Quantcast
Channel: سایت خبری‌ تحلیلی زیتون
Viewing all 6986 articles
Browse latest View live

برآمد یک تجربه: امتناع حکومت دینی در چهلمین سال انقلاب

$
0
0

درآمد
این نوشتار به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب ایران منتشر و در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. آنچه در این متن عرضه می شود محصول دانش نویسنده از تاریخ اسلام و به ویژه برآمد تجربه ناکام جمهوری اسلامی ایران است که در پی وقوع یک انقلاب بزرگ مردمی در ۱۳۵۷ رخ داد؛ انقلابی که در نهایت و در آستانه پیروزی و تأسیس نظام انقلابی جدید با پسوند «اسلامی» شناخته شد. راقم این سطور هرچند در روزگاری خود از حامیان انقلاب و حتی از حامیان جمهوری اسلامی بوده ولی اکنون پس از چهار دهه تجارب خود را در قالب این نوشتار با هم وطنان خود در میان می گذارد؛ بدان امید که راهی به رهایی وطن بگشاید و برای حال و فردای مسلمانان سودمند باشد.

این نوشتار ذیل سه عنوان سامان یافته است:

الف. دیرینهشناسی پیوند دین و حکومت در اسلام و جوامع مسلمان
به رغم دعوی مشهور «الاسلام دین و دوله» (شعار محوری سازمان اخوان المسلمین در حدود یک قرن اخیر و عموم بنیادگرایان مسلمان معاصر)، واکاوی عمیق در منابع اسلامی آغازین (قرآن و سنت معتبر نبوی و حتی صحابه و خلفای راشدین) نشان می دهد که نه پدیده دولت و تشکیل حکومت یعنی تأسیس رژیم سیاسی خاص، یک حکم دینی و شرعی است و نه چنین الزام عقلی و عملی برای مؤمنان وجود دارد تا دینشان کامل و دینداری شان تمام باشد.
مروری اجمالی به تاریخ و متون و منابع کهن اسلام، این مدعا را مستند و مدلل می کند. در قرآن نه تنها کمترین اشاره ای به ضرورت تشکیل حکومت و دولت خاص و ویژه برای مسلمانان به مثابه یک تکلیف شرعی و دینی (مثلا حکومت شرعی در برابر حکومت عرفی و یا حکومت اسلامی در برابر حکومت غیر اسلامی) نشده بلکه حتی به اصل ضرورت تأسیس حکومت نیز اشارتی حداقل مستقیم نشده است. البته در برخی از آیات قرآن به امارت و فرمانروایی چند تن از پیامبران (بیشتر سلیمان و داود) اشاره شده که در مقام گزارش از واقعیت های عینیت یافته تاریخ است و نه به عنوان یک حکم شرعی و در واقع در مقام «توصیف» است و نه در مقام «توصیه» و جعل حکم شرعی. احتمالا آنچه موجب خلط بین دو پدیده متفاوت و از جهاتی متعارض «دین» و «دولت» شده است، تجمیع دو مقام «نبوت» و «امارت» نبی گرامی اسلام در طول ده سال در مدینه بوده است. هرچند به فحوای شماری از آیات قرآن در ارتباط با برخی رخدادهای امارت ده ساله پیامبر، اقتدار سیاسی نبی اسلام مورد تأیید خداوند بوده و مؤمنان را به حمایت و اطاعت از احکام حکومتی پیامبر تشویق کرده است، اما بر اهل منطق و استدلال روشن است که چنین حمایت پسینی هر گز به معنای وجوب پیشینی تشکیل حکومت نبوده و نیست و حداکثر می تواند به معنای جواز شرعی تشکیل حکومت برای مؤمنان باشد و آن هم از موضع ارشاد به حکم عقل است و نه وجوب. چنین می نماید که سخن امیرالمؤمنین علی جانمایه چنین جوازی باشد آنجا که می گوید: «. . . انّه لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر. . .» (خطبه چهلم نهج البلاغه) و این سخن درست بدان معناست که، به هر تقدیر، جامعه و تجمع مردم در یک نظام قبلیه ای و یا اشکال دیگر زیستی، محتاج حداقلی از نظم و انتظام است و برای جلوگیری از ظلم و اجرای عدالت و دفع ظلم و احقاق حق آحاد مردم، قدرت حکومتی نیاز هست. ادامه گفتار امام به خوبی کارکردهای عملی چنین اقتداری را روشن می کند. نبی اسلام و بعدتر خلفای پس از او، نیز به متقضای همین ضرورت عملی دست به تأسیس خلافت و حکومت زدند و به رتق و فتق امور روزمره مردم و از جمله مؤمنان اهتمام کردند و نه به مثابه یک حکم شرعی و دینی. از این رو، از امارت نبوی در مدینه، نه الزام شرعی اصل تأسیس نظام سیاسی نتیجه می شود و نه می توان از آن واقعیت تاریخی پیشین، حکم پسین شرعی برای تشکیل حکومت خاص دینی و یا مختص مؤمنان و متمایز از اشکال دیگر حکومت ها و نظام های سیاسی بشری، استنباط کرد.
گفتگوهای رخ داده بین دو گروه مهاجر و انصار در سقیفه و به ویژه استدلال های جناح امام علی در برابر دو گروه یاد شده، نیز به روشنی ماهیت سیاسی و عرفی کارکردگرایانه اصل امارت و نیز دیدگاه دینی بزرگان اسلام آغازین و در نهایت ماهیت و نقطه عزیمت اصحاب برای تشکیل نظام خلافت را آشکار می کند.
جدای از اسناد دینی و دیدگاههای معرفتی و نظری مؤمنانه به پدیده حکومت و کارکردهای آن در اسلام آغازین، سیر و صیرورت حکومت و دولت در میان مسلمانان نیز به خوبی نشان می دهد که حکومت و به ویژه اشکال آن هرگز ماهیت و مبنای دینی ویژه نداشته است. هرچند مسلمانان و یا جریانهای متمایز دینی در مقاطع مختلف از متون و منابع نقلی و گاه عقلی نیز برای تحکیم و تثبیت نظریات و گرایشات سیاسی و جناحی خود استفاده کرده اند (مانند شیعه و اهل سنت و یا فرقه هایی چون خوارج و بعدتر معتزله و اشاعره) ولی این بدان معنا نیست که شکل خاصی از حکومت به واقع در متن دیانت اسلام واجب دانسته شده و یا به طور انحصاری تجویز شده است.
اگر ادوار تحول پدیده خلافت و حکومت را از آغاز تا دوران تثبیت آن یعنی آغاز خلافت یزیدبن معاویه، در نظر بگیریم می بینیم که خلیفه با شش مدل متمایز انتخاب شده است. ابوبکر از طریق شورای سه نفره در سقیفه و سپس با بیعت عمومی در مسجد انتخاب شد. پس از آن خلیفه دوم عمربن خطاب از طریق استخلاف یعنی انتخاب ابوبکر و بعد بیعت عمومی به خلافت رسید. از آن پس عثمان به عنوان خلیفه سوم، از طریق شورای شش نفره کاملا ابداعی خلفیه عمر در بستر مرگ به خلافت دست یافت. در پی آن، علی بن ابی طالب با استقبال توده ای شورشیان و قاتلان عثمان برای خلافت پیشنهاد شد و البته اغلب بزرگان و صحابه نیز (شورای مهاجر و انصار) از آن حمایت کرده و در نهایت طبق سنت آن روزگار با بیعت عمومی (که علی بیش از همه بدان بها می داد) خلافت وی تثبیت گردید. پس از آن خلافت دوپاره شد؛ پار ه ای در عراق و پاره ای در شام. مردمان عراق با حسن بن علی به خلافت بیعت کردند و مردمان شامات با معاویه بن ابی سفیان. اما در نهایت، امام حسن (به هر دلیل) با رقیب به صلح رسید و خلافت را با شروطی به معاویه واگذار کرد و مشروعیت سیاسی خلافت این گونه تأمین شد. معاویه نیز (هرچند با پیمان شکنی و خلاف میثاق با امام حسن) از طریق نوعی استخلاف خلافت را به پسرش یزید وانهاد و خود با او بیعت کرد و شمار زیادی از مسلمانان را نیز وادار به بیعت با ولیعهد خود کرد. پس از یزید نیز خلافت به شاخه دیگر اموی یعنی مروانیان منتقل شد و قدرت سیاسی موروثی و نوعی سلطنت قوام یافت و تثبیت شد.
پس از آن نیز تا ۱۹۲۴ و زوال سلطنت – خلافت عثمانی نیز کم و بیش همین شکل از نظام سیاسی ادامه یافت. البته در جهان شیعی سیر تحولات تا حدودی متفاوت بوده است. اما در میان شیعیان نیز در نهایت سلطنت موروثی نوع ایرانی اش مقبول افتاد. هرچند زمینه های آن از دوران جنبش شعوبیه و سامانیان و آل بویه فراهم شد ولی در نهایت صفویان شیعی – صوفی سلطنت سنتی کهن ایرانی را احیا کرده و در واقع خود را با نظام کهن ساسانی پیوند زده و در عمل پس از هزار سال نظام سیاسی پادشاهی ایرانی را (البته به تناسب شرایط زمانه) بازسازی کردند. قابل توجه این که این روند کاملا مورد تأیید اغلب علمای شیعی جبل عامل و عراق و ایران قرار گرفت. اگر معدودی از فقیهان نیز مخالف بودند مخالفت با اصل نظام سلطنت نبوده بلکه کسانی مانند مقدس اردبیلی و یا قطیفی از منظر دیگری با مدافعان تمام عیار سلطنت ایرانی چون محقق کرکی عاملی مخالفت می کردند.

ب. مسئله دین و حکومت در دوران معاصر
در چنان روند تعامل دین، سیاست و دولت، تا دوران اخیر مسلمانان انواع نظام سیاسی را در اقطار مختلف و گونه گون جهان اسلام (از آسیای میانه و غرب آسیا و خاورمیانه گرفته تا شرق آسیا و خاور دور) تجربه کرده اند. نوع اولیه آن نظام خلافت عربی – اسلامی در حجاز بود و بعد به خلافت موروثی شبه سلطنت کهن ایرانی و یا شبه امپراتوری بیزانسی در خلافت اموی و بیشتر در خلافت حدود شش قرنه عباسی تبدیل شد. پس از زوال عباسیان در سده هفتم هجری، جهان اسلام به پاره های مختلف و حتی متضاد تقسیم شد. در شمال آفریقا و بخشی از خاورمیانه عربی ممالیک فرمان می راندند و در نواحی مختلف ایران بزرگ و کهن بازماندگان مغول امارت داشتند. در جاهای دیگر حکومت های محلی شکل گرفته و به متقضای موقعیت های منطقه ای خود امارت هایی خاص پدید آمد. اندکی بعد نظام سیاسی ترکان عثمانی بر ویرانه های بیزانس باستانی پدید آمد که تا حدود صد سال پیش بر بخش اصلی جهان اسلام حاکم بود.
با این که تا پایان عصر عباسی اصل ظاهرا دینی «انحصار فرمانروایی در قریش» (به استناد جمله «الائمه من قریش» که در سقیفه ادعا شد) حاکم شد و فی الجمله اعتبار داشت، اما پس از حمله مغولان و فروپاشی خلافت عربی – هاشمی عباسیان، دیگر عملا اخذ مشروعیت دینی قدرت سیاسی و دولت و حکومت، بی اعتبار شد و تمام قدرت ها در جای جای جهان اسلام ماهیت و خصلت محلی یافته و در عمل انواعی از نظام های عرفی و بومی را تجربه کردند. البته گفتنی است که پس از پایان دوران خلفای راشدین، اصل عمومی جاری در تاریخ یعنی «اصل الحق لمن غلب»» (اصل تغلیب)، نیز در چگونگی تأسیس نظام های حکومتی در اقطار مختلف اسلامی در جریان بود. عموم سلسله های فرمانروایی در تمام سرزمین های اسلامی، با شورش و غلبه با شمشیر سامان یافته اند. پیدایی آرای بسیار متنوع و غالبا متضاد در میان مسلمانان و بیشتر متفکران دینی در باب ماهیت و کیفیت و کارکرد حکومت و قدرت، محصول چنین تحولات و در واقع تعارضاتی در تاریخ پر تنش اسلام است.
هرچه بود در جهان پیشامدرن، اخذ مشروعیت سیاسی با غلبه زور و شمشیر و البته با پوشش های دینی و مذهبی و عمدتا از طریق همراهی و حمایت فقیهان مسلمان (اعم از شیعه و سنی) تأمین می شده و از آنجا که چنین روشی سنت شده و طبیعی جلوه می کرد، چندان مورد مناقشه نبوده است. اما پس از آشنایی اخیر مسلمانان با مغرب زمین و تمدن و تجدد آن، این سنت تاریخی و ظاهرا موجه و معقول، مورد بحث و مناقشه قرار گرفته و تبدیل به «مسئله» شده است.
در غرب مسیحی و در پی پایان قرون وسطی (یا عصر ایمان)، پس از چند قرن کشمکش بین نهاد دین (کلیسای رم) و نهاد اقتدار عرفی (اقتدار سنتی فئودالها و امیران محلی و پادشاهان (به ویژه خاندان سلطنتی بریتانیای کبیر و لئوی ها در فرانسه)، در نهایت قدرت عرفی بر اقتدار دینی چیره شد و نظام های لائیک و یا سکولار رسمیت یافت و کلیساییان عملا و بعدتر رسما در انزوای معابد مذهبی و آداب دینی مؤمنان پناه گرفتند و تداوم آن به قرن بیستم رسید.
اما مسلمانان در مواجهه نوین با غربیان، تحت تأثیر دستاوردهای مدرنیته و آموزه ها و سنت های این دوران قرار گرفته و شماری از نوگرایان و مصلحان، تجربه جدید غربی از جمله در باب تعامل و ترابط نهادهای دینی و نهاد حکومت را مفیدتر و از منظر دینی نیز معقول و مقبول یافتند.
در این دوران، که می توان مراحل آغارین آن را به نیمه دوم قرن سیزدهم هجری (نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی) عقب برد، بخشی از نوگرایان مسلمان (که بعدتر به مصلحان مسلمان تعبیر شدند)، بر این نظر پای فشردند که حکومت و قدرت سیاسی، خصلت مدنی دارد و نه خصلت شرعی و از این رو از مدینه (شهر) و مردمان و در واقع از عرف زمانه اخذ مشروعیت می کند و نه از اراده خاص الهی و نه از متون و منابع شرعی و حامیان و حاملان شریعت (فقهیان). گفته شد حکومت نماینده ملت است و نه امت. حکومتیان مجری قانون اند و نه مجری بی چون و چرای شریعت و احکام فقهی فقیهان و عالمان دین. شاید محمد عبده در مصر نخستین متفکری باشد که صریحا در روزگار عثمانی اعلام کرد حکومت خصلت مدنی دارد و نه شرعی. بعدتر شاگرد او علی عبدالرازق در استقبال از زوال سلطنت – خلافت عثمانی کتاب «القرآن و اصول الحکم» را نوشت و استدلال کرد که خلافت از آغاز نیز ماهیت و خصلت عرفی و مقتضیات زمانه داشته و نه ماهیت شرعی و شکلی متعین از نظام اسلامی. در جهان شیعی نیز پدیده مشروطه خواهی زمینه های بروز و ظهور اندیشه عرفی گرایی در امر سیاست و حکومت را فراهم کرد و، افزون بر نواندیشان مترقی، شماری از عالمان و فقیهان شیعی نیز از کلام سنتی شیعه در باب امامت و ولایت شرعی رایج فاصله گرفته و کم و بیش از مشروطیت عرفی حمایت کردند. به ویژه فقیه نامداری چون غروی نائینی (هرچند تحت تأثیر متفکر نوگرای عرب عبدالرحمان کواکبی و کتاب «طبائع الاستبداد» او) در کتاب مهم و اثرگذارش «تنبه الامه و تنزیه المله»، ضمن حفظ باور به اندیشه سنتی شیعی در باب امامت جاودانه معصوم، در عصر غیبت از نظام عرفی مدرن و مبتنی بر اخذ مشروعیت سیاسی از طریق آرای مردم و پارلمان و تفکیک قوا و دیگر ملزومات حکومت های مدرن حمایت و فاع کرد. وی از یک سو استبداد را کفر عملی دانست و از سوی دیگر به شدت استبداد دینی زیر پوشش ارزش های دینی را رد و نفی کرد. پس از مشروطیت تا روز و پیروزی انقلاب ۵۷، عموم متفکران و نواندیشان مسلمان کم و بیش از دیدگاه عالمان مشروطه خواه حمایت و پیروی می کردند. هرچند بعدتر با پیشنهاد ولایت فقیه و تثبیت آن در نظام ولایی جمهوری اسلامی، شرایط به کلی دگرگون شد و میراث گذشته بر برباد رفت و «مؤبدشاهی ساسانی» رسما به «فقیه شاهی شیعی» تبدیل شد.

ج. پیشنهادهایی برای مسلمانان حال و آینده
حال چه می توان گفت؟
آنچه در دو فصل پیشین آمد، گزارش کوتاهی بود از چگونگی و چرایی پیوند دین و سیاست و حکومت در طول تاریخ اسلام و تجارب متنوعی که مسلمانان پشت سر نهاده اند. اکنون در پی این همه تجربه، باور خود را در قالب گزاره هایی معقول برای جوامع اسلامی معاصر و آینده و از جمله ایران غالبا مسلمان، پیشنهاد می کنم؛ می اندیشم که این پیشنهادها هم از پشتوانه های تئوریک دینی برخوردار است و هم برآمده از تجارب هزار و چهارصد ساله تاریخ اسلام می باشد و هم مستند و مستمد به تجارب عرفی و عقلایی و مفید و کارآمد انسان مدرن و معاصر است؛ گمان می کنم تحقق این پیشنهادها به هم به سود دین مردمان است و هم به نفع دنیای شان و در نهایت برآورنده مصالح این جهان و آن جهان آنان.
یکم. به لحاظ معرفتی و اسنادی، در قرآن و سیره نبوی، نه به اصل تأسیس حکومت توصیه شده و نه شکل نهادی خاص و با ماهیت دینی ویژه تحت عنوان حکومت دینی تشریع شده است؛ به گونه ای که مؤمنان مکلف باشند برای همیشه بدان ملتزم و متعهد بمانند. در عمل نیز مسلمانان از گذشته تا کنون انواع حکومت و دولت را تجربه کرده اند. از خلافت تا سلطنت و تا اخیرا جمهوری و کسی هم آنها را خلاف دیانت و ناقض شریعت ندانست.

دوم. «حکومت دینی» به دلایل نظری و عملی و در واقع ثبوتا و اثباتا ممتنع است. برای مدلل کردن آن، حداقل سه دلیل می توان اقامه کرد:
اولا- دین ورزی بر اساس آموزه قرآنی «لااکره فی الدین» (بقره، ۲۵۶) ماهیتا مختارانه است و در مقابل کارکرد نهاد امارت و حکومت در حدی مستلزم آمریت و اجبار و زور است و از این رو حکومت را «زور مشروع» خوانده اند که گرچه شر است ولی شری است گریزناپذیر. ایمان، که گوهر دین است، ماهیتا با هر نوع اجبار و اکراه در تعارض است و در نتیجه ایمان با آزادی ملازمه دارد و زور و تحمیل نافی و ناقض آن است. در این روند دینداری، به ویژه دین ورزی شریعت محور، خواه و ناخواه، با انوع محدودیت ها و اجبارها مواجه خواهد شد و این یعنی تهی شدن دیانت از هر نوع آزادی و اختیار و در نتیجه بی اعتبار شدن اخلاق و افعال اخلاقی که بر اساس سخن نبی اسلام فلسفه اساسی بعثت پیامبران است.

ثانیا- باید توجه داشت که گزاره ها و احکام دینی، دارای تفاسیر بسیار متنوعی است و در عرصه مدیریت سیاسی جامعه، تصمیم گیری بر اساس تفاسیر مختلف و چه بسا متعارض منسوب به دین، نه ممکن است و نه مفید. در نهایت و در بهترین حالت، یک تفسیر دینی است که حاکم می شود و این هرگز به معنای حکومت دینی نخواهد بود. زیرا یک تفسیر دینی، صلاحیت ندارد دهها تفسیر دیگر را نمایندگی کند. طرد تفاسیر دیگر نیز بلادلیل است و بی اعتبار.

ثالثا- در موقعیت کنونی جهان و در وضعیت گریزناپذیر ملت – دولت مدرن، حقوق برابر شهروندان با معیارهایی چون ملیت و تابعیت تعیین می شود و نه با معیارهایی چون عقیده و مذهب و نژاد و جنسیت. حال اگر قرار باشد که فقه و احکام شریعت اسلام مشروعیت بخش نظام سیاسی و یا تقنین باشد، از یک سو دینهای دیگر چه جایگاهی و نقشی خواهند داشت و از سوی دیگر، حداقل احکام فقهی موجود بر مبنای تبعیض و نابرابری است و این خلاف دموکراسی و حقوق بشر و به عبارتی در تعارض با نظام ملت – دولت مدرن است. قانون اساسی تبعیض بنیاد حکومت اسلامی در ایران تحت عنوان «جمهوری اسلامی ایران» و پیامدهای چهل ساله آن به روشنی مؤید این مدعاست.

سوم. به گمان من در حال حاضر، مناسب ترین و کم ایرادترین نوع حکومت «جمهوری» است. این جمهوری بی پسوند است و حتی اگر (به دلایلی) محتاج به پسوندی مفید باشد، منطقا نباید به گونه ای باشد که مبانی و الزامات عملی جمهوریت را نقض و حتی کم ثمر کند. جمهوریت، هم با برخی آموزه های معرفتی و الهیاتی اسلامی سازگارتر است و هم با انسان شناسی قرآنی هماهنگ است و هم حتی با ماهیت امارت نبوی و انتخابی بودن نسبی خلفای راشدین انطباق بیشتری دارد. در جمهوریت، دین نه مشروعیت بخش نظام سیاسی است و نه شریعت مبنای تقنین و قانونگذاری.

چهارم. سند بنیادین نظام سیاسی، قانون اساسی آن است که با آرای آزاد و مستقیم عموم شهروندان مختار یک کشور به معنای مدرن آن به تصویب می رسد و حجیت سیاسی پیدا می کند و لازم الاجرا می شود.
اگر قرار بر جمهوریت تمام عیار باشد، منطقا باید در قانون اساسی قید شود که رژیم یا «دولت» (State) نسبت به تمامی افکار و عقاید و ایدئولوژی ها و مذاهب و ادیان بی نظر است یعنی مدیران منتخب و مشروع اداره کشور در قوای سه گانه (تقنین و اجرا و قضا) موضع موافق و مخالف در برابر عقاید دینی و سیاسی و اجتماعی هیچ فرد و یا گروه اجتماعی کشور نخواهند داشت و در عمل حافظ حقوق و عقاید و سنت های عموم شهروندان خواهند بود؛ هرچند هر فردی در حکومت و دولت (مانند هر شهروند عادی) حق دارد عقیده و نظر شخصی خود را داشته باشد و از مذهب و اندیشه مورد علاقه اش حمایت و پیروی کند. اما از آنجا که (حداقل در وضعیت کنونی) نظام جمهوری با نظام حزبی و پارلمانتاریسم ملازمه دارد، هرحزبی حق دارد که در صورت پیروزی در انتخابات عادلانه و منصفانه و رقابتی سالم حکومت (Government) تشکیل دهد و از این رو منطقا حق دارد برنامه های اعلام شده و شفاف حزبی خود را در قوه مقننه و مجریه و قضائیه عملی کند. این بدان معناست که حکومت در مقام اجرا و تصمیم گیری می تواند دیدگاههای قانونی خود را با استفاده از ابزارهای مشروع و برابر با رقیبان پی بگیرد و به عمل درآورد. آنچه مشروعیت دارد، رعایت برابری قانونی در امر سیاست و دولت و حکومت است و دوری از هر نوع تبعیض و حق ویژه. گردش نخبگان سیاسی اساس کار نظام دموکراتیک مدرن است.
پنجم. از آنجا که نظام جمهوری پارلمانی عملا دارای اکثریت و اقلیت است و جامعه نیز لاجرم دارای اقلیت های متنوع و متکثر مذهبی و قومی و جنسیتی و زبانی و فرهنگی خواهد بود، به مقتضای التزام به برابری حقوقی در قالب اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر (مصوب ۱۹۴۸ مجمع عمومی سازمان ملل متحد)، حقوق تمام اقلیت ها محفوظ خواهد بود یعنی اکثریت متعهد است که برابری حقوقی را به کمال رعایت کند و پاسدار و نگهبان جدی حقوق برابر شهروندی تمام شهروندان باشد.

ششم. با توجه به ملاحظات یاد شده، مؤمنان به یک دین و از جمله اکثریت مسلمان در جوامع اسلامی و از جمله ایران، حق تشکیل حزب سیاسی دارند و در صورت رعایت قواعد دموکراسی و قانونی می توانند در مدیریت کشور و در قوای رسمی فعالیت کنند. با این حال برای تحقق برابری حقوقی، لازم است که چند اصل رعایت شود. اول این که، احزاب و سازمانهای سیاسی اسلامی (به ویژه اگر بخواهند از پسوند «اسلامی» استفاده کنند) نباید برای خود «حق ویژه» قایل شوند. حق ویژه تحت هر بهانه ای ناقض حقوق شهروندی است. دوم این که، استفاده از معتقدات دینی و یا ادله مذهبی در اسناد درون حزبی مجاز خواهد بود و شاید هم گریزناپذیر (همان گونه که احزاب دیگر و یا احزاب کمونیستی و سوسیالیستی و یا احزاب دموکرات مسیحی اروپایی چنین می کنند) اما در مواجهه با رقیبان حزبی (به ویژه در سه قوه) مجاز نیستند از باورهای مذهبی و یا با استناد به ادله درون دینی سود ببرند. چرا که این رویکرد، آشکارا در تعارض با برابری حقوقی آحاد مردم و به ویژه اقلیت های اعتقادی حزبی است و در صورت تحقق، جدالها و رقابت های قانونی را از دایره مشروع و سالم قانونی خارج می کند و به نزاع های فرقه ای و مذهبی و ایدئولوژیک دامن می زند و وحدت ملی و خیر عمومی را به مخاطره می اندازد و این آشکارا نقض غرض است. چنان که از باب نمونه، حزب کمونیست نمی تواند در احتجاج های سیاسی و یا قانونی (مثلا در پارلمان) به منابع مسلکی خود یا در استدلال ها از اقوال ایدئولوگ های خود استناد کند و از رقیبان انتظار اقناع و تسلیم داشته باشد.
گفتنی است که تشکیل احزاب اسلامی در کشورهایی با اکثریت مسلمان، امر خطیری است و به نظر می رسد اگر این احزاب به واقع و صادقانه به آزادی ها و دموکراسی و حقوق بشر وفادار باشند، می توانند به آموزش مؤمنان برای پذیرش دموکراسی و نظام حقوقی برابر کمک کنند و در نهایت تسهیل کننده دموکراتیزاسیون و مدنیت مدرن در جوامع مذهبی باشند ولی اگر چنین نباشد و برخی مؤمنان سر آن داشته باشند که از نردبان رأی و انتخابات بالا بروند و بعد به هر بهانه ای (از جمله وجود اکثریت مسلمان در کشور) برای خود حق ویژه بخواهند و حقوق اقلیت ها را نقض کنند و به دیکتاتوری مذهبی متوسل شوند، فاجعه بزرگی رخ خواهد داد (چنان که در دوران معاصر غالبا چنین شده است). با این حال، آنچه مطلوب تر است، ایفای نقش دین در قلمرو جامعه مدنی (منطقه حایل بین دولت و حکومت و مردم) است.
واقعیت این است که پذیرش دموکراسی و حقوق بشر در جوامع اسلامی به آموزش و تمرین نیاز دارد و احزاب و یا نهادهای مدنی طیف مختلف دینداران می توانند به شکل مؤثری این امر را بر عهده بگیرند. اگر قبول کنیم که دین و دولت با دو مقوله دین و سیاست متفاوت اند، نهادهای دینی و نهادهای دولتی و حکومتی قابل تفکیک اند و باید چنین باشد ولی اندیشه های سیاسی و سیاست ورزی را نمی توان از هیچ دینی و یا مسلکی جدا کرد (و در عمل نیز ممکن نیست) و گفتن ندارد که فعالیت های سیاسی روزمره مسلمانان در قالب احزاب و یا نهادهای مدنی، هم ممکن و منطبق است با قواعد بازی دموکراسی و هم می تواند برای اجتماعات مذهبی مفید و در خدمت آزادی و دموکراسی باشد. در تاریخ اسلام نیز، به رغم نوعی آمیختگی دین و دولت، همواره نهاد دین و نهاد دولت (نهاد امرا و نهاد علما) منفک و جدا بوده اند. این انفکاک در جهان مدرن و در دموکراسی، با قوت بیشتری مطرح است و لازم است اجرایی شود.
در پایان لازم است به یک نکته مهم توجه شود. افرادی که در جریان روشنفکری تعریف می شوند و به آگاهی و نقد و نقادی و نظریه پردازی متعهدند، بهتر است وارد عرصه فعالیت حزبی خاص نشوند چرا که ایفای نقش روشنفکری و نقادی با مشارکت در فعالیت های تشکیلاتی و به ویژه قبول مسئولیت در نظام اجرایی کشور متعارض خواهد بود و حداقل آن است که در عمل غالبا چنین تعارضی رخ می دهد. کار «روشنفکر» اساسا نقد قدرت و ثروت و سنت است (و در جوامع دینی نقد سنت دینی)، چگونه ممکن است یک مسئول اجرایی کشور در این نوع نقادیها دو نقش متضاد «حفظ وضع موجود» و «تغییر وضع موجود» را همزمان بر عهده بگیرد و موفق شود؟ این قاعده و یا توصیه در باره روشنفکران مسلمان (و یا نواندیشان دینی با توجه به نقشی که برای خود تعریف کرده اند)، نیز صادق است.

جان کلام این نوشتار همان بیت مشهور حافظ است که:
هرچند که آزمودم از وی نبود سودم / من جرّب المجرّب حلّت به الندامه


🍃زنده|معاون سیاسی سپاه: شبهه کنار گذاشتن رییس جمهوری بازی در زمین دشمن است

$
0
0

 

 


معاون سیاسی سپاه: شبهه کنار گذاشتن رییس جمهوری بازی در زمین دشمن است

یدالله جوانی٬ معاون سیاسی سپاه٬ گفت: «شبهه‌افکنی عده‌ای مبنی بر لزوم کنار گذاشتن رییس‌جمهور از طریق رهبری را آغازی برای منازعات سیاسی است.»

به گفته معاون سیاسی سپاه٬ آیت‌الله خامنه‌ای انقلاب را بر سه اصل اصول، آرمان‌ها و مردم پایه‌گذاری کرده و طرح کردن موضوع کنار گذاشتن رییس‌ جمهوری از که از سوی مردم انتخاب شده، بازی در زمین آمریکا و ایادی آن است. /فارس

 



علی مطهری: محصورین زودتر آزاد شوند

علی مطهری٬ نایب‌ رییس مجلس٬ به چالش‌های پیش‌روی نظام در ۴۰ سالگی اشاره کرد و بر ضرورت اصلاح روش برخورد با منتقدان و مخالفان، پرهیز از ورود نیروهای مسلح به اقتصاد و سیاست، بهبود روابط با کشورهای اسلامی و آزادی محصورین تاکید کرد.

نایب رییس مجلس همچنین با اشاره به وضعیت تحقق آزادی بیان در ۴۰ سال گذشته به فراز و نشیب آن در ادوار مختلف بعد از انقلاب اشاره کرد و گفت: ما در ۴۰ سال گذشته همیشه این مشکل را داشته‌ایم. دولت‌هایی که به دنبال گسترش آزادی بیان بودند با مخالفت‌هایی از طرف بخشی از حاکمیت مواجه شده‌اند. /ایسنا



دستور آیت‌الله خامنه‌ای برای اصلاح ساختار کشور در چهار ماه آینده

علی لاریجانی٬ رییس مجلس٬ خبر از آن داد که رهبر جمهوری اسلامی «دستور اصلاح ساختار کشور در مدت چهار ماه آینده» را داده است.

رییس مجلس در خصوص نحوی اصلاح ساختار مورد نظر آیت‌الله خامنه‌ای توضیح بیشتری نداده است.

اما تاکید کرده است که «شاید این اصلاح ساختاری به اصلاح بودجه نیز بینجامد بنابراین در شرایط فعلی کشور ما احتیاج به درک بهتر و همت مشترک تمام مسئولان دارد.» /فارس



افزایش اتهامات اسماعیل بخشی

فرزانه زیلابی، وکیل مدافع اسماعیل بخشی، از نمایندگان کارگران نیشکر هفت‌تپه، امروز (چهارشنبه) خبر داد که به موکلش سه اتهام جدید «نشر اکاذیب، فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به مقامات» ‌تفهیم شده است.

زیلابی با اعلام این که از وکلای مورد تأیید رییس قوه قضائیه نیست،‌ افزود: «موکلش از دسترسی به وکیل انتخابی خود محروم است.»

او با استناد به میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، عدم دسترسی اسماعیل بخشی به خدمات حقوقی وکیل انتخابی‌اش را شکنجه توصیف کرد.

فرزانه زیلابی همچنین خبر داد به دلیل آن چه اخبار ضد و نقیض درباره وضعیت سلامتی اسماعیل بخشی و انتقالش به بیمارستان نامید،‌ به منظور رفع نگرانی خانواده وی، چهارشنبه گذشته خواستار ملاقات با آقای بخشی شده، اما با این درخواست مخالفت شده است.

او با اعلام این که دوباره در روز یک‌شنبه خواستار ملاقات خانواده این فعال کارگری با او شده است، ابراز امیدواری کرد که مقام‌های قضایی با این درخواست موافقت کنند.

اسماعیل بخشی روز ۳۰ دی‌ماه توسط ماموران امنیتی بازداشت شد. او پیشتر در روز ۲۷ آبان و در جریان اعتصاب کارگران نیشکر هفت‌تپه بازداشت شد و پس از گذشت ۲۵ روز آزاد شد.

بخشی در پی آزادی اعلام کرد از سوی ماموران وزارت اطلاعات شکنجه شده است. اما مقام‌های دولتی و قضایی و شماری از نمایندگان مجلس این موضوع را رد کردند و او بار دیگر بازداشت شد. /سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه



سازمان ملل: داعش همچنان تهدیدی جهانی است

بر اساس گزارش جدید سازمان ملل، داعش همچنان تهدیدی برای جامعه‌ بین‌المللی است.

سازمان ملل در گزارشی اعلام کرد: علی رغم شکست‌های نظامی داعش در عراق و سوریه، این گروه هنوز تهدیدی علیه جامعه بین‌المللی است.

طبق این گزارش که توسط آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل به نگارش درآمده است، داعش هنوز شبکه‌ای پنهانی در عراق داشته و اولویت خود را بر عملیات محلی و داخلی گذاشته است. این گروه به دنبال ایجاد مأمن در سطح استانی است.

بر اساس این گزارش با وجود انتشار برخی گزارش‌ها مبنی بر مرگ ابوبکر البغدادی، وی هنوز کنترل این گروه تروریستی را بر عهده دارد.

به نوشته این گزارش، برخی از نیروهای داعش در حال ترک سوریه برای رفتن به عراق هستند. انتظار می‌رود که حضور نیروهای داعش در سوریه در قالب یک شبکه پنهانی باشد. /ایسنا



حمله به پاسگاه و بخشداری سرباز در جنوب سیستان و بلوچستان

فرماندار سرباز در جنوب استان سیستان و بلوچستان خبر داد که «افرادی ناشناس» عصر سه‌شنبه به ساختمان پاسگاه انتظامی و بخشداری سرباز کلات تیراندازی کرده‌اند.

محمد انور بجارزهی، می‌گوید «انگیزه و هویت» مهاجمان هنوز مشخص نیست و «پیگیری نیروهای امنیتی، انتظامی و سپاه ادامه دارد.»

به گفته این مقام دولتی «هیچ آسیب و خسارتی به کسی وارد نشده» و «سرباز کلات هم‌اکنون آرام است.»

ساعت‌های پیش در شبکه‌های اجتماعی نیز پست‌هایی در مورد تیراندازی منتشر و گفته شده بود ساعتی پس از درگیری، نیروهای سپاه پاسداران به محل رفته‌اند.

شهرستان سرباز از شهرستان‌های استان سیستان و بلوچستان و مرکز آن راسک است. این شهرستان حدود ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد و اکثر قریب به اتفاق آن نیز سنی‌مذهب هستند. /ایلنا


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

ترامپ جمهوری اسلامی را «دیکتاتوری فاسد» خواند

$
0
0

زیتون– دونالد ترامپ٬ رییس جمهوری آمریکا٬ در جریان سخنرانی سالانه خود در کنگره آمریکا حکومت ایران را یک «دیکتاتوری فاسد» توصیف کرد.

ترامپ در بخشی از سخنرانی سالانه خود حکومت ایران را «دولت اصلی حامی تروریسم» و «یک رژیم رادیکال» توصیف کرد و گفت دولت او برای مقابله با این حکومت «قاطع» است.

رییس‌ جمهوری آمریکا همچنین جمهوری اسلامی را یک «دیکتاتوری فاسد» توصیف کرد و گفت برای این‌که اجازه ندهد به «سلاح هسته‌ای» دست یابد، از توافق اتمی «فاجعه‌بار» با تهران خارج شده‌است.

ترامپ در ادامه از بازگشت تحریم‌ها علیه ایران دفاع کرده و می‌گوید این تحریم‌ها «سخت‌ترین مواردی هستند که علیه یک کشور اعمال شده‌است.»

محمدجواد ظریف٬ وزیر امور خارجه ایران در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ در مورد ایران در سخنرانی سالانه در کنگره، گفته است واشینگتن در خاورمیانه از «دیکتاتورها، قصاب‌ها و افراطیون» حمایت می‌کند.

او در حساب کاربری خود در توئیتر نوشت که ایرانیان، از جمله هم‌وطنان یهودی ما، در حال گرامیداشت چهلمین سال پیشرفت، با وجود فشارهای ایالات متحده هستند؛ درست در زمانی‌که دونالد ترامپ در جریان سخنرانی سالانه امسال، بار دیگر اتهام‌هایی را متوجه ما کرده‌است.

