زیتون: «موقعیت جهان سومی» عنوان گفتاری بود که داریوش آشوری برای یکی از «سلسله نشستهای نظری پاریس» برگزید؛ این زبانشناس ایرانی، مهمان این دورهمیِ نظری بود که پایان هرماه با حضور جمعی از پژوهشگران و دانشجویان در پاریس برگزار میشود.
به گزارش «زیتون»، أشوری نخست با اشاره به زمینه و زمانهی پیدایش تعبیر و مفهوم «جهان سوم» گفت: «این مفهوم پس از جنگ جهانی دوم پیدا شد و بر سر زبانها افتاد؛ با مطرح شدن دولت-ملتهای مدرن با مدل اروپایی و پروژههای توسعه، کشورهای جهان سوم که قبلا «عقبمانده» خوانده میشدند به تدریج «توسعهنیافته» توصیف شدند و تمنای پیشرفت به صورت یک انگیزهی اساسی روانی، اجتماعی و سیاسی در همهی این جوامع ظاهر شد».
آشوری به بستر شکلگیریِ دوگانهی شرق و غرب پرداخت و گفت: «تمدن مدرن غربی که طی قرنهای ۱۷، ۱۸ و ۱۹، نهادهای مدرن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را به وجود آورده بود و میخواست بقیه جهان را نیز زیر چتر خود بگیرد، در قرن ۱۹ به سراغ تمدنهای آسیایی مانند هند و ایران آمد و مثلا هند، مستعمرهی انگلیس شد و جزء امپراطوری بریتانیا درآمد. اینجا بود که تمدنهای قدیمی، اُبژهی شاخهای از علم در غرب شدند و دیگر به عنوان “دنیای شرقی” شناخته میشدند. در واقع، ذهنیت مدرن علمی اروپایی که همهی عالم طبیعت را اُبژهی مطالعه کرده بود و از سنگهای زمین تا ستارگان آسمان و همهی اشکال زندگی و جوامع انسانی و خود انسان را اُبژههای علم میدید جوامع شرقی را هم همینگونه دید و علمی به نام اورینتالیسم (شرقشناسی) پدید آمد».
آقای آشوری افزود: «به تدریج «توسعه نیافتگی» در جوامع شرقی مایهی تنش و درگیری روانی، اقتصادی واجتماعی میشد. مثلا همزمان با پایان امپراطوری عثمانی و آمدن آتاتورک در ترکیه و نیز پایان آخرین امپراطوری سنتی تاریخی در ایران، یعنی رفتن قاجار و آمدن پهلوی، وضعیت پیشین جای خود را به توسعهی نهادهای دولت-ملتِ مدرن میداد». وی با تقسیم و توصیف روند «هبوط از شرق به جهان سوم، بازگشت به غرب و چرخش تاریخیِ به اصالت خود» گفت: «در یک دوره برخی از منظر منورالفکری، عقبماندگیِ جهان سومی را به حمله اعراب و مغول نسبت میدادند و بازگشت به غرب را در پیش گرفتند اما در دورهای دیگر، برخی با قوت گرفتن جریان چپ، امپریالیسم را علتالعللِ عقبماندگی میدانستند چنانکه برخی دیگر در جوامع اسلامی بازگشت به اسلام را عامل رهایی میدیدند و این هر دو در نفرت از غرب با هم مشترک بودند. در این میان برخی نیز با کانسپت معنویت چرخش به اصالتِ شرقی را پی گرفتند».
داریوش آشوری در بخش دیگری از گفتارش به سیر آشنایی خود با مفهوم توسعهنیافتگی پرداخت و با اشاره به تاثیرگذاری خلیل ملکی و غلامحسین مُصاحب (دانشنامهنویس ایرانی) بر این سیر و مسیر گفت: «دنیای مدرن، تسلیم زبان نشد و با زبان نیز برخوردی ابزاری کرد در حالی که زبانهای طبیعی، خودسرانه رشد میکنند و قواعدشان و فضای اجتماعی پیرامونشان تصوری از این استفادهی ابزاری ندارد. اما دنیای مدرن، زبان را به گونهای سامان و سازمان داده تا بتواند به نیازهای عظیم علم و تکنولوژی مدرن پاسخ دهد؛ این «تکنولوژیِ زبانی» و این پرسش که «دنیای مدرن با زبان چگونه رفتار کرده و در آن زبان چه اتفاقی رخ داده و چگونه قابلیت پیدا کرده تا به مسائلش پاسخ دهد؟» دغدغهی من شد».
در پایان این گفتار، داریوش آشوری با اشاره به آثارش از «فرهنگ علوم انسانی» تا «زبان باز»، توجهاش به موقعیت جهان سومی و بسترها، اقتضائات و پیامدهایش را بخشی از پروژهای دانست که نیم قرن است دنبال میکند و به «بُعد فرهنگی-زبانیِ توسعهنیافتگی» میاندیشد.
