهای باورنکردنی» وجود دارد در بسیاری موارد نمیتواند رفتار بازیکنان را پیشبینی کند. (قهرمان عبدلی:۱۳۸۶ ). بر این مبنا ترامپ تهدیدی باور نکردنی برای بازی برجام بود.
چه باید کرد؟
خبر بد این که بازی برد-برد تمام شده است. حتی اگر بازی برجام پیش از خروج آمریکا یک بازی برد-برد بود، و همه بازیگران هم استراتژی تعادل نش را در حرکات خود لحاظ کرده بودند، اینک با خروج آمریکا حتی اگر اراده طرفهای دیگر بر حفظ برجام باشد، امکان تداوم عملی این بازی وجود نخواهد داشت.
نه تنها آمریکا، بلکه ایران هماکنون در مقام باخت در بازی برجام حضور دارد، زیرا نه تنها مجبور به انجام تعهدات و هزینههای خود در برجام است، بلکه دستکم از بخش عمدهای از مزایای آن محروم شده است. حتی اگر اروپا هم تمام تلاش و سعی خود را برای تامین منافع ایران بهکار گیرد، باز هم ایران از بخش عمدهای از مزایای این توافقنامه که در ارتباط مستقیم با امریکاست، محروم شده است. البته ایران مطابق این توافقنامه میتواند متقابلا بخشی از تعهدات خود را نقض کند اما اروپا همین یکی دو روز بر تعهدات خود مشروط به حفظ کامل برجام تاکید کرده است. لذا ایران در بازی فعلی برجام هم چوب را میخورد و هم پیاز را!
تا اینجای کار بازی برجام به برد-باخت تبدیل شده است. طبیعی است که اروپا اما برای حفظ برجام تلاش میکند، نه به خاطر ایران بلکه چون فعلا تنها برنده بازی است و میداند ایران انتخاب چندانی ندارد. اما اروپا در این بازی باید هزینه کند، هزینههای که پیش از این ضرورتی نداشتند. این هزینهها از حدی که بگذرد و یا شرکتها و بانکهای اروپایی با جریمههای امریکایی نیز روبرو شوند، منجر به باخت اروپا نیز خواهد شد و حاصل بازی باخت-باخت برای تمام طرفها خواهد بود.
اما خبر خوب این است که با اعلام آمادگی ترامپ، «بازی مذاکرات» برخلاف تصور ایران به پایان نرسیده است. ایران اگر به استراتژی تعادلنش برگردد و اروپا بیش از پیش بر منافع آمریکا در این بازی تمرکز کند، حاصل بازی میتوان دوباره مثبت شود. به زبان سادهتر، ایران بهتر است تیم مذاکراتش را تقویت کند (نگارنده برخلاف تصور عمومی ظریف را قهرمان دیپلماسی نمیداند) و هرچه زودتر پیشنهاد مذاکره با آمریکا را بپذیرد و عربستان را هم به مذاکره افزوده و اینبار مذاکرات ۸ کشور اصلی درگیر در این بازی آغاز شود؛ در غیر اینصورت بازی باخت-باخت هیچ هنری ندارد و با توپ و تانک و موشک هم راحتتر و سریعتر به انجام میرسد.
پانوشتِ غمانگیز: متاسفانه باید تاکید کنم که آنچه در بالا آمد، صرفا یک تحلیل فنی و غیرسیاسی است و نتیجه آن حتی برای شخص نگارنده هم خوشایند نیست! لذا لازم است یادآوری کنم که نگارنده بیش از هر کس و پیش از هرچیز به ضرورت اصلاحات بنیادی در سیاست داخلی و خارجی باور دارد و در عینحال هیچگونه نسبتی ندارد با کسانی که گمان میکنند ترامپ، اروپا و یا هر کشور خارجی دیگر دغدغه ایران و حتی حقوق بشر در ایران را دارند. همچنین کسانی را که به هر تعبیری ایرانیها را دستهبندی کرده و بر مبنای امیال خود با الفاظی چون «ضدانقلاب»، «مالهکش»، «وطنفروش» و… مینوازند و در ادبیات و تحلیلهای خود به کمک آنها میاندیشند، دوستان ابله ایران و تامینکنندگان اصلی اهداف ترامپها میدانم و از آنها نیز تبری میجویم.