ظریف در ادامه پست خود در توئیتر نوشته است «خصومت ایالات متحده، آن را به‌سوی حمایت از دیکتاتورها، قصاب‌ها و افراطیون سوق داده‌است؛ کسانی که تنها ثمره‌شان برای منطقه ما، ویرانی بوده‌است.»

درخواست خانواده کاووس سیدامامی از تلویزیون

$
0
0

زیتون– خانواده کاووس سید امامی٬ از فعالان محیط زیستی که سال گذشته بنا به اعلام مسئولان قضایی در زندان اوین خودکشی کرد طی نامه‌ای به دادسرا خواستار حضور در تلویزیون و پاسخگویی به اتهامات و مسائل مطروحه شدند.

پیام درفشان وکیل مدافع خانواده کاووس سید امامی در نامه‌ای به بازپرس شعبه ۹ دادسرای فرهنگ و رسانه نوشته است: «برابر اصل ۲۲ قانون اساسی که در ماده ۳۰ الحاقی به قانون اساسنامه سازمان صدا و سیما تجسم یافته است درخواست رعایت حقوق قانونی برای امکان پاسخگویی به مواردی که از صدا و سیما پخش شده است را دارم.»

این وکیل دادگستری در نامه خود اضافه کرده است: «همان گونه که مستحضرید ماده ۳۰ الحاقی به قانون اساسنامه سازمان صدا و سیما بیانی دارد که چنانچه در برنامه‌های پخش شده سازمان مطالبی مشتمل بر توهین، افترا یا خلاف واقع نسبت به هر شخص باشد یا به هر نحوی اظهارات اشخاص تحریف شود مدعی می‌تواند اعتراض خود را کتبا به صدا و سیما منعکس کند و این سازمان در صورت قبولی اعتراض ظرف ۲۴ ساعت پاسخ وی را به صورت عادلانه و حداقل ۲ برابر زمان اصل مطلب در همان برنامه و ساعت و در همان شبکه به صورت رایگان پخش کند.»

درفشان که پیشتر به وکالت از خانواده سید امامی از رییس و معاون صدا و سیما و همچنین مدیر پخش شبکه دو و عوامل تهیه مستندی تحت عنوان «منطقه ممنوعه» به دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کرده است افزود: «اگر صدا و سیما و طرف مقابل به توافق نرسند مدعی می‌تواند موضوع را برای رسیدگی به شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما به عنوان مرجع تشخیص وقوع توهین و افترا منعکس کند و شورای موظف است در اسرع وقت به مسئله رسیدگی کرده، در صورتی که حق را به ذینفع دهد، نظر خود را به سازمان صدا و سیما ابلاغ کند و این سازمان موظف است پاسخ ذینفع را به شرط آنکه متضمن توهین و افترا به کسی نباشد به طور رایگان پخش کند.»

وکیل مدافع خانواده سید امامی توضیح داد: «در نامه‌ای که به بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه نوشتیم کتبا اجرای ماده ۳۰ اساسنامه سازمان صدا و سیما را درخواست کردیم تا طبق قانون به موکلانم فرصت حضور و پاسخگویی در همان برنامه داده شود.»

کاووس سید امامی استاد دانشگاه امام صادق و از فعالان محیط زیستی بود که اوایل بهمن ۹۶ به همراه چند نفر دیگر بازداشت و ۱۹ بهمن در زندان اوین درگذشت.

دادستان تهران اتهام این فعالان محیط زیستی را جاسوسی اعلام کرد و گفت: «این افراد در قالب اجرای پروژه‌های علمی و محیط زیستی نسبت به جمع‌آوری اطلاعات طبقه‌بندی کشور در حوزه‌های استراتژیک اقدام می‌کردند.»

جعفری دولت آبادی همچنین پیشتر گفته بود که سیدامامی «با توجه به اینکه می‌دانسته است اعترافات زیادی هم علیه وی شده و هم خود اعترافاتی داشته، متاسفانه در زندان دست به خودکشی زده است.»

 

کنایه دوباره عزت‌الله ضرغامی به روحانی

$
0
0

زیتون– عزت‌الله ضرغامی که پیش از این گفته بود درباره مشاجره‌اش در شورای عالی فضای مجازی نمی‌خواهد صحبت کند و قرار بر این شده که دیگران حرفی از جلسه بیرون نبرند، روز گذشته تلویحا درباره آن سخن گفته و طبق معمول به رئیس‌جمهوری هم کنایه زده است.

او در جمع دانشجویان دانشگاه تهران گفته است: «فیلترینگ آن است که در یک جلسه تخصصی می‌خواهید حرفتان را بزنید، اما اجازه ندهند و تحمل یک نقد سازنده را در یک جلسه کارشناسی نداشته باشند.»

عزت‌الله ضرغامی، رییس اسبق صدا و سیما از ادامه حضور در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی منع شد.»

روزنامه شرق٬ دهم بهمن ماه٬ بدون اشاره به مرجع این تصمیم گیری نوشت که «به دنبال مشاجره با حسن روحانی،‌ رییس جمهوری، از شرکت در دو شورای عالی منع شده است.»

بنابر روایت برخی از نزدیکان دولت٬ عزت‌الله ضرغامی٬ و حسن روحانی در جلسه اخیر شورای عالی فضای مجازی با یک دیگر درگیر شده‌اند.

در این جلسه رییس اسبق صدا و سیما به حسن روحانی بابت سخنان اخیرش در خصوص «سانسور و حجاب» اعتراض می‌کند و از او توضیح می‌خواهد.

حسن روحانی به تازگی در جمع مدیران وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات درباره حجاب گفته بود: «متأسفانه در مسئله حجاب، اول از زن شروع می‌کنیم، در حالی که قرآن ابتدا مرد را از نگاه هرز دور می‌کند، اما ما می‌رویم و به خاطر حجاب دختران و زنان را دستگیر می‌کنیم.»

رئیس‌ جمهور در همین جلسه به صراحت سیاست مسدودسازی شبکه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌ها در جمهوری اسلامی را نیز زیر سوال برده و افزوده بود که «باید قبول کنیم که اشتباه کردیم. فکر کردیم اگر بگوییم استفاده از فلان امکان ممنوع بوده و فیلتر است همه به آن گوش می‌کنند. دیدیم که پس از فیلتر هر امکانی، فیلترشکن آن ایجاد شد.»

این سخنان پیشتر مورد اعتراض مراجع تقلید نیز قرار گرفته بود.

اما در حاشیه آخرین جلسه شورای عالی فضای مجازی٬ اعتراضات ضرغامی به رییس جمهوری منجر به آن شد که رییس جمهوری از رییس اسبق صدا و سیما بخواهد که جلسه را ترک کند٬ اما پس از ادامه درگیری لفظی از سوی ضرغامی٬ روحانی جلسه را ترک کرد.

ضرغامی روز گذشته تاکید کرده بود : «دوقطبی فیلترینگ و عدم فیلترینگ یک دوقطبی خائنانه است و من بار‌ها اعلام کرده‌ام که فضای مجازی را خدا برای نجات انقلاب اسلامی آفرید.»

او پیش از این هم گفته بود: «فیلترینگ در فضای مجازی صورت‌مسئله ما نیست، در واقع اگر پیام‌رسانان داخلی فعال و قدرتمند باشند، وجود صد‌ها و هزاران پیام‌رسان خارجی اشکال ندارد». یا گفته بود: «فیلترینگ پاک‌کردن صورت‌مسئله و کاری حاشیه‌ای است.»

پیشتر هم عزت‌الله ضرغامی٬ رییس سابق صدا و سیما و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی٬ خبر از دخالت‌های وحید حقانیان در مسائل داخلی این شورا داده بود.

ضرغامی۱۲ دی ماه امسال در حساب کاربری‌اش در توییتر نوشت که دبیر جدید این شورا با دخالت‌های پی در پی وحید حقانیان تعیین شده است.

اصلاح ساختاری یا اصلاح ساختار بودجه

$
0
0

زیتون– علی لاریجانی٬ رییس مجلس٬ امروز (چهارشنبه) در جریان سفر به حوزه انتخابیه خود، قم، خبر از آن داد که رهبر جمهوری اسلامی «دستور اصلاح ساختار‌هایی در کشور در مدت چهار ماه آینده» را داده است.

رییس مجلس در خصوص نحوی اصلاح ساختار مورد نظر آیت‌الله خامنه‌ای توضیح بیشتری نداد.

اما در طول دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای٬ پس از اصلاح قانون اساسی٬ به واسطه نظارت استصوابی٬ نهاد‌های انتخابی بیش از پیش محدود و ساختار قضایی و مقننه کشور تغییرات ماهوی زیادی پیدا کرد.

همچنین طی ماه‌های اخیر به گفته برخی نمایندگان مجلس٬ از جمله نایب رییس آن علی مطهری٬ به خواسته رهبر جمهوری اسلامی مجمع تشخیص نظام از کارکرد اصلی خود فاصله گرفته و نقشی فراقانونی مشابه «مجلس سنا» را ایفا می‌کند.

از سوی دیگر بیشتر بحث حذف جایگاه ریاست جمهوری و احیای پست نخست وزیری٬ پیشتر نیز از سوی آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شده بود.

همین موضوع به گمانه‌زنی‌ها در خصوص «اصلاح ساختار» مدنظر رهبر جمهوری اسلامی دامن زد.

هر چند امروز یدالله جوانی٬ معاون سیاسی سپاه٬ گفت: «شبهه‌افکنی عده‌ای مبنی بر لزوم کنار گذاشتن رییس‌جمهور از طریق رهبری را آغازی برای منازعات سیاسی است.»

به گفته معاون سیاسی سپاه٬ آیت‌الله خامنه‌ای انقلاب را بر سه اصل اصول، آرمان‌ها و مردم پایه‌گذاری کرده و طرح کردن موضوع کنار گذاشتن رییس‌ جمهوری از که از سوی مردم انتخاب شده، بازی در زمین آمریکا و ایادی آن است.

امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، عضو هیئت رییسه مجلس اما ساعتی پش از مصاحبه علی لاریجانی درباره دستور آیت‌الله علی خامنه‌ای، برای اصلاح ساختار کشور ظرف چهار ماه آینده گفت، این دستور مربوط به اصلاح ساختار بودجه است.

به گفته قاضی‌زاده هاشمی  بعد از آنکه پیش نویس لایحه بودجه ۱۳۹۸ درآمد، آیت‌الله علی خامنه‌ای نامه‌ای به شورای هماهنگی اقتصادی و دولت نوشت وشش بند ایراد و توصیه داشت.

او در این رابطه توضیح داد که رهبر جمهوری در پاسخ به اظهارات مسئولان در خصوص زمان بر بودن «اصلاح لایحه بودجه» نوشته بود:«چهار ماه به شما فرصت می دهم، تا جایی که می‌توانید برای ارائه لایحه بودجه ۹۸ انجام دهید، مواردی هم که فرصت نمی شود، به صورت لایحه اصلاحیه در اردیبهشت ماه انجام دهید.»

کند شدن «تیغ سنت» بر تن زنان

$
0
0

زیتون ـ فریده ریحانی: «به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی دست‌هایش داخل کیف دستی‌اش در جستجو بود. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش‌تراشی شکسته بیرون کشید… خون خشک شده‌ای را روی لبه دندانه‌دار تیغ دیدم… دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت ».

این جملات بخشی از خاطرات «واریس دیری» اهل سومالی و نماینده سازمان ملل برای مقابله با ختنه دختران است که خود در کودکی ختنه شده بود.

براساس برآورد سازمان ملل متحد هم‌اکنون ۲۰۰ میلیون زن در جهان هستند که تحت یکی از انواع ختنه قرار گرفته‌اند و از این تعداد ۴۴ میلیون نفر از آنان دختران زیر ۱۴ سال هستند.

در ایران اگرچه آمارهای دقیقی در مورد میزان شیوع این عمل وجود ندارد، اما تحقیقاتی که توسط کامیل احمدی، پژوهشگر حوزه آسیب‎های اجتماعی در این مورد انجام و ماحصل آن در کتابی به عنوان « به نام سنت» چاپ شده است، نشان می‎دهد ختنه زنان در چهار استان هرمزگان، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی انجام می‎شود. براساس یافته‌های این تحقیق که حدود ۱۰ سال به طول انجامیده، روند ختنه در ایران رو به کاهش است.

Risultati immagini per ‫ختنه زنان در ایران‬‎

ختنه زنان  و دلایل آن

ختنه یا ناقص‌سازی جنسی، شامل حذف جزئی یا کامل بخش‌هایی از آلت تناسلی زنان است که به دلایل غیر پزشکی انجام می‎شود.

این ناقص‌سازی در بین جوامع مسلمان و غیر مسلمان دیده می‌شود.

بر اساس تحقیقات سازمان بهداشت جهانی‌‌، دلایلی که اقوام مختلف برای موجه نشان دادن این رسم عنوان می‎کنند، شامل، مفید بودن آن از نظر بهداشتی، کمک به سلامتی، پیدا کردن روح پاک، زیبایی بدن دختر، کنترل تمایلات جنسی او تا قبل از ازدواج، نگهداری باکرگى دختران جوان تا زمان ازدواج، تامین لذت جنسی بیشتر برای مردان و نگه‌داشتن رسم و رسوم نسل‌های گذشته، است.

سازمان بهداشت جهانی اما می‎گوید که ختنه زنان عوارض جبران‎ناپذیری برای آنان به همراه دارد. آسیب‌رسانی به مجرای ادرار، عفونت‌های خونی،‌ ایدز، یرقان، تشکیل کیست و دمل در ناحیه‌ی مجرای ادرار و یا دهانه مجرای تناسلی، خونریزی، ایجاد شوک و حتى مرگ زنان به دلیل استفاده از وسایل غیر بهداشتی و استفاده نکردن از داروهای موضعی، عفونت‌های مزمن یا متناوب مجرای ادرار و لگن، خطر عقیم شدن زنان، افسردگی، سردمزاجی، کاهش میل جنسی، تجربه نکردن ارضاء جنسی، قطع قائدگى، جمع شدن خون قائدگى در شکم و یا به تأخیر افتادن و سختی دوران قائدگى از جمله خطراتی است که گروه‎های فعال حوزه زنان و سازمان‎های جهانی بارها در مورد آن هشدار داده‎اند.

Risultati immagini per ‫ختنه زنان آفریقا‬‎

بالاترین آمار شیوع ختنه زنان ۱۵ تا ۴۹ ساله متعلق به کشورهای سومالی (۹۸ درصد)، گینه (۹۷ درصد)، جیبوتی (۹۳ درصد)، سیرالئون (۹۰ درصد)، مالی (۸۹ درصد)، مصر (۸۷ درصد) و اریتره (۸۳ درصد) است.

از طرف دیگر بنا به آمار سازمان ملل متحد ۴۴ میلیون دختربچه زیر ۱۴ سال در سطح جهان ختنه شده‌اند که بیشتر این دختران اهل گامبیا (۵۶ درصد) و موریتانی (۵۴ درصد) هستند.

۵ سال پیش  سازمان ملل متحد گزارش داد که  دولت اسلامی عراق و شام (داعش) دستور ختنه زنان ۱۱ تا ۴۲ سال در موصل را صادر کرده است.

گفته می‌شود ظهور آداب مربوط به بریدن آلت تناسلی زنان برای اولین‌بار در اطراف دره رود نیل اتفاق افتاده و از آنجا به نواحی اطراف مانند حوزه رود نیل، شمال شرقی و غرب آفریقا گسترش یافته است.

ختنه زنان در اسلام و ایران

ختنه زنان مسلمان بیش از شیعیان در میان اهل سنت رایج است. در میان چهار فرقه اهل سنت دست کم شافعی‌ها ختنه زنان را واجب می‌دانند، شافعی‌ها بیشتر در مالزی و اندونزی زندگی می‌کنند اما مرکزیت دینی آنها در مصر است. با این وجود واجب بودن این عمل در میان اهل سنت هم مورد جدال ‌است.
به نظر می‌رسد نظر کلی شیعیان در این باره بر پایه احادیثی که نقل شده حول مستحب بودن ختنه زنان می‌چرخد.

هر چند مراجع تقلیدی مانند آیت الله خوانساری و آیت الله محمد تقی مدرسی ختنه کردن زنان را مستحب دانسته‌اند، اما  آیت الله محمد حسین فضل الله یکی دیگر از مراجع تقلید، ختنه کردن زنان و دختران را از سنت‌های مستحب ندانسته و آنرا سنتی به جامانده از دوران قبل از اسلام می‌داند. او چنین اعمالی را در صورت آسیب‌رسانی جسمی به فرد حرام دانسته‌است.

تحقیقات میدانی هم نشان از آن دارد که این عمل در بین شیعیان افغانستان، ایران و عراق پایگاه فرهنگی ندارد.
در ایران به گفته رایحه مظفریان فعال و پژوهشگر حوزه زنان و  نویسنده کتاب «تیغ و سنت» بر اساس تحقیقی که در سال ۹۴ انجام شد، قشم یکی از بالاترین آمارها را درباره ناقص‌سازی جنسی زنان در ایران دارد؛ « با حدود ۸۳ درصد قربانی که البته بیشترشان اهل تسنن هستند.» او می‎گوید:« در همه موارد، ختنه‌کننده یا ختّان دایه محلی بوده که ختنه‌کردن را به صورت موروثی یاد گرفته و هیچ آموزش حرفه‌ای ندیده است.»

در این تحقیق مشخص شد ۶۲ درصد از پرسش‌شوندگان در این جزیره علاقمند به ختنه دخترانشان هستند .

او در مورد دلایل این افراد برای ادامه این عمل می‎گوید: «آنچه مشخص است این است که ناقص‌سازی عملی وابسته به فرهنگ است… آنچه به عنوان پژوهشگر در این سال‌ها شاهد بودم قربانی شدن دخترانی بود که توسط مادران برای انجام عمل به دایه ها سپرده می‌شدند. مردان کمترین دخالت را در ایجاد چرخه رواج این سنت داشتند. مادران ترس دارند که بخت از سر دختران ختنه نشده بپرد و مادر شوهرها دخترانی برای پسرانشان انتخاب می‌کنند که ختنه شده باشند. بنابراین آن چیزی که باید در جوامع محروم تغییر کند سواد و آگاهی و روشنگری زنان است.»

Risultati immagini per ‫ختنه زنان در ایران‬‎

با این وجود بر اساس  تحقیق میدانی کامیل احمدی، مردم‌شناس بر روی یک جامعه آماری ۳ هزار نفره که در سال ۹۵ نتایج آن منتشر شد، عدم تمایل نسل جوان به پذیرش ختنه زنان، مهاجرت به شهرها، تحصیلات، زندگی مدرن و گذشت زمان از عمده دلایل کاهش تمایل به ختنه زنان در ایران است. اما با این حال این سنت همچنان در بعضی مناطق وجود دارد.

نخستین بار در سال ۲۰۰۳ استلا اوباسانجو بانوی اول نیجریه خواستار نامگذاری روز ششم فوریه به نام «روز جهانی عدم هرگونه مدارا با ناقص‌سازی جنسی زنان» شد که مورد موافقت کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل قرار گرفت.

 

انقلاب ۵۷ و مسئله زن

$
0
0

زن در فقه اسلامی و به تبع آن در حکومت دینی و اندیشه‌ی روحانیت یک «مسئله» است، زیرا جنسیت در فقه یک عامل تغییردهنده است. باید افزود که جنسیت تنها عامل تغییردهنده نیست، بلکه بردگی و اختلاف دین نیز از عوامل تغییردهنده‌ی احکام محسوب می‌شوند؛ اما زن ویژگی‌هایی دارد که در فقه به یک مسئله تبدیل می‌شود.

زن در زندگی مردان نقش مهمی ایفا می کند و از منظر فقه اسلامی وسیله ی تمتع جنسی مرد است. غلبه ی این نگاه بر اندیشه ی سنتی تا بدانجاست که حتی برخی گمان کرده اند که زن فقط برای بهره مندی جنسی مرد آفریده شده است. نیاز جنسی مرد به زن از یک سو و باور کردن این ادعای نادرست از دیگر سو، دیدگاه خاصی را نسبت به زن رقم زده و حساسیت زیادی را نسبت به او برانگیخته است. در نتیجه ی چنین دیدگاهی است که تلاش شده استقلال زن به رسمیت شناخته نشود و و وابستگی زن به مرد و کنترل مرد بر او حفظ شود. وضع برخی قوانین درباره ی زن که هیچ منشأ قرآنی ندارد و گاه حتی مخالف قرآن است، در چارچوب چنین دیدگاهی توجیه می شود.اجازه گرفتن زن از شوهر برای خروج از خانه(۱) یکی از قوانین مهم و پایه ای فقه است که زیربنای بسیاری از قوانین و احکام علیه زن محسوب می شود. لزوم رضایت شوهر برای صدور گذرنامه ی زن(۲) بر همین پایه استوار است. نامحدود بودن حق جنسی مرد بگونه ای که می تواند چهار زن دائم و بی شمار زنان موقت داشته باشد و محدود بودن حق جنسی زن تا بدانجا که برخی فقهای مذاهب اسلامی هیچ حقی را در این رابطه برای زن قائل نشده اند(۳)، نیز در چارچوب دیدگاه یاد شده توجیه پذیر است. پیامبر اسلام کوشید تا حقوق زن را ارتقا و نگاه غلط رایج به زن را تغییر داده و شرایط او را بهبود بخشد؛
اما این تلاش ها پس از پیامبر متوقف گردید و چنین تصور شد که هرآنچه در رابطه با حقوق زن لازم بوده انجام شده و هرگونه تغییری ولو در جهت ارتقای این حقوق مخالف اسلام است. تبعیضات تاریخی موجود بر همین اساس توجیه دینی می شود و به عنوان سنت اسلامی وارد فقه و شریعت می گردد.

انقلاب ۵۷
پیش از انقلاب ۵۷، با اینکه جامعه ی ایران یک جامعه ی سنتی بود، اما تلاش هایی برای تغییر شرایط زنان صورت می گرفت. این تلاش ها را می توان در اصلاح قوانین به نفع زنان مشاهده نمود، اصلاحاتی که عمدتا توسط حکومت انجام می شد و محصول مبارزات اجتماعی و مدنی زنان نبود. این اصلاحات همواره مورد مخالفت روحانیت قرار می گرفت، اصلاحاتی مانند اعطای حق رای به زنان، اعطای حق قیمومت و سرپرستی به مادران، افزایش سن قانونی ازدواج، برخورداری زنان از حق طلاق و … که به بهبود شرایط زنان و استقلال آنان کمک می کرد، توسط روحانیت مخالف شرع خوانده و حتی عاملی جدی برای مخالفت با رژیم پهلوی محسوب می شد. تلاش ها و اصلاحات می توانست به تدریج مسئله ی زن را حل کند، اما بلافاصله پس از انقلاب ۵۷ تمام اصلاحات صورت گرفته در رابطه با حقوق زنان ملغی اعلام شد. این امر چنان برای جمهوری اسلامی و روحانیت حاکم اولویت داشت که حتی در پاره ای موارد منتظر سر و سامان یافتن نظام قضایی و تشکیل مجلس جدید نشد و با شتابی تعجب آور وضعیت زنان را به وضعیت ماقبل اصلاحات بازگرداند. جمهوری اسلامی بدین ترتیب زن را دوباره به یک مسئله ی جدی تبدیل کرد، مسئله ای که در طول چهل سال گذشته حل نشده، بلکه هر روز غامض تر و پیچیده تر گشته است. الغای اصلاحات مربوط به قوانین خانواده، اجباری شدن حجاب، اخراج زنان از ادارات به دلیل عدم رعایت حجاب، اخراج زنان از مشاغل قضایی به دلیل جنسیت، آزاد کردن چندهمسری برای مردان، سهیم نکردن زنان در قدرت سیاسی در قانون اساسی و… همه از مواردی است که زنان را در برابر محدودیت ها قرار داد. اگرچه زنان در انقلاب ۵۷ شعارهای زنانه را که حاکی از خواسته های اختصاصی آنان داشته باشد، مطرح نکردند، اما مانند همه ی مردم با اعتماد به وعده های رهبر انقلاب انتظار گشایش بیشتر و بهبود فزاینده شرایط و حقوق خویش را داشتند و اعمال محدودیت های جانکاه بر خلاف انتظار آنان بود؛ محدودیت هایی که آثار مخرب آن را در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود احساس می کنند. تاثیر مخرب این محدودیت ها بر زندگی زنان نقش مهمی در آگاهی بخشی و توجه یافتن آنان به حقوق خویش داشته است. طیف وسیعی از زنان و حتی مردان برای حل مسئله ی زن پا به عرصه ی مبارزه ی اجتماعی نهاده اند. زنان وارد مبارزه ای مستمر و سخت شده اند؛ سخت از آن روی که حریف آنان با تکیه بر قدرت سیاسی و توجیه دینی به اعمال محدودیت و مخالفت با حقوق زنان می پردازد. این در حالی است که زنان حتی از حق داشتن نهادهای مدنی برای بالا بردن صدای خود نیز محرومند.

مهم ترین مسائل زنان
در صدر مسائل زنان، حاکمیت دیدگاه فقهی بر حقوق و شئونات زندگی زنان قرار دارد. حاکمیت این دیدگاه نه تنها موجب وضع قوانین تبعیض آمیز در ابعاد گوناگون علیه زنان شده، بلکه موجب شده که تصمیمات و سلیقه های شخصی بسیاری به منزله ی قوانین نانوشته علیه زنان اعمال گردد. به این ترتیب نه فقط زمین مبارزه و زمینه ی آن وسعت فراوانی یافته، بلکه گاهی مخالفت های نهادها و دسته های گوناگون روحانیت درون و برون حاکمیت موجب خنثی شدن تلاش ها و ثمرات آن می گردد؛ مثلا گاهی نهادی در حاکمیت با تغییر یک قانون موضوعه و یا نانوشته علیه زنان موافق است و در همان حال نهادی دیگر در حاکمیت و یا روحانیونی در بیرون از حاکمیت با آن مخالفت می کنند، مثل حضور زنان در استادیوم های ورزشی برای تماشای مسابقات که یک امر عادی و مباح است و هنگامی که پای زنان به میان می آید در چارچوب دیدگاه تعریف شده به امری زشت و حرام تبدیل می شود. در واقع جنسیت زنان موضوع و حکم را تغییر می دهد. ما می دانیم که اینگونه تغییرات مبتنی بر ادله ی شرعی نیست، بلکه بر ذهنیات و سلایق اشخاص استوار است. گاه یک روحانی خارج از حاکمیت به نفع زنان نظری را مطرح می کند و حوزه و نهادهای حکومتی با آن مخالفت می کنند. مثلا آیت الله صانعی اعلام نظر می کند که دیه ی زن و مرد برابر است و یا ازدواج مجدد مرد بدون اجازه ی همسر اول جایز نیست، اما فقهای درون حاکمیت و نیز حوزه با آن به مخالفت برمی خیزند. مثال دیگر آنکه گروهی از زنان در مجلس می کوشند سن قانونی ازدواج دختران را از سیزده سال افزایش دهند و با پدیده ی کودک همسری که پیامدهای ناگوار فراوانی برای دختران و جامعه داشته مقابله کنند، اما نهادهایی با این تصمیم درست و انسانی مخالفت نموده و حتی این موضوع را سیاسی و امنیتی می کنند. در چنین شرایطی نه تنها روند مبارزه برای به دست آوردن حقوق بسیار کند می شود، بلکه این شرایط موجب ناپایداری دستاوردها می گردد. زنان برای تغییر هر یک از قوانین موضوعه و یا نانوشته باید با طیف گسترده ای از روحانیون درون و بیرون حاکمیت و نیز نهادهای حاکمیتی وارد چالش شوند. من سالیان درازی در دانشکده ی الهیات دانشگاه تهران به تحصیل و تدریس اشتغال داشتم. قانون نانوشته و سلیقه ای چادر اجباری بر آن دانشکده حاکم بوده و هست و من هرچه کوشیدم نتوانستم این قانون ظالمانه و بی معنی را که زاییده ی افکار افراطی است تغییر دهم. اکثر اساتید و دانشجویان با این قانون مخالف بودند، اما به نظر می رسید که هراس از مخالفت روحانیون مانع برچیدن این قانون نانوشته ی غلط شده است. این در حالی است که اجباری کردن چادر هیچ دستاویز شرعی ندارد و از حجاب اجباری نیز ناموجه تر و فقط مبتنی بر اعمال سلیقه است. بنابر آنچه بیان شد، نگارنده مهم ترین مسائل و مشکلات زنان را به دو دسته ی عمده ی زیر تقسیم می کند:
۱- مشکلات برآمده از قوانین
۲- مشکلات برآمده از سلیقه ها و فتاوای فردی
۱- قوانین موضوعه در رابطه با زنان

قوانین چالش برانگیز در رابطه با زنان را از دو جنبه می توان مورد نقد و بررسی قرار داد. جنبه ی اول اینکه این قوانین تبعیض علیه زنان را نهادینه کرده، گسترش می دهد. در زمره ی این دسته از قوانین به تفاوت دیه ی زن و مرد(۴) و یا عدم برابری مادر با پدر در استحقاق سرپرستی فرزند(۵) و یا عدم برابری زن و مرد در طلاق(۶) می توان به عنوان نمونه اشاره کرد. اینگونه قوانین با توجیهات نادرست و مناقشه برانگیز دینی، حقوق و منزلت زن را خدشه دار می سازد. از آنجا که هدف از این نوشتار بررسی و نقد یک به یک قوانین در رابطه با زنان نیست، از بحث تفصیلی در این باره اجتناب می شود.

جنبه ی دوم اینکه، دسته ای از قوانین در رابطه با زنان اساسا شأنیت قانونی ندارد و قانونگزاران به دلیل ناآشنایی و بی توجهی به شأن و کارکرد قانون، وارد مقولاتی شده اند که نه تنها موجب حل و فصل دعاوی و خصومات نمی شود، بلکه به خصومات دامن می زند. یکی از قوانینی که خارج از شأن و جایگاه قانون است، قانون حجاب اجباری(۶) است. این قانون با اجباری کردن حجاب حق انتخاب پوشش را که یک حق شخصی است از زنان سلب کرده است. بعلاوه باید افزود که حجاب یک موضوع حقوقی به معنای تخصصی آن نیست، به این معنا که موضوعی مربوط به مناسبات فیمابین آحاد جامعه محسوب نمی شودکه بتوان برای آن قانون وضع کرد. هیچکس به دلیل عدم رعایت پوششی خاص از یک زن به دادگاه شکایت نمی کند؛ زیرا این موضوع موجب تضییع حق دیگری نمی شود. فقط جمهوری اسلامی است که به دلیل حجاب و پوشش از زنان شاکی است. این در حالی است که وظیفه ی حاکمیت و دولت، تشکیل قوه ی قضائیه و وضع قانون به منظور حل و فصل خصومات میان مردم و ایجاد صلح و احقاق حق شهروندان است و نه آنکه خود به یک طرف دعوا تبدیل شود و به عنوان شاکی، با در اختیار داشتن نظام قضایی به مجازات زنان بپردازد. این شیوه ی قانونگزاری و اجرا، ظالمانه، غیرحقوقی است. از دیگر قوانینی که در این گروه قرار می گیرد، منوط کردن اخذ گذرنامه و سفر زن به اجازه ی شوهر است. داشتن جواز سفر یا گذرنامه در دنیای امروز یک حق مدنی و شهروندی است. قانون و نهادهای دولتی وظیفه دارند برای همه ی شهروندان بطور یکسان این حق را تامین و مراعات کنند. قرار گرفتن قانون و نهادهای دولتی همچون اداره ی گذرنامه و مانند آن در طرف شوهر و پشتیبانی از وی، نه تنها قانون را از وضعیت بی طرفی خارج می سازد، بلکه با ماهیت و شأنیت قانون منافات دارد، زیرا به مداخله در روابط میان زوجین می پردازد و با نابرابر کردن وضعیت آنان به شوهر امکان سوء استفاده از این قانون و اعمال فشار بر زن را می دهد. اینکه زن و شوهر چگونه با یکدیگر تعامل کنند، به خود آنان مربوط است. بدیهی است که هر یک از زن یا شوهر اگر بدون اطلاع و رضایت دیگری به سفر برود، موجب دعوا و اختلاف میان آنان می شودو این امر اختصاص به زن ندارد. در این مورد و موارد بسیار زن و شوهر خود باید به تنظیم روابط فیمابین بپردازند. اعطای امتیاز به یک طرف و سپردن حق زن به دست شوهر شأن قانون نیست. رضایت شوهر نسبت به شغل زن نیز عینا همینگونه است. زن و شوهر خود باید در این موضوعات به هنگام ازدواج یا پس از آن به بحث و تبادل نظر بپردازند. قانون درباره ی حق انتخاب شغل و یا اشتغال باید بی طرف باشد. یکی دیگر از قوانینی که ذیل این مبحث می توان از آن یاد کرد، قانونی است از مجموعه ی قانون مجازات اسلامی که به شوهر صریحا اجازه می دهد اگر زن خود را با مردی در حال زنا دید هر دو را بکشد، مشروط بر اینکه بداند زن به این عمل راضی بوده و در غیر این صورت حق دارد فقط مرد را بکشد(۷). این ماده ی قانونی دقیقا نشان دهنده ی نوع تفکر حاکم به زن و قانون است. این ماده ی قانونی نشان می دهد که قانونگزاران اعتباری برای قانون و نظام قضایی قائل نیستند. در این ماده ی به اصطلاح قانونی محاکمه ی مرد و زن زناکار به شوهر خشمگین واگذار شده است و هموست که حق دارد حکم خویش را اجرا کند. این قانون تبعیض آمیز اشکالات فراوان اخلاقی، فقهی ، حقوقی و قضایی دارد که مجال بحث آن در این نوشتار نیست. در اعمال مجازات، شرایط هر یک از طرفین مستقلا باید بررسی شود، بعلاوه مطابق قرآن مجازات زنا مرگ نیست و مرگ به هیچ وجه مجازات متناسب با این جرم محسوب نمی شود. نکته ی دیگر آنکه چنین حقی برای زن در صورتی که شوهر خود را در حال زنا ببیند در نظر گرفته نشده است؛ به عبارت دیگر اشکال دیگر این حق نامعقول و نامشروع یک جانبه بودن آن است. اعطای چنین حقی به شوهر با تمام موازین شرعی و قرآنی منافات دارد. حتی احادیث نیز مؤید آن نیست و اکنون سالیان درازی است که این اندیشه ی جاهلانه لباس قانون بر تن کرده و چه بسا زنانی که به دست شوهرانشان کشته شده اند و شوهران به پشتیبانی این قانون ظالمانه از دست عدالت گریخته اند. در بررسی قوانین به موارد زیادی برمی خوریم که شأنیت قانون در آنها لحاظ نشده است و هدف قانونگزار بدون توجه به جایگاه و کارکرد قانون، اعمال سلیقه دیدگاه خویش بر مبنای سنت و فقه بوده است.

قوانین نانوشته علیه زنان
یکی از پیامدهای ناگوار حاکمیت دستگاه فقاهت، بی اعتباری و ناپایداری قانون است. در این دستگاه، اندیشه و سلیقه و به عبارتی فتوای هر فقیه می تواند به منزله ی قانون باشد و در نتیجه قانون موضوعه را نقض کند. این اندیشه، راه را برای اعمال سلیقه های فردی باز کرده که در این میان زنان یکی از اقشاری هستند که بیشترین آسیب ها و زیان ها را از این ناحیه متحمل می شوند. فرهنگ و هنر و اهالی آن نیز از این ناحیه تاکنون خسارت زیادی دیده اند. در هر اداره، نهاد یا شهر و استان باب اعمال سلیقه باز است. اجباری کردن چادر، اختصاص مکان خاص به زنان و تفکیک آنان در محیط کار و آموزش، ممانعت از ورود زنان به استادیوم ورزشی برای تماشای مسابقات، ممنوعیت دوچرخه سواری برای زنان، در اماکن عمومی، کنترل کفش و لباس آنان، لزوم حفظ حجاب در مدارس دخترانه و این دست مقررات سخیف نانوشته مواردی است که موجبات آزار و اذیت و ناامنی روانی را برای زنان و دختران فراهم می سازد. مقررات غیرقانونی و نانوشته در هر مکانی می تواند توسط افراد صاحب نفوذ اعمال شود. در این دسته از مقررات نیز به روشنی می توان نگاه حاکم نسبت به زن را دید. در اصلاح قوانین، مقررات و تصمیم گیری ها در رابطه با زن مادامی که به ملاک و معیار واحد در جهت منافع زنان دست نیابیم، مشکلات همچنان لاینحل باقی خواهد ماند و یا سرعت اصلاحات بسیار کندتر از سرعت اضرار و تخریب خواهد بود. این ملاک، برابری در حقوق اساسی است و مقصود از آن حقوقی است که کسی برای کسب آن زحمت و رنج شخصی متحمل نمی شود، مثل حق مادر و پدر نسبت به فرزند، حق تحصیل، حق انتخاب رشته ی تحصیلی، حق انتخاب شغل، حق برخورداری از فرصت های برابر در همه ی شئونات شغلی، علمی، سیاسی، ورزشی و مدیریتی بدون توجه به جنسیت و عوامل دیگری مانند عقیده و قومیت، حق انتخاب پوشش، حق مشارکت در همه ی امور مدنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری. ملاک برابری، مورد قبول دستگاه فقاهت نیست، چرا که به دلیل برداشت و فهم متفاوت از اسلام و عدالت، برابری را مخالف اسلام تلقی می کند، که این از سنگ های بزرگ پیش پای زنان در مسیر دست یابی به حقوق و جایگاه و منزلت خویش است. تلاش برای اثبات درستی ملاک برابری در برابر ملاک نابرابری که مورد حمایت فقه اسلامی است، مهم ترین چالش زنان برای رسیدن به حقوق برابر و پایدار است.