پس از این گفتار، برخی از حاضران در این نشست به بیان دیدگاههایشان در اینباره پرداختند؛
سعید پیوندی: مشکل ما توسعه نیافتگیِ علوم دانشگاهی است
سعید پیوندی (جامعهشناس) در این باره گفت: مقایسهای که داریوش آشوری میان زبان فارسی با زبانهای اروپایی از جمله زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی انجام میدهد جالب و در خور توجه است. او از این زبانهای اروپایی به عنوان “زبانهای باز” یاد میکند و در برابر، زبان فارسی را فاقد این ویژگی مهم یعنی باز بودن میداند. زبانهای باز متعلق به یک حوزه زبانی و فرهنگی هستند، با یکدیگر خویشاوندند و در قلمروی علوم گاه به آسانی واژههایی را از یکدیگر وام میگیرند. این زبانها فقط باز نیستند بلکه بخت و اقبال زیادی هم داشتهاند که همسایه و هم ریشه باشند، دست کم بخشی از تاریخ و زندگی زبانی آنها مشترک باشد. فراموش نکنیم که دانشگاههای اروپایی تا پیش از دوران جدید برنامه آموزشی و زبان مشترکی داشتند و زبانهای ملی از قرن هفدهم از سوی دانشگاه ها مورد پذیرش قرار گرفتند.
سعید پیوندی افزود: «به نظر من آنچه در سخنان داریوش آشوری مهم است نگاه جدیدی است که ما باید به مفاهیمی مانند استبداد زبانی و یا دمکراسی زبانی داشته باشیم و پیراستن درک ما از زبان از تعصب و جزم اندیشی. اما همزمان شاید همه مشکل را نباید به رابطه میان زبانها و یا میزان انعطاف پذیری و ظرفیت ساختاری و گرامری فرو کاست. بخش مهمی از پویایی و غنای زبانی انگلیسی، فرانسه و یا آلمانی به کارها و دستآوردهای علمی، دانشگاهی، فرهنگی و فنآوری هم مربوط میشود. در اینجا منظور من بیشتر مفاهیم و زبانهای تخصصی در حوزه علوم تجربی و یا علوم اجتماعی و انسانی و تجربه نقد و سنجش نظری است». به باور این جامعهشناس «ساخت و پرداخت یک مفهوم فقط وجه زبانی ندارد و در پس آن، اندیشه و کار نظری و پژوهش دانشگاهی و کلی بحث و جدل وجود دارد». وی در توضیح این نکته گفت: «مفهومی مانند “قدرت” و رابطه آن با دانش در کار فوکو و یا “عادتواره” و “سرمایه نمادین” در آثار بوردیو و یا “نهاد خیالی” در نوشتههای کاستریادیس فقط واژهها نیستند. در پس این مفاهیم کار عظیم نظری وجود دارد که بدون آن این مفاهیم هم شاید همان کاربرد امروزی را نمیداشتند. هیچیک از این مفاهیم پیش از کارهای پژوهشی دست کم بصورت امروزی وجود نداشتند. همین مثال را در حوزه فن آوری میتوان زد. کلماتی مانند دوربین و فیلم بردار پیش از اختراع دوربین به وجود نیامدند. مشکل ما در ایران فقط نداشتن واژه نمادین و یا عادتواره نیست. مشکل ما توسعه نیافتگی علوم دانشگاهی و در نتیجه نوعی فقر زبانی در حوزههای تخصصی است و تکیه بیش از اندازه به ترجمه. ما مفاهیم را بوجود نمی آوریم بلکه آنها را به عاریت میگیریم گاه بدون توجه به زمینه فرهنگی و اجتماعی بوجود آمدن آنها. به این ترتیب است که حتا اگر ما زبانی با انعطاف و ظرفیت بیشتر داشتیم شاید سرنوشت فارسی خیلی بهتر از این نبود».
رضا علیجانی: تفاوت شرق و غرب، بنیادی است یا برساخته تاریخ؟
در ادامهی طرح دیدگاهها رضا علیجانی (پژوهشگر علوم اجتماعی) گفت: «شاید این بحث (موقعیت جهان سومی) را در قالب یک مثلث بهتر بتوانیم فهم کنیم: سهگانه ذهن و زبان و زندگی. در تاریخ قدیممان مثلا؛ “ما”ی ایرانی با زبان فارسی، با زبان عربیِ اعراب که زبان متفاوتی بود توانستیم تعامل کنیم. آیا این تعامل ناشی از این بود که ما زندگی -که حتی مقداری جلوتر و متمدن تر بودیم- و ذهن شرقی مشترکی با اعراب داشتیم؟ و اینک که با غرب “نمیتوانیم”، علتش زندگی و یا ذهن متفاوتی است؟ و اجازه بدهید کمی بیشتر به عمق برویم آیا شما نیز مانند «فمینیسم تفاوت» معتقد به تفاوت بنیادی و ذات محورانه بین شرق و غرب هستید و یا برعکس، آن را برساختهی تاریخ میدانید. اگر نظرتان ذات گرایانه نباشد پس ما با پیشرفت تمدنی و تغییر فرهنگی میتوانیم در حوزه زبانی نیز تعامل کنیم. در مجموع دیگر مفهوم جهان سومی معنایش را از دست میدهد و ما هم وارد حوزه تمدنی مشترک میشویم و میتوانیم بر آن چیزی بیفزاییم».