منابع و پانوشتها

۱- من لایحضره الفقیه، ج۳، ص ۲۸۵، وسائل الشیعه ج ۲۱ ص ۵۱۷، کتاب النکاح، آیت الله سید محمد حسین فضل الله ج ۱ ص ۴۰، کتاب زن، فقه، اسلام صدیقه وسمقی ص ۹۳-۱۰۴
۲- بند ۳ ماده ۱۸ قانون گذرنامه: زنان شوهردار ولو کمتر از ۱۸ سال تمام با موافقت کتبی شوهر و در موارد اضطراری اجازه دادستان شهرستان محل درخواست گذرنامه که مکلف است نظر خود را اعم از قبول درخواست و رد آن حداکثر ظرف ۳ روز اعلام داردکافی است…
۳- در میان مذاهب گوناگون بحث های زیادی در این باره که آیا زن دارای حق انتفاع جنسی هست یا نه صورت گرفته است. در این میان اقوال شگفت انگیزی وجود دارد، مثلا حنفیه برای زن فقط یک بار در طول زندگی مشترک حق انتفاع جنسی قائلند و معتقدند که اگر مرد به زن انفاق کند زن حق اعتراض نسبت به مسائل جنسی ندارد.( الفقه علی المذاهب الاربعه ج ۴ ص ۲)
۴- ماده ۵۵۰ قانون مجازات اسلامی: دیه قتل زن نصف دیه مرد است.
۵- ماده ۱۱۸۰ قانون مدنی: طفل صغیر تحت ولایت قهری پدر و جد پدری خود می باشد…
درباره ی قیمومت ، مادر در ردیف اقربای کودک به شمار رفته است. ماده ۱۲۳۲ قانون مدنی: با داشتن صلاحیت برای قیمومت اقربای محجور مقدم بر سایرین خواهند بود.
۶- طبق قوانین مربوط به طلاق اگر زن متقاضی طلاق باشد در هر صورت نیازمند به اجازه ی شوهر برای انجام طلاق می باشد.
۷- اولین قانون مصوب درباره ی حجاب، ماده ی ۲۱ قانون تعزیرات مصوب سال ۶۲ است که می گوید: زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهند شد.
در سال ۶۵ تغییراتی در جهت تشدید این قانون اعمال شد. در تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۷۵ نیز آمده است: زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ۱۰ روز تا ۲ ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.
۸- ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۷۵ چنین می گوید: هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهد کند و علم به تمکین زن داشته باشد می تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتی که زن مکره باشد فقط مرد را می تواند به قتل برساند.
محتوای این ماده عینا در قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ به این صورت آمده است: در صورتی که مجنی علیه دارای یکی از حالت زیر باشد مرتکب به قصاص و پرداخت دیه محکوم نمی شود: ث: زانی و زانیه در حال زنا نسبت به شوهر زانیه در غیر موارد اکراه و اضطرار به شرحی که در قانون مقرر است.


🍃زنده| نوبخت: مردم دیگر تحمل نمی‌کنند

$
0
0

 

نوبخت: مردم دیگر تحمل نمی‌کنند

محمدباقر نوبخت٬ معاون رییس جمهوری٬ با اشاره به روحیه مردم در زمان جنگ هشت‌ ساله گفت: «در آن زمان برای سوءاستفاده نکردن دشمن عجز و لابه نمی‌کردیم، اما الان که در شرایط سخت جنگ اقتصادی نابرابر هستیم که متاسفانه آن نوع تحمل کردن کم‌رنگ شده است.»

نوبخت با تاکید بر اینکه «شرایط سخت» شده است٬ افزود: «مردم دیگر مانند زمان جنگ شرایط سخت را تحمل نمی‌کنند.»/تسنیم



وزیر اطلاعات ایران: بازداشت «تیم‌های زیادی» در آستانه انقلاب اسلامی

محمود علوی٬ وزیر اطلاعات٬ از «شناسایی و دستگیری» تعدادی از اعضای «گروه های تروریستی» که «قصد خرابکاری» در دهه فجر را داشتند، خبر داد.

محمود علوی امروز (پنجشنبه) گفت: «تا کنون تیم های بسیاری که تلاش های زیادی برای به چالش کشیدن امنیت کشور به ویژه در آستانه دهه فجر داشتند، شناسایی و اعضای آنها دستگیر شده اند.»

او افزود: «این افراد با تلاش های سربازان گمنان امام زمان و با همراهی همه نیروهای موثر بر امنیت کشور از جمله سپاه، ارتش، نیروی انتظامی، قوه قضائیه و مدیریت سیاسی کشور، استانداری ها و فرمانداری ها، دستگیر شده اند و اکنون امنیت بی بدیلی در کشور حکمفرماست.»

علوی تعداد تیم های دستگیر شده و مکان شناسایی آنها را ذکر نکرد. /ایرنا



 دفتر آیت‌الله خامنه‌ای: عفو رهبری شامل حال «محکومان واجد شرایط» می‌شود

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی‌ از عفو و تخفیف مجازات «جمع زیادی از محکومان واجد شرایط» خبر داد.

جزئیات بیشتری از مشمولان عفو و بخشش رهبری منتشر نشده اما پیشتر صادق لاریجانی گفته بود ۵۰ هزار زندانی با موافقت رهبری جمهوری اسلامی عفو می‌شوند. رئیس قوه قضاییه ایران البته استثنائاتی قائل شده است.


رییس کمیته امداد: کمر تحریم‌ها شکسته شد



قیمت خانه بعد از مسکن مهر ۱۰ برابر شد

از سال ۱۳۸۶ که طرح مسکن مهر کلید زده شد قیمت خانه در تهران ۸۷۸ درصد معادل ۹.۷ برابر افزایش یافته و این در حالی است که یکی از اهداف اجرای این پروژه پایین آوردن قیمت مسکن عنوان می‌شد./ایسنا


رییس مجلس: در ۴ ماه آینده ساختار کشور تغییر می‎کند


خبرهای روز گذشته را از اینجا بخوانید

فرمانده نیروی هوایی سپاه: کلید موشکی دست دولت نیست

$
0
0

زیتون– امیرعلی حاجی‌زاده٬ فرمانده نیروی هوافضای سپا٬ درباره مذاکره موشکی دولت با فرانسه٬ گفت: «صحبت هایی بین آنها در جریان بوده اما کلید موشکی دست دولت نیست.»

حاجی زاده در ادامه با تاکید بر غیر قابل مذاکره بودن توان موشکی گفت: «این قدرت بازدارندگی برای کشور ایجاد شده و به هیچ وجه و با هیچ کس درباره آن مذاکره نمی کنیم.»

روز دوشنبه اتحادیه اروپا با صدور بیانیه‌ای ابراز نگرانی «شدید» خود را از فعالیت موشکی بالیستیکی ایران منتشرکرد.

اتحادیه اروپا روز دوشنبه در جمع‌بندی از موضع خود در قبال ایران اعلام کرد که «شدیداً نگران» فعالیت موشکی بالیستیکی تهران است و از جمهوری اسلامی خواست تا این فعالیت‌ها به‌ویژه پرتاب موشک‌های بالیستیک را متوقف کند.

بیانیه اتحادیه اروپا در ۱۲ بند به طیف گسترده‌ای از موضوعاتی که مرتبط با ایران است از جمله برنامه موشکی بالیستیک، نقش تهران در منطقه، راه‌اندازی سازوکار ویژه مالی و تجاری، پایبندی ایران به تعهداتش در چارچوب برجام و فعالیت‌های خصمانه تهران در برخی از پایتخت‌های اروپایی پرداخته بود.

در این بیانیه تصریح شده بود که «ایران به تلاش‌هایش در زمینه افزایش برد و دقت موشک‌هایش ادامه داده و تعداد آزمایش‌ها و پرتاب‌های موشکی خود را بیشتر کرده است.»

در مقابل اما وزارت خارجه ایران در بیانیه پنج بندی که امروز منتشر شد تاکید کرد که ربط دادن «ساحات» یا همان اینس‌تکس، با نام قبلی سازوکار ویژه برای تجارت، به اف‌ای‌تی‌اف «غیر قابل قبول» است.

در بند اول این بیانیه در مورد سازوکار حمایت از تبادلات تجاری که با عنوان اختصاری «ساحات» از آن نام برده شده، آمده است که جمهوری اسلامی نسبت به مواضع اتحادیه اروپا ملاحظات و نقدهای جدی دارد. این بیانیه ضمن حمایت از ثبت این سازوکار، و انتقاد از اقدام دیرهنگام و ناکافی از سوی طرف‌های اروپایی گفته است که جنبه‌های اقتصادی برجام و انتفاع جمهوری اسلامی از آن اهمیت فراوان دارد و افزوده است که «چگونگی اجرای تعهدات طرف‌های اروپایی برجام می‌تواند ملاک و محکی تعیین‌کننده و اساسی در تنظیم مناسبات آتی ما باشد.»

بند دوم این بیانیه تحت عنوان ادعای طراحی امنیتی در اروپا اظهارات کشورهای عضو اتحادیه اروپا در مورد ارتباط حکومت ایران با اقدامات خرابکاری اخیر در چند کشور اروپایی تکذیب و از ابتدا بی‌اساس و تعجب برانگیز توصیف شده است. وزارت خارجه با با توصیف گروه‌های مخالف به عنوان گروه‌های تروریستی و جنایتکار شناخته شده و انتقاد از اجازه سکونت و فعالیت آنها در کشورهای اروپایی، گفته است که اتهام ارتباط تشکیلات حکومتی جمهوری اسلامی با اقدامات تروریستی اخیر در اروپا سازنده نیست بلکه در راستای اهداف معاندینی است که خواهان تیرگی روابط ایران و اروپا هستند.

بند سوم این بیانیه با عنوان فعالیت‌های دفاعی ایران به خواسته اروپائیان در مورد توقف برنامه موشکی جمهوری اسلامی پاسخ منفی داده و گفه است که فعالیت‌های دفاعی ایران صرفا دفاعی، بازدارنده و بومی است و این موضوع هرگز در دستور مذاکره ما با دیگر کشورها نبوده و نخواهد بود.

وزارت خارجه افزوده است که طرح این گونه موضوعات در شرایط فعلی منطقه‌ای و تهدیدات آشکارعلیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران سازنده، کارساز و مفید نخواهد بود و همسو با امنیت منطقه و منافع واقعی اروپا نیست.

در بند مربوط به مسایل منطقه‌ای، وزارت خارجه جمهوری اسلامی گفته است اکیدا به کشورهای اروپایی توصیه می‌کنیم که نگاه واقع بینانه‌ای به حوادث و مسایل منطقه‌ای داشته باشند و تحت تاثیر جریانات و القائات عناصر مخالف صلح، ثبات و امنیت پایدار منطقه و توسعه روابط میان دولت‌ها و ملت‌ها قرار نگیرند. این بیانیه در عین حال گفته است که جمهوری اسلامی از گفتگو برای حل مسایل منطقه استقبال می‌کند.

وزارت امور خارجه ایران همچنین به شدت از موضعگیری کشورهای اروپایی در مورد لزوم بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد کرده و افزوده است که ایران هرگونه استفاده ابزاری و سیاسی از حقوق بشر علیه کشورهای مستقل را محکوم می‌کند. به گفته این بیانیه، جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته برای ارتقاء حقوق بشر و عمل به تعهدات بین‌المللی از طریق همکاری‌های سازنده و سازوکارهای مبتنی بر گفتگو حمایت کرده است.

 

سازمان عفو بین الملل: بازداشت٬ زندان و اعدام بیش از ۸۶۹ روزنامه نگار طی ۳۰ سال نخست جمهوری اسلامی

$
0
0

زیتون– سازمان گزارشگران بدون مرز امروز (پنج‌شنبه) بر اساس سند رسمی قوه قضاییه جمهوری اسلامی تایید می‌کند که دست‌کم ۸۶۰ روزنامه‌نگار و شهروند- خبرنگار در فاصله سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ در کشور بازداشت، زندانی و حتی اعدام شده‌اند.

روز گذشته (چهارشنبه) این سازمان با برپایی یک نشست خبری از «به دست آوردن پرونده‌ای رایانه‌ای» خبر داده بود که بر اساس «اطلاعات و محتویات» آن که در ایران ثبت شده می‌توان از «بازداشت‌ها، زندانی کردن‌ها و اعدام‌ها در تهران» پرده برداشت.

 این پرونده را «افشاگرانی که خواهان اعلام خطر درباره سرکوب بی‌رحمانه… به افکار عمومی و نهادهای جهانی بودند» در اختیار این سازمان قرار داده‌اند.

بر اساس بیانیه سازمان گزارشگران بدون مرز، این پرونده شامل «داده‌های دستگاه قضایی ایران» در دهه‌های اخیر است و گزارشگران بدون مرز بخشی از این داده‌ها مربوط به دوره زمانی سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ را واکاوی کرده است.

آن طور که سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است: «در این پرونده یک میلیون و هفتصد هزار نام ثبت شده است که همه اقشار و افراد اجتماعی را از زن، مرد و کودک، اعضای اقلیت‌های دینی و قومی، زندانیان عادی و زندانیان سیاسی از این میان مخالفان سیاسی نظام و روزنامه‌نگاران و شهروند-خبرنگاران در بر می‌گیرد.»

به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز بر اساس یافته‌های پژوهشگرانش از محتویات این پرونده، «در فاصله سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ دست‌کم ۸۶۰ روزنامه‌نگار را رژیم ایران بازداشت و زندانی کرده است، شماری از آنها اعدام شده‌اند.»

این گزارش با اشاره به این که «در این پرونده هیچ گاه اشاره‌ای به روزنامه‌نگار بودن «متهم‌ها» نشده است»، تصریح می کند که «این گونه است که رژیم ایران در محافل داخلی و جهانی بارها تکرار می‌کند که هیچ روزنامه‌نگاری و به شکل کلی هیچ زندانی عقیدتی و یا سیاسی در زندان‌هایش وجود ندارد.»

به نوشته سازمان گزارشگران بدون مرز، این رفتار که «دروغ حکومتی» نام‌ گرفته «دانسته ساماندهی شده است تا هم منتقدان را به سکوت وادار و هم نهادهای جهانی مدافع حقوق بشر را فریب دهد.»

بر اساس این یافته‌ها، «دستگاه قضایی تلاش کرده است که حقیقت را درباره وضعیت و اتهام‌های روزنامه‌نگاران و زندانیان سیاسی دستکاری و یا بزک کند.»

در این بیانیه تصریح شده است که «روزنامه‌نگاران با اتهام‌های جعلی چون «اقدام علیه امنیت داخلی»، «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و یا «همکاری با عوامل بیگانه» و «جاسوسی» بازداشت و زندانی شده‌اند.»

همچنین این گزارش تایید می‌کند: «اتهام‌های دیگری نیز چون «توهین به مقدسات اسلامی» و «توهین و اهانت به مقام رهبر جمهوری اسلامی و یا بنیان‌گذار نظام» نیز برای بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروند خبرنگار به کار گرفته ‌شده است.»

کریستف دولوار، مدیرکل گزارش‌گران بدون مرز در این باره گفت: «وجود این پرونده و داده میلیونی آن نه تنها پردامنه بودن دروغ مقامات حکومتی ایران در همه این سال‌ها مبنی بر نبود زندانی سیاسی و روزنامه‌نگار در زندان‌های کشور را برملا می‌کند، که همچنین نشان می‌دهد که رژیم جمهوری اسلامی به مدت ۴۰ سال با سرکوبی بی کم و کاست و سازمان داده شده‌ صدها زن و مرد را برای عقیده و یا کار اطلاع‌رسانی‌شان به بند کشیده است.»

مدیرکل گزارشگران بدون مرز که مرکز آن در پاریس فرانسه است از میشل باشله، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، خواسته است تا «در برابر این دروغ حکومتی، از مقامات جمهوری اسلامی ایران بخواهد در برابر این اقدام‌های خود پاسخ‌گو باشند.»

در این بیانیه به اعدام دست‌کم چهار روزنامه‌نگار در سال‌های دهه شصت اشاره شده‌ است: سعید سلطان‌پور، رحمان هاتفی منفرد، سیمون فرزامی و علی اصغر امیرانی روزنامه‌نگاران اعدام شده در آن سال‌ها هستند که این سازمان به نام و شماره ثبت پرونده آنها اشاره کرده است.

بر اساس واکاوی سازمان گزارشگران بدون مرز از این پرونده قضایی رایانه‌ای، «از حدود ۶۱ هزار و ۹۲۴ زن ثبت‌شده در این سند رسمی دستگاه قضایی ۲۱۸ تن روزنامه‌نگار و شهروند-خبرنگار هستند.»

بخشی از یافته‌های سازمان گزارشگران بدون مرز به بازداشت‌های مرتبط با اعتراض‌های مردمی پس از انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸ باز می‌گردد، که به نوشته بیانیه این سازمان برای «نخستین‌ بار» است که «تایید می کند، بیش از شش هزار و ۴۸ تن در اعتراض‌های مردمی علیه برگزیدن دوباره محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ بازداشت شده‌اند.»

بر اساس یافته‌های سازمان گزارشگران، از این میان دست‌کم بیش از ۶۰۰ زن و ۵۴۰۰ مرد با اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی» بازداشت شده‌اند.

این گزارش تایید می‌کند که از اتهام اقدام علیه امنیت ملی برای روزنامه‌نگاران و شهروند-خبرنگارانی که تظاهرات‌ها را پوشش می‌دانند نیز استفاده شده است.

سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیه خود تایید می‌کند که در میان صدها نام در این پرونده، نام‌های روزنامه‌نگاران شناخته شده زندانی از جمله فرج سرکوهی، رضا علیجانی، تقی رحمانی، اکبر گنجی، محمد صدیق کبودوند، ژیلا بنی یعقوب و همسرش بهمن احمدی امویی، سعید متین‌پور، هنگامه شهیدی، نرگس محمدی، و احمد زیدآبادی را می‌توان دید.

سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که در واکاوی محتویات پرونده داده‌های دستگاه قضایی به اطلاعاتی در باره‌ دست‌کم ۶۱ هزار و ۹۴۰ زندانی سیاسی از سال ۱۳۵۹ رسیده است که دست‌کم ۵۲۰ تن از آنها به هنگام بازداشت تنها ۱۵ تا ۱۸ سال داشته‌اند.

از جمع‌آوری اراذل تا عفو عمومی

$
0
0
حاکمیت در ایران یا در حال افراط است یا تفریط. حد میانه در این ۴۰ سال گذشته بسیار کم‌ داشته است.

۸ سال بر طبل جنگ تا آخرین فشنگ کوبید. فشنگ‌ که تمام شد، ناگهان قطع‌نامه ۵۹۸ را پذیرفت. بعد از جنگ نه‌ تنها دنبال خسارت از عراق نرفتند، بلکه کمک‌های بلاعوض زیادی هم به کشوری کردند که حالا به یک پایگاه محکم آمریکا در منطقه تبدیل شده بود.
 
بعد از چند سال اکنون که کارد به استخوان رسیده، سروصدای اعتراضی وزیر نفت بلند شده که عراق هم پول گاز ما را نمی‌دهد و هم آمریکا را در تحریم‌ها بر علیه ما همراهی می‌کند.
 
از این نمونه‌ها بسیار می‌توان در رفتار جمهوری اسلامی رصد کرد.
 
آخرین نمونه آن که کار خطرناکی است و ظاهرا برای اهل تفکر حوصله و نایی برای نقدکردن نمانده، عفو عمومی ۵۰ هزار زندانی در یک مرحله به بهانه فرارسیدن چهلمین سال پیروزی انقلاب است.
 
این افراط، نقطه مقابل تفریطی است که یک دهه پیش، سپاه طراحی و نیروی انتظامی آن‌را تحت عنوان «جمع‌آوری شبانه اراذل و اوباش» اجرا کرد.
 
در یک برنامه فاقد پیش‌پا‌افتاده‌ترین اصول جامعه‌شناسی و اخلاق و قانون، تعدادی لات را شبانه در محلات تهران دستگیرکرده و روزها آن‌ها را با تحقیر و توهین و پوشاندن لباس‌های پاره و با آفتابه بر گردن، در محلات چرخانده، سپس به زندان‌ها منتقل کردند. بدون توجه به این‌که به هزینه‌های ناگهانی سازمان زندان‌ها و سایر نیازهای مقدماتی (با فرض این‌که این کار از جوانب دیگر درست باشد) اندیشیده باشند.
 
نخستین نتیجه این اقدام غیرمسئولانه و بَدَوی، سراپاکردن کهریزک بود که با داغ ننگی بر پیشانی جمهوری اسلامی چند سال بعد اعلام شد که بسته شده است، البته پس از آن‌که رهبری نظام دستور بسته‌شدن داد.
 
بعد از فوت یکی از فرماندهان عالی‌رتبه سپاه، یکی از رسانه‌ها یک گفت‌وگوی منتشرنشده با او را منتشر کرد که اعلام می‌کرد؛ بخشی از این اراذل و اوباش پس از دستگیری، به قصد تربیت نیروی پشتیبان برای هرج‌ومرج‌های سپاه در ۸۸ در غالب گرادن‌های ضربت آمورزش دیده و با نگه داشتن داموکلوسی بالای سرشان آن‌ها را مجبور به انجام خیانت‌هایی کردند که وای به روزی از پرده برون افتد.
 
اما با وجود برپاکردن کهریزک و استخدام بخشی از نیروها برای شورش، لجستیک سازمان زندان‌ها از اداره این‌همه زندانی که ناگهانی اضافه شده بودند ناتوان شد.
 
چاره اولیه در گروگان‌گرفتن و باعرض پوزش تیغ‌زدن نیروهای سیاسی با احذ وثیقه‌های سنگین از آن‌ها و سپس مصادره‌کردن آن از یک‌طرف، و  از طرف دیگر تبدیل قرار و کیفرها از زندان، به کیفرهای نقدی بود که تساعدی به فروپاشیدن شیرازه اخلاق و  قانون در کشور منجر شد.
 
حاکمیت پس از یک دهه بعد از تمام تمهید‌ها در این حوزه نیز به آخرین فشنگ رسید. حالا تفریط آزادی ۵۰ هزار زندانی که تنها و ننها دلیل آن ناتوانی اقتصادی از اداره‌کردن آن‌همه زندانی است در مقابل آن افراط در دستور کار قرار گرفته است.
 
بدون تردید کسی نیست که از دربند و اسیربودن انسانی دیگر راضی باشد و از آزادشدن آن‌ها ناراضی. اما وقتی اندکی به تبعات اجتماعی این اقدام دقت شود، باید نگران بود.
 
بر اساس قواعد جمهوری اسلامی، تاکنون هیچ عفوی شامل حال زندانی سیاسی بی‌آزار نمی‌شده‌است. پس در بین این ۵۰ هزار نباید دنبال زندانی سیاسی گشت، الا موارد نادر.
 
بنابراین اغلب این زندانیان، یا شاکی خصوصی دارند، که اکنون آزادی آن‌ها می‌تواند به نارضایتی شاکی و واکنش‌های پبش‌بینی نشده آن‌ها منجر شود، یا شاکی خصوصی ندارند و به عنوان مثال از همان نمونه هستند که یک دهه پیش ناگهانی و شبانه تحت عنوان ارازل و اوباش محلات جمع‌آوری شدند و اکنون بعد از ۱۰ سال تحمل حبس آزاد می‌شوند.
 
 این‌ها با عقده‌‌ای دست‌کم ۱۰ ساله حبس و چشم‌انتظاری کشیده‌اند که از بند رها شوند و اکنون فرصت واکنش و عقده‌‌خالی‌کردن یافته‌اند. آن هم نه ۵ نفر و ۵۰۰ نفر و ۵هزار نفر که ۵۰ هزارنفر که پتانسیل دارند جامعه‌ای را به هرج و مرج بکشند. 
 
اگر حاکمیت ذره‌ای درایت داشت، به این انتحار دست نمی‌زد. دستکم برای مدیریت مشکلات خودش باید از آزادی زندان بی‌خطر سیاسی آغاز می‌کرد و این گام را در چندین مرحله و سپس با زندانیان مالی و … انجام می‌داد تا عواقب احتمالی آن رصد، و قابل مدیریت باشد، ولی گویا شدت شیفتگی به قدرت به سطح خاصی که رسید، عقلانیت و اندیشه به طور کامل کور می‌شود.
* نام نویسنده یادداشت نزد زیتون  محفوظ است.

بازخوانی انقلاب از چپ

$
0
0

زیتون ـ محمدرضا سرداری: هر چند که انقلاب سال ۵۷ در ایران، نهایتا انقلاب اسلامی شد اما چپ غیر مذهبی یا سکولار بی تردید یکی از اضلاع مهم آن بود. با این وجود که این ضلع مهم انقلاب، هیچ سهمی در آن نیافت و در همان سال‌های نخست نه تنها از حاکمیت حذف شد؛ بلکه با سرکوب شدید فعالانش از حضور در عرصه سیاسی و اجتماعی نیز باز ماند. در میان چپ‌های سکولار، سازمان مارکسیستی چریک‌های فدایی خلق یکی از معروفترین گروه‌هایی بود که مسلحانه با حکومت پهلوی مبارزه می‌کرد. سازمانی که پس از انقلاب دچار انشعاب و به اقلیت و اکثریت تقسیم و سپس در سال ۶۲ به همراه حزب توده ایران به اتهام توطئه براندازی جمهوری اسلامی منحل شد. در چهلمین سالگرد انقلاب با فرخ نگهدار، دبیر کل سازمان فدائیان خلق (اکثریت) به گفت و گو نشستم تا ضمن مرور خاطراتش از انقلاب، داوری وی را نسبت به رویدادهای آن روزگار جویا شوم.

در ادامه بخش اول این گفتگوی مفصل را می‎خوانید:

آقای نگهدار،۴۰ سال از انقلاب ایران گذشت. پس از این چهار دهه فکر می‌کنید انقلاب ایران یک انقلاب برخاسته از اندیشه‌های اسلامی بود یا برخاسته از اندیشه‌های مارکسیستی؟


به نظر بسیاری از تحلیلگران نیروی مسلط بر روند انقلاب طیف پیروان آیت‌الله خمینی بودند. لذا این انقلاب گرچه به دلیل هویت رهبری آن، انقلابی اسلامی است، اما من به دلیل تحولی که در موقعیت طبقات اجتماعی به وجود آمد، آن را یک انقلاب طبقاتی می‌شناسم؛ سمت این انقلاب به لحاظ تغییری که در طبقات اجتماعی ایران به وجود آورد و نیز به لحاظ تغییری که در روابط ایران با قدرت‌های جهانی ایجاد کردند؛ بی‌گمان باید آن را یک چرخش به سمت چپ باید ارزیابی کرد.

از دهه ۴۰ به بعد ما شاهد بودیم که نظریات چپ و نظریات مارکسیستی در زمینه اقتصاد، در افکار فعالان مذهبیِ مخالفِ نظامِ پادشاهی به‌شدت گسترش یافت. اگر شما به آثار آقایان مطهری و شریعتی مراجعه کنید؛ در زمینه شیوه توزیع ثروت در جامعه، دیدگاه این دو به نظریات مارکسیستی شباهت بسیاری دارد.

از دهه ۴۰ به بعد ما شاهد بودیم که نظریات چپ، نظریات مارکسیستی در زمینه اقتصاد، در افکار فعالان مذهبیِ مخالفِ نظامِ پادشاهی به‌شدت گسترش یافت. اگر شما به آثار آقایان مطهری و شریعتی مراجعه کنید؛ در زمینه شیوه توزیع ثروت در جامعه، دیدگاه این دو به نظریات مارکسیستی شباهت بسیاری دارد. ترجمان اسلامی آن نظریات در دیدگاه‎های اکثر سیاسیون مذهبی وارد شده بود.

درست است که جریان چپ سکولار نقش غیر قابل انکاری در انقلاب داشت. اما چه عاملی باعث شد این جریان پس از انقلاب ناکام بماند و نتواندبه صورت بالفعل در صحنه انقلاب حضور یابد؟

ظاهراً به نظر می‌رسد این که در آن زمان نیروها به طور بالفعل در صف انقلاب قرار گیرند، بسته به نحوه رفتار آنها با رهبر انقلاب داشته است. اما در خصوص نیروهای سکولار باید گفت حتی کنش و رفتار مثبت آنان با رهبری انقلاب نیز باعث اعتمادسازی نمی‌شد تا در صف انقلابیون پذیرفته شوند.

در بررسی‌های تاریخی می‌بینم که آنچه که ماهیت تحولات ایران را رقم می‌زند، موضوع ایدئولوژی حاکم بر روند انقلاب نیست؛ بلکه تغییر و تحولی است که در بطن انقلاب اتفاق افتاد که از نظر من عبارت است از جایگزینی طبقات فرودست جامعه با طبقات بالا. در واقع کسب مواضع قدرت از طبقات فرادست جامعه؛ ماهیت این انقلاب را رقم می زند. بدین لحاظ انقلاب ایران بر اساس تعاریفی که هم چپ‌های سکولار و هم چپ‌های مذهبی شناخته‌اند، یک انقلاب طبقاتی است. یعنی جایگزینی طبقات فرودست و سپردن مواضع قدرت سیاسی و اقتصادی جامعه به طبقه فرودست و اخذ آن از طبقات فرادست جامعه. به تعبیری دیگر طبقات بالایی و میانی جامعه ما از اریکه قدرت رانده می‌شوند. بخش عمده‌ای از آنان مجبور یا محکوم به مهاجرت می‌شوند و طبقات پایینی به قدرت می‌رسند. اما این لایه‌های پایین‌تر جامعه کمتر با افکار مدرنی که پس از عصر روشنگری در جامعه ما ترویج یافته بود؛ همساز بودند.

Risultati immagini per ‫ایران انقلاب 57 خمینی حزب توده‬‎

 

آیا به نظر شما نسبتی هم میان چپ مذهبی و سکولار از انقلاب تا کنون برقرار بوده است؟ 

چپ به طور کلی در همه جای دنیا به لحاظ تاریخی به عنوان نیرویی که طرفدار عدالت است؛ شناخته می‌شود. مفهوم عدالت در این جا معطوف به مناسبات قدرت است. یعنی چپ خواهان توزیع قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و دیگر بسترهای قدرت در جامعه است. از این منظر چپ سکولار و چپ مذهبی، به‌خصوص در حوزه اقتصاد، مشخصاً با هم نسبت داشته‌اند. اما چپ نوین، چپی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی ظهور کرد؛ میان مذهبی و غیر مذهبی، میان مرد و زن، میان اقلیت‌ها از نظر ارزشی حقوق یکسان قائل است. حس من این است که بین چپ سکولار و چپ مذهبی، حداقل از نظر شجاعت و شهامت در دفاع از حقوق دیگری، یک تفاوت‌هایی می‌توان مشاهده کرد.

ببینید، از انقلاب تا امروز، گروه‌های مذهبی مختلفی به نوعی هویت چپ را به‌ویژه از منظر اقتصادی آن برای معرفی خویش برگزیده‌اند. چه در میان روحانیون و چه در میان دانشجویان، چه در میان اصلاح طلبان و چه در میان اصولگرایان شعارهایی در زمینه عدالت اجتماعی و بهبود شرایط اقتصادی به نفع اقشار کم درآمد داده‌اند. ما دست‌کم در میان طیف چپ سکولار احزاب و سازمان‌هایی را داریم که کاملاً با این هویت قابل شناسایی هستند. اما در میان مذهبی‌ها از سازمان مجاهدین خلق تا طیف محمود احمدی نژاد همه شعار عدالت اقتصادی و اجتماعی سر می‌دهند. به نظر شما آیا معیاری وجود دارد که بشود چپ مذهبی را در ایران شناسایی کرد؟

پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی، در میان چپ‌های ایران مسئله دمکراسی و حقوق بشر جان گرفت و در مرکز توجه نیروهای چپ‌گرای جامعه ما، اعم از سکولار و اسلامی قرار گرفت. طبقه متوسط شهری، که از انقلاب آسیب دیده بود، نیز خواهان گشایش فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه ما بود. وقتی فصل انتخابات فرا رسید، اقشار مدرن به حمایت از چپ‌های اسلامی، یعنی اصلاح طلبان، برخاستند که مسائل دمکراسی و حقوق بشر را در مرکز توجه قرار دهند. این تحول باعث شد تا عدالت خواهان رادیکال اسلامی، در انتخابات به اقشار فرودست جامعه ما که از نعمات کسب قدرت توسط جمهوری اسلامی کمتر بهره برده بودند، روی آورند. از همین روست که ما امروز با آرایش متفاوتی در جامعه روبرو هستیم. به نظر من جامعه ما محتمل است به سویی رود که اسلام و شعارهای اسلامی تا حد معینی وسیله‌ای شوند برای بسیج بخش‌های محروم‌تر جامعه و ترویج شعارهای مربوط به تعدیل مناسبات قدرت. من روند نظامی‌گری جاری را تنها تدبیری برای حفظ قدرت نمی‌بینم. این روند در عین حال هم تدبیری است برای حفظ مبارزه‌ای که با قدرت‌های حاکم بر جهان جاری است، و هم وسیله ایست برای حفظ پایگاه اجتماعی حکومت در درون جامعه.
نکته جالب در روندهای اخیر جامعه این است که ما می‌بینیم که مثلاً در اعتراضات دی ماه و پس از آن در اعتراضات خوزستان، هفت تپه و فولاد و همچنین معلمان، روزنامه‌های راست‌گرای جامعه ما که خواهان جامعه بسته‌تر و اقتدارگراتر هستند؛ بیش از نشریات اصلاح طلب، به آمال و خواسته‌های مردم پرداختند. به دلیل وضعیت انفجاری جامعه و انباشت و تراکم مطالبات بیکران اقشار پایینی و ناتوانی حکومت در برآورده ساختن آنان، عملاً امکان کنترل این اعتراضات وجود ندارد و به محض این که نوعی همدلی میان آنان به وجود می‌آید، پدیده دیگری به وجود می‌آید که نظامی گرایان حاکم را علیرغم دیدگاه‌های چپی که در میان آنان وجود دارد وادار به سرکوب و دستگیری به جهت تحکیم جایگاه خود در حکومت می‌کند.

 Risultati immagini per ‫ایران انقلاب 57 خمینی حزب توده‬‎

اجازه بدهید به موضوع انقلاب باز گردیم. آیا نیروهای چپ سکولار در دوره منتهی به انقلاب متحد عمل می‌کردند؟

بنیانگذاران مبارزات چریکی در دهه ۴۰ معتقد بودند که برای متحد کردن صفوف پراکنده چپ که پس از کودتای ۲۸ مرداد در عمل بر چپ حاکم شده بود؛ راهی جز پیش گرفتن مبارزه مسلحانه وجود ندارد. این تحلیل در نظریات بیژن جزنی، مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان مندرج است. وقتی ما به آستانه انقلاب ۵۷ رسیدیم عموم فعالین چپ تحت لوای سازمان چریک‌های فدایی خلق وارد انقلاب شدند. سایر چپ‌ها، از جمله حزب توده ایران، یا سازمان تازه تأسیس راه کارگر یا سازمان پیکار، که از دل سازمان مجاهدین خلق بیرون آمده بود، هیچ کدام حضور میدانی و قدرت بسیج نداشتند. از این رو می‌توانم بگویم جریان چپ در آستانه انقلاب متحد عمل کرد.

اما این اتحاد پس از انقلاب تداوم نیافت. دست کم یک سال و نیم پس از انقلاب در سازمان چریک‌های فدایی انشعاب بزرگی روی داد. شما چه نسبتی میان انقلاب و آن شکاف می‌بینید؟

این انشعاب عمدتاً تحت تأثیر انقلاب رخ داد. البته دلایل دیگری هم وجود داشت. از جمله آن که مبارزه چریکی قبل از انقلاب اساساً درست است یا خیر. اما به نظر من موضوع مرکزی اختلاف، طیف اکثریت به همراهی با نیروهای حاکم در مبارزه با آمریکا و نیز باز توزیع منابع ثروت، تمایل داشت. جناح اقلیت معتقد به مقابله با جمهوری اسلامی بود با هدف سرنگونی آن.
این که با حاکمیت تازه چگونه باید رفتار کرد مسئله اصلی همه نیروهایی بدل شد که از حاکمیت رانده شده بودند؛ نیروهایی که این خطر را می‌دیدند که ممکن است حکومت اسلامی درصدد سرکوب آنان حذف ایشان از صحنه سیاسی باشد.

عده‌ای می‌گفتند ما باید هر چه زودتر به مقابله با حاکمیت برخیزیم قبل از این که حکومت آمادگی سرکوب ما را پیدا کند. مسعود رجوی مبتکر اصلی و مجری این سیاست بود. ما می‌گفتیم هر چه این تقابل به تعویق بیفتد، امکان کشتار گسترده نیروهای مخالف تضعیف می‌شود و درست این است که در حال حاضر دست به مقابله نزنیم.

در واقع همه این نیروهای غیرحاکم در برابر این سؤال قرار گرفتند: تقابل یا تعامل؟ عده‌ای می‌گفتند ما باید هر چه زودتر به مقابله با حاکمیت برخیزیم قبل از این که حکومت آمادگی سرکوب ما را پیدا کند. مسعود رجوی مبتکر اصلی و مجری این سیاست بود. ما می‌گفتیم هر چه این تقابل به تعویق بیفتد، امکان کشتار گسترده نیروهای مخالف تضعیف می‌شود و درست این است که در حال حاضر دست به مقابله نزنیم. به علاوه جمع‌بندی ما، یعنی توده‌ای ها و اکثریتی‌ها، آن بود که ما با رهبری آیت‌الله خمینی در جهت مبارزه با امپریالیسم به سرگردگی آمریکا و همچنین باز توزیع منابع ثروت و اخذ آن از بزرگ مالکان و کلان سرمایه‌داران و واگذاری آن به طبقات فرودست جامعه هم راستا هستیم. بنابراین موضوع همکاری هم بر سر این دو موضوع هم در دستور کار بود. سازمان ما نسبت به رفتار حکومت با خودش و سایر نیروهایی که قانونی رفتار می‌کردند، عملکرد حاکمیت را مورد نقد قرار می‌داد.

به نظر شما چرا جریان اقلیت سازمان یا مجاهدین خلق رویکرد مقابله را برگزیدند؟ چه شرایطی به وجود آمده بود که موجودیت شما را تهدید می‌کرد؟


علت اصلی رفتار حکومت بود. جناح‌هایی در حکومت با سرکوب و مقابله خشن و با بدبینی کامل با بقیه نیروها رفتار می‌کردند. همان‌طور که گفتم سؤال مرکزی این بود که حالا که حکومت چنین رفتاری با همه مخالفین دارد آیا ما باید به مقابله برخیزیم یا به هر قیمت از مقابله بپرهیزیم، به انتقاد اکتفا کنیم، و هرجا که همراه هستیم همراهی کنیم؟ سازمان اکثریت رویکرد همراهی و انتقاد را برگزید و سازمان اقلیت می‌گفت ما هر کاری کنیم آنها ما را در هر حال نابود خواهند کرد. بدون ایستادگی نابود شدن بدترین سرنوشت است. در هر حال یک ارزیابی عینی از توازن توان سیاسی اینجا لازم بود که مقابله و مقاومت در برابر روند استقرار جمهوری اسلامی در نهایت می‌توانست ثمر داشته باشد؟

مناظره ایدئولوژیک گروه های سیاسی با حضور حبیب الله پیمان، محمد بهشتینورالدین کیانوری و فرخ نگهدار، ۱۸ خرداد ۶۰

 

با این تعبیر، آیا می‌توان گفت طیف اقلیت و مجاهدین خلق بر این باور بودند که باید برای بقا جنگید اما طیف اکثریت با رویکردی که بر شمردید در پی اخذ نوعی مصونیت و حتی مشارکت در حاکمیت بود؟

خیر. در واقع در میان فدائیان خلق کسی چنین نظری را نداشت. شما این گونه از سخن من نتیجه گرفتید که یک عده‌ای در بین ما بودند که انتظار داشتند از طریق همراهی با آیت‌الله خمینی راهی برای مشارکت خود در قدرت پیدا کنند. این برداشت اشتباه است. همه نیروهای فدایی، چه اقلیت و چه اکثریت، محکم بر سر آرمان‌ها و اهداف خویش بودند. همه ما معتقد بودیم که شیوه پیگیری آرمان‌های ما باید مبتنی بر تحلیل وضعیت عینی باشد. اختلاف در تحلیل وضعیت عینی بود. در ۳ تحلیل اختلاف داشتیم:

نخستین پرسش این بود که آیا اکثریت مردم کشور از آرمان‌های ما حمایت خواهند کرد و یا با ما همدلی خواهند داشت؟ اقلیت معتقد بود ایستادگی در مقابل روند استقرار با حکومت، همراهی و همدلی مردم با ما را تولید خواهد کرد، همان‌طور که مقاومت ما در برابر رژیم شاه همدلی مردم با ما را به وجود آورد. اکثریت معتقد بود که مقابله با نظام دشمنی، سو تفاهم و بدفهمی نسبت به ما را در ذهن اکثریت مردم دامن خواهد زد. دوم آنکه اقلیت معتقد بود جریان حاکم در جریان سلب مالکیت از طبقه حاکم به نفع اقشار پایین دست جامعه و همچنین مقابله با قدرت‌های امپریالیستی از جانب آیت‌الله خمینی و پیروانش صادق نیست و فریبکاری می‌کند. اما اکثریت معتقد بود در این سیاست‌های حکومت هم جنبه واقعی دارد و هم با مواضع ما همسوست. سوم آنکه اقلیت معتقد بود چنانچه ما مقابله کنیم می‌توانیم به پیروزی دسترسی پیدا کنیم یا جلوی سرکوب را بگیریم. اما اکثریت می‌گفت چنانچه ما مقابله کنیم همچنان که اشاره کردم دشمنی توده‌های وسیع مردم را به سمت خود کشانده و سرکوب فراگیرتر و خشونت حادتر خواهد شد.

اقلیت معتقد بود ایستادگی در مقابل روند استقرار با حکومت، همراهی و همدلی مردم با ما را تولید خواهد کرد، همان‌طور که مقاومت ما در برابر رژیم شاه همدلی مردم با ما را به وجود آورد. اکثریت معتقد بود که مقابله با نظام دشمنی، سو تفاهم و بدفهمی نسبت به ما را در ذهن اکثریت مردم دامن خواهد زد.

در پایان هم اضافه کنم که این مباحث مربوط به سال‌های ۶۰ و ۶۱ است. ۱۵ سال پس از آن، وقتی که جریان دوم خرداد به راه افتاد، نشان داد که در درون جمهوری اسلامی جریان‌های متنوع حضور داشتند و از این رو ارزیابی جناح اکثریت درست بود. دوم خرداد به خوبی نشان داد در درون جمهوری اسلامی یک جناح چپ اصلاح طلب حضور دارد. از این رو سازمان اکثریت نیز به حمایت از روند اصلاحات پرداخت. در حالی که آن ۱۶ سال می‌توانست با آن مصائب اتفاق نیفتد و روند اصلاحات از انقلاب به این سو قطع نشود. چون به باور سازمان اکثریت تغییر نظام از درون امکان پذیر بود. اما اقلیت به تغییر از درون سیستم اعتقادی نداشت.

جریان دوم خرداد به راه افتاد، نشان داد که در درون جمهوری اسلامی جریان‌های متنوع حضور داشتند و از این رو ارزیابی جناح اکثریت درست بود.

  سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی از گروه‌های همراه انقلاب بودند. از نظر شما بزنگاهی که جناح اقلیت فدائیان و مجاهدین خلق به این جمع بندی رسیدند که باید با جمهوری اسلامی مقابله کرد چه زمانی بود؟ به عبارت دیگر چه اتفاقی به‌صورت مشخص رخ داد که این دو گروه را مصمم به مقابله با آیت‌الله خمینی و پیروانش کرد؟

حساب مجاهدین خلق و طرز فکر اقلیتی‌ها این بود که پس از پیروزی انقلاب راه بسته نیست که آنان در نظام سیاسی دست بالا را به‌دست آورند. فرض و استراتژی آنان از ابتدا این بود که در این صورت به مقابله بپردازند. یعنی این تلقی و تئوری در ذهن مجاهدین و اقلیتی‌ها بود که با زعامت نیروی دیگری نمی‌توان سازگاری داشت و پروژه‌های «تغییر در نظام» را در راستای پیشرفت و اصلاح پیاده کنند.

Risultati immagini per ‫30 خرداد 1360‬‎

آنان همان استراتژی براندازی را که در مقابل رژیم شاه بکار می‌بردند، فرضشان این بود که با هر حکومتی که به آنان اجازه فعالیت ندهد باید همان کاری کنند که با رژیم شاه می‌کردند. بنابراین این فکر را اول در سر داشتند؛ نه این که در اثر وقوع یک اتفاق به آن رسیده باشند. یک نظریه بنیادین آنها این بود که شیوه برخورد ما با حکومت را طرز رفتار حکومت تعیین می‌کند. یعنی اگر آنها خشونت کردند ما هم حق داریم و باید خشونت کنیم.  زمانی که آیت الله خمینی دستور مقابله داد بر آنها مسلم شد که باید آنها هم همانگونه رفتار کنند که حکومت می‌کند. ما موافق مقابله به مثل نبودیم و زیانمند بودن این سیاست را به خوبی می‌دیدیم و به آنها هشدار می‌دادیم که در دام تندروهای حکومتی نیافتند. طی سال ۵۹ من این مسائل را در مقالاتم در نشریه «کار» با عناوینی چون « حرفی که زدیم و مجاهدین خلق نشنیدند» و «آقای بنی صدر، این بازی‌ها درد مردم را دوا نمی‌کند» و بسیاری مقالات دیگر تشریح کرده‌ام.

آقای نگهدار، رابطه سازمان چریک‌های فدایی خلق با حرکت‌های جدایی‌طلبانه پس از انقلاب در مناطقی چون ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان چه بود؟

 وقتی انقلاب ایران اتفاق افتاد؛ این نگرانی در میان اقلیت‌های قومی و مذهبی رشد پیدا کرد که حالا باید در انتظار تهاجم شدید نیروی غالب بر حکومت، یعنی شیعیان طرفدار آیت‌الله خمینی، باشیم. این نگرانی به وسعت زیادی در میان اقلیت‌ها به چشم می‌خورد و به زعم من نیز تا حدود زیادی قابل فهم بود. زیرا در رفتارهای حاکمیت جمهوری اسلامی نوعی کنار زدن پیروان سایر مذاهب و ادیان و حتی تخاصم با برخی از آنان به وضوح به چشم می‌خورد.

وقتی انقلاب ایران اتفاق افتاد؛ این نگرانی در میان اقلیت‌های قومی و مذهبی رشد پیدا کرد که حالا باید در انتظار تهاجم شدید نیروی غالب بر حکومت، یعنی شیعیان طرفدار آیت‌الله خمینی، باشیم.

از جمله اقلیت بهایی. موضوع ارتباط این اقلیت‌ها با نیروهای سکولار چپ از این باب بود که آنان فکر می‌کردند نیروهای غیر مذهبی می‌توانستند با آنان همراهی و همدلی داشته باشند. زیرا آنان نیز تحت فشار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار داشتند. به همین دلیل مثلاً در مورد سازمان فدائیان خلق، شمار هواداران ما در مناطق اقلیت‌های قومی و مذهبی به‌مراتب از تعداد هواداران ما در مناطق شیعه‌نشین بیشتر بود. به‌خصوص در ترکمن صحرا، عموم مردم به یک‌باره طرفدار چریک‌های فدایی خلق شدند و احساس می‌کردند که چریک‌های فدایی به‌نوعی مدافع آنان خواهند بود و در سایر مناطق کشور به‌ویژه پایتخت از هستی آنان دفاع می‌کنند. در کردستان نیز نیروهایی که به ما پیوستند بسیار بیشتر از مناطقی چون اصفهان، یزد یا مناطق مرکزی ایران بود که ستاد روحانیت شیعه به شمار می‌رفت.

این حرکات از دید شما مطالبات جدایی‌طلبانه بود یا صرفاً مخالفت با دولت مرکزی و یا برخورداری از حق خودمختاری؟

 این که حالا چون نیروهای چپ در همه جای دنیا به نوعی به خواسته‌های استقلال‌طلبانه یا خودمختاری خواهانه اقلیت‌های توجه بیشتری دارند و یا برای آنها مشروعیت قائلند، طبیعتاً موجب همدلی اقلیت‌ها با فدائیان بود. اما به نظر من افزایش نگرانی اقلیت‌های قومی و مذهبی از سرکوب توسط حاکمان شیعه گرا، و مشاهده این که نیروهای چپ در سراسر کشور نیز زیر ضرب حاکمان تازه بودند، موجب اصلی نزدیکی و همدلی فدائیان و آن اقلیت‌ها بود. در عین حال در ایدئولوژی نیروهای چپ برابری قومیتی از اهداف و آرمان‌های آنان تعریف شده و همیشه در طول تاریخ نیروهای چپ از این برابری دفاع کرده‌اند. برخی این موضوع را به دفاع از حق جدایی از کشور نسبت می‌دهند. به نظر من در یک جامعه پیشرفته و مدنی این حق و پیگیری آن از راه‌های حقوقی و قانونی، باید به رسمیت شناخته شود. همان‌طور که در انگلستان، اسکاتلند رفراندوم جدایی از انگلستان برگزار می‌کند. مسائل باید از طریق سیاسی، مراجعه به آرای مردم و گفت و گو حل شود.

اما دست کم در ۹ ماه نخست انقلاب، دولت موقت مهندس بازرگان بر سر کار بود. آیا این بی‌اعتمادی و نگرانی در میان اقلیت‌های قومی و مذهبی که شما از آن یاد کردید، نسبت به دولت موقت نیز وجود داشت؟


خیر. به هیچ وجه اشاره من به وجود بی‌اعتمادی میان اقلیت‌های قومی و دینی معطوف به رفتاری نیست که نیروهای وابسته به نهضت آزادی و جبهه ملی ایران داشتند. اتفاقاً رفتار این نیروها از جمله آیت‌الله طالقانی، از جمله زنده یاد داریوش فروهر، از جمله مهندس بازرگان توام با خودداری، انعطاف و فهم نگرانی‌های طرف مقابل بود. شواهد روشنی در این زمینه وجود دارد.

در قضیه ترکمن صحرا آقای بازرگان، مرحوم میناچی را مأمور کردند و ایشان با اخلاق خوش و بسیار مهربانانه با مردم ترکمن صحبت و با چریک‌های فدایی ارتباط برقرار کرد و با طرف مقابل نیز که قشون‌کشی کرده بود صحبت کرد و به جنگ پایان داد.

مثلاً در قضیه ترکمن صحرا آقای بازرگان، مرحوم میناچی را مأمور کردند و ایشان با اخلاق خوش و بسیار مهربانانه با مردم ترکمن صحبت و با چریک‌های فدایی ارتباط برقرار کرد و با طرف مقابل نیز که قشون‌کشی کرده بود صحبت کرد و به جنگ پایان داد. در مورد وقایع سنندج نیز که در همان نوروز اتفاق افتاد؛ آقای طالقانی و فروهر آنجا رفتند و بانی خیر شدند که در نتیجه باعث شد در سنندج، شورای شهری شکل گیرد که همه طیف‌ها در آن حضور داشته باشند.

اما آن تحرکات قومی از زمان استقرار دولت موقت آغاز شد؟

نه هدف آن تحرکات قومی دولت موقت بود و نه دولت موقت بود که سرکوب می کرد. اشاره من به رفتار طرفداران سرسخت آیت الله خمینی در مناطق قومی از جمله آقای خلخالی است. آنها در کردستان حتی افراد بیگناه و کاملا طرفدار انقلاب را در مقابل چشم خبرنگاران کنار جاده تیرباران کردند. برای این که به قول خودشان از مردم زهر چشم بگیرند. خلخالی چند ماه بعد به طور مخفیانه و ناجوانمردانه دستور قتل رهبران خلق ترکمن را صادر کرد. نمونه دیگر رفتار ملاحسنی با افراد «غیر خودی» است. از نظر او پسرش هم خودی نبود. چون چپ بود و جزو فدائیان اقلیت. رفتاری که وی با کردها در آن منطقه داشت به شدت خشن بود. او به بیرحمی شهره بود. این بخش از پیروان آیت الله خمینی این بی رحمی ها را تدبیری برای تثبیت حکومت می دیدند. آنها فکر می کردند این قساوت ها هم برای ماندگار کردن نظام لازم است و هم برای نومید کردن قدرت های حاکم بر جهان.

بخش دوم این گفتگو را در روزهای آینده در زیتون بخوانید.

 

إذا شعبُ یوماً أراد الحیاه …

$
0
0

هنگامی که ابوالقاسم شبابی، از شاعران پرآوازه‌ی تونس، شعر:«إذا الشعبُ یوماً أراد الحیاه، فلابد أن یستجیب القدر: هرگاه ملتی عزم زندگی کند، سرنوشت ناگزیر است خواسته‌ی او را اجابت کند» را در بیست‌وسه ‌سالگی سرود، حتا تصور نمی‌کرد به عنوان یکی از مهم‌ترین سرودهای اعتراضی بر زبان صدها جوان و تحول‌خواه تونسی تکرار شود. یکی از ابیات مشهور شعر آن‌جاست که می‌گوید:«وَمَنْ لایُحِبّ صُعُودَ الجِبالِ یَعِشْ أبَدَ الدّهرِ بَیْنَ الحُفَر: آن‌کس که بالارفتن از کوه‌ها را دوست ندارد، تا ابد در میان حفره‌ها زندگی خواهد کرد.» تلفیق فراخوان‌های اینترنتی و سایبری با فضای شهری، با پیش‌درآمد خودسوزی محمد بوعزیزی و پخش فیلم اعتراض جوانان تحقیرشده از دیکتاتوری بی‌علی، توسط پسرعموی محمد، بساط یک جبار تمام عیار را جمع کرد. با هم‌بستگی عناصر متعدد در شکل‌گیری یک تحول ژرف اجتماعی، یک دیکتاتوری باثبات، با نوعی از شبه‌دموکراسی نهادی و نظام نظارتی غول‌پیکر از هم‌پاشید. انتظار می‌رود با امید جامعه‌ی تونسیِ دموکراتیک و انسانی، با هوشیاری تمامِ جامعه که به‌راحتی توان انتقال از فضای سایبر به فضای شهری را دارند؛ از داشته‌های امروزش که نتیجه‌ی مستقیم قربانی‌شدن کسانی هم‌چون محمد بوعزیزی است پاسداری کنند.

آن تغییر اجتماعی که در تونس، مصر و دیگر کشورهای عربی به وقوع پیوست و به «خیزش‌های عربی» شهرت یافت، که سر در بحران‌های عمیق اقتصادی و سیاسی داشت، شاید اثر بال‌زدن پروانه‌ای بود که پیش‌تر در سال ۱۳۸۸ در ایران به حرکت درآمد. لورنز، دانشمند هواشناس که اثر پروانه‌ای را مطرح کرد، گفت:«ممکن است در اثر بال زدن یک پروانه در برزیل، در پکن طوفانی برپا شود.» صدای پرهیبت و بهت‌آور رأی‌دهندگان معترض در ایران به گوش دیگران رسید و چندی بعد حضور طوفانی مردمْ خیابان‌‌های دیکتاتوری‌های کهنه در خاورمیانه را فراگرفت. معترضان تونسی در مقابل دلالان قدرت و سیاستمداران فاسد و رسانه‌های نوکر صفت فریاد زدند:«از این‌جا گم شو!» و این پیام به صورت ویروسی در رسانه‌‌های اینترنتی منتشر شد. نصیب معترضان تونسی از پروانه‌ای که در ایران بال زد، پیروزی‌های معنادار بود.

با این گفته‌ها چرا تاریخ اعتراضیِ مردم ایران همیشه با نوعی سرخوردگیِ تأسف‌آور همراه است؛ و بازتولید جامعه‌ای «امنیتی‌تر» ارمغان شورش‌های خیابانی در هر دهه است؟ چرا پس از هر اعتراض و فروکش‌کردن آن، در میان کنش‌گران اعتراض که منطقی نتیجه‌گرایانه از هم‌همه‌های خیابانی دارند، زمزمه‌ای از شکست به گوش می‌رسد؟

سئوال اول با پرداخت‌هایی از جنس دمدمی‌مزاجی مردم ایران، فقدان آگاهی، انقطاع تئوریکی، جبر تاریخی، نبود جنبشِ مطالبه‌گر و رهبری و دیگر مسایل سطحی و غیرعلمی و یا قابل تأمل مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفته است. اما بخشی از سئوال دوم با تأکید بر اعتراضات دی‌ماه قابل پاسخ‌گویی است.

اعتراض‌های دی‌ماه ۹۶ در ایران، مولود بحران‌های اقتصادی و سیاسی یا به صورت خاص‌تر پیامد غم‌انگیز دولت‌ ایدئولوژیک بود. معادله‌ای با ترکیب ناکارآمدی اقتصادی، عدم مشروعیت سیاسی، تزلزل ارزش‌های اخلاقی و انسانی، پاسخ‌گو نبودن دولت، ضعف مدیریت در سیاست داخلی و خارجی و عدم ارضای کنش‌گران حوزه‌ی سیاست و اجتماع و توزیع نابرابر قدرت و ثروت، نتیجه‌ی شورش‌های خیابانی شد که نه در موازات دیگر حرکت‌های اجتماعی پیشین، که یک تقابل تمام عیار با نظم موجود بود. مردم در این موقعیت دچار یک «تراژدی سیاسی» شدند. نظم موجود به مثأبه‌ی «فارماکون افلاطونی» منعکس شد. فارماکون در زبان یونانی دو معنا دارد: یکی زهر و دیگری پادزهر. اگر نظم موجود در دوره‌ای تجلیِ آرامش، آسایش خاطر و برآورنده‌ی امنیتی درونی و بیرونی بود، حالا این قصه روی دیگر خود را به نمایش گذاشته است و با این وضعیت، معترضان ایرانی تلاش می‌کنند تا رویِ خشن و سخت نظم موجود را خنثی کنند. به تعبیر تیموتی اسنایدر؛ مردم به صاحب {صاحبان قدرت} قدرت آموختند که چه کارهایی از دستش بر می‌آید. نتیجه‌ی واگذاری قدرت نامحدود اعمال قدرت نامحدود بر واگذارکنندگان است. واگذارکنندگان قدرت در قرار اجتماعی بزرگ در ایران ـ‌انقلاب ۵۷ـ بعد از چهاردهه به بازپس‌گیری آن شتافتند.

معترضان دی‌ماه ۱۳۹۶، نه تنها در مقابل نظم موجود به پاخاستند، که علیه نسل‌های پیشین نیز جبهه گرفتند. این نگاه انتقادی در رفتارهای فردی و جمعی معترضان آشکار بود که درحال پس‌گرفتن قدرتِ غیرقابل کنترلی هستیم که نسل‌های گذشته به صاحبان قدرت عطا کردند. قدرتی که قدیمی‌ترها دودستی به سردمداران تقدیم کردند به این معنی بود که:«شما ـ‌صاحبان قدرت‌ـ با این ودیعه می‌توانید تا جایی‌که نمی‌توانید حدس بزنید، پیش بروید.» با این طعنه به انقلابیون ۵۷ و در راه‌ماندگان آن! می‌توان با کمک «اسنایدر» گفت: سردمداران که نمی‌دانستند چه کارهایی باید انجام دهند؛ این انقلابیون و توده‌ی انقلابی بودند که راه و چاه استفاده از قدرتِ بی‌مرز را به آنان آموختند: همان راه اختناق و انسداد.

اعتراض‌های دی‌ماه با گذشت بیش‌از یک سال افق‌ها جدیدی را ترسیم کرد: نباید منتظر بمانیم تا جهانِ ما تغییر کند؛ باید آن‌را تغییر دهیم. جمله‌ی معروف و قابل تحسینِ هکری وجود دارد که می‌گوید:«پیشنهاد نده، انجام بده!»

بدون آن‌که درون بازی با کلمات گیر کنیم: «دی‌ماه» طلیعه‌ای از بازسازی فرد در سپهر جمعی از درون به بیرون بود. مانوئل کاستلز از گزاره‌یِ «اکنون زمستان است و بهار خواهد آمد» بهره می‌گیرد و گمان دارم که آن‌چه یک‌سال پیش اتفاق افتاد طرح عملیِ مَثَل هکری است تا «دی‌ماه» دست‌وپنجه نرم کردن با هوای سرد و خشک زمستان برای لذت‌بردن از هوای بهاری باشد.

اما پیش‌مقدمه‌ی گذار از وضعیت زمستانِ کاستلزی به هوای بهاری چیست؟

جنبش «۱۵ ام» یا خشمگین‌ها در اسپانیا با شعار «دموکراسی واقعی اکنون» فریاد زدند:«ما ضدنظام نیستیم، نظام ضد من است.» و این بزرگ‌ترین ارثیه‌ی جنبش‌های اجتماعیِ جدید برای هم‌نوعانِ خود برای یک مبارزه‌ی بی‌خشونت برای تحقق آرمان‌های انسانی است. این تصویر فوراً از فرد یک سوژه‌ی مبارز را نقشه‌کشی می‌کند که می‌آموزد:«جهان بی‌خشونت با خشونت ساخته نمی‌شود؛ آن‌هم از نوع خشونت انقلابی.»

در نگاه یک منتقد، اعتراضات دی‌ماه ۹۶ دارای هیچ تصمیم و برنامه‌ای مشترک و مدون نبود. به صورت رادیکال به تخلیه‌ی عصبیت اجتماعی پرداخت و حتا هیچ آینده‌ی روشنی در ورای رفتارهای جمعی ترسیم نکرد. بنابر اصل باستانی آنارشیسمی اصل رهبری را نپذیرفت یا وجود نداشت. از این‌رو جوانان معترض ایرانی با جوانانِ به‌جان رسیده‌ی تونسی هم‌زبان شدند که:«بیشتر سیاست‌مداران موی سپید و دل سیاه دارند، ما افرادی را می‌خواهیم که دل سپید و موی سیاه داشته باشند.» آنان سیاست‌مداران کهنه‌کار و چسبیده به رژیم را طرد کردند و از درون حلقه‌ی حامیِ نظام هیچ‌کس را نپذیرفتند. شاید به تعبیری، همین عامل، یکی از دلایل بی‌سری و رهبریِ این دو حرکت اجتماعی باشد. خصلت بارز آن همین بوده است و تا سال‌های بعد و با غیبت عناصر سازنده‌ی «رهبری» همین خواهد بود. یا اصلاً حرکت‌های نوین اجتماعی که با فضای سایبری آمیخته شده‌اند نیاز به رهبری را کاهش می‌دهند تا مانع از نقش فسادانگیز رهبر و حامیان‌ش شوند.

آن‌چه گفته شد برای این بود که بگوییم: تصور رایج این است که چون اعتراضات دی‌ماه نتایج ملموسی نداشت، شکست خورده است. این تلقی در واقع نتیجه‌ی رسوخ «منطق اقتصادی و فایده‌گرایانه» در حرکت‌های اجتماعی است. کنش‌گران اعتراض نیز با قدم‌نهادن در رویه‌ای «خودناکام‌کننده» بر این تصور رایج و غلط دامن زده‌اند. اعتراض‌ها به زایمانِ اجتماعی می‌مانند که فرزند تجربه را به دنیا می‌آورند. قاعده‌ی بازدهی شاید در هر جای دیگری جواب دهد، اما جایگاه مستقلی درون جوشش‌های اجتماعی ندارد. خشمگین‌هایِ اسپانیا بر روی بنری نوشته بودند:«ما آهسته می‌رویم، زیرا راه درازی در پیش داریم.» یعنی اقدامِ امروز تصویری از رویاهای فرداست. حتا رویای گنگ و مبهمی هم‌چون اعتراضات دی‌ماه. به تعبیر نویسنده‌ی کتاب «شبکه‌های خشم و امید»: در این سفر دراز، شتاب حرکت تغییر می‌کند؛ گاهی سریع و در لحظاتی آرام.

نیازمند آن هستیم که آزمون‌ها و تجارب حاصل‌شده را دوره کنیم و از آن به منزله‌ی یک تغییر اجتماعی بهره ببریم؛ همان‌گونه که نیازمند پاسداشت همیشگی است.

پس اعتراضات دی‌ماه یک «فرآیند» است و نه نتیجه. فرآیندی که از قبل ادامه داشته و راه‌تاریخی خود را ادامه خواهد داد و این فرآیند هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود. اگر «جامعه‌ی امنیتی» امروز نتیجه‌ی دی‌ماه باشد که نیست؛ به این مهم دقت داشته باشیم که:«آن‌چه که در خیابان‌ها به پرواز درآمد، درون قلب‌های ما بود.» چراکه «إذا الشعبُ یوماً أراد الحیاه، فلابد أن یستجیب القدر: هرگاه ملتی عزم زندگی کند، سرنوشت ناگزیر است خواسته‌ی او را اجابت کند.»

۴۰ سال پس از «تصرف» اوین

$
0
0

 زیتون ـ فریده ریحانی: هنگامی که در بیست و یکم بهمن سال ۵۷، یک روز پیش از پیروزی رسمی انقلاب اسلامی، مردم با تجمع در مقابل زندان اوین، زندانیان سیاسی را آزاد کردند و یک‎روز بعد، برای چندساعتی «اوین» را به تصرف خود درآوردند، احتمالا گمان می‎کردند این مظهر خشونت که سال‎ها برای نگهداری زندانیان سیاسی از آن استفاده شده بود، قرار است برای همیشه بسته شود. اما زندان اوین نه تنها بسته نشد، بلکه در همان روز بیست‎دوم بهمن‎ماه به گواه برخی از شاهدان، برای بازپس‎گیری آن، به سوی مردم انقلابی شلیک شد و عده‎ای زیر دست‎وپا ماندند.

پس از آن و به خصوص در سال‎های ابتدایی انقلاب و در پی تصفیه‌ی گسترده مخالفان حکومت انقلابی، دیگر زندان‎های ایران مانند، قصر، رجایی‌شهر، قزل‌حصار، بازداشتگاه توحید، بازداشتگاه ۵۹ سپاه هم بر سر زبان‌ها افتاد و در بدنامی کم از اوین نداشتند.

Risultati immagini per ‫بازداشتگاه توحید‬‎

بازداشتگاه توحید

روایت‎های زندانیان جان به در برده از این زندان‌ها نشان از آن دارد که همه آنچه در گذشته از سوی مخالفان شاه درباره خشونت و شکنجه در این زندان‌ها روایت می‌شد، در حکومت بعدی با شدت بیشتری دنبال شد.

فردای انقلاب

هرچند از وضعیت زندان‎های ایران در سال‎های ۵۸ و ۵۹، اطلاعات چندانی وجود ندارد، اما مرور خاطرات برخی از زندانیان سیاسی نشان می‎دهد، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، با دستگیری برخی از سران و نزدیکان به حکومت پهلوی، زندان‎ها بیش از آنکه محلی برای نگهداری مجرمان باشند، به مکانی برای انتقام‌جویی انقلابی بدل شد.

Risultati immagini per ‫محاکمه از سران و نزدیکان به حکومت پهلوی‬‎

دادگاه امیرعباس هویدا

رویکردی که با تأسیس و دایر کردن «دادگاه‎های انقلاب اسلامی» در اسفندماه ۵۷، یعنی تنها یک‏ماه پس از پیروزی انقلاب و با ریاست صادق خلخالی شکلی سیستماتیک به خود گرفت.

در این مدت کمیته مشترک ضدخرابکاری که در دوران محمد رضا پهلوی برای بازداشت و شکنجه زندانیان سیاسی مورد استفاده قرار می‌گرفت، زیر نظر مستقیم سپاه پاسداران درآمد و در سال ۱۳۵۹ به زندان مخالفین سیاسی و از سال۱۳۶۰ با نام بند سه هزار و سپس بازداشتگاه توحید، به شکنجه گاه مخالفین حکومت تبدیل شد و به گفته شاهدان در مدت کوتاهی به سیاق همان کمیته مشترک ساواک در سال‌های ۵۴ و ۵۵ درآمد.

آویزان کردن از سقف، دستبند قپانی، آویزان کردن صلیبی، شوک الکتریکی، آپولو، سوزاندن نقاط حساس بدن با فندک و شعله شمع، قفس هیتردار، صندلی هیتردار، باتوم برقی و شلاق با کابل برقی از متداول‌ترین شکنجه‌های مأموران شکنجه کمیته بودند.

بنا به گزارش سازمان عفو بین‌الملل از پیروزی انقلاب تا اسفند ۱۳۵۸ تعداد ۴۳۸ نفر توسط دادگاه انقلاب اعدام شدند. در سال ۵٩ هم  بیش از  ۶٢۴نفر اعدام شدند.

دهه شصت، «ملحدان و منافقان»

دهه شصت، بدنام‎ترین دوره حیات جمهوری اسلامی است. سال‎هاست که تمام مسئولان نظام به طرق مختلف تلاش می‏کنند خود را از آنچه در دهه شصت اتفاق افتاده و اعمالی که علیه زندانیان و خانواده‌هایشان روا داشته‎اند، مبری کنند. این مساله تا جایی پیش رفت که آیت‌الله خامنه‎ای سال گذشته و در جریان مراسم سالروز درگذشت آیت الله خمینی از این‌ که بعضی از مسئولان، وقایع دهه شصت را «مورد تهاجم» قرار داده‌اند، انتقاد کرد و گفت در قضاوت‌ها درباره دهه شصت، «جای شهید و جلاد عوض نشود».

با آغاز جنگ ایران و عراق و همچنین شروع مخالفت‎های گسترده از سوی گروه‎های مختلف سیاسی در تابستان سال ۶۰، سرکوب‎ها شدت بیشتری گرفت. نظام نوپای جمهوری اسلامی که در دوسال‎ گذشته بیشتر به تصفیه‌حساب با سران رژیم پیشین مشغول بود، در خردادماه ۶۰ و پس از بروز ناآرامی‌ها در تهران و تظاهرات هواداران سازمان مجاهدین خلق و ورود این سازمان به فاز مسلحانه، سرکوب مخالفان را شدت بخشید.

حکومت انقلابی از این پس برای اکثر بازداشت‌شدگانی که عضو و یا سمپات گروه‎های مختلف بودند، اتهام «محاربه» صادر می‎کرد. این عنوان مجرمانه ابتدا توسط صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب  برای محاکمه بسیاری از مقامات حکومت پهلوی استفاده شد.

Risultati immagini per ‫صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب‬‎

صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب

در همین زمان اعمال شکنجه در زندان‎ها رواج بیشتری یافت. ضرب و شتم، شلاق، اعدام مصنوعی، تجاوز و یا تهدید به تجاوز، نگهداری در سلول انفرادی، نگهداری در سلول‎هایی شبیه تابوت و انوع و اقسام روش‎های شکنجه برای درهم شکستن زندانیان، از جمله اعمالی بود که از سوی بازجویان انجام می‌شد که گاهی اعتراض برخی از مقامات را نیز در پی داشت.

جمهوری اسلامی که درگیر جنگ خارجی با عراق و همچنین جنگ داخلی با گروه‎های مخالف بود، با افزایش اعدام‏ها، خشونت در زندان‎ها و ایراد اتهامات سنگین به اغلب بازداشت‌شدگان، بیشتر در پی حاکم کردن شرایط رعب و وحشت در میان مخالفان خود بود. ادامه یافتن جنگ به مدت هشت‌سال که بسیاری یکی از دلایل آن را، سرگرم کردن افکار عمومی به جنگ و ادامه سرکوب داخلی می‎دانند، باعث شد تا هیچ‌کدام از احزاب مخالف از این سرکوب جان سالم به در نبرند، نه سازمان مجاهدین خلق که به مبارزه مسلحانه روی آورده بود، نه گروه‎های مختلف چپ، نه ملی‎مذهبی‎ها و نه حتی حزب توده که پس از انقلاب در کنار آیت‎الله خمینی قرار گرفته و دفتر رسمی خود را داشت.

پیش بردن سیاست سرکوب در سکوت خبری و در کنار تبلیغات گسترده درباره جنگ موجب شد تا صدای زندانیان سیاسی و خانواده‎هایشان کمتر در جامعه شنیده شود.

در همان دوران بود که نورالدین کیانوری رهبر حزب توده در بخشی از نامه‎اش به آیت‌الله خامنه‎ای شکنجه‌هایی که بر او همسر و دخترش رفته بود را شرح داد. در بخشی از این نامه آمده:« در مورد اکثر بازداشت‌شد‌گان از همان روز اول بازداشت و در مورد من چند روز پس از بازداشت، شکنجه به معنای کامل خود با نام نوین «تعزیر» آغاز ‌گردید. شکنجه عبارت بود ‌‌از شلاق با لوله لاستیکی تا حد آش و لاش کردن کف پا. در مورد شخص من در همان اولین روز شکنجه آنقدر شلاق زدند که نه تنها پوست کف دو پا، بلکه بخش قابل توجهی از عضلات از بین رفت و معالجه آن تا دوباره پوست بیآورد، درست ۳ ماه طول کشید. نوع دوم شکنجه که به مراتب از شلاق وحشتناک‌تر است، دستبند قپانی است.

این شکنجه عبارت از اینست که یک دست از بالای شانه و دست دیگر را از پشت به هم نزدیک می‌‌کنند و بین مچ دو دست یک دستبند فلزی زده و با کلید آنرا تنگ می‌کنند. درد این شکنجه وحشتناک است‌. … من ۱۸ کیلوگرم از وزن خود را از دست دادم و تنها پوست و استخوان از من باقی ماند…پیامد این شکنجه وحشتناک که هنوز هم باقیست، این است که دست چپ من نیمه فلج است و دو انگشت کوچک هر دو دستم که در آغاز کاملا بی‌‌حس شده بود، هنوز نیمه بی‌‌حس هستند…همسرم مریم را آنقدر شلاق زدند که هنوز پس از ۷ سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌‌کند. البته این تنها شکنجه «قانونی» بود که به انواع توهین و با رکیک‌ترین ناسزا‌گویی‌‌ها تکمیل می‌‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه‌ها و …) آنقدر سیلی و توسری به او زده‌اند که ‌گوش چپ او شنوائیش را از دست داده است. یادآور می‌‌شوم که او در آن زمان پیرزنی ۷۰ ساله بود.»

Immagine correlata

نورالدین کیانوری، دبیر اوّل کمیته مرکزی حزب توده ایران

این روایات از شکنجه در زندان که در خاطرات اکثر زندانیان دهه شصت وجود دارد، دقیقا نشان می‎دهد که در آن سال‎ها شکنجه به صورت سیستماتیک در زندان‎های ایران و به خصوص در مورد زندانیان سیاسی برای قبول اتهامات و اجبار به اعتراف وجود داشته و «اعتراف‎گیری و پخش تلویزیونی» آن، از همان زمان در جمهوری اسلامی به یک روال تبدیل شد.

پس از سال‎ها اعدام و شکنجه که در خاطرات زندانیان دهه شصت موجود است، اعدام دسته‎جمعی و گسترده زندانیان در سال ۶۷، موجب اعتراض و انشقاق در درون حکومت شد. بطوریکه آیت‎الله سیدحسن منتظری همان زمان با اعتراض نسبت به این روند، از سوی آیت‎الله خمینی خلع شد و کسی که از او به عنوان جانشین رهبری یاد می‌شد تا سال‎های پایانی عمرش در حصر خانگی به سر برد.

با پایان یافتن جنگ و در پی اعتراضات گسترده به اعدام‎ها در سال ۶۷ و پیگیری‎های مستمر خانواده‏های اعدام شدگان، بلاخره گالیندوپل، نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در سال ۶۸ از زندان اوین بازدید کرد. این بازدید و ملاقات با شماری از زندانیان سیاسی، دو بار دیگر نیز در سال‎های ۶۹ و ۷۰ اتفاق افتاد که در نهایت منجر به صدور بیانیه‎ای علیه جمهوری اسلامی در شورای حقوق بشر سازمان ملل شد. در ادامه نیز شمار زیادی از زندانیان سیاسی پس از حدود یک دهه، آزاد و یا به مرخصی‎های بدون بازگشت آمدند.

دهه هفتاد، حذف به جای بند

دهه هفتاد را می‎توان دوره ثبات جمهوری اسلامی دانست. بسیاری از مخالفان اعدام شده، جان به دربردگان مهاجرت کردند و آنهایی که مانده بودند پس از یک دهه تحمل زندان و شکنجه، خانه‎نشین شدند. جنبش اجتماعی ایران پس از سرکوب‌های دهه شصت، دچار فقر نیرو بود و عموم مردم که به تازگی جنگ هشت‌ساله را پشت سر گذاشته بودند، مشغول بازسازی خرابی‏‌های پس از جنگ و البته مساله‌ی «نان» بودند تا پیگیری مطالبات سیاسی.

مشکلات اقتصادی و تورم بالا، موجب بروز شورش‎هایی در مشهد، اسلام‌شهر از توابع تهران و چند شهر دیگر ایران شد که با سرکوب شدید و خونین پایان یافت.