رضا علیجانی افزود: «اگر شما تفاوت را ذاتی بدانید دیگر مای شرقی هیچگاه نمیتوانیم و نمیشود غربی بشویم. بنابراین بهتر است به جای مای جهان سومی به ماهیت و بنیاد شرقی خودمان برگردیم و از بستر این مزیتی که داریم “چیزی” بر تمدن و ذهن و زندگی بشری بیفزاییم. مثلا گفته میشود مای شرقی بدنبال سعادت بودهایم و آنهای غربی به دنبال پیشرفت. ما به اخلاق و درون انسان بهای زیادتری دادهایم و آنها به زندگی بیرونی آدمی. آیا واقعا چنین است و ما باید از زاویه مزیت شرقیمان در زندگی و تمدن بشری مشارکت کنیم و یا نه، هستی انسانی همه آدمها در هر حوزه تمدنی یکی است و ما برای خروج از وضعیت جهان سومی نیازی به شرقی بودن نداریم؟».
کوهزاد اسماعیلی: این تجربه با آنچه در شرقِ جهان اسلام رخ داد مشترکاتی دارد
سپس کوهزاد اسماعیلی (دانشجوی مطالعات اسلامی) به تجربه مسلمانان در قرون سوم تا پنجم اشاره کرد و گفت: «آقای آشوری در سخنانش به جنبش نوزایی در اروپا و تاثیر در آن مسئله زبان اشاره کرده است؛ نهضتی که یکی از کارهایش بازخوانی متون قدما چه از طریق فلاسفه مسلمان و چه به طور مستقیم بود. فارغ از نتایج و با توجه به اینکه ما از دو تمدن متفاوت صحبت میکنیم، به لحاظ روشی میتوان گفت که چنین اتفاقی در دنیای مسلمانان نیز به شکلی در قرون سوم تا پنجم رخ داده است». کوهزاد اسماعیلی افزود: «بعد از حمله اعراب و سقوط سیاسی ایرانشهر و تغییر دین و به یک معنا بحران عمیق نظری و آشفتگی کامل علمی، اتفاقی شبیه به دوران نوزایی اروپا در شرق جهان اسلام و در حوزه تمدنی ایران نیز رخ داده است؛ همان که از آن به عنوان عصر زرین فرهنگ ایران نام میبرند. فرزانگان ایرانزمین به بازخوانی متون ایران باستان پرداختند و با توجه به شرایط جدید دست به تلاشهایی فرهنگی مانند سرایش شاهنامهها زدند.».
سپیده کلانتریان: بینگاه به وزن سیاسیِ جهان سومیها در جهان، این بحث جامع نیست
در ادامهی طرح دیدگاهها سپیده کلانتریان (حقوقدان) به «وزن سیاسی کشورهای موسوم به جهان سومی در سازمانهای بین المللی» اشاره کرد و گفت: «بر دامنهی موضوع “موقعیت جهان سومی”، میتوان وزن جهان سوم در جهان و در سیاستگذاریهای کلان در سازمانهای بین المللی و در راس آن سازمان ملل متحد را هم افزود. البته بدیهی است که منظورم از وزن سیاسی، لزوما قدرت سیاسی نیست. و نیز تاثیر در سیاستگذاری های کلان به معنای تصمیمات شورای امنیت که پنج قدرت بزرگ در آن حق وتو دارند نیست. بلکه تاثیر این کشورها در تصویب قطعنامه های مجمع عمومی و یونسکو و کنفرانسهای بین المللی و … است که اگرچه اکثرشان به لحاظ حقوقی جنبه توصیه دارند و الزام آور نیستند، ولی با اهرم فشار افکار عمومی و اهمیت موضوع حیثیت سیاسی دولتها، در سیاستگذاری های جهان موثرند».
سپیده کلانتریان افزود: «وقتی به سابقه جهان سوم بعد از ۱۹۴۵ و خصوصا در دهه ۶۰ و عصر استعمارزدایی و پس از آن نگاه میکنیم، وزن و تاثیر این گروه را که صاحب اکثریت عددی هم هستند، در مجامع جهانی و سازمان های بین المللی را بهتر متوجه میشویم. کشورهای جنبش عدم تعهد که اکثریتشان جهان سوم محسوب میشدند تاثیرات مهمی در سیاستگذاری و بعضا طنابکشیهای سیاسی در دوران جنگ سرد داشتهاند. این تاثیرگذاری بعد از پایان جنگ سرد و آغاز قرن ۲۱ نیز همچنان ادامه دارد. به نظر من صحبت کردن از موقعیت جهان سومی، بدون نگاه به وزن سیاسی این کشورها در جهان، و محدود ماندن در نگاه هویتی یا زبان شناختی یا متمرکز شدن در عقبماندگیهای علمی و صنعتی، دربرگیرنده تمام جوانب بحث “موقعیت جهان سومی” نیست».