جمهوری اسلامی نیز در این زمان به جای دستگیری‌های پرسروصدا و هزینه‌زا، به سرکوب، تهدید و ارعاب و البته حذف نیروهای مهم و تأثیرگذار اقدام کرد. ماجرای تلاش برای سرنگونی اتوبوس نویسندگان ایرانی در ارمنستان و پرونده قتل‎های زنجیره‎ای و البته کشتن روشنفکران و منتقدان در خارج از کشور، از جمله مواردی است که می‏‌توان به آنها اشاره کرد.  هرچند در این میان چهره‎های شاخصی نیز وجود داشتند که دستگیر و بعدها در مقابل دوربین وادار به اعتراف علیه خود شدند، چهره‎هایی مانند علی‎اکبر سعیدی سیرجانی و فرج سرکوهی.

Risultati immagini per ‫فرج سرکوهی‬‎

فرج سرکوهی

فرج سرکوهی، روزنامه‎نگار و منتقد که در سال ۷۵ مدتی در زندان و بازداشت به سر برد و در نهایت وادار به اعترافات تلویزیونی شد در بخشی از رنج‎نامه‎اش درباره آنچه در زندان بر او گذشت می‌گوید:«مهم‌ترین شکنجه جسمی شلاق زدن به کف پا بود. اما شکنجه‌های روانی هم به این شکل بود که اغلب مدتی قبل از بازداشت انسان را تعقیب کرده بودند و جزییات زندگی فرد مورد نظر را ضبط می‌کنند. حتی در اتاق خواب من شنود کار گذاشته بودند. و بعد مرا مجبور می‎کردند، صداهایی که در اتاق خوابمان از من و همسرم ضبط کرده بودند را مقابل آنها دربیاورم.»

او در ادامه با اشاره اینکه بازجویان صحنه‎سازی کرده بودند که او از ایران خارج شده و خانواده‎اش احتمال بازداشت او در فرودگاه را نمی‎دادند، می‎نویسد:« فشارهای وحشتناکی شروع شد. هیچکس حال روحی و روانی مرا درک نخواهد کرد. محکوم به مرگی بودم که هیچ امیدی نداشتم. زندانی رسمی نبودم. مفقودالاثر بودم. وضع من با هر زندانی حتی محکومان به اعدام فرق داشت. زندانی و محکوم به اعدام امید به عفو دارد. امکان نامه نوشتن و وصیت کردن دارد. امکان آنرا دارد که شاید تمام عمر در زندان انفرادی نباشد. اما مرگ من قطعی بود. زجر و درد زنده‌بگوری، فشار جسمی و روحی مرا خرد کرد و از پا درآورد. من ویران شدم.»

در این زمان ساخت برنامه‎هایی مانند «هویت» آغاز شد که در آن به تخریب روشنفکران پرداخته می‌شد و با پخش اعترافات اجباری منتقدان بازداشت‎شده در زندان و اعتراف آنها به جاسوسی و اعمال غیراخلاقی، تلاش می‎شد تا افکار عمومی با سرکوب‌های امنیتی همراه شود.

در این سال‎ها البته اتفاقاتی مشابه با رفتارهای دهه شصت، همچنان در زندان‎های شهرستان‎ها در جریان بود که کمتر خبری از آن‎ها به بیرون درز می‎کرد.

با باز شدن نسبی فضای سیاسی ایران پس از دوم خردادماه ۷۶، جنبش دانشجویی دوباره در دانشگاه‏ها جان گرفته و در تیرماه ۷۸، منجر به شکل‎گیری سلسله اعتراضاتی در دانشگاه شد که با شدت سرکوب شد.

دستگیرشدگان ۱۸تیرماه در تهران، در همان زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری که حالا بازداشتگاه توحید نام گرفته بود و البته بازداشتگاهی مخفی در تهران به نام  ۵۹ سپاه، مورد شکنجه قرار گرفتند. خواندن خاطرات زندانیان این دوره نشان می‎دهد، روش‎های شکنجه به شکل چشمگیری نسبت به دهه شصت تغییر یافته بود،  هرچند که هنوز زندانیان در زمان بازداشت مورد ضرب و شتم قرار می‏گرفتند.

اکبر محمدی یکی از بازداشت‎شدگان اعتراضات کوی دانشگاه که سرانجام در زندان جان سپرد در بخشی از خاطراتش به برپا بودن بساط شلاق‌زنی در زیرزمین بازداشتگاه توحید اشاره کرده و نوشته است که در سال ۱۳۷۸ در بازداشتگاه توحید او را روی تختی به رنگ خون می‌خواباندند و دست و پایش را به تخت می‌بستند و به کف پاهایش کابل می‌زدند تا حدی که خون از شیار زخم‌ها بیرون می‌جهید.

همچنین احمد باطبی که به یکی از نمادهای واقعه‌‍‌ی ۱۸ تیر۷۸ تبدیل شده بود، می‎نویسد، یکی از بازپرس‌ها سر او را در توالت انباشته از گنداب فرو برد و به همین خاطر او تا مدت ها دچار بیماری عفونی شده بود.

Risultati immagini per ‫احمد باطبی‬‎

احمد باطبی، ۱۸ تیر ۷۸

تقریبا بیشتر دستگیرشدگان که از آنها به عنوان رهبران اعتراضات دانشجویی یاد شده بود، در نهایت زیر فشارهای طاقت‌فرسا، در مقابل دوربین‎های صداوسیما وادار به اعتراف علیه خود شدند.

دهه هشتاد؛ رویش ناگزیر جوانه‎ها

با شروع دهه هشتاد به نظر می‎رسید حکومت نیازمند رویکرد جدید در مقابله با نیروهای منتقد است. جمهوری اسلامی که پس از سرکوب‎های دهه شصت، توانسته بود در حدود یک‎دهه مخالفان را وادار به سکوت کند، اکنون با نسل جدیدی مواجه بود که در همان سال‎های وحشت و سرکوب به دنیا آمده بودند. همچنین با ورود اینترنت و امکان دسترسی به دنیای آزاد اطلاعات، معمولا اخبار مربوط به دستگیری و شکنجه، بیش از گذشته منتشر می‎شد.

هرچند در این میان در طی این سال‌ها وضعیت زندانیان غیرسیاسی موسوم به زندانیان عادی تغییر محسوسی نکرد. درباره این زندانیان با آنکه هنوز هم  اطلاعات طبقه‏ بندی شده‌ای وجود ندارد، اما بر پایه همین اخبار کوتاهی که در طی سال‌های اخیر از زندان‌ها ، اداره‌های آگاهی و کلانتری‌ها به دست می‌رسد میتوان دریافت که اگر گذر کسی به کلانتری و یا اداره آگاهی بیفتد. برای اعتراف به جرم کرده و نکرده زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسایی قرار می‌گیرد. شکنجه‌هایی که بارها مستقیم و غیرمستقیم موجب مرگ این متهمان شده، اما عدم دسترسی خانواده زندانیان عادی به رسانه‎ها و همچنین عدم همراهی افکار عمومی با آنها باعث شده، بساط شکنجه در ادارات آگاهی و یا زندان‏های مخفی، همچنان برپا باشد. همین موضوع باعث شد تا در سال ۸۸، در پس کشته شدن سه تن از بازداشت‌شدگان «جنبش سبز» زیر شکنجه‌های شدید در بازداشتگاه کهریزک، نام این زندان و فجایعی که در آن می‌گذرد مورد توجه قرار گیرد.

 

Risultati immagini per ‫زندان رجایی شهر‬‎

اطلاعات موجود از کسانی که در دهه هشتاد به طرق مختلف مورد بازداشت با جرایم سیاسی قرار گرفتند نشان می‌دهد که متهمان به دو دسته تقسیم می‌شوند، نسبت به اتهام وارده و مشهور بودن شخص، برخود بازجویان در زندان با فرد متهم به کلی متفاوت است.

پیش از اعتراضات سال هشتاد و هشت، فعالان مدنی که به دلایل مختلف بازداشت می‎شدند، از ایراد شکنجه‎های جسمی کمتر سخن گفته‌اند، هرچند ضرب و شتم، سیلی، تحقیر متهم، نگهداری در سلول انفرادی و در مواردی مانند شلاق و اعدام نمایشی، هنوز هم گزارش می‎شود، اما به نظر می‌رسد این رویه مانند سابق، در مورد تمام افراد صدق نمی‎کند. اکثر بازداشت شدگان این دهه از جایگزین شدن شکنجه‌های روحی و روانی به جای شکنجه‌های جسمی حرف می‌زنند.

ایزوله کردن بازداشت‌شدگان در سلول انفرادی به مدت طولانی، نداشتن حق تماس با خارج از زندان، تهدید به اعمال شکنجه، تهدید به بازداشت اعضای خانواده، تحقیر متهم به طرق گوناگون و … از مهم‎ترین مواردی است که می‎توان از خلال خاطرات زندانیان دهه هشتاد پیدا کرد.

در فاصله بیست‎سال پس از اعدام‎های سال ۶۷، حکومت در این دهه با پرونده‎سازی و مختل کردن زندگی فعالان سیاسی و مدنی از طریق بازداشت‎های مکرر، صدور احکام تعلیقی، مصادره اموال و یا بیکارکردن آنها و البته اعدام‎ها و خشونت‎های گاه‎وبی‎گاه، تلاش می‎کرد تا همچنان کنترل اوضاع را در دست داشته باشد. نسل نوی فعالان سیاسی در ایران، به رویکرد جدید امنیتی احتیاج داشتند و به نظر می‏‌رسید دستگاه اطلاعاتی حکومت نیز به این امر واقف است و دائم در حال تغییر رویکرد و نوع برخورد در مورد بازداشت‎شدگان امنیتی است.

عبدلله مومنی یکی از رهبران جنبش دانشجویی که در جریان اعتراضات جنبش سبز در سال ۸۸ بازداشت شد، در بخشی از نامه‎اش به آیت‌الله خامنه‎ای به شکنجه‎های اعمال شده علیه خود اشاره کرده است. او چنین می‌نویسد: «ضرب و جرح شدید، اقدام به خفه کردن تا حد بیهوشی،  نگهداشتن سر وی در کاسه‌ی توالت توسط بازجویانش، حبس در سلول انفرادی برای ۸۶ روز (در یک سلول ۱.۶متر در ۲.۲متری)، تهدید مکرر به اعدام، تهدید به آزار واذیت جنسی، وادار شدن توسط بازجویانش برای تمرین اعترافات ساختگی قبل از جلسه دادگاه »

نگاهی به شیوه‌های اعتراف گیری دهه ۸۰ نشان از هوشمندانه‌تر شدن آن در دستگاه اطلاعاتی دارد.

دهه نود؛ نان، کار، آزادی

چهارمین دهه حیات جمهوری اسلامی در شرایطی آغاز شد که جامعه هنوز پس از اعتراضات سال ۸۸، در التهاب به سر می‏برد. شمار زیادی از فعالان سیاسی در زندان بودند، عده زیادی از ایران خارج شده و گروهی هم پس از صدور احکام سنگین حبس برای سایرین، گوشه عزلت گزیده بودند.

سرکوب شدید پس از سال ۸۸، بار دیگر منجر به ایجاد فضایی به مانند اوایل دهه هفتاد شد. گسست پیوند میان فعالان سابق جامعه مدنی به دلیل مهاجرت گسترده و البته زندانی بودن، منجر شد تا چندسال، صدای اعتراضات از سوی جنبش‎های مختلف صنفی، کمتر شنیده شود. با این‏حال فشار فزاینده اقتصادی، تورم و اختلاس و فساد گسترده در سیستم، باعث شد تا این‎بار جنبش‎های کارگری در صف ابتدایی معترضان قرار بگیرند.

هرچند که در این میان، اعدام زندانیان سیاسی همچنان ادامه داشت و حکومت هر از چندگاهی، حکم یکی از زندانیان سیاسی زیر اعدام را اجرا می‎کرد.

با شروع دهه نود، دادگاه‌‏های انقلاب مجددا به صدور احکام سنگین روی آوردند. اگر در دهه هشتاد، دستگاه اطلاعاتی تلاش می‎کرد، فعالان سیاسی را با احکام تعلیقی و بازداشت‌های موقت ساکت کند، پس از سال ۸۸، با صدور احکامی مانند ۱۰ سال و ۲۰ سال زندان، دوباره به رویه سابق خود بازگشت. از آن پس، هر بازداشتی بدون شک منجر به صدور حکم زندان می‎شد. چیزی که در دهه هشتاد و بخصوص در مورد فعالان مدنی و دانشجویی کمتر اتفاق می‎افتاد.

 

Risultati immagini per ‫دادگاه‏های انقلاب صلواتی‬‎

با این‏حال دهه نود با وجود شمار بالای زندانیان سیاسی بجا مانده از سال ۸۸ که در حال گذر دوران حبس خود بودند، آرام آغاز شد و ادامه پیدا کرد.

در دی‎ماه ۹۶، سرانجام در پس سلسله اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران، بار دیگر سرکوب و بازداشت آغاز شد. این‏بار اما بیشتر دستگیرشدگان نه از فعالان نشانه دار که از افراد عادی جامعه بودند.

رحمانی فضلی وزیر کشور تعداد بازداشت‌شدگان را بیش از ۵ هزار نفر اعلام کرد و گفت تظاهرات به سرعت در روزهای ابتدایی به ۱۰۰ شهر رسید و در ۴۲ شهر هم درگیری اتفاق افتاد.

اگرچه اطلاعات دقیقی در مورد شمار کشته‎شدگان وجود ندارد، اما برخی منابع از درگذشت حداقل هشت‎نفر از کشته‌شدگان در زندان و زیر بازجویی خبر می‎دهند. کشته‌شدگانی که خانواده‎هایشان با ارعاب و تهدید وادار به سکوت شده‌اند.

در ماه‏های گذشته نیز اعتراضات دنباله‎دار کارگران در شهرهای مختلف و دستگیری چندتن از آنان مانند اسماعیل بخشی، بار دیگر موضوع شکنجه در زندان‎های ایران را بر سر زبان‎ها انداخت. او که بیش از یک‏ماه در زندان به سر برد، پس از آزادی گفت که به دلیل اعمال شکنجه‎های شدید در زندان وادار به اعتراف شده است. این گفته‌‏های اسماعیل بخشی، موجب شد تا بسیاری از زندانیان سابق نیز، روایت خود را از شکنجه در زندان در شبکه‏‌های اجتماعی به اشتراک بگذارند.

Risultati immagini per ‫اسماعیل بخشی‬‎

حکومت جمهوری اسلامی که در ابتدای عمر خود با تصفیه‌ه‏ای خونین شرایط ادامه بقاء خود را فراهم کرد، در طی این سال‎ها هرچند که روش‎ها و نوع برخورد خود با مخالفان را تغییر داده است، اما همچنان بر مبنای تئوری سرکوب، پیش می‌رود. شاید این روزها دیگر کسی تنها به اتهام پخش چند اعلامیه اعدام نشود، زندانیان پس از پایان حکم‌شان پای چوبه دار نروند، دستبند قپانی و آویزان کردن از سقف کمتر اتفاق بیفتد، اما به نظر میرسد تفکر سرکوب، شکنجه و اعتراف در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی  تکوین یافته و فقط با افزایش فشاز جامعه جهانی و رفتن زیر ذره‌ بین رسانه‌ها هوشنمدتر شده است.

 


«روزهای سیاهی در پیش است »

$
0
0

زیتون ـ روزبه خسروی :«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پرادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم‌اکنون نهاد تیره‌ی خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه‌ی خود را بر زمینه‌ئی از نفی دموکراسی، نفی ملیت، و نفی دستاوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر می‌جوید. این‌چنین دورانی به ناگزیر پایدار نخواهد …اما نسلِ ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بی‌گمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلق‌زده هر اندیشه‌ی آزادی را دشمن می‌دارند و کامگاری خود را جز به شرطِ امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن می‌شمارند. پس نخستین هدفِ نظامی که هم‌اکنون می‌کوشد پایه‌های قدرت خود را به ضربِ چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گام‌های خود را با به آتش کشیدن کتابخانه‌ها و هجوم علنی به هسته‌های فعال هنری و تجاوز آشکار به مراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همه‌ی متفکران و آزاداندیشان جامعه است…» (احمد شاملو، سرمقاله‌ی کتاب جمعه، سال اول، شماره‌ی یک، پنج‌شنبه، ۴ مردادماه ۱۳۵۸)

Risultati immagini per ‫احمد شاملو‬‎

از انقلاب ۵۷ تا استقرار جمهوری اسلامی چند ماهی بیشتر فاصله نیست. همان مدت کوتاه کافی‌ست تا امیدهای نویسندگان و روشنفکران ایران تبدیل یاس شود و  کشمکش گویی بی‌پایان آنان با نظام اقتدارگرا آغاز شود.

مصطفی رحیمی، نویسنده و حقوق‌دان را می‌توان از اولین کسانی دانست که در سال ۵۸ در نامه ای سرگشاده به آیت‌الله خمینی با عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» تناقض نهفته در این مفهوم را آشکار کرد. به دنبال آن مهشید امیرشاهی با چاپ مقاله «چرا کسی از بختیار حمایت نمیکند؟»، احمد شاملو در سرمقاله اولین شماره کتاب جمعه ،هوشنگ گلشیری با داستان «فتح نامه مغان» و بهرام بیضایی با اجرای «مرگ یزدگرد» هر کدام به نوبه خود سعی در نمایش چهره سرکوب‌گر رژیمِ  درحال قوام دارند.

در ۱۱ دی ماه ۱۳۵۸، کانون نویسندگان ایران تصمیم گرفت شب‌های شعری مشابه  آنچه در سال ۵۶ با عنوان شب شعر انسیتو گوته داشت، برگزار کند. ولی گروهی از اعضای کانون از جمله به آذین، سیاوش کسرایی و فریدون تنکابنی که پیرو سیاست حزب توده در مواجهه با جمهوری اسلامی بودند با این کار مخالفت کردند. در ادامه و در نتیجه جدل‌ها بسیار، اعضای توده ای کانون  اخراج شدند و کانون به این شیوه تلاش کرد بر منشور خود مبنی بر دفاع از آزادی بیان باقی بماند.

Immagine correlata

آیت‌الله خمینی با شروع سال ۱۳۵۹ به سراغ دانشگاه‌ها رفت و در همان سال در پیام نوروزی خود تاکید کرد:«باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران بوجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی…تمام عقب‌ماندگیهای ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود، و متاسفانه هم اکنون هم هست. اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته‌ای، که همیشه خود را بزرگ می‌دیدند و می‌بینند و تنها حرفهایی می‌زدند و می‌زنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد، و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند… روشنفکران متعهد و مسئول، بیایید تفرقه و تشتت را کنار گذارید و به مردم فکر کنید و برای نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شرّ «ایسم» و «ایست» شرق و غرب نجات دهید.»

تمامی دانشگاه‌های کشور از ۱۵خرداد ۱۳۵۹ به مدت دو سال تعطیل شد و تصفیه گسترده‌ای در میان اساتید و دانشجویان روی داد. این رویدادها مصادف بود با سرکوب تجمعات دگراندیشان و آتش زدن کتابفروشی‌ها و مطبوعاتی‌ها. در ادامه این سرکوب بود که نیروهای فشار و «حزب اللهی‌ها» در اول اردیبشت ۱۳۶۰ به دفتر کانون نویسندگان ایران حمله می‌کنند و عملا کانون را به تعطیلی می‌کشانند.

جنگ، به جمهوری اسلامی فرصت جولان بیشتر می‌دهد و به مرور تمام گروه‌های سیاسی از دایره «انقلابیون» خارج  و تبدیل به « دشمن» می‌شوند.

در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ پاسداران به یک مجلس عروسی در محله شهرآرای تهران حمله می‌کنند و داماد را با خود می‌برند و روز بعد او را به اتهام «قاچاق ارز» اعدام می‌کنند. این اعدامی کسی نبود بجز سعید سلطانپور شاعر، نمایش نامه‌نویس و کارگردان چپگرا.

Risultati immagini per ‫سعید سلطانپور‬‎

سعید سلطانپور، شاعر ، در مراسم ازدواجش دستگیر و روز بعد اعدام شد

با افزایش فشارها و بازداشت و اعدام  روشنفکران، تجمعات آنان تا سال‌ها از فضای جامعه جمع شد و به درون خانه‌هایشان و به پستو رفت. به طوری که می‌توان آن سالها را سال‌های رمان و خانه نشینی نامید.

از میان رمان‌های چاپ شده در آن سالها می‌توان به «حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد»هوشنگ گلشیری، «زمستان ۶۲» اسماعیل فصیح ، «رازهای سرزمین من »رضا براهنی ، «طوبی و معنای شب» شهرنوش پارسی پور، «اهل غرق» منیرو روانی پور، «داستان یک شهر» احمد محمود، «سمفونی مردگان» عباس معروفی، «آداب زیارت» تقی مدرسی، «تالار آیینه» امیرحسن چهل تن اشاره کرد.

حکومت تازه استقرار یافته در کنار سرکوب و سانسور، برای دیکته ایدئولوژی خود به جامعه شروع به تاسیس ارگان‌های تبلیغاتی و حاکمیتی کرد.

حوزه هنری حاصل تلاش حکومت برای اسلامی کردن هنر و ادبیات است. این سازمان که با نام کامل حوزه اندیشه و هنر اسلامی شروع به کار کرد. ابتدا از هنرمندانی مثل محسن مخملباف، مرتضی اوینی و قیصر امین‌پور شروع کرد و به رسول ملاقلی‌پور و مهرداد اوستا و سپیده کاشانی و محمد رضا آقاسی رسید. اما در ادامه همین افراد هم در نظام در حال بسته‌تر شدن تحمل نشدند و در سالهای بعد به منتقدان و مخالفان نظام تبدیل شدند.

بسیاری از نویسندگان و شعرا مجبور به مهاجرت از ایران شدند و در تابستان ۱۳۶۱ در پاریس کانون نویسندگان ایرانی در تبعید را راه اندازی کردند و جریان ادبیات مهاجرت آغاز شود.

داستانهایی مملو از غم تنهایی، یاد گذشته و سختی‌های زندگی اجباری در غربت، تم اصلی داستان‌های نویسندگان تبعیدی آن سالهاست.

«دلت نمیخواهد بگذاری یاس بر تو چیره شود و افق را تاریک ببینی . اما می شود. نمیخواهی احساس خستگی کنی اما پیش می آید. نمی خواهی با رنج و درد مردمت فاصله داشته باشی و احساس کنی که نقش تماشاگری را یافته ای. تماشاگری که میبیند همه آن چیزهایی که دوستشان می‌داشت و می‌دارد ، دارند هرکدام به شکلی ویران می‌شوند، اما می‌بینی که یافته‌ای. آنگاه به گذشته‌ات بر می‌گردی و از خودت می‌پرسی راستی که بودی؟ و چه می‌خواستی؟ آیا همه آن رنج‌های زندگی ات به خاطر این بود تا ساحل عافیتی بیابی و روح مرده‌ات را از صبح تا شب به اینجا و آنجا بکشانی و ببینی که جسم جوانت دارد پیر می‌شود و تپش های قلبت کاستی می‌گیرد. به خودت نهیب میزنی که نه! و هر روز که از خواب برمی‌خواستی سعی میکردی دوباره از نو شروع کنی. از نو بسازی. اما انگار دیر شده باشد. دیگر نمی‌توانستی. حتی اگر می‌خواستی هم نمی‌توانستی» (نسیم خاکسار ، مجله آدینه ۱۳۷۰)

Risultati immagini per ‫نسیم خاکسار‬‎

نسیم خاکسار

در آن میان با انتخاب محمد خاتمی به عنوان وزیر ارشاد در آبان ماه ۱۳۶۰ وضعیت برای هنرمندان و نویسندگان و اهل رسانه کمی آرام‌تر شد و لااقل سانسور و نظارت بر آثار آنان روال مشخصی و قابل پیش‌بینی‌ای گرفت.  حاصل آن انتشار مجلاتی مانند«آدینه»، «دنیای سخن» و در ادامه «گردون» و«کلک» از میانه دهه شصت بود که باعث بازگشت کج دار و مریز بعضی نویسندگان و روشنفکران  به عرصه عمومی جامعه شد. هرچند تاوان این بازگشت را چندین سال بعد پرداخت کردند.

در سال ۱۳۶۲ هوشنگ گلشیری شروع به راه اندازی کلاسهای داستان خوانی و نقد داستان در منزل خود کرد. این جلسات که به «جلسات پنجشنبه‌ها» معروف شد زادگاه نسلی نو از داستان نویسان نوین ایران گردید. از افرادی که در این جلسات شرکت می‌کردند می‌توان به یارعلی پورمقدم، آذرنفیسی و عباس معروفی و شهریار مندنی پور اشاره کرد. این جلسات تا حدود سال ۱۳۶۷ ادامه پیدا کرد.

 

۲۵ بهمن ۱۳۶۷ آیت‌الله خمینی طی فتوایی سلمان رشدی نویسنده کتاب «آیات شیطانی» را مرتد اعلام کرد و حکم مرگ او را داد.

سلمان رشدی نویسنده هندی ـ بریتانیایی است که کتاب «بچه های نیمه شب» وی با ترجمه مهدی سحابی در سال ۱۳۶۴ جایزه بهترین رمان خارجی کتاب سال جمهوری اسلامی را از آن خود کرده بود.

 

دو کتاب از سلمان رشدی با ترجمه مهدی سحابی چاپ شده قبل از حکم ارتداد

با مرگ آیت‌ الله خمینی و  از راه رسیدن رهبر جدید جمهوری اسلامی فضای اجتماعی کشور هم به مرور تغییر کرد. هاشمی رفسنجانی که خود را سردار سازندگی می‌نامید، به ریاست جمهوری رسید و تغییرات بنیادینی را در اقتصاد کشور آغاز کرد که تغییرات ناگزیری در سایر حوزه‌ها را هم در پی داشت. تندروها  این بار با اسم رمز  «تهاجم فرهنگی» به مقابله با این تغییرات پرداختند و عملا جاکمیت در ای حوزه دو شقه شد. هسته سختی که هنوز بر «اصول» پای می‌فشرند و چپ‌های خط امامی پیشین که راه «اصلاح» را در پیش گرفتند. دعوا چنان بالا گرفت  که در سال ۷۱ وزیر ارشاد وقت، محمد خاتمی طی نامه خطاب به هاشمی رفسنجانی خواستار استعفا از سمت خویش شد.

«…متأسفانه در صحنه امور فرهنگی چندی است که به شیوه‌ای دیگر عمل شده است یعنی چه بسا که با شکسته شدن همه مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی کار از نقد و ارزیابی (ولو غیرمنصفانه) گذشته و هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خاصی مباح شمرده شده است و بدینسان می‌رود که کار به کلی از روال منطقی و مشروع خارج شود و در نتیجه فضایی ناسالم و آشفته پدید آید که فوری‌ترین اثر آن دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان سالم و صاحب شخصیت و حتی مؤمن و شیفته انقلاب و اسلام است. »

چند روز بعد از استعفای خاتمی، آیت‌الله خامنه ای در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۳۷۱ در دیدار فرماندهان گردان‌های عاشورای بسیج سراسر کشور گفت: « کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن می‌کند نه تنها یک تهاجم بلکه یک شبیخون، یک غارت و یک قتل‌عام فرهنگی است… همه آحاد مؤمن در این کشور باید کاری بکنند که امید آمریکا و صهیونیست‌ها و بقیه قدرت‌های دشمن از جمهوری اسلامی به کل قطع شود… باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند، بایستیم». این سخنان تبدیل به مجوزی نهایی برای از سرگیری سانسور بیشتر و حذف روشنفکران می‌شود.

در همان سال‌ها علی اکبر سعیدی سیرجانی ادیب و پژوهشگر در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای به شرح فضای وزارت ارشاد می‌پردازد و می‌نویسد: « … سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحمل‌ناپذیر نا معقولی که مأموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال می‌فرمایند. چون تا امروز مأموران دفتر آن جناب نه وصول عریضه‌ام را اعلام فرموده‌اند و نه اثری از توجه به مسئله مشهود افتاده‌است و از طرفی یقین دارم اخلاق اسلامی و طبع هنرپرور جناب‌عالی والاتر از آن است که دادخواهی ستمدیده‌ای بی‌جواب مانده با این احتمال که شاید در رساندن نامه‌ام غفلت یا تغافلی رفته باشد مجدداً زحمت‌افزا می‌شوم…» ولی در جواب با چنان لحن تند و غضناکی رو به رو می‌شود که در آخرین نامه اش در سال ۱۳۷۲ می نویسد:« جناب آقای خامنه ‏ای… پیام عتاب ‏آمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته‌‏ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب‏‌الله حسابم را خواهند رسید …تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد ‏رفته‌‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏.. حیرتم ازاین است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می‌فرمودید و اگر مبتنی بر ‏واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.‏»

Risultati immagini per ‫سعید سیرجانی‬‎

 علی اکبر سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفند ۱۳۷۲ ، خارج از منزلش توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر شد. پس از نه ماه بدون اینکه مکان زندانی بودن وی مشخص باشد و یا ملاقات کننده‌ای داشته باشد، در ۴ آذر ۱۳۷۴ وزارت اطلاعات از مرگ وی به علت حمله قلبی خبر داد و این آغازی شد بر قتل‌های نویسندگان و روشنفکران ایرانی موسوم به «قتل‌های زنجیره‌ای» .

در ۲۵ مهرماه ۱۳۷۳، ۱۳۴ نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس، محقق، منتقد و مترجم ایرانی نامه‌ای انتشار دادند و در آن خواستار آزادی بیان و امکان نشر آثار خود و مبارزه با سانسور شدند. « ما نویسنده‌ایم، یعنی احساس، تخیل، اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشته‌مان – اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمهٔ آثار دیگر نویسندگان جهان – آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانه‌ای، در صلاحیت هیچ‌کس یا نهادی نیست. اگرچه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهٔ آنها بر همگان گشوده‌است.»

این اعتراض‌ها کارگر نیافتاد و حتی دعوا را به سطح بالاتری برد.

در شب دوم آبان ماه ۱۳۷۴ جسد احمد میرعلایی که با تزریق انسولین به قتل رسیده بود در کوچه پس کوچه‌های خیابان میراصفهان پیدا شد. احمد میرعلایی از اولین مترجمانی بود که نویسندگانی چون بورخس، کوندرا ، پاز و گراهام گرین را به ایران آورد.

احمد میرعلایی

در ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ قرار شد گروهی از شاعران و نویسندگان ایران بنا بر دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان راهی آن کشور شوند. چون اقامت آنها تنها سه روز بود و در آن مدت پروازی بین تهران و ایروان نبود، قرار بر این شد که با اتوبوس بروند.  غفار حسینی به شوخی برای دوستانش پیشگویی می‌کند که :«همه تان را می فرستند ته دره»

مسافران، محمدعلی سپانلو، علی باباچاهی، جواد مجابی، مسعود بهنود، سیروس علی‌نژاد، امیرحسن چهلتن، بیژن بیجاری، بیژن نجدی، محمد محمدعلی، شهریار مندنی‌پور، شاپور جورکش، مسعود توفان، حسن اصغری، منوچهر کریم‌زاده، کامران جلیلی، محمود طیاری، فرج سرکوهی، فرشته ساری، مجید دانش‌آراسته، علی صدیقی و منصور کوشان بودند.

در گردنه‌های حیران راننده اتوبوس دو بار در پیچ‌های خطرناک جاده اتوبوس را رها کرده بیرون می‎پرد. با سرعت عمل مسعود توفان و شهریار مندنی پور اتوبوس متوقف می‌شود، به خیر می‌گذرد. وزارت اطلاعات وارد ماجرا می شود و آنها را به زندان آستارا منتقل می‌کند. در آنجا همگی بازجویی شده و تهدید و اجبار به سکوت درباره قضیه می‌شوند.

در بیستم آبان ماه همان سال ، «غفار حسینی» نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه در منزل مسکونی خود به قتل می‌رسد.

۲۴ دی ماه احمد تفضلی زبانشناس، ایرانشناس ، مترجم و استاد دانشگاه از دانشگاه به قصد رفتن به منزل خارج می شود، و هیچگاه به خانه نمی‌رسد.

۵ اسفند ۱۳۷۵ ابراهیم زال‌زاده روزنامه‎نگار و ناشر از منزلش خارج می‌شود و  جسدش در اوایل فروردین ۱۳۷۶ در بیابان‌های یافتآباد پیدا می‌شود، در حالی با چاقو ۱۵ ضربه به سینه و پشت وی زده شده بود.

یک سال بعد دولت اصلاحات با ریاست جمهوری محمد خاتمی عنان دستگاه اجرایی را در دست گرفت. امید گشایشی در میان روشنفکران جان گرفت.

گشایش نسبی اتفاق افتاد و به همان میزان هم خشم و سرکوب تندروها شدت گرفت.

عطاالله مهاجرانی به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شد. تعداد زیادی روزنامه و مجله مجوز نشر گرفتند و  تعداد زیادی از آثاری که در دوره‌های پیشین  از چاپ باز مانده بودند، منتشر شدند.

رمان ۱۰جلدی کلیدر نوشته محمود دولت آبادی که برای چاپ مجدد سه سال در ارشاد منتظر بود، آزاد شد و در این دوره قانونی در ارشاد به تصویب رسید که کتاب‌ها بعد از گرفتن مجوز برای چاپ اول دیگر نیازی به مجوز برای چاپ‌های بعد ندارند.

در جایزه کتاب سال ۱۳۷۶ قرار بر این  شد که جایزه رمان برگزیده «جشنواره بیست سال ادبیات داستانی ایران» به «رمان مدار صفر درجه» احمد محمود تعلق بگیرد که مخالفت خامنه‎ای این امر ممکن نشد.

رشته‌ی قتل‌های زنجیره ای هم گسسته نشد. اول آذر ماه ۱۳۷۷ جنازه داریوش فروهر و پروانه اسکندری از سران حزب ملت ایران در منزلشان پیدا شد.

۱۲ روز بعد به سراغ محمد مختاری شاعر، مترجم رفتند. او هم بعد از آنکه به قصد خرید از منزل خارج می‌شود دیگر بازنمی‌گردد و  یک هفته بعد در سردخانه‌ای جسدش شناسایی می‎شود.

همزمان با پیدا شدن پیکر مختاری،محمد جعفر پوینده مترجم و پژوهشگر در خیابان ربوده  و جسم بی‌جانش ده روز بعد در روستای بادامک در شهرستان شهریار پیدا می‌شود.

بعد از این چهار قتل، با فشار و پیگیری مطبوعات و تشکیل کمیته ویژه ای از طرف رییس جمهور گروهی ار درون سازمان اطلاعات به عنوان مجرم شناسایی شدند. دری نجف آبادی برکنار و یونسی وزیر اطلاعات شد.  وزارت اطلاعات با انتشار بیانیه ای قتل‌ها را کار عده ای از عناصر «کج اندیش و خودسر » آن وزراتخانه عنوان کرد. با این حال هیچگاه این پرونده در قوه قضایی به سرانجام مشخصی نرسید.

در ۲۸ آبان همان سال مجید شریف، مترجم و فعال سیاسی ناپدید و شش روز بعد پیکرش در سردخانه پزشکی قانونی شناسایی شد.

سال سیاه ۷۷ به پایان رسید و سرکوب دگراندیشان از فاز کشتار خارج شد.

در  آذر ۱۳۷۸ آیت‌الله خامنه ای در دیدار با شورای انقلاب فرهنگی در باره وزارت ارشاد گفت: « من از وزارت ارشاد توقّع دارم. البته آقای «مهاجرانی» – ظاهراً – نیستند و خودشان را راحت کردند از این‌که بیایند و حرفهای ما را بشنوند! به‌هرحال، فرق نمی‌کند؛ چه ایشان باشند، چه نباشند، من اعتراضم این است وزارت ارشاد در این دو سالی که ایشان در رأس این کار هستند، هیچ کار اسلامی به‌عنوان اسلامی ارائه نداد!… این اعتراض من است. من از رفتار وزارت ارشاد، راضی نیستم.»

دیری نپایید که مهاجرانی مجبور به استعفا شد و محمد خاتمی، احمد مسجد جامعی را به عنوان وزیر ارشاد جدید معرفی کرد.

با وجود این رهبر جمهوری اسلامی باز هم راضی نبود و  در اول اردیبهشت ۱۳۷۹، در سخنرانی دیگری در مصلای تهران گفت: « … من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای بیست روزنامه، دویست روزنامه هم دربیاید، بنده خوشحال‌تر هم خواهد شد و از زیادی روزنامه‌ها احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات آن هر چه بیشتر باشند بهتر است، اما وقتی مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، ۱۰ تا ۱۵ روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند، تیترهایی می‌زنند که هر کس نگاه کند، فکر می‌کند همه چیز در کشور از دست رفته‌است! امید را در جوانان می‌می‌رانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم ضعیف می‌کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می‌کنند، مدل این‌ها کیست؟ مطبوعات غربی هم این گونه نیستند، این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است.»

از فردای این سخنرانی بستن فله‌ای روزنامه‌ها توسط قاضی مرتضوی آغاز شد و در زمانی کوتاه بیشتر روزنامه‌ها و مجلات اصلاح‌طلب یا دگراندیش توقیف شدند. کتاب‌هایی که در این مدت با مجوز ارشاد چاپ شده بودند جمع آوری و ناشران یا نویسندگان دادگاهی شدند. از آن جمله این کتابها  می توان به «زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش»، «زنان موسیقی ایران» و کتاب «در مهمانی حاج آقا» اشاره کرد.

Risultati immagini per ‫زنان پرده نشين و نخبگان جوشن پوش‬‎

با وجود فشارهاییی که در دهه هفتاد به جامعه ادبی ایران وارد شد،در این دهه شعر و ادبیات داستانی، بالاخص داستان‎نویسی زنان رشد خوبی داشت.

در این دهه نسل اول شعر نو همراه با شعرایی که آثارشان را در دهه شصت شروع به چاپ و انتشار کرده بودند، مجموع شعرهای تازه ای را منتشر کردند.

از شاعران به نام این سال‌ها می‌توان احمد رضا احمدی، منوچهر آتشی، رضا براهنی، یدالله رویایی، محمد علی سپانلو، احمد شاملو را نام برد

در کنار این شعرا با نسلی جدید رو به رو هستیم که در دهه هفتاد وارد فضای شعر ایران شدند، شعرایی مانند پگاه احمدی، شمس آقاجانی، ابوالفضل پاشا، رضا چایچی، رزا جمالی، مهین خدیوی، افشین دشتی، شهرام شیدایی، علی عبدالرضایی، مهرداد فلاح، گراناز موسوی و رسول یونان.

به گفته حسن میرعابدینی در بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۰ ، ۳۷۰ زن نخستین اثر خویش را منتشر کردند و این حدود ۱۳ برابر دهه قبل از آن است. این رشد نشانه احساس نیاز زنان به بیان خواسته ها و توضیح شرایط خودشان نسبت به جامعه بود.

از نویسندگان زن این دوره می‌توان به فرخنده آقایی ، شیوا ارسطویی ، میترا الیاتی ، زویا پیرزاد ، شهلا پروین روح ، فرشته توانگر ، فتانه حاج سید جوادی ، میترا داور ، منیرو روانی پور ، سپیده شاملو ، بهار صادقی ، لیلا صادقی ، ناهید طباطبایی ، بهناز علیپور گسکر ، مهسا محب علی ، فرشته مولوی ، ناهید کبیری و فریبا وفی اشاره کرد.

از رمان‌ها و داستان‌های مهم این دوره هم می‌توان «یوزپلنگانی که با من دویده اند» بیژن نجدی ، «نیمه غایب» حسین سناپور ، «اسفار کاتبان» ابوتراب خسروی ، «کنسرت تارهای ممنوعه» حسین مرتضاییان آبکنار ، «دلدادگی» شهریار مندنی پور ، «پوکه باز» کورش اسدی ، «کولی کنار آتش» منیرو روانی پور ، «سال بلوا» عباس معروفی را نام برد.

در خرداد ماه سال ۱۳۸۰ بار دیگر محمد خاتمی به ریاست جمهوری انتخاب شد و احمد مسجد جامعی در پست وزارت ارشاد ابقا شد و وضع کمابیش به منوال سال‌های پیش بود.

در انتخابات سال ۱۳۸۴ اما داستان به شکل دیگری رقم خورد و نماینده ای از تندروترین لایه های نظام سکان قوه مجریه را به دست گرفت.

چیزی از ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد نگذشته بود که یعقوب یادعلی نویسنده کتاب «آداب بی قراری» در اسفند ماه ۱۳۸۴ به اتهام توهین به قوم لر بازداشت شد. او تا اردیبهشت ماه را در زندان سپری کرد. یادعلی در دادگاه اولیه به ۹ ماه حبس تعلیقی و در دادگاه تجدید نظر بر خلاف قوانین جزایی به یکسال حبس تعزیری محکوم شد. که این امر با واکنش گسترده نویسندگان داخلی و خارجی رو به رو شد.

Risultati immagini per ‫یعقوب یادعلی‬‎

یعقوب یادعلی نویسنده کتاب «آداب بی قراری»

دوران احمدی نژاد هر روز برای روشنفکران و نویسندگان چالشی جدید و محدودیت تازه در پی داشت. رییس‌جمهور تازه از راه رسیده که خود را نماینده قشر نابرخوردار جامعه میدانست، هیچ فرصتی  را برای حمله به روشنفکران و نویسندگان از دست نمی‌داد . وزارت ارشاد شرایط صدور مجوزها را سخت‌تر کرد و بسیاری از کتاب‌ها دیگر مجوز تجدید چاپ نگرفتند. یا اینکه پروسه مجوز دادن از یکماه به یکسال یا بیشتر افزایش یافته و بسیار فرسانده شده بود پیدا کرده بود. در مقابل به شیوه ابتدای انقلاب حمایت بی دریغ دولت از نویسندگان در خط «نظام» به شدت افزایش یافت.

داوود غفارزادگان نویسنده کتابهایی چون «ما سه نفر هستیم » و «شب ایوب» در آبان ۱۳۸۷ در مصاحبه با سایت کتاب‌نیوز در توصیف این تغییرات گفت:« در دو سه سال اخیر ما با نزول عجیب و غریب در ادبیات داستانی جدی روبه رو هستیم… مسوولان اگر با چشم باز دقت کنند، می‌بینند که جلوی ادبیات جدی را گرفته‌اند. در صورتی که ادبیات نازل و زرد همچنان کار خودش را می‌کند… هرکاری را با نتیجه اش می‌سنجند. کسانی که به اداره کتاب آمده‌اند، آدم‌هایی نیستند که سابقه‌ فرهنگی داشته باشند. این تلاش‌ها برای متوقف کردن ادبیات بیهوده و حساب نشده است.»

تمایل احمدی‌نژاد به حرکات و صحبت‌های پوپولیستی، روشنفکران را درست در نقطه مقابل وی قرار می‌داد و از این رو یکی از اولین گروه‌هایی که مورد تهاجم وی قرار گرفتند آنان بودند.

احمدی نژاد در آبان ۸۷ در  سخنرانی سفر استانی به خراسان جنوبی گفت: « آرزوی شهیدان شما به سرعت در حال تحقق است و جهان و بشریت راهی جز این ندارد.  روزی که همه پیامبران، شهدا و صلحا خواهند آمد و یاری خواهند کرد. بعضی‌ها این حرفها را تمسخر می‌کنند؛ برای اینکه اینها دلشان از ایمان خالی است. اینها بت‌پرستها و شیطان‌پرستهای مدرن هستند. قیافه روشنفکری می‌گیرند اما به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.»

خرداد ماه سال ۱۳۸۸ دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار  و محمود احمدی‌نژاد بار دیگر برنده اعلام شد. با اعلام نتایج انتخابات و اعتراض دو تن از کاندیداها به آنچه که آنان «تقلب گسترده» می‌خواندند، ایران و بالاخص تهران ناآرام شد. در طی ماه‌های بعد کار به درگیری و زدو خورد خیابانی و دستگیری‌های گسترده کشید. در چهارم تیرماه همان سال کانون نویسندگان ایران طی بیانیه‌ای خواستار پایان دادن به کشتار مردم شد.

Immagine correlata

« طی نزدیک به دو هفته‌یی که از اعلام نتیجه‌ی انتخابات ۲۲ خرداد ٨٨ می‌گذرد، ده‌ها تن از مردم بی‌گناه بر اثر یورش وحشیانه‌ی نیروهای سرکوب‌گر به قتل رسیده‌اند. افزون بر این، شمار بسیار بیش‌تری مجروح و بازداشت شده‌اند. کانون نویسندگان ایران بی‌آن‌که بخواهد وارد بحث ماهیت انتخابات و درستی یا نادرستی شرکت در آن شود بنا بر منشور و اساسنامه‌ی خود از آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همه مردم و معترضان و سرکوب‌شدگان، صرف‌نظر از عقاید سیاسی آنان، پیگیرانه دفاع می‌کند…»

مهدی شجاعی،نویسنده و ناشر، در گفتگو با خبرآنلاین در فروردین ۱۳۹۰ در توصیف روزهای سرکوب بعد از انتخابات ۸۸  و فضای فرهنگی کشور در آن زمان گفت :«شما می‌گفتید آنها [اصلاح طلب ها] دارند خراب می کنند، خب شما که آمدید واقعا چه کردید؟ جز اینکه آدم های آنها را بیرون کردید و دور و بری های خودتان را سرکار آوردید؟ این ممیزی ها از کمترین درک و شعور برخوردار نیستند. اینها اصلا از بنیان همه چیز را از بین می برد. برای اینکه شما می بینید با کسانی مواجهید که کمترین درجه ای از درک و شعور و آگاهی را نسبت به مدیریت فرهنگی ندارند.»

در این دوران تیغ سانسور به حدی برنده شد که حتی منظومه «خسرو و شیرین» را هم زخمی کرد. در پی این کار عکس العمل‌ها بقدری گسترده شد که وزیر ارشاد مجبور به تکذیب خبر و توجیه آن شد.

شهلا شرکت، از ناشران سرشناس ایرانی در توصیف دوران احمدی‌نژاد در گفتگو با ایلنا چنین گفت: «ما دوران میرسلیم را هم دیدیم که با وجود تمام سختگیری‌ها، از لحاظ فرهنگی زنده ماندیم، اما الان دیگر امیدی نداریم که بتوانیم ادامه‌ حیات فرهنگی بدهیم. من با سی و چند سال سابقه می‌دانم چه کتابی را می‌توان منتشر کرد. بر اساس قانون هیچ کس نمی‌تواند برای صدور مجوز پیش از چاپ کتاب، بررسی و ممیزی انجام دهد. این‌که کجای یک کتاب حذف و اصلاح شود، سلیقه ممیز است. ممیزی و سانسورهای فعلی نوعی “توهین” است. از جامعه کتاب‌خوان نباید ترسید، از جامعه‌ای که کتاب نمی‌خواند باید ترسید.»

ادبیات ایران در دهه هشتاد هم توانست با معدود تولیداتی سرپا بماند. رمان‌هایی مانند:«همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها) رضا قاسمی  ، «تمام زمستان مرا گرم کن» علی خدایی ، «رودراوی» ابوتراب خسروی ، «زندگی مطابق خواسته تو پیش می رود» امیرحسین خورشیدفر ،«چراغ‌ها را من خاموش می کنم» زویا پیرزاد ، «برف و سمفونی ابری» پیمان اسماعیلی، «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» محمدرضا صفدری ، «باغ ملی» کوروش اسدی، «شب ممکن» حسن شهسواری ،«بلبل حلبی» محمد کشاورز.

حسن روحانی در ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ با وعده فضای باز سیاسی و اجتماعی بعد از انقباضی ۸ ساله از راه رسید. روحانی، علی جنتی را به عنوان وزیر ارشاد معرفی کرد، فردی بدون هیچ سابقه فرهنگی.

معاون وزیر ارشاد عباس صالحی که در دولت بعد جانشین جنتی شد، در مصاحبه‌ای با روزنامه ایران در هشتم دی ماه ۱۳۹۲ گفت: «برخی از نویسنده‌ها در دوره قبل اعلام شده بود که کارشان منتشر نشود… در حیطه ناشران تعلیقی مجموعه اسامی محدودتری وجود داشت اما در بحث ممنوع القلم‌ها تعداد بیشتری در فهرست به قولی سیاه قرارداشتند.» و در ادامه قول به بهبود اوضاع نشر را داد.

وزارت ارشاد نشر چشمه را که در دوره پیش لغو مجوز شده بود را بار دیگر به عرصه فرهنگی بازگرداند.

با وجود این وعده‌ها  برخی ناظران معتقدند که دولت روحانی هوشمندانه تر از همه دولت‌های قبل شروع به سانسور کرد و هنر و ادبیات را به عرصه‎های ناصوابی چون فساد و پولشویی های گسترده کشاند و از این رهگذر ابتذالی گریبان‌گیر حوزه فرهنگی شد که خلاصی از آن اگر نه ناممکن ، بسیار سخت است.

در آبان ۱۳۹۳، مرتضی پاشایی خواننده پاپ بر اثر بیماری درگذشت.  تشییع جنازه وی با ازدحامی کم سابقه رو به رو شد . به طوری که مناطق مرکزی تهران بر اثر ترافیک حاصل از آن کاملا بسته شده بودند. در واکنش به این رفتار مردم نقدها و مقالات زیادی نوشته شد، ولی سخنرانی یوسف اباذری، جامعه شناس، در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران یکی از مهم‎ترین توصیف‌های ارائه شده درباره، نگاه دولت روحانی و در نگاهی وسیع‌تر جمهوری اسلامی، به مقوله فرهنگ بود.

Risultati immagini per ‫اباذری‬‎

اباذری گفت: «چند وقت قبل صداوسیما مستندی به نام «ماهی ‌ها در سکوت می‌‌میرند» نشان داد در مورد استان سیستان و بلوچستان. در استانی که زمانی تامین ‌کننده گندم کشور بود، مردم غذا ندارند بخورند. همه در این مستند می ‌گفتند این استان دارد می میرد و اگر مسئولان به داد مردم نرسند خطری وحشتناک آنها را تهدید می ‌کند، اما این فیلم هیچ واکنشی در جامعه برنینگیخت و شما هم که اینجا نشسته‌ اید نمی ‌دانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم درباره زندگی و مرگ یک استان مملکت است. دلیل این امر چیست؟ این اتفاق به دلیل مبتذل ‌شدن سلیقه مردم رخ می ‌دهد…چه شده که می ‌آیند و مسائل واقعی ‌ای را که ما با آن روبه ‌رو هستیم را از ذهن ما می ‌برند؟ این آقایی که عکسش را اینجا زده‌ اند و چراغ ‌ها را تاریک کرده ‌اند، یک خواننده پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی، مبتذل ‌ترین نوع موسیقی است و این آقا، از مبتذل ‌ترین افرادی بود که این موسیقی پاپ را می‌ خواند. کسانی می ‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می ‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ من داده ‌ام یک موسیقی‌ دان، فرمت موسیقی او را تحلیل کرده است. مبتذل محض است. ما پاپی داریم که پیچیده است. این ساده‌ ترین، مسخره ‌ترین و بدترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، و شعر مسخره‌ تر. موسیقی‌ این آدم ابتذال کامل است، بنابراین من چطور می ‌توانم چنین چیزی را تحلیل نکنم؟…ابتذال و سقوط، اما مردم و دولت با هم این سقوط را انجام می‌دهند. این مساله، یک نکته شبه ‌فاشیستی دارد که من از آن وحشت دارم. یک ترس متقابل است. سیاست‌ زدایی، انهدام هر آن چیزی است که برایش انقلاب شد و عده زیادی برایش ایستاده ‌اند. چرا وقتی یک روشن‌فکر می ‌میرد کسی برای تشییع جنازه ‌اش نمی‌رود؟ این ماجرا نشانه بدی است، نشان این است که سیاست ‌زدایی دارد به یک جاهای بدی کشیده می‌شود و خود مردم طالب این هستند.»

بحران ونزوئلا و شکست چاوزمو

$
0
0

مطالعه ونزوئلا و دولت چپ گرا و پوپولیستی این کشور در زمان چاوز و مادرو و در حال حاضر که این کشور با بحرانهای بزرگ، سیاست ناموفق و یک دولت کاملا شکست خورده (Failed State) روبروست، برای فعالان سیاسی در عرصه سیاست کشورما ایران به دو دلیل بسیار حیاتیست است. دلیل اول اینکه دولتیکه بعد از تقلب انتخاباتی سال ۱۳۸۸ در کشور ما با حمایت مطلق نظام شکل گرفت، یعنی دولت احمدی نژاد، سخت تحت تاثیر سیاستهای دولت ونزوئلا قرار گرفته بود و بهمین دلیل هم روابط بسیار نزدیکی بین دولت چاوز و احمدی نژاد برقرار شده بود. بسیاری از سیاستهای دوران احمدی نژاد مثل توزیع یارانه و ریخت و پاشهای بی حساب از دولت چاوز تاثیر گرفته بود. دوم، در طیف محافظه کاران راست افراطی و یا تندرو کشور وقتی به دولت ونزوئلا نگاه میشود از دریچه مقابله امریکا باین کشور توجه میگردد بدون انکه به طبیعت این دولت و دلائل شکست ایدئولوژی چاوزمو و بحرانهاییکه این ایدئولوژِی بخاطر سیاستهای اعمال شده چپ پاپولیستی چاوز و مادرو در این کشور ایجاد کرده است توجه کافی شود. طیف محافظه کار راستگرای کشور ما بجای انکه دخالت امریکا و هر کشور دیگری را در ونزوئلا بعنوان یک معلول ارزیابی کند، انرا در مسند علت مینشاند تا امریکا و غرب ستیزی که نظام سیاسی کشور انرا بعنوان یک ایدئولوژِی هویت بخش انتخاب نموده است توجیه گردد. در کشورهای دموکراتیک اروپائی و در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین مثل برزیل دولت مادرو بعد از انتخابات سال ۲۰۱۸ بعنوان یک دولت غیر قانونی و غیر مشروع تلقی شده است . برای همین اتحادیه اروپا (European Union) و مجمع دولتهای امریکا (The Organization of American States) که بیش از ۱۵ کشور امریکای لاتین را در بر میگیرد دولت مادرو را مشروع ندانسته و مخالفین و رهبری جوان گوایدو (Guan Guaido) را بعنوان رهبر مشروع این کشور برای دوران گذار برسمیت شناخته اند. در امریکاحتی چپ سیاسی در حزب دموکرات مانند سندرز هم اندک مشروعیتی برای مادرو قائل نیست و این درست در حالیست که دولت ترامپ و سیاست خارجی او با انتقادهای شدید از طرف این قشر جامعه امریکا روبرو شده است. در غرب و امریکای لاتین هیچ دولتی فکر نمیکند که دعوا بین ترامپ و مادرو است. همه بر این باورند که بحران ونزوئلا معلول ایدئولوژی شکست خورده چاوزمو است. مخالفین مادرو حد اقل چهار حزب مشهور مخالف در این کشور به سوسیال دموکراسی پایبند مانده اند. مخالفین خودرا بیشتر با ایدئولوژی سوسیال دموکراسی در اروپا نزدیک میبینند تا کاپیتالیسم راستگرای ترامپیسم.
مشکل دیگری که محافظه کاران راست افراطی , و تندروها در ایران پیدا نموده اند هویت دادن سیاسی کشور در سیاست خارجی خود با دولت پوتین و روسیه است. از زمانیکه در سال ۲۰۱۵ میلادی روسیه با حمایت ایران وارد سوریه شده است و خصوصا بدنبال ملاقات رهبر جمهوری اسلامی ایران با پوتین در تهران و خواندن او توسط رهبری با عنوان رهبر “استثنائی”، محافظه کاران راستگرا و افراطی کشور روسیه را یک هم پیمان استراتژِیک، یک پای ائتلاف در منطقه و یک امریکا و غرب ستیز مطلق تلقی نموده و نتیجتا در بحرانهای بین المللی میخواهند به مواضع کرملین و پوتین نزدیک تر شوند. در بحران فعلی ونزوئلا، محافظه کاران راستگرای ایران بخاطر دخالت سیاسی امریکا در ونزوئلا و مخالفت پوتین، بلافاصله خودرا در کمپ شرق در مقابل غرب قرار داده و خارج از اینکه کشورهای دیگری بعنوان مثال مانند برزیل، کانادا، اتحادیه اروپا و یا مجمع دولتهای امریکا، چگونه اوضاع ونزوئلا را ارزیابی مینمایند، چالش سیاسی مخالفین مادرو را دسیسه امریکا دانسته و انرا یک کودتا از طرف واشینگتن تلقی مینمایند. محافظه کاران راستگرا و افراطی ایران و یا پوتینیستهای داخلی برایشان مهم نبوده است که بعنوان مثال پوتین در چچنیا و یا با تاتارهای مسلمان این کشور در روسیه و کریمه چه کرده است. برای انها مهم نیست که روسیه چه رابطه ای با اسرائیل و دولتهای عربی دشمن کشورما برقرار کرده ، یا چند بار تا بحال اعلام نموده است که منافع اسرائیل در سوریه را برسمیت میشناسد و با ایران در ائتلافی نیست و همپیمان منطقه ای کشور ما نیز نمیباشد. انها همچنین سئوال نمیکنند که چرا روسها به اسرائیل اطلاعات در مورد پایگاهای کشور ما در سوریه میدهند تا بمباران شوند. چرا روسیه علی رغم آگاهی از حملات اسراییل نه تنها ایران را با خبر نمی کنند ،‌بلکه سیستم پدافند S300را هم غیر فعال میکنند. ایا این سیاست روسیه برای انها چالشی ایجاد نمینماید؟ انها میخواهند که در سیاست خارجی کشور ما نزدیکتر به سیاستهای خارجی روسیه بماند و در جنگ سردیکه پوتین مجددا بفکر راه اندازی ان با غرب است در این بلوک قرار گیرند. در طول چند هفته گذشته پوتینیستهای وطنی کشور هر تحلیلگری را که میخواست اوضاع داخلی ونزوئلا را به ارزیابی دقیق و مستقلی بگذارد و سیاستهای چپ گرایانه پوپولیستی مادورو را مسئول بحران فعلی ونزوئلا بداند، بباد انتقاد گرفته و انهارا همصدا با دولت ترامپ و امریکا دانستند. متاسفانه گروهی هم در کشور در مقابل موجیکه راستگرایان افراطی، تندروهای داخلی و پوتینیستهای بومی ایجاد نموده بودند ارام گرفتند. بسیاری از اصلاح طلبان زمین بازی را به رقیب سپردند بخاطر اینکه پای امریکا در این بحران در میان بود. استدلال انها این بوده که اگر دولت مادرو سقوط کند، این شیوه ای خواهد شد که امریکا بر ان متکی شده و در مورد ایران اعمال خواهد کرد. این تحلیل نادرست بدون انکه به مختصات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران وونزوئلا تکیه کند و فرقهای انرا مورد ارزیابی قرار دهد باین نتیجه رسیده است. اما در مورد کسانیکه به اوضاع ونزوئلا از دید یک کودتای امریکائی نگاه میکنند و این دخالت را مردود میدانند باید سئوال شود که اگر دخالت خارجی و دخالت ترامپ در ونزوئلا مردود است، چرا دخالت روسیه و اعزام گارهای حمایتی توسط پوتین برای حفاظت مادرو و دخالت در سیاست این کشور توسط مسکو محکوم نیست؟ با کدام استدلال و مدرکی راست افراطی و پوتینیستهای وطنی در کشورما جنبش مخالفین برهبری جوان گوایدو را امریکائی و یک کودتا میداند؟ ایا در ونزوئلا رقابت بین راست و چپ هست؟ ایا پوتین ایکه در همه دنیا از جنبشهای راستگرا حمایت میکند و در کشورهای غربی حامی رهبران راستگرای این کشور هاست، و کوشش میکند که نهادهای دموکراتیک و بین المللی که برای همکاری در سطح جهانی ایجاد شده اند را تضعیف نماید، چگونه وچرا اکنون حامی یک دولت چپ گرا در ونزوئلا شده است؟ بهرحال طرح اینگونه سئولات در این حیطه مغفول مانده و کسی نبوده است تا سئوال کند که ترامپ و پوتین هردو یک ایدئولوژی مشترک دارند و برای نفوذ سیاسی در هر جای دنیا دخالت نموده بدون انکه دلی بمنافع مردم این کشورها بسته باشند. اما ایا مخالفین مادرو هم اینرا نمیفهمیده اند؟ ایا انها بر خلاف مصالح کشور خود و مشروعیت اتحاد مخالفین مادرو حاضرند که جنبش ضد چاوزموئی خودرا با رهبری مثل ترامپ که هیچ مشروعیت جهانی ندارد و سیاست خارجی او در همه جای دنیا مورد انتقاد قرار گرفته است گره بزنند؟ اگر چنین فرض شود کاملا در حق مردمیکه در ونزوئلا در مقابل استبداد ایدئولوژی پوپولیستی چاوزمو ایستاده اند و فقط میخواهند که انتخاباتی ازاد و منصفانه در این کشور برقرار شود بدون شک جفا شده است.
اما در ونزوئلا بلحاظ سیاسی و اقتصادی چه اتفاق افتاده است که این کشور اکنون با یک بحران سیاسی وسیعی روبرو شده است؟ این سئوالیست که باید خارج از دخالت امریکا در این کشور مورد ارزیابی قرار گیرد و پس از تحلیل زمینه های بحران فعلی ونزوئلا به دخالت امریکا و همچنین روسیه و هر کشور دیگری در روند تحولات این کشور پرداخته شود. مشکلات ونزوئلا هم بلحاظ سیاسی و هم اقتصادی از زمان قدرت گرفتن چاوز در این کشور در سال ۱۹۹۹ شروع و شکل گرفته اند. پیش از ان ونزوئلا یکی از ثروتمندترین کشورهای امریکای لاتین با نهادهای دموکراتیک و انتخابی بوده است. اما این نهادهای انتخاباتی بمرور زمان و پیش از بقدرت رسیدن چاوز تاثیرات خودرا در صحنه سیاست این کشور از دست داده بودند. چاوز از دل پوسیدگی و اضمحلال نهادهای دمکراتیک در یک انتخابات ازاد در این کشور پا به عرصه قدرت گذاشت اما نتنها در جهت ثبات و تقویت نهادهای سیاسی و برای استحکام دولتی دموکراتیک قدمی بر نداشت که انهارا تضعیف نموده تا راه را برای استبداد پوپولیسم چاوزی درسایه ایدئولوژی چاوزمو هموار نماید.
وقتی نهادهای دمکراتیک در هر کشوری رو به زوال و پوسیدگی (Democratic Decay) میگذارند، نظام سیاسی ان کشور با خطرات عمده ای خصوصا با برگشت به و استقرار نظمی استبدادی روبرو میگردد. این نظم استبدادی در سالهای ۱۹۹۰ با دو پدیده نظامهای استبدادی رقابتی (Competitive Authoritarian)و نظامهای استبدادی انتنخاباتی (Electoral Authoritarian) شناسائی شده و توسط محققین این حوزه با این نامها هویت پیدا کرده اند. در نظامهای استبدادی رقابتی کسانیکه در قدرت جای میگیرند به ندرت و با پیدایش فرصتهای استثنائی راه را برای افراد تازه در عرصه سیاست و قدرت باز میکنند اما در نظامهای استبدادی انتخاباتی این راه برای همیشه مسدود میکنند. در نظامهای استبدادی انتخاباتی مثل انچه در زیمبابوه در زیر حکومت موگابه پدیدار گشت، با یک کودتا و یا شورش نظم استبداد در هم ریخته و پایان میگیرد. چاوز اولین کودتای نظامی خودر را در این کشور در ۴ فوریه ۱۹۹۲ طراحی میکند که به شکست منجر گردیده و بزندان میرود. دومین کودتای نظامی در ونزوئلا در ۲۷ نوامبر ۱۹۹۲ توسط ارتش و نیروهای بلیوانیریست در درون ارتش در مقابل دولت کارلوس اندرز پرز صورت میگیرد که این کودتا هم نافرجام میماند. چاوز از زندان بیرون میاید و در پایان سال ۱۹۹۸ میلادی در انتخابات این کشور شرکت کرده و بعنوان رئیس جمهور از ابتدای سال ۱۹۹۹ کار خود را شروع میکند. چاوز با شعارهای چپ در این انتخابات پیروز میشود و ارام ارام پایه های ایدئولوژی چاوزمو را در این کشور بنیان گذاری مینماید.
اما ایدئولوژی چاوزمو چیست و با کدامین شاخصه هائی شکل میگیرد؟ چاوزمو (Chavismo) ایدئولوژی تبیین و تعریف شده هوگو چاوز (Hugo Chavez) برای حکومت خود بین سالهای ۲۰۱۳-۱۹۹۹ میلادی در ونزوئلا است. چاوزمو امیخته ای از سوسیالیزم (Socialism)، پوپولیسم چپ گرا (Leftist Populism) ، ناسیونالیسم (Nationalism)، اینترناسیونالیسم چپ در امریکای لاتین (Latin American Leftist Internationalism) و بولیواریینیسم (Bolivarian-Bolivarianism) است. سیمون بولیوار (۱۸۳۰-۱۷۸۳)– Simón José Antonio de la Santísima Trinidad Bolívar Palacios Ponte y Blanco)) ژنرال ارتشی در ونزوئلا بود که برای استقلال کشور خود و چندین کشور دیگر که امروز با نامهای بولیویا، کلمبیا، اکوادور، پرو و پاناما شناخته میشوند بر ضد استعمار اسپانیا جنگید. چاوز با تکیه بر این ایدئولوژی کوشش نمود که اقتصاد وسیاست کشور را تا زمان مرگ خود در سال ۲۰۱۳ در ونزوئلا شکل و هویت دهد. نیکولس مادرو (Nicolas Maduro) که وزیر امور خارجه چاوز در حیات او بود بعد از او و بنا بر توصیه چاوز زمام امور این کشور را تا بحال بدست گرفته است.
دولت رانت خوار نفتی (Petro and Rentier State) : چاوز پایه گذار یک دولت رانت خوار نفتی در ونزوئلا گردید. دولتهای رنتیر نفتی بر در امد نفت متکی میمانند بدون انکه با سرمایه گذاری در بخشهای مختلف اقتصاد خود کوشش کنند که انرا متنوع نموده و یک توسعه پایدار اقتصادی ایجاد کنند. اقتصادیکه متنوع نشد و گوناگونی در ان ایجاد نگردید با نوسانات در بازار دستخوش مشکلات و بحران میگردد. ونزوئلا بزرگترین ذخیره نفت دنیا یعنی ۳۰۰ میلیارد بشکه نفت را داراست. عربستان سعودی ۲۶۷، کانادا ۱۷۰، ایران ۱۵۹ و عراق ۱۴۳ میلیارد بشکه نفت را از اولین تا چهارمین در ذخیره خود دارند. ذخیره نفت ونزوئلا تقریبا دو برابر ایران است. نفت برای اولین بار در ونزوئلا در سال ۱۹۲۰ کشف گردید. این درست حول تاریخیست که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه نفت کشف و استخراج شده است. ثروتمند ترین کشور امریکای لاتین امروز بخاطر سیاستهای نادرست اقتصادی در جایگاه یکی از بدترین اقتصادهای منطقه خود و دنیا قرار گرفته است. دولتهای نفتی (Petro State)با مشخصات زیرین هویت پیدا میکنند.
۱. در امد دولت بطور عمده بر نفت و گاز متکی میشود
۲. قدرت اقتصادی و سیاسی در دست گروه مخصوصی از نخبگان سیاسی متمرکز میگردد
۳. نهادهای سیاسی بسیار ضعیف و فساد اقتصادی گسترده میشود
دولتهای رانت خوار نفتی در اقتصاد خود با پدیده ای روبرو میشوند که اقتصاددانان بان بیماری هلندی (Dutch Disease)میگویند. در کشورهای نفت خیز در امد نفت به ازدیاد ارز خارجی که به صندوق دولت ریخته میشود منتهی میگردد. ذخیره ارزی بالا بعنوان یک پشتوانه به افزایش ارزش پول ملی کمک میکند. وقتی ارزش پول ملی بالا میرود، خرید محصولات دیگر داخلی از خارج گرانتر میشود که نهایتا به صادرات محصولات غیر نفتی ضربه میزند. اگر دولتی نتواند از این ارز خارجی برای رشد بقیه بخشهای اقتصاد خود کمک گیرد، بر حجم واردات اضافه میگردد و کشور نهایتا صادر کننده نفت وواراد کننده بقیه محصولات بکشور خود میگردد. در این رابطه کشور با ازدیاد حجم بیکاری بخاطر افزونی وارادات میگردد. کشور هلند در سال ۱۹۵۹ میلادی بخاطر کشف گاز در دریای شمالی با این مشگل روبرو گردیده و میزان بیکاری از ۱% به بالای ۵% افزایش پیدا کرد. در سالل ۱۹۷۰ باز چنین اتفاقی برای کشور انگلیس افتاد. با ازدیاد چهار برابری قیمت نفت در این سال، دولت انگلیس مشغول حفاری در دریای شمالی در بخش ساحلی اسکاتلند گردید. بخاطر صادرات نفت، ارزش پوند انگلیس بالارفته و کارگران در بخشهای مختلف صنعت در این کشور تقاضای دستمزد های بالاتری نمودند. با ازدیاد دستمزد هزینه تولید محصولات دیگر در این کشور بالا رفته که بر قیمت این محصولات تولید شده اضافه نمود. لذا محصولات انگلیسی بخاطر گرانتر شدن نمیتوانستند در بازار جهانی با بقیه محصولات مشابه از کشورهای دیگر رقابت کنند. نتیجتا این کشور با مشکل صادرات محصولات خود روبرو گردیده و یک رکود اقتصادی چشمگیری این کشور را فرا گرفت. بیماری هلندی دو ضربه دیگر نیز میتواند بر اقتصاد هر کشوری بزند؛ اول عدم تولید نیروی کار در بخشهای دیگر اقتصاد کشور و دومی کاهش نیروی کار در بخشهای دیگر اقتصاد نظیر تولید و کشاورزی میباشد. کشورهاییکه اقتصادشان متکی به نفت میماند با چالشهای دیگری نیز در اقتصاد خود روبرو میگردند. با بالا و پایین رفتن قیمت نفت، اقتصاد کشور با چالشهای بزرگی در زمینه اشتغال، فرار سرمایه و ناتوانیهای کلی در اقتصاد روبرو میشود. دولتهای نفتی همچنین نمیتوانند روابط نزدیکی با جامعه خود بر قرار نموده بخاطر اینکه برای تولید در امد کمتر بر مالیات تکیه میکنند و بیشتر بر در امدیکه از نفت ایجاد میگردد. اگر هم مجبور شدند بر مالیات تا حدودی تکیه کنند بخاطر در امد از نفت که در کنترل انهاست ، خودرا جوابگوی مطالبات مردم نمیدانند. باین پدیده در علوم سیاسی نفرین نفت (Oil Curse)میگویند.
ونزوئلا از ابتدای اکتشاف و استخراج نفت نمونه یک دولت نفتی است. از سال ۱۹۲۲ اولین کمپانی تولید کننده نفت در زمان دیکتاتوری جنرال جوان وینسنت گومز (۱۹۳۵-۱۹۰۸) در این کشور کمپانی رویال داتچ شل بوده است. بیش از صد کمپانی کوچک دیگر در این کشور برای استخراج نفت در سالهای ۱۹۲۰ مشغول بکار شده و حجم تولید سالانه نفت از این کشور در این سالها از بیش از یک میلیون به ۱۳۷ میلیون بشکه رسید. این حجم تولید تا سال ۱۹۲۹ دومین حجم تولید بعد از امریکا بود. بعد از مرگ گومز در این کشور در سال ۱۹۳۵ بیماری هلندی (Dutch Disease) در صحنه اقتصاد این کشورکاملا بروز نمود. از این تاریخ به بعد، نفت بیش از ۹۰% صادرات این کشور را بخود اختصاص داد. تا سال ۱۹۳۰ حدود ۹۸% صادرات نفت این کشور در کنترل انحصاری سه کمپانی رویال داتچ شل (Royal Dutch Shell) ، استاندارد اویل (Standard Oil) و گلف (Gulf) بود. در سال ۱۹۴۳ قانون هایدرو کربون (Hydrocarbon Law) از کمپانیهای نفتی فعال در این کشور خواست تا نیمی از سود خودرا به خزانه دولت این کشور واریز نمایند. بفاصله شش سال بعد از وضع این قانون، در امد دولت ونزوئلا از نفت به شش برابر رسید. در سال ۱۹۵۸ بعد از سالها دیکتاتوری، اولین دولت دموکراتیک در این کشور انتخاب گردید. سه حزب سیاسی که دستی در قدرت این کشور داشتند در قراردادی بنام (Punto Fijo Pact) تصمیم گرفتند که در امد نفت این کشور به خزانه این سه گروه بمیزان تعداد رایی که هرکدام در انتخابات کسب مینمایند تقسیم گردد.
در سال ۱۹۶۰ کشور ونزوئلا به اوپک ملحق گردید. سالهای ۱۹۷۰ قیمت نفت در بازار جهانی چندین برابر گردید. در سال ۱۹۷۳ و بدنبال تحریم نفت کشورهای عربی (Arab Oil Embargo)برروی حامیان اسرائیل، در امد نفتی ونزوئلا چهار برابر گردیده و این کشور ثروتمندترین کشوردر امریکای لاتین شد. ثروت عظیم این کشور برای جمعیتی کوچک از یک طرف و از طرف دیگر نهادهای دموکراتیک بدون ثبات اجازه نداد تا کشور از فساد گسترده مصون بماند. تخمین های زده شده اینست که بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۷ حدود ۱۰۰ میلیارد دلار از خزانه این کشور اختلاس شده است. در سال ۱۹۷۶ رئیس جمهور کارلوس اندرز پرز نفت این کشور را ملی کرد و کمپانی نفت ونزوئلا (Petroleos de Venezuela-PDVSA) برای اولین بار ایجاد گردید. پرز اجازه داد که این کمپانی با کمپانیهای خارجی وارد قرار داد گردد مادامیکه ۶۰% سهام کمپانیهای جدید در زیر کنترل دولت ونزوئلا بماند.
چاوز رئیس جمهور میشود: درسال ۱۹۹۸ هوگو چاوز که بعد از کودتای ناموفق خود در سال ۱۹۹۲ از زندان ازاد شده بود در انتخابات شرکت نموده و در زیر یک پلاتفرم سوسیالیستی بعنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شد. فقر وسیع در این کشور و شعارهای پوپولیستی چاوز، پلاتفرم سیاسی او را بسیار جذاب نموده بود. با این پلاتفرم، او تعهد داد که اختلاف طبقاتی و فقر را در این کشور کاهش دهد. در ابتدای حکومت خود و برای چند سالی، چاوز موفق شد که با اتخاز سیاستهای مختلف ، فقر را در کشور خود تا سقف ۲۰% کاهش دهد. اما نهادهای سیاسی بی ثبات نیازمند به ترمیم برای برنامه ریزیهای اقتصادی درازمدت بودند. کشور اخرین چیزیکه در این برش از تاریخ خود نیاز داشت یک نظام استبدادی و اینبار بنام سوسیالیسم بود. سیاستها و تصمیمات اولیه او در مورد صنعت نفت در این کشور به کاهش تولید نفت انجامیده اما مجددا در پایان سالهای ۱۹۹۹ و ابتدای ۲۰۰۰، تولید نفت این کشورافزایش پیدا نمود. در سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۲ کارگران شرکت نفت ونزوئلا برای دستمزد و شرایط بهتر کاری دست به اعتصاب زدند. چاوز هزاران کارگر اعتصاب کننده را از کار خود بر کنار و اخراج نمود. این اولین باریست که چاوز چهره استبدادی خود را نشان داده و بعنوان یک دولت سوسیالیست حاضر نشد که به درخواست کارگران و شهروندان کشورخود عکس العمل مثبت نشان دهد. با اخراج این کارگران، صنعت نفت ونزوئلا ضربه بزرگی در زمینه تخصصهای لازمی که این صنعت بدان نیازمند بود خورد. از ابتدای سالهای ۲۰۰۵ چاوز بچندین کشور سوسیالیست و کمونیست منطقه مثل کوبا نفت خودرا با قیمت بسیار ارزانی صادر مینمود. سوسیالیسم چاوزی در زیر ایدئولوژی چاوزمو زودتر از انکه به مشکلات داخلی ونزوئلا توجه کافی نماید و از این کشور فقر زدایی کرده و نهاد سازی سیاسی کند، بفکر بسط، گسترش و نفوذ خود و حمایت از جنبشسهای سوسیالیستی در منطقه افتاد.
افزایش قیمت نفت در ابتدای سالهای ۲۰۰۰ در امدی برای ونزوئلا ایجاد نمود که در تاریخ این کشور بی سابقه بود. برای بهره برداری از و داشتن حمایت طبقه پایین جامعه، چاوز کوشش نمود تا برنامه های وسیعی را در بخش خدمات عمومی برای این بخش از جامعه طراحی و عملی نماید. این برنامه ها در جهت توسعه فرصت اقتصادی و بهبود شرایط اجتماعی برای این طبقه از مردم ونزوئلا بود. او تا حد زیادی از طبقه متوسط جامعه خود چشم پوشیده بود و بدنبال ایجاد برنامه های فقر زدایی و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی برای طبقه پایین جامعه ، نهایتا فساد اداری گسترش پیدا کرده و بسیاری از اطرافیان او در ایجاد این فساد وسیع نقش کلیدی بازی نمودند. در بخش خانه سازی، ایجاد کلینیکهای پزشکی، سواد اموزی و یارانه برای غذای طبقه فقیر این جامعه برنامه ریزی شد و تا میزانی شرایط اقتصادی این طبقه طبق امار سازمان ملل متحد (UN Index) در سال ۲۰۱۳ سامان گرفت اما نسبت به سرمایه ایکه این کشور از طریق فروش نفت جمع اوری کرده بود ناچیز بود. چاوز در بخش فقیر و پایین جامعه بخاطر کمکهای دولت او باین بخش و شعارهای پوپولیستی خود محبوب شده بود اما در بین طبقه متوسط این کشور روز بروز محبوبیت خودرا از دست میداد. طبقه متوسط در هر جامعه ای موتور تحولات اقتصادی و اجتماعیست و اگر دولتی از این بخش حمایت کند، برنامه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ان با موفقیت روبرو میگردد. برنامه های اقتصادی چاوز با مشگلات عدیده ای روبرو گردید و نتوانست حتی برای ان بخش فقر زده جامعه ونزوئلا کار ساز کامل باشد. لذا در تاریخ ۲ ژوئن ۲۰۱۰ چاوز اعلام نمود که برای یک جنگ اقتصادی (Economic War) برنامه ریزی میکند. پس از ۱۰ سال حکومت، نتنها چاوز نتوانسته بود که بطور محسوسی از جامعه فقر زدایی کند، که اقتصاد کشور و نهادهای سیاسی ان با فساد وسیع اداری روبرو شده بودند.
برنامه های اقتصادی چاوز کاملا متکی به در امد نفت بود و او کوشش نکرده بود که از این در امد برای توسعه اقتصادی کشورش استفاده بهینه کند. جفری سگز اقتصاد دادن لیبرال عدالت خواه مشهور امریکا از دانشکاه کلمبیا اعتقاد دارد که در امد نفت در کشورهای نفت خیز و “برای استفاده در برنامه های رفاه اجتماعی در ابتدا میبایست بعنوان یک پلاتفرمی برای سرمایه گذاری خصوصی و توسعه اقتصادی دوررس” از ان استفاده گردد. جنگ اقتصادی چاوز نهایتا نتوانست برای کشور موثر واقع شده و با افزونی هزینه و ریخت و پاشهای غیر معمول، کنترل قیمتها و بقیه سیاستهای نادرست او، راه برای ازدیاد فقر، تورم بالا و کمبود در ونزوئلا هموار گردید. در زمان مرگ چاوز در سال ۲۰۱۳ و بعلت ریخت و پاشهای نفتی و مالی و فساد درون گروهی او، میزان ذخیره نفت این کشور به نصف و میزان بدهی خارجی ان به دوبرابر رسید. در حیات او و خصوصا بعد از سالهای ۲۰۱۰، ونزوئلا وارد حیطه بیماری هلندی(Dutch Disease) شده بود. ونزوئلا بعنوان یک کشور رانتی نفتی بیش از هر زمان دیگری اقتصادش بر نفت متکی مانده و تورم سرسام اور و فساد گسترده، اقتصاد این کشور را فلج نمود.
با فوت چاوز، انتخابات ریاست جمهوری در این کشور بر قرار گردید. در این انتخابات نیکولس مادرو با اختلاف ۲۳۵,۰۰۰ رای یعنی حدود ۱.۵% کل اراء بر رقیب خود هنریک کپریلس ردونسکی در انتخاباتی پیروز شد که در مورد صحت و عدم مداخله در ان شکهای فراوانی وجود دارد. مادرو با مشکلات اقتصادی بجای مانده از زمان چاوز یعنی تورم بالا و کمبود غذا و مایحتاج زندگی مردم ونزوئلا روبرو گردید. مادرو با تمسک به سنت چپ، امپریالیسم را بخاطر ایجاد حدس و گمان در بازار، مسئول بالا رفتن تورم و کمبود مایحتاج زندگی مردم در کشورخود میدانست. او گفت که جنگ اقتصادی چاوز را با نشانه گرفتن مخالفین و امپریالیسم که در حال توطئه کردن برای کشور ونزوئلا هست را دنبال خواهد نمود. مادرو بدون انکه به ریشه یابی مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور بپردازد، یک جنگ سیاسی تمام عیار را بر ضد مخالفین دولت خود شروع نمود. در ابتدای سال ۲۰۱۴ کشور ونزوئلا وارد یک رکود و بحران اقتصادی بزرگی گردید. در ابتدای ۲۰۱۶ سطح تورم در این کشور به ۶۰۰% رسید. صندون پول جهانی در همین سال تخمین زد که اگر بمشکلات اقتصادی این کشور توجه کافی مبذول نگردد، سقف تورم بمرز یک میلیون در صد خواهد رسید، پیشبینی ایکه در پایان سال ۲۰۱۸ تحقق پیدا نمود. در سال ۲۰۱۴ میلادی قیمت نفت متوسط غربی تکزاس (West Texas Intermediate) و برنت (Brent Crude) از ۱۰۰$ هربشکه به ۵۰$ دلار رسید. در سال ۲۰۱۲ در زمان چاوز و بخاطر سیاستهای او از هر ۱۰۰ دلار در امد دولت ۹۰ دلار ان از نفت و صنایع حول و حوش نفت حاصل میگردید. با افت قیمت نفت در پایان سال ۲۰۱۴، درامد دولت در سال ۲۰۱۵ بشدت تقلیل پیدا نموده و کمتر از نصف گردید. در سال ۲۰۱۶ واشینگتن پست گزارش داد که قیمت دولتی یک گالون (تقریبا ۴ لیتر) نفت یک سنت (یک دلار ۱۰۰ سنت) در ونزوئلاعرضه میشد در حالیکه این رقم با قیمت بازار سیاه و نرخ تبادل دلار به پول این کشور هیچ تطابقی نداشت. دولت چاوز و بعدا مادرو دست بازیگران داخلی وابسته به دولت خود را باز گذاشته بود تا بخشی از نفت این کشور را در بازار سیاه برای منافع شخصی بفروشند. این روشی بود که انها را موفق کرده بود تا در ارتش و بخشهای دیگر کشور حامیان بسیار نزدیکی داشته باشند.
بحران اقتصادی ونزوئلا در دوران چاوز و مادرو به روایت ارقام: اقتصاد ونزوئلا در زمان چاوز هرگز به جاده اصلی خود راه نیافت و روز بروز بدتر شد. در سالهای ۲۰۰۰ ونزوئلا دچار مشکل مسکن خصوصا برای طبقات پائین کشور گردید. در سال ۲۰۰۵ نهادی بنام نهاد سازندگی ونزوئلا (Venezuelan Construction Chamber-CVC)برای ساختن بیش از ۱.۶ (یک ممیز شش) میلیون خانه تاسیس گردید. از ۱۲۰,۰۰۰(صد و بیست هزار) خانه ای که چاوز تعهد نموده تا برای طبقه کم درامد این کشور ساخته شود، فقط ۱۰,۰۰۰ (ده هزار) عدد ان یعنی تعدادی بیش از ۸% تا پایان سال ۲۰۱۰ ساخته شد. در ابتدای سال ، ۲۰۱۱ ونزوئلا به ۲ میلیون محل مسکونی نیازمند بود. چاوز گفت زمینهای بایر را مردم برای احداث خانه های مسکونی تصاحب کنند. خود این فرمان به حرج و مرج داخلی و ساختن خانه های خارج از استاندادرهای معمولی کمک زیادی کرد. کاراکاس در حال حاضر بیش از ۵/۲ (دو و نیم میلیون) زاغه نشین دارد. این زاغه نشینی این شهر را بیک شهر بسیار کثیف تبدیل نموده است. تا پایان سال ۲۰۱۱ فقط ۵۰۰,۰۰۰ (پانصد هزار) خانه مسکونی برای شهروندان کم در امد این کشور ساخته شد که بیش از دو سوم ان توسط بخش خصوصی در این کشور به اتمام رسید. دو شرکت بزرگ مقاطعه کار ایرانی بنام استراتوس و کیسون در این پروژه شرکت نمودند. این دو شرکت همراه با مقاطعه کاران کوچک دیگری فقط توانستند ۱۸,۰۰۰ هزار واحد مسکونی در این کشور ایجاد نمودند. سهم ایران برای خانه سازی در این کشور ۱۵۰,۰۰۰ تعیین شده بود. اما بخاطر مشکلات اقتصادی ونزوئلا نتواستند بکار خود ادامه داده و خصوصا شرکت کیسون در این رابطه ضررهای بیشتری را صاحب شد. شرکت استراتوس که متعلق به شرکت اقتصادی نوین در ایران بود و مجله دنیای اقتصاد را هم چاپ میکند، مجبور گردید که با گذاشتن ماشین الات سنگین در این کشور، پروژه خانه سازی را متوقف کند. البته این دو کمپانی بزرگ در پروژه های صنعتی بزرگ دیگری هم در ونزوئلا شرکت کرده بودند که همه را رها کرده و از این کشور خارج شدند. یک پروژه بزرگ دیگری که متعلق به کارخانه تراکتور سازی تبریز بود و تراکتور در این کشور مونتاژ میکرد با ضرر فراوانی متوقف و این کمپانی از این کشور خارج گردید. علاوه بر شرکت تراکتور سازی تبریز به شرکت کشتی سازی صدرا و صنایع کوچک دیگر هم مانند فرش دست باف ، کارخانه اب معدنی زم زم هم میتوان اشاره کرد. ساختن خانه توسط بخش خصوصی توسط شهروندان ونزوئلا نیز متوقف گردید بخاطر اینکه بسیاری فکر میکردند که دولت این مجتمع های مسکونی را مصادره خواهد نمود. در ژوئیه سال ۲۰۱۱ روزنامه گاردین انگلیس نوشت، “علی رغم شعارهای پوپولیستی چاوز، دولت چپ متکی به ایدئولوژی بلیواریسم هیچ کار جدی در زمینه توزیع ثروت در ونزوئلا انجام نداده است و در امد نفت خرج پروژه های دیگری میشود که هیچ جائی برای ساختن مسکن نمیگذارد.” در سال ۲۰۱۲ مصالح ساختمانی نیز با کمبود در بازار مواجه گردیده و خصوصا تولید میله های اهن که در ساختمان بکار میرفت با کمبود پس از ۱۶ سال مواجه میشد. در سال ۲۰۱۳، ۳ میلیون خانه مسکونی در این کشور مورد نیاز بود که دولت قادر نبود در این راستا فعالیتی از خود نشان دهد. کمبود مسکن در زمان مادرو ادامه پیدا نمود و او فرمان داد که از اهن ماشینهای اسقاط شده برای تولید میله های اهن برای ساختمان استفاده گردد. در سال ۲۰۱۴ دولت مادرو اعلام نمود که کسانیکه دو و یا سه خانه برای اجاره دارند، میبایست این خانه های اضافی را با قیمتی که دولت مشخص میکند بفروشند. خود این فرمان و تبعات ان نتنها بر حجم نارضایتی مردم اضافه مینمود که بر دامنه فساد گسترده هم می افزود. در سال ۲۰۱۶ بسیاری از کسانیکه توانسته بودند مالک خانه های دولتی گردند و در انها زندگی کنند، برای کمبود برق، اب و غذا بتظاهرات عظیمی دست زدند. کمبود برق و اب در این کشور بمرور زمان شدت روز افزونی بخود گرفت. در حال حاضر داشتن برق یا قابل پیشبینی نیست و در نقاط زیادی از کشور، مردم بیش از نیمساعت در روز اب و یا برق ندارند.
در بخش قرض دولت، ارقام تکان دهی را میتوان مشاهده نمود. اخرین رقمیکه مجله اکونومیست برای قرض این کشور در سال ۲۰۱۷ تخمین زده است بیش از ۱۰۵$ میلیارد دلار است. این رقم بطور متوسط بیش از ۴۲% تولید ناخالص بین سالهای ۲۰۱۷-۱۹۹۴ این کشور بوده است. این رقم در سال ۲۰۱۳ طبق این امار بمرز بیش از ۷۲% تولید ناخالص این کشور میرسد. بعد از سالهای ۲۰۱۷ و ضع اقتصادی این کشور و قرض ان وخیم تر شده و بسیاری حدس میزنند که این رقم به بیش از ۱۰۰% تولید ناخالص این کشور در سال ۲۰۱۸ رسیده باشد. بانک مرکزی ونزوئلا در سال ۲۰۱۴ اعلام کرده است که ۵۵% این قرض مربوط به اوراق خزانه داری و بانک هاست. ۲۱% این قرض مربوط به شرکت نفت این کشور و ۱۵% قرضهای مستقیم خارجی و ۹% مربوط به بخشهای مختلف اقتصادی کشور است.
کمبود مایحتاج زندگی مردم از قبیل غذا، پوشاک ودارو بیشتر به سیاستهای اقتصادی و کنترل قیمتهای دولت چاوز بر میگردد. در دوران دولت مادرو با سیاست دریغ نمودن ارز خارجی به وارد کنندگان محصولات مایحتاج خارجی، این کمبود به اوج خود رسیده و ونزوئلا را در شرایر بسیار بحرانی قرار داده است. کمبود در تمام مایحتاج زندگی از قبیل ارد، شیر، انواع مختلف گوشت، برنج، قهوه، کره و روغن بشدت محسوس است. قفسه های فروشگاههای مواد غذائی اکثرا خالیست و بسیاری از مردم به خوردن میوه های وحشی و یا جستجو در ظرفهای اشغال منطقه ای روی اورده اند. بسیاری در صفهای طویل برای ساعتها منتظر میمانند اما نهایتا قادر نمیوشند که مایحتاج زندگی خود را خریداری نمایند. بخاطر مشکلات ، اقتصاد این کشور در سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۶% انقباض و افول و افت داشته است. اخرین امار از سال ۲۰۱۶ است که انقباض و افت اقتصادی در این کشور بمرز ۱۷% رسیده است. اماری از سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ در دست نیست اما نباید شک کرد که با اضمحلال اقتصاد در این کشور، بر حجم انقباض اقتصادی و افت ان بشدت افزوده است.
ارزش پول این کشور بطور مرتب در طول سالهای گذشته تنزل پیدا کرده است. از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸ شش بار ارزش پول این کشور با تغییرات سخت نزولی روبرو بوده است. در اگوست ۲۰۱۸ ارزش پول ونزوئلا ۷۵۰,۰۰۰ (هفتصد و پنجاه هزار) بار کمتر از ارزش ان در اگوست سال ۲۰۱۲ شده است. اولین بار دوسال و دو ماه طول کشید تا پول این کشور ۹۰% ارزش پول خود را از دست بدهد اما در پایان سال ۲۰۱۸ فقط چهار ماه طول کشید تا پول این کشور کاملا بی ارزش گردد. تورم در این کشور در سال ۲۰۱۴ در مرز ۶۹% تخمین زده شده است. نرخ تورم در سال ۲۰۱۵ به ۱۸۱%، در سال ۲۰۱۶ به ۸۰۰%، در سال ۲۰۱۷ به مرز ۴,۰۰۰% و در پایان سال ۲۰۱۸ به ۱,۶۹۸,۴۸۸% (یک میلیون و ششصد و نود هشت و چهارصد و هشتاد و هشت) رسیده است. این میزان تورم در پایان سال ۱۹۸۸ بحران بسیار عمیق ووسیع اقتصادی این کشور را نشان میدهد. در اگوست سال ۲۰۱۸ مادرو اعلام نمود که دولت ۵ صفر را از جلوی پول (بولیوار) این کشور حذف مینماید. این تنها راه دولت برای مبارزه با تورم فوق العاده بالای این کشور بوده است. طبق اطلاعاتیکه سازمان بین المللی خطوط (International Air Transport Association)هوایی منتشر نموده است، دولت ونزوئلا حدود ۴ میلیارد دلار از خطوط هوائی خود را تصاحب نموده و بان مقروض است. شرکتهای هوائی کانادا، الیتالیا و لوفتهانزا، با بسیاری از خطوط هوایی کشورهای دیگر پروازهای خودرا به ونزوئلا متوقف نموده و گروه دیگری پروازهای خود را باین کشور تقلیل داده اند.
امار نرخ بیکاری فقط در ژانویه سال ۲۰۱۶ توسط دولت این کشور برابر با ۱۸% اعلام شده است. دولت این کشور در طول سه سال گذشته هیچ اطلاعاتی در این رابطه منتشر نکرده است. امار مختلف نشان میدهد که ونزوئلا اکنون یکی از فقیر ترین کشورهای دنیاست. سازمان شفافیت جهانیInternational Corruptions Perception Index) (Transparencyونزوئلا را هشتمین کشور در لیست بیست کشور با فساد بالای دنیا اعلام نموده است. در سال ۲۰۱۴ سازمان گالوپ (Gallup)در یک سرشماری از مردم این کشور اعلام نمود که بیش از ۷۵% مردم این کشور اعتقاد دارند که فساد گسترده در دولت مادرو شکل گرفته است. سه دانشکاه از درون ونزوئلا با طراحی یک سرشماری (Venezuela’s Living Condition Survey-ENCOVI) اعلام نمودند که ۷۵% مردم این کشور بخاطر کمبود غذا و تغزیه کافی در سال ۲۰۱۶ بیش از ۸ کیلو وزن از دست داده اند. در سال ۲۰۱۷ ادامه این امار گیری نشان داد که ۶۴% مردم این کشور حدود ۱۱ کیلو وزن بخاطر عدم دسترسی به غذا و تغزیه کافی از دست داده اند. ریکاردو بوسکن که مسئول نهاد دولتی جمع کردن اشغال در شهر ماراکایبو است، در سال ۲۰۱۷ اعلام نمود که از هر ۱۰ کیسه اشغال ۶ عدد ان توسط افرادیکه بدنبال غذا بوده اند باز شده است. در توزیع غذا در این کشور، ارتش یک شبکه فسادی عظیم ایجاد نموده است. از زمانیکه محموله غذا به بندرهای این کشور میرسد تا مکان توزیع و فروشگاهها، ارتش باشکال مختلف در این پروسه دخالت دارد. این دخالت نتنها به رشد فساد کمک نموده است که دسترسی به غذا را برای ارتشیان و خانواده های انها مقدور ساخته است. بسیاری اعتقاد دارند که متکی شدن ارتش باین شبکه از روحیه شورش در ارتش کاسته است.
دولت چاوز با دولتی کردن بهداشت و سلامت در این کشور هرگز موفق نشد که نظام پزشکی و درمان موفقی در این کشور ایجاد نماید. بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ کشور بیش از گذشته به واردات متکی شد. همانند کمبود در بخشهای دیگر اقتصاد کشور، دارو ووسائل پزشکی هم از این کمبود بی بهره نماند. بهمین علت دولت چاوز اجازه نداد که دیگر عدد و ارقام در مورد سلامت و بهداشت کشور منتشر شود. وزرای مختلف بهداشت این کشور کرار به کمکاری متهم شده و از کار خود بر کنار میشدند. کارمندان وزارت بهداشت هم از شرایط اقتصادی سوء استفاده کرده و این مجموعه را بیشتر بفساد میکشیدند. در زمان مادرو، دولت او هرگز منابع مالی کافی به وزارت بهداشت این کشور اختصاص نداد. ۹ از ۱۰ پزشک در ونزوئلا گزارش داده اند که بیمارستانهای این کشور تنها حدود ۷% از منابع مورد نیاز را برای درمان مردم داشته اند. در سال ۲۰۱۴ پزشگان در بیمارستان دانشگاه پزشکی کاراکاس در حالیکه ۳۰۰۰ بیمار را در نوبت برای جراحی داشته اند، بخاطرکمبود امکانات از عمل جراحی خودداری نموده اند. در سال ۲۰۱۵ فقط ۳۵% تختهای بیمارستانها این کشور برای نگهداری بیماران امادگی داشته اند و ۵۰% از اطاقهای جراحی کل بیمارستانهای این کشور میتوانستند از امکانات نسبی برای جراحی برخودردار باشند. در مارچ ۲۰۱۵ صلیب سرخ ونزوئلا (Rede de Medicos por la Salud) اعلام نمود که کشور با کمبود ۶۸% لوازم جراحی و ۷۰% کمبود دارو روبروست. در می ۲۰۱۵ فدراسیون پزشکان ونزوئلا اعلام داشت که ۱۵,۰۰۰ پزشک این کشور بخش دولتی بهداشت و درمان این کشور را بخاطر کمبود دارو وامکانات رها کرده اند. در سال ۲۰۱۶ تعداد مرگ نوزدان(Infant Mortality) 30% افزایش پیدا نموده و تعداد ۱۱,۴۶۶
بران افزوده شده است. ، مرگ در حین زایمان (Maternal Mortality) هم بیش از ۶۵% افزایش یافته و تعداد ۷۵۶ افزونی داشته است.

در سال ۲۰۱۶ بر حجم بیماران مبتلا به مالاریا بیش اپز ۷۶% یعنی ۲۴۰,۶۱۳ افزوده گردید. دیفتری که در سال ۱۹۹۹ در این کشور ریشه کن شده بود مجددا در بین بیماریها در ونزوئلا ظهور پیدا کرد. مالاریا که در سال ۱۹۶۱ در این کشور از بین رفته بود مجددا با هزاران بیمار خودرا نشان میدهد. پروسه و مکانیزمهای پیشگیری از این بیماری کاملا از بین رفته است. امار نشان میدهد که ۳۰۰ نفر در بین هر ۱۰۰,۰۰۰ جمعیت این کشور در حال حاضر به مالاریا مبتلا هستند. بیماریهای دیگری نظیر ایدز در بین بیمارانیکه باین ویروس مبتلا هستند رو به افزایش است و بسیاری از بیماران را بخاطر اینکه داروهای لازم وجود ندارند تا از پروسه های نهایی این بیماری جلوگیری بعمل اورند بمرگ تهدید میکند. بغیر از بیماریهایی مثل مالاریا، بیماریهای دیگری نظیر شیکونگونیا (Chikungunya)، زیکا (Zika) و دنگو (Dengu) که بیماریهای خطرناک و کمیابی هستند مجددا در حال بروز در این کشور هستند. در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۷ روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد که تحقیق در مورد ۲۱ بیمارستان در این کشور نشان میدهد که انها بخاطر رجوع کودکانی که دچار سوء تغزیه هستند بسیار زیر فشار بوده ووضع شکننده ای را مشاهده میکنند. پزشکان این بیمارستانها به گزارشگر نیویورک تایمز گفته اند که این وضعیت پیش از مشکلات اقتصادی این کشور هرگز سابقه نداشته است. دولت این کشور اجازه نمیدهد که اماری در مورد بهداشت و سلامت در این کشور انتشار یاید و پزشگان بسیاری نگران هستند تا امار و ارقامی در رابطه با فوت و بیماریهایکه دولت را مقصر بروز انها قلمداد میکند منتشر کنند. بر تعداد بیماران روانی در این کشور بشدت افزوده شده است. میزان خودکشی در بین سالمندان ۶۷% ازدیاد پیدا کرده و در بین جوانان ۱۸% افزونی داشته است. سازمان نگبهان حقوق بشر در سال ۲۰۱۵ اعلام نمود که “ما به ندرت دیده ایم که دسترسی به دارو و نظام سلامت در کشوری باین شکل دچار اضمحلال مطلق گردد، این فقط در کشورهای جنگ زده مقدور میباشد.”
در مورد وقوع جنایت و وقوع قتل در این کشور، ارقام بسیار تکان دهنده ای بچشم میخورد. طبق اماریکه گروه مشاهده خشونت در ونزوئلا (Observatory of Venezuelan Violence) در سال ۲۰۱۵ انتشار داده است تعداد ۲۷,۸۷۵ در این کشور در این سال به قتل رسیده اند. در این کشور این میزان ۹۰ نفر در ۱۰۰,۰۰۰ نفر است در حالیکه در جامعه امریکا که میزان این نوع خشونت ها نسبت به بقیه کشورهای دموکراتیک بسیار بالاست این میزان ۵ نفر در ۱۰۰,۰۰۰ است و این میزان در یک کشور دیگر پر خشونت در امریکای لاتین یعنی برزیل ۳۰ در هر ۱۰۰,۰۰۰ است. در سال ۲۰۱۸ در ونزوئلا این میزان به ۲۳,۰۴۷ تقلیل یافته است که کمی بیشتر از ۸۱ نفر در ۱۰۰,۰۰۰ است. مجله نیویورکر در سال ۲۰۱۸ این میزان خشونت را در ونزوئلا بالاترین در دنیا اعلام نمود. لوس انجلس تایمز در همین سال خبر داد که قوه قضائیه ونزوئلا به کمتر از ۲% پرونده های جنایت قتل در این کشور رسیدگی میکند. در مقابل شیوع جنایت قتل و میزان بالای ان، دولت این کشورتصمیم گرفته است که داشتن و حمل اسلحه توسط شهروندان این کشور را غیر قانونی اعلام نماید. تخمین زده میشود که مردم این کشور بیش از ۶ میلیون اسلحه شخصی داشته باشند. در سال ۲۰۱۳ فقط ۳۷ شهروند این کشور اسلحه های خود را بطور داوطلبانه تحویل دولت داده اند. دولت فقط موفق شده است که در طول این سالها کمتر از ۱۳۰۰ اسلحه را مصادره کند. در حال حاضر دولت مادرو بجز ارتش، گروههای طرفدار میلیتنت و ستیزه جوی خود را مسلح کرده تا بتواند از خود در مقابل مخالفین با متویل شدن به خشونت دفاع کند. این گروههای میلیتنت لباس شخصیهای این دولت را تشکیل میدهند که در تظاهرات مخالفین دولت ، بجان مردم افتاده و خشونت میورزند. بعد از کودتای ۲۰۰۲ برای سرنگونی چاوز، او تصمیم گرفت که گروههای میلیتنت حامی خود را مسلح کند. این اسلحه بدستان در اکثر قتلهای این کشور شریک بوده و حراسی نداشته اند که با ادم ربائی و یا ورود بمحافل عمومی و خصوصی با زور از مردم رشوه اخذ نمایند. یکی از دلائل بالا رفتن میزان جنایت قتل در این کشور دسترسی این گروه های ماجراجوی حامی دولت است. گویا همه دولتهای مستبد و خشونت طلب از این لباس شخصیها برای سرکوب استفاده میکنند. در ترکیه و روسیه هم از همین شیوه برای سرکوب استفاده میشود.
میلیون ها شهروند ونزوئلا از این کشور در زمان چاوز و مادرو مهاجرت نموده اند. در نوامبر سال ۲۰۱۸ کمسیار مهاجرین سازمان ملل (United Nations High Commissioner for Refugees-UNHCR) وسازمان بین المللی مهاجرت(International Organization for Migration-IOM) اعلام نمودند که تا بحال سه میلیون نفر از این کشور مهاجرت نموده اند. در سال ۲۰۱۸ هرروز ۵,۰۰۰ نفر از این کشور مهاجرت کرده اند. مهاجرت در این کشور بخاطرنظام پلیسی، کنترل مردم، استبداد دولت، تورم بالا، اضمحلال کامل اقتصادی، میزان قتل و خشونت بالا، کمبود غذا و کلا عدم خوشبینی باینده اتفاق افتاده و ادامه دارد. محققین دانشگاهی و صاحبان مشاغل گفته اند که مهاجرت از ونزوئلا از سالهای پایانی چاوز شروع شده و همچنان ادامه دارد. در یک تخمین علمی نهادهای بینالمللی اغلام کرده اند که اگر وضع ونزوئلا بحرانی بماند، در این سال تعداد مهاجرین این کشور به بیش از ۵ میلیون نفر خواهد رسید. مهاجرین به امریکاری شمالی، کلمبیا، برزیل و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین مهاجرت کرده اند.
سیاست و بحران سیاسی در ونزوئلا: بحران سیاسی فعلی ونزوئلا که از ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹ وارد فاز جدیدی شده است ریشه در اضمحلال کامل اقتصادی این کشور و ایدئولوژی چاوزمو دارد. بر خلاف تصور بسیاری نزاع در ونزوئلا بین راست و چپ نیست که هر دو گروه متعلق به کمپ چپ و سوسیالیسم اقتصادی-سیاسی هستند. اما زودتر از بررسی بحران سیاسی کشور شاید مناسب باشد بدانیم مردم ونزوئلا در مورد بحران فعلی در این کشور چه فکر میکنند و ونظرشان چیست. در سال ۲۰۱۶ سرشماری داتینکرپ (Datincorp) که موسسه معتبری در امارگیری خصوصا در کشورهای امریکای لاتین است نشان میدهد که ۵۹% مردم ونزوئلا چاوز را مسئول بحرانهای فعلی این کشور میدانند. ۱۹% مردم مادرو را مجرم شناخته و ۱۵% فکر میکنند که ایدئولوژی چاوزمو باعث مشکلات فعلی این کشور است. نهایتا در مجموع ۸۰% در صد مردم ریشه مشکلات فعلی را در چاوز، مادرو و ایدئولوزی چاوزمو میدانند. ۱۶% مردم مخالفین دولت را و ۴% سرمایه داران این کشور را مقصر پیدایش بحران فعلی این کشور میدانند. جالب اینجاست که فقط ۲% مردم این کشور امریکا را مقصر بحران فعلی منزوئلا میدانند. در سپتامبر ۲۰۱۸ یک سرشماری دیگری از موسسه مگانالیسیس (Meganalisis) نشان میدهد که بیش از ۸۴% مردم این کشور از دخالت یک نیروی چندین ملیتی در و نزوئلا دفاع مینمایند. یکی از معتبر ترین موسسات امار گیری ونزوئلا، دتانالیسیس (Datanalisis) در سرشماری دیگری در نوامبر ۲۰۱۸ نشان میدهد که وقتی از مردم کشور در مورد یک دخالت نظامی خارجی سئوال میشود تا مادورو را بر کنار کند، فقط ۳۵% جمعیت این کشور با ان موافقت میکنند. این نشان میدهد که اگر چه شهروندان این کشور با دخالت غیر نظامی یک نیروی چندین ملیتی در این کشور موافقت میکنند اما اکثر شهروندان این کشور با دخالت نظامی در ونزوئلا موافق نیستند. این امار بدون شک بر استراتژی مخالفین تاثیر بسزایی داشته که به روشهای قانونی و سیاسی متوسل گردیده که در بخشهای بعدی بان پرداخته خواهد شد.
برای اولین بار بعد از سال ۱۹۹۹، مخالفین سیاسی ایدئولوژِی چاوزمو و مادرو توانستند در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۵ اکثریت کرسیهای مجلس ملی (National Assembly)این کشور را تصاحب کنند. بنبال انتخابات مجلس ملی و پیروزی مخالفین، در روزهای اخرین مجلس گذشته، این مجلس دیوان عالی عدالت (Supreme Tribunal of Justice)این کشور را از طرفدار مادرو پر نمود تا مخالفین در این نهاد نتوانند در اینده نفوذی در روند تحولات سیاسی کشور داشته باشند. در ابتدای سال ۲۰۱۶ میلادی، دیوان عالی عدالت اعتبار صحت و سقم انتخاب سه تن از مخالفین را در مجلس ملی این کشور به چالش کشید و انهارا از شرکت در این نهاد انتخابی ممنوع اعلام نمود. دیوان عالی عدالت نمیخواست که تعداد مخالفین در مجلس ملی به تعداد اکثریتی برسد که به مخالفین در این نهاد قدرت بیشتری دهد تا مادرو را مستقیما به چالش بکشند. با چندین تصمیم در سال ۲۰۱۷ ، دیوان عالی عدالت قدرت بیشتری به نهاد ریاست جمهوری و شخص مادرو داد. در همین سال تظاهرات بر ضد مادرو، او را تشویق کرد که برای ایجاد یک قانون اساسی جدید، بجای قانون اساسی سال ۱۹۹۹ که در زمان چاوزنوشته شده بود، نهادی را بنام مجلس ملی انتخاب (National Constituent Assembly) تشکیل دهد. بسیاری که حدس زده بودند که این نهاد جدید بعنوان ابزاری در دست مادرو قرار خواهد گرفت تا خودرا در قانون اساسی جدید، که توسط این نهاد نوشته میشود ، رئیس جمهور مادام العمر تعریف نماید، تشکیل این نهاد را محکوم نمودند. ۴۰ کشور دنیا این کار مادرو را محکوم کرده و این نهاد را برسمیت نشناختند. مخالفین شرکت در انتخابات مجلس ملی انتخاب را محکوم نمودند و در ان شرکت نکردند. بخاطر عدم شرکت مخالفین در این انتخابات، حزب اتحاد سوسیالیست (United Socialist Party of Venezuela)ونزوئلا که حامیان مادرو را گرد هم اورده بود، تمامی کرسیهای این مجلس را در ان انتخابات تصاحب نمود. مخالفین کوشش نمودند که با عدم شرکت خود در این انتخابات، برای این نهاد مشروعیتی قائل نگردند. در تاریخ ۸ اگوست ۲۰۱۷، مجلس ملی انتخاب خودرا بعنوان یک نهاد دولتی اعلام نمود و مشروعیت مجلس ملی ونزوئلا که در یک انتخابات ازاد اعضاء ان انتخاب شده بودند را بچالش کشیده و مردود دانست. مجلس ملی انتخاب از این تاریخ به بعد خودرا بجای مجلس ملی نشانده تا بعنوان یک نهاد دولتی مادرو را در مقابل مخالفین و مجلس ملی حمایت کند. تا اینجا مادرو و حامیان او دو کار غیر قانونی انجام داده بودند. کار غیر قانونی اول تغییر اعضا دیوان عالی عدالت بود. اگر تغییراتی در این نهاد میبایست صورت گیرد، این مسئولیت برای مجلس تازه انتخاب شده در سال ۲۰۱۵ میلادی بود. کار غیر قانونی دوم تشکیل مجلس ملی انتخاب بود که در قانون اساسی این کشور جائی نداشت و در یک اجماع ملی برای تشکیل ان تصمیم گرفته نشده بود. بدنبال تصمیم تشکیل مجلس ملی انتخاب، مادرو مجلس ملی ونزوئلا را از تمام قدرت قانونی ان و بعنوان یک نهاد رسمی کشور محروم نمود. مادرو مجلس ملی را که تمام احاد مردم این کشور از طرفداران خود و مخالفین در انتخاب اعضای ان شرکت نموده بودند را غیر قانونی اعلام نموده و تنها مشروعیت مجلس ملی انتخاب را که فقط طرفداران خود در انتخاب اعضاء ان شرکت نموده بودند را برسمیت میشناخت. فکر تشکیل مجلس ملی انتخاب و پیشنهاد ان توسط مادرو صورت گرفته بود. اما خارج از اینکه چه کسی پیشنهاد دهنده تشکیل این نهاد بود، اگر مخالفین در این انتخابات شرکت کرده بودند، که انتخاباتی بدون تضمین برای ازاد و منصفانه بودن بود، باز هم طرفداران مادرو در این مجلس ملی انتخاب کرسیهای اکثریت را کسب مینمودند و مادام العمری ریاست جمهوری مادرو را تضمین میکردند. مادرو از انتخابات سال ۲۰۱۵ مجلس ملی درس خود را گرفته بود. انتخابات ازاد و منصفانه در این کشور همانند انتخابات مجلس ملی در این سال اکثریت را از ان مخالفین میکرد. ونزوئلا از انتخابات چاوز راه طولانی را پشت سر خود گذاشته بود و ایدئولوژی چاوزمو و پوپولیسم مادرو در بین مردم کاملا رنگ باخته بود. چاوز روزی بعنوان قهرمان در یک انتخابات برنده شده بود اما امروز طرفداران او نهایت کوشش را میکنند تا راههای دموکراتیک را برای گردش قدرت مسدود کنند.
در فوریه ۲۰۱۸ ، چهار ماه پیش از موعد انتخابات، مادرو اعلام نمود که انتخابات ریاست جمهوری برقرار میگردد. بسیاری از رهبران مخالف مادرو زندانی شده تا نتوانند در این انتخابات شرکت فعال داشته باشند. مادرو اعلام نمود که فقط احزابیکه در انتخابات اخیر شهرداران کشور شرکت کرده بودند میتوانند در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۸ شرکت کنند. اتتخابات شهرداران کاملا توسط دولت مادرو برنامه ریزی شده بود. سه حزب عدالت اول (Primero Justica)، اراده خلق (Voluntad Popular)، و عمل دموکراتیک (Accion Democratica) که هر سه به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی اعتقاد دارند، انتخابات ریاست جمهوری را با شرایطیکه مادرو اعلام کرده بود، تحریم نمودند. احزاب مخالف دیگر هم بزودی بانها پیوستند. انتخابات انجام گرفت و اتحادیه اروپا و مجمع دولتهای امریکا (AOS) این انتخابانت را ازاد و منصفانه ندانستند. سازمان ملل متحد اعلام نمود که این انتخابات در ونزوئلا کمترین معیارهای یک انتخابات ازاد و قابل قبول را مراعات ننموده است. لذا نتنها در داخل ونزوئلا مخالفین و اکثریت مردم اعتقاد داشتند که مادرو ازادانه انتخاب نشده است که بسیاری در خارج هم این انتخابات را مخدوش و غیر مشروع میدانستند. در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹، پیش از مراسم قسم یاد کردن و تحلیف خود، بسیاری از کشورهای خارجی از مادرو خواسته بودند که بخاطر مخدوش و عدم ازاد بودن انتخابات، به ریاست جمهوری خود ادامه ندهد. انها ادامه ریاست جمهوری اورا بعد از این انتخابات مخدوش مضر برای اتحاد ملی در درون کشور میدانستند. در بین این کشورها امریکا، مجمع دولتهای امریکا و گروه لیما (Lima Group)( منهای مکزیک ( حضور داشتند. در گذشته در تاریخ ۸ اگوست ۲۰۱۷ دوازده کشور عضو گروه لیما دور هم جمع شده بودند تا در مورد بحران سیاسی ونزوئلا با یکدیگر بمشورت بنشینند. کشور های عضو مجمع دولتهای امریکا (AOS) شامل ارژانتین، بولیوی، شیلی، کلمبیا، کوستاریکا، دامنیکن رپاپلیک، اکوادور، السالوادور، گواتمالا، هیتی، هندورس، مکزیک، نیکاروگوا، پاناما، پراگوی، امریکا، اروگوی و ونزوئلا هستند. دوازده کشور عضو گروه لیما شامل، ارژانتین، برزیل، کانادا، شیلی، کلمبیا، کوستاریکا، گواتمالا، هندورس، مکزیک، پاناما و پرو هستند. دخالت مجمع دولتهای امریکا و گروه لیما برای حل بحرانهای ونزوئلا بسیار زودتر از بحران های فعلی و تحولات اخیر در این کشور شکل گرفته بود. یکی از دلائل دخالت این گروهها در بحران ونزوئلا از سالهای پیش، دخالت چاوز در بی ثبات نمودن بعضی از این کشورها و ایجاد عدم امنیت سیاسی در کل منطقه امریکای لاتین بوده است. اوارگان ونزوئلا از سالهای پیش به بسیاری از این کشور مانند کلمبیا و برزیل مهاجرت مینموده اند. بفاصله بسیار کمی و ساعتی بعد از مراسم قسم یادکردن و تحلیف مادرو برای ریاست جمهوری، مجمع دولتهای امریکا که شامل ۱۷ کشور از امریکای لاتین میشوند با تصویب قطعنامه ای دولت مادرو را غیر مشروع اعلام نموده و دولت گوایدو را برای یک مرحله انتقالی برسمیت شناختند. . کشورهای چین، روسیه، ایران، سوریه، ترکیه و البا (کشور کوچکی در کربین که بکمکهای مالی ونزوئلا متکیست) دولت ماردو را برسمیت شناختند. ارتش ونزوئلا تا به امروز حامی مادرو مانده است. سه دلیل برای این حمایت میتوان تصور نمود. اول: سه هزار درجه دار بالای ارتش در این کشور که حجم بالاییست برای ارتش کوچکی مثل ونزوئلا ، سخت در بازار سیاه و فساد گسترده در این کشور ریشه دوانده اند. دوم: بسیاری از انها نگران اینده خود بلحاظ امنیتی هستند. اگرچه گوایدو کرارا اعلام کرده است که همه انها شامل عفو عمومی دولت جدید میگردند اما هنوز از پیوستن انها به دولت جدید خبری نیست. مجلس ملی ونزوئلا در ۱۵ ژانویه قانونی برای عفو عمومی تصویب نمود. سوم: بدنه ارتش که از سیاستهای مادرو راضی نیست، نگران عواقب پیوستن به دولت جدید است. ارتش در حال حاضر میتواند بسیار در بحران فعلی کشور سرنوشت ساز بوده و در این پروسه حامی انتقال قدرت بیک نظم دموکراتیک باشد. رئیس دیوان عالی عدالت، کریستین زرپا، کسیکه به مادرو نزدیک بوده، اعلام کرده است که دولت مادرو مشروعیت قانونی ندارد. زریا همچنین از گوایدو در نامه ای خواسته بود که دولت انتقالی خود را تشگیل دهد. در ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹ تعداد زیادی از ارتشیان و پلیس این کشور که به کشور پرو گریخته اند، حمایت خودرا از دولت گوایدو اعلام نموده اند. چهارده کشور در امریکای لاتتین تابحال با دولت مادرو قطع رابطه دیپلماتیک نموده اند. در ۱۵ ژانویه ۲۰۱۹، نخست وزیر کانادا، جاستین ترودو، مادرو را یک “دیکتاتور نا مشروع” قلمداد نمود.
در ۵ ژانویه ۲۰۱۹ جوان گوایدو توسط مجلس ملی ونزوئلا، که خود رئیس این مجلس بود، بعنوان رئیس جمهور برای دوره انتقال انتخاب گردید. او در بیانیه ای اعلام نمود که “او این مسئولیت را با حمایت تمام مردم ونزوئلا قبول میکند.” مخالفین مادرو با توسل به ماده های ۲۳۳، ۳۳۳، و ۳۵۰ قانون اساسی فعلی ونزوئلا، گوایدو را انتخاب نموده اند. این ماده های قانون اساسی به مجلس ملی ونزوئلا این حق قانونی را میدهد که برای یک مرحله انتقالی و در زمانیکه دولتی در این کشور بهر دلیلی نمیتواند تشگیل گردد، مسئولیت دولت انتقالی را بشخصی واگذار کند تا او دولت تشکیل داده و کشور را برای یک انتخابات ازاد اماده کند. گوایدو در تاریخ ۲۳ ژانویه، در مقابل هزاران تظاهر کننده بعنوان رئیس جمهور این کشور برای یک دوره انتقالی قسم یاد کرد. در نامه ای از طرف کریستین زریا، رئیس دیوان عالی عدالت، که اکنون در پاناما تبعیدیست، گوایدو بعنوان رئیس جمهور قانونی ونزوئلا در این مرحله انتقالی برسمیت شناخته شده است. کلیسای کاتولیک ونزوئلا که با پوپ در رم هماهنگ میکند، حمایت خودرا از دولت گوایدو در مقابل دولت سوسیالیستی مادرو اعلام نمود. در بیانیه کلیسای کاتولیک، دولت مادرو بعنوان یک دولت کمونیست نامشروع مورد خطاب واقع شده است. در کشوری کاتولیک، این حمایت کلیسا از گوایدو باو از طرف نهادهای دینی مشروعیت میدهد.
یک سرشماری تلفنی در دو هفته اول ژانویه ۲۰۱۹ توسط گروه سرشناس هرکون (Hercon) نشان میدهد که حدود ۸۰% مردم ونزوئلا میخواهند که مادرو به ریاست جمهوری خود خاتمه داده و از قدرت بر کنار شود. نزدیک به ۶۹% مردم تصمیم مجلس ملی ونزوئلا را کاملا مثبت و قانونی ارزیابی مینمایند و فقط نزدیک به ۱۶% شهروندان این کشور در این مورد نظر منفی ابراز میکنند. حدود ۶۹% مردم با رئیس جمهوری گوایدو در این مرحله انتقالی موافق و حدود ۲۰% مخالف هستند. در سرشماری دیگری توسط مگانالیسیس (Meganalisis) در تاریخ ۱۹ و ۲۰ ژانویه، حدود ۸۱% مردم این کشور خواسته اند که گوایدو برای این مرحله انتقالی بعنوان رئیس جمهور این کشور قسم یاد کند. در سرشماری دیگری حدود ۸۴% شهروندان این کشور بر یک دولت انتقالی بجای مادرو اصرار میورزند.
در تاریخ ۲۳ ژانویه ۱۹۵۸ هزار تظاهر کننده در ونزوئلا از خانه های خود بیرون امدند تا به عمر یک دولت نظامی استبدادی در زیر حکومت مارکوس پرز جیمنز (۱۹۵۸-۱۹۵۲) در ونزوئلا خاتمه دهند. ۶۱ سال بعد گوایدو مجددا همین روز را انتخاب نمود تا با حمایت مردم این کشور بعمر دولت دیکتاتوری دیگری خاتمه دهد. گوایدو ۳۵ ساله یک مهندس از دانشگاه ورگاس این کشور است. معلم و مربی او لپولدو لوپز(Leopoldo Lopez) رهبر سرشناس و مشهور سیاسی ونزوئلا و بنیان گذار حزب مخالف مادرو، اراده خلق (Voluntad Popular) است. او از سال ۲۰۱۴ میلادی در حصر خانگی بسر میبرد. اراده خلق حزبیست که به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی اعتقاد دارد. سالهای اولیه تجربه سیاسی گوایدو بعنوان یکی از رهبران جنبش دانشجوئی این کشور در مخالفت او با کوشش چاوز برای تغییر قانون اساسی این کشور در سال ۲۰۰۷ شکل میگیرد. این گروه اکنون بنام نسل ۲۰۰۷ (۲۰۰۷ Generation) در صحنه سیاست ونزوئلا شناسائی میگردد. گروهی سوسیالیست و عدالت خواه که در مقابل استبداد و برای تثبیت دموکراسی در ونزوئلا بپا خواسته است. گوایدو شخصیت انچنان شناخته شده ای بغیر از فعالیت او در دوران جنبش دانشجویی نبود تا اینکه توسط اعضاء مجلس ملی این کشور در این سال بعنوان رئیس ان انتخاب گردید. این انتخاب از یک ائتلاف کلی در بین نیروهای مخالف پرده بر میدارد. خبر انتخاب گوایدو در رسانه های کشورهای دموکراتیک غربی بسیار بازتاب داشته است. روزنامه گاردین در شماره ۲۴ ژانویه خود خبر مراسم سوگند و تحلیف گوایدو را روی صفحه اول خود گذاشت و اورا کاندید “تغییر رژیم” در ونزوئلا نامید. این خبر بعنوان بالاترین خبر روز این روزنامه بعد از خبر خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، خوانندگان بیشماری را بخود جلب نمود. این خبر همچنین در تویتر و اینستاگرام یکی از خبرهای بزرگ دنیا بود. این اقبال خبری نشان میدهد که اکثر مردم در کشورهای دموکراتیک در کجای این معادله تغییر در ونزوئلا ایستاده اند.
استراتژی مخالفین مادرو: پیش از انتخاب گوایدو، مخالفین دولت مادرو نتوانسته بودند با یکدیگر توافق نموده و موجبات ایجاد یک اتحاد فراگیر را فراهم اورند. عدم اتحاد بین مخالفین دولت مادرو، اجازه نداده بود که انها بطرح یک استراتژِی واحد برای مقابله با او توفیق یایبند. تا ائتلاف برای انتخاب گوایدو، این بزرگترین ضعف مخالفین مادرو در این کشور بود. پیش از ان، مخالفین بیشتر برروی پیروزی در یک انتخابات غیر ازاد و غیر منصفانه تمرکز نموده بوده و در این رابطه تمام تلاش خودرا مبذول اوردن مردم بپای صندوقهای رای کرده بودند. این استراتزی تا سال ۲۰۱۵ که مخالفین توانسته بودند ۳/۲ (دوسوم ) اراء مجلس ملی را بخود اختصاص دهند کار ساز و موفق بوده اما با مکانیزمهاییکه مادرو بعد از این انتخابات اتخاذ نمود، این استراتژی دیگر نمیتوانست کارایی لازم را داشته باشد. مادرو تمام کوششهای غیر قانونی خودرا بکار گرفت تا نگذارد مخالفین در انتخابات ازاد اکثریت را کسب نموده و یا در نهادهاییکه مانند مجلس ملی اکثریت را دارا بودند موثر واقع شده و قدرت مطلق او را بچاش بکشند. مادرو و دیوان عالی عدالت او حتی در انتخابات مجلس ملی اعتبار سه نماینده انتخاب شده را بچالش کشیدند تا این مجلس نتواند اکثریت مطلقی را برای بچالش کشیدن اسانتر او کسب نماید. مادرو نهایتا نتوانست مجلس ملی این کشور را که مخالفین او اکثریت کرسیهای انرا تصاحب نموده بودند تحمل کند و مجلس ملی انتخاب را تشکیل داد تا از چالش مخالفین مبرا مانده و بتواند رئیس جمهور مادام العمر این کشور بماند.
حدود ۱۵ حزب سیاسی در ونزوئلا وجود دارند. احزاب دموکراسی اول، عمل دموکراتیک، اراده خلق و دوران جدید (Un Nuevo Tiempo) مشهور ترین احزاب و همه به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارند. گوایدو متعلق به حزب اراده خلق است. این چهار حزب در عمل نیرومندترین احزاب در بچالش کشیدن مادرو شده اند. اکثر کرسیهای مجلس ملی توسط این چهار حزب سیاسی تصاحب شده است. بخاطر همین هم مادرو بیشترین فشار خودرا برروی این چهارحزب در صحنه سیاست ونزوئلا متمرکز نموده تا نگذارد که در ائتلافی حد اکثری انها قدرت اورا بچالش بکشند. اما در یک ائتلافی بزرگ این احزاب به نتیجه رسیدند که شرکت در انتخابات دیگر نمیتواند راهکار موفقی برای بچالش کشیدن استبداد در این کشور باشد. لذا تعصمیم گرفتند که با اتخاذ یک استراتژِی جدید که بر قانون اساسی فعلی این کشور تکیه میکرد، ریاست جمهور غیر مشروع و غیر قانونی این کشور را بچالش بکشند. مخالفین مادرو همگی با دخالت نظامی خارجی مخالفند و از ماهها پیش با کشورهای اروپائی، لاتین امریکائی و امریکا وارد یک گفتگو شده اند. اگر چه در ۸ فوریه، گوایدو برای اولین بار از گزینش نظامی هم بحث میکند اما بعید بنظر میرسد که این گزینه نهایتا انتخاب گردد. بسیاری کوشش کرده اند که بحران ایجاد شده بین ونزوئلا را مشکل این کشور با امریکا و ترامپ بدانند اما خارج از مرزهای ایران، روسیه، ترکیه، سوریه که حامیان مادرو هستند، هیچکسی فکر نمیکند که مشکل بین مادرو و ترامپ است. دولت ترامپ با رهبران چهار کشور ونزوئلا، نیکوراگوئه، کوبا و بلیوی سر اشتی نداشته است اما تا بحال برای سرنگونی رهبران هیچیک از این چهار کشور برنامه ریزی دقیقی نکرده بوده است. او ضاع بحرانی ونزوئلا برای ترامپ و نیوکانهایی نظیر بولتون این فرصت را فراهم اورده تا برای شکل دادن سیاست در این کشور تلاش کنند. چاوز با دولت اوباما هم سر اشتی نداشته بود اگرچه اوباما کوشش نمود که در مورد کوبا سیاستهای واشینگتن را با تغییرات کلی روبرو نماید. در چند روز گذشته اتحادیه اروپا یک اولتیماتوم به مادرو داده است که بیک انتخابات ازاد و منصفانه با نظارت سازمانهای بین المللی تن دهد. بعلت عدم تمکین مادرو به یک انتخابات ازاد، در روز دوشنبه ۴ فوریه کشورهای عضو اتحادیه اروپا دولت گوایدو را برسمیت شناختند. عدم انتخابات ازاد در ونزوئلا بسیاری از کشورهای امریکای لاتین را تشویق کرده است تا مادرو را محکوم کنند و دولت اورا برسمیت نشناسند. در هفته گذشته کشور سوئد، کشوری کاملا صلح طلب و دموکراتیک حمایت خودرا از گوایدو برای ریاست جمهوری انتقالی ونزوئلا اعلام نموده است. کشور اسپانیا نیز دولت گوایدو را برسمیت شناخت. حتی پوتین که تلاش میکند دست راستیهای امریکارا عامل بحران در ونزوئلا بداند و حمایت امریکارا برای تغییرات در ونزوئلا یک کودتا میداند، در دو روز گذشته از همه کشورها در سطح بین الملل خواسته است که برای حل مشکلات ونزوئلا تلاش کنند بدون انکه در سیاست این کشور دخالت نمایند. اما تلاش پوتین در این است که مشکلات ونزوئلا را فقط اقتصادی وانمود کند در حالیکه مشکل این کشور ریشه در سیاست یک نظام استبدادی دارد. پوتین در کشور خود خواسته است رئیس جمهور مادام العمر بماند و در این راه از رشد نهادهای دموکراتیک در این کشور جلوگیری بعمل اورده است. لذا حمایت او از مادرو طبیعی بنظر امده ، بخاطر منافع شخصی و نفوذ روسیه در امریکای لاتین است. او هیچ تمایلی برای تشویق اصلاحات سیاسی در این کشور ندارد.
اردوغان یکی از حامیان مادروست. اردوغان در یک مصاحبه اعلام نموده بود که مادرو را تا کودتای نظامیان در کشورش در ژوئیه ۱۵ سال ۲۰۱۶ نمیشناخته است. اردوغان میگوید اولین رهبریکه بعد از این کودتا با او تماس گرفته است تا حمایت خودرا از او اعلام نماید، مادرو بوده است. مادرو ادعا کرده است که اردوغان رهبر یک دنیای چند قطبیست (Multipolar). البته اردوغان که بیک نظم استبدادی خو گرفته است و میخواهد رئیس جمهور مادا العمر ترکیه بماند میبایست مادرو را برای این اظهار نظر ستایش کند. مادرو به ترکیه و اردوغان به ونزوئلا مسافرت نموده اند. بعد از تاریخ ۲۳ ژانویه ۲۰۱۹ که ترامپ دولت گوایدو را برسمیت شناخت، اردوغان اعلام کرده بود که عمل ترامپ اورا به تعجب واداشته است بدون انکه به او انتقاد کند.
دلیل دومیکه ارودغان از مادرو حمایت میکند، روابط مالی غیر شفاف او با کشور ونزوئلا است. بسیاری اعتقاد دارند که این روابط مالی وسیع بوده و امکان انکه با تحریمهای جدید امریکا برروی ونزوئلا، این روابط غیر شفاف علنی گردد بسیار زیاد است. رسانه های دولتی ترکیه دخالت امریکا در ونزوئلا را یک کودتا مینامند. اردوغان و حامیان او سالهاست که بر طبل ناسیونالیسم ضد غربی و ضد امریکائی میکوبند تا بعنوان یک ایدئولوژِی بتوانند اتحاد درون گروهی حامیان اردوغان را حفظ و تقویت کنند. پوتین و ایران هم از همین ایدئولوژی غرب و امریکا ستیز برای حفظ پایگاه درونی سیاسی خود استفاده میکنند. حمایت از مادرو و کودتا خواندن دخالت امریکا در ونزوئلا، همچنین به اردوغان و حامیانش کمک میکند تا مخالفین را از تعامل با نیروهای خارجی پرهیز دهد. این داستان در کشور ما ایران داستان بسیار اشنائیست. مخالفین و خصوصا کسانیکه از خارج به داخل مسافرت میکنند زمانی به جاسوسی برای غرب و امریکا متهم میشوند تا ایدئولوژی غرب و امریکا ستیز نظام و نظامیان بتواند برای حیات خود توجیهی داشته باشد. نهایتا حمایت اردوغان برای مادرو یک موضع صریح بر ضد ترامپ و امریکاست و این عمل بر ایدئولوژی امریکا و غرب ستیز اردوغان هویت و توان میبخشد.
بحران ونزوئلا برای باری دیگر خطوط را بین نظمهای دموکراتیک و استبدادی در دنیا روشن کرده است. در امریکا از چپ تا راست، دولت مادرو را غیر مشروع میدانند. اتحادیه اروپا، مجمع دولتهای امریکا، گروه لیما و کشورهایی مثل سوئد و اسپانیا همه دولت مادرو را غیر مشروع میدانند. سازمان ملل متحد و همه این کشورها انتخابات نمایشی مادرو در سال ۲۰۱۸ را مخدوش و کاملا غیر مشروع میدانند. مخالفین مادرو، گوایدو را بعنوان یک الترنتیو برای دوران گذار به دموکراسی از طریق ایجاد یک انتخابات ازاد میدانند. نه مردم ونزوئلا همانطور که در امار های مختلف نشان داده اند و نه گروههای مخالف بدنبال یک کودتای نظامی در کشور خود میباشند. کلید حل بحران ونزوئلا در مذاکره و توافق نهفته است. مخالفین مادرو نتنها برای اولین بار متحد شده اند که در عین حال بیک استراتژی قانونی برای گذار مسالمت امیز به تغییر و دموکراسی دست یافته اند. این اولین باریست که مخالفین مادرو با تاسی به قانون اساسی کشور بیک تئوری قانونی برای غیر مشروع نشان دادن نظم استبدادی و غیر دموکراتیک مادرو دست یافته اند. طی ماهها گفتگو با کشورهای اروپائی، امریکا و کشورهای امریکای لاتین، مخالفین مادرو نهایتا موفق شده اند که برای این استراتژی قانونی حمایت جهانی کسب نمایند. در امریکا، اروپا و کشورهای امریکای لاتین همه اصرار میورزند که دولت ترامپ بیک راه حل نظامی و عجولانه متوسل نشود. نقش امریکا در این پروسه بسیار مهم میباشد. مقدار بسیاری از نفت ونزوئلا به امریکا صادر میشود تا در این کشور در پالایشگاههای سیتکو (CITCO) تصفیه گردند. نفت دسنگین این کشور برای تصویه به پروسه های خاص تری نیازمند است. دولت ونزوئلا تمام سهام سیتکو را در سال ۱۹۹۹ خریداری نمود. مخالفین با در دست داشتنن اهرم مالی در امریکا، از واشینگتن خواسته اند که اجازه ندهد که سرمایه های نفتی این کشور و در امد حاصله از ان در دست دولت مادرو قرار گیرد. نفوذ امریکا در این چهارچوب بیشتر از همه کشورهای اروپائی و لاتین امریکائ میتواند کار گر باشد. دولت مادرو در گذشته از کمپانی نفتی سیتکو بعنوان وثیقه برای گرفتن قرض از چین و روسیه استفاده کرده است. یکی از دلائل حمایت چین و روسیه از دولت مادرو، همین وابستگی مالیست. قرض ونزوئلا به چنین حدود ۲۰ میلیارد دلار تخمین زده شده است. افریقای جنوبی هم از مادرو حمایت کرده است بخاطر اینکه ان کشور هم با دولت ونزوئلا روابط مالی داشته است.
دولتهاییکه مخالفین مادرو را شریک یک کودتای نظامی امریکائی در ونزوئلا میدانند، چشمانشان را به حقیقت و واقعیت انچه در ونزوئلا گذشته و میگذرد بسته اند. انها از سر خودخواهی ایدئولوژیک و یا منافع مالی نمیخواهند ونزوئلا را خارج دخالتهای امریکائی و یا اروپائی به تجزیه و تحلیل بگذارند. شاید بزرگترین ظالم در حق مخالفین دولت مادرو این باشد که با این اتهام تلاش بیش از یک دهه انها را برای ایجاد نظمی دموکراتیک نادیده بگیریم. عمل ناصواب دوم نادیده گرفتن حق اکثریت مردم این کشور برای ایجاد تغییرات در کشور ونزوئلاست. امار مورد رجوع در این نوشتار نشان داد که مردم ونزوئلا در کجای این بحران ایستاده اند. از همه شاید بدتر دفاع سر سخت دولت روحانی و شخص او از مادرو است. دولت روحانی با نیروهای محافظه کار راست افراطی در داخل همصدا شده و و مشترکا اجازه نداده اند که تحلیلهای مستقل در این رابطه پای به عرصه بحثهای سیاسی در درون جامعه ما گذارد. درست کاری که در سوریه صورت گرفت و نظام خودر در بست در خدمت یک مستبد قرار داده تا نیروهای مردمی را در این کشور قلع و قمع کند، همین کار در مورد ونزوئلا هم در حال انجام گرفتن است. اما تعجب بیشتر در اینجا است که نظام سیاسی کشور و راست افراطی هنوز نخواسته است که از پوپولیسم دوران احمدی نژاد درسی گرفته و واقعگرایانه به اثرات تخریبی این کنشهای سیاسی بیاندیشد. در زیر ایدئولوژی غرب ستیزو امریکا ستیز، دولت روحانی و پوتینیستهای وطنی نمیخواهند اجازه دهند که بدون حب و بغض بحران ونزوئلا به ارزیابی گذاشته شود.

منبع: نشریه میهن

میهن؛ مدل‌های «تغییر» در نیم قرن اخیر در جهان

$
0
0

زیتون- نشریه «میهن» در آغاز پنجمین سال انتشارخویش «مدل های «تغییر» در نیم قرن اخیر در جهان» را موضوع پرونده ویژه شماره ۲۵ خود قرار داده است.

یکی از ویژگی های دوران مدرن کوتاهی عمر رژیم های حاکم است. برخلاف امپراطوری ها، سلطنت ها و حکومتهای چند صدساله قدیم اینک عمر حتی حکومتهای غیرمردمی حداکثر به چند ده سالی معدود کاهش پیدا کرده است. تجربه بشری در جوامع دموکراتیک نیز به چرخشی بودن و محدود و پاسخگو شدن قدرت رسیده است. هر چند برای تحقق عملی و واقعی این آرمان هنوز راه زیادی باقی است.
اما «تغییر» از حکومتهای متمرکز و استبدادی و اقتدارگرا به حکومتهایی نسبتا مردمی تر در جهان با شیوه ها و مدل های مختلفی صورت گرفته است. اگر روزی اهل عرفان برخلاف فقهای جزم اندیش راه های به سوی خدا و آسمان را به عدد خلایق می دانستند! امروز نیز ژرف اندیشان جهان سیاست و مبارزه برخلاف ساده سازان و محدود نگران، راه های به سوی دموکراسی را به عدد جوامع می دانند!
بدین ترتیب در دنیای جدید و به خصوص در نیم قرن اخیر به صورت شتابانی انباشت دانش و تجربه بشری در رابطه با شکل و شیوه های «تحول» در حکومتهای استبدادی و جوامع بسته و شرایط بحران زده زیست مردمان، فزونی گرفته است. براین اساس مرور برخی وجوه اشتراک و افتراق این تغییرات می تواند برای «ما»ی ایرانی درگیر این مسیر سخت و صعب، درس آموز و راه گشا باشد.
حوزه «تحول» در چند دهه اخیر آنقدر اهمیت یافته که عرصه و حتی می توان گفت دانشی در حوزه سیاست به عنوان بحث «گذارشناسی» (ترانزیتولوژی) بنا نهاده شده است. آشنایی با این حوزه ذهن ساده و آغشته به دو خاطره جمعی انقلاب(۵۷) و اصلاح(۷۶ به بعد) بسیاری از ما ایرانیان را ارتقاء می بخشد و با پیچیدگی ها و تنوع این عرصه آشنا می کند. جنبش سبز می توانست تجربه و دانشی را بنا نهد که فراتر از این دوگانه ساده شده (اصلاح-انقلاب) باشد، اما متاسفانه هم بخشی از اصلاح طلبان و هم انقلاب گرایان و سرنگونی طلبانی که در ابتدا با شور و شعف پیگیر این جنبش بودند، از آن فاصله ذهنی و روانی گرفته و شاید به همین خاطر این جوانه نتوانست آن چنان که باید به بار بنشیند و محصولات فکری و تجربی اش دوگانه ساده شده پیشین را گامی کیفی و تاریخی فراپیش ببرد.
پرونده شماره ۲۵ میهن با مرکز توجه قرار دادن این بحث همچون یک ترم فشرده آموزشی برای ناآشنایان با این ادبیات و مرور دوباره و اجمالی آن برای کسانی است که خود پیگیر و مدرسه آموز این عرصه بوده اند.
به نظر می رسد این پرونده می تواند همچون یک متن فشرده آموزشی، در جمع های مطالعاتی، محافل خصوصی، گروه های تلگرامی و… مورد بحث جمعی قرار گیرد.
نکته مهم اما این است که «ایران، ایران است» و در آینده می تواند با الهام و بهره گیری از همه تجارب پیشین اما تجربه جدیدی بر جای بگذارد و بر دانش «گذارشناسی» صفحاتی بیفزاید.
مقاله پایانی این پرونده (راه های «تحول» به عدد جوامع است!) به نوعی جمعبندی فشرده ای از مقالات این شماره است که اکثرا به صورت «مطالعه موردی» هر کدام، یک یا دو کشور را مورد بررسی قرار داده است.

در این شماره میهن این مطالب آمده است:

سرسخن بیست و پنجم
دموکراسی؛ تناقض‌ها و پیش‌شرط‌ها / سعید رهنما
گذار به دموکراسی(از درون یا بیرون؟ توسعه اقتصادی یا انقلاب؟)/ فواد روستایی
موج سوم و الگوهای گذار به دموکراسی / مهرداد مشایخی (میهمان)
آفریقای جنوبی و شیلی؛ پیچ و خم های سیاست در گذار به دموکراسی/ علی کشتگر
اسپانیا؛ «دموکراسی» پیامد فرادستی مصلحت بر عدالت/ بهروز بیات
افغانستان؛ گذر در گذر، باز اما نیازمند گذر! / بهزاد کریمی
ایرلند شمالی؛ موانع اجرای عدالت در دوران گذار چیست؟/ پاتریشا لوندی-عرفان ثابتی
بلغارستان؛ دو گذار تاریخی / ملیحه محمدی
تونس؛ انقلاب «نان و کرامت» / رضا شیرازی
تونس؛ شکسته شدن دیوار ترس / مجتبی طالقانی
تونس و مصر؛ تجربه موفقیت تعامل گرایی و شکست تقابل گرایی / مهدی نوربخش
چکسلواکی؛ گذاری که دو دهه عقب افتاده بود! / بهروز خلیق
چین؛ پیوند سرمایه‌داری جهانی و کمونیسم/ فیلیپ پی. پَن- محسن یلفانی
رومانی؛ سقوطِ دیکتاتور، انقلا‌ب یا کودتا؟ / فواد روستایی
رومانی؛ یک گذار مشکوک / کلودیو کراچیون- محسن یلفانی
سوریه، تونس و مصر؛ وقایع‌نگاریِ سه روز تاریخی / محمدجواد اکبرین
شوروی؛ اقتصاد بی موتور، اصلاحات بی پایگاه و سقوط! / احمد پورمندی
شوروی؛ “گلاسنوست و پرسترویکا”ی دیرهنگام، فروپاشی ناگزیر! / بهزاد کریمی
شوروی؛ ابرقدرتی پوسیده از درون / حسن شریعتمداری
کره جنوبی؛ معجزه «توسعه درونزای برونگرا»/ فریدون خاوند
لهستان؛ عقلانیت و میانه روی مخالفان و حکومت در “گذار به دموکراسی”/ فواد روستایی
لهستان؛ امواج کارگری و توافق نخبگان در گذار به دموکراسی / بهروز خلیق
لیبی؛ گذار از «قبیله پیمانی» تا برزخ «ملت-کشوری»/ مهران براتی
ونزوئلا؛ شکست چاوزمو و ائتلاف مخالفان/ مهدی نوربخش
راه های «تحول» به عدد جوامع است!/ رضا علیجانی
آستانه (تازه های ادبیات فارسی) / شمعانه اصفهانی

نشریه میهن از طریق این لینک قابل دسترسی است:
http://mihan.net/1397/11/16

محمد‌یوسفی، فعال دانشجویی آزاد شد

$
0
0

محمد یوسفی، از فعالان سابق دانشجویی دانشگاه پلی‌تکنیک شامگاه یکشنبه ۲۱ بهمن از زندان اوین آزاد شد.

Risultati immagini per ‫محمد‌یوسفی، فعال دانشجویی آزاد شد‬‎
محمد یوسفی پیش از این یک بار در ۱۶ آذر ۸۸ مقابل دانشگاه پلی‌تکنیک بازداشت و به ۶ ماه حبس محکوم شد.
این فعال دانشجویی همچنین در سال ۱۳۹۳ از سوی قرارگاه‌ثارالله تهران بهمراه عده‌ایی از فعالان فضای مجازی بازداشت و چندماهی در بند ۲الف بود.
یوسفی در این پرونده به اتهام توهین به مقامات به ۲سال حبس تعزیری محکوم و پس از تحمل نزدیک به یک‌سال حبس شامگاه یکشنبه ۲۱ بهمن از زندان اوین آزاد شد.

رییس جمهوری: برای ساخت موشک اجازه نمی‌گیریم

$
0
0

زیتون– حسن روحانی، رییس جمهوری٬ در سخنرانی امروز (۲۲ بهمن) خود گفت: «ما برای ساختن انواع موشک‌های ضدزره و انواع موشک‌های پدافند هوایی و انواع موشک‌های زمین به زمین و دریا به دریا و انواع موشک‌های هوا به هوا از کسی اجازه نگرفته و نخواهیم گرفت. ما همان راه و قدرت نظامی را ادامه می‌دهیم.»

همزمان سپاه پاسداران نیز تعدادی ازموشک‌های بالستیک خود را در مسیر راهپیمایی روز ۲۲ بهمن در چلهمین سالگرد انقلاب اسلامی به نمایش گذاشته است.

در مسیر راهپیمایی تهران موشک‌های قدر، قیام و ذوالفقار به معرض دید راهپیمایان گذاشته شده است.

۱۸ بهمن ماه امیرعلی حاجی‌زاده٬ فرمانده نیروی هوافضای سپا٬ درباره مذاکره موشکی دولت با فرانسه٬ گفت: «صحبت هایی بین آنها در جریان بوده اما کلید موشکی دست دولت نیست.»

حاجی زاده در ادامه با تاکید بر غیر قابل مذاکره بودن توان موشکی گفت: «این قدرت بازدارندگی برای کشور ایجاد شده و به هیچ وجه و با هیچ کس درباره آن مذاکره نمی کنیم.»

پیشتر اتحادیه اروپا با صدور بیانیه‌ای ابراز نگرانی «شدید» خود را از فعالیت موشکی بالیستیکی ایران منتشرکرد.

اتحادیه اروپا روز دوشنبه در جمع‌بندی از موضع خود در قبال ایران اعلام کرد که «شدیداً نگران» فعالیت موشکی بالیستیکی تهران است و از جمهوری اسلامی خواست تا این فعالیت‌ها به‌ویژه پرتاب موشک‌های بالیستیک را متوقف کند.

بیانیه اتحادیه اروپا در ۱۲ بند به طیف گسترده‌ای از موضوعاتی که مرتبط با ایران است از جمله برنامه موشکی بالیستیک، نقش تهران در منطقه، راه‌اندازی سازوکار ویژه مالی و تجاری، پایبندی ایران به تعهداتش در چارچوب برجام و فعالیت‌های خصمانه تهران در برخی از پایتخت‌های اروپایی پرداخته بود.

در این بیانیه تصریح شده بود که «ایران به تلاش‌هایش در زمینه افزایش برد و دقت موشک‌هایش ادامه داده و تعداد آزمایش‌ها و پرتاب‌های موشکی خود را بیشتر کرده است.»

در مقابل اما وزارت خارجه ایران در بیانیه پنج بندی که امروز منتشر شد تاکید کرد که ربط دادن «ساحات» یا همان اینس‌تکس، با نام قبلی سازوکار ویژه برای تجارت، به اف‌ای‌تی‌اف «غیر قابل قبول» است.

در بند اول این بیانیه در مورد سازوکار حمایت از تبادلات تجاری که با عنوان اختصاری «ساحات» از آن نام برده شده، آمده است که جمهوری اسلامی نسبت به مواضع اتحادیه اروپا ملاحظات و نقدهای جدی دارد. این بیانیه ضمن حمایت از ثبت این سازوکار، و انتقاد از اقدام دیرهنگام و ناکافی از سوی طرف‌های اروپایی گفته است که جنبه‌های اقتصادی برجام و انتفاع جمهوری اسلامی از آن اهمیت فراوان دارد و افزوده است که «چگونگی اجرای تعهدات طرف‌های اروپایی برجام می‌تواند ملاک و محکی تعیین‌کننده و اساسی در تنظیم مناسبات آتی ما باشد.»

بند دوم این بیانیه تحت عنوان ادعای طراحی امنیتی در اروپا اظهارات کشورهای عضو اتحادیه اروپا در مورد ارتباط حکومت ایران با اقدامات خرابکاری اخیر در چند کشور اروپایی تکذیب و از ابتدا بی‌اساس و تعجب برانگیز توصیف شده است. وزارت خارجه با با توصیف گروه‌های مخالف به عنوان گروه‌های تروریستی و جنایتکار شناخته شده و انتقاد از اجازه سکونت و فعالیت آنها در کشورهای اروپایی، گفته است که اتهام ارتباط تشکیلات حکومتی جمهوری اسلامی با اقدامات تروریستی اخیر در اروپا سازنده نیست بلکه در راستای اهداف معاندینی است که خواهان تیرگی روابط ایران و اروپا هستند.

بند سوم این بیانیه با عنوان فعالیت‌های دفاعی ایران به خواسته اروپائیان در مورد توقف برنامه موشکی جمهوری اسلامی پاسخ منفی داده و گفه است که فعالیت‌های دفاعی ایران صرفا دفاعی، بازدارنده و بومی است و این موضوع هرگز در دستور مذاکره ما با دیگر کشورها نبوده و نخواهد بود.

وزارت خارجه افزوده است که طرح این گونه موضوعات در شرایط فعلی منطقه‌ای و تهدیدات آشکارعلیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران سازنده، کارساز و مفید نخواهد بود و همسو با امنیت منطقه و منافع واقعی اروپا نیست.

در بند مربوط به مسایل منطقه‌ای، وزارت خارجه جمهوری اسلامی گفته است اکیدا به کشورهای اروپایی توصیه می‌کنیم که نگاه واقع بینانه‌ای به حوادث و مسایل منطقه‌ای داشته باشند و تحت تاثیر جریانات و القائات عناصر مخالف صلح، ثبات و امنیت پایدار منطقه و توسعه روابط میان دولت‌ها و ملت‌ها قرار نگیرند. این بیانیه در عین حال گفته است که جمهوری اسلامی از گفتگو برای حل مسایل منطقه استقبال می‌کند.

وزارت امور خارجه ایران همچنین به شدت از موضعگیری کشورهای اروپایی در مورد لزوم بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد کرده و افزوده است که ایران هرگونه استفاده ابزاری و سیاسی از حقوق بشر علیه کشورهای مستقل را محکوم می‌کند. به گفته این بیانیه، جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته برای ارتقاء حقوق بشر و عمل به تعهدات بین‌المللی از طریق همکاری‌های سازنده و سازوکارهای مبتنی بر گفتگو حمایت کرده است.

Viewing all 6986 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>